۩۞۩ هیئت عاشقان ثارالله انجمن گفتگوی دینی ۩۞۩

تب‌های اولیه

1087 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بخشودگی اهل گنه درصف محشر , وابسته به یک گردش چشمان حسین است

همچو باران که شبی شعله به دریا زده است

لشکر دشمن از اندام عباس علی جا زده است

به بركت حضرت عباس مادری فرزند گمشده اش را یافت


مؤلف كتاب «گلستان معارف» آقای غلامرضا اسدی مقدم می نویسد:
زمانی كه در دزفول بودم، زنی در همسایگی ما می زیست كه تنها یك پسر به نام «عنبر» داشت. شوهرش آن زمان وفات كرده بود و مع الأسف به علت نامعلومی این تنها پسر نیز از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. خانم مزبور، حدود بیست سال، تنها و با فقر و فلاكت و گریه و زاری سر كرد، تا اینكه یك سال، همراه با دو زن دیگر از آشنایانش، برای زیارت عتبات به عراق رفت.
روزی در كربلا بعد از زیارت امام حسین علیه السلام به زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام می روند، مادر عنبر به شدت گریه می كند و در حالی كه فرزند مفقود شده ی خود را از آن حضرت می خواهد، بیهوش می شود.
آن دو زن او را از حرم خارج می كنند و در صدد برمی آیند كه او را به دكتر برسانند.
در كنار خیابان، یك تاكسی را صدا می زنند. راننده آنها را سوار می كند و می پرسد: كجا می روید؟ می گویند: این زن كه پسرش گم شده است در حرم گریه ی زیادی كرده و از حال رفته است، می خواهیم او را به دكتر برسانیم.
راننده می پرسد شما اهل كجایید؟ می گویند: اهل دزفول. می پرسد: كدام محله؟ پاسخ می دهند: محله ی مسجد. می پرسد: اسم این زن چیست؟ می گویند: فلان. می پرسد اسم پسر گمشده اش چیست؟ می گویند: عنبر.
راننده كه فردی غیر از عنبر نبوده است، در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، ماشین را كنار خیابان خاموش می كند و می گوید: من عنبر هستم، و این خانم هم مادر من است. هر دو پیاده می شوند و مادر، عنبر را می شناسد. آنها یكدیگر را در آغوش می كشند و سپس عنبر آنها را به منزلش می برد! [1] .




[1] چهره ی درخشان ج 2، ص 505، به نقل از گلستان معارف ج 2، ص 176.

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
اِنَّ لقَتل الحُسینِ حَرارَةً فی قُلوبِ المومِنین لاَتبُردُ اَبَداً
کشته شدن حسین آتشی در دل مومنان در انداخته است که هرگز سرد نخواهد شد.
(مستدرک مسائل ج۱۰)

شفای شخصی كه در چند فرسخی كربلا فلج شده بود


شیخ ابوجعفر نیشابوری قدس سره فرمود:
سالی با جمعی از رفقا برای زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام از شهر و دیارمان بیرون آمدیم.
چون به دو سه فرسخی شهر كربلا رسیدیم، یكی، از رفقایی كه با ما بود، ناگاه بدنش خشك و كم كم فلج شد و مثل یك قطعه گوشت گردید! او از این وضع ناراحت شده بود و به ما التماس می كرد و قسم به خدا می داد كه او را وانگذاریم، بلكه با خود به كربلا ببریم.
شخصی ایستادگی كرد و او را كمك و پرستاری و محافظت نمود و او را بر روی حیوانی گذاشت تا اینكه به كربلا رسیدیم.
چون داخل حرم شدیم، او را در یك پارچه ای گذاشتند و دو نفر از رفقا، دو سر آن پارچه را گرفتند و او را به سوی قبر حضرت سیدالشهداء علیه السلام بلند كردند. آن مرد
افلیج دعا می كرد و گریه و تضرع و ناله می نمود و خدا را به حق امام حسین علیه السلام قسم می داد كه او را شفا دهد.
چون آن پارچه را به زمین گذاشتند آن مرد نشست و بعد برخاست و راه رفت! آنچنان كه گویی از بند رهایی و نجات یافته است! [1] .



[1] كراما الحسینیه ج 1، ص 52، به نقل از معجزات الائمة.

