راه های مثبت اندیشی و شادکامی در زندگی اجتماعی
تبهای اولیه
بخش یک
نگرش مثبت اندیشی خود را بشناسید
تصور کنید تلسکوپی در دست دارید. اگر از عدسی کوچک آن نگاه کنید، اشیاء دور را نزدیک می بینید و اگر از عدسی بزرک آن نگاه کنید اشیاء نزدیک دور می شوند. نگرش شما به دنیا مانند همین تلسکوپ است. انتخاب با شما است که از کدام عدسی به جهان پیرامون تان نگاه کنید.
می توانید مشکلات را بزرگ ببینید و شادی را کوچک یا شادی ها را بزرگ ببینید و مشکلات را را کوچک، این به طرز فکر شما بستگی دارد. اگر دائم تنها باشید و در خود فرو روید، عوامل منفی در چشم شما بزرگ می شوند و افکار منفی سایه گسترده ای بر روی افکار مثبت شما می اندازد. ولی اگر در جمع و در میان دوستان خود باشید، ممکن است صدای خنده شما از همه بلندتر باشد.
شما همان چیزی را می بینید که می خواهید. با این حال، برخی حتی در بیابان برهوت هم ریبایی می بینند و برخی دیگر در دل مزارع سر سبز، دلتنگ می شوند. برخی قادرند یک مشکل کاری را به یک موقعیت مناسب تبدیل کنند و برخی دیگر یک فرصت پیشرفت را به یک مشکل مبدل می کنند.
درست فکر کنید
داستان قدیمی حکایت می کند: روزی زنی برای بیماری نزد حکیمیرفت. حکیم به او دارو داد و دستورالعمل هایی تجویز کرد. سپس گفت: بعد از انجام دادن تمام اینکارها باید پاهایت را تا زانو در آب دریا خیس کنی.
فقط مراقب باش در آن لحظه به میمون فکر نکنی؟!
بعد از مدتی زن دوباره به نزد حکیم آمد و گفت: اگر اسم میمون را نیاورده بودید محال بود به یاد آن بیوفتم، ولی حالافکر میمون لحظه ای از سرم بیرون نمی رود!
تمرکز کردن روی هر مسئله ای، حتی اگر آن مسدله جالب نباشد، باعث می شود تا نیرو و انرژی شما بیش از اندازه درگیر آن موضوع گردد و ناخودآگاه جذب آن مسئله شوید. دوستی داشتم که همیشه می گفت: من زمستان ها همیشه مریضم! و واقعا هم همینطور بود از شروع هر زمستان او بیمار میشد و تا اول بهار رنج میبرد. در واقع او با جمله ای که به گفتن آن عادت کرده بود تکلیف تمام زمستان خودش را روشن می کرد.
تخیل خود را باور کنید
در تخیل خود، راجع بع آنچه که می خواهید دقت کنید. نگویید: من تصادف نمیکنم! زیرا این جمله تصادف را در ذهن شما زنده میکتد در عوض بگویی: من سالم به مقصد میرسم. با این جمله سفری آرام و بی خطر در ضمیر و باطن شما شکل می گیرد.
همان گونه که جسم خود را ورزش می دهید، نیروی تخیل خود را نیز به تحرک و عمل وادار کنید. هر قدر بیشتر آن را رشد دهید، بهتر می توانید مسائل و مشکلات خود را حل کنید.
قانون جاذبه
آیا تا بحال برایتان اتفاق افتاده به یاد دوستی بیفتید که ماه ها او را ندیده اید و اندک زمانی بعد ناگهان او را در خیابان ببینید؟ یا به کسی فکر کنید و او به شما تلفن بزند؟ در حقیقت، ذهن و ضمیر شما بصورت یک آهن ربا فکرتان را واقعیت می بخشد.
نوع فکری که در سر می پرورانید از اهمیت ویزه ای برخوردار است. هر فکری که در سر دارید، عواقب و نتایج مختص به خود بر جای می گدارد که بستگی به چگونگی آن فکر دارد. افکار خود را بصورت ابرا هایی نامرئی در نظر بیاورید که از سر بیرون می آیند و باران هایی در زندگی شما فرو می ریزند. با نظم بخشیدن به افکار و زیباسازی آنها، به هر آنچه دوست دارید برسید
آیا در هنگام صحبت از کلمات مثبت استفاده می کنید؟
آیا شادی و موفقیت را بسوی خود جذب می کنید؟ یا شکست و بد شانسی را؟
اگر پاسخ مثبت باشد از عدسی کوچک به جهان می نگرید و می توانید مشکلات و نگرانی هار ا دور ببینید. اما اگر پاسخ شما منفی است فورا در افکار خود تجدید نظر کنید.
نیکوس کاز انتزاکیس- نویسنده یونانی- می گوید:
قلم مو و رنگ ها در دستان شما هستند، حال با خودتان است که بهشت را بکشید یا جهنم را.
افکار منفی را باور نکنید
متاسفانه در اطراف ما همیشه کسانی هستند که می گویند: نمی توانم فلان کار را انجام دهم.
ما همچون به آنها اطمینان داریم، حرفهایشان را می پذیریم. پس چگونه باور کنیم به چیزی که می خواهیم میرسیم؟ ساده است، ابتدا برنامه ریزی ذهن خود را مرور کنید و ببینید افکار منفی را باور کرده اید یا نه! حالا سعی کنید یک فکر جدید درباره خود ایجاد کنید. تفکری مثبت، تفکری که در برگیرنده تمام اهداف و خواسته های شما هستند. ممکن است ذهن تان با شما بجنگد و فکر کنید چنین کاری ممکن نیست، چرا که ذهن شما به تفکر منفی خو گرفته است.
ولی به آن اعتنا نکنید و مرتب افکار مثبت را برای خودتان تکرار کنید تا هر چه زودتر ذهن شما آن را بپذیرد. با نیروی مثبت اندیشی است که به اهداف خود دست می یابید و آن وقت زندگی لذت بخشی انتظار شما را خواهد کشید. می توانید برای الهام گرفتن اشخاص را الگوی خویش قرار دهید که مثبت فکر می کنند.
به فکری که دیگران در مورد شما دارند اهمیت ندهید. مطمئن باشید آن ها نیز نگران هستند که شما در موردشان چگونه فکر می کنید. به تمرین مثبت اندیشی ادامه دهید. سعی کنید روزانه اطلاعات جدیدی به مغزتان بدهید و بدین ترتیب روش جدیدی برای تفکر ابداع کنید. با این روش به سرعت تفکرات منفی را دور کنید و هم زمتن مثبت فکر کردن را بیاموزید. وقتی ذهن ناخوآگاه شما آن را دریابد این تفکر به باور تبدیل می شود و شما نحوه خلق یک باور جدید و رسیدن به اهداف تان را تجربه می کنید. تکرار می کنم: به افکار منفی دیگران توجه نکنید. آنها به جای شما زندگی نمی کنند که بدانند قادر به انجام چه کاری بوده و از عهده انجام چه کاری بر نمی آیند؟
[="Green"][="SeaGreen"]با سلام و خسته نباشید:)
تعجب میکنم 1همچین تاپیک زیبا و مفیدی انقدر کم استقبال شده!!!
ممنونم از شما.:Gol:
موفق باشید.یا علـــــی.[/][/]
تشکر از مطالب مفیدی که گذاشتید واقعا هم همینطوره.اصل موضوع در کتاب "راز" همینه.من مدتها پیش این کتابو خونده بودم و بهش عقیده دارم ممکنه در نگاه اول کمی به نظر خرافی بیاد ولی این انرژی ها و تفکرات ما همه در اونچه پیش میاد میتونند نقش داشته باشند.خصوصا خوندن این کتاب رو به کسانیکه کلا از زندگی ناامید شدند و هیچ انگیزه ای ندارند توصیه میکنم.
معجزه نگرش مثبت:
ممکن است با خود فکر کنید که مثبت اندیشی، ویژگی بسیار خوبی است و کسانیکه از این ویژگی برخوردارند خیلی شاد هستند. اما من به شما میگویم که فوایدمثبتاندیشی نه تنهاشادي، بلکه پیامدهاي دیگري هستند که میتوانند زندگی شما رااز این رو به آن رو بکنند. مثبتاندیشی قدرتی است که میتواند زندگی شما را درجهتی مثبت قرار دهد. سلولهاي بدن شما- از فرق سرگرفته تا نوك انگشتان پا به هرفکري که در ذهنتان شکل میگیرد واکنش نشان میدهند. اگر از کسی متنفر باشید،بدن شما بلافاصله واکنش نشان میدهد. دانشمندان دستگاهی اختراع کردهاند که گیرندههاي حساس و صفحه نمایشگر دارد. به کمک این دستگاه میتوان به تمام مردمنشان داد که چگونه یک فکر میتواند روي سلولهاي بدن تاثیر بگذارد. جسم شما کاملا فرمانبردارمغز و ذهن شماست. با افکار شاد، احساس شادي و با افکار ناخوشایند،احساس ناراحتی میکند.
افکار منفی را باور نکنید:
متاسفانه در اطراف ما همیشه کسانی هستند که میگویند: نمیتوان فلان کار راانجام دهی.
مثبت اندیشی و سلامتی:
مثبت فکر کردن میتواند عاملی براي سلامتی شما باشد. باور نمیکنید؟ بسیاري ازپزشکان معتقدند که تمرین روزانه مثبت فکر کردن روي سلامتی افراد موثر است.بررسی بر روي بیماران جراحی شده نشان داده است بیمارانی که معتقد بودند بعد ازجراحی بهبود مییابند، بهبود یافتند و بیمارانی که چنین عقیدهاي نداشتند، به سختیخوب شدند یا هیچوقت بهبودي پیدا نکردند. مطالعات اخیر ثابت میکنند که تشویش وافسردگی بیماريزا هستند. وقتی بدن تحت فشارهاي عصبی شدید است، هورمونیترشح میکند که ایمنی را بشدت پایین میآورد. سلامت روح تاثیر حیاتی و بسزاییروي سلامت جسم میگذارد. قدرت فوق العاده اي به نام تفکر مثبت، پشتوانهاي محکماست که میتواند جسم و روح ما را در توازن نگهدارد. اگر نگرش وتفکري مثبت درباره
بدن خود و سلامتی آن داشته باشید، این تفکر روي سیستم بدنی شما تاثیر میگذارد وشما واقعاً از سلامت برخوردار خواهید شد. گاهی اوقات تفکرات منفی نسبت به زندگی،دوستان و یا حتی احساس گناه هم میتواند تاثیري منفی روي سلامت بدن بگذارد.آقایی بود که اصطلاحا سًر شریک خود را کلاه گذاشته بود. ابتدا از پول زیادي که بدست آورده بود شاد بود، ولی طولی نکشید که دچار یک بیماري پوستی وحشتناكشد. به دکترهاي زیادي مراجعه کرد ولی هیچ دارو اثري نکرد و پوست بدنش پوشیده ازجوشهاي بزرگ و چرکی شده بود.بالاخره پیش یک روانشناس رفت و فهمید که ضمیر ناخودآگاهش از مسئلهکلاهبرداري بسیار آزرده است. او فوراً دست به کار شد، ضرر و زیان شریکش را جبرانکرد و دوباره سلامتی خود را بدست آورد.
خلاقیت:
افراد مثبت اندیش، خلاق هستند. میدانید که مغز شما به درون شما و محیطاطرافتان انرژي میفرستد و هر چیزي که بیشتر ذهن شما را مشغول کند انرژيبیشتري مصرف میکند و قسمت اعظم وجودتان را در برمیگیرد. مثلاً به باغبانی علاقهدارید. ذهن شما مدام به این امر میپردازد و وقتی در باغ هستید همه چیز را فراموشمیکنید. شما براي خودتان تصویري از باغ خلق کرده اید و میتوانید آن را به میل خودتغییر بدهید. همچون باغبانی که میتواند به دلخواه خود باغ را تغییر دهد، شما نیزمیتوانید وضعیت زندگی خود را تغییر دهید.تفکرات شما، چهارچوب ذهن ناخودآگاه را پایهریزي میکند. اگر همه مطلع شوندکه چگونه با تغییر فکر میتوان واقعیات ذهن را تغییر داد، تحولی در آنها بوجود خواهدآمد.نسبت به زندگی خود و آینده تان مثبت اندیش باشید. خواهید دید که بر اساس قانونجاذبه آن چیزي را که فکر میکنید بدست خواهید آورد. سعی کنید هنگام تفکر،احساس نیز داشته باشید. چرا که احساس، انرژي انجام کار را فراهم میکند. احساسات
خود را کنترل کرده و بر روي آن چیزي که می خواهید متمرکز سازید.باغبانی که عاشق گیاهان و درختان است، سرانجام گل جدیدي را پرورش میدهدیا از قلمه دو درخت به نتایج جالبی میرسد. اگر شما عاشق زندگی وکارتان باشید میتوانید نهایت خلاقیت را در آن بکار برده و از ثمره آن بهره مند شوید.
ترس یک دام است. بزرگترین خطایی که همه مرتکب آن میشوند، بیخبري ازقواي ذهنی است که باعث میشود در ترس خویش به دام بیفتد. زمانی که از چیزيمیترسید، مغزتان به طور خودکار روي ترس شما متمرکز میشود و تا زمانی کهاحساس امنیت کنید ادامه خواهد داشت. در کشورهاي صنعتی مردم دائماً در زمینهامور اقتصادي یا محیطی خود در هراسند، در حالی که این امور
آیا کسانی را دیدهاید که از سوسک میترسند و چقدر با آن مواجه میشوند
- لذت بردن از کار یک انتخاب است. برادرم کریستوفر میداند که چطور شغلهاي کسلکننده را به شغلی جالب و فراموش نشدنی تبدیل کند! اگر روي نیاز به کمک درکارهایی مانند کرتبندي باغچه رنگ زدن سقف یا خرد و خراب کردن داشتم حتما اًو راانتخاب میکردم. زیرا او در انجام هر کاري این طور فکر میکند که باید از آن لذت ببرد.حتی کندن پر مرغ براي او لذتبخش است.
- اگر در کار کشمکشو مبارزه نباشد، چیزي کم دارد. میدانید چرا بسیاري از خانواده هایی که از درآمد بالایی برخوردارند و میتوان گفت مشهور و ثروتمندند،فرزندانشان به مواد مخدر روي میآورند؟
چگونه شور و شوق از دسترفتهي خود را بازیابیم:
زندگی را ساده بگیرید. کارهایی را که از روي عادت انجام میدادید ترك کنید.کارهاي کم ارزش را از زندگی خودتان حذف کنید تا دنیا را بهتر ببینید. تماشايتلویزیون را یک ماه کنار بگذارید و به چیزهایی که فکرتان را مشغول کرده، دقتبیشتري کنید. آنگاه به نداي قلبتان گوش کنید. بار دیگر صداي ضعیفی از درونتانخواهد گفت: این کار را دوست دارم زیرا مرا راضی میکند و باعث هیجان من میشودکارهاي جدید را امتحان کنید، نقاشی رنگ روغن، ورزشهاي رزمی، کاشت درخت، مربیفوتبال کودکان بودن، زبان انگلیسی را فراگرفتن، ممکن است 10 کار جدید را امتحان کنید و
9تاي آنها باب میلتان نباشد وفقط یک مورد آن باقی بماند.
- انجام آنچه که دوست دارید، نسخهاي براي زندگی راحتتر نیست، بلکه نسخهاي براي یک زندگی جذابتر است.
- باید این را در نظر بگیرید که از هر جایی که میتوانید و هرچه را میتوانید شروع کنید. هر کاري که میکنید تلاش را مهمتر از شانس بدانید.
- هر کجا هستید نباید پايبند آنجا شوید. درختان مجبورند اسیر خاك باشند، ولی شما انسانید!
کارهاي باور نکردنی انسان:
انسان کارهاي باور نکردنی زیادي انجام میدهد. راجر کرافورد را در نظر بگیرید.زمانی که او در آمریکا به دنیا آمد، تنها یک پا و دو بازوي بدون دست داشت. راجر درحال حاضر تنیس بازي حرفهاي است و از راه تدریستنیس امرار معاش میکند.میتوانید داستان زندگی او را با مطالعه کتابش به نام بازي از صمیم قلب بخوانید.داستان راجر به شما میآموزد که محدودیتهاي خود را از زاویهي دیگري ببینید.
دیجیتال دان یک نجار آمریکایی بود که به سرطان حلق دچار شد و حنجرهاش رابرداشتند. زمانی که دیگر قادر به سخن گفتن نبود مجري برنامه موسیقی رادیو شد! اوحرفهاي خود را در یک رایانه تایپ میکرد و رایانه به جاي او صحبت مینمود!
زمانی که خود را با دیگران مقایسه میکنید، ایستادگی و نیروي ارادهتان بیشترمیشود تا بتوانید به زندگی ادامه دهید
- ما همیشه حق انتخاب داریم
. سخن از امکانپذیر نبودننیست، بلکه مسئلهي اصلی تمایل نداشتن انجام آن است. زمانی که میگویید: من اینکار را انجام میدهم و دشوار بودن آن براي من اهمیت ندارد. زندگی هم از شما حمایتخواهد کرد.
- هیچ وقت خداوند از میان ابرها پایین نمیآید تا مجوز موفقیت به شما دهد، شما خودتانباید مجوز موفقیت را صادر کنید.
قول میدهند صورتحسابهاي خود را پرداخت کنند، ولی کشور را ترك میکنند.اینگونه کارها را انجام میدهند و بعد تعجب میکنند که چرا آنها سرو ساماننمیگیرد.
داستان قورباغه و عقرب:
تاثیر ورزش کردن در زندگی:
-1 در لحظه زندگی کنید 2- با اعمال زور کار پیش نمیرود. بیشترین قدرت درزمان آرامش بدست میآید 3- خونسرد باشید. با خشم و عصبانیت نمیتوان کاریرا ازپیش برد 4- از حریف خود متنفر نباشید، بلکه مهارتهاي خود را افزایش دهید. نفرتداشتن از هر چیز و هر کس انرژي ما را تحلیل میدهد و ذهن را از هر کاري که قراراست انجام دهد منحرف میکند.
- تمام کودکان باید به نوعی ورزش کنند، ولی نه بخاطر به دست آوردن جایزه، بلکه بخاطر درسهایی که از آن میآموزند. یکی از درسها این است:
بخش دوم
به این دنیا آمدهایم که درسزندگی بیاموزیم و دنیا آموزگار ماست.
درسهاي زندگی هیچگاه پایانپذیر نیست.
شما هم ممکن است فکر کنید افراد خبرهاي وجود دارند که همه جواب ها را میدانند. ولی اینطور نیست. افراد موفق ما موفق بشر نیستند. آنها هم یک مغز دارند،شبانه روزشان 24 ساعت است و معمولاً دو دست و دو پا دارند. ولی آنها مهارت وانضباط را در خود گسترش داده و آن را عرضه کردهاند. شما هم میتوانید مهارتها ونظم و انضباط خود را گسترش دهید و آن را عرضه کنید.
آینده نگري قورباغه اي:
آقاي دین بلک در کتابشتحت عنوان آیندهنگري قوربارغهاي دو داستان واقعی را نقل میکند: یک بازیکن بسکتبال معروف، 16 ساله در اثر تصادف هر دو پاي خود را از دست میدهد.
-2 دنیا به همین شکل موجود خوب است.
دنیا آشفته و به هم ریخته است: گشتن به دنبال عیب و ایرادهاي هر چیز و ناراحت شدن از تقلّب، دزدي بعضیها، تنبلی و کاهلی افراد، پرخوري شکموها، ولخرجی آدمها، این که عدهاي خاویار میخورند و بعضی دیگر نان خشک، مستلزم صرف انرژي فراوان است، ضمن اینکه انتقاد کردن خود به خود انسان رادر مانده و ناراحت میکند.
دنیا به همین شکل هم خوب است: راهکار دیگر پذیرش دنیا به همین شکل موجود است. میپرسید: به چه دلیل دنیا خوب است؟ پاسخ این است: دنیا همین است که هست! ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید در گردش است. گلهاي سرخ شکفته میشوند و پرندگان آواز میخوانند.
مقابله با یک کارمند بیادب هتل آنقدرها هم مهم و برجسته نیست.
- جایگزین هاي زیادي براي خشم و عصبانیت وجود دارد. میتوان خود را سرگرم کرد. درباره ي نوع زندگی و رفتار دیگران هر قدر مقررات و محدودیت هاي کمتري قائل شوید، رسیدن شما به خوشبختی و شادابی آسانتر خواهد شد.
- با تغییر و بهبود افکارتان، کیفّیت زندگی خود را بالا برید، تا همین افکار جدید روي عواطف و احساسات شما هم تاثیر بگذارد.
- ما به دنیا آمده ایم که به هم کمک کنی. به همین دلیل دنیا پیام زیر را به ما میدهد:
-2 بیشترین احساس تنهایی، موقعی است که هدف اصلی ما امنیت شخصی باشد.
قسمتی از آن مربوط به روحیه و نگرش شما و قسمتی هم بسته به ایجاد عادات و رفتارهاي روزانه براي رسیدن به آرامش ذهنی است. در افرادي که از نظر ذهنی آرام هستند، حالات خاصی مشاهده میشود: هر یک از آنان برنامه روزانه اي منظمی براي حفظ و توازن خود دارند، بعضی ها عبادت و بعضی ها مراقبه میکنند و برخی در طلوع آفتاب در ساحل قدم میزنند. هر یک از آنان براي خود خلوتگاه و محل ساکتی در نظر میگیرند و با رفتن به درون خود، بیرون خود را مشاهده میکنند.
- براي حفظ فکر خود در زمان حال به دو روش باید توجه داشت:
1. زمان کافی براي انجام کارها را به خود بدهید. وجود این باور که به اندازهاي کافی وقت نداریم باعث میشود به دنبال اتوبوسی بدویم، براي سوار شدن به آسانسور عجله کنیم، غذایمان را در فواصل مکالمات تلفنی بخوریم و غیره در انجام هر کاري به خود بگوییم: در تمام مدتی که در حال نوشتن نامه، اتو کردن لباس یا ورزش با وزنه هستم، تمام توجهم معطوف به این کار خواهد شد و مهم نیست که این کار چقدر زمان ببرد. بنابراین در انجام کارهایم عجله نخواهم کرد.
2. تمرین کنید تا از هوشیاري فراوان برخوردار شوید.
3. فکر ما اغلب در جاي دیگري سیر میکند. هنگام غذا خوردن، سعی کنید مزهي هر لقمه را بطور کامل بچشید. هنگام صحبت با دوستان سعی کنید تمام کلمات او را بشنوید. اگر به آهنگی گوش میکنید، سعی کنید تمام نُتهاي آن آهنگ را بشنوید. بتدریج در این کار پیشرفت خواهید کرد.
به خودتان بقبولانید که من وقت فراوانی در اختیار دارم. تایید مکرر این مطلب در بخشی از ذهن نیمه هوشیار شما جایگزین میشود. هنگامی که تحت فشار قرار گرفتید به خودتان یادآوري کنید: من وقت فراوانی در اختیار دارم. اهل تصوف میگویند مادر خواب به دنیا میآییم، زندگی خود را در خواب میگذرانیم و قبل از اینکه بیدار شویم مجبوریم بمیریم.
چرا باید آرامش داشته باشیم؟
اگر رسیدن به آرامش عمیق را در مدت زمان زیادي تمرین کنید، متوجه میشوید کیفیت فرو رفتن در آرامش، در زندگی روزانه شما تجلی پیدا میکند و شما آرامتر و در عین حال صاحب درك بیشتر و قويتر میشوید. این مانند غوطه ور کردن لباس در آب معطر است. هر بار که این عمل را انجام میدهید، مقدار بیشتري از عطر خود به خورد لباس شما میرود. همهي ما به نداي برخاسته از درون دسترسی داریم. ولی این دسترسی بسیار حساس و ظریف است.
- نداشتن وقت را بهانهاي براي تمرین نکردن آرامش قرار ندهید به هر ترتیب این کار را انجام دهید. مراقبه زمانی را بیش از آنچه صرف کردهاید به شما باز خواهد گرداند. به این کار به عنوان تنظیم کننده یا کوك کننده خود بنگرید، درست همانطور که موتور ماشین خود را تنظیم میکنید. انجام مراقبه به مدت 20 دقیقه در روز بازده کاريشما را افزایشمیدهد.
- راه آرامش دادن به ذهن هنگامی که مردم ما را آزار میدهند... این روشی را که میگویم آزمایش کنید. هر زمان که با کسی جر و بحث کردید یا با رییس، همسر و اقوام خود اختلافنظر شدیدي پیدا کردید، خود را کنار بکشید و با خودتان خلوت کنیدو به خود آرامش دهید. آنگاه به خود بقبولانید به آنها ابراز محبت کنید. حتی اگر فکر کنید این کار غیر معمول است وبراي سن شما بیش از اندازه نوگرایانه و جدید است بازهم آن را انجام دهید. آن را تجزیه و تحلیل نکنید، بلکه به کار بندید. خیلی از مردم اینکار را میکنن. شاید نتیجه آن شما را حیرت زده کند.
این تصادفی نیست که در اغلب فرهنگ هاي جهان براي تنهایی گذراندن احترام قائل شدهاند. جوانان بومی آمریکا و خانه به دوشان آفریقایی مردم و فامیل خود را ترك میکنند، به قله کوه مینشینند و در تپه زارها قدم میزنند تا هدف خود را پیدا کنند.معلمان بزرگی چون حضرت محمد (ص) حضرت مسیح (ع) بودا، و میلونها صومعه نشین، صوفی و جستوجوگر، در عالم تنهایی الهام گرفته اند.
. اگر بگویید در صورت بهتر شدن وضع زندگیم قدرشناس خواهم شد، بدانید هیچ وقتزندگی شما بهتر نخواهد شد.
- بهتر است بپذیریم هر شایستگی و هنري را که در این دنیا میآموزیم با خود میبریم چه عشق، چه اراده و چه بافتن سبد. بنابراین بهترین راه این است که همه ي تواناییهاي خود را در دنیا به کار بندیم و امیدوار باشیم منافع آن به آن دنیا منتقل میشود.
- نباید فقط مردم را باور کرد بلکه باید آن را نیز دوست داشت.
اکثر ما معتقدیم با نبخشیدن دیگران باید آنها را تنبیه کنیم
دنیا مثل آینه است:
- وقتی فردي را میبینید به خاطر بسپارید که این یک برخورد مقدس است. همانگونه که او را میبینید، خودتان را خواهید دید. همانگونه که با او رفتار میکنید، با خودتان رفتار خواهید کرد. هرگز این را فراموش نکنید که در او، هم میتوانیدخودتان را پیدا کنید و هم گم. (از کتاب درسهایی از معجزه)
هدف ما در زندگی چیست
زندگی زیبا یعنی رسیدن به تمام امور زندگی، از نیایشو اطاعت پروردگار، تامین مخارج زندگی خود و افرادي که نسبت به آنها وظیف هاي بر دوش انسان است و استفاده بهینه از نعمتها و لذایذ حلالی که خداوند آنها را در اختیار انسان قرار داده است. اگر کسی در هر یک از این موارد افراط و تفریط کند با شکست مواجه میشود، زیادهروي یا سستی و تنبلی در اطاعت پروردگار موجب پشیمانی میگردد. زیادهروي یا سستی و تنبلی در کار و کسب موجب عدم موفقیت و سرد شدن زندگی میشود و انسان نمیتواند از لذایذ زندگی بهرهمند شود و افراط و تفریط در لذایذ زندگی سبب ندامت و از بین رفتن شیرینی زندگی میشود، تعادل همراه با داشتن برنامه لذتبخش است.
روابط اجتماعی از نظر حضرت علی (ع):
حضرت علی (ع) به فرماندار مصر سعد بن ابیبکر هنگامی که او را در آغاز سال 37 هجري به سوي مصر فرستاد راجع به رفتار و اخلاق اجتماعی و چگونگی معاشرت با مردم چنین سفارش فرمود و نامه نوشت:
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش، در نگاههایت، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوي رفتار کن، تا بزرگان در ستمکاري تو طمع نکنند، و ناتوانها در عدالت تو مایوس نگردند، زیرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان خواهد پرسید، اگر کیفر دهد شما مستحق بیش از آن دارید، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست. حال در زندگی خودمان خوب بنگریم و ببینیم چقدر به فرمایشات آن حضرت جامهي عمل پوشاندهایم چقدر توانستهایم این اخلاق پسندیده را ملکهي نفس خویش بگردانیم، آیا با اطرافیان خود فروتن، نرمخو و مهربان هستیم، آیا گشاده رو و خندان هستیم،یا اینکه اندك مال دنیا، یا پست و مقام آن سبب شده قیافه خشن، و رفتار متبکرانهاي داشته باشیم، آیا صاحبان پست و مقام میتوانند در مواجه با مردم خود را همانند آنها ببینند و بین غنی و فقیر تفاوتی قائل نشوند؟ اگر چنین اخلاق پسندیدهاي را داشته باشند در تمام ابعاد زندگی موفق خواهند شد و زندگی شیرین را تجربه خواهند نمود.
زندگی موفق:
ضمن انجام وظایف و مسؤولیت هاي روزانه جهت کاهش فشارها، تنش ها و خستگی هاي روانی و جسمی و تجدید انرژيهاي مصرف شدهي خود، همسر و فرزندان در بین انجام وظایف روزمره، فعالیتهاي لذتبخش و تفریح هاي دلخواهی چون ورزش، پیادهروي، دیدار دوستان، مسافرت، مطالعه، همنشینی با دوستان و فامیل، گوش دادن موسیقی، کشیدن نقاشی، تشویق و تحسین همدیگر و غیره در برنامهتان بگنجانید تا نشاط طراوت و بالندگی زندگی مشترکتان را حفظ کنید.
- مهرورزي و مهرانگیزي، تنها سلوك آزادي جهان شفقت و مهرورزي و مهرانگیزي، موهبتی ست الهی، و خداوند این موهبت را تنها نصیب دلهاي آیینه گون بی زنگار و بی پیرایه میکند.
عشق همچون گل سرخ در خاكهاي حاصلخیز روحی پاك میشکفد. عشق، تنها گلی است که پس از شکوفایی، هرگز پژمرده نمیشود. عشق دل را عروج میدهد و به قلب ستارههاي روشن معنا میبرد. عشق، پرنده جان را از قفس ترس و حسرت میرهاند و آن رادر هواي خوب خدا به پرواز در میآورد. عشق، تنها آزادي دنیاست.
ایستادهام، تا که بتوانم:
پیروزي و شادکامی هرکس، از ذهنیت و ظرفیت و باور درونی خود او آغاز میشود، و نه از امکانات و عناصر روبنایی و بیرونیاش. پیروزي و توانمندي و تحول افرینی هر کس، درست از لحظهاي آغاز میشود که او، از درون، متحول و پیروزگر شده باشد و اگر هم، گیرم که پیروزي و پیروزگري در بیرون اتفاق افتاد، تا که از درون شرایط و اوضاع فراهم نباشد، محال است که آن پیروزي و رهاسازي برون، دوام و قرار تواند داشت. ریشه پیروزي و خوشاینديهاي بیرونی و درونیست. و آنکس پیروزي و پیشروي و پیشرفت بیشتري می تواند بدست بیاورد، که خود- خویشتن- از بیپروایی و پایداري و پیروزي درونی بیشتري برخوردار بوده باشد. پايبندي و پایداري پاي بست اصیل خانه آرامش آدمی است. ایستادن، ابتداي قد کشیدنست. تنها در سایه سار ایستادگیست که میتوان به توانگري و تناوري رسید.
راز زندگی:
از منظر اهل راز تخته سیاه یا پیشانی نوشتی براي کسی وجود ندارد. هر کس معمار سرنوشت خویش است و با افکار و اندیشههاي خود آن را رقم میزند و زندگی قلم و رنگ در دست توست، بهشت را :« کازانتراکیس » خویش را بنا میکند. به قول نقاشی کن و وارد آن شو.
چیزي که موجب میشود زندگی را لمس کنیم. احساس شور و نشاط است، سرور، شادمانی، خنده، عشق، اینها مواد اولیهي یک زندگی خوب هستند. اگر با انجام چند کار ساده مانند خنده، ورزش، شوخی و طنز، گردش در طبیعت، آب دادن به گیاهان و غیره میتوان این احساس مطبوع را تجربه کرد و آن را به زندگی خود وارد نمود، پس چرا درنگ؟ به قول حافظ:
خیز و در کاسهي سر آب طربناك انداز پیش از آنی که شود کاسهي سرخاك انداز
جوهره ي موفقیت، شادي وج نشاط درونی است. باید از زندگی لذت ببریم. زندگی، شگفت انگیز و دوست داشتیست. ما به این جهان آمدهایم که آن را تجربه کنیم و از مواهب بیشمارش بهرهمند شویم. نیامدهایم که عذاب بکشیم و خود را در رنج و محنت غرق کنیم. حیف است که به جاي داشتن احساس مطبوع و خوشایند، خود را در معرض حملات و ناکامیهاي گذشته قرار دهیم. زندگی با زنده بودن تفاوت دارد. زنده بودن پایینترین و نازلترین مرتبه زندگیست، در حالی که زندگی یعنی همه چیز. زندگی یعنی داشتن یک حس خوب و به اشتراك گذاشتن آن با دیگران. زندگی یعنی همراه
شدن با شادي و نشاطی که ناشی از آگاهی از نعمتها و موهبتهایی است که در اختیار داریم. زندگی یعنی شاد بودن، شاد کردن و بهرهبردن از آن چه در لحظه اي اکنون وجود دارد. با این امید: به دنبال چیزهایی باشید که حسخوبی براي شما ایجاد کنند. خود را با هدفها و آرزوهايتان پیوند دهید. زندگی یک سفره خیره کننده و دوست داشتنی است. بکوشید تا آنطور که میخواهید، زندگی کنید. این مهمترین پیام راز است.
زندگی با طراوت:
همچنان که در خیابان پر ازدحام و بر تردد زندگی، قدمزنان روزمرگی را به دفعات تجربه میکردم، با خود میاندیشیدم: شاید امروز نیز روزي چون دگر روزها باشد و مجبور نباشم بابت زندگی کردن، بهایی گزاف بپردازم و تغییر و دگرگونی در روال عادي آن را انتظار بکشم وامیدوار بودم که اینگونه باشد.
نگاهی به آسمان آبی انداختم و شکوه و جلال خورشید در میان آسمان، ظاهراً تاییدي بر آنچه گمان میکردم، بود که موجب شد لبخندي دلنشین بر لبم بنشیند. هنوز چند لحظهاي بیش نگذشته بود که به ناگهان، ابري تیره، بیپروا از یک سو بر گوشهاي از آسمان آبی هجوم آورد و خودنمایی کرد و بتدریج، سیطره خود را بر سراسر پهنهي آسمان گسترش داد ولبخند را از لبم محو کرد.
بار دیگر با خودم اندیشیدم: به گمانم امروز با روزهاي دیگر تفاوت دارد و قرار است روزمرگی زندگی، دستخوش تغییراتی شود. حال خوشایند یا ناخوشایند. که احساس اولین قطرات باران پاییزي بر صورتم، بار دیگر لبخندي خوشایند را بر لبان منتظرم ظاهر ساخت.
آري! باران رحمت خداوند، همان تغییري بود که به زندگی،معناییتر و تازه میبخشید و به آن طراوت و تازگی میداد.
- در انسانها تعارضات شدیدي را ایجاد کند.
- موجب ناهمخوانی پاسخها شود.
-فرد را ترسو کند و در نتیجه او نمیتواند در مواقع سرنوشتساز، تصمیم گیري
کنید.
- موجب پرخاشگري شدید کودکان و مشکلات تغذیهاي شود.
الگوي تازه براي دوستی:
دست آوریم که بتواند ما را به نوعی از زندگی رهنمون شود که در آن، تعامل کافی با افراد دیگر وجود داشته باشد تا بتوانیم از یک زندگی همراه با شادمانی بهرهمند شویم. تقریبا هًمهي پژوهشگرانی که در عرصهي روابط انسانی تحقیق میکنند، اتفاق نظر دارند که این رابطه دوستی در زندگی ما نقشی حیاتی بر عهده دارد. جان با ولبی پیوند دوستانه با افراد دیگر، کانونی است که » : روانکاو برجسته انگلیسی میگوید زندگی انسان، پیرامون آن میچرخد. از همین پیوندهاي دوستانه است که شخص در زندگی خود، توان و شادي لازم را به دست میآورد و با حس دولتی که به دیگران ابراز می دارد، به آنان هم قدرت و شادي میبخشد.
1) پذیرفتن خود: اولین شرط این است که همانگونه که هستی، خود را بپذیري تا بتوانی خود را دوست بداري. البته این بدان معناست که ضمن پذیرش خود، در برابر ضعف هایت بیکار ننشینی، بلکه باید تلاش کنی که این خود موجود را به خود مطلوب تبدیل کنی اما لازمه این حرکت پذیرفتن خود به عنوان موجودي دوست داشتنی است.
2) بخشش خود: بدین معنا که قلم عفو بر همهي غفلتهاي گذشته بکشی و خود را به طور کامل ببخشی تا رها شوي ولیاقت دوست داشتن از سوي خودت را پیدا کنی زیرا شرط عشقورزي به خود، احساس پاکی و بیگناهی نسبت به خود است، پسخود را هرگز به خاطر اشتباهات گذشتهات ملامت نکن، خود را ببخشو از رنج کشیدن رها شو و براي جبران اشتباهات گذشته، تلاش کن تا بتوانی از این رهگذر، یک قدم دیگر به دوست داشتن خود نزدیکتر شوي.
3) عشق ورزي به خود:
سومین شرط که در واقع مهمترین شرط در مسیر عشقورزي به خود است، این است که بتوانی از طریق رسیدن به خود مطلوب و رها شدنی که در نتیجهي پذیرش و بخشش خود است و تلفیق این دو مسئله با یکدیگر، به خود عشقورزي چرا که در واقع، اکنون تو آن موجود زیبا و پاك و مبرا هستی که لایق عشق است و این گوهر عشق، در تو هویدا شده و آینهاي شدهاي که میتوانی جلوههاي زیباي خداي رحمان را از خود نشان دهی.
من اگر خود صفت ذات توام
مولانا
10درصد از زندگی، آن چیزي است که براي شما اتفاق میافتد و 90 درصد را خود شما با واکنشهايتان به امور، تعیین میکنید، بدین معنا که شما بر10 درصد از اتفاقاتی که برايتان میافتد، هیچ کنترلی ندارید. براي نمونه شما نمیتوانید ماشین در حال سقوطی را از سقوط کردن بازدارید، هواپیما ممکن است دیر برسد و تمام زمانبندیهاي شما به هم بریزد، رانندهاي ممکن است شما را در ترافیک اسیر کند و شما بر این 10 درصد هیچ کنترلی ندارید اما 90 درصد بقیه را شما تعیین میکنید، با عکسالعملهايتان. چراغ خطر را شما کنترل نمیکنید اما میتوانید واکنش خود را نسبت به آن کنترل نمایید.
:
آمده است كه در زبان، رنگ، ملیت، فرهنگ عمومی، شغل و ... از جمله اموري است که در میان همهي افراد دریافت میشود اما اشتراکات دیگري نیز وجود دارد مانند برخورداري از حواس پنجگانه، راست قامت بودن، نیازمندي به غذا، حس کنجکاوي، کمال طلبی، حقیقتطلبی، میل به پرستش، زیبایی دوستی و ارادي آزاد، مشترکات نوع نخست، بدلیل فقدان آنها در برخی افراد، نمیتواند از امور ذاتی و سرشتی انسان به شمار آید اما مشترکات نوع دوم، به طور تقریبی در همهي انسانها دیده میشود و میتوان گفت به طور نسبی از امور سرشتیست، بنابراین کسی که میخواهد خوب، شاد و سالم زندگی کند، باید تا حدودي آنها را بشناسد. کافی است کمی دقت کنیم و در وجود خودمان به درستی، آنها را بشناسیم زیرا اگر آنها را بشناسیم- یعنی خودمان را بشناسیم- خداي خود را بهتر میشناسیم. اگر خود را آنطور که هستیم و باید باشیم نشناسیم، زندگیمان در تضاد و کشاکشی بیهوده، سپري خواهد شد و یافته هاي مان از خودمان، نه بر اساس واقعیت وجودمان، بلکه بر اساس ایدهالها و تلقینات خواهد بود، پوچ و توخالی و فاقد انرژي و زایندگی چرا که اعمالی نیستند که خود واقعی و خود درونمان، آنها را بوجود آورده باشد.
لائوتسه میگوید: دلیل اینکه رودخانهها و دریاها، صدها جویبار کوهستانی را در خود میپذیرند، این است که در ارتفاعی پستتر از آنها جریان دارند، به همین دلیل هم بر همهي آنها حکم میرانند. مرد دانا هم که میخواهد از همه برتر باشد، پشت سر همه حرکت میکند، بنابراین کسی سنگینی برتري او را حس نمیکند و هر چند مقامش برتر از همگان است، کسی آزرده خاطر نمیشود. پیتر دراکر میگوید: آینده به روي افراد و سازمانهایی بسته خواهد بود که یاراي گریز از جاذبه گذشته را ندارند.
شکست پویا، تجربه اي مفید در مسیر موفقیت
همهي آدمهاي موفق، به طور حتم شکست را تجربه کردهاند. برخی شرکتها به استخدام مدیران شکست خورده، بیشتر علاقهمندند چون معتقدند آنان شکست را یکبار از سر گذرانده و اکنون راه موفقیت را بهتر پیدا میکنند.
به راستی گاهی چارهاي جز آزمون و خطا نیست و ما با یافتن راه غلط یا راه
نرسیدن(شکست)، راه رسیدن را یاد میگیریم، درست مانند حذف گزینههاي غلط براي رسیدن به جواب درست در تستهاي چند گزینهاي. براي رسیدن به نور، گاه باید از تاریکی گذشت. شکست به خودي خود یک پدیده است که میتواند تعبیرهاي گوناگونی داشته باشد. این به خود ما بستگی دارد که چطور آن را تفسیر کنیم. تا زمانی که ناامید نشده و از ادامهي راه منصرف نشویم، شکست نخوردهایم. شکست به معنی عدم موفقیت نیست، بلکه جزعی از موفقیت است. شکست واقعی وقتی است که ناامید شویم و دست از رؤیاهايمان بکشیم. شاید بهتر باشد و تعریف از شکست داشته باشیم،شکست پویا که یک تجربه مفید در مسیر موفقیت است و شکست ایستا که دست کشیدن از ادامهي راه و متوقف شدن است.
بخش چهارم
برای دوست داشتن دیگران ابتدا باید خود را دوست بدارید.
(تیل هارد دوشاردن)
مردي چهار پسر داشت. آنان را به ترتیب به سراغ درخت گلابی فرستاد که در فاصلهاي دور از خانهشان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و ازآنان خواست که بر اساس آنچه دیده بودند، درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده. پسر دوم گفت: درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر سوم گفت: درختی بود سرشار از شکوفههاي زیبا و عطر آگینو با شکوهترین صحنهاي بود که تا به امروز دیدهام. پسر چهارم گفت: درخت بالغی بود پر از بار میوهها، پر از زندگی و زایش. مرد لبخندي زد و گفت: همگی درست گفتید اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیدهاید. شما نمیتوانید دربارهي یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آن چه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان بر میآید، فقط در انتها نمایان میشوند، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند. اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروري پاییز را از دست دادهاید! مبادا بگذارید درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادي فصلهاي دیگر را نابود کند! زندگی را فقط با فصلهاي دشوارش نبیند! در راههاي سخت، پایداري کنید! لحظههاي بهتر، سرانجام از راه میرسند. در پایان فراموش نکنید هنگامی که در زندگی با مشکلی مواجه شدید، به خود بگویید که هیچ وقت دریاي آرام، ناخداي قهرمان نمیسازد، سختی بزرگترین نعمت خداست.
کاسبی پسرش را فرستاد تا راز خوشبختی را از فرزانهترین فرد جهان بیاموزد
چگونه رنجش زدایی کنیم:
در معنی لغوي، رنجشزدایی یعنی پاك کردن آلودگیهاي روحی که از طریق رنجش حاصل شده است. این دو بخشمیتواند از طریق خود فرد بوجود آمده باشد و یا از طریق شخص دیگري اما بدترین حالت رنجش، همان رنجش از خود میباشد، یعنی کاري کردهایم که نباید میکردیم، حرفی زدهایم که نباید میگفتیم و غیره در واقع، بایدي را که براي خودمان گذاشتهایم، نقص کردهایم و اگر این دور، زیاد تکرار شود، به فرد احساس بیمارگونه (تحقیر خود) دست میدهد.
خود کم بینی و احساس حقارت:
از این روش میتوانید با کمک زمان، به شکلی که مخاطب متوجه تغییر آن نشود (تا پیشاپیش مقاومت کند)، استفاده کنید. فقط کافیست جمع موردنظرتان را آماده ي شنیدن مطالب خود سازید و در فرصتی مناسب، نظرتان را منتقل کنید. در این صورت، میتوانید از یک غیر ممکن امکانی خوب فراهم نمایید.
براي برقراري یک ارتباط فعال، باید جمله ها را شمرده و محکم ادا کنیم. هنگام رسیدن به اصل موضوع، تغییراتی در تن صدا ایجاد و آنها را تکرار نماییم. البته تکرار جمله ها باید همراه با تبسم باشد. با این نوع ارتباط و انتقال ایده و برنامه، یعنی درست اندیشیدن و از فرصت ها به جا استفاده کردن، خواهید دید که تدبیر، معجزه میکند.
هماهنگی دقیق زمان و عمل، یعنی ایجاد فرصت و هر فرصت کوچک موفق، یعنی ایجاد آمادگی براي یک موفقیت بزرگتر. براي اجراي مدیریت، ایجاد و حفظ فرصت ها، باید دقت کنیم.
براي رسیدن به اوج موفقیت، باید فرصتهاي دیگري را از دست بدهیم یا بهاي سنگینی براي بدست آوردنش بپردازیم. اگر در موقعیتی ارزشمند قرار گرفته ایم، قطعاً ارزش واقعی آن با خدمت صادقانه به مردم، قابل ارزیابی است، پس براي ماندن در اوج، باید گرا نبهاترین ها را هزینه کنیم.
هر چه بیشتر گوش میدهم، سکوت را بیشتر احساس میکنم. وقتی از ذهنیت خود خلاص میشوم و بهترین کاري را انجام میدهم که توان انجام دادنش را دارم، آنگاه از شلوغیهاي سرسامآور نفس بیرون میآیم.
(eq) هوش هیجانی چیست:
افراد خجالتی و گوشه گیر از نظر بدنی ضعیف ترند:
بررسیها نشان داده افرادي که از نظر روحی و شخصیتی، خجالتی و گوشه گیرند، بیشتر در معرض بیماري قرار دارند. محققان اعلام کردند افراد گوشهگیر، داراي سیستم دفاعی ضعیفتري هستند و در صورت بروز بیماريها، بیشتر دچار مرگ و میر میشوند
راز ازدواج یک دختر سرطانی پیش از مرگش: نیک 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود « کتی کرپکاتریک » دختري به نام براي جشن عروسیشان آماده میشدند. در روابط اجتماعی چگونه شوخ طبع باشیم: شوخ طبعی و خنده را به زندگی خود بیاورید خنده حق طبیعی هر فرد و بخشی از زندگی شمرده میشود. ریشه خنده ذاتی و فطري است. نوزادان در هفته هاي اول تولدشان، لبخند میزنند ودر ماه هاي اول با صداي بلند میخندند، با وجودي که ممکن است در خانوادهاي بزرگ شوند که صداي خنده در آنجا کمتر شنیده میشود. شما میتوانید مهارت خندیدن را در هر مرحله اي از زندگی بیاموزید. همیشه در زندگی، وقتی را صرف خندیدن، بذله گویی و مزاح کنید و گاهی آن را تمرین نمایید. در دل هر کاري، میتوانید شادي و نشاط را پیدا کنید. خندیدن تاثیر زیادي بر سلامت و تندرستی دارد، تنش و استراحت را کاهش میدهد، خلق و خوي را شاد میکند، خلاقیت و توانایی حل مسله را بهبود میبخشد و موجب تجدید قوا میشود. خنده، افراد را به یکدیگر نزدیک کرده و به استحکام روابط کمک میکند. خندیدن دسته جمعی، یکی از بهترین ابزارهاي حفظ روابط با نشاط است و موجب تقویت ارتباط هیجانی میشود، همچنین پیوندهاي ارتباطی را مستحکم میسازد. نشاط و شادي جمعی، موجب تقویت احساس دوستی و صمیمیت میشود. افراد همیشه جذب شادي اشخاص خندهرو و بذله گو میشوند زیرا خنده، شادي و بذله گویی، جزو هیجان هاي مثبت است که دیگران را به خود جذب میکند. شنیدن صداي خنده، آغازگر فعالیت مغز و آمادگی جسمی و روحی براي پیوستن به جمع شاديست.
کتی مبتلا به سرطان بود و بیمارياش در بدترین وضعیت قرار داشت، او مجبور بود هر روز ساعاتی را زیر نظر پزشک و دستگاههاي مخصوص قرار گیرد. کتی با وجود تمام درد و رنج ناشی از بیماري، ضعف بدنی، شوكهاي ناشی از تزریق پی در پی مورفین، قصد داشت مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند. او به خاطر بیمارياش، همیشه در حال کاهش وزن بود، به همین دلیل، مجبور شد هر چه به روز عروسیاش نزدیکتر میشود، لباس عروسیاش را کوچکتر و کوچکتر کند. او مجبور بود در طول مراسم عروسی، کپسول تنفسیاش را به همراه داشته باشد. پدر و مادر نیک از این که میدیدند پسرشان با عشق خود ازدواج میکند بسیار خوشحال بودند. کتی روي ویلچر نشسته و به ترانهاي که نیک و دوستانشمیخواندند، گوش میداد. طی مراسم عروسی، کتی مجبور میشد براي لحظاتی استراحت کند، او به خاطر ضعف و درد، نمیتوانست براي مدت طولانی بایستد.کتی 5 روز پس از مراسم عروسیاش، فوت کرد. دیدن زنی که با وجود بیماري سرطان و آگاهی به عمر کوتاه مدتش، ازدواج میکند و تمام مدت لبخند بر لب دارد، ما را به این فکر وامیدارد که خوشبختی، دست یافتنیست و مهم نیست چقدر دوام میآورد. باید از منفیبافی دست برداریم، زندگی آنقدر ها هم که فکر میکنیم پیچیده نیست. زندگی کوتاه است. به سرعت ببخش!با صداقت، عاشق شو! هیچ وقت لبخند را از لبهایت دریغ نکن! مهم نیست زندگی چقدر عجیب است، زندگی همیشه آنطور که ما فکر میکنیم پیش نمیرود اما تا زمانی که هستیم باید بخندیم و سپاسگذار باشیم.
مزایاي ارتباط نشاط آمیز:
احساس آرامش میبخشد: خنده، خستگی را کاهش داده، به انسان انرژي میدهد و زمینه را براي موفقیت هاي بیشتر فراهم می سازد.
توانایی فرد در غلبه بر مشکلات را افزایش میدهد:
احساس شادي، رمز استقامت و پایداري ست و فرد را در مقابل شکستها و ناامیدي ها مقاوم می سازد.
خلاقیت را افزایش میدهد: خنده و بذله گویی، به انسان انرژي داده و ذهن را براي ارائه ي ایده هاي جدید، بازتر و تقویت میکند.
رویدادها را جذاب و شاد بشمارید: اگر در زندگی، همه چیز را شاد و مثبت ببنید، آنگاه موانع خنده، شوخ طبعی و افکار منفی از بین میرود.
به محض شنیدن صداي خنده به طرف آن بروید:
هر چند ممکن است خندیدن و لطیفه گویی در جمع خصوصی افراد صورت گیرد، اما اگر شما به آن گروه بپیوندید، آنان خوشحال میشوند چون افراد علاقمندند خاطرات شیرین و بامزه ي خود را با دیگران در میان بگذارند تا فرصتی براي خندیدن مجدد بدست آورند. وقتی در محیط کار یا خانواده، صداي خنده میشنوید، بگویید: چه شده به من هم بگویید.
با افراد شاد وخوش مشرب ارتباط برقرار کنید
: افراد خوش مشرب، به راحتی به مشکلات زندگی میخندند و در هر شرایطی، موضوع خندهدار و بامزه اي می یابند.
به هنگام گفتو گو، مزاح را فراموش نکنید: از افراد بپرسید بامزه ترین اتفاق امروزشان چه بوده است؟ در این هفته چطور؟ در زندگیشان چطور.
به هنگام بذله گویی، سعی کنید به همه خوش بگذرد:
شوخ طبعی، و بذله گویی، زمانی به تقویت روابط کمک میکند که همه از آنها لذت ببرند. به هنگام شوخی کردن، همیشه به حساسیت هاي دیگران توجه نمایید و اگر احساس کردید کسی ناراحت و دلخورده شد، شوخی را قطع نمایید چون موجب کاهش اعتماد به نفس و صدمه زدن به روابط میشود. باید دقت کنیم که به هنگام مزاح، دو طرف به طور مساوي لذت ببرند.
دوست، همکار یا همسرتان نباید تصور کند که هدف شما از بذله گویی، تحقیر و تمسخر است. پیش از آن که با کسی شوخی کنید، این سوالات را از خود بپرسید:
آیا دیگران نیز از شوخی کردن من لذت میبرند؟
آیا هدف من تقویت ارتباطات است یا میخواهم کنایه بزنم؟
آیا به لحن هیجانی خودم آگاه ام؟ آیا داراي لحنی دوستانه ام؟
آیا به نشانه هاي غیر کلامی دیگران توجه میکنم؟ اگر پیام هاي غیر کلامی منفی دریافت کردم، میتوانم فوراً شوخی را قطع کنم؟
اگر دیگران از شوخی من دلخور شدند، آیا میتوانم عذرخواهی کنم؟
چگونه میتوان زندگی بهتري داشت:
انسان هاي زیادي را می شناسیم که از زندگی خود راضی و خرسند نیستند و همیشه و در هر موقعیتی که آنان را ببینید، ابراز نارضایتی و گله می کنند
آیا شما هم جزو این دسته افراد هستید و فکر می کنید امکان تغییر وجود ندارد؟ اگر جوابتان مثبت است، بدانید که هم خود را عذاب می دهید و هم همسرتان را. اگر به دنبال یک زندگی بهتر و موفقیت آمیز هستید به نکات زیر توجه کنید:
- مشکلات خود را ببینید، راه حل ها را یاد بگیرید و تلاش کنید مواردي که موجب رنج تان می شود را شناسایی کنید. اگر به نظر فرزندانتان، پدر یا مادر خوبی نیستید، سعی نکنید براي آنان، دلیل و منطق بیاورید و قانعشان کنید که اشتباه می کنند، بلکهیاد بگیرید چگونه میتوان پدر و مادر خوبی بود.
- هرگز فکر نکنید که فقط درك شما درست است. ادراك شما فقط نتیجه آموخته ها و گذشته ي شماست، شاید اشتباه یاد گرفته باشید.
- همیشه براي نفر اول بودن، فعالیت کنید، بهترین پدر، بهترین مادر، بهترین دوست و ... مطمئن باشید پس از این، زندگی خیلی ساده تر خواهد شد.
- به همسرتان به چشم یک دوست بنگرید و براي حفظ این دوستی تلاش کنید. نگذارید سوء تفاهمها ریشه دوانده و مشکل زا شوند.
بخش پنجم
(- جان روسکین)
حتی به هنگام ناراحتی و بروز اختلاف، با هم صحبت کنید و به حرف هاي یکدیگر گوش دهید، در واقع آنچه منجر به تداوم رابطه ي زناشویی می شود، دوستی و صمیمت میان زن و مرد است.
شما دو انتخاب دارید:
جري، مدیر یک رستوران است. او همیشه در حالت روحی خوبی به سر میبرد. هنگامی که شخصی از او می پرسد چگونه این روحیه را حفظ می کند، معمولاً پاسخ میدهد: اگر کمی بهتر از این بودم دوقلو می شدم! اگر کارمندي روز بدي داشته باشد جري همیشه هست تا به او بگوید که چگونه جنبه ي مثبت اوضاع را نگاه کند.
جري می گوید: هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم. به خودم می گویم، امروز دو نتخاب دارم، می توانم در حالت روحی خوبی باشم یا حالت روحی بد را برگزینم اما من همیشه حالت روحی خوب را انتخاب می کنم. هر وقت اتفاق بدي رخ می دهد، می توانم انتخاب کنم که نقش قربانی را بازي کنم یا از آن رویداد درس بگیرم. هر وقت شخصی براي شکایت نزد من آید، می توانم انتخاب کنم که شکایت او را بپذیرم یا روي مثبت زندگی را مورد توجه قرار دهم. من همیشه روي مثبت زندگی را انتخاب می کنم. با اعتراض به جري گفتیم: اما این کار همیشه به این سادگی ها نیست. جري گفت: همین طور است. کل زندگی انتخاب کردن است. وقتی شما همه ي موضوعات اضافی را کنار می گذارید، هر موقعیتی، موقعیت انتخاب و تصمیم گیريست. شما می توانید انتخاب کنید که چگونه به موقعیت ها واکنش نشان دهید. شما انتخاب می کنید که افراد چطور حالت روحیتان را تحت تاثیر قرار می دهند شما انتخاب می کنید که در حالت روحی خوب یا بدي باشید. این انتخاب شماست که چطور زندگی کنید.
کسی که از همان کودکی، خوش شانس بود:
روزگاري، مرد خوش شانسی زندگی میکرد. آدم خوش شانس، واقعاً خوشبخت بود و به هر کاري دست میزد موفق می شد. روزي از روزها، او بایک آدم بد شانس ملاقات کرد. آدم بدشانس، خنده تلخی کرد و گفت: شانس؟ این فقط یک تو هم است که در زندگی به آن مشغول ایم. این طور وانمود می کنیم که خوش شانس هستیم تا دوباره بتوانیم به زندگی ادامه دهیم. در قلب مرد خوش شانس، شکی افتاد، شاید مرد بدشانس، حق داشت و خوششانسی او، به زودي به پایان میرسید. و از قرار معلوم، آدم بدشانس می دانست از چه چیزي حرف بزند زیرا از آن روز به بعد، براي مرد خوش شانس همه چیز بی نتیجه می ماند. هر کاري که شروع می کرد، با شکست روبرو می شد، حتی نتوانست بر مشکلات خود غلبه کند. برعکس، روز به روز مشکلاتش بزرگ و بزرگتر
می شد. شبی از شبها همین طور که نشسته بود و مانند آدم بدشانس، از بدي زندگی شکایت میکرد، تقریبا هًوا تاریک شده بود که ناگهان چشمکزن ستارهاي در آسمان دید. او به طرف بالا نگاه کرد و زیر لب گفت: ستاره بخت من، من آن را کاملا فًراموش کرده بودم. من آدم خوش شانسی هستم، مهم نیست دیگران چه میگویند. و این چنین دوباره آدم خوش شانسی شد.
بخش پنجم
آنچه در خیال بپروارنید همان می شوید. پنداره شما قولی است که به خودتان می دهید تا سرانجام صورتحقیقت به خود بگیرد.
(- جان روسکین)
حتی به هنگام ناراحتی و بروز اختلاف، با هم صحبت کنید و به حرف هاي
یکدیگر گوش دهید، در واقع آنچه منجر به تداوم رابطه ي زناشویی می شود،
دوستی و صمیمت میان زن و مرد است.
شما دو انتخاب دارید:
جري می گوید: هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم. به خودم می گویم، امروز دو نتخاب دارم، می توانم در حالت روحی خوبی باشم یا حالت روحی بد را برگزینم اما من همیشه حالت روحی خوب را انتخاب می کنم. هر وقت اتفاق بدي رخ می دهد، می توانم انتخاب کنم که نقش قربانی را بازي کنم یا از آن رویداد درس بگیرم. هر وقت شخصی براي شکایت نزد من آید، می توانم انتخاب کنم که شکایت او را بپذیرم یا روي مثبت زندگی را مورد توجه قرار دهم. من همیشه روي مثبت زندگی را انتخاب می کنم. با اعتراض به جري گفتیم: اما این کار همیشه به این سادگی ها نیست. جري گفت: همین طور است. کل زندگی انتخاب کردن است. وقتی شما همه ي موضوعات اضافی را کنار می گذارید، هر موقعیتی، موقعیت انتخاب و تصمیم گیريست. شما می توانید انتخاب کنید که چگونه به موقعیت ها واکنش نشان دهید. شما انتخاب می کنید که افراد چطور حالت روحیتان را تحت تاثیر قرار می دهند شما انتخاب می کنید که در حالت روحی خوب یا بدي باشید. این انتخاب شماست که چطور زندگی کنید.
کسی که از همان کودکی، خوش شانس بود:
روزگاري، مرد خوش شانسی زندگی میکرد. آدم خوش شانس، واقعاً خوشبخت بود و به هر کاري دست میزد موفق می شد. روزي از روزها، او بایک آدم بد شانس ملاقات کرد. آدم بدشانس، خنده تلخی کرد و گفت: شانس؟ این فقط یک تو هم است که در زندگی به آن مشغول ایم. این طور وانمود می کنیم که خوش شانس هستیم تا دوباره بتوانیم به زندگی ادامه دهیم. در قلب مرد خوش شانس، شکی افتاد، شاید مرد بدشانس، حق داشت و خوششانسی او، به زودي به پایان میرسید. و از قرار معلوم، آدم بدشانس می دانست از چه چیزي حرف بزند زیرا از آن روز به بعد، براي مرد خوش شانس همه چیز بی نتیجه می ماند. هر کاري که شروع می کرد، با شکست روبرو می شد، حتی نتوانست بر مشکلات خود غلبه کند. برعکس، روز به روز مشکلاتش بزرگ و بزرگتر
می شد. شبی از شبها همین طور که نشسته بود و مانند آدم بدشانس، از بدي زندگی شکایت میکرد، تقریبا هًوا تاریک شده بود که ناگهان چشمکزن ستارهاي در آسمان دید. او به طرف بالا نگاه کرد و زیر لب گفت: ستاره بخت من، من آن را کاملا فًراموش کرده بودم. من آدم خوش شانسی هستم، مهم نیست دیگران چه میگویند. و این چنین دوباره آدم خوش شانسی شد.
زندگی زمانی زیباست که زیبا زندگی کردن را آموخته باشیم:
اغلب ما، آگاهانه یا ناآگاهانه بعلت کم دانی، مراقب افکارمان نیستیم، بلکه افکارمان هستند که ما را تحت کنترل خود دارند، افکار منفی، ناحیه اي از مغز که با افسردگی و تشویش ارتباط دارد را تحریک میکند و مانند سم بر سیستم هاي بدن ما تاثیر منفی می گذارد، در حالی که اندیشه هاي مثبت، بر مغز تاثیر مفید و آرام بخش دارد و مانند دارو عمل میکند. انسان هاي مثبت اندیش شادتر، سالمتر و استوارتر زندگی میکنند و با همسران خود کمتر به جدال می پردازند، آسان تر و راحت تر به تفاهم می رسند وکمتر حالت تدافعی دارند. دیدگاه هر زن و مردي تقریباً در همه ي زمینه ها از جمله در مورد باورها، اندیشه ها، بروز احساسات و عواطف، کسب و درآمد، انجام هزینه ها، استفاده از منابع مالی، تربیت فرزند، ارتباط با دوستان و فامیل، کار، تفریح و سرگرمی، اولویت ها، هدف ها و ... متفاوت است.
انسان بالغ:
در آینه ي رازداران :
*خداحافظ افسردگی*
دوست نداشتم در جمع و با دیگران باشم. نا امیدي در سراسر وجودم رخنه کرده بود. احساس پوچی و بیهودگی میکردم. از همه بدتر این که نمیتوانستم از این حالت بیرون بیایم. هر چه تلاش میکردم گویی فایده اي نداشت.
صبحها هنگام برخاستن، کسل و بی حال بودم و میل به انجام کاري نداشتم. تنهایی و بلاتکلیفی، هر نوع اختیاري را از من سلب کرده بود. احساس بیماري میکردم، همان بیماري ناگواري که شما هم نامش را شنیدهاید، افسردگی مزمن. چند سال بود که به این ناخوشی دچار شده و تحت درمان بودم. براي چاره جویی، کتابهاي زیادي خواندم. گاهی حالم بهتر میشد اما این درد، رهایم نمیکرد و افسردگی دست از سرم بر نمیداشت. سرگرمی ام گریه بود. همیشه میخواستم گریه کنم. دلم نمیخواست آن را قطع کنم. دکتر به من گفته بود باید با وضعیت خود کنار بیایم. زیرا مشکل من دائم در نوسان است و کم و زیاد میشود ولی امکان از بین بردن آن بسیار ضعیف است.
این حالت ادامه داشت تا اینکه بطور تصادفی، شخصی در مورد فیلم راز با من صحبت کرد. بارها اعلام کرده بود که اعتماد به نفس را دوست دارم و خواهان زندگی آرام و بیدغدغه اي هستم. او به من گفت که این فیلم، راز زندگیست. حس کنجکاوي ام برانگیخته شد و به دیدن آن علاقمند شدم.
نقطه ي اثر این فیلم، روي نظرات و عقاید من بود. به زبان آنان، گویی ارتعاشات فکري من با سخنرانان یکی شده بود، ما در طول موج یکسانی قرار داشتیم. من عقاید و نظرات دیگري داشتم و ناگهان متوجه شدم که در تمام این مدت، زندگی میخواسته پیغامی به من بدهد و توجه مرا جلب کند که چگونه با امکاناتی که در اختیار داشتهام و اتصال به منبع لاینتهاهی و بهره گیري از ذخائر نامحدود کائنات، زندگی کنم. با تغییر کانون توجهم به زندگی، ناگهان احساس تغییر کردم. احساس خوشحالی و سر زندگی نمودم. احساس کردم میتوانم خودم را کنترل کنم و از زندان مخوف افسردگی بیرون
بیایم.
از این که راز به سان جرقهاي در زندگی من ظاهر شد و مرا با حقایقی در مورد خودم آشنا کردو به من مطالبی در مورد افکار، احساسات، طلب کردن، شکرگزاري و ... آموخت، خوشحال هستم و خدا را سپاسگزارم که اکنون قادرم تغییرات بسیاري در زندگی خود به وجود بیاورم
الگوي خوبی باشید:
سرمشق و الگو بودن، از مهم ترین عوامل ی نیست که دیگران را تحت ت
اون قدر بخندي که دلت درد بگیره. بعد از اینکه از مرخصی برگشتی، ببینی هزار تا نامه داري. براي تعطیلات به یه جاي قشنگ بري. به آهنگ مورد علاقه ات از رادیو گوش کنی. به رختخواب بري و به صداي بارون گوش بدي. آخرین امتحانات را پاس کنی، کسی که معمولاً زیاد نمی بینیش اما دلت میخواد ببینیش، بهت تلفن کنه. تو لباسی که سال گذشته ازش استفاده نمی کردي، پول پیدا کنی، بدون دلیل، بخندي. بطور تصادفی بشنوي که یک نفر د اره ازت تعریف میکنه. از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می توانی بخوابی! آهنگی را گوش کنی که شخص خاص رو به یادت می آره. از بالاي تپه به غروب خورشید نگاه کنی. دوستاي جدید پیدا کنی. لحظات خوبی را با دوستات سپري کنی. عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی. یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره.
همه انسان ها کم و بیش برنامه ها و اهداف جا مانده اي دارند که روزگاري رسیدن به آنها برايشان مهم بوده است
ارزش و فواید احساس همدردي:
حس همدردي را می توان کم و بیش بر اساس نوع وضعیت ذهنی انسان تعریف کرد که این وضعیت باید فاقد هر گونه پرخاشگري، خشونت و ضرر و زیانی باشد
آیا در جستجوي خوشبختی هستید: این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
تجربه خوشبختی نزد انسان ها متفاوت است و هر کدام، خوشبختی را با روش هاي مختلف و در معانی متفاوتی جست و جو میکنند
ما بقی خود استخوان و ریشهاي
ور بود خاري، تو همیه گلخنی
اگر بدنبال خوشبختی هستید، راهکارهاي زیر پیشنهاد میشود:
دل خود را از کینه خالی کنید تا خوشبختی در آن لانه کند. شاید ما نتوانیم دشمنان مان را دوست بداریم اما دست کم می توانیم آنان را ببخشیم تا موجب یادآوري دردهاي ما نشوند
با استفاده از قدرت تخیل، شادي، نشاط و موفقیت را براي خود بیمه کنید. آندره آنماسی، تنیس باز معروف آمریکایی میگوید: در 10 سالگی هزاران بار در ذهنم تجسم می کردم که همه حریفانم را شکست داده ام و عاقبت نیز به آرزویم رسیدم.
موفقیت واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده، نیروهاي عظیم درونی خود را فعال کنیم.
در زندگی شکست وجود ندارد، فقط نتیجه موجود است، اگر از یک راه به نتیجه نرسیدید، راههاي دیگر را امتحان کنید. یک مسئله، راهحلهاي متعددي دارد، حتما رًاه حل مورد نظر خود را پیدا خواهید کرد.
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
شادي و غمی که در قضا و قدر است
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
فرانکل، روانشناس آلمانی میگوید: این رنج و درد نیست که موجب ناراحتی و اندوه ما میشود بلکه فقدان معنا در زندگی موجب ناراحتی ماست. او میگوید: بشر براي یافتن معنا در زندگی، یا باید خلاقیت، نوآوري و سازندگی کند و یا باید در زیباییهاي طبیعت غوطه ور شود یعنی به عالم هنر پناه ببرد و اگر به خاطر محرومیت، نمی تواند هیچ یک از این دو کار را انجام دهد، میتواند مانند زندانیان با پذیرفتن درد ونج به زندگی خود معنا بخشد.
به جاي اینکه به تاریکی لعنت فرستید شمعی روشن کنید.
اگر براي دیگران کاري انجام میدهید توقع سپاسگزاري و قدرشناسی نداشته باشید چرا که سرشت دنیا، ناسپاس است، میتوانید هدفتان را رضایت و خشنودي خاطري در نظر بگیرید که از بابت بخشش و گذشت به شما دست میدهد.
قانع و سپاسگزار نعماتی باشید که خداوند به شما عطا کرده است.
سعدي در گلستان میگوید: به خاطر نداشتن کفش، بسیار ناراحت بودم و از خداوند گله و شکایت میکردم، تا اینکه در شهر مردي را دیدم که پا نداشت اما خدا را شکر میکرد. خجل شدم و دریافتم که ناسپاسی کرده ام و بزرگترین نعمت خداوند، یعنی سلامتی را فراموش کرده ام.
دیل کارنگی در این زمینه میگوید: موهبت هایت را بشمار نه محرومیت ها را. از لیموترشی که در دست دارید بکوشید تا شربت گوارایی درست کنید. راز بدبختی و بیچارگی ما، ایام فراغتمان است که آن را با فکر درباره ي خوشبختی و بدبختی می گذرانیم. (برنارد شاو)
اگر نتوانستید برخی از مشکلاتتان را حل کنید (مانند معلولیتهاي جسمی) بهتر است آنها را بپذیرید و با مشکلاتتان سازگار شوید تا احساس بهتري پیدا کنید. دوستان مناسب براي خود در نظر بگیرید تا خوشبختی تان کامل شود.
خود را دست کم نگیرید. شما شاهکار خلقت هستید و بدانید که به ازاي هر عیب و نقصی که در وجود شماست، هزاران استعداد و امتیاز مثبت نیز وجود دارد که تنها بخشی از آنها را کشف کرده اید.
در مسیر کمال:
تاثیر مثبت موسیقی بر جنین:
از دنیاي مجازي ذهنیت خارج شو:
به آیندهات فکر کن . آیندهي واقعی را دستهاي تلاشگر تو میسازد و آینده مجازي را ذهن تو . از همین امروز، به فکر یادگیري مهارتی باش که بتوانی با آن زندگی خود را بهبود بخشی.
شاید تو اولین نباشی اما میتوانیی بهترین باشی . ثانیه هایی که میگذرد را جدي بگیر و به خود و آیندهات خیانت نکن .
براي یافتن دوستان صمیمی، باید اول خودت یک دوست باشی
- راز دوستی در قسمت کردن شاديها با دیگران است.
- راز دوستی در این است در خوشبختی دیگران، نه فقط با حرف، بلکه با عمل سهیم باشی .
راز دوستی در این است که هرگز اشتیاق دوستانت را به مسائل مختلف تغییر ندهی راز دوستی در محترم شمردن است . به حقوق دیدگاههاي دوستت احترام بگذار. راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوشرویی و حس نیت بپذیري. «خیلی ها ایده هاي خوب دارند اما تنها عده ي کمی، آنها را عملی میکنند » خلاقیت فرایندي است که طی زمان، ادامه داشته و ابتکار، انطباق پذیري و تحقق، از خصوصیات بارز آن به شمار میآید و میتواند جوابگوي مشکلات باشد . برخی محققان، اصولی براي مشخص شدن مرزه اي خلاقیت تعریف کرده اند:
لازم خلاقیت است، اما کافی نیست . زمانی یک پاسخ را میتوان بخشی از فرایند خلاقیت به شمار آورد که تا اندازهاي با واقعیت مطابقت داشته یا اصولاً واقعی باشد.
تولدي دوباره:
آنگاه که در مسیر پرپیچ و خم زندگی گاهی نیز انتظار ناملایماتی را کشیدي، بدان که تولدي دوباره یافته اي
آنگاه که از خود و پیرامون خود نگرُیختی و باور کردي خود را و توانمدي هایت را بدان که تولدي دوباره یافته اي آنگاه که دریافتی هم چنان که گاهی نیاز داري اشک بریزي، نیاز به لبخند نیز داري، بدان که تولدي دوباره یافته اي.
آنگاه که سینه ات را با آب طهور. بخشش و گذشت شست و شو دادي، بدان که تولدي دوباره یافته اي.
آنگاه که از خود خوشبختی همسایهات، در چشمانت برق شادمانی و رضایت جهید، بدان که تولدي دوباره یافتهاي
آنگاه که توانستی بپذیري تواناییهایت را و حتی ناتوانیهایت را، بدان که تولدي دوباره یافتهاي.
آنگاه که آموختی تا چشم بگشایی بر زیباییها و صبح که از خواب برمیخیزي، انتظار مواجه شدن با زیبایی ها، وجود زیبایت را لبریز از شادمانی و خوشایندي ساخت، بدان که تولدي دوباره یافته اي
فقط براي امروز زندگی کن:
- فقط براي امروز زندگی میکنم و به وقایع و حوادثی که ممکن است فردا روي دهد، فکر نخواهم کرد.
- فقط براي امروز با خودم عهد و پیمان میبندم که خود را با آنچه در اطرافم میگذرد، تطبیق دهم و از این که دیگران کاملاً طبق نظر من عمل نکنند ناراحت و عصبی نشوم.
-فقط براي امروز تلاش میکنم که براي بازسازي تن و روان خود، تمرینات جسمی و فکري مفیدي را که در حفظ شادابی ام نیز موثر خواهد بود، انجام دهم.
- سعی میکنم که با همه مهربان باشم، آرام و متین صحبت کنم، گله و انتقاد از کسی نکنم و نگذارم دیگران از من برنجند و شاکی شوند. - فقط براي امروز به اطرافیان خود انرژي مثبت میدهم و آنان را شاد و مسرور میسازم.
- فقط براي امروز تصمیم میگیرم مطالب و نوشتههایی که خواندن و دانستن آنها مفید است و به درد زندگی میخورد را با دقت مطالعه کنم و نکات ارزنده ي آنها را بکار گیرم.
- فقط براي امروز یک کار مثبت و موثر در حق دیگران انجام میدهم و در برابر آن، هیچ توقع و انتظاري نخواهم داشت، البته این را میدانم که خداوند، عمل نیک بندگانش را در نظر دارد.
- فقط براي امروز همراهی و همفکري خود را از اطرافیان دریغ نمیکنم و این کار را به خاطر رضایت درونی خویشو لذت معنوي که در آن است، انجام خواهم داد.
وقتی که هر روز به توصیه هاي بالا عمل کنیم و خود را ملزم و متعهد به آن بدانیم، موارد مذکور، ملکه ذهن شده و از آنجا که نحوهي زندگی امروز ما، سازنده فردا خواهد بود، دیگر ترس و نگرانی هاي بی مورد یا اتفاقات ناخوشایند احتمالی فردا را به درون خود راه نخواهیم داد و فقط به لحظههاي شاد و موفقیت امیز امروز فکر میکنیم و به آنها اهمیت میدهیم.
از کوره در رفتن:
بخش ششم
علت و معلول، قانون حاکم بر دنیا:
حکایت آنکه قورباغهاش را قورت داد
«هر چه انسان بکارد، همان را برداشت خواهد کرد. »نیوتن این مهم را اصل سوم حرکت نامید و چنین گفت: براي هر عملی، عکس العملیست مساوي و در جهت مخالف آن. اصل علت و معلول میگوید که موفقیت، ثروت، خوشبختی و پیشرفت، همگی آثار و نتایج مستقیم یا غیرمستقیم علتها یا اعمال خاصی هستند. مهمترین بسط قانون علت و معلول این است: افکار، علت هستند و شرایط معلول. افکار شما، دلیل اصلی هر چیزيست که در زندگیتان پیشمیآید. اگر میخواهید هر چیزي را به هر نحوي در زندگیتان تغییر دهید، باید ابتدا افکاري که موجب بروز آنها میشود را تغییر دهید.
تاثیر کلام خوب در اجتماع:
- به خدا توکل میکنم و میدانم همه چیز نیکوست.
- من لایق بهترینم.
- من شاهکار آفرینشم.
- عشق الهی همواره مرا هدایت میکند.
- از عفو کردن خودم و دیگران لذت میبرم.
- بر ببر غران مشکلات میتازم و در مییابم که گربه ملوسی بیش نیست.
- در قلبم آن قدر محبت هست که میتوانم با آن، جهانی را شفا دهم.
- هر چه محبت میبخشم، عشق و محبتم به هستی و کائنات، بیشتر میشود.
- با شادمانی، از سدها میگذرم.
- اکنون فرصتهاي طلایی، در همه جا انتظار مرا میکشد.
- من دوست داشتنی هستم.
- از آسمان طلا میبارد.
- همه چیز به خوبی پیشمیرود.
-همواره بهترین کاري که از دستم برمیآید را انجام می دهم.
- من حق دارم که بگویم نه.
- من در آرامش به سر میبرم.
- با محبت به پیامهاي جسمم گوش میدهم و از آن مراقبت میکنم.
- من فردي شوخ طبع و براي خودم و دیگران مفید هستم.
ذهن و خودبرتر:
در حقیقت آنچه ذهن ما تصور میکند، میتواند به حقیقت مبدل شود. پس ما با ذهنمان هم میتوانیم روي دیگران تاثیر بگذاریم. به همین دلیل باید خیلی مواظب باشیم- چه به طور فیزیکی و چه ذهنی- اگر روي دیگران تاثیر بگذاریم، در پیشگاه حق و حقیقت مسؤولیم. ذهن، هم میتواند منبع افکار منفی باشد و هم منبع افکار مثبت، اگر ذهن را کنترل کنیم. و افکار را پالایش کنیم، قطعاً سعادتمند خواهیم شد. در واقع ما با کنترل ذهن، خود را به دست خرد و هوش آسمانی سپرده ایم که آفریننده ي ما بوده و به تمام زوایاي زندگیمان کاملا آًگاه است.
انسان هرطور که فکر کنه همون طور زندگی میکنه.
همونی میشه که فکر میکر میکنه.
پس مواظب تفکرات و تخیلاتمون باشیم.......
ام به نظر من احساس رضایت از زندگی و شادی برمیگرده به نتیجه ی اعمالمون که نشات میگیره از فکرمون.:Gol:
- شادي، اشتیاقی رهاست که نمیتوان مانع آن شد.
- ما هیچ وظیفه اي را به اندازهي وظیفه شاد بودن، ناچیز نمیپنداریم.
- شادي قابل تعریف نیست، بلکه قابلیتیست که در وجود هر انسانی نهفته شده و هدف محسوب نمیشود.
- چه شاديهایی که زیر پاهاي انسان سرکوب شدند زیرا بیشتر انسانها به آسمان توجه دارند و آنچه زیر پاهايشان است را نادیده میگیرند.
- زمانی که دري از شادي بسته میشود، در دیگري گشوده میشود اما اغلب آن قدر به آن در بسته توجه داریم که دري را که برايمان گشوده است نمیبینیم.
- به اندازه هر دقیقه عصبانیت، 60 ثانیه شادي را از دست میدهید.
بیشتر مردم تقریبا بًه همان اندازه شاد هستند که انتظارش را دارند.
برتر باشید: روی برگی سفید طرحی را اینگونه بکشد:
تاریخ امروز تاریخ تولد
چه چیزي (چه اتفاقی) باعث شده تا شما این شخص فعلی باشید؟ با توجه به گذشته خود، اکنون چه احساسی نسبت به خودتان دارید؟ پاسخ به این دو سوال به ظاهر ساده، به شما امکان میدهد که ترازنامه کوچکی از خودتان به دست بیاورید.
سؤال هاي کلیدي:
در یک کاغذ سفید یادداشت کنید:
- از کجا آمدهام؟
- چه چیزي باعث شده تا من شخصی که امروز هستم باشم؟
- چه احساسی در زندگی دارم؟
- چه چیزي مطلوب من است؟
-چه چیزي مطلوب من نیست؟
- از نظر شخصی (خانوادگی) - از نظر شغلی
- از نظر اجتماعی
- از امروزه به بعد چگونه باید از زمان خود استفاده کنم تا احساس رضایت به من دست دهد؟
با پاسخ دادن به این سوالها، به ابزاري مفید براي تنظیم و اداره زندگی دست می یابید.
زندگیات را چون جادهاي تصور کن که آغاز و انتهاي آن خودت هستی.
ژاك سالومه
سلام
من 22 سال دارم و اخیراً متوجه تغییر حالت خلقی خود در ارتباط با دیگران شدم.
احساس می کنم که ترسم نسبت به جزئیات رفتار و گفتاری که قبلاً با دیگران داشتم کمرنگتر شده.
قبلاً شاید در جزئیات رفتارم با دیگران روی بعضی صحبت ها حساسیت نشان میدادم یا از گفتن بعضی حرف ها که
شاید احتمال ناراحتی و برخوردن آن را به طرف مقابل میدادم سعی در دوری می کردم.
اما الان نمی دانم چرا چم شده که گاهی سعی در مقابله دارم یا نمی دانم چرا احساس می کنم آن ظرفیت پذیرشم کاسته شده.
احساس می کنم عصبانی هستم و یا از یه چیزی عصبیم، نمیدانم چه اما احساس می کنم میزان پذیرش یا تحملم تغییر کرده،
نسبت به عصبی شدن مستعد تر شدم، یا شاید رفتارم رو به خشن شدن می رود. علتش را کجا جستجو کنم؟
لطفاً مرا راهنمایی کنید.