چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را نگه میدارد ؟؟
تبهای اولیه
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟
چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟
امام سجاد علیه السلام :
امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد.
در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد.
و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو میبرد(2)
2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم: و علامات و بالنجم هم يتهدون. نحل /16
در اين آيه هدايت را بوسيله ستارگان و در حقيقت نور ستارگان بيان داشته است و آن هم هدايتي عام چرا که کلمه يهتدون يعني هدايت مي شوند معلوم مي شود با اين نور، بسياري از انسانها راه حق را پيدا مي کنند و به هدايت نائل مي شوند و اگر در روايات بنگريم مي بينيم امام معصوم در رابطه با اين کلام الهي تفسير به حق و زيبايي را بيان مي کنند، در زير دو نمونه از اين روايات را بيان مي کنيم.
از داود جصاص نقل شده که گفت: از امام صادق عليه السلام شنيدم که مي فرمود: در آيه و علامات و بالنجم هم يهتدون، نجم (ستاره) رسول خدا صلي الله عليه و آله است و علامات ائمه عليهم السلام هستند.(1)
پيداست که ايشان بارزترين ويژگي ستاره را يعني درخشندگي و نورانيت را بيان مي کنند و آن را بيانگر رسول خدا صلي الله عليه و آله ذکر مي کنند، چرا که ايشان صلي الله عليه و آله نيز فرمودند: أول ما خلق الله نوري (اولين چيزي که خدا خلق نمود نور من بود) نوري بود که از بيابان تفتيده و رنجور عربستان آغاز به تابيدن کرد و چنان بالا رفت و روشني افکند که هر دو جهان را به نور خود منور گردانيد و أشرقت الارض بنور ربها، امام صادق عليه السلام نجم را پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي دانند که فوق زمينيان مي تابد و زمينيان گمراه و گمگشته را به راه راست هدايت مي کند و کساني که اين نور را ديدند و نخواستند راه بيفتد و به جايگاه ظلماني خويش راضي بودند فاولئک هم الظالمون، در حقيقت اينان ظلم کنندگان به خويشتن هستند. اين نجم نشانه هائي دارد که به بيان امام صادق عليه السلام نشانه هاي اين نور ائمه معصوم مي باشند که همگي نشانه شدند و رسول خدا نور تا راهي به سمت حقيقت انسانها بگشايند و هر يک طريقي به سمت پروردگار خويش طي کنند. چرا که در جامعه کبيره مي خوانيم بکم فتح الله بواسطه شماست که خدا راه را به روي ما باز کرد و ما هديت شديم، امامان ما آيت و علامت شدند و آن نوري که رسول خدا صلي الله عليه و آله بر روي انسانها گستردانيد باعث شد بابي براي حقيقت جويان باز شود و از بيابانهاي ظلماني و درياهاي بي کران نابودي و بيهودگي نفس خويش خلاصي يابند و أشرقت الارض بنور ربها آنگاه نور خدا بر تمامي اينها مي تابد و جز نور چيز ديگري نمي باشد که فرمود: الله نور السموات و الارض. امام صادق عليه السلام از پدرانش تا امام علي عليه السلام نقل مي کنند که ايشان فرمودند: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: مراد از بالنجم هم يهتدون، ستاره جدي است زيرا آن ستاره اي است که غروب نمي کند، بناي قبله بر آن است و بوسيله آن اهل خشکي و دريا راهنمائي مي شوند.(2) از اين حديث آشکار مي شود که در اين آيه نبوت و امامت و ولايت جمع شده است که اين منصب ها از جانب خدا داده شده است که هيچ زوال و غروبي در ولايت نيست که در صورت از بين رفتن نابودي کل انسانها را در پي دارد و همچنين قبله که نماد وحدت و اتحاد به سمت آن واحد و أحد است را مي توان به واسطه ايشان شناخت همانگونه که ستاره جدي قبله نما مسلمانان است و اهل خشکي و دريا بيانگر اهل زمين و آسمان است که بواسطه ولايت ايشان هدايت مي شوند چرا که ما در زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا مي خوانيم که جلت و عظمت مصبيتک في السموات علي جميع أهل السموات. اين امام معصوم موجب برکت بر زمينيان و آسمانيان است، چنانچه قرآن خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم. «خداوند آنان را عذاب نمي فرمايد در حالي که تو در ميانشان هستي.» يا روايتي که پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: مثل اهل بيتي کمثل النجوم فانها أمان لأهل السماء و اهل بيتي أمان لاهل الارض فاذا خلت السماء من النجوم أتي اهل السماء ما يوعدون و إذا خلت الارض من أهل بيتي اهل الارض ما يوعدون.
« همانا مثل اهل بيت من همانند ستارگان است پس آنها امان اند براي اهل آسمان و اهل بيت من امانند براي اهل زمين، پس هنگامي که آسمان از ستارگان تهي شد اهل آسمان را آنچه وعده داده شد مي آيد و هنگامي که زمين از اهل بيت من خالي شد اهل زمين را آنچه وعده داده شدند مي آيد.
