چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را نگه میدارد ؟؟

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را نگه میدارد ؟؟

چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟
چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟

امام سجاد علیه السلام :

امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد.
در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد.
و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می‌برد
(2)
2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم: و علامات و بالنجم هم يتهدون. نحل /16
در اين آيه هدايت را بوسيله ستارگان و در حقيقت نور ستارگان بيان داشته است و آن هم هدايتي عام چرا که کلمه يهتدون يعني هدايت مي شوند معلوم مي شود با اين نور، بسياري از انسانها راه حق را پيدا مي کنند و به هدايت نائل مي شوند و اگر در روايات بنگريم مي بينيم امام معصوم در رابطه با اين کلام الهي تفسير به حق و زيبايي را بيان مي کنند، در زير دو نمونه از اين روايات را بيان مي کنيم.
از داود جصاص نقل شده که گفت: از امام صادق عليه السلام شنيدم که مي فرمود: در آيه و علامات و بالنجم هم يهتدون، نجم (ستاره) رسول خدا صلي الله عليه و آله است و علامات ائمه عليهم السلام هستند.(1)
پيداست که ايشان بارزترين ويژگي ستاره را يعني درخشندگي و نورانيت را بيان مي کنند و آن را بيانگر رسول خدا صلي الله عليه و آله ذکر مي کنند، چرا که ايشان صلي الله عليه و آله نيز فرمودند: أول ما خلق الله نوري (اولين چيزي که خدا خلق نمود نور من بود) نوري بود که از بيابان تفتيده و رنجور عربستان آغاز به تابيدن کرد و چنان بالا رفت و روشني افکند که هر دو جهان را به نور خود منور گردانيد و أشرقت الارض بنور ربها، امام صادق عليه السلام نجم را پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي دانند که فوق زمينيان مي تابد و زمينيان گمراه و گمگشته را به راه راست هدايت مي کند و کساني که اين نور را ديدند و نخواستند راه بيفتد و به جايگاه ظلماني خويش راضي بودند فاولئک هم الظالمون، در حقيقت اينان ظلم کنندگان به خويشتن هستند. اين نجم نشانه هائي دارد که به بيان امام صادق عليه السلام نشانه هاي اين نور ائمه معصوم مي باشند که همگي نشانه شدند و رسول خدا نور تا راهي به سمت حقيقت انسانها بگشايند و هر يک طريقي به سمت پروردگار خويش طي کنند. چرا که در جامعه کبيره مي خوانيم بکم فتح الله بواسطه شماست که خدا راه را به روي ما باز کرد و ما هديت شديم، امامان ما آيت و علامت شدند و آن نوري که رسول خدا صلي الله عليه و آله بر روي انسانها گستردانيد باعث شد بابي براي حقيقت جويان باز شود و از بيابانهاي ظلماني و درياهاي بي کران نابودي و بيهودگي نفس خويش خلاصي يابند و أشرقت الارض بنور ربها آنگاه نور خدا بر تمامي اينها مي تابد و جز نور چيز ديگري نمي باشد که فرمود: الله نور السموات و الارض. امام صادق عليه السلام از پدرانش تا امام علي عليه السلام نقل مي کنند که ايشان فرمودند: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: مراد از بالنجم هم يهتدون، ستاره جدي است زيرا آن ستاره اي است که غروب نمي کند، بناي قبله بر آن است و بوسيله آن اهل خشکي و دريا راهنمائي مي شوند.(2) از اين حديث آشکار مي شود که در اين آيه نبوت و امامت و ولايت جمع شده است که اين منصب ها از جانب خدا داده شده است که هيچ زوال و غروبي در ولايت نيست که در صورت از بين رفتن نابودي کل انسانها را در پي دارد و همچنين قبله که نماد وحدت و اتحاد به سمت آن واحد و أحد است را مي توان به واسطه ايشان شناخت همانگونه که ستاره جدي قبله نما مسلمانان است و اهل خشکي و دريا بيانگر اهل زمين و آسمان است که بواسطه ولايت ايشان هدايت مي شوند چرا که ما در زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا مي خوانيم که جلت و عظمت مصبيتک في السموات علي جميع أهل السموات. اين امام معصوم موجب برکت بر زمينيان و آسمانيان است، چنانچه قرآن خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم. «خداوند آنان را عذاب نمي فرمايد در حالي که تو در ميانشان هستي.» يا روايتي که پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: مثل اهل بيتي کمثل النجوم فانها أمان لأهل السماء و اهل بيتي أمان لاهل الارض فاذا خلت السماء من النجوم أتي اهل السماء ما يوعدون و إذا خلت الارض من أهل بيتي اهل الارض ما يوعدون.
« همانا مثل اهل بيت من همانند ستارگان است پس آنها امان اند براي اهل آسمان و اهل بيت من امانند براي اهل زمين، پس هنگامي که آسمان از ستارگان تهي شد اهل آسمان را آنچه وعده داده شد مي آيد و هنگامي که زمين از اهل بيت من خالي شد اهل زمين را آنچه وعده داده شدند مي آيد.
مي بينيم در قرآن وقتي علائم قيامت را بيان مي کند يکي از اين علامتها را مي آورد که: و إذا الکواکب إنتثرت (3) هنگامي که ستارگان فروريزند. در اين روايت پيامبر صلي الله عليه و آله بيان کرده اند آن هنگام که اهل بيت من در زمين نباشند وعده الهي فرامي رسد با اين آيه شريفه تطابق دارد. در اين ميان وظيفه بر دوش انسانها قرار دارد که کساني که واقعا طالب هدايت مي باشند. اين آيات و نشانه هاي خدا وجود دارد که يهدي الله لنوره من يشاء خدا هر که را که بخواهد هدايت مي کند. از نکاتي که معصومين در راستاي اين آيه ذکر کرده اند اين برداشت مي شود که ايشان (ائمه طاهرين) علاوه بر اينکه که صاحب هدايت ظاهري مي باشند داراي هدايت باطني نيز مي باشند چرا که در اين آيه هدايت به وسيله ستاره اي که در شب هدايت مي کنند امامان نيز در باطن و درون نهفته افراد هدايت مي نمايند و باطن آنان را چون نوري منور مي گردانند که در مبحث ولايت اين نور در ظاهر و باطن و ولايت ايشان مي باشد. اين نور در دل شب آب حياتي است که تنها هدايت شدگان از آن نوشيده و سيراب شدند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند.
منابع:
1- بحارالأنوار ج 16 ص 88.
2- بحارالأنوار ج 84 ص 66.
3- انفطار / 2.
*** بر گفته از مقاله و بالنجم هم يهتدون

اینا رو تا حدودی می دونستم

ممنون

منتها نه جواب چراش بود و نه چگونه !:Cheshmak:

victoryone;238329 نوشت:
منتها نه جواب چراش بود و نه چگونه !

جوابتون در ضمن همین مقاله هست، غرض از خلقت انسان رسیدن به هدایت الهی است که این هدایت به واسطه ولایت معصوم علیه السلام صورت میگیرد و اگر واسطه این هدایت از بین رفت باعث میشود غرض از خلقت هم به نتیجه نرسد. وقتی غرض از خلقت زائل شد حیات هم زائل می شود.لذاست که روایت میفرماید اگر فقط دو نفر بر روی زمین باشند حتما یکی از آنها ولی خداست.

مدیر اجرایی;238338 نوشت:

جوابتون در ضمن همین مقاله هست، غرض از خلقت انسان رسیدن به هدایت الهی است که این هدایت به واسطه ولایت معصوم علیه السلام صورت میگیرد و اگر واسطه این هدایت از بین رفت باعث میشود غرض از خلقت هم به نتیجه نرسد. وقتی غرض از خلقت زائل شد حیات هم زائل می شود.لذاست که روایت میفرماید اگر فقط دو نفر بر روی زمین باشند حتما یکی از آنها ولی خداست.

