چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟
تبهای اولیه
چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟
خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7)
خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ. (7)
کارشناس بحث : رسا
خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7) خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ. (7)چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟
تا آنجا که می توانم اثبات کنم:
خدا چون علّت العلل است همه ی رخدادهای جهان را می شود به خدا نسبت داد. مثلاً اگر شما از دره پرت شوید، یا قاتلی فرد بی گناهی را بکشد، یا عدل در جهان برقرار شود می توان گفت خدا شما را از دره پرت کرد، خدا فرد بی گناهی را کشت و خدا عدل را در جهان برقرار کرد. در هیچ مورد هم منظور فعل مستقیم نیست.
تا آنجا که به بنده گفته اند (نمی توانم اثبات کنم):
تنها فعل مستقیم خدا نگه داشتن جهان در حالت وجود است. از خدا هیچ نوع فعل دیگری سر نمی زند. از قبیل ارسال رسل و وحی و اعجاز و استجابت دعا و ... بلکه این بشر است که با طرز عملکرد خاصی ممکن است این چیزها را به سوی خود جذب کند. همان طور که با استفاده از قوانین فیزیک می توان به فناوری های پیشرفته رسید.
در جایی از قرآن خواندم (یادم نیست کدوم آیه ) که همه خوبی ها از ناحیه خداست و همه بدی ها از سوی خود آدم ها است . با حرف شما تناقض دارد
[="Tahoma"][="Black"]در جایی از قرآن خواندم (یادم نیست کدوم آیه ) که همه خوبی ها از ناحیه خداست و همه بدی ها از سوی خود آدم ها است . با حرف شما تناقض دارد
- من هم دیده ام. در احادیث قدسی. بیشتر به نظر ادبیات است تا یک حقیقت علمی. خب احادیث قدسی همین جوری اند دیگه! نصیحت های زیبای پدرانه.
- بله. تناقض دارد. ولی نه فقط با نظر من. بلکه با هر طرز تفکری که در مورد خوب و بد دیده ام تعارض دارد.
چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7)
خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ. (7)
با سلام
مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مىزند، كيفر لجاجتهاى آنان است. چنانكه مىخوانيم: «يطبع اللَّه على كلّ قلب متكبّر جبّار» خدا بر دل افراد متكبّر و ستمپيشه، مهر مىزند.
و در آيه 23 سورهى جاثيه نيز مىخوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مىروند مهر مىزند.
بنابراين مهر الهى نتيجهى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مىكند: قلب سليم، قلب منيب و قلب مريض.
ويژگىهاى قلب سليم
الف: قلبى كه در آن جز خدا نيست. «ليس فيه احد سواه»
ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.
ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام مىگيرد.
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است.
البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مىگيرد و هم از قهر او مىترسد. «اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم» همانند كودكى كه هم به والدين آرام مىگيرد و هم از آنان حساب مىبرد.
ويژگىهاى قلب مريض
الف: قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست. «لاتطع من اغفلنا قلبه»
ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مىگردد. «فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة»
ج: دلى كه قساوت دارد. «جعلنا قلوبهم قاسية»
د: دلى كه زنگ گرفته است. «بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون»
ه: دلى كه مهر خورده است. «طبع اللّه عليها بكفرهم»
ويژگى قلب منيب
قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.
خداوند در آيات قرآنى، نه صفت براى قلب كفّار بيان كرده است:
الف: انكار. «قُلوبُهم مُنكِرة»
ب: تعصّب. «فى قلوبهم الحَميّة»
ج: انحراف. «صَرفَ اللّه قُلوبهم»
د: قساوت. «فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم»
ه : موت. «لا تَسمعُ المَوتى»
و: زنگار. «بَل رانَ على قلوبهم»
ز: مرض. «فى قلوبهم مَرض»
ح: ضيق. «يجعلْ صَدره ضَيّقاً»
ط: طبع. «طَبع اللّه عليها بكفرهم»
قلب انسان، متغيّر است.
لذا مؤمنان اينچنين دعا مىكنند: «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا» خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز. امام صادق عليه السلام مىفرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحرافات درامان ندانيد.
1- درك نكردن حقيقت، بالاترين كيفر الهى است. «ختم اللَّه على قلوبهم»
2- كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوشهاست. «الذين كفروا... ختم اللَّه»
3- در اثر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مىشود. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
4- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الّذين كفروا... ختم اللَّه» جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مىكند. امام رضا عليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست.
تفسیر نور
چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟ خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7)
با سلام
در آيات فوق و بسيارى ديگر از آيات قرآن براى بيان سلب حس تشخيص و درك واقعى از افراد، تعبير به" ختم" شده است، و احيانا تعبير به" طبع" و" رين".