شفای چشم پدر سید محمد جعفر سبحانی


عالم متقی سید محمد جعفر سبحانی، امام جماعت مسجد آقالر فرمود:
در خواب محل اجابت دعا را در زیر قبه ی حضرت امام حسین علیه السلام به من نشان دادند و آن قسمت بالای سر مقدس بود تا جایی كه با قبر جناب حبیب بن مظاهر اسدی (رحمة الله علیه) محاذی بود.
در سفری كه با مرحوم والد به كربلا مشرف شدیم، پدرم ناگهان چشم درد گرفت و از هر دو چشم نابینا شد!
من سخت ناراحت شدم و در زحمت بودم. زیرا باید دائما مراقبش باشم و دستش را بگیرم و حوائجش را برآورده كنم.
یك روز به حرم مطهر مشرف شدم و در همان جای اجابت دعا عرض كردم: «یا
سیدالشهدا، چشم پدرم را از شما می خواهم!» در همان شب وقتی به خواب رفتم، در عالم رؤیا دیدم كه شخص بزرگواری به بالین پدرم آمد و دست مباركش را بر چشم پدرم كشید و به من فرمود: این چشم! ولی اصل خراب است!؟
چون بیدار شدم، دیدم هر دو چشم پدرم خوب و بینا شده است. ولی معنی كلمه ی «اصل خراب است» را ندانستم، تا اینكه سه روز از این قضیه گذشت و پدرم از دنیا رفت؛ آنگاه معنی آن كلمه واضح شد. [1] .




[1] داستانهای شگفت ص 228 - كرامات الحسینیة ج 1، ص 69.

ادای قرض سید محمد جعفر سبحانی، به بركت دعا در حرم امام حسین

سید جلیل القدر جناب آقای سید محمد جعفر سبحانی (امام جماعت مسجد آقالر) این قضیه را نقل فرمود: در سالی همراه با مادرم به كربلا مشرف شده بودم. آن مرحومه در آنجا مریض شد و مرضش بیش از چهل روز طول كشید و به این واسطه، به قرض بسیاری مبتلا شدم.
در این مدت هم، نه از شیراز و نه از راه دیگر، هیچ پولی به من نرسید، بنابراین به مولای خود، حضرت سیدالشهداء علیه السلام پناه بردم و به حرم مطهر مشرف شدم.
همان بالای سر حضرت امام حسین علیه السلام عرض كردم: یا مولای، شما كه می دانید چقدر ناراحت و گرفتار هستم! به فریاد من برسید.
وقتی از حرم مطهر خارج شدم، پس از فاصله ی كمی، نماینده ی مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد تقی شیرازی قدس سره به من رسید و گفت: از طرف میرزا سفارش شده است كه هر چه لازم دارید، به شما بدهم! گفتم: تا چه اندازه؟ گفت: مقدار آن تعیین نشده است!
بلكه هر چه شما تعیین كنید.
پس تمام قروض را ادا كردم و تا هنگامی كه در كربلا مشرف بودم، تمام مخارج من تأمین گردید. [1] .



[1] داستانهای شگفت ص 299 - كرامات الحسینیه ج 1 ص 75.

[=Microsoft Sans Serif]السلام علیک یا اباعبد الله و علی الا رواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

سلام بر عزادارا ن حسینی

عزاداریتون قبولِ زهراباشه انشالله...

دوستان امشب حال و هوای غریبیه...امشب و فردا اشکاتونو خرج حسین فاطمه کنیدا...تر خدا منه رو سیاه رو فراموش نکنید خیلی خیلی محتاج دعای شما عاشقای حسین هستم...

فردا حسین میره پیش مادرش و ما بی ارباب میشیم...

فردا عقیله بنی هاشم زینب کبری چه صحنه هایی رو باید ببینه...تر خدا چشاتونو نبندینو تصور نکنین...بخدا طاقتشو ندارین...

حسین جان ...آقا جان... فردا سر نماز ظهر چی میخواد به سرت بیاد...تو هم داری راه مولاعلی رو میری دیگه...اونم سر نماز یادته چه بلایی سرش اومد...آقا امشب داغونم خیلی داغونم نمیدونم دارم چی میگم...امشب از خونه بیرون نرفتم اومدم توی همین فضای مجازی توی همین هییت بهت توسل کنم برات عزاداری کنم برات گریه کنم...آقا ممنونتم ...حال قشنگی رو بهم دادی...اشک امونم نمیده که بتونم بیشتر بنویسم....