خب دقیقا هدایت چگونه هست ؟

یعنی امام زمان عج میاد مردم رو امر به معروف و نهی از منکر می کنه و به راست هدایت می کنه ؟
یه سوال دیگه
آیا هر هدایتی از سوی امام زمان عج هست؟
یعنی اگر انسانی هدایت شود حتما از سوی امام زمان عج هست ؟؟

victoryone;238344 نوشت:
خب دقیقا هدایت چگونه هست ؟ یعنی امام زمان عج میاد مردم رو امر به معروف و نهی از منکر می کنه و به راست هدایت می کنه ؟ یه سوال دیگه آیا هر هدایتی از سوی امام زمان عج هست؟ یعنی اگر انسانی هدایت شود حتما از سوی امام زمان عج هست ؟؟

برای رسیدن به پاسخ این سوالتون این مقاله رو مطالعه کنید:
هدايت بر دو گونه است:
الف) هدايت تشريعي
اين هدايت از طريق فرستادن پيامبران و نازل شدن کتاب‌هاي آسماني صورت مي‌گيرد و در اصطلاح «ارائه‌ي طريق و نشان دادن راه» خوانده مي‌شود. آيه‌ي 3 سوره‌ي دهر (انسان) به اين نوع هدايت اشاره دارد:
إِنّا هَدَينَاهُ السَّبيلَ إِمّا شاکِراً و إِمّا کفُوراً؛ به حقيقت ما راه سعادت را به انسان نشان داديم حال، خواهد هدايت پذيرد و شکر اين نعمت را بگذارد خواه آن را کفران نمايد.
ب) هدايت تکويني
اين نوع هدايت به صورت ايصال الي المطلوب خوانده مي‌شود. رساندن به مقصد است که در اصطلاح از اين نوع هدايت به هدايت باطني نيز تعبير مي‌شود.
رسالت اصلي همه‌ي انبيا و اوصيا‌(عليهم السلام) هدايت تشريعي و ارشاد و راهنمايي مردم مي‌باشد اما سخن در اين است که هدايت باطني افراد و دستگيري از پويندگان راه حقيقت از مهمترين شئونات امامت است و براي افراد لايق همچنان ادامه دارد.
مرحوم علّامه طباطبايي در تفسير الميزان در ذيل آيه‌ي 124 سوره‌ي بقره1مي‌فرمايند: «هدايتي که از شئون امامت است، هدايت تکويني و ايصال الي المطلوب است نه صرف ارائه‌ي طريق.» ايشان معتقدند که امام در اين آيه به معناي نبوت نيست و حضرت ابراهيم (عليه السلام) در حالي‌که نبي است و وحي بر او نازل مي‌گردد، مژده‌ي امامت به او داده مي‌شود. ايشان اضافه مي‌کنند که: هر کجا خداوند متعال در قرآن مجيد به بحث امامت پرداخته، در کنار آن «هدايت به امر خدا» به عنوان تفسير در کنارش قرار گرفته است. در آيه‌ي 72 و 73 سوره‌ي انبيا نيز مي‌فرمايد:
وَ وَهَبنَا لَهُ إِسحَاقَ وَ يَعقُوبَ نَافِلةً وَ کُلّاً جَعَلنَا صَالحِين وَ جَعَلنَاهُم أَئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمرِنَا ...؛ به حضرت ابراهيم (عليه السلام) اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه‌ي آن‌ها را از شايستگان قرار داديم و آنان را اماماني قرار داديم که به فرمان ما هدايت کنند ... که مصداق «يَهدُونَ بِأَمرِنَا»، «ائمّه» معرفي شده است. در نتيجه امامت از ديدگاه قرآن به معني مطلق هدايت نيست، بلکه هدايتي است که به فرمان حق تعالي صورت مي‌گيرد و امام با يک امر ملکوتي، که همراه اوست ديگران را هدايت مي‌کند و غيبت، هيچ مانعي براي اين نوع هدايت محسوب نمي‌‌گردد.2 در زيارتي خطاب به امام زمان (عليه السلام) مي‌گوييم:
«السَّلامُ عليکَ يا نُورَ اللهِ الّذي يَهتَدي بِهِ المُهتَدُون»؛3 «سلام بر نور خدايي که هدايت شدگان به واسطه‌ي او هدايت مي‌شوند.»
در بيان نوراني امام علي (عليه السلام) جايگاه امامت بسيار زيبا ترسيم شده است. ايشان مي‌فرمايند:«خداوندا! جز اين نيست که بايد حجّتي از سوي تو در زمين باشد تا خلق را به سوي آيين تو رهنمون شود. اگرچه وجود ظاهري او از مردم پنهان باشد، بي شک تعاليم و آداب او در دل‌هاي مؤمنين پراکنده است و آن‌ها بر اساس آن عمل مي‌کنند.»4
پي نوشت ها:

1 . وَ إِذِ ابتَلَي إِبرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فأتَمَهُنَّ قَالَ إِنّي جَاعِلُکَ للنّاسِ إمَاماً... و هنگامی که پروردگارش ابراهيم را آزمايش کرد پس آن‌ها را به پايان رساند خداوند گفت: همانا من تو را برای مردم امام قرار دادم.
2 . تفسير الميزان، ج 1، ص 267 به بعد/ ج 14، ص 304 به بعد .
3 . مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الأمر در روز جمعه .
4 . حرّ عاملی، اثباة الهداة، ج 3، ص 463 .

مدیر اجرایی;238347 نوشت:

بلکه هدايتي است که به فرمان حق تعالي صورت مي‌گيرد و امام با يک امر ملکوتي، که همراه اوست ديگران را هدايت مي‌کند و غيبت، هيچ مانعي براي اين نوع هدايت محسوب نمي‌‌گردد.

امر ملکوتی چیست ؟
چه فرقی با امر حق داره ؟
و چه ارتباطی داره ؟

چرا کسی جواب سوالمو نداد:Ghamgin:

victoryone;238317 نوشت:
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟

سلام
هر شی ایی ، خواصی دارد. همچنانکه خاصیت آب، تر بودن و سیراب کردن تشنگان است و خاصیت آتش هم سوزاندن است و خاصیت آهن محکمی آن است و ...
خاصیت زمین هم تحمل قرار داشتن موجودات بر روی آن است. زمین مظهر اسم "الصبور" خداوند است. و طبق این اسم و معنای آن، هر چقدر موجودات روی زمین قرار بگیرند و حرکت و ... کنند، زمین در برابر آنها صبر دارد و بر اثر این صبر، عدم آرامش (لرزش و ... ) که از اثرات وجود "بی صبری" است، از آن سر نمیزند.

پس، تحمل کردن موجودات بر پشت خود، از خواص زمین است.

حال،باید پرسید اشیاء چگونه خواص خود را به دست می آورند؟
به طور خلاصه، طبق معارف الهی، خداوند منشأ همه چیزهاست. (لا حول و لا قوة الا بالله - لا موثر فی الوجود الا الله). پس همانطور که زیبایی گل ، جلوه ای از زیبایی خداست، محکمی آهن هم جلوه ای از قاطعیت خداست و ...
خاصیت های هر چیزی،« لوازم وجودی » آن چیز است. و «وجود هر شی ایی» هم از ناحیه « وجود خدا » است. پس تمام خواص اشیاء ، از ناحیه خداوند است.

در فلسفه اسلامی بیان می شود که « وجود اشیاء » نمی تواند مستقیماً از ذات خداوند صادر شود. بلکه واسطه ای به نام عقل در اینجا وجود دارد. به این معنی که خداوند مستقیماً فقط « عقل اول » را ایجاد می کند،(عقل اول، نزدیکترین موجود به خداوند است) آنگاه توسط عقل اول، عقل دوم ایجاد می شود و توسط عقل دوم، عقل سوم ایجاد می شود و به همین ترتیب ... تا اینکه تویط عقل آخر (که عقل فعال نامیده می شود) جهان به وجود می آید.

ما از نظر فلسفه (برخی از روایات هم همین را می فرمایند) می دانیم که نخستین چیزی که خداوند آفرید، « عقل » است. اما در برخی روایات هم اشاره شده که نخستین چیزی که خداوند آفرید نور وجود معصومین (ع) است. حال اینکه آیا خود ائمه معصومین (ع) جلوه تام همان عقل اول هستند یا چیز دیگر، بنده دقیقا نمیدانم. اما با توجه به اینکه ائمه معصومین نزدیکترین موجود به خداوند هستند، و همین نیز ویژگی عقل اول است، این احتمال شدت می یابد.