مي بينيم در قرآن وقتي علائم قيامت را بيان مي کند يکي از اين علامتها را مي آورد که: و إذا الکواکب إنتثرت (3) هنگامي که ستارگان فروريزند. در اين روايت پيامبر صلي الله عليه و آله بيان کرده اند آن هنگام که اهل بيت من در زمين نباشند وعده الهي فرامي رسد با اين آيه شريفه تطابق دارد. در اين ميان وظيفه بر دوش انسانها قرار دارد که کساني که واقعا طالب هدايت مي باشند. اين آيات و نشانه هاي خدا وجود دارد که يهدي الله لنوره من يشاء خدا هر که را که بخواهد هدايت مي کند. از نکاتي که معصومين در راستاي اين آيه ذکر کرده اند اين برداشت مي شود که ايشان (ائمه طاهرين) علاوه بر اينکه که صاحب هدايت ظاهري مي باشند داراي هدايت باطني نيز مي باشند چرا که در اين آيه هدايت به وسيله ستاره اي که در شب هدايت مي کنند امامان نيز در باطن و درون نهفته افراد هدايت مي نمايند و باطن آنان را چون نوري منور مي گردانند که در مبحث ولايت اين نور در ظاهر و باطن و ولايت ايشان مي باشد. اين نور در دل شب آب حياتي است که تنها هدايت شدگان از آن نوشيده و سيراب شدند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند.
منابع:
1- بحارالأنوار ج 16 ص 88.
2- بحارالأنوار ج 84 ص 66.
3- انفطار / 2.
*** بر گفته از مقاله و بالنجم هم يهتدون
منتها نه جواب چراش بود و نه چگونه !
جوابتون در ضمن همین مقاله هست، غرض از خلقت انسان رسیدن به هدایت الهی است که این هدایت به واسطه ولایت معصوم علیه السلام صورت میگیرد و اگر واسطه این هدایت از بین رفت باعث میشود غرض از خلقت هم به نتیجه نرسد. وقتی غرض از خلقت زائل شد حیات هم زائل می شود.لذاست که روایت میفرماید اگر فقط دو نفر بر روی زمین باشند حتما یکی از آنها ولی خداست.
جوابتون در ضمن همین مقاله هست، غرض از خلقت انسان رسیدن به هدایت الهی است که این هدایت به واسطه ولایت معصوم علیه السلام صورت میگیرد و اگر واسطه این هدایت از بین رفت باعث میشود غرض از خلقت هم به نتیجه نرسد. وقتی غرض از خلقت زائل شد حیات هم زائل می شود.لذاست که روایت میفرماید اگر فقط دو نفر بر روی زمین باشند حتما یکی از آنها ولی خداست.
خب دقیقا هدایت چگونه هست ؟
یعنی امام زمان عج میاد مردم رو امر به معروف و نهی از منکر می کنه و به راست هدایت می کنه ؟
یه سوال دیگه
آیا هر هدایتی از سوی امام زمان عج هست؟
یعنی اگر انسانی هدایت شود حتما از سوی امام زمان عج هست ؟؟
خب دقیقا هدایت چگونه هست ؟ یعنی امام زمان عج میاد مردم رو امر به معروف و نهی از منکر می کنه و به راست هدایت می کنه ؟ یه سوال دیگه آیا هر هدایتی از سوی امام زمان عج هست؟ یعنی اگر انسانی هدایت شود حتما از سوی امام زمان عج هست ؟؟
برای رسیدن به پاسخ این سوالتون این مقاله رو مطالعه کنید:
هدايت بر دو گونه است:
الف) هدايت تشريعي
اين هدايت از طريق فرستادن پيامبران و نازل شدن کتابهاي آسماني صورت ميگيرد و در اصطلاح «ارائهي طريق و نشان دادن راه» خوانده ميشود. آيهي 3 سورهي دهر (انسان) به اين نوع هدايت اشاره دارد:
إِنّا هَدَينَاهُ السَّبيلَ إِمّا شاکِراً و إِمّا کفُوراً؛ به حقيقت ما راه سعادت را به انسان نشان داديم حال، خواهد هدايت پذيرد و شکر اين نعمت را بگذارد خواه آن را کفران نمايد.
ب) هدايت تکويني
اين نوع هدايت به صورت ايصال الي المطلوب خوانده ميشود. رساندن به مقصد است که در اصطلاح از اين نوع هدايت به هدايت باطني نيز تعبير ميشود.
رسالت اصلي همهي انبيا و اوصيا(عليهم السلام) هدايت تشريعي و ارشاد و راهنمايي مردم ميباشد اما سخن در اين است که هدايت باطني افراد و دستگيري از پويندگان راه حقيقت از مهمترين شئونات امامت است و براي افراد لايق همچنان ادامه دارد.
مرحوم علّامه طباطبايي در تفسير الميزان در ذيل آيهي 124 سورهي بقره1ميفرمايند: «هدايتي که از شئون امامت است، هدايت تکويني و ايصال الي المطلوب است نه صرف ارائهي طريق.» ايشان معتقدند که امام در اين آيه به معناي نبوت نيست و حضرت ابراهيم (عليه السلام) در حاليکه نبي است و وحي بر او نازل ميگردد، مژدهي امامت به او داده ميشود. ايشان اضافه ميکنند که: هر کجا خداوند متعال در قرآن مجيد به بحث امامت پرداخته، در کنار آن «هدايت به امر خدا» به عنوان تفسير در کنارش قرار گرفته است. در آيهي 72 و 73 سورهي انبيا نيز ميفرمايد:
وَ وَهَبنَا لَهُ إِسحَاقَ وَ يَعقُوبَ نَافِلةً وَ کُلّاً جَعَلنَا صَالحِين وَ جَعَلنَاهُم أَئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمرِنَا ...؛ به حضرت ابراهيم (عليه السلام) اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همهي آنها را از شايستگان قرار داديم و آنان را اماماني قرار داديم که به فرمان ما هدايت کنند ... که مصداق «يَهدُونَ بِأَمرِنَا»، «ائمّه» معرفي شده است. در نتيجه امامت از ديدگاه قرآن به معني مطلق هدايت نيست، بلکه هدايتي است که به فرمان حق تعالي صورت ميگيرد و امام با يک امر ملکوتي، که همراه اوست ديگران را هدايت ميکند و غيبت، هيچ مانعي براي اين نوع هدايت محسوب نميگردد.2 در زيارتي خطاب به امام زمان (عليه السلام) ميگوييم:
«السَّلامُ عليکَ يا نُورَ اللهِ الّذي يَهتَدي بِهِ المُهتَدُون»؛3 «سلام بر نور خدايي که هدايت شدگان به واسطهي او هدايت ميشوند.»