آقاجونم مهدی...با چه زبونی باچه کلمه ای با چه جمله ای بهت تسلیت بگم...برای کدومشون تسلیت بگم...برای سر..دست...گلو...اسارت...لب خشکیده...خجالت ابالفضل با اون مشک پاره...گودال پرخون...اشکهای زینب...داغ سه ساله...کدوم آقا کدوم؟؟؟

آقاجان میدونم الان کربلایی ...آقا قسمت نمیدم فقط میگم برام دعا کن...باشه آقا برام دعا کن...:geryeh:

حسین از غم تو حال زار دارم من



دلی شکسته و قلبی فکار دارم من


من وفراق حریم تو ای شه خوبان


از این فراق غم بیشمار دارم من

چه می شود که بگویند بعد مرگ من

به خاک کرببلایت مزار دارم من


به خواب هم نکنم آرزوی رضوان را


میان بزم عزایت قرار دارم من


منی که گریه کن روضه های تو هستم


بگو دگر چه هراسی زنار دارم من


هماره گفتم و تا آخرین نفس گویم


حسینی هستم و بس افتخار دارم من


من آن گلم که به بزم عزات روییدم


میان فصل خزان هم بهار دارم من

حسن جواهري

[b]content[/b]

صوت ویژه محرم الحرام 1434

( 7. خداحافظ ای برادر زینب )

1391 شمسی

دانلود صوت

سلام عرض ادب و تسلیت

ممنون جناب مهدی بابت نوای زیباتون

اجرتون با سرداربی سر

دل شعله عاشورا جان تاب و تبی دارد
در کرب و بلا زینب امشب چه شبی دارد
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟

امشب خبـر ای یاران از فاطمه می‌آید
گاهی به سوی گـودال، گه علقمه می‌آید
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟

می‌توان مانند کوهی درد بود
شام با یک قافله شب‌گرد بود
می‌‌توان چون شیر دشت کربلا
نام زینب داشت، اما مرد بود

[=Microsoft Sans Serif]سرشارترین شعر خدایی؛ زینب
[=Microsoft Sans Serif]اسطوره ی طاقت و حیایی؛ زینب
[=Microsoft Sans Serif]تو زینت نقطه‌های بسم‌الله‌ وُ
[=Microsoft Sans Serif]تفسیر فصیح کربلایی؛ زینب
[=Microsoft Sans Serif]شام غریبان، حرم آل رسول(ص) و غنچه های پژمرده باغ بتول(س)، بر همه ی دوستان اسک دینی تسلیت باد:Sham:
التماس دعا

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر قلب بسیار صبور زینب ؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر زبان شکر کنندۀ زینب؛ سلام بر او که مصائب و غمهای بسیار بر او چیره شد و سختیها یی را متحمّل شد که قلبها از شنیدن آن ذوب میشوند

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر کسی که مصائب و رنجهایی را به دوش کشید که کوههای استوار قدرت تحمل آنرا ندارند؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر بانویی که هیچ مصیبتی شبیه مصائب او نیست...

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر بانوی رنج کشیدۀ داغدیده ای که چون کوه استوار یتیمان و زنان بی پناه را کفالت کرد؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر بانویی که جان امام زمان خود را حفظ کرد همانگونه که مادرش زهرا سلام الله علیها چنین کرد؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر عزیز دل صدیقۀ کبری و دختر خدیجۀ کبری؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر بانویی که حرمش قبلۀ آمال حاجتمندان است ؛

[=Microsoft Sans Serif]سلام بر کسی که زینت امیرالمؤمنینی است که زینت عالمین است؛

[=Microsoft Sans Serif]سلامٌ علی سیّدتنا و مولاتنا زینب بنت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و رحمة الله و برکاته .:Sham:

خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده
پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده
ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده
جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهائیم تنها همین یارم شده
من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده
بس که اشک آیدبه چشمم خواب شب را راه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟
جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده
گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده
شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان
آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده

[=Microsoft Sans Serif]گردیـده جـدا از هم شمع و گل و پروانه
از گلبن وحی امشب گم گشته دو ریحانه
امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟
:Sham::Sham::Sham:

[=microsoft sans serif]
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود

امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی خون خدا
فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ست
فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود

امشب بود جای علی، آغوش گرم مادرش
فردا چو گل ها پیکرش، پا مال اعدا می شود

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود

امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود

حبیب الله چایچیان (حسان)


[=microsoft sans serif]
فرا رسیدن سالروز شهادت عاشقانه آقا ابا عبدالله الحسین عليه السلام
وبخون طپیدن هفت و دو شقایق گلگون کفن عزیزان ، اصحاب و یاران وفادارش
و آغاز دوران تلخ و جانکاه اسارت آل الله بر امام عصر(عج) وبر عزاداران
و سوگواران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و جهان تشيع تسليت باد


[=arial]
╬♥╬ الم ذلک الحسین
╬♥╬

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]و این است حسین علیه السلام [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]زاده حیدر ، میوه دل زهرای اطهر[=microsoft sans serif]
که در حلقه تنگ دد منشان مرگ را به سخره می گیرد
و مثنوی سرخ شهادت را به قلم شمشیرعاشقانه می سراید

[=Microsoft Sans Serif]آنك خورشيد به آشيان غربت دامن مي‌كشد

و حسين بر بال خورشيد در سفر است.

با زن و فرزند خود وداع مي‌كند،‌

و پرده از روزهاي ديگر آنان برمي‌گيرد

و سطرهايي از كتاب روزگار را برايشان مي‌خواند :

-آماده بلا شويد، و بدانيد كه الله تعالي

شما را پشتيبان و نگاهبان است

و از شر دشمنانتان نجات مي‌بخشد

و فرجام كارتان را خير قرار مي‌دهد

و دشمنتان را با انواع عذاب، شكنجه مي‌كند

و شما را به جاي اين بلاها

با اقسام نعمت‌ها و كرامت‌ها عوض مي‌دهد.

پس شك نكنيد و با زبان‌هايتان چيزي را نگوييد

كه از قدر و منزلت شما بكاهد.

دخترم سكينه!‌..

در جمع وداع‌كنندگان نيست!..

و آنك درون خيمه‌اي او را تنهاي تنها مي‌بيند

كه در خلسه‌اي ژرف فرو رفته است..

و به راه حيرت‌نگيز پدرش مي‌انديشد..

زاده حیدر سر از جنگ باز نهاد تا‌ اندكي برآسايد،

آن گاه نرينه‌نمايي از درندگان سنگي بدو افكند،

‌و خون از پيشانيش بيرون جست..

حسين خواست با گوشه ردايش راه بر خون ببندد،

كه تيري سه شعبه و تيز از سوفار به سويش بر مي‌آيد..

تير سه شعبه بر دل حسين فرو مي‌نشيند..

بر دل كوه چنگ مي‌زند..

پايان..فرجام درد..

و آغاز رهسپار شدن به سوي جهاني فرا دست..

حسين آه از نهاد بر مي‌آورد:

-بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله..

سپس لابه‌كنان سرش را به آسمان بر مي‌كشد:

-خدايا تو مي‌داني كه آن‌ها مردي را مي‌كشند

كه بر روي زمين فرزند دختر پيامبري به جز او نيست!

تير در آن كالبد ضعيف فرو مي‌رود..

سراژدر گونه‌اش را از قفا بيرون مي‌آورد..

و چشمه خون به شدت فوران مي‌كند..

چشمه‌اي جوشان..

و به آوايي چون ترانه‌هاي آب‌گذرها در فصل باران..

حسين كف دستانش را از خوني عطرآگين پر مي‌كند

و آن را بر پيشاني آسمان مي‌پاشد و فرياد مي‌زند:

-آسان كن آنچه را بر من فرود آمده.

اين خواست خداست و خود مي‌بيند..

خون گل‌رنگ، ناشكيب و بي‌قرار،

بال در رخ افلاك مي‌كشد..

ستاره‌ها را رنگ مي‌كند..

آفاق را در بركه‌اي از خون مي‌نشاند..