بنا بر این فرض، همانطور که طبق فلسفه، عقل اول واسطه ایجاد اشیاء (جهان خلقت) است، و ایجاد شیء ، ایجاد خواص آن شیء هم هست (چون خواص هر شی ایی، از وجود آن شی جدا نیست)، می توانیم بگوئیم که ائمه معصومین (خود پیامبر (ص) هم واجد مرتبه "امامت" بودند) یا به عبارتی «امام» ، واسطه ایجاد همه اشیاء ( و نتیجتاً واسطه در خواص اشیاء ) است. لذا اگر فرض شود که این واسطه از میان برود، همه اشیاء رهسپار دیار عدم خواهند شد. و این به معنی از دست رفتن خواص آنها هم هست. بنابراین قابل قبول است که اگر امام (ع) نباشد، زمین ، خواص خود را نخواهد داشت (لذا دیگر ۀرامش نخواهد داشت و ساکنان خود را فرو می برد و خودش هم رهسپار عدم می شود).

البته این مسأله عمومیت دارد و در مورد همه اشیاء است. اما حدیث شریف فوق، از بین همه اشیاء ، فقط زمین و باران و ... را بیان فرموده است. شاید به سبب اینکه این اشیاء ، و اهمیت خواص آنها، نزد مردم آشکارتر از بقیه اشیاء است و نیز شاید به این دلیل که اگر قضیه را به صورت کلی و عام بیان می فرمود، مردم کشش علمی لازم برای درک مطلب مجرد را نداشتند، لذا قضیه را به صورت مصداقی و ملموس بیان فرموده و از بین همه مصادیق هم فقط به زمین و باران و ... (مصادیق ملموستر و روشنتر) اشاره فرموده است.

-------------------
مطلب فوق را سعی کردم به زبان ساده بیان کنم. بدیهی است که اگر قرار بر بحث دقیق و فنی علمی بود، می بایست با زبان و اصطلاحات و شیوه دیگری انجام می شد.

سلام خدمت اساتید گرامی

منم دوتا سوال داشتم گفتم دیگه تاپیک جدید نزنم

1-اول اینکه چرا میگویند (قلب) امام زمان(عج) مرکز گیتی هست در حالی که کره زمین که امام زمان گفتن من مایه آرامش آن هستم مرکز گیتی نیست!(یعنی امام زمان که در گوشه ای از یک کهکشان زندگی میکند)

2-منظور پیامبر از اینکه جایگاه بیت المعمور با قلب من برابری میکنه چیست؟آیا این یک اصطلاح فقهی است؟

اگر اینها اصطلاح هست پس چرا امام صادق میگن سخنان ما آنقدر سنگین هست که ملایک آسمان هم طاقت حمل حقایق آن را ندارن!!(یعنی اصطلاح نیست که تاب درک وقایع متناظر با این جملات در عالم ملکوت را ندارند!)

تشکر

victoryone;238364 نوشت:
امر ملکوتی چیست ؟
چه فرقی با امر حق داره ؟
و چه ارتباطی داره ؟

طوفان خورشیدی;239028 نوشت:
سلام
هر شی ایی ، خواصی دارد. همچنانکه خاصیت آب، تر بودن و سیراب کردن تشنگان است و خاصیت آتش هم سوزاندن است و خاصیت آهن محکمی آن است و ...
خاصیت زمین هم تحمل قرار داشتن موجودات بر روی آن است. زمین مظهر اسم "الصبور" خداوند است. و طبق این اسم و معنای آن، هر چقدر موجودات روی زمین قرار بگیرند و حرکت و ... کنند، زمین در برابر آنها صبر دارد و بر اثر این صبر، عدم آرامش (لرزش و ... ) که از اثرات وجود "بی صبری" است، از آن سر نمیزند.

پس، تحمل کردن موجودات بر پشت خود، از خواص زمین است.

حال،باید پرسید اشیاء چگونه خواص خود را به دست می آورند؟
به طور خلاصه، طبق معارف الهی، خداوند منشأ همه چیزهاست. (لا حول و لا قوة الا بالله - لا موثر فی الوجود الا الله). پس همانطور که زیبایی گل ، جلوه ای از زیبایی خداست، محکمی آهن هم جلوه ای از قاطعیت خداست و ...
خاصیت های هر چیزی،« لوازم وجودی » آن چیز است. و «وجود هر شی ایی» هم از ناحیه « وجود خدا » است. پس تمام خواص اشیاء ، از ناحیه خداوند است.

در فلسفه اسلامی بیان می شود که « وجود اشیاء » نمی تواند مستقیماً از ذات خداوند صادر شود. بلکه واسطه ای به نام عقل در اینجا وجود دارد. به این معنی که خداوند مستقیماً فقط « عقل اول » را ایجاد می کند،(عقل اول، نزدیکترین موجود به خداوند است) آنگاه توسط عقل اول، عقل دوم ایجاد می شود و توسط عقل دوم، عقل سوم ایجاد می شود و به همین ترتیب ... تا اینکه تویط عقل آخر (که عقل فعال نامیده می شود) جهان به وجود می آید.

ما از نظر فلسفه (برخی از روایات هم همین را می فرمایند) می دانیم که نخستین چیزی که خداوند آفرید، « عقل » است. اما در برخی روایات هم اشاره شده که نخستین چیزی که خداوند آفرید نور وجود معصومین (ع) است. حال اینکه آیا خود ائمه معصومین (ع) جلوه تام همان عقل اول هستند یا چیز دیگر، بنده دقیقا نمیدانم. اما با توجه به اینکه ائمه معصومین نزدیکترین موجود به خداوند هستند، و همین نیز ویژگی عقل اول است، این احتمال شدت می یابد.

بنا بر این فرض، همانطور که طبق فلسفه، عقل اول واسطه ایجاد اشیاء (جهان خلقت) است، و ایجاد شیء ، ایجاد خواص آن شیء هم هست (چون خواص هر شی ایی، از وجود آن شی جدا نیست)، می توانیم بگوئیم که ائمه معصومین (خود پیامبر (ص) هم واجد مرتبه "امامت" بودند) یا به عبارتی «امام» ، واسطه ایجاد همه اشیاء ( و نتیجتاً واسطه در خواص اشیاء ) است. لذا اگر فرض شود که این واسطه از میان برود، همه اشیاء رهسپار دیار عدم خواهند شد. و این به معنی از دست رفتن خواص آنها هم هست. بنابراین قابل قبول است که اگر امام (ع) نباشد، زمین ، خواص خود را نخواهد داشت (لذا دیگر ۀرامش نخواهد داشت و ساکنان خود را فرو می برد و خودش هم رهسپار عدم می شود).

البته این مسأله عمومیت دارد و در مورد همه اشیاء است. اما حدیث شریف فوق، از بین همه اشیاء ، فقط زمین و باران و ... را بیان فرموده است. شاید به سبب اینکه این اشیاء ، و اهمیت خواص آنها، نزد مردم آشکارتر از بقیه اشیاء است و نیز شاید به این دلیل که اگر قضیه را به صورت کلی و عام بیان می فرمود، مردم کشش علمی لازم برای درک مطلب مجرد را نداشتند، لذا قضیه را به صورت مصداقی و ملموس بیان فرموده و از بین همه مصادیق هم فقط به زمین و باران و ... (مصادیق ملموستر و روشنتر) اشاره فرموده است.

-------------------
مطلب فوق را سعی کردم به زبان ساده بیان کنم. بدیهی است که اگر قرار بر بحث دقیق و فنی علمی بود، می بایست با زبان و اصطلاحات و شیوه دیگری انجام می شد.


جواب سوالم نبود

victoryone;239083 نوشت:
جواب سوالم نبود

ائمه كه هدايت ‏به امرالله ميكنند، يعني با ملكوت موجودات سر و كار داشته، و هر موجودي را از جنبه امري او نه تنها از جنبه خلقي او، بسوي خدا هدايت ميكنند، و به كمال خدا ميرسانند. قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سيطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوي خدا هدايت ميكند.

پس امام كه مردم را بخدا هدايت ميكند، به امر ملكوتي كه هميشه با آن موجود و ملازم است هدايت ميكند، و اين در حقيقت ولايتي است‏به حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظير ولايتي كه هر يك از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبت‏به اعمال خود دارد، اين است معني امام. و اما در آيه شريفه علت موهبت اين منصب را اينطور بيان كرده است: لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون‏؛ يكي صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ايستادگي است در تمام امتحانات و ابتلائاتي كه بنده در راه عبوديت و وصول بمراد براي او پيش ميآيد، و ديگر آنكه قبل از آن به مرحله يقين رسيده باشند.