در بيان نوراني امام علي (عليه السلام) جايگاه امامت بسيار زيبا ترسيم شده است. ايشان ميفرمايند:«خداوندا! جز اين نيست که بايد حجّتي از سوي تو در زمين باشد تا خلق را به سوي آيين تو رهنمون شود. اگرچه وجود ظاهري او از مردم پنهان باشد، بي شک تعاليم و آداب او در دلهاي مؤمنين پراکنده است و آنها بر اساس آن عمل ميکنند.»4
پي نوشت ها:
1 . وَ إِذِ ابتَلَي إِبرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فأتَمَهُنَّ قَالَ إِنّي جَاعِلُکَ للنّاسِ إمَاماً... و هنگامی که پروردگارش ابراهيم را آزمايش کرد پس آنها را به پايان رساند خداوند گفت: همانا من تو را برای مردم امام قرار دادم.
2 . تفسير الميزان، ج 1، ص 267 به بعد/ ج 14، ص 304 به بعد .
3 . مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الأمر در روز جمعه .
4 . حرّ عاملی، اثباة الهداة، ج 3، ص 463 .
بلکه هدايتي است که به فرمان حق تعالي صورت ميگيرد و امام با يک امر ملکوتي، که همراه اوست ديگران را هدايت ميکند و غيبت، هيچ مانعي براي اين نوع هدايت محسوب نميگردد.
امر ملکوتی چیست ؟
چه فرقی با امر حق داره ؟
و چه ارتباطی داره ؟
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟
سلام
هر شی ایی ، خواصی دارد. همچنانکه خاصیت آب، تر بودن و سیراب کردن تشنگان است و خاصیت آتش هم سوزاندن است و خاصیت آهن محکمی آن است و ...
خاصیت زمین هم تحمل قرار داشتن موجودات بر روی آن است. زمین مظهر اسم "الصبور" خداوند است. و طبق این اسم و معنای آن، هر چقدر موجودات روی زمین قرار بگیرند و حرکت و ... کنند، زمین در برابر آنها صبر دارد و بر اثر این صبر، عدم آرامش (لرزش و ... ) که از اثرات وجود "بی صبری" است، از آن سر نمیزند.
پس، تحمل کردن موجودات بر پشت خود، از خواص زمین است.
حال،باید پرسید اشیاء چگونه خواص خود را به دست می آورند؟
به طور خلاصه، طبق معارف الهی، خداوند منشأ همه چیزهاست. (لا حول و لا قوة الا بالله - لا موثر فی الوجود الا الله). پس همانطور که زیبایی گل ، جلوه ای از زیبایی خداست، محکمی آهن هم جلوه ای از قاطعیت خداست و ...
خاصیت های هر چیزی،« لوازم وجودی » آن چیز است. و «وجود هر شی ایی» هم از ناحیه « وجود خدا » است. پس تمام خواص اشیاء ، از ناحیه خداوند است.
در فلسفه اسلامی بیان می شود که « وجود اشیاء » نمی تواند مستقیماً از ذات خداوند صادر شود. بلکه واسطه ای به نام عقل در اینجا وجود دارد. به این معنی که خداوند مستقیماً فقط « عقل اول » را ایجاد می کند،(عقل اول، نزدیکترین موجود به خداوند است) آنگاه توسط عقل اول، عقل دوم ایجاد می شود و توسط عقل دوم، عقل سوم ایجاد می شود و به همین ترتیب ... تا اینکه تویط عقل آخر (که عقل فعال نامیده می شود) جهان به وجود می آید.
ما از نظر فلسفه (برخی از روایات هم همین را می فرمایند) می دانیم که نخستین چیزی که خداوند آفرید، « عقل » است. اما در برخی روایات هم اشاره شده که نخستین چیزی که خداوند آفرید نور وجود معصومین (ع) است. حال اینکه آیا خود ائمه معصومین (ع) جلوه تام همان عقل اول هستند یا چیز دیگر، بنده دقیقا نمیدانم. اما با توجه به اینکه ائمه معصومین نزدیکترین موجود به خداوند هستند، و همین نیز ویژگی عقل اول است، این احتمال شدت می یابد.