باز هم، حسين دستانش را در چشمة خون فرو مي‌برد..

اين بار سر و محاسن خويش را

براي سفر در دشت خون گل‌گون مي‌سازد..

-الله را اين چنين ملاقات مي‌كنم..

و جدم رسول الله را..

خون، روي هوش از او برگرفت

و چون اختري خاموش به نگاه بر زمين فرو افتاد..

برق كينه از چشمان ابن النسر فرو جهيد..

پيش آمد و با شمشيري بر سر حسين نواخت..

حسين دردمندانه زمزمه نمود:

-با دستت نخوري و نياشامي‌،‌

و الله تعالي تو را همراه با ظالمين محشور فرمايد..

سگ‌هاي وحشي‌سرشت قبايل،

او را در ميان گرفته‌اند..

و ‌اندامش را به دندان مي‌گزند..

حسين به آهستگي گفت:

-اين همان تأويل روياي من است

كه خدايم آن را حق قرار داده بود..

زرعه ضربه‌اي بر كتف چپش فرود آورد،

ابن نمير تيري بر حلق او افكند

و سنان هم در ترقوه‌اش ...

و آن‌گاه در سينه ...

و سپس هم تيري در قربانگاه گلويش نشاند..

سگ‌ها بدنش را به دندان مي‌گزند..

و وحشي‌تر از همه، سگي است سياه و سفيد (أبقع)..

هنوز پس مانده‌هايي از نوري ضعيف

در آن چشمان گود رفته سوسو مي‌زند..

در آستانه سفر است..

سرش را به سوي آسمان بر مي‌افرازد:

-پروردگارا، ‌اي كه مكانت بلند،

با جبروتي بزرگ و به سختي فرود آينده‌اي،

از خلايق بي‌نياز،

‌با كبريايي پهناور،

بر آنچه مي‌خواهي توانايي، ‌

نزديك مهري،

‌راست عهد،

‌با نعمت فراگير،‌

امتحانت زيباست

و هر گاه خوانده شوي نزديكي،

‌بدانچه آفريده‌اي احاطه داري، ‌

نيازمندانه تو را مي‌خوانم

و فقيرانه به درگهت روي مي‌آورم.

بر قضايت شكيب مي‌ورزم .‌

اي پروردگاري كه به جز تو خداي نيست..

حسين گل‌واژه‌هاي زخم را از درد دل خود بر مي‌گيرد..

روحش از چشمه‌هاي زخم برون مي‌تراود..

در شن‌ها فرو مي‌رود..

و رازهايي را مي‌پراكند

كه شهرهايي ناشكيب را بر مي‌شوراند.

بانوان و نوباوگان حرم پيش دويدند..

اكنون ديگر آن واقعه اتفاق افتاده بود..

زينب از ژرفاي جگر ضجه برآورد:

-وا محمداه..وا ابتاه..

وا علياه..وا جعفراه..وا حمزتاه..

اين كشته فتاده به هامون حسين توست..

وین صید دست پا زده د رخون حسین توست ....

در كربلا به زمين افتاده است..

‌اي كاش آسمان و زمين بر هم مي‌آمدند

و ‌اي كاش كوه‌ها بر همواري‌ها فرو مي‌ريخت..

زينب رسيد و حسين بار سفر بر بسته بود..

بعد از آن كه صحرا را به خون خود سيراب نموده بود..

زينب اكنون سرود وداع مي‌خواند..

قبايل بهت ناك..

بر جاي واپسين فرزندزادگان مي‌چرخند..

و به راستي كه زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا..

زينب چه مي‌تواند بكند..

حسين، خود را براي مرگ آماده مي‌كند..

بدنش شرحه شرحه شده..

اما روح همان روح است..

با سطوت و استوار..

زينب مي‌كوشد تا بقاياي انسانيت را در زعيم قبايل برخيزاند..

فريادش با سرشگي دل‌گزا، چنگ بر دل مي‌زند:

-عمر!‌ آيا ابي‌عبد الله كشته مي‌شود

و تو ايستاده‌اي بدو نگاه مي‌كني!

اما نه،

گويا انسانيت در دل او مرده است..

و اينك قبايل را‌ آماده مي‌سازد

تا واپسين گاهِ فرمان را صادر كند..