در آياتي از قرآن مجيد، مي‏بينيم كه علامت‏ يقين را كشف حجب ملكوتيه معرفي مي‏نمايد، صاحب يقين كسي است كه حقائق موجودات و ملكوت آنان را ادراك كند، و محجوب كسي است كه پرده روي قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملكوتيه باز دارد مانند آيه: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين‏؛ و اينطور ما به ابراهيم ملكوت آسمان‏ها و زمين را نشان داديم و براي آنكه از صاحبان يقين بوده باشد. اين آيه مي‏رساند كه نشان دادن ملكوت آسمان و زمين مقدمه افاضه يقين بر قلب ابراهيم بوده است و روي اين زمينه يقين از مشاهده انوار ملكوتيه جدا نخواهد بود. و مانند آيه ‏كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم‏؛ نه چنين است، اگر شما ميدانستيد مانند علم و دانستن صاحبان يقين، در اينصورت حتما دوزخ را ميديديد، و حقيقت جهنم را كه ملكوت افعال زشت، و معاصي آلهي و نفس اماره است مشاهده مي‏نموديد. و مانند آيه‏ كلا إن كتاب الأبرار لفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون‏ ، نه چنين است، به درستيكه نامه عمل و حقائق كردار افراد پاك و صالح العمل در مكان مرتفع و عالي قرار دارد، و آن عليون است. مي‏داني عليون چيست؟ عالمي است ملكوتي كه آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربين درگاه خدا است.

از اين آيات استفاده مي‏شود كه مقربون كه همان صاحبان يقينند، افرادي هستند كه به ملكوت و حقائق عالم پيوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقي عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نيستند، و حجاب قلبي كه عبارت است از جهل و معصيت و شك و نفاق در آنها نيست، آنها صاحبان يقينند كه عليون و حقائق ملكوتيه ابرار و اخيار را مي‏بينند، كما آنكه حقائق ملكوتيه اشرار و اهل معاصي را كه عبارت از جحيم است نيز مشاهده مي‏كنند.
بنابراين امام كه هدايت‏به امر ملكوتي مي‏كند، حتما بايد داراي مقام يقين باشد، و عالم ملكوت بر او منكشف بوده باشد، و متحقق به كلمات الله بوده باشد، و چون ذكر شد كه ملكوت همان وجهه باطني موجودات است پس اين آيه شريفه: و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا به خوبي مي‏رساند كه هر چه راجع به امر هدايت است، كه عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقيقت او در دست امام است، و وجهه ملكوتي و امري آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظه‏اي از او غائب نخواهد بود.

سبوی تشنه;239087 نوشت:
ائمه كه هدايت ‏به امرالله ميكنند، يعني با ملكوت موجودات سر و كار داشته، و هر موجودي را از جنبه امري او نه تنها از جنبه خلقي او، بسوي خدا هدايت ميكنند، و به كمال خدا ميرسانند. قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سيطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوي خدا هدايت ميكند.

پس امام كه مردم را بخدا هدايت ميكند، به امر ملكوتي كه هميشه با آن موجود و ملازم است هدايت ميكند، و اين در حقيقت ولايتي است‏به حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظير ولايتي كه هر يك از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبت‏به اعمال خود دارد، اين است معني امام. و اما در آيه شريفه علت موهبت اين منصب را اينطور بيان كرده است: لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون‏؛ يكي صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ايستادگي است در تمام امتحانات و ابتلائاتي كه بنده در راه عبوديت و وصول بمراد براي او پيش ميآيد، و ديگر آنكه قبل از آن به مرحله يقين رسيده باشند.

در آياتي از قرآن مجيد، مي‏بينيم كه علامت‏ يقين را كشف حجب ملكوتيه معرفي مي‏نمايد، صاحب يقين كسي است كه حقائق موجودات و ملكوت آنان را ادراك كند، و محجوب كسي است كه پرده روي قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملكوتيه باز دارد مانند آيه: و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين‏؛ و اينطور ما به ابراهيم ملكوت آسمان‏ها و زمين را نشان داديم و براي آنكه از صاحبان يقين بوده باشد. اين آيه مي‏رساند كه نشان دادن ملكوت آسمان و زمين مقدمه افاضه يقين بر قلب ابراهيم بوده است و روي اين زمينه يقين از مشاهده انوار ملكوتيه جدا نخواهد بود. و مانند آيه ‏كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم‏؛ نه چنين است، اگر شما ميدانستيد مانند علم و دانستن صاحبان يقين، در اينصورت حتما دوزخ را ميديديد، و حقيقت جهنم را كه ملكوت افعال زشت، و معاصي آلهي و نفس اماره است مشاهده مي‏نموديد. و مانند آيه‏ كلا إن كتاب الأبرار لفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون‏ ، نه چنين است، به درستيكه نامه عمل و حقائق كردار افراد پاك و صالح العمل در مكان مرتفع و عالي قرار دارد، و آن عليون است. مي‏داني عليون چيست؟ عالمي است ملكوتي كه آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربين درگاه خدا است.

از اين آيات استفاده مي‏شود كه مقربون كه همان صاحبان يقينند، افرادي هستند كه به ملكوت و حقائق عالم پيوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقي عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نيستند، و حجاب قلبي كه عبارت است از جهل و معصيت و شك و نفاق در آنها نيست، آنها صاحبان يقينند كه عليون و حقائق ملكوتيه ابرار و اخيار را مي‏بينند، كما آنكه حقائق ملكوتيه اشرار و اهل معاصي را كه عبارت از جحيم است نيز مشاهده مي‏كنند.
بنابراين امام كه هدايت‏به امر ملكوتي مي‏كند، حتما بايد داراي مقام يقين باشد، و عالم ملكوت بر او منكشف بوده باشد، و متحقق به كلمات الله بوده باشد، و چون ذكر شد كه ملكوت همان وجهه باطني موجودات است پس اين آيه شريفه: و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا به خوبي مي‏رساند كه هر چه راجع به امر هدايت است، كه عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقيقت او در دست امام است، و وجهه ملكوتي و امري آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظه‏اي از او غائب نخواهد بود.

خب چرا مستقیما از سوی خدا نیست
اصلا چرا با واسطه باشه ؟؟
یه سوال دیگه

هر هداایتی که انسان ها می شوند حتما با واسطه امام هست ؟؟

victoryone;238317 نوشت:
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ امام سجاد علیه السلام : امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می‌برد(2) 2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ

با سلام خدمت شما


سوال خوبي مطرح كرديد و انشاء الله بنده سه بيان براي توضيح مطلب ذكر مي كنم تا علت چنين امري روشن شود:


1-بيان اول:


نه تنها امام به همان اصطلاحي كه متكلمان اماميه مد نظر دارند بلكه به معناي عام حجت خدا لازمه بقاي انسان بر روي زمين است و اگر در روي زمين حجتي از سوي خدا نباشد تا بندگان را هدايت كند وجود انسان بر روي زمين منافي هدفمندي خلق او و هدايت به سوي كمال است.


همانند نبوت، يكى از فلسفه‏ هاى امامت، اتمام حجت بر بشر است. قرآن كريم، درباره فلسفه نبوت، فرموده است:


رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجه بعد الرسل[1]

خداوند، رسولانى بشارت دهنده و بيم دهنده را برانگيخت تا مردم بر خداوند حجت نداشته باشند.


همين مطلب، در روايات اهل بيت (عليهم السلام) درباره امامت نيز بيان شده است. امام كاظم (عليه السلام)، فرمود:


ان الحجه لاتقوم لله على خلقه الا بامام حتى يعرف[2]

حجت خداوند بر بندگانش جز به واسطه امام تحقق نمى ‏يابد.


اين مطلب، از امام صادق (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) نيز روايت شده است‏[3].