بنا بر این فرض، همانطور که طبق فلسفه، عقل اول واسطه ایجاد اشیاء (جهان خلقت) است، و ایجاد شیء ، ایجاد خواص آن شیء هم هست (چون خواص هر شی ایی، از وجود آن شی جدا نیست)، می توانیم بگوئیم که ائمه معصومین (خود پیامبر (ص) هم واجد مرتبه "امامت" بودند) یا به عبارتی «امام» ، واسطه ایجاد همه اشیاء ( و نتیجتاً واسطه در خواص اشیاء ) است. لذا اگر فرض شود که این واسطه از میان برود، همه اشیاء رهسپار دیار عدم خواهند شد. و این به معنی از دست رفتن خواص آنها هم هست. بنابراین قابل قبول است که اگر امام (ع) نباشد، زمین ، خواص خود را نخواهد داشت (لذا دیگر ۀرامش نخواهد داشت و ساکنان خود را فرو می برد و خودش هم رهسپار عدم می شود).
البته این مسأله عمومیت دارد و در مورد همه اشیاء است. اما حدیث شریف فوق، از بین همه اشیاء ، فقط زمین و باران و ... را بیان فرموده است. شاید به سبب اینکه این اشیاء ، و اهمیت خواص آنها، نزد مردم آشکارتر از بقیه اشیاء است و نیز شاید به این دلیل که اگر قضیه را به صورت کلی و عام بیان می فرمود، مردم کشش علمی لازم برای درک مطلب مجرد را نداشتند، لذا قضیه را به صورت مصداقی و ملموس بیان فرموده و از بین همه مصادیق هم فقط به زمین و باران و ... (مصادیق ملموستر و روشنتر) اشاره فرموده است.
-------------------
مطلب فوق را سعی کردم به زبان ساده بیان کنم. بدیهی است که اگر قرار بر بحث دقیق و فنی علمی بود، می بایست با زبان و اصطلاحات و شیوه دیگری انجام می شد.
سلام خدمت اساتید گرامی
منم دوتا سوال داشتم گفتم دیگه تاپیک جدید نزنم
1-اول اینکه چرا میگویند (قلب) امام زمان(عج) مرکز گیتی هست در حالی که کره زمین که امام زمان گفتن من مایه آرامش آن هستم مرکز گیتی نیست!(یعنی امام زمان که در گوشه ای از یک کهکشان زندگی میکند)
2-منظور پیامبر از اینکه جایگاه بیت المعمور با قلب من برابری میکنه چیست؟آیا این یک اصطلاح فقهی است؟
اگر اینها اصطلاح هست پس چرا امام صادق میگن سخنان ما آنقدر سنگین هست که ملایک آسمان هم طاقت حمل حقایق آن را ندارن!!(یعنی اصطلاح نیست که تاب درک وقایع متناظر با این جملات در عالم ملکوت را ندارند!)
تشکر
امر ملکوتی چیست ؟
چه فرقی با امر حق داره ؟
و چه ارتباطی داره ؟
سلام
هر شی ایی ، خواصی دارد. همچنانکه خاصیت آب، تر بودن و سیراب کردن تشنگان است و خاصیت آتش هم سوزاندن است و خاصیت آهن محکمی آن است و ...
خاصیت زمین هم تحمل قرار داشتن موجودات بر روی آن است. زمین مظهر اسم "الصبور" خداوند است. و طبق این اسم و معنای آن، هر چقدر موجودات روی زمین قرار بگیرند و حرکت و ... کنند، زمین در برابر آنها صبر دارد و بر اثر این صبر، عدم آرامش (لرزش و ... ) که از اثرات وجود "بی صبری" است، از آن سر نمیزند.پس، تحمل کردن موجودات بر پشت خود، از خواص زمین است.
حال،باید پرسید اشیاء چگونه خواص خود را به دست می آورند؟
به طور خلاصه، طبق معارف الهی، خداوند منشأ همه چیزهاست. (لا حول و لا قوة الا بالله - لا موثر فی الوجود الا الله). پس همانطور که زیبایی گل ، جلوه ای از زیبایی خداست، محکمی آهن هم جلوه ای از قاطعیت خداست و ...
خاصیت های هر چیزی،« لوازم وجودی » آن چیز است. و «وجود هر شی ایی» هم از ناحیه « وجود خدا » است. پس تمام خواص اشیاء ، از ناحیه خداوند است.در فلسفه اسلامی بیان می شود که « وجود اشیاء » نمی تواند مستقیماً از ذات خداوند صادر شود. بلکه واسطه ای به نام عقل در اینجا وجود دارد. به این معنی که خداوند مستقیماً فقط « عقل اول » را ایجاد می کند،(عقل اول، نزدیکترین موجود به خداوند است) آنگاه توسط عقل اول، عقل دوم ایجاد می شود و توسط عقل دوم، عقل سوم ایجاد می شود و به همین ترتیب ... تا اینکه تویط عقل آخر (که عقل فعال نامیده می شود) جهان به وجود می آید.
ما از نظر فلسفه (برخی از روایات هم همین را می فرمایند) می دانیم که نخستین چیزی که خداوند آفرید، « عقل » است. اما در برخی روایات هم اشاره شده که نخستین چیزی که خداوند آفرید نور وجود معصومین (ع) است. حال اینکه آیا خود ائمه معصومین (ع) جلوه تام همان عقل اول هستند یا چیز دیگر، بنده دقیقا نمیدانم. اما با توجه به اینکه ائمه معصومین نزدیکترین موجود به خداوند هستند، و همین نیز ویژگی عقل اول است، این احتمال شدت می یابد.