اين معنى از آنجا گرفته شده است كه در ميان مردم رسم بر اين بوده هنگامى كه اشيايى را در كيسهها يا ظرفهاى مخصوصى قرار مىدادند، و يا نامههاى مهمى را در پاكت مىگذاردند، براى آنكه كسى سر آن را نگشايد و دست به آن نزند آن را مىبستند و گره مىكردند و بر گره مهر مىنهادند، امروز نيز معمول است اسناد رسمى املاك را به همين منظور با ريسمان مخصوصى بسته و روى آن قطعه سربى قرار مىدهند و روى سرب مهر مىزنند، تا اگر از صفحات آن چيزى كم و زياد كنند معلوم شود.
در تاريخ شواهد فراوانى ديده مىشود كه رؤساى حكومتها، كيسههاى زر را به مهر خويش مختوم مىساختند و براى افراد مورد نظر مىفرستادند، اين براى آن بوده كه هيچگونه تصرفى در آن نشود تا بدست طرف برسد، زيرا تصرف در آن بدون شكستن مهر ممكن نبود.
امروز نيز معمول است كيسههاى پستى را لاك و مهر مىكنند.
در لغت عرب براى اين معنى كلمه" ختم" به كار مىرود، البته اين تعبير درباره افراد بىايمان لجوجى است كه بر اثر گناهان بسيار در برابر عوامل هدايت نفوذناپذير شدهاند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ كرده كه درست همانند همان بسته و كيسه سر به مهر هستند كه ديگر هيچگونه تصرفى در آن نمىتوان كرد، و به اصطلاح قلب آنها لاك و مهر شده است.
" طبع" نيز در لغت به همين معنى آمده است و" طابع" (بر وزن خاتم) هر دو به يك معنى مىباشد يعنى چيزى كه با آن مهر مىكنند.
اما" رين" به معنى زنگار يا غبار يا لايه كثيفى است كه بر اشياء گرانقيمت مىنشيند، اين تعبير در قرآن نيز براى كسانى كه بر اثر خيرهسرى و گناه زياد قلبشان نفوذناپذير شده به كار رفته است، در سوره" مطففين" آيه 14 مىخوانيم:
كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ:" چنين نيست، اعمال زشت آنها زنگار و لايه بر قلب آنها افكنده است".
و مهم آنست كه انسان مراقب باشد اگر خداى ناكرده گناهى از او سر مىزند در فاصله نزديك آن را با آب توبه و عمل صالح بشويد، مبادا به صورت رنگ ثابتى براى قلب در آيد و بر آن مهر نهد.
در حديثى از امام باقر ع مىخوانيم:
ما من عبد مؤمن الا و فى قلبه نكتة بيضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلك النكتة نكتة سوداء فان تاب ذهب ذلك السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطى البياض، فاذا غطى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا، و هو قول اللَّه عز و جل كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ:
" هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اينكه در قلب او يك نقطه (وسيع) سفيد و درخشندهاى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در ميان آن منطقه سفيد، نقطه سياهى پيدا مىشود، اگر توبه كند آن سياهى بر طرف مىگردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سياهى افزوده مىشود، تا تمام سفيدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفيدى پوشانده شد ديگر صاحب چنين دلى هرگز به خير و سعادت باز نمىگردد، و اين معنى گفتار خدا است كه مىگويد:" كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ" ( اصول كافى جلد 2 باب الذنوب حديث 20 صفحه 209 به نقل از تفسير نمونه، ج1، ص: 86).
در عيون الاخبار از حضرت رضا صلوات اللَّه عليه نقل شده:
«الختم هو الطبع على قلوب الكفار عقوبة على كفرهم كما قال عز و جل " بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا "» .
اينكه نسبت ختم بخدا داده شده موجب جبر و بىعدالتى نيست زيرا اينان خودشان اسباب ختم را فراهم آوردهاند، اصرار بر كفر و نافرمانى عاقبتش مهر شدن قلب است مانند مسافرى كه پيوسته بر خلاف جهت مقصود حركت مىكند فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ (صف/ 5)
[/font]چرا خدا بر دلها مهر می زند و منظور از مهر زدن در آیه7 سوره بقره چیست ؟ خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7) خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ. (7)
]چراییش رو من نمی دونم آخه من که خدا نیستم ولی واقعا این جوره. من بارها با همچین انسان هایی بحث کردم. واقعا همین جوریه که این آیه گفته.
قلب
البته منظور از قلب تو قرآن و عربی فک کنم چیزیه که باهاش فکر می کنیم. تصمیم می گیریم و ...
نه قلب ماهیچه ای که خون رو تلمبه می کنه.
البته قلب ماهیچه ای در غربی فواد هستش.
در جایی از قرآن خواندم (یادم نیست کدوم آیه ) که همه خوبی ها از ناحیه خداست و همه بدی ها از سوی خود آدم ها است . با حرف شما تناقض دارد
مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَ أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفَى بِاللَّهِ شهَِيدًا »
79 نساء