امام صادق (عليه السلام) فرمود:


ان آخر من يموت الامام لئلا يحتج احد على الله عزوجل انه تركه بغير حجه الله عليه[4]

آخرين فردى كه از دنيا خواهد رفت، امام خواهد بود، تا كسى نتواند بر خداوند احتجاج كند كه او را بدون حجت الهى رها كرده است.

victoryone;239091 نوشت:
خب چرا مستقیما از سوی خدا نیست
اصلا چرا با واسطه باشه ؟؟
یه سوال دیگه

هر هداایتی که انسان ها می شوند حتما با واسطه امام هست ؟؟


صفت قدرت الهي با موضوع بحث ارتباط تنگاتنگي دارد که دو نكتة مهم را در اين بارة نبايد فراموش کرد:
1. قدرت خداوند متعال به امر نشدني تعلّق نمي گيرد. براي مثال قدرت الهي به ايجاد و خلق شريكي براي خودش هرگز تعلّق نمي گيرد؛ زيرا وجود شريك براي باري تعالي عقلاً محال است. و اينكه خداوند متعال شريكي براي خودش خلق نمي كند نه دليل عجز باري تعالي است و نه دليل محدوديّت قدرت او. شخصي از حضرت علي ـ عليه السلام ـ سئوال كرد: آيا خداوند متعال قادر است دنيا را در يك تخم مرغ جاي دهد بدون اينكه دنيا كوچك شود و تخم مرغ بزرگ. حضرت فرمودند: خدا عاجز نيست؛ ولي اين كار نشدني است.[1] در موضوع بحث نيز كه بعثت انبياء الهي است نبايد توقع داشت امور محال و ناشدني تحقق يابند كه انشاءالله در ادامه بحث با امور محال در موضوع نبوّت و بعثت انبياء الهي آشنا خواهيم شد.
2. شرط اينكه قدرت الهي به امر يا موضوعي تعلق بگيرد اين است كه آن موضوع داراي قابليت باشد؛ مثلا هيچ عاقلي نمي تواند به پدر و مادر يك نوزاد شيرخواره اعتراض كند كه شما فرزند خودتان را دوست نداريد زيرا اگر او را دوست داشتيد غذاهاي گران قيمت و مقوي تر همانند غذاهايي كه خودتان مي خوريد به او مي داديد. در جواب او گفته خواهد شد، نوزاد توانايي هضم غذاهاي ما را ندارد؛ يعني قابليت استفاده از غذاي بزرگسالان در او نيست و اگر پدر و مادري اين اصل را ناديده بگيردند فرزند خود را از دست خواهند داد. در موضوع بحث هم اصل «داشتن قابليت خاص» براي هدايت انسانها اصل لازم و ضروري است.
بخش دوّم: دلايل گزينش انبياء
دليل اوّل: انبياء تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند.
اگر انبياء تنها گزينه براي هدايت بشر نباشند دو حالت ديگر بيشتر وجود نخواهد داشت، حالت اوّل اين است كه خداوند بدون هيچ واسطه اي انسان را هدايت کند. حالت دوّم اين است كه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود و غير از اين دو حالت هيچ حالت ديگري قابل تصوّر نيست؛ امّا اين دو حالت هر دو مردودند.
بررسي حالت اوّل: هدايت انسانها مستقيماً و بدون هيچ واسطه به وسيله خداوند متعال ممكن نيست؛ زيرا با توجه به نكته دوّم مقدمه، انسانها قابليت برقراري ارتباط مستقيم و بدون واسطه با خداوند متعال را ندارند (منظور ارتباط دو طرفه مي باشد)؛ يعني ارتباطي كه در آن مشاهده و مكالمه باشد؛ امّا ارتباط يك جانبه انسان با خدا به طور مستقيم ممكن است. اين ارتباط در قالب دعا، مناجات و عبادتهاي مختلف قابل تحقق است. آن ارتباطي كه در هدايت انسانها مورد نياز است ارتباط دو طرفه است؛ يعني هم ارتباط انسان با خدا و هم ارتباط خدا با انسان. لازمة اين ارتباط دوطرف مكالمه و مشاهده است كه انسانها قادر به مكالمه و مشاهده باري تعالي نيستند.[2]دربارة مشاهدة باري تعالي قرآن مجيد مي فرمايد: لا تُدْرِكُهُ الْأبصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأبْصار وَ هُوَ اللطيفْ الْخَبيرُ[3]. ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد و او است بسيار دقيق و آگاه.
حتي انبياء الهي نيز قادر به مشاهده خداوند سبحان نيستند پس نتيجه مي گيريد انسانها قادر نيستند با خداوند بدون واسطه و به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند. لذا چون از اين امر عاجزند هدايت آنها به طور مستقيم و بدون واسطه به وسيله خداوند ممكن نيست؛ پس حالت اوّل قابل قبول نيست.
بررسي حالت دوّم: اينكه هدايت انسانها به خود آنها واگذار شود؛ يعني انسانها با توجّه به تواناييهاي خود راه راست را پيدا كنند. توانائيهاي انسان عبارتند از: حس؛ عقل و تجربه. با دو دليل ثابت مي شود که اين تواناييهاي انسان به تنهايي قادر به هدايت او نيستند.
دليل اوّل: حس و عقل اصلي ترين و از مهمترين ابزارهاي شناخت انسانند. تجربه از تركيب حس و عقل به دست مي آيد تاكنون تجربه زندگي بشري ثابت كرده است كه حس و عقل نتوانسته اند مشكلات مربوط به هدايت انسانها را حل كنند؛ يعني مهمترين مسائل زندگي انسان كه امور اخلاقي و رفتاري و نيز خلأ هاي فكري و فرهنگي است به گونه اي مي باشند كه حس و عقل قادر به حل معضلات آنها نيستند و اين مطلب را استاد فرهيخته، حضرت آية الله مصباح يزدي، چه زيبا توصيف نموده اند: «در هيچ مقطع تاريخي افكار دانشمندان در اين مسائل متّحد و متّفق نشده؛ بلكه روز به روز بر دامنة اختلافات افزوده گشته است... همواره متخصصين دستورهايي براي زندگي وضع مي كنند، ولي به زودي و با مختصر تأملي نقضش ظاهر مي شود و به تغيير و اصلاحش مي پردازند. هر قانوني وضع مي شود پس از چندي تبصره مي خورد و بعد از مدتي هم به كلّي منسوخ مي شود. و اين نشانة بارزي از نارسايي حس و عقل در حل اين گونه مسائل است»[4]. پس دليل اوّل بر نارسائي حس و عقل در امر هدايت انسانها تجربه هزاران سالة زندگي بشري است.
دليل دوّم: دليل دوّم اين است كه ما به ارزيابي حس و عقل و كيفيّت كار آنها بپردازيم و از اين راه ببينيم آيا مي توان انتظار داشت كه به كمك حس و عقل همه مسائل زنگي حل شود يا نه؟[5] با بررسي حس و عقل به اين نتيجه مي رسيم که هم قلمرو حس و هم قلمرو عقل محدودند و نيز هر دو دچار خطا مي شوند. از همه مهمتر اين كه نه حس نه عقل و نه تجربه، كه حاصل همكاري حس و عقل است، هيچ يك نمي توانند ما را در شناخت امور اخروي ياري دهند. «تا ما ندانيم كه زندگي ما چه تأثيري مي تواند در زندگي آخرت داشته باشد و بين كدام عمل با سعادت آخرت رابطه مثبت و با كداميك رابطة منفي است نمي توانيم جهت صحيحي به زندگيمان بدهيم و برنامة درستي براي خودمان وضع كنيم .... و به طور كلي، چون جهان آخرت و روابطش با اين جهان، از حوزة حس و عقل خارج است، ما نمي توانيم دربارة آنها قضاوتي بكنيم و يا برنامة زندگي اين جهانمان را تنظيم نماييم»[6]. پس دليل دوّم بر نارسائي حس و عقل و تجربه در مسئله هدايت انسانها كيفيت و كارآيي آنها و محدوديت و نواقص موجود در آنها است. نتيجه بحث اين مي شود كه نه حالت اوّل كه عبارت بود از هدايت بدون واسطه انسانها از سوي خداوند متعال، ممكن است و نه حالت دوّم كه واگذاري امر هدايت به خود انسانها. لذا با مردود بودن اين دو حالت فقط حالت اوّل يعني هدايت انسانها به واسطة انبياي الهي باقي مي ماند كه تنها گزينه براي هدايت انسانها هستند.
دليل دوّم: نبوّت و امامت كاملترين و بهترين راه هدايت است.
تمامي راه هاي متصوّر براي هدايت انسانها عبارتند از: 1- راه هايي كه نبوّت و امامت از آنها كاملتر و بهتر است. 2- راه هايي كه از نبوّت و امامت كاملترند و نسبت به راه نبوّت برتري دارند.
با توجه به تقسيم بندي فوق بايد گفت راه هايي را كه نبوّت و امامت نسبت به آنها برتري دارد انسانها به دليل دارا بودن حس كمال جويي انتخاب نخواهند كرد و لذا از بحث ما خارج مي شود؛ امّا راه هايي كه از نبوّت كاملترند، با دو دليل ثابت مي شود كه چنين راههايي هرگز وجود ندارند و هيچ راهي كاملتر و بهتر از نبوّت نيست.
1. يكي از صفات الهي اين است كه خداوند متعال خير محض[7] است، يعني هيچ كمالي از كمالات نيست كه در خداوند متعال وجود نداشته باشد. با توجّه به اين صفت الهي مي گوئيم: اگر راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد معرفي آن به انسانها خير خواهي و رحمت و دستگيري گمراهان است و اين صفات همگي از صفات كماليه مي باشند و چون خداوند متعال خير محض است داراي اوصاف خيرخواهي، رحمت و دستگيري نيز مي باشد و لذا محال است که راهي بهتر از نبوّت وجود داشته باشد و خداوند متعال آن را به انسانها معرفي نكند؛ امّا مي دانيم كه هيچ راهي غير از نبوّت از طرف خداوند متعال به انسانها داده نشده است؛ بنابراين نبوّت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.
2. يكي ديگر از صفات الهي صفت حكمت[8] است كه در مباحث خداشناسي و توحيد از آن بحث مي شود مرحوم علّامه شعراني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ صفت حكمت الهي را اين گونه تعريف كرده است: «حكمت آن است كه حقائق اشيا را نيك بشناسد و ديگر آنكه هر كار را بر وجه اكمل مطابق مصالح كلي درست و استوار سازد و خدايتعالي بدين دو صفت منصف است».[9]
مطابق صفت حكمت؛ اوّلاً، تمامي افعال الهي بر پايه علم به حقايق استوار است، ثانياً افعال الهي به بهترين شكل و كاملترين وجه تحقق مي يابد. بعثت انبيا نيز فعلي از افعال الهي مي باشد و اين فعل نيز از دو اصل فوق مستثني نيست، يعني مسأله نبوّت و امامت بر پايه شناخت عميق از حقيقت انسان و نيازهاي او است و تحقق آن نيز به بهترين شكل و كاملترين صورت است. پس با توجّه به حكمت الهي نبوّت و امامت بهترين و كاملترين راه هدايت انسانها است.