بنا بر این فرض، همانطور که طبق فلسفه، عقل اول واسطه ایجاد اشیاء (جهان خلقت) است، و ایجاد شیء ، ایجاد خواص آن شیء هم هست (چون خواص هر شی ایی، از وجود آن شی جدا نیست)، می توانیم بگوئیم که ائمه معصومین (خود پیامبر (ص) هم واجد مرتبه "امامت" بودند) یا به عبارتی «امام» ، واسطه ایجاد همه اشیاء ( و نتیجتاً واسطه در خواص اشیاء ) است. لذا اگر فرض شود که این واسطه از میان برود، همه اشیاء رهسپار دیار عدم خواهند شد. و این به معنی از دست رفتن خواص آنها هم هست. بنابراین قابل قبول است که اگر امام (ع) نباشد، زمین ، خواص خود را نخواهد داشت (لذا دیگر ۀرامش نخواهد داشت و ساکنان خود را فرو می برد و خودش هم رهسپار عدم می شود).
البته این مسأله عمومیت دارد و در مورد همه اشیاء است. اما حدیث شریف فوق، از بین همه اشیاء ، فقط زمین و باران و ... را بیان فرموده است. شاید به سبب اینکه این اشیاء ، و اهمیت خواص آنها، نزد مردم آشکارتر از بقیه اشیاء است و نیز شاید به این دلیل که اگر قضیه را به صورت کلی و عام بیان می فرمود، مردم کشش علمی لازم برای درک مطلب مجرد را نداشتند، لذا قضیه را به صورت مصداقی و ملموس بیان فرموده و از بین همه مصادیق هم فقط به زمین و باران و ... (مصادیق ملموستر و روشنتر) اشاره فرموده است.
-------------------
مطلب فوق را سعی کردم به زبان ساده بیان کنم. بدیهی است که اگر قرار بر بحث دقیق و فنی علمی بود، می بایست با زبان و اصطلاحات و شیوه دیگری انجام می شد.
جواب سوالم نبود
جواب سوالم نبود
ائمه كه هدايت به امرالله ميكنند، يعني با ملكوت موجودات سر و كار داشته، و هر موجودي را از جنبه امري او نه تنها از جنبه خلقي او، بسوي خدا هدايت ميكنند، و به كمال خدا ميرسانند. قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سيطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوي خدا هدايت ميكند.
پس امام كه مردم را بخدا هدايت ميكند، به امر ملكوتي كه هميشه با آن موجود و ملازم است هدايت ميكند، و اين در حقيقت ولايتي استبه حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظير ولايتي كه هر يك از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبتبه اعمال خود دارد، اين است معني امام. و اما در آيه شريفه علت موهبت اين منصب را اينطور بيان كرده است: لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون؛ يكي صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ايستادگي است در تمام امتحانات و ابتلائاتي كه بنده در راه عبوديت و وصول بمراد براي او پيش ميآيد، و ديگر آنكه قبل از آن به مرحله يقين رسيده باشند.
در آياتي از قرآن مجيد، ميبينيم كه علامت يقين را كشف حجب ملكوتيه معرفي مينمايد، صاحب يقين كسي است كه حقائق موجودات و ملكوت آنان را ادراك كند، و محجوب كسي است كه پرده روي قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملكوتيه باز دارد مانند آيه: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين؛ و اينطور ما به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براي آنكه از صاحبان يقين بوده باشد. اين آيه ميرساند كه نشان دادن ملكوت آسمان و زمين مقدمه افاضه يقين بر قلب ابراهيم بوده است و روي اين زمينه يقين از مشاهده انوار ملكوتيه جدا نخواهد بود. و مانند آيه كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم؛ نه چنين است، اگر شما ميدانستيد مانند علم و دانستن صاحبان يقين، در اينصورت حتما دوزخ را ميديديد، و حقيقت جهنم را كه ملكوت افعال زشت، و معاصي آلهي و نفس اماره است مشاهده مينموديد. و مانند آيه كلا إن كتاب الأبرار لفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون ، نه چنين است، به درستيكه نامه عمل و حقائق كردار افراد پاك و صالح العمل در مكان مرتفع و عالي قرار دارد، و آن عليون است. ميداني عليون چيست؟ عالمي است ملكوتي كه آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربين درگاه خدا است.
از اين آيات استفاده ميشود كه مقربون كه همان صاحبان يقينند، افرادي هستند كه به ملكوت و حقائق عالم پيوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقي عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نيستند، و حجاب قلبي كه عبارت است از جهل و معصيت و شك و نفاق در آنها نيست، آنها صاحبان يقينند كه عليون و حقائق ملكوتيه ابرار و اخيار را ميبينند، كما آنكه حقائق ملكوتيه اشرار و اهل معاصي را كه عبارت از جحيم است نيز مشاهده ميكنند.
بنابراين امام كه هدايتبه امر ملكوتي ميكند، حتما بايد داراي مقام يقين باشد، و عالم ملكوت بر او منكشف بوده باشد، و متحقق به كلمات الله بوده باشد، و چون ذكر شد كه ملكوت همان وجهه باطني موجودات است پس اين آيه شريفه: و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا به خوبي ميرساند كه هر چه راجع به امر هدايت است، كه عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقيقت او در دست امام است، و وجهه ملكوتي و امري آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظهاي از او غائب نخواهد بود.
ائمه كه هدايت به امرالله ميكنند، يعني با ملكوت موجودات سر و كار داشته، و هر موجودي را از جنبه امري او نه تنها از جنبه خلقي او، بسوي خدا هدايت ميكنند، و به كمال خدا ميرسانند. قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سيطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوي خدا هدايت ميكند.پس امام كه مردم را بخدا هدايت ميكند، به امر ملكوتي كه هميشه با آن موجود و ملازم است هدايت ميكند، و اين در حقيقت ولايتي استبه حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظير ولايتي كه هر يك از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبتبه اعمال خود دارد، اين است معني امام. و اما در آيه شريفه علت موهبت اين منصب را اينطور بيان كرده است: لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون؛ يكي صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ايستادگي است در تمام امتحانات و ابتلائاتي كه بنده در راه عبوديت و وصول بمراد براي او پيش ميآيد، و ديگر آنكه قبل از آن به مرحله يقين رسيده باشند.
در آياتي از قرآن مجيد، ميبينيم كه علامت يقين را كشف حجب ملكوتيه معرفي مينمايد، صاحب يقين كسي است كه حقائق موجودات و ملكوت آنان را ادراك كند، و محجوب كسي است كه پرده روي قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملكوتيه باز دارد مانند آيه: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين؛ و اينطور ما به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براي آنكه از صاحبان يقين بوده باشد. اين آيه ميرساند كه نشان دادن ملكوت آسمان و زمين مقدمه افاضه يقين بر قلب ابراهيم بوده است و روي اين زمينه يقين از مشاهده انوار ملكوتيه جدا نخواهد بود. و مانند آيه كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم؛ نه چنين است، اگر شما ميدانستيد مانند علم و دانستن صاحبان يقين، در اينصورت حتما دوزخ را ميديديد، و حقيقت جهنم را كه ملكوت افعال زشت، و معاصي آلهي و نفس اماره است مشاهده مينموديد. و مانند آيه كلا إن كتاب الأبرار لفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون ، نه چنين است، به درستيكه نامه عمل و حقائق كردار افراد پاك و صالح العمل در مكان مرتفع و عالي قرار دارد، و آن عليون است. ميداني عليون چيست؟ عالمي است ملكوتي كه آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربين درگاه خدا است.
از اين آيات استفاده ميشود كه مقربون كه همان صاحبان يقينند، افرادي هستند كه به ملكوت و حقائق عالم پيوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقي عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نيستند، و حجاب قلبي كه عبارت است از جهل و معصيت و شك و نفاق در آنها نيست، آنها صاحبان يقينند كه عليون و حقائق ملكوتيه ابرار و اخيار را ميبينند، كما آنكه حقائق ملكوتيه اشرار و اهل معاصي را كه عبارت از جحيم است نيز مشاهده ميكنند.
بنابراين امام كه هدايتبه امر ملكوتي ميكند، حتما بايد داراي مقام يقين باشد، و عالم ملكوت بر او منكشف بوده باشد، و متحقق به كلمات الله بوده باشد، و چون ذكر شد كه ملكوت همان وجهه باطني موجودات است پس اين آيه شريفه: و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا به خوبي ميرساند كه هر چه راجع به امر هدايت است، كه عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقيقت او در دست امام است، و وجهه ملكوتي و امري آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظهاي از او غائب نخواهد بود.
خب چرا مستقیما از سوی خدا نیست
اصلا چرا با واسطه باشه ؟؟
یه سوال دیگه
هر هداایتی که انسان ها می شوند حتما با واسطه امام هست ؟؟
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ امام سجاد علیه السلام : امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو میبرد(2) 2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ
خب چرا مستقیما از سوی خدا نیست
اصلا چرا با واسطه باشه ؟؟
یه سوال دیگههر هداایتی که انسان ها می شوند حتما با واسطه امام هست ؟؟
صفت قدرت الهي با موضوع بحث ارتباط تنگاتنگي دارد که دو نكتة مهم را در اين بارة نبايد فراموش کرد:
1. قدرت خداوند متعال به امر نشدني تعلّق نمي گيرد. براي مثال قدرت الهي به ايجاد و خلق شريكي براي خودش هرگز تعلّق نمي گيرد؛ زيرا وجود شريك براي باري تعالي عقلاً محال است. و اينكه خداوند متعال شريكي براي خودش خلق نمي كند نه دليل عجز باري تعالي است و نه دليل محدوديّت قدرت او. شخصي از حضرت علي ـ عليه السلام ـ سئوال كرد: آيا خداوند متعال قادر است دنيا را در يك تخم مرغ جاي دهد بدون اينكه دنيا كوچك شود و تخم مرغ بزرگ. حضرت فرمودند: خدا عاجز نيست؛ ولي اين كار نشدني است.[1] در موضوع بحث نيز كه بعثت انبياء الهي است نبايد توقع داشت امور محال و ناشدني تحقق يابند كه انشاءالله در ادامه بحث با امور محال در موضوع نبوّت و بعثت انبياء الهي آشنا خواهيم شد.
2. شرط اينكه قدرت الهي به امر يا موضوعي تعلق بگيرد اين است كه آن موضوع داراي قابليت باشد؛ مثلا هيچ عاقلي نمي تواند به پدر و مادر يك نوزاد شيرخواره اعتراض كند كه شما فرزند خودتان را دوست نداريد زيرا اگر او را دوست داشتيد غذاهاي گران قيمت و مقوي تر همانند غذاهايي كه خودتان مي خوريد به او مي داديد. در جواب او گفته خواهد شد، نوزاد توانايي هضم غذاهاي ما را ندارد؛ يعني قابليت استفاده از غذاي بزرگسالان در او نيست و اگر پدر و مادري اين اصل را ناديده بگيردند فرزند خود را از دست خواهند داد. در موضوع بحث هم اصل «داشتن قابليت خاص» براي هدايت انسانها اصل لازم و ضروري است.
بخش دوّم: دلايل گزينش انبياء
دليل اوّل: انبياء تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند.
اگر انبياء تنها گزينه براي هدايت بشر نباشند دو حالت ديگر بيشتر وجود نخواهد داشت، حالت اوّل اين است كه خداوند بدون هيچ واسطه اي انسان را هدايت کند. حالت دوّم اين است كه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود و غير از اين دو حالت هيچ حالت ديگري قابل تصوّر نيست؛ امّا اين دو حالت هر دو مردودند.
بررسي حالت اوّل: هدايت انسانها مستقيماً و بدون هيچ واسطه به وسيله خداوند متعال ممكن نيست؛ زيرا با توجه به نكته دوّم مقدمه، انسانها قابليت برقراري ارتباط مستقيم و بدون واسطه با خداوند متعال را ندارند (منظور ارتباط دو طرفه مي باشد)؛ يعني ارتباطي كه در آن مشاهده و مكالمه باشد؛ امّا ارتباط يك جانبه انسان با خدا به طور مستقيم ممكن است. اين ارتباط در قالب دعا، مناجات و عبادتهاي مختلف قابل تحقق است. آن ارتباطي كه در هدايت انسانها مورد نياز است ارتباط دو طرفه است؛ يعني هم ارتباط انسان با خدا و هم ارتباط خدا با انسان. لازمة اين ارتباط دوطرف مكالمه و مشاهده است كه انسانها قادر به مكالمه و مشاهده باري تعالي نيستند.[2]دربارة مشاهدة باري تعالي قرآن مجيد مي فرمايد: لا تُدْرِكُهُ الْأبصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأبْصار وَ هُوَ اللطيفْ الْخَبيرُ[3]. ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد و او است بسيار دقيق و آگاه.
حتي انبياء الهي نيز قادر به مشاهده خداوند سبحان نيستند پس نتيجه مي گيريد انسانها قادر نيستند با خداوند بدون واسطه و به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند. لذا چون از اين امر عاجزند هدايت آنها به طور مستقيم و بدون واسطه به وسيله خداوند ممكن نيست؛ پس حالت اوّل قابل قبول نيست.
بررسي حالت دوّم: اينكه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود؛ يعني انسانها با توجّه به تواناييهاي خود راه راست را پيدا كنند. توانائيهاي انسان عبارتند از: حس؛ عقل و تجربه. با دو دليل ثابت مي شود که اين تواناييهاي انسان به تنهايي قادر به هدايت او نيستند.
دليل اوّل: حس و عقل اصلي ترين و از مهمترين ابزارهاي شناخت انسانند. تجربه از تركيب حس و عقل به دست مي آيد تاكنون تجربه زندگي بشري ثابت كرده است كه حس و عقل نتوانسته اند مشكلات مربوط به هدايت انسانها را حل كنند؛ يعني مهمترين مسائل زندگي انسان كه امور اخلاقي و رفتاري و نيز خلأ هاي فكري و فرهنگي است به گونه اي مي باشند كه حس و عقل قادر به حل معضلات آنها نيستند و اين مطلب را استاد فرهيخته، حضرت آية الله مصباح يزدي، چه زيبا توصيف نموده اند: «در هيچ مقطع تاريخي افكار دانشمندان در اين مسائل متّحد و متّفق نشده؛ بلكه روز به روز بر دامنة اختلافات افزوده گشته است... همواره متخصصين دستورهايي براي زندگي وضع مي كنند، ولي به زودي و با مختصر تأملي نقضش ظاهر مي شود و به تغيير و اصلاحش مي پردازند. هر قانوني وضع مي شود پس از چندي تبصره مي خورد و بعد از مدتي هم به كلّي منسوخ مي شود. و اين نشانة بارزي از نارسايي حس و عقل در حل اين گونه مسائل است»[4]. پس دليل اوّل بر نارسائي حس و عقل در امر هدايت انسانها تجربه هزاران سالة زندگي بشري است.
دليل دوّم: دليل دوّم اين است كه ما به ارزيابي حس و عقل و كيفيّت كار آنها بپردازيم و از اين راه ببينيم آيا مي توان انتظار داشت كه به كمك حس و عقل همه مسائل زنگي حل شود يا نه؟[5] با بررسي حس و عقل به اين نتيجه مي رسيم که هم قلمرو حس و هم قلمرو عقل محدودند و نيز هر دو دچار خطا مي شوند. از همه مهمتر اين كه نه حس نه عقل و نه تجربه، كه حاصل همكاري حس و عقل است، هيچ يك نمي توانند ما را در شناخت امور اخروي ياري دهند. «تا ما ندانيم كه زندگي ما چه تأثيري مي تواند در زندگي آخرت داشته باشد و بين كدام عمل با سعادت آخرت رابطه مثبت و با كداميك رابطة منفي است نمي توانيم جهت صحيحي به زندگيمان بدهيم و برنامة درستي براي خودمان وضع كنيم .... و به طور كلي، چون جهان آخرت و روابطش با اين جهان، از حوزة حس و عقل خارج است، ما نمي توانيم دربارة آنها قضاوتي بكنيم و يا برنامة زندگي اين جهانمان را تنظيم نماييم»[6]. پس دليل دوّم بر نارسائي حس و عقل و تجربه در مسئله هدايت انسانها كيفيت و كارآيي آنها و محدوديت و نواقص موجود در آنها است. نتيجه بحث اين مي شود كه نه حالت اوّل كه عبارت بود از هدايت بدون واسطه انسانها از سوي خداوند متعال، ممكن است و نه حالت دوّم كه واگذاري امر هدايت به خود انسانها. لذا با مردود بودن اين دو حالت فقط حالت اوّل يعني هدايت انسانها به واسطة انبياي الهي باقي مي ماند كه تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند.
دليل دوّم: نبوّت و امامت كاملترين و بهترين راه هدايت است.
تمامي راه هاي متصوّر براي هدايت انسانها عبارتند از: 1- راه هايي كه نبوّت و امامت از آنها كاملتر و بهتر است. 2- راه هايي كه از نبوّت و امامت كاملترند و نسبت به راه نبوّت برتري دارند.
با توجه به تقسيم بندي فوق بايد گفت راه هايي را كه نبوّت و امامت نسبت به آنها برتري دارد انسانها به دليل دارا بودن حس كمال جويي انتخاب نخواهند كرد و لذا از بحث ما خارج مي شود؛ امّا راه هايي كه از نبوّت كاملترند، با دو دليل ثابت مي شود كه چنين راههايي هرگز وجود ندارند و هيچ راهي كاملتر و بهتر از نبوّت نيست.
1. يكي از صفات الهي اين است كه خداوند متعال خير محض[7] است، يعني هيچ كمالي از كمالات نيست كه در خداوند متعال وجود نداشته باشد. با توجّه به اين صفت الهي مي گوئيم: اگر راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد معرفي آن به انسانها خير خواهي و رحمت و دستگيري گمراهان است و اين صفات همگي از صفات كماليه مي باشند و چون خداوند متعال خير محض است داراي اوصاف خيرخواهي، رحمت و دستگيري نيز مي باشد و لذا محال است که راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد و خداوند متعال آن را به انسانها معرفي نكند؛ امّا مي دانيم كه هيچ راهي غير از نبوّت از طرف خداوند متعال به انسانها داده نشده است؛ بنابراين نبوّت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.
2. يكي ديگر از صفات الهي صفت حكمت[8] است كه در مباحث خداشناسي و توحيد از آن بحث مي شود مرحوم علّامه شعراني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ صفت حكمت الهي را اين گونه تعريف كرده است: «حكمت آن است كه حقائق اشيا را نيك بشناسد و ديگر آنكه هر كار را بر وجه اكمل مطابق مصالح كلي درست و استوار سازد و خدايتعالي بدين دو صفت منصف است».[9]
مطابق صفت حكمت؛ اوّلاً، تمامي افعال الهي بر پايه علم به حقايق استوار است، ثانياً افعال الهي به بهترين شكل و كاملترين وجه تحقق مي يابد. بعثت انبيا نيز فعلي از افعال الهي مي باشد و اين فعل نيز از دو اصل فوق مستثني نيست، يعني مسأله نبوّت و امامت بر پايه شناخت عميق از حقيقت انسان و نيازهاي او است و تحقق آن نيز به بهترين شكل و كاملترين صورت است. پس با توجّه به حكمت الهي نبوّت و امامت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.
امام صادق(ع) فرمودند: « الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْق»
حجّت خدا پیش از خلق، با خلق، و بعد از خلق است»[5]
« إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیْرِ إِمَامٍ عَادِل»
خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد.[8]
[8] الکافی، ج1،ص178
الذى ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء[4]
قران كريم، آشكارا ياد آور شده است كه خداوند همه موجودات زمينى را براى انسان آفريده است: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا[1]
از اين رو حقايق و اسرار هستى را به آدم (عليه السلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست كه آن حقايق را بازگويند. آنان از عهده اين كار بر نيامدند و ايمان خود به علم و حكمت الهى را ياد آور شدند:
مطلب ياد شده، در احاديث اهل بيت (عليهم السلام) نيز بيان شده است.
بيان دوم و سوم برگرفته از كتاب امامت در بينش اسلامي ، نوشته استاد علي رباني گلپايگاني ،با دخل و تصرف مي باشد.
از این که امام زمان را درمقام خداوندی و پیغمبری میرسانند ناراحتم و میگویم وتی بر حال کسانی که او را خدا بخوانند.امام زمان مانند ما انسان است هر کسی می تواند امام حسین یا امام زمان شود البته با تقوای بسیارولی هیچ کسی نمی تواند پیامبر شود.2-هیچ سخنی سنگین تر از سخن خداوند نیست.سعی کن خداوند از تو راضی باشد نه بنده ی خدا،خداوند هیچ گاه اختیارش را به دست بنگانش نمی دهد حتی پیامبر مقامی بلندتر از همه است
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ امام سجاد علیه السلام : امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو میبرد(2) 2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ
سلام
امام واسطه فیض بین آسمان ذات الهی و زمین وجودات امکانی است ( این السبب المتصل بین الارض والسماء) لذا نبود او به معنای برچیده شدن این بساط است دیگر اینکه امام ع آن حقیقتی الهی است که جلوه پر شکوه ذات الهی را که بنیان هستی ها را می کند به جلوه مهر و عطوفت و مهر مبدل می سازد و اینگونه است که همه آرامشها از ناحیه اوست
والله الهادی الموفق