-بر او فرود آييد و آسوده‌اش سازيد..

زينب ناله بر مي‌آورد:

-آيا هيچ در شما مسلماني نيست؟!

و جوابي‌ نبود..

انسانيت در عصر گرگ و شب و زوزه سر بر خاك غنوده ..

-گفتم بر او فرود آييد و آسوده‌اش سازيد!

مرد پيس مشتاقانه اشاره را انتظار مي‌كشيد..

برقي از سَبُعيَت در ژرفاي چشمانش درخشيد..

و اينك هم اوست كه بر بدن شرحه شرحه حسين مي‌كوبد..

بر سينه‌اش مي‌نشيند..

ابقع بدن فرزندزاده را به دندان مي‌گيرد..

و ريشش را به مشت..

و با دشنه خيانت بر سر حسين مي‌كشد..

آن سر را از بدن جدا مي‌كند..

از هول آنچه بر شن‌ها مي‌گذرد

موجي در قبايل خزيده است..

پيكر آرام و خاموش از حركت ايستاده است..

سگ‌ها به دندان مي‌گزند..

پيكر خون آلود را به دندان مي‌گيرند

و آنك سر فرزند پيامبر بر نيزه‌اي بلند بالا مي‌رود..

به انتهاي دنيا سرك مي‌كشد،‌ و سوره كهف را مي‌خواند ..

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً.. .

عجبا از تو.. عجبا!

خورشيد چشم فرو بست..

و از آسمان عطر خوني گل‌رنگ مي‌تراويد، ‌

و كرانه‌هاي افق در سرخي تن مي‌شست..

در بركه‌اي سرخ‌فام از زخم‌هاي سلطان عشق..

و تند باد درنده خوي قبايل،

خود را بر پيكر خيمه‌هاي مي‌نواخت..

و آتشي..

و بانوان و نوباوگان گريختند..


حيرت ناك بر سينه شن‌ها رو به ناكجا آباد نهادند..

و ده‌ها اسب مستانه هم‌رزم مي‌جستند..

اسباني كه به غنيمت، غارت و چپاول عادت كرده‌اند..

عادت كرده‌اند گل‌هاي بنفشه را له نمايند..

و شكم‌هاي كودكان را بدرند ...

دل زمين زير سم‌ْكوبه‌هاي اسبان

بر سينه شرحه شرحه حسين، مي‌لرزيد..

از آن پيكر سيمين،

عطر بوسه‌هاي محمد و زهرا به هوا بر خواست..

با فضا در‌آميخت

و با دانه‌هاي شن صحرا..

و تاريخ....

آتش، مستانه خيمه را در كام مي‌كشد..

فريادهاي كودكان تا فراسوي دنيا مي‌رود..

و گرگ‌هاي قساوتمند زوزه سر مي‌دهند..

و شبي‌سياهناك و تاريك است..

باد شن‌ها را مي‌پراكند..

كفني نازك از غبار، بر‌اندامان عريان..

و قبايل در نشئه غارت و چپاولند..

فرات به فرار مي‌انديشد..

و سر حسين بر بلنداي نيزه‌اي مي‌درخشد..

به آخر دنيا مي‌نگرد ...

به كاروان‌هايي كه از رحم روزگاران مي‌آيند ..



صلی الله علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ، مابقیت و بقی الیل و النهار

[=microsoft sans serif]