همانطور كه مي دانيد از ابتداي خلقت و آفرينش انسان ،خداوند انسان ها را بدون راهنما و راهبر قرار نداده است و لزوم حجت از مواردي است كه عقل بدان حكم مي كند.



امام صادق(ع) فرمودند: « الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْق»
حجّت خدا پیش از خلق، با خلق، و بعد از خلق‏‏ است»[5]



همگان، اتفاق نظر دارند كه مسئوليت امام، اين است كه احكام و حدود اسلامى را اجرا كند . امنيت و عدالت را بر جامعه حاكم سازد و از كيان اسلام و مسلمين در برابر توطئه و تجاوز دشمنان دفاع كند و سرمايه‏ هاى عمومى را به گونه ‏اى عادلانه، در جهت مصارف عمومى به كار گيرد و حقوق مظلومان را از ستمگران باز ستاند و زمينه‏ ى بسط و گسترش فضيلت و معنويت را در جامعه اسلامى فراهم سازد .


علاوه بر موارد فوق اماميه موارد ديگري را نيز براي لزوم امام ذكر مي كنند:


1 - وجود امام، از مصاديق قاعده‏ ى لطف است;

2 - از اهداف امامت و شئون امام، تبيين احكام شريعت است;

3 - از مقاصد امامت و شئون امام، حفظ شريعت است، به گونه ‏اى كه راى او ميزان صواب و خطا در قلمرو شناخت دين به شمار مى ‏رود .


اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در كلامى، اين موارد را به عنوان وظايف و مسئوليت‏ هاى امام بيان كرده است:


1 - موعظه و ارشاد مردم با بيانى رسا و گويا (الابلاغ في الموعظة) ;

2 - كوشش در نصيحت و خيرخواهى مردم (الاجتهاد في النصيحة) ;

3 - احياى سنت پيامبر اكرم (صلى ‏الله ‏عليه‏ و آله‏ و سلم) (الاحياء للسنة) ;

4 - اقامه‏ ى حدود الهى (اقامة الحدود على مستحقيها) ;

5 - دادن سهم مستحقان از بيت المال (اصدار السهمان على اهلها).[6]


در روايتى از امام رضا (عليه ‏السلام) درباره‏ ى فلسفه‏ ى امامت و حكومت دينى، اين موارد بيان شده است:


1 - اجراى حدود و احكام الهى;

2 - پاسدارى از جامعه‏ ى اسلامى، در برابر هجوم بيگانگان;

3 - تقسيم سرمايه‏ هاى عمومى، ميان افراد جامعه;

4 - ايجاد وحدت و انسجام، ميان اقشار جامعه‏ ى اسلامى;

5 - حمايت از مظلومان;

6 - حفظ دين، از تحريف و دستبرد بدعت گذاران و كج انديشان .[7]



بيان شريعت و حفظ شريعت از مواردي است كه لزوم امام را روشن مي كند و عدم وجود يك راهنما براي بشر مخالف حكمت الهي است.در واقع خلق انسان بدون راهنما و امام به گونه اي كه هدف از خلقت انسان را محقق سازد و راهنماي انسان به سوي كمال باشد كاري عبث و بيهوده خواهد بود.


امام صادق علیه السلام فرمودند:


« إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیْرِ إِمَامٍ عَادِل‏»

خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد.[8]


وجود امام و ضرورت آن بعد از رسول خدا(ص) نيز مبين اين مطلب است كه در صورت نبود امام و حجت بعد از رسول خدا(ص)، لازمه اش بقاي بشر و عدم هدايت آن هاست و اين با حكمت الهي تنافي دارد.




[1] نساء، آيه 165

[2] اصول كافى، ج 1، ص 135، كتاب الحجه، باب 4، حديث 1

[3] همان، حديث 2 و 3

[4] همان، ص 138، باب 6، حديث 3

[5] الکافی، ج‏1،ص177

[6] نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه‏ ى 104

[7]علل الشرايع، ص 253، باب 128، حديث 9
[8] الکافی، ج‏1،ص178


بيان دوم:



در روايات بسيارى بر اين مطلب تاكيد شده است كه اگر لحظه ‏اى امام وجود نداشته باشد، زمين را خشم خواهد گرفت و اهلش را فرو خواهد خورد.



امام صادق (عليه السلام) فرمود:



لو بقيت الارض بغير امام لساخت[1]

اگر زمين بدون امام باشد، بر ساكنانش خشم خواهد گرفت.



امام صادق (عليه السلام) در حديث ديگرى فرمود:



ان الارض لاتبقى بغير امام الا ان يسخط الله تعالى على اهل الارض او على العباد[2]

اگر زمين بدون امام باشد، خداوند بر ساكنان زمين يا بر انسان‏ها خشم خواهد گرفت.[ترديد در اين كه خشم خداوند بر ساكنان زمين خواهد بود يا بر افراد بشر، از راوى است نه از امام (عليه السلام)]



در حديث ديگرى، از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:



لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها كما يموج البحر باهله[3]

اگر لحظه ‏اى امام در زمين نباشد، زمين ساكنانش را در خود فرو خواهد برد؛ همان گونه كه امواج دريا ساكنانش را در كام خود فرو مى ‏برد.



از اين روايات به دست مى‏ آيد كه وجود امام در نظام آفرينش، به ويژه در نظام حاكم بر حيات در كره زمين، موثر است؛ به گونه ‏اى كه سرنوشت حيات در زمين براى افراد بشر و ديگر موجودات به وجود امام بستگى دارد. از زمانى كه زندگى در زمين به جريان افتاده است، امام نيز وجود داشته است و تا آخرين لحظه ‏اى كه زندگى در زمين جريان داشته باشد، امام نيز وجود خواهد داشت. اين گونه وابستگى، در گرو آن است كه ميان وجود امام و وجود حيات در زمين براى انسان و غير انسان، رابطه عليت برقرار باشد؛ يعنى وجود امام در برقرارى نظم و حيات در زمين نقش عليت ايفا كند.




عليت امام در نظام طبيعت و در سطحى فراتر، در نظام خلقت، به دو گونه فاعلى و غايى امكان‏پذير است، زيرا اگر چه فاعل و غايت باالذات همه موجودات، وجود خداوند است، ولى از آن جا كه نظام آفرينش بر اساس عليت و سببيت استوار گرديده است و در حدوث و بقاى موجودات و اسباب طبيعى و غير طبيعى دخالت دارد، وجود امام در سلسله عليت فاعلى و غايى جهان قرار دارد؛ يعنى در قوس نزول، فيض وجود به واسطه او به موجودات مى ‏رسد و از طرفى، سير صعودى و تكاملى موجودات به ويژه انسان‏ها، از طريق امام تحقق مى ‏يابد.


بدين جهت است كه در برخى از دعاها درباره امام عصر (عجل الله) آمده است:

الذى ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء[4]


كسى كه دنيا به واسطه بقاى او باقى است و موجودات، به يمن و بركت او روزى داده مى ‏شوند و به واسطه وجود او آسمان و زمين پا برخاست.


صدر المتالهين در شرح اين احاديث گفته است:


خداوند سبحان، موجودات را با تفاوت درجات و مراتبى كه از نظر شرافت و خست دارند آفريد. پايين‏ترين مرتبه موجودات، مواد عنصرى زمين است كه دورترين فاصله را از لطافت وجودى دارد (اما قابليت تحول و تكامل وجودى را دارا مى ‏باشد). اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه اين مواد عنصرى مسير تكامل را طى كنند و به غايات برتر خود نائل شوند. بر اين اساس، در مسير تكامل موجودات كه از طريق عليت غايى تحقق مى ‏پذيرد، هر موجودى را كه اشرف و اعلى بود سبب كمال و علت غايى موجود پايين تر از آن قرار داد. بدين ترتيب زمين را براى گياه آفريد و گياه را براى حيوان و حيوان را براى انسان، و از آن جا كه در ميان افراد انسان نيز مراتب كمال و نقص وجود دارد، كاملترين انسان را غايت وجود انسان قرار داد كه در حقيقت غايت ديگر موجودات پايين تر از انسان نيز مى ‏باشد و او همان انسان كامل است كه در مرتبه امامت قرار دارد.


او، سلطان جهان زمينى و خليفه خداوند در زمين است. بنابراين، زمين و آنچه در آن است به خاطر امام آفريده شده است و هر چيزى كه براى چيز ديگرى آفريده شده نخواهد داشت پس اگر امام كه غايت آفرينش زمين و موجودات زمينى است وجود نداشته باشد، زمين و موجودات آن هم وجود نخواهد داشت‏.[5]



[1] اصول كافى، ج 1، ص 137، كتاب الحجه، باب آن الارض لاتخلو من حجه، حديث 10

[2] همان، حديث 11 و 13

[3] همان، حديث 12، روايات ياد شده در كتاب الغيبه نعمانى ص 138 - 139 نيز نقل شده است و بحار الانوار ج 23، ص 24 و 28 – 29

[4] مفاتيح الجنان، دعاى عدليه

[5] شرح اصول كافى، ص 462، شرح حديث دهم از احاديث باب‏ان الارض لاتخلو من حجه

3-بيان سوم:


از مطالعه قرآن به روشنى به دست مى ‏آيد كه انسان در نظام تكوين و تشريع الهى، موقعيت و جايگاه ويژه ‏اى دارد و از نقش محورى و مركزى برخوردار است.

قران كريم، آشكارا ياد آور شده است كه خداوند همه موجودات زمينى را براى انسان آفريده است: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا[1]


نكته مهم اين است كه هدف از آفرينش انسان و آفرينش جهان براى او، اين نبوده است كه انسان در حيات مادى و زندگى دنيوى، بيش تر كام جويى كند و وسيله لذت گرايى او به طور كامل فراهم باشد. بلكه فلسفه آفرينش او و آفرينش جهان براى او، اين بوده است كه راه حق شناسى و حق پرستى را بپويد و از اين رهگذر، به كمال مطلوب خويش كه همانا قرب به خداوند و لقاء الله است، برسد.

از ديدگاه قرآن كريم، هدف آفرينش انسان و جهان اين است كه انسان‏ها آزموده شوند و در ميدان ايمان و عمل صالح از هم، گوى سبقت را بربايند و سعادت و كمال مطلوب خويش را در آغوش گيرند. اين حقيقت در آيات بسيارى، به روش‏هاى گوناگون، بيان شده است. خداوند در آيه‏ اى مى‏ فرمايد:


انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا[2]

ما، آفريده‏ هاى زمينى را زينت بخش زمين قرار داديم تا آدميان را بيازماييم كه كدام يك نيكوكارترند.


انسان كامل كسى است كه در عقيده و عمل، هرگز از مسير حق منحرف نگردد و راه حق را بر درستى بشناسد و به نيكوترين وجه ممكن آن راه را بپيمايد. چنين انسانى است كه جهان براى او آفريده شده و برقرارى نظام كيهانى، به ميمنت وجود او است.


انسان كامل، حجت خداوند در زمين است و اگر لحظه ‏اى حجت خداوند در روى زمين نباشد، وجود زمين لغو خواهد بود و چون كار لغو از خداوند صادر نمى‏ شود، حيات زمينى، مختل مى‏ گردد. در احاديث بسيار وارد شده است كه اگر زمين بدون حجت (امام) باشد، ساكنان خود را فرو خواهد برد: لو ان الامام رفع من الارض ساعه لساخت باهلها.[3]

بر همين اساس است كه در دعاى عديله، درباره وجود اقدس امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) آمده است: ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء.[4]


از تامل و تدبر در قرآن و سخنان پيشوايان معصوم، به روشنى به دست مى ‏آيد كه امام، در هر زمان، مصداق و نمونه كاملترين انسان روزگار خويش است و از طرفى، هدف از آفرينش جهان، انسان كامل بوده است نتيجه اين دو مقدمه، اين است كه وجود امام، فلسفه خلقت جهان مى ‏باشد. تبيين اين دو مطلب، چنين است:

انسان كامل خليفه خداوند در زمين است‏


قرآن كريم ياد آور مى ‏شود كه خداوند، خطاب به فرشتگان فرمود: انى جاعل فى الارض خليفه[5]. فرشتگان از اين تصميم خدا به شگفت آمدند و با توجه به اين كه موجود زمينى، خطا كار است و چه بسا دست به فساد و تباهى خواهد زد كه با مقام خليفه اللهى سازگارى ندارد به خداوند گفتند: اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك.[6]


حاصل سخن فرشتگان اين است كه خليفه خداوند، بايد موجودى قدسى و پيراسته از تباهى و فساد باشد و اين ويژگى، از آن فرشتگان است كه موجودهايى نورانى و آسمانى اند؛ نه بشر كه موجودى است زمينى و خاكى. خداوند، اين سخن فرشتگان را رد نكرد، اما به آنان فرمود: انى اعلم ما لا تعلمون؛ يعنى درست است كه انسان، موجودى زمينى و خاكى است و موجود زمينى از آن جهت كه زمينى است، با زمينه‏ هاى گناه و انحراف همراه است، ولى در اين موجودى كه بنا است به مقام خلافت الهى برسد، ويژگى ‏هايى نهفته است كه او را از فساد و تباهى باز مى ‏دارد و به مقام و مرتبه ‏اى مى ‏رساند كه فراتر از مقام و مرتبه فرشتگان است.


از اين رو حقايق و اسرار هستى را به آدم (عليه السلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست كه آن حقايق را بازگويند. آنان از عهده اين كار بر نيامدند و ايمان خود به علم و حكمت الهى را ياد آور شدند:


و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين * قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم؛[7]

خداوند، همه نام‏ ها را به آدم آموخت. آن گاه آنها را به فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست مى ‏گوييد كه شما شايسته ‏ترين موجود براى خليفه اللهى هستيد اين نام‏ها را براى من بيان كنيد، فرشتگان گفتند: ما، جز به آنچه تو به ما آموخته ‏اى، آگاه نيستيم، تو داناى بالذات و حكيم هستى.


از اين آيات، نكات زير به دست مى ‏آيد:


1. مقام متعالى و قدسى هر موجودى، ريشه در علم و آگاهى دارد. به عبارت ديگر، علم و معرفت، سرچشمه كمال و تعالى است.


2. علوم معارف موجودات، عاريتى و بالغير مى باشد و جلوه ‏اى از علم ذاتى خداوند است.


3. عالى ‏ترين مرتبه اين علم، در اختيار افرادى از بشر است كه مقام خليفه اللهى رسيده ‏اند و مقام علمى و قدسى آنان، فراتر از مقام فرشتگان است.


4. گزينش‏ هاى الهى، بر اساس علم و حكمت است و فعل خداوند، از هر گونه كاستى، پيراسته است.


5. از آيه ‏اى كه پس از آيات پيشين آمده است به دست مى ‏آيد كه اين علم ويژه كه در اختيار خليفه خداوند در زمين قرار دارد، فراتر از علوم آگاهى ‏هاى مربوط به ظواهر موجودات است. بلكه آن، علمى است كه به غيب و ملكوت آسمان ها و زمين تعلق دارد: قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض.[8]

در باره حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز فرمود: و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين؛[9]

ما، ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نشان مى ‏دهيم تا از كسانى باشد كه در عالى ‏ترين مرتبه يقين قرار دارند.


6. از آيات پيشين، اين نكته به دست آمد كه خليفه خداوند در زمين، كاملترين انسان در روزگار خويش است؛ همان گونه كه كاملترين و برترين آفريده خداوند نيز هست.


اين مطلب كه خليفه خداوند در زمين، برترين موجود است، از اين جا به دست آمد كه فرشتگان كه از مقام قدسى ويژه ‏اى برخوردارند، نتوانستند از آنچه خداوند به آدم (عليه السلام) آموخت،خبر دهند. يعنى مقام آدم (عليه السلام) از مقام فرشتگان بالاتر است.


دليل بر اين كه خليفه در زمين، كاملترين انسان عصر خويش مى ‏باشد اين است كه او، مقتدا و الگوى علمى و عملى ديگران است و از نظر عقلى، قبيح است كه مفضول، مقتدا و اسوه افضل قرار گيرد و چون خداوند، از هر گونه فعل قبيح و ناروايى منزه است، مى ‏فهميم كه امام، كاملترين فرد عصر خويش است.


از ديدگاه قرآن كريم، كسانى شايستگى پيشوايى بشر را دارند كه به مقام خليفه اللهى برسند؛ يعنى مقام پيشوايى بشر، ريشه در مقام خلافت الهى دارد. قرآن كريم، درباره حضرت داود (عليه السلام) نخست از مقام خلافت الهى او ياد مى ‏كند، آن گاه از منصب حكومت و داورى وى: يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق؛[10]


و درباره عموم پيامبران مى ‏فرمايد:


و اجتبيناهم وهدينا هم الى صراط مستقيم * ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده ولو اشركوا لحبط عنهم ماكانا يعملون * اولئك الذين آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوه؛[11]

ما، آنان را برگزيديم و هدايت ويژه خود را در اختيار آنان قرار داديم. آن گاه كتاب آسمانى و مقام نبوت و منصب داورى ميان مردم را به آنان داديم.


از آيات ياد شده، اين مطلب به دست آمد كه پيامبران الهى، شئون زير را دارا بودند:


1. خلفاى الهى در زمين بودند؛

2. از مقام نبوت و وحى برخوردار بودند؛

3. مقام رسالت و ابلاغ پيام‏هاى الهى را به بشر داشتند؛

4. پيشوايان بشر بودند.


از مقامات و شئون ياد شده، دو مقام نبوت و رسالت از ويژگى ‏هاى پيامبران بوده است و با ختم نبوت و رسالت، كسى داراى چنين مقامى نخواهد بود. اما مقام خلافت و امامت، از ويژگى ‏هاى پيامبران به شمار نمى ‏رود. چرا كه از يك سو خليفه خداوند در زمين، فلسفه وجودى آفرينش آسمان‏ها و زمين است و از سوى ديگر، افراد بشر در مسير بندگى خداوند و رسيدگى به كمال مطلوب و سعادت برين، به پيشواى الهى كه هدايت كننده آنان باشد، نيازمندند.

به عبارت ديگر، خلافت الهى در زمين و رهبرى بشر، به زمان خاصى اختصاص ندارد. تا زمين باقى است و بشر در حيات دنيوى به سر مى ‏برد، خلافت و امامت الهى، به مقتضاى حكمت و هدايت الهى، ضرورت دارد.


مطلب ياد شده، در احاديث اهل بيت (عليهم السلام) نيز بيان شده است.



در احاديث[12] امامان اهل بيت (عليهم السلام) ضرورت وجود امام و حجت خداوند در زمين، به صورت مكرر بيان شده و بر نكات زير تاكيد شده است:


1. وجود پيشواى الهى، در هر زمان، امرى ضرورى و اجتناب‏ ناپذير است؛

2. پيشوايان الهى، خلفاى خداوند در زمين اند: اولئك خلفاء الله فى ارضه؛

3. رهبران الهى، كاملترين انسان‏هاى عصر خويش اند؛

4. حجت‏ هاى خداوند، فلسفه آفرينش انسان و جهان هستند.[13]




[1] بقره، آيه 29

[2] كهف، آيه 7

[3] اصول كافى، ج 1، كتاب الحجه، باب ان الحجه لا تقوم لله الا بامام. در اين باب، سيزده حديث كه اين مطلب را مى‏رساند، نقل شده است

[4] مفاتيح الجنان، دعاى عديله

[5] بقره آيه 30

[6] همان

[7] بقره، آيه 31 – 32

[8] همان، آيه 33

[9] انعام، آيه 75

[10] ص، آيه 26

[11] انعام، آيه 89

[12] اصول كافى، ج 1، كتاب الحجه، ص 136 - 137، باب‏ان الارض لاتخلو من حجه و كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، باب 22، ص 221 – 233

[13] نهج البلاغه، حكمت 147



بيان دوم و سوم برگرفته از كتاب امامت در بينش اسلامي ، نوشته استاد علي رباني گلپايگاني ،با دخل و تصرف مي باشد.


از این که امام زمان را درمقام خداوندی و پیغمبری میرسانند ناراحتم و میگویم وتی بر حال کسانی که او را خدا بخوانند.امام زمان مانند ما انسان است هر کسی می تواند امام حسین یا امام زمان شود البته با تقوای بسیارولی هیچ کسی نمی تواند پیامبر شود.2-هیچ سخنی سنگین تر از سخن خداوند نیست.سعی کن خداوند از تو راضی باشد نه بنده ی خدا،خداوند هیچ گاه اختیارش را به دست بنگانش نمی دهد حتی پیامبر مقامی بلندتر از همه است

victoryone;238317 نوشت:
چرادر پرتو وجود امام خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ چگونه در پرتو وجودامام هست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد ؟ امام سجاد علیه السلام : امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در پرتو وجود ماست كه خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه میدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل میكند و رحمت خود را میگستراند و بركات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن كس از ما كه در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می‌برد(2) 2- صدوق، أمالی، ص112، صدوق، كمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ

سلام
امام واسطه فیض بین آسمان ذات الهی و زمین وجودات امکانی است ( این السبب المتصل بین الارض والسماء) لذا نبود او به معنای برچیده شدن این بساط است دیگر اینکه امام ع آن حقیقتی الهی است که جلوه پر شکوه ذات الهی را که بنیان هستی ها را می کند به جلوه مهر و عطوفت و مهر مبدل می سازد و اینگونه است که همه آرامشها از ناحیه اوست
والله الهادی الموفق
موضوع قفل شده است