سلام من به تو و زخم های زیبایت
به تشنگی لب خشک رو به دریایت

هزار رود نشسته اند تا که سجده کنند
دوباره مثل همان روز سخت برپایت

هنوز می شونم صوت سرخ قرآن را
میان قرن ها سکوت ، از نایت

قبیله من از آن زخم ها خبر دادند
که روز واقعه کوشید در تمنایت

گمان کنم که از آن روز آسمان و زمین
هنوز تکیه نمودند روی پاهایت

چه سروها که شکستند از شنیدن تو
چه کوه ها که تکیدند از مدارایت

چه ابتدای عجیبی است روز عاشورا
هنوز حل نشده دردلم معمایت

عزیز خوب من ای کاشکی که می مردم
در آن غروب غم انگیز دشتها جایت

اگر چه وسعت فریاد تو جهانگیر است
هنوز می شنوم از کویر آوایت

تو ابتدای تمام پرندگان بودی
چه دلنشین و گواراست نقش رویایت
محمد حسين مولايي

حسین بن على ( ع )
امام سوم شیعیان،شهید كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى و جان فشانى آن حضرت شكل گرفت و تاریخ بشرى را سرشار از حماسه و ایثار كرد و درس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خویش كه در كربلا ریخت،درخت اسلام آبیارى شد و امت مسلمان بیدار گشت. سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده حضرت على (ع) و حضرت فاطمه ( س ) دختر پیامبر اسلام (ص) بود. رسول خدا «ص» نام فرزند حضرت زهرا «ع» را «حسین» نهاد.وى مورد علاقه شدید پیامبر خدا «ص» بود و آن حضرت در باره او فرمود: «حسین منى و انا من حسین...»

حسین بن على (ع) مدت شش سال از دوران كودكى خود را در زمان جد بزرگوار خود سپرى كرد و پس از آن حضرت، مدت سى سال در كنار پدرش امیرمومنان حضرت علی (ع) زندگى كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شركت داشت . پس از شهادت امیر مومنان حضرت علی ( ع ) (در سال 40هجرى) امامت به حسن بن على «ع» رسید ، همچون سربازى مطیع رهبر و مولاى خویش و همراه برادر بود . پس از انعقاد پیمان صلح،با برادرش و بقیه اهل بیت «ع» به مدینه آمدند . مدت ده سال در صحنه سیاسى و اجتماعى در كنار برادر بزرگ خود حسن بن على (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) (در سال 50هجرى) بار امامت به دوش سید الشهدا قرار گرفت در آن دوران ده ساله كه معاویه بر حكومت مسلط بود، امام حسین«ع»همواره یكى از معترضین سرسخت نسبت به سیاستهاى معاویه و دستگیریها و قتلهاى او بود و نامه‏هاى متعددى در انتقاد از رویه معاویه در كشتن یاران وفادار به حضرت على «ع» بودند و پیرامون اعمال ناپسند دیگر او نوشت.

در عین حال،حسین بن على «ع» یكى از محورهاى وحدت شیعه و از چهره‏هاى برجسته و شاخصى بود كه مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموى از نفوذ شخصیت او بیم داشت . با مرگ معاویه در سال 60 هجرى ، یزید به والى مدینه نوشت كه از امام حسین«ع»به نفع او بیعت بگیرد . اما سید الشهدا كه فساد یزید و بى‏لیاقتى او را مى‏دانست، از بیعت امتناع كرد و براى نجات اسلام از بلیه سلطه یزید كه به زوال و محو دین مى‏انجامید ، راه مبارزه را پیش گرفت.از مدینه به مكه هجرت كرد و در پى نامه نگاریهاى كوفیان و شیعیان عراق با آن حضرت و دعوت براى آمدن به كوفه،آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه‏هایى براى شیعیان كوفه و بصره نوشت و با دریافت پاسخ كوفیان در بیعتشان با مسلم بن عقیل،در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجرى از مكه به سوى عراق،حركت كرد. پیمان‏شكنى كوفیان و شهادت مسلم بن‏عقیل، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سیدالشهدا كه همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوى كوفه مى‏رفت، پیش از رسیدن به كوفه در سرزمین «كربلا» در محاصره سپاه كوفه قرار گرفت . تسلیم نیروهاى یزیدى نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمین،مظلومانه و تشنه كام، همراه اصحابش به شهادت رسید،از آن پس،كربلا كانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگى شد و كشته شدن وى،سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدان‏هاى خفته گردید.

تداوم عاشورا

دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین‏بن‏علی(ع ) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعه ای که 1421 سال از وقوع آن می گذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب می کند. آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم می خورد و جلب توجه می نماید ، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی(ع) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛بلکه ازشهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع و بارها،از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) از شهادت خویش با خبر گشته بود و این نکته ای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد ، با او در میـــان می گذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیــفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود ، اصرار می ورزید . از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (ع) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم می‏خورد؛ از سبقت گرفتن اصحابش برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه امام حسین (ع) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات امام حسین (ع) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق ، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق می داند و زیر لب زمزمه می کند: الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک.