مناظره با سنی ها چرا ؟

تب‌های اولیه

158 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقل قول:

ما كه با قياس مشكلي نداريم شما مشكل داريد-من منظورم اين بود ...

بلی شما با بدعات ضاله مشکلی ندارید...عمر می گفت بدعت کردم نعم البدعه!!!
محض اطلاعتان قیاس انواع و اقسامی دارد قیاس منصوص العله قیاس باطل نیست اما آنچه که عمریه می گویند غیر از این است عین این است که می گویند چون نوشیدنی حلال است و شراب هم نوشیدنی است پس آن هم حلال است!! که شیعه که بدعت ستیز تاریخ بشری است با این نوع قیاس مخالف است.

arezo;219019 نوشت:



من هنوزم نميدانم كه چرا پيغمبر به ملعونان لقب صديق را ميدهد.
واقعا نميدانم كه چرا امام باقر در باره ابوبكر ميگويد؟

عروه بن‏ عبداللّه ازامام پنجم شیعیان امام باقردرباره تذهيب شمشير با طلا پرسيده كه آيا درست است؟

«




فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيبكرده بود . . . عروه مى‏گويد: گفتم: تو مى‏گويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق! و هر كسبه او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است.



سلام
لقب صدیق را از کجا آوردید؟
میشود منابع این که به ابوبکر صدیق میگفتند را بگذارید تا با هم برسی کنیم؟؟؟!!!
تا بقیه گفتارتان!!!
مستند سخن بگوید و مستند پاسخ بگیرید!!!!!!

1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي‌‌آيد ، با سند صحيح نقل كرده‌:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد :
في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

2 . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي‌نويسد :
عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب على منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .
المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 – 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .
معاذه دختر عبد الله ‌گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي‌فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .

3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود :
" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ...
صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .

اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي‌شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي‌فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي‌كرد ؛ از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي‌سازد .
جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي‌كنند :
وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400
ولي وقتي به نسخه‌هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي‌كنيم ، اين روايت را در آن نمي‌يابيم .

اين نيز يكي ديگر از ظلم‌هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده‌اند و قصد داشته‌اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن‌ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده‌اند .

نقل قول:

فتواهاي غلط باعث صدور حكم ارتداد شخصي نميشود-شما به متعه بپردازيد كه نه عقل قبول ميكند ونه زن قبول ميكند و نه پزشكان قبول ميكنند و نه ....
بهتر است كمي به عقيده فرقه ضاله اسماعيليه (شيعه) بنگريد كه تناسخ از اركان دين ميشمارند ....

بلی این توجیه نخ نما شده است...فتوا...

اگر فتوا خلاف نص باشد حرام است و بدعت و ارتداد و واجب القتل بودن!!!
بدیهی است کسی بگوید پیامبر گفت بکنید و من می گویم نکنید این یعنی او پیامبر را اصلا قبول ندارد!! این طبق فتوای اجماعی خود سنی های متناقض واجب القتل است چنین شخصی.

متعه هم صریح قرآن و کتابها خودتان است و صحابه هم عمل می کردند طبق کتب خودتان و از بدعتهایی است که عمر وقتی خواهرش را دیده به آورده است گفت پیامبر عمل کرد من نهی می کنم!! به همین راحتی یعنی پیامبر نمی فهمید و من می فهمم!!!!!!! این معبود شماست!!!

راستی اگر متعه را قبول نمی کنند ازدواج مسیار و ازدواج ساعتی و تابستانی وووو هزار بدتر مانند استفاده از اکرنبج و خیار و... و هزار نوع بدعاتی که در اثر نهی حلال خدا نصیب مذهب معشوقتان شده است را چرا فقه و روئسای دینشان قبول می کنند؟!

چطور است که پزشکی ازدواج مسیار و....هزار بدترش!!! را قبول می کند اما متعه را قبول نمی کند! این است عمریه!!!

مگر شیعه اثنی عشر اسماعیلیه را قبول دارد که از فرط بی جوابی رفته اید سراغ مذهب دیگری تا مثلا از آن در رد مذهب دیگری استفاده کنید؟! این است عمریه!!!
اینها مسلمان نیستند و کافرند..مانند مذهب معشوق شما فعلا مخاطب ما جان نثار عمریه است.

arezo;219019 نوشت:
جالب است من هنوزم نميدانم اين ابوبكري كه سايه اش را با تير ميزنند چرا دخترش اسما كه همسر زيد بود بعد از مردن زيد به همسري علي ابن ابي طالب در آمد؟
مگر ميشود كه علي با كفار ازدواج كند؟
اين هم آيه قرآن: وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى...

من هنوزم نميدانم كه چرا پيغمبر به ملعونان لقب صديق را ميدهد.
واقعا نميدانم كه چرا امام باقر در باره ابوبكر ميگويد؟

عروه بن‏ عبداللّه ازامام پنجم شیعیان امام باقردرباره تذهيب شمشير با طلا پرسيده كه آيا درست است؟

«

فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيبكرده بود . . . عروه مى‏گويد: گفتم: تو مى‏گويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق! و هر كسبه او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است.
واقعا نميدانم كه چرا براي ابوبكرآيه اي نازل شد بر پيامبر كه او را از متقين(پرهيزگاران واقعي)خواند-مگرخدا هم اشتباه ميكند
من هنوزم نميدانم كه اگر علي با ابوبكر دشمن بود پس چرادر تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر، یازدهم هجری قمری زبير و علي از خانه علي به سقيفه بني ساعده رفتند و نظر موافق خودشان را براي خلافت ابوبكر اعلام كردند؟لابد حضرت علي ميترسيده-همان كسي كه در جاي پيغمبر خوابيد
»



اولا بروید خوب اسناد را بگردید و بیاورید! البته اگر دارید...
بعد دلالت اینها را بگویید و اثبات کنید.

فقط فرار و مظلوم نمایی هم نکنید!!

اسطوره قرآن خوانی!!!
12 سال برای یادگرفتن فقط و فقط و فقط سوره بقره توسط خلیفه اهل عمریه!!!
البته به بیان خود عمریه

عن بن عمر قال: تعلم عمر بن الخطاب رضي الله عن.. البقرة في إثني عشرة سنة فلما أتمها نحر جزورا.
عبد الله عمر گفته: (پدرم) عمر بن الخطاب سوره بقره را در مدت دوازه سال ياد گرفت، وقتي موفق شد، چندين شتر به شکرانه آن ذبح کرد!

اندر منابع خود آقایان اهل خلاف:

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج2، ص1954، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج1، ص40، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج44، ص286، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص267، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تنوير الحوالك شرح موطأ مالك، ج1، ص162، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى ـ مصر، 1389هـ ـ 1969م؛
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص54، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛
الزرقاني، محمد بن عبد الباقي بن يوسف (متوفاي1122هـ) شرح الزرقاني علي موطأ الإمام مالك، ج2، ص27، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ؛
الكتاني، عبد الحي بن عبد الكبير (متوفاي1383هـ)، نظام الحكومة النبوية المسمي التراتيب الإدراية، ج2، ص280، ناشر: دار الكتاب العربي – بيروت.

امیرالمومنین آقایا عمریه حکم تیمم را هم نمی داند؟!

این است عمریه...اینها دینشان را از اینها گرفته اند

حال آیا جایز است اجازه دهیم چنین منبع دینی جایگزین منابع اسلام شود؟!

آیا جایز است بگذاریم چنین افرادی خلیفه مسلمین معرفی شوند؟!




فتواى مشهور او در باره تيمم كه بر خلاف نص صريح قرآن كريم فتوا داد كه اگر كسى جنب شود و آب نداشته باشد، لازم نيست نماز بخواند.


مسلم در صحيح خود مى‌نويسد:
أَنَّ رَجُلًا أتى عُمَرَ فقال إني أَجْنَبْتُ فلم أَجِدْ مَاءً فقال لَا تُصَلِّ فقال عَمَّارٌ أَمَا تَذْكُرُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ أنا وَأَنْتَ في سَرِيَّةٍ فَأَجْنَبْنَا فلم نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أنت فلم تُصَلِّ وَأَمَّا أنا فَتَمَعَّكْتُ في التُّرَابِ وَصَلَّيْتُ فقال النبي صلى الله عليه وسلم إنما كان يَكْفِيكَ أَنْ تَضْرِبَ بِيَدَيْكَ الْأَرْضَ ثُمَّ تَنْفُخَ ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَكَ وَكَفَّيْكَ فقال عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ يا عَمَّارُ قال إن شِئْتَ لم أُحَدِّثْ بِهِ.
مردى پيش عمر آمد و گفت: من جنب شده‌ام؛ اما آبى نيافتم (كه غسل كنم، چه كار كنم؟) عمر گفت: نماز نخوان! عمار كه در مجلس حاضر بود به عمر گفت: يادت نيست كه من و تو در جنگى حاضر بوديم و هر دوى ما جنب شده و آبى پيدا نكرديم، تو نماز نخواندى؛ اما من خودم را در خاك غلطاندم و نماز خواندم. پس رسول خدا (ص) فرمود: «كافى بود كه دستانت به زمين مى‌زدى و سپس مى‌تكاندى و بعد با هر دوى آن‌ها، صورت و مچ دستانت را مسح مى‌كردي». پس عمر گفت: از خدا بترس اى عمار. عمار گفت: اگر تو مى‌خواهى ديگر در باره آن سخنى نخواهم گفت.


صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، ج1، ص280، ح368، باب التيمم، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.

طبيعى است كه اگر عمر بن الخطاب آيه «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا....» می دانست ، چنين فتواى را نمى‌داد.

ازدواج پدر با دختر!





فتواى امام مالك و به تبع او شافعى در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش كه از طريق غير مشروع يعنى زنا به دنيا آمده باشد و همچنين با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش كه به همين روش به دنيا آمده باشند از فتواهاى نادر روزگار است و دليلى كه بر جواز آن نيز آورده است نادر تر از خود حكم و شنيدنى است.
وى مى گويد: به اين دليل نكاح جايز است كه اين پدر و دختر شرعاً با يكديگر نسبتى ندارند و بيگانه هستند و چون از راه غير مشروع متولّد شده است ارث نمى برد و نفقه او هم واجب نيست.


متن عربي:
حلية الزواج مع البنت من الزنا


(أفتى المالك) بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بأنها أجنبية منه ، ولا تنتسب إليه شرعا ، ولا يجري التوارث بينهما ، ولا تعتق عليه إذا ملكها ، ولا تلزمه نفقتها ، فلا يحرم عليه نكاحها كسائر الأجانب.
المغني لابن قدامة 7 / 485 .
و أفتى الشافعي بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته ، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بنفس دليل الإمام مالك في هذه المسألة كما مر آنفا.
المغني لابن قدامة 7 / 485 .
وهذه المسألة ذكرها الفخر الرازي في مناقب الشافعي مسلما بها ومدافعا فيها عنه.
مناقب الإمام الشافعي ،ص 532 .
إليها أشار الزمخشري في الأبيات المتقدمة بقوله : فإن شافعيا قلت قالوا بأنني أبيح نكاح البنت والبنت تحرم.
المغني لابن قدامة 11 / 34، المحلى 6 /






خانم محترم این مورد از نظر پزشکی و.... برای شما قابل قبول است طبعا بلی؟!

mohebbe madar121;219025 نوشت:
[=arial]منطق یعنی اینکه بگوییم چون فلانی قرآن می خواند با صوت خوش یا آن را حفظ کرده است یعنی جذب حقیقت قرآن است و حقیقت قرآن را کامل می فهمد.
[=arial]این منطق است بلی؟!
[=arial]این همه حفاظ در کتب خودتان جنایت کاران تاریخ بوده اند و هستند این ها حقیقت قرآن را فهمیده اند!!!
سلام
نخير بنده نگفتم كه خواندن قرآن و يا حفظش معلوم ميشود كه كسي جذب قرآن شده اما با آيه اي چنان شما را مي كوبم تا بفهميد كه حافظ شدن و حفظ قرآن جزوي از توفيقات الهي است
البته كه شما به آيه قرآن هن كه برسيد منكرش ميشويد
حتي نميدانيد اولو الذكر چه كساني هستند و همچنين احاديث كوبنده اي هم براي شما مروج راه حق مي آورم كه چه مدحي كرده اند در باره حافظان و قاريان و چه درجه اي در نزد خدا دارند

[=arial]باز سخنان بی ربط...
[=arial]اساس عمریه غیر از این نیست.به به به اساس شما شيعه هاي مومن نما
[=arial]این شما هستید که صوت خوش و حفظ قرآن را دال بر کافر نبودن می کنید!! یعنی هر کس حافظ قرآن شد و هر کاری کرد و هر عقیده ای داشت کافر نیست!! نخير اين شما هستيد كه خودتان را تافته جدا بافته حساب ميكنيد
[=arial]این تزهای عمریه حقیقتا جالبند!
[=arial]بر همین تزهاست که می گویند هر کس پیامبر را دید صحابی است و هر کس هم صحابی شد الی الابد عادل است و سخنش حق(بخوانید همان عصمت!!!)!! و هر کس با او مخالفت کند کافر است!!! هر كس پيامبر را ديد؟؟؟؟؟؟؟ خداوند به شما شفا عنايت كند شما بي خبر تر ازآني كه بخواهم با شما بحث كنم
[=arial]امان از این همه درد...
[=arial]عمر قرآن می خواند؟! می توانید ثابت کنی؟! نه شما ثابت كن كه نميخواند
[=arial]عمر شما زمان خلافتش که او را امیرالمومنین می نامید و فاروق غیره... این امیرالمومنین شما زمان خلافتش حکم تیمم را که صراحتا در قرآن است نمی دانست!!!
[=arial]اين لقب فاروق را طبق احاديثي پيامبر داده ست حال می گویید او قرآن می خواند؟!
[=arial]گفتم عمریه است دیگر... بله عمريه است مثل شما نيست
[=arial]اگر قولو للناس حسنا را قبول دارید بگویید چرا عمر به پیامبر وقتی که دستور داد تا قلم و دواتی بیاورند و وصیت کند گفت ان الرجل لیهجر؟! این مرد هذیان می گوید!!!
هذيان با بي ادبي و پرخاش گري تفاوت دارد پيغمبر بهترين خلق را داشت -گفتم كه قرآن نخوانده اي تا بداني -خداوند هم به پيامبر دستور داد با مردم نرم باشد
حكم خدا را هم قبول نداري؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[=arial]کدام یک از گزینه های زیر جواب سئوال فوق است:
[=arial]1:پیامبر انسان حساب نمی شود در مرام عمری ها!
[=arial]2:عمریه از آیات قرآن و روایات استثنا هستند و در خلاف قرآن و حدیث اجتهاد می کنند.
[=arial]3: پیامبر قابل احترام نیست.
[=arial]4:پیامبر حقش بود که چنین با دستور او برخورد شود و اشتباه کرده بود که وصیت می خواست بکند.مگر مومن هم وصیت می کند؟!
؟؟؟؟؟؟؟

[=arial]----
[=arial]اگر ادب داشتن و قولوا للناس حسنا خوب است دیده اید که در بالای ضریح منور و مقدس پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله) آیه ای از قرآن کریم نوشته شده که محض اطلاع و جهت شناخت خلفایتان شرح نزول آن را عرض میکنم:

[=arial]بی ادبی و گستاخی عمر و ابوبکر به آن حد رسید که در حضور پیامبر (صلی ا... علیه و آله) صدای خود را بالا بردند آیه ی شریف ی :

[=arial]یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُکُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ

[=arial]در نکوهش این عمل شنیع آنان نازل شد.

[=arial]کاد الخیّران أن یهلکا: ابوبکر و عمر. لمّا قدم على النبی وفد بنی تمیم أشار احدهما بالاقرع واشار الاخر بغیره. قال ابوبکر لعمر: إنما اردت خلافی، فقال عمر: ما اردت خلافک فارتفعت اصواتهما عند النبی فنزلت یا ایها الذین آمنو لا ترفعوا..
[=arial]مسند احمد ۴: ۶ ـ بخارى ج ۳: ۱۹۰ کتاب التفسیر الحجرات.

[=arial]اگر قولو للناس حسنا خوب است پس چرا مادرتان عایشه خانم چنین به پیامبر خدا می فرمایند؟!
[=arial]ا انت الذی تزعم انک نبی الله ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
[=arial]تو كسى هستى كه خيال مى‌كنى پيامبر خدا هستي؟

در دوران جاهليت اگر تو هم بودي فكر كنم پيامبر را ميكشتيد
الان كه داري بقيه مسلمين را خفه ميكنيد
خودت بهتر از عمري؟گمان نكنم
[=arial]وقالت له مرة في كلام غضبت عنده: أنت الذي تزعم أنك نبي؟ فتبسم رسول اللّه صلى الله عليه وسلم حلماً وكرماً، وكان رسول اللّه صلى الله عليه وسلم يقول لعائشة رضي اللّه عنها: إني لأعرف غضبك من رضاك قالت: وكيف تعرف ذلك؟ قال:إنْ رضيت قلت: لا وإله محمد وإذا غضبت قلت: لا وإله إبراهيم قالت: صدقت إنما أهجر اسمك.
[=arial].(صحيح ابن حبان - ابن حبان - ج 10 - ص 174- موسسه الرساله
[=arial]موضوع از این قرار است که مطابق آنه عمریه با هزار دروغ و دغل بازی آورده اند این است که يكبار عایشه كه خشمگين شده بود خطاب به رسول خدا گفت: تو كسى هستى كه خيال مى‌كنى پيامبر خدا هستي؟ رسول خدا به خاطر بردبارى و كرمى كه داشت در جواب او تبسمّ كرد. رسول خدا به عایشه مى‌گفت من ناراحتى تو را از رضايتت تشخيص مى‌دهم، عایشه گفت: چگونه؟ رسول خدا فرمود: وقتى راضى هستى مى‌گويي: نه قسم به خداى محمد؛اما وقتى خشمگين هستى مى‌گويي: نه قسم به خداى ابراهيم، عایشه گفت: راست گفتي، اين است و جز اين نيست كه من از بردن نام تو دورى مى‌كنم.

[=arial]می بینید حد ایمان بزرگانتان را -آن هم طبق مقبولیات خودتان -اینها کسانی هستند که دینتان را از آنها گرفته اید و می گیرید؟!

[=arial]این دین و عشق بدان نتیجه اش غیر از شما نخواهد بود که حال خود توهین می کنید و خود مظلوم نمایی می کنید و حق را زیر پا می گذارید...
[=arial]مظلوم نمايي براي كه براي شما كه دلتان از سنگ است؟.

[=arial]حقیقت قرآن را هم از عایشه کسی که دینتان را از حزب او می گیرید پرسیدیم و گفت:خوب بنگرید و به یاد بسپارید:

[=arial][=arial]محمد الطاهر بن عاشور، متوفاى 1284هـ نيز كه يكى از مفسران نامدار اهل سنت به شمار مى‌رود در كتاب تفسير التحرير والتنوير تصريح مى‌كند كه خود عائشه به مردان غريبه شير داده است:[=arial]

آن احمقي كه اين حرف را باور كند جهنم هم برايش زياد است
مگر كور بوديد و نخوانديد كه وقتي به عايشه تهمت زدند آيه نازل شد؟
ما كه اين را قبول نداريم
از اين احاديث در منابع شما زياد است

[=arial]... وكانت عائشة أمّ المؤمنين إذا أرادت أن يدخل عليها أحد الحجابَ أرضعتْه

[=arial]المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد
المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد


من ميدانم كه يك زن هميشه شير ندارد كه به مردان نامحرم بدهد
حتما عايشه هميشه باردار بوده؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا كه

[=arial]محمد الطاهر بن عاشور (متوفاى1284هـ)، التحرير والتنوير ، ج4، ص297 ، ناشر : دار سحنون للنشر والتوزيع - تونس - 1997م

[=arial]بنابراین ما که دینمان را از عایشه می گیریم می شود:

[=arial]حقیقت قرآن یعنی فحشا!!!
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].
[=arial].

[=arial]البته طبق فرمایش دین خودتان نه ما.
باز هم حساب احاديث بي اساس ر ا بگذاريد بر بزرگان دين


و اما در باره كلمه سنت
خواستم چيزي بگويم
النكاح سنتي و من رغب عن سنتي فليس من
ازدواج سنت من است و هركسي از سنت من سرپيچي كند از من نيست
اين معروفترين روايتي است كه موقع خطبه عقد تمام مسلمانان خوانده ميشود
باز بگوييد سنت معنايي ندارد
اين سنت چيست كه پيغمبر تاكيد ميكند كه اگر كسي از يكي از سنت هايش سرپيچي كند از ا. نيست؟ جايي ديدم ميگويند اين كلمه سنت از كجا آمده
در جواب بايد بگويم از جيب عمر حتما-

اگر قولو للناس حسنا را قبول دارید بگویید چرا عمر به پیامبر وقتی که دستور داد تا قلم و دواتی بیاورند و وصیت کند گفت ان الرجل لیهجر؟! این مرد هذیان می گوید!!!
در جواب:متن کامل حدیث : ابن عباس گوید : وقتی که پیامبر صلی الله علیه وآله وصلم در حال مرگ بود چند نفری از مردان در منزل او بودند : فرمود : کاغذی را برای من بیاورید تا مطالبی را برای شما بنویسم که بعد از آن هرگز سرگشته نخواهید شد )) عده ای گفتند : پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار ناراحت است و این امر باعث ناراحتی بیشتر او خواهد شد وقرآن پیش ما است و قرآن برای ما کافی است حاضرین در این مورد با هم به مجادله پرداختند عده ای گفتند : کاغذی بیاورید تا آنچه که باعث عدم سر گشتگی شما است بنویسد. عده ای دیگر چیزهای دیگری گفتند وقتی سرو صدا زیاد شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود :برخیزید و از نزد من خارج شوید عبید الله راوی این حدیث گوید : ابن عباس همیشه می گفت : این اختلاف ضایعه و بدبختی بزرگی برای مسلمانان بود که نگذاشتند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آنچه را که می خواست بنویسد
اولا اینکه در این حدیث به هیچ عنوان نیامده است که عمر گفته پیامبر هذیان می گوید بلکه آمده که عده ای چیزی دگر گفتند حال از کجا معلوم که علی جزو آن عده نبوده باشد . لازم به توضیح است که هر چند این روایت به صحیح بخاری و مسلم و سایر کتب حدیث اهل سنت سرایت کرده است و کسی اجازه ندارد بدونه دلایل محکم و مستند قوی نسبت به تضعیف یا رد حدیثی از احادیث موجود در کتب صحاح اقدام نماید ولی عده ای از علماء و دانشمندان متاخرین با استناد به دلایل قاطعی این دو روایت را رد کرده و آنها را جزو جعلیات و داستانهای دروغینی دانسته که به منظور لکه دار ساختن ادب و اخلاص اصحاب در حساسترین لحظات نسبت به مقام شامخ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ودرنتیجه وارد کردن لطمه به دین اسلام به وسیله دشمنان اسلام جعل شده و ساخته و پرداخته افکار مریضشان می باشد. )) در اینجا به بیان چند دلیل قاطع که جعلیت دو روایت مزبور را ثابت می نماید اکتفا می کنیم و برای مزید اطلاع به کتاب شیخین تالیف سید عبدالرحیم خطیب از ص 136 الی 153 و کتاب سیمای فاروق اعظم تالیف حاج ملا عبدالله احمدیان ص 105 الی 112 مراجعه فرمایید.
دلیل اول : در مدت چهارد روز بیماری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرگاه ناراحتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تشدید می شد . دسته دسته از اصحاب به عیادت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می رفتند. و به هنگامی که بهبودی نسبی حاصل می شد خود به مسجد می رفت و در میان مردم حضور می یافت. اصحاب به دورش جمع می شدند و بیش از هر وفت دیگری مواظب حفظ فرموده ها و رفتار او بودند و طبق این فرموده پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم کسانی که در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند آنچه را می شنیدند به دیگران که غایب بودند می رسانیدند. بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیش از یکصد هزار صحابی تمام گفته ها و رویدادهای روزهای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برای یک دیگر بازگو می کردند سپس میلیونها تابعی که همین گفته ها و رویدادها را از اصحاب می شنیدند و برای تابع تابعین نقل می کردند ما می بینیم در بین این صد هزار صحابه و میلیونها تابعین این روایت تنها به وسیله ابن عباس که را آن موقع ده دوازده ساله بوده است روایت شده است چنانچه این روایت صحیح می بود می بایستی به صورت تواتر به وسیله دها نفر از سران اصحاب که همیشه در حضور پیامبر صلی لله علیه و اله وسلم بودند روایت شود نه اینکه تنها یک پسر بچه ده دوازده ساله که معمولا در چنین مواقع و مجالس حساسی جایی برای نشستن ندارد روایت شود .

دلیل دوم : این روایت می گوید : پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : قلم و کاغذی بیاورید. چیزی برای شما بنویسم تا هرگز گمراه نشوید (یعنی اگر آن را ننویسم گمراه می شوید) و لی به علت اختلاف عده ای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از نوشتن آن امر مهم صرف نظر کرد و مسلمانان را به گمراهی سپرد. معاذ الله پیامبر که سراسر زندگی و وجودش رحمت و خیر و برکت و هدایت است و هرچه باعث سعادت دین و دنیای مسلمانان بوده بیان فرموده است در مبارزه علیه کفر و بت پرستی بدونه هیچ ترس و تردیدی تک و تنها در برابر قریش ایستاد آنان را به نابودی ویا تسلیم وادار کرده است آما یک موضوع بسیار مهم را در تمام مدت پیامبری خود پنهان نگهدارد تا اینکه مرض موتش فرا می رسد و در روزهای آخر زندگی بخواهد این موضوع مهم را که باعث نجات امتش از گمراهی است اعلام نماید ولی به خاطر اختلاف چند نفر در مجلسش از بیان این مساله حیاتی خوداری کند و امتش را به دست گمراهی سپارد و باوجود اینکه چهار روز بعد ازاین رویداد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درقید حیات باقی ماند ولی باز از بیان آن خوداری می نماید سبحان الله شان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالاتر و پاکتر و مقدس تر از آن است که به چنین روایاتی آلوده شود و ادب و اخلاص و جانبازی و عشق و علاقه اصحاب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هرگز اجازه نمی دهد که اشخاصی مغرض انان را به اسائه ادب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متهم نمایند.
دلیل سوم : این روایت مغایر با روح قرآن و عقل سلیم و سایر احادیث صحیح دیگر می باشد و هر روایتی که دارای چنین اوصافی باشد مردود و قابل قبول نیست و اصحاب کرام هرگاه چنین روایتی را می دیدند هرچند راوی آن صحابی می بود آنرا مردود می دانستند.
اين نقل از يكي از افراد اهل سنت-جواب را از ايشان گرفتم

mohebbe madar121;219041 نوشت:

مگر صحابه فقط حزب عمر است و آن کسی که حزب عمر می گوید؟! مثلا: عمار صحابه نبود؟! سلمان صحابه نبود؟! وووو
سلام
بنده خدا كي گفت سلمان نبود-عمار نبود وووو
شما ميگي عمر نبود ابوبكر نبودوووو
شما چرا به خودت شك داري
خود قرآن می گوید صحابه منافقین هم دارند...
از كجا معلوم كه اين صحابي منافقين سلمان و ووو نباشند؟
آنچه که ما مخالفیم این است که هر کسی را صحابه نباید نامید و سپس از قبل آن کوچکترین انتقاد به بدرتین افراد را دال بر ارتداد دانست..
به به بالاخره شما اينو فهميديد كه به هر بني بشري اسم صحابي رو نچسبوني
این از آن استدلال هایی است که باید بر تارک عمریه زد تا همه منطق را از ایشان یاد بگیرند
منطق شمارا كه ديديم -بهتر از منطق عمريه نيست اگر بدتر نباشد

mohebbe madar121;219053 نوشت:
بلی این توجیه نخ نما شده است...فتوا...

اگر فتوا خلاف نص باشد حرام است و بدعت و ارتداد و واجب القتل بودن!!!
بدیهی است کسی بگوید پیامبر گفت بکنید و من می گویم نکنید این یعنی او پیامبر را اصلا قبول ندارد!! این طبق فتوای اجماعی خود سنی های متناقض واجب القتل است چنین شخصی.

متعه هم صریح قرآن و کتابها خودتان است و صحابه هم عمل می کردند طبق کتب خودتان و از بدعتهایی است که عمر وقتی خواهرش را دیده به آورده است گفت پیامبر عمل کرد من نهی می کنم!! به همین راحتی یعنی پیامبر نمی فهمید و من می فهمم!!!!!!! این معبود شماست!!!

راستی اگر متعه را قبول نمی کنند ازدواج مسیار و ازدواج ساعتی و تابستانی وووو هزار بدتر مانند استفاده از اکرنبج و خیار و... و هزار نوع بدعاتی که در اثر نهی حلال خدا نصیب مذهب معشوقتان شده است را چرا فقه و روئسای دینشان قبول می کنند؟!
ذكر منبع
معشوقمان همان همسرمان است
ما كه مثل شما دنبال عشق بازي نيامديم اينجا

چطور است که پزشکی ازدواج مسیار و....هزار بدترش!!! را قبول می کند اما متعه را قبول نمی کند! این است عمریه!!!
شما با انجمن پزشكان دنيا مشكل داري به ما چه
اگر معشوقه هاي شما نيز همانند بعضي از اين حلاله ها به بيماري جنسي مبتلا شوند ميفهمند كه اين سنت حلال چگونه گريبان گير ميشود

مگر شیعه اثنی عشر اسماعیلیه را قبول دارد که از فرط بی جوابی رفته اید سراغ مذهب دیگری تا مثلا از آن در رد مذهب دیگری استفاده کنید؟! این است عمریه!!!
يعني ميخواي بگويي شيعه يعني فقط عثني عشر؟ بقيه كه اينطور فكر نميكنند
اینها مسلمان نیستند و کافرند..مانند مذهب معشوق شما فعلا مخاطب ما جان نثار عمریه است
از مذهب معشوقه هايت بگو شايد توانستيم الگو بگيريم

رضا;219049 نوشت:
سلام
لقب صدیق را از کجا آوردید؟
میشود منابع این که به ابوبکر صدیق میگفتند را بگذارید تا با هم برسی کنیم؟؟؟!!!
تا بقیه گفتارتان!!!در تاریخ الخمیس ج 1 ص 323 و در سیره ی حلبیه ج 2 ص 29 آمده است خداوند تعالی ابوبکر را در قضیه ی غار ثور صدیق لقب داد، ایشان روایت کرده اند هنگامیکه خداوند به پیامبر اذن داد تا هجرت کند، رسول الله (ص) از جبرئیل پرسید: «چه کسی با من هجرت می کند؟» جبرئیل گفت: «ابوبکر صدیق

مستند سخن بگوید و مستند پاسخ بگیرید!!!!!!
مستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي‌‌آيد ، با سند صحيح نقل كرده‌:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد :
في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

2 . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي‌نويسد :
عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب على منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .
المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 – 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .
معاذه دختر عبد الله ‌گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي‌فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .
صديق اصغر كه بوده؟؟؟؟؟؟

3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود :
" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ...
صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .
پس آيه قرآن چي؟؟؟؟؟؟؟؟فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿32﴾ وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33

اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي‌شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي‌فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي‌كرد ؛ از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي‌سازد .
جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي‌كنند :
وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400
ولي وقتي به نسخه‌هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي‌كنيم ، اين روايت را در آن نمي‌يابيم .

اين نيز يكي ديگر از ظلم‌هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده‌اند و قصد داشته‌اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن‌ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده‌اند .
بابا كسي با فضايل علي عليه اسلام مشكلي ندارد شما حرص ميخوريد كه چرا به ابوبكر ميگويند صديق

کاربر arezo:

نقل قول:
با آيه اي چنان شما را مي كوبم تا بفهميد كه حافظ شدن و حفظ قرآن جزوي از توفيقات الهي است
البته كه شما به آيه قرآن هن كه برسيد منكرش ميشويد

حتي نميدانيد اولو الذكر چه كساني هستند و همچنين احاديث كوبنده اي هم براي شما مروج راه حق مي آورم كه چه مدحي كرده اند در باره حافظان و قاريان و چه درجه اي در نزد خدا دارند


این اولو الذکر که می گید کیه چیه؟!

خب مذهب عمریه یعنی همین دوری از خرد.. خودتان جواب خودتان را داده اید:

بنده وقتی به شما گفته ام:

نقل قول:
این شما هستید که صوت خوش و حفظ قرآن را دال بر کافر نبودن می کنید!! یعنی هر کس حافظ قرآن شد و هر کاری کرد و هر عقیده ای داشت کافر نیست!!


شما در پاسخ گفته اید:
نقل قول:

نخير اين شما هستيد كه خودتان را تافته جدا بافته حساب ميكنيد

عمریه است و این هوشی بودنش...!!!

بنده به کاربر arezo گفتم:

نقل قول:

بر همین تزهاست که می گویند هر کس پیامبر را دید صحابی است و هر کس هم صحابی شد الی الابد عادل است و سخنش حق(بخوانید همان عصمت!!!)!! و هر کس با او مخالفت کند کافر است!!!



ایشان هم ژست گرفته و در جواب فرموده اند:
نقل قول:

هر كس پيامبر را ديد؟؟؟؟؟؟؟ خداوند به شما شفا عنايت كند شما بي خبر تر ازآني كه بخواهم با شما بحث كنم

حال باز ببینیم چه کسی بی خبر است:

بخاري!!!!! مي گويد هرکس که از مسلمانان لحظه اي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ديده باشد صحابي است!!!و به همين علت از هرکس که لحظه اي رسول خدا را ديده باشد بدون تحقيق روايات را قبول مي کند!!!

کتاب فضائل الصحابة بَاب فَضَائِلِ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَنْ صَحِبَ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوْ رَآهُ مِنْ الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ

صحيح البخاري ج3/ص1335

جالب است همین بخاری خدا از زبانش بیرون می کشد و همین شخص در کتاب معروفش صحیح
بخاري روايتي نقل مي کند که در آن تصريح مي کند که عده زيادي از صحابه اهل آتش جهنم اند .

6215حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحٍ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي هِلَالُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى فَلَا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ

صحيح البخاري ج5/ص2407

از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم (در مورد قيامت ) نقل شده است که فرمودند : در اين هنگام که من ايستاده ام ، عده اي ( را مي آورند) وقتي ايشان را مي شناسم شخصي بين من و ايشان آمده پس مي گويد بياييد . پس مي گويم به کجا؟پس مي گويد قسم به خداوند به سوي آتش . مي گويم ايشان را چه شده است؟ مي گويد ايشام بعد از تو به سوي گذشتگانشان به عقب باز گشتند .پس نمي بينم از ايشان کسي نجات يابد مگر مانند شتراني که رها شده اند ( بسيار کم)



حال چه کنیم خانم محترم؟!

بفرمایید چگونه هر کسی صحابی نام گرفت دیگر غیر قابل انتقاد می شود و هر کسی سخنی در رد او بگوید مرتد و...؟!



براستی وجدانهای بیدار و صاحبان شعور پاسخ دهند که
چگونه می شود چنین دین مضحکی که اساس اعتقاداتش را چنین اخذ کرده باشد
و چنین منبع سازی کرده باشد و به جای دو ثقلی که
پیامبر خداصلوات ا...علیه و آله و سلم فرموده است خودش منبع سازی نماید را
به عنوان دین اسلام پذیرفت؟!

کاربرarezo:

نقل قول:

نه شما ثابت كن كه نميخواند


پست 56 و 57 را برای همین آورده ام اما ترس از فهم حقیقت به حدی است که نخواسته اید حتی کلمه ای بخوانید!!!

براستی این کدام قرآن شناس و امیرالمومنین و جانشین رسول ا... و اعلم تر از رسول ا...هی است که حتی حکم تیمم را نمی داند ؟!



لذاست که جوانان این مذهب نمی توانند سربلند باشند.

کاربرarezo:

نقل قول:

هذيان با بي ادبي و پرخاش گري تفاوت دارد پيغمبر بهترين خلق را داشت -گفتم كه قرآن نخوانده اي تا بداني -خداوند هم به پيامبر دستور داد با مردم نرم باشد
حكم خدا را هم قبول نداري؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خب پس لابد شما کسی به پدرتان بگوید هذیان می گوید و عقلش زایل شده است..خوشحال می شوید و از او تشکر می کنید!!!
و لابد چون نسبت دادن هذیان به پیامبر خدا صلوات ا...علیه و آله و سلم بی ادبی نیست پیامبر در جوابش فرمود قوموا عنی!!! زنان هم به این گستاخی اعتراض کردند و..

اینها و پیامبر هم به اندازه شما نمی دانست!!! یک سئوال: شما از اینکه به پیامبر خدا گفتند هذیان می گوید و جلوگیری کردند از وصیت خوشحالید؟!

ضمنا گویا کامل مطلب را نخواندید بی احترامی به پیامبرخدا کار همیشگی و مدام حزب عمریه بوده است که به غیر از این مسئله هذیان حتی آیه لاترفعوا اصواتکم نیز در شان عمر و ابوبکر شما نازل شده است و این نیز حبط اعمال و نبود هیچ عمل نیکی در کارنامه ی عمر و ابوبکر را به اثبات می رساند از وجوه دیگری!!!

دوباره بخوان:

نقل قول:

اگر ادب داشتن و قولوا للناس حسنا خوب است دیده اید که در بالای ضریح منور و مقدس پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله) آیه ای از قرآن کریم نوشته شده که محض اطلاع و جهت شناخت خلفایتان شرح نزول آن را عرض میکنم:

بی ادبی و گستاخی عمر و ابوبکر به آن حد رسید که در حضور پیامبر (صلی ا... علیه و آله) صدای خود را بالا بردند آیه ی شریف ی :
یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُکُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ

در نکوهش این عمل شنیع آنان نازل شد.

کاد الخیّران أن یهلکا: ابوبکر و عمر. لمّا قدم على النبی وفد بنی تمیم أشار احدهما بالاقرع واشار الاخر بغیره. قال ابوبکر لعمر: إنما اردت خلافی، فقال عمر: ما اردت خلافک فارتفعت اصواتهما عند النبی فنزلت یا ایها الذین آمنو لا ترفعوا..
مسند احمد ۴: ۶ ـ بخارى ج ۳: ۱۹۰ کتاب التفسیر الحجرات.

خواندید؟! باز می توانید سرتان را بالا بگیرید؟!؟!؟!

ضمنا خانم آرزو بفرمایید از کجا فهمیدید اینها برای زمان جاهلیت است؟! الهامات عمری است یا چه؟! طبق متن خود این نصوص به صراحت بعد از نبوت است که آیه نازل شده است لاترفعوا اصواتکم و بعد از ازدواج عایشه با پیغمبر است!!!

البته بنده قبول دارم عایشه و عمر و حزبشان در جاهلیت مانده بودند و البته خودشان هم اعتراف کرده اند...

کاربرarezo:

نقل قول:

مظلوم نمايي براي كه براي شما كه دلتان از سنگ است؟.

دل من سنگ نیست حقیقت برایتان تلخ است!
اگر هم دل بنده سنگ باشد قطعا سنگ تر از آن دلی نیست که از نسبت هذیان به پیامبر خدا و توهین به مقام نبوت و عصمت نبوی بخاطر اربابش می گذرد و سرسوزنی هم ناراحت نمی شود از این همه توهین و فشار به پیامبر خدا!!!

جانم بفدای مظلومیت پیامبر خدا.

نقل قول:
آن احمقي كه اين حرف را باور كند جهنم هم برايش زياد است
مگر كور بوديد و نخوانديد كه وقتي به عايشه تهمت زدند آيه نازل شد؟
ما كه اين را قبول نداريم
از اين احاديث در منابع شما زياد است

پس یعنی قبول دارید عایشه در جهنم است؟!
ضمنا شما که نیازی نیست قبول کنید علمایتان قبول دارند.
ضمنا آن آیه هم که می گویید در خصوص عدم زنا می باشد و طبیعتا در زمان حیات پیامبر بوده است و نه بعد از ایشان!
و ضمن اینکه در شان عایشه هم نیست و در شان ماریه است.بدون سند و مدرک چرت زدن هم جایز نیست!

کمی مستند حرف زدن را از شیعیان یاد بگیرید و وقتی ادعایی دارید سند و مدرک بیاورید!
اگر چه علمایتان همیشه اینگونه بوده اند که پشت درهای بسته و شبکه های تک صدایی و.... مقداری شماها را گول بزنند! اما مستند بودن به نفعت خودتان است!!!

کاربر arezo:

نقل قول:
من ميدانم كه يك زن هميشه شير ندارد كه به مردان نامحرم بدهد
نقل قول:

حتما عايشه هميشه باردار بوده؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا كه

خب چرا بعید باشد؟! لابد بوده...شاید هم شیر نمی داده و فقط ادایش را در می آورده...!!!

ضمن اینکه خواهران و دختران فامیلش کمک کارش بوده اند

علماى اهل سنت نوشته‌اند كه عائشه مردان غريبه‌اى را كه آن‌ها دوست داشتند بر او وارد شوند، علاوه بر خودش پيش خواهران و يا دختران برادر و يا خواهر خود مى‌فرستاد تا آن مرد غريبه از آن‌ها شير بخورند و با عائشه از اين طريق محرم شوند .

:

محمد ناصر الدين البانى(کسی که بن باز مفتی اعظم عربستان از او به عنوان بخاری زمان یاد می کند!) در صحيح سنن أبى داود مى‌نويسد:
فبذلك كانت عائشة رضي الله عنها تأمر بناتِ أخواتها وبناتِ إخوتها أن يرضعن مَنْ أحَبَتْ عائشة أن يراها ويدخل عليها- وإن كان كبيراً- خمس رضعات، ثم يدخل عليها.
بر اساس اين روايت، عائشه به دختران خواهر و دختران برادرش دستور مى‌داد به مردانى كه عائشه دوست داشت، آن مردان وى را ببيند و بر او وارد شوند؛ پنج بار شير بدهند؛ اگر چه آن مردان بزرگسال بودند .
سپس در ادامه مى‌گويد:
قلت: إسناده صحيح على شرط البخاري، وصححه الحافظ، ومن قبله ابن الجارود
اين روايت سندش بنابر شرايط بخارى، صحيح است و حافظ ابن حجر و قبل از او ابن جارود اين روايت را تصحيح كرده‌اند.
صحيح سنن أبي داود، ج6، ص302

تعداد ديگرى از علماى اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه خواهران عائشه به فتوای او به عده‌اى شير دادند و آن‌ها مى‌توانستند بر عائشه با اين روش وارد شده و در حقيقت با او محرم مى‌شدند.
ابن قيم الجوزيه، شاگرد ارشد ابن تيميه، در كتاب زاد المعاد مى‌نويسد:
قالوا: وقد صح عنها أنها كانت تدخل عليها الكبير إذا أرضعته في حال كبره أخت من أخواتها الرضاع المحرم .
علما گفته‌اند: به تحقيق با سند صحيح از او نقل شده است كه مرد بزرگسال بر او وارد مى‌شد؛ در صورتى در زمان بزرگسالى يكى از خواهرانش به او به اندازه محرم شدن، شير داده بود.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، زاد المعاد في هدي خير العباد، ج5، ص584، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ – 1986م.

حتى امام مالك در كتاب موطأ نقل مى‌كند كه سالم بن عبد الله بن عمر ، از ام كلثوم خواهر عائشه سه بار شير خورد؛ ولى چون نتوانست ده بار كامل شير بخورد، اجازه نداشت پيش عائشه وارد شود .
وحَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ نَافِعٍ أَنَّ سَالِمَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَرْسَلَتْ بِهِ وَهُوَ يَرْضَعُ إِلَى أُخْتِهَا أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ فَقَالَتْ أَرْضِعِيهِ عَشْرَ رَضَعَاتٍ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَيَّ قَالَ سَالِمٌ فَأَرْضَعَتْنِي أُمُّ كُلْثُومٍ ثَلَاثَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ مَرِضَتْ فَلَمْ تُرْضِعْنِي غَيْرَ ثَلَاثِ رَضَعَاتٍ فَلَمْ أَكُنْ أَدْخُلُ عَلَى عَائِشَةَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ لَمْ تُتِمَّ لِي عَشْرَ رَضَعَاتٍ.
نافع از سالم بن عبد الله بن عمر نقل كرده است كه عائشه ام المؤمنين او را پيش خواهرش ام كلثوم دختر ابوبكر، فرستاد تا از او شير بخورد. عائشه به او گفت كه به سالم ده بار شير بده تا بر من وارد.
سالم گويد: ام كلثوم به من سه بار شير داد؛ سپس بيمار شد و نتوانست بيش از سه بار شير بدهد . بنابراين من نمى‌توانستم بر عائشه وارد شوم؛ چون ام كلثوم نتوانسته بود، ده بار كامل به من شير بدهد .
مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاى179هـ)، موطأ الإمام مالك، ج2، ص603، ح1260، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - مصر.




و اما در مورد شیر دادن زنان بدون شوهر و بچه اتفاقا ببینید علمایتان چه گفته اند:

علماى اهل سنت تصريح كرده‌اند كه براى شير دادن لازم نيست كه زن حتما بچه‌دار شده باشد؛ بلكه كافى است كه دختر به سن حيض رسيده باشد و حتى دختران باكره نيز مى‌توانند شير بدهد و اگر چنين اتفاقى بيفتد، محرميت محقق مى‌شود .
انصارى شافعى در كتاب أسنى المطالب مى‌نويسد:
(وَهِيَ ثَلَاثَةٌ الْأَوَّلُ الْمُرْضِعُ فَيُشْتَرَطُ كَوْنُهَا امْرَأَةً حَيَّةً بَلَغَتْ سِنَّ الْحَيْضِ ، وَإِنْ لَمْ تَلِدْ) وَلَمْ يُحْكَمْ بِبُلُوغِهَا سَوَاءٌ أَكَانَتْ مُزَوَّجَةً أَمْ بِكْرًا أَمْ غَيْرَهُمَا... .
اركان رضاع سه چيز است: اول: كسى كه شير مى‌دهد، بايد زنى باشد كه زنده است و به سن حيض رسيده؛ حتى اگر بچه‌دار نشده باشد؛ حتى اگر حكم به بلوغ او نشود؛ تفاوتى نمى‌كند كه اين دختر ازدواج كرده باشد، يا باكره باشد يا غير آن .
الأنصاري الشافعي ، أبويحيى زكريا (متوفاى926هـ) ، أسنى المطالب في شرح روض الطالب ، ج3، ص415، تحقيق : د . محمد محمد تامر ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1422 هـ - 2000

بجيرمى نيز در حاشيه خودش بر منهج الطلاب همين قضيه را نقل كرده است:
(أَرْكَانُهُ) ثَلَاثَةٌ (رَضِيعٌ ، وَلَبَنٌ ، وَمُرْضِعٌ ، وَشُرِطَ فِيهِ كَوْنُهُ آدَمِيَّةً حَيَّةً) حَيَاةً مُسْتَقِرَّةً (بَلَغَتْ) وَلَوْ بِكْرًا (سِنَّ حَيْضٍ) أَيْ : تِسْعَ سِنِينَ قَمَرِيَّةً تَقْرِيبِيَّةً ... .
اركان رضاع سه چيز است: كسى كه شير بخورد، شير باشد، و كسى كه شير مى‌دهد. شرط شير دهنده اين است كه آدمى باشد، زنده باشد، به سن بلوغ رسيده باشد ـ حتى اگر باكره باشد ـ به سن حيض رسيده باشد؛ يعنى تقريبا 9 سال قمرى او كامل شده باشد .
البجيرمي الشافعي، سليمان بن محمد بن عمر (متوفاى1221هـ)، حاشية البجيرمي علي منهج الطلاب، ج4، ص131، ناشر:المكتبة الإسلامية - ديار بكر – تركيا.

و بغوى در شرح السنة مى‌نويسد:
وإذا نزل للبكر لبن ، فأرضعت به صبيا ، تثبت الحرمة إذا كانت في سن يحتمل فيها البلوغ ، وهي تسع سنين.. .
اگر از دختر باكره‌اى شير سرازير شد و كودكى را شير داد، حرمت ثابت مى‌شود ، به شرطى اين كه در سنى باشد كه احتمال بلوغ مى‌رود . و آن 9 سالگى است .
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، شرح السنة، ج9، ص79 ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م.

تعداد زيادى از علماى اهل سنت ، همين قضيه را ذكر كرده‌اند كه ما به اختصار به همين اندازه اكتفا مى‌كنيم .
حال سؤال ما اين است كه وقتى يك دختر خردسال و باكره بتواند شير بدهد و شير او سبب محرميت شود، چرا عائشه نتواند شير بدهد ؟

نقل قول:

باز هم حساب احاديث بي اساس ر ا بگذاريد بر بزرگان دين

حالا احادیث شدند بی اساس؟! می دانی طبق فقه شنی های توهین به منابع دین یعنی ارتداد؟!

ضمنا ما هم که نظرات بزرگان دینتان را آورده ایم...رفتن به چشم پزشک هم توصیه می گردد!!!

قضاوت با شعور مخاطبین.

arezo;219899 نوشت:
و اما در باره كلمه سنت
خواستم چيزي بگويم
النكاح سنتي و من رغب عن سنتي فليس من
ازدواج سنت من است و هركسي از سنت من سرپيچي كند از من نيست
اين معروفترين روايتي است كه موقع خطبه عقد تمام مسلمانان خوانده ميشود
باز بگوييد سنت معنايي ندارد
اين سنت چيست كه پيغمبر تاكيد ميكند كه اگر كسي از يكي از سنت هايش سرپيچي كند از ا. نيست؟ جايي ديدم ميگويند اين كلمه سنت از كجا آمده
در جواب بايد بگويم از جيب عمر حتما-

ماهم می گوییم سنت...منتها سنت نبوی نه عمری!

این سنت قطعا مذهبی نیست که در آن ازدواج با پدر و استفاده از اکرنبج و خیار به جای شوهر و و و.... از منابع و مبانی دینی اش قابل استخراج باشد و روئسای مذهب هم بدان فتوا داده باشند!!

ضمنا آن جایی که دیده اید در مورد یک حدیث دیگری است نه این حدیث که آورده اید که البته در آن هم مشکلی نداریم و قابل جمع می دانیم...

arezo;219901 نوشت:

اولا اینکه در این حدیث به هیچ عنوان نیامده است که عمر گفته پیامبر هذیان می گوید بلکه آمده که عده ای چیزی دگر گفتند حال از کجا معلوم که علی جزو آن عده نبوده باشد .

باز هم دروغی است آشکار!
در خود صحیح بخاری به صراحت آمده است که عمر چنین گفته:
إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده، قال عمر: إن النبي صلى الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا.
كتابي براي من بياوريد تا چيزي را براي شما بنويسم كه هرگز گمراه نشويد. عمر گفت: درد بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) غلبه كرده است و كتاب خدا نزد ماست و همان براي ما كفايت مي‌كند.
صحيح البخاري، ج1، ص36 و ج5، ص137 و ج7، ص9 و ج8، ص161 ـ صحيح مسلم، ج5، ص76

نقل قول:
لازم به توضیح است که هر چند این روایت به صحیح بخاری و مسلم و سایر کتب حدیث اهل سنت سرایت کرده است و کسی اجازه ندارد بدونه دلایل محکم و مستند قوی نسبت به تضعیف یا رد حدیثی از احادیث موجود در کتب صحاح اقدام نماید ولی عده ای از علماء و دانشمندان متاخرین با استناد به دلایل قاطعی این دو روایت را رد کرده و آنها را جزو جعلیات و داستانهای دروغینی دانسته که به منظور لکه دار ساختن ادب و اخلاص اصحاب در حساسترین لحظات نسبت به مقام شامخ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ودرنتیجه وارد کردن لطمه به دین اسلام به وسیله دشمنان اسلام جعل شده و ساخته و پرداخته افکار مریضشان می باشد.

این سخنان بلحاظ علمی اهمیتی ندارند. اهل سنت، احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم را - كه أصح الكتب بعد از قرآن می دانند - غير قابل انكار مي‌دانند و احاديث آنها به منزله وحي منزل است. حتي اگر كسي بگويد احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم مخدوش است، او را بدعت‌گذار و زنديق ملحد مي‌دانند.
اعتبار بخاری و مسلم از زبان خود عمریه:
اعتبار كتاب بخاري و مسلم و راويان آن‌ها، از ديدگاه علماي اهل سنت

نقل قول:
در اینجا به بیان چند دلیل قاطع که جعلیت دو روایت مزبور را ثابت می نماید اکتفا می کنیم و برای مزید اطلاع به کتاب شیخین تالیف سید عبدالرحیم خطیب از ص 136 الی 153 و کتاب سیمای فاروق اعظم تالیف حاج ملا عبدالله احمدیان ص 105 الی 112 مراجعه فرمایید.

این حاج ملای مجهول الهویه شما در مقابل علمای برجسته اهل سنت عددی محسوب نمی شود که اگر آنها می توانستند در طول 1400 سال آبروی برباد رفته را جبران می کردند.
نقل قول:
این روایت تنها به وسیله ابن عباس که را آن موقع ده دوازده ساله بوده است روایت شده است چنانچه این روایت صحیح می بود می بایستی به صورت تواتر به وسیله دها نفر از سران اصحاب که همیشه در حضور پیامبر صلی لله علیه و اله وسلم بودند روایت شود نه اینکه تنها یک پسر بچه ده دوازده ساله که معمولا در چنین مواقع و مجالس حساسی جایی برای نشستن ندارد روایت شود .

دستپاچگی آشکار اهل عمریه:

در پاسخ به اين ادعا بايد به چند نكته اشاره نماييم:

نكته اول: زير سؤال بردن تمام احاديث ابن عباس

اگر قرار باشد كه روايت ابن عباس را از آخرين جلسه رسول خدا صلى الله عليه وآله با اصحاب نپذيريم، بايد تمام روايات او را در تمام ابواب فقه، تاريخ، كلام، تفسير و ... رد نماييم.
در حالى كه مجموع روايات عبد الله بن عباس در تمام كتاب‌هاى اهل سنت 3835 بدون تكرار و 34425 با مكررات آن است.
اين آمارى است كه برنامه جوامع الكلم داده است.
آيا اهل سنت مى‌توانند از اين همه روايت بگذرند؟
مي‌توانید به كتاب اصحاب الصحابه الروات، صفحه 40 را مراجعه كنید. در تمام ابواب فقه، تاريخ، كلام و تفسير به احاديث إبن عباس فقهاي أهل سنت در گذر زمان استناد كرده‌اند و اگر بنا باشد در اينجا ما روايت إبن عباس از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را به خاطر اين‌كه زمان رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، إبن عباس 10 ساله بود، زير سؤال ببريم، بايد تمام روايات وی زير سوال برود. آيا أهل سنت حاضرند؟ :ok:

نكته دوم : ابن عباس 15 ساله بوده است:
در باره سن ابن عباس در زمان رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله اختلاف است، برخى ده سال ، عده‌اى سيزده و حتى پانزده سال ذكر كرده‌اند. ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد كه احمد بن حنبل پانزده سال را سن واقعى ابن عباس مى‌دانسته است:
قبض النبي (ص) ... وأنا ابن خمس عشرة . وصوبه أحمد بن حنبل.
رسول خدا از دنيا رفت؛ در حالى كه من پانزده ساله بودم . احمد بن حنبل همين نظريه را صحيح دانسته است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
بنابراين به طور قاطع كسى نمى‌تواند ثابت كند كه ابن عباس در آن زمان تنها ده سال داشته است.
نكته سوم: ابن عباس «حبر الأمة» است
موقعيت علمى ابن عباس به صورتى است كه شيعه و سنى به روايات او عمل مى‌كنند و او را در تفسير، فقه و ... قبول دارند.
روايات فراوانى در مدح ابن عباس در كتاب‌هاى اهل سنت نقل شده است كه ما به تكه‌هاى از گفتار ابن حجر در شرح ابن عباس اشاره مى‌كنيم:
وقال ابن مسعود: " نِعْمَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ ابْنُ عَبَّاسٍ "...
عن بن عمر قال كان عمر يدعو بن عباس ويقربه ويقول أني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم دعاك يوما فمسح رأسك وتفل في فيك وقال اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل...
عن عبد الله بن بريدة عن بن عباس قال انتهيت إلى رسول الله e وعنده جبريل فقال له جبريل إنه كائن حبر هذه الأمة فاستوص به خيرا.
عبد الله بن مسعود گفته: بهترين مفسر قرآن، ابن عباس است.
از پسر عمر نقل شده است كه عمر، ابن عباس را پيش خود مى‌خواند و پيش خود مى‌نشاند و مى‌گفت: من ديدم كه رسول خدا (ص) روزى تو را خواست، پس بر سرت دست كشيد و آب دهانش را بر دهان تو انداخت و فرمود: خدايا او را فقيه در دين گردان و تفسير قرآن به او بياموز.
از عبد الله بن بريده از اين عباس نقل شده است كه من پيش رسول خدا (ص) رفتم؛ در حالى كه جبرئيل نيز نزد آن حضرت بود؛ پس جبرئيل به آن حضرت گفت: او (ابن عباس) حبر اين امت (دانشمند امت) خواهد شد؛ در باره او به نيكى سفارش كن.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى و ابن اثير در اسد الغابه مى‌نويسند:
عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِطَاوُسٍ لَزِمْتَ هَذَا الْغُلامَ، يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ، وَتَرَكْتَ الأَكَابِرَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: " إِنِّي رَأَيْتُ سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذَا تَدَارَءُوا فِي شَيْءٍ صَارُوا إِلَى قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ ".
از ليث بن سعد نقل شده است كه به طاووس گفتم: تو ملازم اين پسر ؛ يعنى ابن عباس شدى و بزرگان اصحاب را ترك كرده‌اي؟ پس گفت: من هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا را ديدم كه وقتى در باره چيزى اختلاف مى‌كردند، به ابن عباس مراجعه مى‌نمودند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 2 ص 367 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3 ص 297، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
نكته چهارم: روايت قرطاس از زبان عمر بن الخطاب
سند اين روايت منحصر به ابن عباس نيست؛ بلكه حتى از زبان خود عمر بن خطاب نيز نقل شده است.
طبرانى در المعجم الأوسط مى‌نويسد:
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ (ص) قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَلا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ !، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " دَعُوهُنَّ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ "
از عمر بن خطاب نقل شده است كه رسول خدا (ص) در هنگام بيماريش فرمود: «براى من كاغذ و دواتى بياوريد تا كتابى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد» اين سخن او، ما را به شدت ناراحت كرد. رسول خدا (ص) دو باره سخنش را تكرار كرد؛ پس زنان از پشت پرده گفتند: آيا سخن رسول خدا را نمى‌شنويد ؟ پس من گفتم: شما همانند زن‌هاى همراه يوسف هستيد [زنان فاحشه‌اى كه نيت بد نسبت به يوسف داشتند] وقتى رسول خدا مريض مى‌شود، چشمانتان اشك مى‌ريزد، وقتى سالم مى‌شود، بر گردن او سوار مى‌شويد. پس رسول خدا (ص) فرمود: كارى به آن‌ها (زنان) نداشته باشيد كه از شما ها بهتر هستند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الأوسط، ج 5 ص 288، ح5338 ، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ.
و محمد بن سعد در الطبقات الكبرى، آن را به صورت ديگر نقل كرده است :
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) وَبَيْنَنَا وَبَيْنَ النِّسَاءِ حِجَابٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " اغْسِلُونِي بِسَبْعِ قِرَبٍ، وَأْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ: ائْتُوا رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِحَاجَتِهِ. قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ: اسْكُتْنَ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُهُ، إِذَا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ أَخَذْتُنَّ بِعُنْقِهِ ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " هُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ ! "
از عمر بن خطاب نقل شده است كه ما پيش رسول خدا (ص) بوديم، بين ما و زنان پرده‌اى بود، پس رسول خدا (ص) فرمود: مرا با هفت دلو بشوييد، كاغذ و دواتى بياوريد تا چيزى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد. يكى از زنان گفت: آن چه را كه رسول خدا خواسته است برآورده سازيد. عمر گفت: من گفتم: ساكت باشيد كه شما همراهان او هستيد (اشاره به صواحب يوسف) وقتى مريض مى‌شود، چشمانتان اشك مى‌ريزد و وقتى سالم مى‌شود، سوار گردنش را مى‌گيريد. پس رسول خدا فرمود: آن‌ها بهتر از شما هستند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 2 ص 243 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
نكته پنجم: روايت قرطاس از زبان جابر بن عبد الله
اين روايت با چندين سند صحيح از طريق جابر بن عبد الله انصارى نيز نقل شده است؛ از جمله ابو يعلى موصلى در مسند خود مى‌نويسد:
حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ الرَّبِيعِ، حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا يَضِلُّونَ بَعْدَهُ وَلا يُضَلُّونَ "، وَكَانَ فِي الْبَيْتِ لَغَطٌ، وَتَكَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَرَفَضَهَا رَسُولُ اللَّهِ.
از جابر نقل شده است كه رسول خدا در هنگام از دنيا رفتن، كاغذى خواست كه تا در آن چيزى بنويسد كه بعد از آن نه گمراه بشوند و نه كسى را گمراه كنند. در خانه سر و صداى فراوانى بود، عمر بن الخطاب سخن گفت، پس رسول خدا آن را رد كرد.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاى307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج 3 ص 394، ح1871 ، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.
هيثمى بعد از نقل اين روايت مى‌نويسد:
رواه أبو يعلي وعنده في رواية يكتب فيها كتابا لأمته قال لا يظلمون ولا يظلمون ورجال الجميع رجال الصحيح.
ابويعلى آن را نقل كرده است . در روايت ديگرى آمده است كه : نامه‌اى براى امتش در آن بنويسد كه نه به كسى ظلم كنند و نه به آن‌ها ظلم شود» روايان تمام آن‌ها، راويان صحيح بخارى هستند.
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 4 ص 215 ، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
و صالحى شامى مى‌نويسد:
وروى أبو يعلى بسند صحيح عن جابر - رضي الله تعالى عنه - أن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - دعا عند موته بصحيفة ...
ابو يعلى با سند صحيح از جابر بن عبد الله نقل كرده است كه رسول خدا در هنگام وفاتشان صحيفه‌اى خواست ... .
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج 12 ص 247 ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
ابن الاعرابى همين روايت را با سند ذيل نقل كرده است:
(541)- [539] نا مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْعَوْفِيُّ، نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَقِيلٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ النَّبِيَّ (ص): " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لَنَا لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا تَضِلُّوا، قَالَ: فَحَلَفَ عَلَيْهِمْ عُمَرُ، حَتَّى نَقَضَهَا النَّبِيُّ (ص) "
ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر (متوفاى340هـ) معجم ابن الأعرابي ، ج1، ص286، تحقيق: أحمد ميرين سياد البلوشي ، ناشر: مكتبة الكوثر / دار الكتب العلمية ـ الرياض / بيروت، الطبعة: الأولى.
سند اين روايت نيز مشكلى ندارد و تمام آن‌ها ثقه هستند.
احمد بن حنبل نيز همين روايت را با سند ديگر نقل كرده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا مُوسَى بن دَاوُدَ حدثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرٍ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فيها كِتَاباً لاَ يضلون بَعْدَهُ قال فَخَالَفَ عليها عُمَرُ بن الْخَطَّابِ حتى رَفَضَهَا .
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ص 346، ح14768 ، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
بنابراين، حتى اگر روايت ابن عباس و عمر نیز قابل پذيرش نباشد، اين روايت از طريق جابر بن عبد الله با سند صحيح نقل شده است.


نكته ششم: نقل روايت از كودكان خردسال در منابع اهل سنت
پيش از اين گفتيم كه از ديدگاه احمد بن حنبل، ابن عباس در زمان وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله، پانزده سال سن داشته است.
عبد الله بن زبير در جنگ خندق حد اكثر پنج سال داشته است؛ اما مى‌بينيم كه در صحيح مسلم و ديگر كتاب‌هاى اهل سنت ، وقايع جنگ خندق از زبان او نقل شده است:
حدثنا إسماعيل بن الْخَلِيلِ وَسُوَيْدُ بن سَعِيدٍ كلاهما عن بن مُسْهِرٍ قال إسماعيل أخبرنا عَلِيُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبيه عن عبد اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ قال كنت أنا وَعُمَرُ بن أبي سَلَمَةَ يوم الْخَنْدَقِ مع النِّسْوَةِ في أُطُمِ حَسَّانَ فَكَانَ يطأطىء لي مَرَّةً فَأَنْظُرُ وأطأطىء له مَرَّةً فَيَنْظُرُ فَكُنْتُ أَعْرِفُ أبى إذا مَرَّ على فَرَسِهِ في السِّلَاحِ إلى بنى قُرَيْظَةَ.
از عبد الله بن زبير نقل شده است كه من و عمر بن أبى سلمه در روز خندق به همراه زنان در قلعه حسان بوديم، گاهى او بر پشت من بالا مى‌رفت و گاهى من بر پشت او تا جنگ را نگاه كنيم؛ من پدرم را شناختم كه مسلح بود و با اسبش به طرف بنى قريظه مى‌رفت...
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 4 ص 1879، ح2416، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل طلحة والزبير ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
نووى در شرح اين روايت مى‌گويد:
وفي هذا الحديث دليل لحصول ضبط الصبي وتمييزه وهو بن اربع سنين فان بن الزبير ولد عام الهجرة في المدينة وكان الخندق سنة اربع من الهجرة على الصحيح فيكون له في وقت ضبطه لهذه القضية دون اربع سنين وفي هذا رد على ما قاله جمهور المحدثين انه لا يصح سماع الصبي حتى يبلغ خمس سنين والصواب صحته متى حصل التمييز وان كان بن اربع أو دونها.
اين حديث دلالت مى‌كند بر حصول ضبط كودك و تمييز او؛ در حالى كه او چهار ساله بوده است. زيرا ابن زبير در سال اول هجرت در مدينه به دنيا آمده و جنگ خندق كبنابر نظر صحيح در سال چهارم بوده است؛ پس او در زمان ضبط اين روايت، كمتر از چهار سال داشته است.
اين روايت ردى است بر آن چه كه اكثر علما گفته‌اند كه «صحيح نيست شنيدن روايت از كودك تا اين پنج ساله شود» نظر صحيح اين است كه وقتى كودك مميز شود، نقل روايت از او صحيح است؛ حتى اگر چهار ساله يا كمتر از آن باشد.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 15 ص 189 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.
وقتى عبد الله بن زبير چهار ساله بتواند روايت نقل كند و روايت او در صحيح مسلم نيز بيايد، چرا ابن عباس كه پانزده سال داشته است، روايتش قبول نشود؟
معيار نقل روايت از كودك،‌ از ديدگاه اهل سنت:
همان‌طور كه نووى تصريح كرد، در نقل روايت از كودك سن او مهم نيست؛ بلكه مهم اين است كه آيا مميز هست يا خير . اما به چه كودكى مى‌توان مميز گفت؟
خطيب بغدادى كه از بنيان‌گزاران علم اصول و علم درايه أهل سنت در اين باره مى‌نويسد:
سألت موسى بن هارون الحمال متى يسمع الصبي الحديث قال إذا فرق بين البقرة والحمار.
از موسى بن هارون حمال سؤال كردم: چه زمانى مى‌شود از يك كودك روايت شنيد؟ گفت: زمانى كه بين گاو و خر فرق بگذارد.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 65 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.
همين مطلب را ابو عمرو شهرزورى در مقدمه ابن الصلاح، شمس الدين سخاوى در فتح المغيث و ابراهيم بن موسى الأنباسى در الشذاء الفياح نوشته‌اند:
الكردي الشهرزوري ، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاى643هـ) ، علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)، ج 1 ص 129 ، تحقيق : نور الدين عتر ، ناشر : دار الفكر المعاصر - بيروت - 1397هـ - 1977م.
السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 2 ص 15 ، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.
الأبناسي المصري الشافعي ، أبو إسحاق برهان الدين إبراهيم بن موسى بن أيوب (متوفاى802هـ)، الشذا الفياح من علوم ابن الصلاح ، ج 1 ص 275 ، تحقيق : صلاح فتحي هلل ، ناشر : مكتبة الرشد - الرياض ، الطبعة : الأولى، 1418هـ ـ 1998م .
سراج الدين انصارى معرف به ابن ملقن در المقنع در اين باره مى‌نويسد:
وأما كتابته وتقييده فمن حين أهله له ويختلف باختلاف الأشخاص ولا يتقيد بسن مخصوص . فقال موسى بن هارون إذا فرق بين البقرة والدابة.
اما نوشتن و شروط آن: پس از زمانى است كه شايسته اين كار بشود. اين شايستگى، در مقياس با اشخاص مختلف است و مقيد به سن خاصى نيست. موسى بن هارون گفته: زمانى مى‌شود از كودك روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران تفاوت قائل شود.
الأنصاري الشافعي، سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، المقنع في علوم الحديث ، ج 1 ص 290 ، تحقيق : عبد الله بن يوسف الجديع ، ناشر : دار فواز للنشر - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ
بدر الدين عينى در شرح صحيح بخارى در اين باره مى‌نويسد:
واختلفوا في السن الذي يصح فيه السماع للصغير ، فقال موسى بن هارون الحافظ : إذا فرق بين البقرة والدابة .
علما در باره سنى كه شنيدن روايت از كودك درست است،‌ اختلاف كرده‌اند، پس موسى بن هارون حافظ گفته: زمانى مى‌شود از او روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران فرق بگذارد.
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 2 ص 68 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
دختر شيرخواري كه پاسخ مسائل فقهي را مي‌داد
محيى الدين ابن عربى داستان‌هاى مختلفى را در باره كودكانى كه در گهواره و يا حتى در شكم مادر سخن گفته‌اند، در كتاب الفتوحات المكيه جمع‌آورى كرده است .
وى در دامه داستانى را از دختر خودش نقل مى‌كند كه واقعا شنيدنى است:
وأما ما يناسب الكلام فإن ابنتي زينب سألتها كالملاعب لها وهي في سنّ الرضاعة وكان عمرها في ذلك الوقت سنة أو قريباً منها فقلت لها في حضور أمها وجدتها يا بنية ما تقولين في الرجل يجامع أهله ولا ينزل فقالت يجب عليه الغسل فتعجب الحاضرون من ذلك.
آن چه شايسته است در اين جا گفته شود اين است كه : من از دخترم زينب سؤال كردم؛ در حالى كه با او بازى مى‌كردم و او در سن شيرخوارگى ، يك ساله و يا نزديك به آن بود. به او در حضور مادر و مادر بزرگش گفتم: اى دخترم ! نظر تو در باره مردى كه با همسرش نزديكى مى‌كند؛ اما انزال صورت نمى‌گيرد چيست؟ پس گفت: غسل بر او واجب است. پس حاضران از اين مسأله تعجب كردند.
ابن العربي الطائي الخاتمي ، محيي الدين بن علي بن محمد (متوفاى638هـ)، الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية ، ج 4 ص 120 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - لبنان ، الطبعة : الأولى 1418هـ ـ 1998م.
حلبى نيز همين قضيه را از ابن عربى نقل كرده است:
الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 1 ص 127 ، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.
نتيجه:
وقتى بشود از كودكى كه كمتر از چهار سال داشته و تنها مى‌تواند بين گاو و خر فرق بگذارد، روايت نقل كرد، همچنين وقتى دختر شيرخواره بتواند به سؤالات فقهى پاسخ دهد، نقل روايت از ابن عباس پنج ساله و يا حتى ده ساله چه اشكالى خواهد داشت؟

نقل قول:

دلیل دوم : این روایت می گوید : پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : قلم و کاغذی بیاورید. چیزی برای شما بنویسم تا هرگز گمراه نشوید (یعنی اگر آن را ننویسم گمراه می شوید) و لی به علت اختلاف عده ای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از نوشتن آن امر مهم صرف نظر کرد و مسلمانان را به گمراهی سپرد. معاذ الله پیامبر که سراسر زندگی و وجودش رحمت و خیر و برکت و هدایت است و هرچه باعث سعادت دین و دنیای مسلمانان بوده بیان فرموده است در مبارزه علیه کفر و بت پرستی بدونه هیچ ترس و تردیدی تک و تنها در برابر قریش ایستاد آنان را به نابودی ویا تسلیم وادار کرده است آما یک موضوع بسیار مهم را در تمام مدت پیامبری خود پنهان نگهدارد تا اینکه مرض موتش فرا می رسد و در روزهای آخر زندگی بخواهد این موضوع مهم را که باعث نجات امتش از گمراهی است اعلام نماید ولی به خاطر اختلاف چند نفر در مجلسش از بیان این مساله حیاتی خوداری کند و امتش را به دست گمراهی سپارد و باوجود اینکه چهار روز بعد ازاین رویداد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درقید حیات باقی ماند ولی باز از بیان آن خوداری می نماید سبحان الله شان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالاتر و پاکتر و مقدس تر از آن است که به چنین روایاتی آلوده شود و ادب و اخلاص و جانبازی و عشق و علاقه اصحاب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هرگز اجازه نمی دهد که اشخاصی مغرض انان را به اسائه ادب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متهم نمایند.

البته عرض کنم که اگر اهل سنت می خواهند پیامبر خدا را بانی ضلالت امت بدانند من حرفی ندارم!
اما در کدام محکمه و دادگاه عالم کسی که مانع می شود را می گذارند و به سراغ کسی که مورد ظلم و هتاکی قرار گرفته است می روند و یقه اش را می گیرند؟!

و براستی که اين در حقيقت اعتراض به خود خداوند و پیامبران و قرآن ووو است. خداوند پيامبراني را فرستاده براي مردم، براي دعوت به طرف حق و مردم مخالفت كرده‌اند و گرفتار عذاب شده‌اند. حالا ما بياييم و اعتراض كنيم كه اگر خداوند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي‌فرستاد، اين پيامبران (عليهم السلام) مردم را به طرف حق دعوت نمي‌كردند، مردم مخالفت نمي‌كردند و عذاب نمي‌شدند و اگر عذاب شدند بدلیل این است پیامبران کوتاهی کردند!!!!؛ پس در حقيقت اشكال از پيامبران (عليهم السلام) گذشته و به پاي خدا نوشته مي‌شود.
مثلاًَ در سوره مؤمنون، آيه 45ـ48 مي‌فرمايد:
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَي وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآَيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ / إلي فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كَانُوا قَوْمًا عَالِينَ / فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ / فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ
ما حضرت موسي و هارون را به سوي قوم فرعون فرستاديم؛ ولي قوم فرعون مخالفت كردند و عاقبت هلاك شدند.
پس سبب هلاكت مردم مصر و قوم فرعون اين بود كه حضرت موسي (عليه السلام) اين‌ها را به طرف خدا دعوت كرد و اين‌ها مخالفت كرد؛ پس در اين وضع حضرت موسي (عليه السلام) عامل هلاكت مردم بوده است.
يا در رابطه با قضيه حضرت نوح (عليه السلام)، همين تعبير آمده است. سوره اعراف، آيه 59تا 64:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إلي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ... وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ
نتيجه دعوت حضرت نوح (عليه السلام)، اين شد كه تعدادي از جمعيت غرق شدند. اگر نوح (عليه السلام) مردم را درست دعوت مي‌كردند مردم مخالفت نمي‌كردند، مردم غرق نمي‌شدند.
اين طور حرف زدن، نشان مي‌دهد كه نويسنده با روح قرآن و با معنويت قرآن أنس ندارد.
اهل سنت نمی فهمند وظيفه پيامبران (عليهم السلام) ابلاغ است، نه اجبار.

در آيات متعدد ما داريم:
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ

سوره نور/آيه54


يا در سوره رعد، آيه 40:
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ
پيامبر! وظيفه تو ابلاغ است و محاسبه با ما است.
اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي‌گويد:
إئتوني بكتف و دواة.
وظيفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور دادن است، اگر مردم مخالفت كردند و دچار گمراهي شدند، مسؤوليتش به عهده خود مانعين كتابت است، نه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله).

در سوره مائده، آيه 92 اين قضيه را خيلي واضح و روشن بيان كرده است.
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ
خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، از مخالفت بپرهيزيد. اگر مخالفت كرديد، وظيفه پيامبر رساندن است.

يا در سوره احزاب، آيه 36 دارد:
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا
هر كس معصيت خدا و پيامبر كند، گرفتار گمراهي آشكار شده است.

اگر پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايند: كاغذ و قلمي بياوريد (وظيفه‌شان را انجام داده‌اند) و اگر مردم مخالفت كردند و دچار گمراهي شدند، مسئوليتش به عهده مانعين كتابت است نه پيامبر(صلي الله عليه و آله).

ضمن اینکه عمر و حزبش گفته بود:
مرد هذیان می گوید و حسبنا كتاب الله.
يعني نيازي به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نداريم.

از طرفی اتفاقا إبن عباس هم بعد از آن ماجرا گفت:
اجازه مي‌دهيد بنويسيم؟
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
بعد ما قال الرجل؟
بعد از اين‌كه آن مرد مرا متهم كرد به هذيان گفتن؟
لذا بر فرض هم پیامبر مي‌نوشت، چه ارزشي داشت؟ مي‌گفتند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هذيان مي‌گفت. نوشتن آن وصيت‌نامه، ديگر چه فايده‌اي داشت؟


كوتاه آمدن پيامبر از نوشتن به اين خاطر بود كه پس از صدور آن سخن از آنان، ايشان مجبور شدند صرفنظر كنند، زيرا پس از آنچنان سخني (هذيان گفتن پيامبر) اثري براي نوشته جز فتنه و اختلاف باقي نمي‌ماند و در اين باره به نزاع پرداخته مي‌شد و بحث و گفتگو در مي‌گرفت كه آيا آن حضرت در وصيتش (العياذ بالله) هذيان و مطلبي دور از عقل گفته‌اند يا خير؟ همانگونه كه اختلاف كردند و اين سخن ناروا را پيش چشمش گفتند. در آن روز بيش از اين براي حضرت چاره‌اي نبود جز اينكه بفرمايند «از پیشم بروید» و اگر اصرار در نوشتن مي‌فرمود آن‌ها نيز در اينكه وي هذيان مي‌گويد پافشاري مي‌كردند و طرفداران آن‌ها (نعوذ بالله) در اثبات ديوانه شدن پيامبر در آخر عمرش سخت به تلاش مي‌افتادند، كتاب‌ها و طومارهايي در رد نوشته پيامبر و كساني كه به آن احتجاج مي‌كردند، مي‌نگاشتند.
به اين خاطر بود كه حكمت بالغه حضرت اقتضا كرد كه از نوشتن صرفنظر كند تا اين مخالفان بابي را در طعن نبوت نگشايند و از طرفي پيامبر مي‌ديدند علي (صلوات الله عليه) و پيروانش در برابر مضنون آن نوشته (چه بنويسد و چه ننويسد) خاضعند. بنابراين حكمت در چنين وضعي اقتضاي ترك و عدم نوشتن آن را داشت زيرا پس از آن معارضه و اختلاف اثري جز فتنه نمي‌توانست داشته باشد

ضمن اینکه خودتان حدیث ثقلین را معترفید و حداقل به اين تاریخ نگاه كنید، بعد از اين‌كه اين‌ها رفتند، عده زيادي آمدند به عيادت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله). روايت از ام سلمه و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است كه حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مملو بود از مردم و پيامبر بيان كرد:
إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي.
دوباره با همان بيماري به مسجد آمدند و آخرين خطبه را بيان و به أهل بيت (عليهم السلام) توصيه فرمودند.
که چون این حدیث را خانم محترم خودتان بالاجبار معترف شدید و قبول دارید اسناد فوق تواترش را جهت خلاصه نویسی نیاوردم اما اگر بخواهید این را هم خواهم آورد.

از طرف دیگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) استراتژی اش در آن مقطع زمانی اين نبود كه با اصحابش و اطرافيانش برخورد تند بكند.
انگار اين آقایان اهل سنت تاريخ را فراموش كرده‌اند. 12 نفري كه تصميم ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به هنگام مراجعت از جنگ تبوك داشتند، (اين مطلب از قطعيات تاريخ است و در تمام كتاب‌هاي أهل سنت نقل شده است) عمار و حذيفه اينها را شناختند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عرض كردند:
يا رسول الله! افلا تأمر بقتلهم؟ فقال: أكره أن يتحدث الناس أن محمد يقتل أصحابه.
آيا دستور نمي‌دهيد كه اينها را بكشيم؟ فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند محمد اصحابش را مي‌كشد.

تفسير إبن كثير، ج2، ص322 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5،‌ ص24 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج9،‌ ص259

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سياستش اين نبود كه با اصحابش، ولو منافق بودند، ولو طرح ترور ايشان را داشتند، با توجه به موقعيت حكومت اسلامي و افرادي كه در درون حكومت اسلامي و بيرون از حكومت اسلامي به دنبال فرصت بودند تا مهلك‌ترين ضربه را بر پيكر اسلام وارد كنند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چنين دستوري را صادر كند.

نقل قول:

دلیل سوم : این روایت مغایر با روح قرآن و عقل سلیم و سایر احادیث صحیح دیگر می باشد و هر روایتی که دارای چنین اوصافی باشد مردود و قابل قبول نیست و اصحاب کرام هرگاه چنین روایتی را می دیدند هرچند راوی آن صحابی می بود آنرا مردود می دانستند.
اين نقل از يكي از افراد اهل سنت-جواب را از ايشان گرفتم

اوج منطق اهل سنت را ببینید!! همین!!! مغایر با ماست پس حذف شود!!!:khaneh:

براستی با این حذف و کتمان ها در طول تاریخ چه ها بر سر منابع دین خدا آورده اند؟!؟!؟!

قرآنی که خبر از منافقین بین اصحاب می دهد؟! قرآنی که خبر از فرار آقایان عمر و ابوبکر در جنگها را می دهد؟! یا کدام قرآن؟!

کدام روایات وقتی خود جناب! بخاری ناصبی با آن همه رویه ی حذف و کتمان اهل سنت که مشهور است از زبان رسول خدا نقل می کند که عده زیادی از همین صحابه در آتش جهنم خواهند بود و ما مدرکش را آوردیم؟!

در نوشتن مطالب از دو سایت 13 رجب و ولی عصر استفاده کرده ام.

arezo;219902 نوشت:

بنده خدا كي گفت سلمان نبود-عمار نبود وووو
شما ميگي عمر نبود ابوبكر نبودوووو
شما چرا به خودت شك داري

البته ما به بحث با ذهن های پوسیده عادت کرده ایم در بحث با مخالفین دین.

این جواب بنده در رد استشهاد شما به صحیفه سجادیه بود!! که ادعا می کردید آنجا از صحابه تمجید شده ما هم گفتیم فقط منافقین صحابه نبودند:Nishkhand: و دیگرانی مثل آن بزرگواران هم که ذکر شد صحابی محسوب می شوند.و قطعا فهم این مطلب بر شما سخت است و گران!

نقل قول:

از كجا معلوم كه اين صحابي منافقين سلمان و ووو نباشند؟

ثقل دیگر که پیامبر خدا فرموده است ما را دلالت می کند به این که منظور قرآن چه کسانی است.
ضمنا این همه نصوص از کتب مذهب معشوقتان در مذمت و نفاق(بالاتر از کفر) عمر کافی نیست؟!دیگر چه می خواهید....؟! :khaneh:

نقل قول:
به به بالاخره شما اينو فهميديد كه به هر بني بشري اسم صحابي رو نچسبوني

ظاهرا فراموش کرده اید عقیده مذهب معشوقتان را؟!
عدالت جمیع صحابه نظر اهل عمریه است نه شیعیان فائز.

نقل قول:
دلیل دوم : این روایت می گوید : پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : قلم و کاغذی بیاورید. چیزی برای شما بنویسم تا هرگز گمراه نشوید (یعنی اگر آن را ننویسم گمراه می شوید) و لی به علت اختلاف عده ای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از نوشتن آن امر مهم صرف نظر کرد و مسلمانان را به گمراهی سپرد. معاذ الله پیامبر که سراسر زندگی و وجودش رحمت و خیر و برکت و هدایت است و هرچه باعث سعادت دین و دنیای مسلمانان بوده بیان فرموده است در مبارزه علیه کفر و بت پرستی بدونه هیچ ترس و تردیدی تک و تنها در برابر قریش ایستاد آنان را به نابودی ویا تسلیم وادار کرده است آما یک موضوع بسیار مهم را در تمام مدت پیامبری خود پنهان نگهدارد تا اینکه مرض موتش فرا می رسد و در روزهای آخر زندگی بخواهد این موضوع مهم را که باعث نجات امتش از گمراهی است اعلام نماید ولی به خاطر اختلاف چند نفر در مجلسش از بیان این مساله حیاتی خوداری کند و امتش را به دست گمراهی سپارد و باوجود اینکه چهار روز بعد ازاین رویداد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درقید حیات باقی ماند ولی باز از بیان آن خوداری می نماید سبحان الله شان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالاتر و پاکتر و مقدس تر از آن است که به چنین روایاتی آلوده شود و ادب و اخلاص و جانبازی و عشق و علاقه اصحاب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هرگز اجازه نمی دهد که اشخاصی مغرض انان را به اسائه ادب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متهم نمایند.

با سلام

خواهر محترم حقیقت تلخ است ، مگر پیامبر (ص) در روز اول اعلان نبوت خود یعنی یوم الدار که سندش نزد شما صحیح است نفرمود امام علی (ع) خلیفه وجانشین من است ؟

مگر در مواقع بسیاری برتری و فضل وعلم امام علی (ع) را بر همه اصحاب معلوم نکرد؟

مگر سه ماه قبل از رحلت در غدیر خم به همه اعلام نکرد که : من کنت مولاه فعلی مولاه ....

بله در روز آخر ، ریاست طلبان که دنبال حطام دنیا بودند اطراف پیغمبر جمع شدند و همه بفکر خود بودند ، جالب اینجاست که هرگاه پیامبر میگفت علی را بخوانید عایشه میگفت نه ابوبکر را بخوانید ... حفصه میگفت نه عمر را بخوانید !!!!

خوب خودتان ببینید چه غوغایی بوده ...

پس بجای عذر بد تر از دلیل برای ابطال احادیث صحیح وحمله به تشیع ، کمی به اوضاع واحوال واحادیث دیگر توجه ودقت کنید تا حقیقت ما جرا را بیابید البته با استعانت از الله تعالی .

http://www.askdin.com/thread18454-4.html

کاربر arezo:

نقل قول:
ذكر منبع
نقل قول:

معشوقمان همان همسرمان است
نقل قول:

[U]ما كه مثل شما دنبال عشق بازي نيامديم اينجا[/U]

در مورد مشروعیت ازدواج موقت در اهل سنت:
مشروعيت ازدواج موقت در كتاب هاي اهل سنت

در مورد بدعات ازدواجی مثل ازدواج مسیار که حاصل فرار از حلال خدا و افتادن در باتلاق بدعت های عمریه است:

می خواهم بدانم یعنی شما بدیهی ترین بدعتهای ضاله مذهبتان را هنوز نمی دانید؟! عجب اطلاعاتی...از مسلک عمر چنین عمریونی یافت خواهند شد البته متاسفانه نزد عمریه این تنها بدعت نیست

حال که آگاهای ندارید لطفا بدعت هاي زیر را نیز اضافه کنید: همگی اینها به جهت حرام شماری حلال خدا بوده و افتادن در باتلاق این بدعت ها...: تفاوت این ها با ازدواج موقت در این است که ازدواج موقت در سنت نبی خدا و کتاب خدا موجود است اما این زناها و بدعت ها وجود ندارد:

زواج عرفي

زواج مسفار

زواج سياحي

زواج فندقي

زواج مناخي

زواج صيفي

زواج موسمي

زواج الوناسة

زواج بنية الطلاق

زواج مطيار

زواج . . . . . . . . . وو الخ

این هم یک ویدیو درباره فتواهای این ازدواجهای بدعت آور:

اين هم لينك ازدواج های دوزاری ، 2 ریالی از 100 ریال تا 700 ریال:

متاسفانه دلیل تمامی این فساد و فحشاء یک چیز بیش نیست .. ترک ثقلین .. ترک قرآن و ترک سنت محمد و آل محمد - علیهم السلام.

با استفاده از مطالب کاربر adeliran در iranclubs.

جمعي از دانشمندان اهل سنت تصريح کرده‌اند که متعه مساوي است با زنا و اصلاً داخل شاخه‌هاي نکاح نيست. اينان توجه ندارند که دارند به خدا و پيامبر و قرآن توهين مي‌کنند.

حال به برخی از ازدواجهای ساختگی و بدعات اینان اشاره می‌کنیم:

ازدواج مسیار نوع 1: آن است که مرد و زن به صورت شفاهی و بدون حضور گواه و یا گواهان و بدون ذکر عقد شرعی و بدون در نظر گرفتن مهریه باهم پیمان زناشویی ببندند، شایان ذکر است اهل سنت حضور گواه، اجازه ولی حتی برای زن بیوه، کوچ کردن از خانه پدر به خانه شوهر و... را شرط صحت عقد می‌دانند .

ازدواج مسیار نوع 2: آن است که مرد و زن به صورت شفاهی و در حضور گواهان با یکدیگر پیمان می‌بندند که چند روزی با هم باشند بدون اینکه شب‌ها نزد یکدیگر باشند و باید زن حق نفقه و شب خوابی را به شوهر ببخشد.

ازدواج مسیار نوع 3: این نیز مانند سابق است لیکن زن می‌داند که حق شب خوابی و نفقه دارد ولی از حق خود به جهت بهره مندی از امتیازات دیگر می‌گذرد.

ازدواج به نیت طلاق: که جواز آن توسط ابن تیمیه صادر شده است که شخص می‌تواند در مدت اقامت در شهری ازدواج نماید به نیت اینکه زوجه را طلاق دهد.

ازدواج مسفار: ازدواجی است که در سفر صورت می‌گیرد و محدود به حدی است و زن حق همخوابی ندارد و سایر حقوق خود را نیز اسقاط می‌کند.

ازدواج فرند: ازدواجی است که مرد و زن به عنوان دو دوست در مدت دوستی با یکدیگر برقرار می‌سازند بدون تعیین وقت و لکن بدون قصد زناشویی همیشگی و در این نوع ازدواج زن در خانه خودش سکونت دارد و البته به این ازدواج ازدواج مراسله نیز می‌گویند .

ازدواج صیفی (تابستانی): ازدواجی است که شرط می‌نمایند در مدت تابستان با هم باشند با همان شرائطی که پیشتر ذکر شد.

ازدواج عرفی: بین زن و مرد نامه‌ای رد و بدل می‌شود که در آن اشاره به علاقه فیما بین است که پس از این تبادل علاقه پیمان می‌بندند که مدتی با هم باشند و بعد زوال علاقه نامه حاوی علاقه فیما بین از بین رفته و گویا هیچ علاقه‌ای فیما بین این دو نفر نبوده است برخی از علمای اهل سنت این ازدواج را در صورت احراز شرائط شرعی می‌دانند.

ازدواج مطیار (پروازی): ازدواج کادر پرواز یعنی میهمانداران و سایر کادر پروازی در طول سفر بایکدیگر و چنانچه سایر شرائط محرز باشد در طول سفر می‌توانند با یکدیگر ازدواج نمایندو این روش نوع دیگری از ازدواج است .

در خاتمه یاد آور می‌شوم در بسیاری از پایگاههای اهل سنت از جمله پایگاه "علی البال"، پایگاه "شامل" و بسیاری دیگر از پایگاههای اهل سنت به طور مبسوط به انواع ازدواجهای موجود اشاره شده و حتی برخی ازدواجهای دیگر مانند ازدواج مخفی و ازدواج سفر نیز در آن پایگاهها مورد پرسش واقع شده است، به صورتی که رواج هر یک از این ازدواجها را بر اساس شیوع در برخی اقالیم جغرافیایی نیز یاد آور شده‌اند و به نقد، ترویج و یا صحت و عدم صحت آنها پرداخته‌اند...

خب این است عاقبت دور ماندن از ثقلینی که رسول خداصلوات ا...علیه وآله و سلم فرمودند!!!! دوری از حلال خدا و گرفتار بدعت ضاله شدن!!
فرق اینها با ازدواج موقت این است که ازدواج موقت سنت نبی خداست و این ازدواج های ساختگی ساخته و بدعت عمریون و در سنت و سیره وجود ندارد!
-
(نقل با کمی تغییر)

بسم الله الرحمن الرحیم


گفته ای از ما
اسلام دین عفت وپاکی و پاکیزگی است و در این دین جایی برای بی حرمتی و ناساز گاری فطرت و انتهاک حرمات نیست.
پوشه سرّی که در پیش رو دارید برای اولین بار است که به این صورت انتشار یافته است در این پوشه به مسائلی اشاره میشود که تا به حالا از عامه اهل سنت مخفی نگه داشته شده است .
گروهی نادان که به دروغ ادعای پرچم داری اسلام و دفاع از سنت رسول مبین اسلام که در گذشته نصوصی از بزرگان دین در بیزاری و تبری از این گروه وارد شده است ؛

متاسفانه اینگونه روایات از دید اکثر مردم پنهان نگه داشته شده است و امروز اسلام چوب پنهان کاری این گونه حقایق را میخورد تا جایی که همان گروه منفور امروز سردمدار دفاع از اسلام ناب خود را معرفی می کند و از سستی علمای اهل سنت سوء استفاده مینمایند .
انگار این عده نادان وظیفه ای جز محکوم نمودن مدافعین حقیقی و پاسداران جان بر کف اسلام ندارند در حالیکه امروز اسرائیل و دشمنان اسلام نوک پیکان مبارزه فرهنگی خودرا متوجه ریشه اسلام نموده اند اما از این جاهلان بی خرد که خود نوکران استعمار خبیث میباشند چه انتظاری میتوان داشت .
این گروه هر روز به بهانه های مختلفی سعی در گل آلود کردن چشمه سار زلالی را دارند که منبع اصلی آن قران و عترت است ؛
اما غافل از اینکه خود غرق در لجن دوری از سنت واقعی رسول مبین و مطهّر اسلام اند چه خوش سرائیده است شاعر که

هرکه گریزد ز خراجات شاه خار کش غول بیابان شود

انان که راه اهل البیت را کنار گذاشتند و به خاطر حسادت و کینه های عصر جاهلیت به دنبال طاغوت راه افتادند و سنت رسول خدا و قران را نا دیده گرفتند خود گمراه شدند و مردم را نیز به دنبال خود به گمراهی کشاندند
وقتی از راه صواب به کژ راه تعصب گام نهادند و عترت را نا دیده گرفتند جز این رسوایی ها نتیجه ای حاصل حالشان نخواهد شد .

خدا شاهد است که این مطالب را فقط برای روشن نمودن اذهان جوانانی که به دنبال حقیقت اند و از پاسخ های بی سرو ته مولوی ها به ستوه آمده اند به خامه قلم رنگین نموده ایم تا باشد که در راه دفاع از اسلام ناب و آگاهی بخشیدن به نسل جوان مسلمان قدمی برداشته باشیم .
تا بدانند که اینان چه اندازه دروغ و افتراء به خدا و رسولش بسته اند ؛چه اندازه مفتیان مفت اندیشه ، غرق در شهوت و سکس ؛ تحت تأثیر سلطه هوا و هوس و حکام شهوت گرا ، مردم و قوم خود را با نام اسلام به گمراهی کشانده اند .

در این نوشتار به گوشه ای از رسوایی های فقهی مذاهب چهار گانه اهل سنت پرداخته شده است که امید است جوان سنی بدون تعصب به منابعی که داده شده است مراجعه نماید و خود راه حقیقت را در پیش گیرد .
و من الله التوفیق و الی الله المستعان

ادامه پایین:

فتاوای رسوا بخش اول


نزدیکی با محارم


  • 1- کسی که با مادر و دخترش نزدیکی کند حدی بر او نیست :
ابن حزم در کتاب المحلی مینویسد: ابو حنیفه وقتی حکم به زنا میکند که زن مطروفه باشد (یعنی زن مجانا خود را در اختیار کسی قرار بدهد)
اما اگر مزد و یا اجاره باشد، زنا نیست و حدی در آن جاری نمیشود....
در ادامه مینویسد :
بنا بر این فتوا دیگر هرکسی که خواست در ملاءعام زنا کند مشکلی ندارد و حدی بر آنها جاری نمیشود چون مقداری پول را مزد و یا اجاره عمل قرار میدهند ،
وی در ادامه مطلب مینویسد اصحاب ابی حنیفه حیله های ارتکاب معاصی را به گنه کاران و پیروان خود یاد میدهند تا جایی که یاد میدهند هرکسی که با مادر و دختر خود نیز عالما و عامدا نکاح ببندد و نزدیکی کند حدی بر او جاری نمیشود

المطروفة :زن بی باکی که از هیچ مردی ابائی ندارد خود رابر همه عرضه میکند و میزبان هر نا محرمی است (از همخوابی با هیچ کسی ابایی ندارد)
و به غیر از شوهرش چشم دارد.
- لا حد على من وطأ أمه أو ابنته!!
( إن أبا حنیفة لم یر الزنا إلا مطارفة* أما لو كان فیه عطاء و استئجار فلیس زنا و لا حد فیه و قال أبو یوسف ومحمد بن الحسن و أبو ثور و أصحابنا و سائر الناس هو زنا وفیه الحد ... ) إلى أن قال ( .... : وعلى هذا لا یشاء زان ولا زانیة أن یزنیا علانیة إلا فعلا وهما فی أمن من الحد بأن یعطیها درهما یستأجرها به، ثم علموهم الحیلة فی وطء الأمهات والبنات بأن یعقدوا معهن نكاحا ثم یطأونهن علانیة آمنین من الحدود، )

أقول : هل سنرى إعلان تأجیر أمهات و أخوات ماركة وهابیة للنكاح مع تخفیضات موسمیة ؟! ربما امسح و اربح !

- پذیرایی از میهمان

ابن حزم مینویسد
ابن جریج گفته است : خبر داد مرا عطاء بن ابی رباح که گفت :مرد دخترش را به غلامش و فرزندو برادر ش حلال میکرد و همچنین زن دخترش را برای شوهرش حلال مینمود ؛ عطاء میگوید من این کار را دوست ندارم و برای من ثابت نشده است ،اما به تخقیق به من رسیده است که مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد
ابومحمد گفته است که این نظر و فتوایی در میان فتاوا است و نظر سفیان ثوری نیز میباشد : و مالک (امام مالک رئیس فرقه مالکی اهل سنت ) و اصحابش گفته اند درین مورد اصلا حدی جاری نمیشود .

2- الكرم الوهابی یتجلى فی إرسال ولیدتهم إلى ضیفهم !

( قال ابن جریج : واخبرنی عطاء بن أبى رباح قال : كان یفعل یحل الرجل / صفحة 258 / ولیدته لغلامه وابنه وأخیه وتحلها المرأة لزوجها ، قال عطاء : وما أحب أن یفعل وما بلغنی عن ثبت قال : وقد بلغنی أن الرجل كان یرسل بولیدته إلى ضیفه * قال أبو محمد رحمه الله : فهذا قول وبه یقول سفیان الثوری : وقال مالك . وأصحابه لا حد فی ذلك أصلا ... )
( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 257 و 258 / ط دار الفكر بتحقیق أحمد شاكر)

أقول : ربما لهذا یحبون زیارة بعضهم البعض كثیراً ... من یدری !!

- نکاح با محارم

خدایا مارا ببخش ...حتی با محارم ...مادران و خواهرانشان !!!!
ابن حزم مینویسد :
علماء در این زمینه اختلاف کرده اند یک طائفه گفته است : کسی که با مادر یا دختر و یا یکی از محارمش ازدواج کند و یا زنا نماید فرقی ندارد همه یکی است و این عقد هیچ اثری ندارد اگر عالم به تحریم و از روی عمد باشد و بر او حد زنا جاری میشود و فرزند در این نکاح ملحق نمیشود (به پدر)این قولنقل شده است از حسن، مالک و شافعی، و ابی ثور ؛و ابی یوسف و محمد بن حسن از یاران ابو حنیفه

فتوای مالک رئیس مذهب اهل سنت )

( وقد اختلف الناس فی هذا فقالت طائفة : من تزوج أمه أو ابنته أو حریمته أو زنى بواحدة منهن فكل ذلك سواء وهو كله زنا والزواج كلا زواج إذا كان عالما بالتحریم وعلیه حد الزنا كاملا ولا یلحق الولد فی العقد وهو قول الحسن . ومالك . والشافعی . وأبی ثور وأبی یوسف . ومحمد بن الحسن صاحبی أبی حنیفة :
مالک در این مساله بین نزدیکی به عقد و نزدیکی به ملک یمین (کنیز)فرق قائل شده است و گفته است :
در مورد کسی که مالک شود دختر برادر و یا دختر خواهر ،عمه ، خاله یا همسر پدر و یا همسر فرزند نسبی اش و یا مادر رضاعی یا دختر رضاعی یا و یا خواهر رضاعی را ؛
در حالیکه میدانند نزدیکی با آنها حرام است و نسبت آنها را نیز با خود میداند ولی باز هم با آنها نزدیکی نماید حدی بر او جاری نمیشود و فرزند نیز به او ملحق میشود (حلال زاده است) اما تنبیه میشود ...

إلا أن مالكا فرق بین الوطء فی ذلك بعقد النكاح وبین الوطء فی بعض ذلك بملك الیمین
فقال : فیمن ملك بنت أخیه . أو بنت أخته . وعمته . وخالته . وامرأة أبیه . وامرأة ابنه بالولادة وأمه نفسه من الرضاعة . وابنته من الرضاعة . وأخته من الرضاعة
وهو عارف بتحریمهن وعارف بقرابتهن منه ثم وطئهن كلهن عالما بما علیه فی ذلك فان الولد لاحق به ولا حد علیه لكن یعاقب ورأی أن ملك أمه التی ولدته . وابنته وأخته بأنهن حرائر ساعة یملكهن فان وطئهن حد حد الزنا ،
وقال أبو حنیفة

لا حد علیه فی ذلك كله ولا حد على من تزوج
أمه التی ولدته و ابنته و أخته و جدته و عمته و خالته و بنت أخیه و بنت أخته ؛ عالما بقرابتهن منه عالما بتحریمهن علیه ووطئهن كلهن فالولد لا حق به والمهر واجب لهن علیه ولیس علیه إلا التعزیر دون الأربعین فقط وهو قول سفیان الثوری ... )
( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 253 / ط دار الفكر بتحقیق أحمد شاكر)

فتوای ابو حنیفه(رئیس مذهب اهل سنت )
ابو حنیفه میگوید حدی جاری نمیشود بر کسی که ازدواج کند با مادرش که اورا به دنیا او آورده است ؛دختر، خواهر ،مادر بزرگ ،عمه و خاله ،دختر برادر و دختر خواهر ش در حالیکه آگاه به قرابت و نسب آنها و عالم به حرمت ازدواج با محارم هم هست.و با آنها نزدیکی هم بکند ؛فرزند به او ملحق میشود و پرداخت مهریه هم واجب است و تنها باید تعزیر شود آنهم کمتر از چهل ضربه ؛ نظر سفیان سوری نیز همین است .
(تنها چیزی که توجیه گر این گونه فتاوا میباشد همان تصحیح نسب آلوده خودشان است که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت)

أقول : و إن كان هناك عقد فكیف یصح هذا العقد أصلاً على الأم أو المحارم ؟! لعل فتواهم هذه لإضفاء الشرعیة على نسب بطلهم المخضرم ، و الله أعلم !

- جواز اجرای خطبه نکاح با زنی که ازدواج با او حرام است !!!!

((هرگاه کسی زنی را که نکاح اش بر او حرام است به عقد خود در بیاورد و با او نزدیکی کند بر او حدی واجب نیست .))به خاطر شبهه نکاح، اسبیحانی گفته است :
این نظریه ابو حنیفه و زفر است ،و أبو یوسف و محمدگفته اند اگر ازدواج کند با کسی که ازدواج با او حرام است و آگاه به حرمت آن باشد در این مورد شبهه ای نیست و بر او حد جاری میشود اگر نزدیکی نموده باشد و اگر نمیدانسته حدی بر او نیست ؛ اما آنچه که درست است دیدگاه و نظر ابو حنیفه و زفر است و بر این دیدگاه نسفی و محبوبی و غیر از ایندو مشی نموده اند.
( اللباب فی شرح الكتاب للشیخ عبد الغنی الغنیمی الدمشقی المیدانی / كتاب الحدود / ج1 / ص540 / ط دار المعرفة )

پناه بر خدا این چه فقهی است ؟ این چه دین و آئین است تفاوت این دیدگاه با نظریات فروید کجاست؟!!!!!!!

4- امرأة لا تحل لك فهل یجوز نكاحها ؟

( (ومن تزوج امرأة لا یحل له نكاحها فوطئها لم یجب علیه الحد)، لشبهة العقد، قال الإسبیجانی: وهذا قول أبی حنیفة وزفر، وقال أبو یوسف ومحمد: إذا تزوج محرمة وعلم أنها حرام فلیس ذلك بشبهة وعلیه الحد إذا وطئ، وإن كان لا یعلم فلا حد علیه، والصحیح قول أبی حنیفة وزفر، وعلیه مشى النسفی والمحبوبی وغیرهما، تصحیح. )

أقول : أعوذ بالله ، أی فقه وأی دین هذا؟ إنه دین فروید الذی لا یعرف إلا الجنس !

ادامه دارد...

ازدواج پدر با دختر؟ لا اقل چيزي بگوييد كه حداق يك درهزار در ميان اهل تسنن رواج داشته باشد فتوايي كه حتي يك درصد از اهل سنت جامعه مسلمانان آن را نشنيده اند و حتي كمتر ازيك ده هزارم هم به آن عمل نميكنند و قبولش ندارندآيا فتوا حساب ميشود؟چه كسي گفته است كه اگر كسي رييس يك مذهبي باشد و درباره سوالي كه از او پرسيده اند حكمي بدهد و آن حكم براي رافضي ها قابل قبول نباشد آن مذهب از پايه و اساس غلط است و كل احكان و فتواهاي آن پيشوارا بايد رد كرد


اگر اين طور بود پس خود شيعه بايد سالها پيش مذهب خود را كنا ر ميگذاشت زيرااكثريت كتب شيعه پر است از روايات غير قابل قبول و احكام ها نادرست-كافي است سري به رساله هاي خود بزنيد.

پيغمبر بارها و بارها در همين صحيح بخاري فرموده كه لاتكذبو...(حديث 106 و 107)كه دروغگويان امتش فراوانند كه احاديثش را جعل ميكنند و سخنان ناروايي را ممكن است كه به او نسبت بدهند-حال شما بگوييد با اين هشدار پيغمبر مسلمانان چه كنند؟ اصلا هدف پيامبر از گفتن اين حرف چه بوده؟

آيا پيغمبر جز اينكه از نقل اين حديث منظورش اين بوده كه اي مسلمانان حواستان جمع باشد به گفته هاي دروغين و آنها را بايد بشناسيد تا درگمراهي نيفتيد؟ آيا جز اين است كه ما وظيفه داريم احاديث را برسي كنيم ؟

شما فتواهاي بزرگان اهل سنت را زير سوال ميبريد اما از فتواهاي خود كه يكي از بزرگترين غير قابل قبولهايش متعه است آن را قبول ميكنيد چرا چون فقط كوركورانه و متعصبانه دنبال شيعه نشان دادن خود هستيد

به من بگوييد اين كجايش حكم ازدواج را دارد وقتي كه طبق همين فتواهاي بزرگان شما يك زن صيغه اي...بخوانيد:

2075-همسر موقت می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود یا کاری در خارج خانه برای خود انتخاب کند، مگر این که به خاطر بیرون رفتنش حق شوهر از بین برود.(آزادي زن در اين باره چه معنايي دارد ؟مگر نه اينكه زوجه بايداز زوج اجازه بگيرد؟چرا در متعه آزاد شده؟ميدانيد چرا بله به خاطر اينكه ازد.اج موقت معنايي ندارد و كلمه ازدواج را نبايد روي متعه گذاشت)
مساله 2074-همسر ازدواج موقت حق خرجی ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد و حق واجب همخوابی نیز ندارد.
(اين كجايش با عقل و انصاف و قرآنهمخواني دارد؟مگر خداوند در قرآن نگفته است كه مرد وظيفه دارد همسرش را تامين كند؟اگر صيغه نوعي ازدواج است پس زوجه ميباسيت از اين حقوق برخوردار شود اما چرا نشده است؟)
مساله 2072-احتیاط واجب آن است که شوهر بیش از چهار ماه نزدیکی با همسر خود را در ازدواج موقت نیز ترک نکند.احتياط واجب؟
مساله 2073- زنی می تواند در ازدواج موقت شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند و تنها لذتهای دیگر ببرد، ولی اگر بعدا به این امر راضی شود مانعی ندارد
. اين شرط كاملا غير اسلامي و كاملا غير شرعي است..مگر ميشود زن براي شوهرش يك همچين شرطي را بگزارد و نام خودش را زوجه بنهد؟اين خلاف آيات قرآن نيست؟.
مساله 2048- زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، همچنین مرد مسلمان نمی تواند بنابر احتیاط با زن کافر ازدواج دائم کند ولی ازدواج موقت با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد
(ازدواج موقت با زنان اهل كتاب مشكلي ندارد بله خب چون هدف ازدواج نيست لذت جنسي است
مساله 2032- ........ 5-
زن و مرد باید از رو ی اختیار به ازدواج راضی باشند ولی اگر یکی از آن دو ظاهرا با کراهت اجازه می دهد اما می دانیم قلبا راضی است عقد صحیح است.(مزخرف است ما از كجا ميتوانيم بفهميم كسي قلبا راضي است-بيشتر به شعر شباهت داشت تا فتوا
-عقد ازدواج‌ موقت‌ با زنی‌ که‌ زنا کار است‌، خصوصا اگر از زن‌هایی‌ باشد که‌ در زنا شهرت‌ دارد(يعني همان فاحشه به تمام معنا)، با کراهت‌ جایز است به به به به بله زنا كار بودن هم در ازدواج موقت براي شما جايز است همان فتواي ابوحنيفه و شافعي شرف دارد به اين فتواهاي شما‌،

اين هم فتواهايي ديگر از بزرگان شما---شرمنده براي حفظ آبرو نام نميبرم فتواها مال كدام مرجع است هرچند كه مراجع شما با هم اتفاق نظر دارند

. زنى كه متعه مى‏شود ، اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند ، عقد و شرط او صحيح است ، و شوهر فقط مى‏تواند لذتهاى ديگر از او ببرد ، ولى اگر بعداً به نزديكى راضى شود ، شوهر مى‏تواند با او نزديكى نمايد ، و همچنين است حكم در عقد دائم

زنى كه متعه شده است اگر چه آبستن شود حقّ خرجى ندارد (يك زن باردار هم حتي حق خرجي ندارد حتي اگر آن تحفه ي پدر به قول شما شرعي اش باشد-بله بايد هم بگوييد حق خرجي ندارد چون حكم زنا را دارد.
مسأله 2391 ـ زنى كه متعه شده است حقّ همخوابى ندارد(اينگونه ميخواستيد با متعه زن را از فسق و فجور باز نگه داريد؟ ابوحنيفه راست گفت ازدواج با خيار و اكرنبج بهتر است به خدا) ، و از شوهر ارث نمى‏برد(بله معلو م است چون اصلا حكم زوجه را ندارد متعه متعه است وسيله اي براي فروكش كردن اميال مردان تشيع) ، و شوهر هم از او ارث نمى‏برد ، و چنانچه ارث بردن را ـ از يك طرف يا از هر دو طرف ـ شرط كرده باشند ، صحت اين شرط محل اشكال است ، ولى مراعات احتياط ترك نشود . ؟؟؟؟؟؟
مسأله 2392 ـ زنى كه متعه شده است اگر چه نداند كه حقّ خرجى و همخوابى ندارد ، عقد او صحيح است

يعني اگر سر زن كلاه هم گذاشتي ايرادي ندارد،
.
اين است مذهب راستين شما

توضيح درباره صحيح بخاري و صحيح مسلم:

متاسفام براي كساني كه صحيح بخاري و مسلم را جلويشان گذاشته و قبل از اينكه بفهمند كتاب بخاري و مسلم اصلا براي چه تاليف شده اندو به نقد احاديث پرداخته اند در باره اش قضاوت ميكند و جالب است با ميل خودش تفسير هم ميكنند و يك نتيجه گيري كلي هم در باره اهل سنت ميكنند و به راحتي هم حكم ارتداد بيش از يك ميليارد مسلمان را صادر ميكنند فقط و فقط به خاطر اينكه اصلا نميفهمند اين دوكتاب براي چه تاليف شده اند و اصلا هدف امام بخاري از تاليف اين كتاب چه بوده.

علاوه بر اينكه هنوز بيشتر سوالهاي اهل تسنن را شيعه نتوانسته اند پاسخ بدهند بهتر است براي اين آقايت متعصب و شيعه هاي تندرو كه خود علي ع در نهج البلاغه با رها از دست شيعيانش ناليده است و به خدا گفته است خدايا من آنان را نصيحت و پند و آنان مرا خسته كرده اند توضيحاتي بدهم بلكه افاقه كند

كتا ب صحيح بخاري

ابوعبداللّه محمّد بن اسماعیل بخاری، در سال 194ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) دیده به جهان گشود. وی در کودکی، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربیت او پرداخت.
بخاری در شرح حال خود آورده است که در ده سالگی، حفظ حدیث را آغازید، و در شانزده سالگی، به همراه مادر و برادرش راهی مکه گشت و شش سال در آن شهر و نیز مدینه اقامت گزید. در این سالیان، بخاری به فراگیری علوم دینی پرداخته و بر اثر نبوغ شگفت انگیز در میان طالب علمان درخشید. او به منظور اخذ حدیث و دانش، سفرهایی به شام، مصر، الجزیره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نیشابور بود که اعتقاد وی به مخلوق بودن قرآن سبب کشمکش میان او و محمّد بن یحیی دَهلی گشت.
بخاری، پس از سخت کوشی های علمی و پدیدآوردن کتاب هایی چند، به زادگاه خویش بازگشت. اختلاف میان او و خالد بن احمد (والی بخارا) زمینؤ تبعید وی را به سمرقند فراهم آورد. وی ناچار از سکونت در روستایی گشت و سرانجام در سال 256ق که 62 سال از عمر وی می گذشت جهان را بدرود گفت.1
امام بخاری، هجده کتاب پدید آورد که مهم ترین آن را می توان الجامع الصحیح البخاری دانست.
التاریخ الکبیر، التاریخ الأوسط، التاریخ الصغیر، خلق أفعال العباد، الضعفاء الکبیر، أسامی الصحابة، المبسوط، المسند الکبیر، الضعفاء الصغیر، و مختصر من تاریخ النبی(ص) کتابهای دیگری است که از وی برجای مانده است. کتاب صحیح البخاری
این کتاب، نخستین کتاب حدیثی فراگیر اهل سنت بوده و مهم ترين مأخذ حدیث نزد عالمان سنی مذهب شناخته شده است. مجموعه روایی بخاری در نُه جزء سامان گرفته است.
احادیث به طور موضوعی در باب های زیر جای داده شده است: «بدء الوحی»، «الأیمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحیض» و «الصلوة»، و در بخش های دوم، سوم و چهارم کتاب، ابواب فقهی گنجانده شده است. بخاری در بخش پنجم، به مناقب و مغازی پرداخته و بخش ششم را به تفسیر آیات قرآن، و بخش هفتم را به پاره ای از ابواب فقهی، مانند نکاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم، روایاتی را در زمینؤ ادعیه و برخی مسائل فقهی، و در واپسین بخش کتاب خویش، «منامات»، «فتن»، «أخبار آحاد» و «إعتصام به کتاب و سنت» و «توحید» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است. شمار احادیث کتاب
عالمان اهل سنت در شمارش احادیث کتاب بخاری، اختلاف نظر دارند. ابن حجر در هدی الساری، از ابن صلاح نقل کرده است که مجموع حدیثهای تکراری و غیر تکراری آن به 7275 حدیث می رسد.2 کتاب تک جلدی صحیح البخاری که در ریاض چاپ شده، 7563 حدیث را نشان می دهد،3 و از طرفی، رضوان محمّد رضوان در اثری موسوم به فهارس البخاری ، به نقل از ابن حجر، شمار احادیث آن را به 9082 می رساند.4 باید دانست که تکراری بودن نیمی از احادیث کتاب بخاری، مجموعؤ احادیث غیر تکراری را بنابر شمارش ابن صلاح، 4000 حدیث می نمایاند.
از آنجا که بخشی از احادیث بخاری (1341 حدیث)، از معلّقات بوده و سند کامل ندارند، و بسیاری از آن احادیث، سخنان پیامبر نبوده و از اصحاب، یا تابعان روایت شده است، و همچنین موارد دیگر، می توان گفتؤ ابن حجر را پذیرفت:
احادیث مسند و موصول به پیامبر(ص)، بدون تکرار در صحیح البخاری، فقط 2602 حدیث است.5
صحیح البخاری، بیش از دیگر آثار حدیثی، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاکنون 118 اثر دربارؤ آن نگاشته اند. 59 اثر، شرح تمام یا ناتمام صحیح البخاری است. 28 کتاب به عنوان حاشیه، و پانزده تلخیص از مندرجات صحیح البخاری نشر یافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.6 چگونگی ضبط احادیث بخاری 1 . نقش دوران منع حدیث
پاره ای از ایمان آورندگان که حدیث پژوه نبوده و ظاهر حدیث را می نگرند (مثل شما آقايان) چنین می پندارند که تمامی حدیث های منسوب به پیامبر، بی کم و کاست از آن حضرت روایت شده و مخاطبان رسول اکرم(ص)، الفاظ و ظرافتهای کلام او را بدون اندک تغییری نقل کرده و در مجموعه های روایی به نسل بعدی انتقال داده اند. آنان می پندارند که احادیث کتاب هایی همچون صحیح البخاری، همگی از پیامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است،

و همگي بايد درست باشد چرا چون از منابع اهل سنت است حال آن که این قضاوت را خرد نمی پذیرد؛ زیرا که نمی توان از صحابؤ رسول اکرم انتظار داشت که حافظه ای چنان نیرومند داشته باشند که حتی یک حدیث یا یک عبارت و کلمه را از یاد نبرده باشند. و همین سان، باید تابعان و دیگر راویان را در نظر آورد.
به نظر می رسد که هر کدام از صحابیان پیامبر، به اندازؤ حافظؤ خویش، الفاظ و معانی سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ایام، دگرگونی در آن همه رخ داده است. از این رو، بسا که معنا را در قالب کاربردی خویش گنجانده و برخی الفاظ را به همراه آن آورده است

اين كتاب براي اين تاليف شده است كه حديث پژوهان در باره اش بررسي كنند وحقيقت قرآن و پيامبر را درك كنند

امام بخاري ميتوانست احاديث غير قابل قبول را از بخاري حذف كند اما اگر نكرد دليلش اين بود كه علما و مسلمانان

خود به اجماع اين حقايق را درك كنند و بديهي است كه كسي كه علم به حديث شناسي نداشته باشد امام بخاري و كتابش و اهل تسنن را زير سوال ميبرد.

در كتب خودتان وسايل الشيعه آمده است كه علي ع فرمود : رسول خدا مرا مامور فرمود ه تا اينكه بارگاه ها را خراب كرده و بت هارا ويران كنم


حديث ديگري از علي در همين وسايل الشيعه:پيغمبر فرموده قبر مرا قبله و مسجد قرارندهيد و خدا يهود را به اين سبب لعن كرده زيرا آنان قبر انبيا را مسجد و زيارت گاه قرار ميدادند

و باز هم حديث ديگر:از ابي عبدالله:پيامبر نهي فرموده از اينكه بر قبرش نماز بخوانند و يا بر آن بنشينند و يا....

در همين وسايل الشيعه:اختلاف در باره مكان دفن پيامبر:عده اي اختلاف كردند درباره محل دفن رسول و علي ع فرمود اگر بخواهيد براي شما ميگويم:خدا يهود و نصارا را لعنت كردهكه در مكاني غير از محل موت دفن شوند

پس پيغمبر در همان مكان موت يعني حجره عايشه دفن گرديد.

اما شما شيعه ها چه كه براي پروار شدن خرها و گاوهايتان نيز از قبر ها حاجت ميطلبيد غافل از آنكه كليد همه مشكلات در دست خداست و درك درستي هم از توسل نداريد و آن را اشتباه ميگيريد

حال بگوييد كدام مزخرف تر است؟قول و روايات و فتواهايي كه اهل تسنن بدان عمل نميكنند و نميپزيرند آن هم از ابن عباس و يا هركس ديگر و يا توسل شما به خاك و قبر و متعه و .... و....؟

چه شده است مثنوي صد مني نوشته ايد خيال ميكنيد در برابر سخنان بي اساس و تهمت هاي شما اهل تسنن ساكت مي ايستند و به چيزي چنگ زده ايد كه اهل تسنن قبول ندارند؟اشتباه شما يكي دو تا نيستاشتباه شما اين است

كه شما هر كتابي را مثل قرآن ميدانيد و توقعتان اين است كه هر كتابي بايد مانند قرآن مصون از خطا باشد..

بنابراين بر سر كلمه اي با اهل تسنن بحث راه مياندازيد در حالي كه اهل تسنن كتب خودشان را با بررسي ميپزيرند نه بدون بررسي.

اين بود در جواب مثنوي صد مني شما
ببخشيد دير جواب ميدهممن اهل كپي نيستم ميبايست خودم جواب بدهم
اين جواب به همه ي پست هاي شما وسلام

arezo;220930 نوشت:

[=b nazanin]ازدواج پدر با دختر؟ لا اقل چيزي بگوييد كه حداق يك درهزار در ميان اهل تسنن رواج داشته باشد [=times new roman]–[=b nazanin]فتوايي كه حتي يك درصد از اهل سنت جامعه مسلمانان آن را نشنيده اند و حتي كمتر ازيك ده هزارم هم به آن عمل نميكنند و قبولش ندارندآيا فتوا حساب ميشود؟چه كسي گفته است كه اگر كسي رييس يك مذهبي باشد و درباره سوالي كه از او پرسيده اند حكمي بدهد و آن حكم براي رافضي ها قابل قبول نباشد آن مذهب از پايه و اساس غلط است و كل احكان و فتواهاي آن پيشوارا بايد رد كرد




[=book antiqua]با سلام
میدانید حکایت شما چیست !!
وقتی علمای شما چنین تصوراتی دارند و
[=book antiqua]ا[=book antiqua]ی به حال بقیه که از آنها پیروی میکنند !!


[=book antiqua]فتواى امام مالك و به تبع او شافعى در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش كه از طريق غير مشروع يعنى زنا به دنيا آمده باشد و همچنين با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش كه به همين روش به دنيا آمده باشند از فتواهاى نادر روزگار است و دليلى كه بر جواز آن نيز آورده است نادر تر از خود حكم و شنيدنى است.

[=book antiqua]وى مى گويد:[=book antiqua]به اين دليل نكاح جايز است كه اين پدر و دختر شرعاً با يكديگر نسبتى ندارند و بيگانه هستند و چون از راه غير مشروع متولّد شده است ارث نمى برد و نفقه او هم واجب نيست.:khaneh:

متن عربي:

[=book antiqua]

[=book antiqua]حلية الزواج مع البنت من الزنا

[=book antiqua]
(أفتى المالك) بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بأنها أجنبية منه ، ولا تنتسب إليه شرعا ، ولا يجري التوارث بينهما ، ولا تعتق عليه إذا ملكها ، ولا تلزمه نفقتها ، فلا يحرم عليه نكاحها كسائر الأجانب.
[=book antiqua]
[=book antiqua]المغني لابن قدامة 7 / 485 .


[=book antiqua]و أفتى الشافعي بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته ، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بنفس دليل الإمام مالك في هذه المسألة كما مر آنفا.
[=book antiqua]المغني لابن قدامة 7 / 485 .


[=book antiqua]وهذه المسألة ذكرها الفخر الرازي في مناقب الشافعي مسلما بها ومدافعا فيها عنه.
[=book antiqua]مناقب الإمام الشافعي ،ص 532 .


[=book antiqua]إليها أشار الزمخشري في الأبيات المتقدمة بقوله : فإن شافعيا قلت قالوا بأنني أبيح نكاح البنت والبنت تحرم.
[=book antiqua]المغني لابن قدامة 11 / 34، المحلى 6 /

[=book antiqua]
[=book antiqua]

و فردا در باره تحريف كتب روساي شيعه با مدرك سخن ميگويم
متاسفام كه وقتم محدود است .

arezo;220930 نوشت:

[=b nazanin]

[=b nazanin]اگر اين طور بود پس خود شيعه بايد سالها پيش مذهب خود را كنا ر ميگذاشت زيرااكثريت كتب شيعه پر است از روايات غير قابل قبول و احكام ها نادرست-كافي است سري به رساله هاي خود بزنيد.
[=b nazanin]پيغمبر بارها و بارها در همين صحيح بخاري فرموده كه لاتكذبو...(حديث 106 و 107)كه دروغگويان امتش فراوانند كه احاديثش را جعل ميكنند و سخنان ناروايي را ممكن است كه به او نسبت بدهند-حال شما بگوييد با اين هشدار پيغمبر مسلمانان چه كنند؟ اصلا هدف پيامبر از گفتن اين حرف چه بوده؟
[=b nazanin]آيا پيغمبر جز اينكه از نقل اين حديث منظورش اين بوده كه اي مسلمانان حواستان جمع باشد به گفته هاي دروغين و آنها را بايد بشناسيد تا درگمراهي نيفتيد؟ آيا جز اين است كه ما وظيفه داريم احاديث را برسي كنيم ؟
[=b nazanin]شما فتواهاي بزرگان اهل سنت را زير سوال ميبريد



[=Century Gothic]
با سلام
[=Century Gothic] [=Century Gothic]
پس اینطور بوده !!

عجب دروغ بازی شده
اینجا قبول نیست !!یبار دیگر یک نگاهی به این بخاری شما بیاندازیم حیف !!
[=Century Gothic]
پیامبر فرموده که دروغ نگوید !
اما چرا بخاری لالایی بلد نیست از عجایب است :Narahat az:
!!عجیب تر از ان شما هستید که بدون لالایی هم خوابتان برده !!!
در میان کتب روائی و فقهی اهل سنت ،شش کتاب است(1)که از اهمیت خاصی بر خوردار است و عنوان امهات کتب اهل سنت شمرده می شود ،به همین جهت آن را صحاح سته نامیده اند .
از میان این صحاح شش گانه ،صحیحین (صحیح بخاری و مسلم )نزد علمای اهل سنت از اهمیت مضاعفی بر خوردار است .
به طوری که در مقام استدلال با خصم اگر روایتی در این دو کتاب یافت نشود ،آن را قابل طرد می دانند و در مقابل هم اگر روایتی در این دو کتاب یافت شود ،معامله روایت صحیح با او می شود.
آنان ،صحیحین را به عنوان اصح صحاح می دانند .:khaneh:

با این وجود در این کتاب احادیث بسیاری نقل شده که مخالف اجماع اهل سنت است:Sham:

نظری اجمالی به صحیح بخاری

ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره بن بردزبه در سال 194 هجری متولد شد ....و در سال 256 هجری وفات کرد .(2)

در مقدمه این کتاب علت تصنیف این اثر چنین آمده است :در زمان صحابه و تابعین پیامبر اکرم ،آثار آن حضرت جمع آوری نشد .
به این دلیل که :

1-چون اوایل امر بود ،خوف این بود که روایات با آیات قرآن مخلوط شود .

2-کسانی که روایات رسولخدا را حفظ کرده بودند قدرت حافظه بسیار قوی داشتند ؛.....لذا تا عصر تابعین روایات پیامبر(ص)نوشته نشد (3)اما پس آن که افرادی چون خوارج و اهل قدر و ...در شهرهای پراکنده شدند ،نوشتن روایات امری ضروری به نظر می رسید

اکنون فهرست وار به بیان برخی نکات پیرامون صحیح بخاری می پردازیم :

1-به ادعای خود بخاری تمام تلاش وی این بوده که سند روایات او به یکی از صحابه معروف و مشهور برسد(4) اما این که آن صحابی کیست و این روایت که منسوب به می شود-به فرض صحت این نسبت -آیا واقعا این روایت را از پیامبر اکرم (ص)شنیده ؟بخاری به دنبال آن نبوده است .:Cheshmak:

2-بخاری از یک طرف مدعی است که روایاتی را پذیرفته است که از طریق ابن راهویه (اسحاق بن ابراهیم الحنظلی ،استاد بخاری ) شنیده باشد(5). اما از طرف دیگر می گوید روایاتش را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کرده است (6):Cheshmak:

3- بخاری در سلسله اسناد خود گرچه عمدتا به دنبال این بوده که در هر طبقه چند راوی باشد ،اما در برخی موارد به یک راوی اعتماد کرده و روایت او را پذیرفته است .چرا که ابوالفضل بن طاهر از این جهت بر بخاری خرده گرفته و ادعای حاکم را مبنی بر تعدد روات در تمام طبقات روایات نقض می کند .وی معتقد است اگر در صحیح بخاری جستجوی تام شود بطلان ادعای حاکم ابو عبد الله روشن می شود .(7)

4-بخاری یک بار مدعی شده که در طول شانزده سال صحیح خود را نوشته و روایاتش را از میان ششصد هزار حدیث بر گزیده
(صنفت کتابی الصحاح لست عشره سنه ،خرجته من ستمائه الف حدیث .رک هرسانی ،حسین ،الامام البخاری ،ص 90 به نقل از خطیب بغدادی ،احمد بن علی ،تاریخ بغداد ،ج 2 ص 14 )
وبار دیگر تلویحا مدعی شده که دویست میلیون حدیث برای کتابش جمع آوری کرده است
(سمعت اسحاق بن راهویه یقول کانی انظر الی سبعین الف حدیث من کتابی فقال محمد بن اسماعیل (البخاری )او تعجب من هذا القول ،لعل فی هذا الزمان من ینظر مائتی الف الف من کتابه و انما عنی نفسه رک عسقلانی ،ابن حجر ،مقدمه فتح الباری ص488و صحیح بخاری ج1 ،مقدمه کتاب ،ص 23 (ده جلد در پنج مجلد ) بی مناسب نیست در مورد این مطلب به نکاتی اشاره کنیم :

اولا :در زمانی که نقل احادیث پیامبر ممنوع بوده است و صنعت چاپ هم نبوده است و نوعا احادیث سینه به سینه نقل می شده است چطور بخاری به دویست میلیون حدیث دست پیدا کرده است .:khaneh:

ثانیا :اگر فرض کنیم در هر صفحه ده حدیث نوشته شود و هر کتاب بالغ بر هفتصد صفحه باشد ،باید حداقل 28500جلد کتاب فراهم باشد آیا در زمانی که به اندازه بیست جلد کتاب از احادیث رسول خدا جمع آوری نشده بوده است چگونه بخاری این ادعا را می کند.:Moteajeb!:

ثالثا :بخاری می گوید روایاتش را در طول 16 سال جمع آوری کرده است .لازمه جمع آوری 200میلیون حدیث این است که در هر روز 34246حدیث جمع آوری کرده باشد یعنی هر ساعت 1426حدیث و این هم امری غیر ممکن است .:Moteajeb!:

رابعا :پیامبر اکرم (ص) پس از بعثت 23 سال در قید حیات بودند لازمه ادعای بخاری این است که رسول خدا در کل مدت بعثت به طور متوسط روزی 23823 حدیث ،یعنی هر ساعت 992 حدیث فرموده باشند و همه آنها مکتوب و ضبط شده باشد (چون هیچ حافظه ای توان حفظ این همه حدیث را نداشته )و همه این احادیث تا سال 160 هجرت حفظ شده باشد و بخاری توانسته باشد همه این احادیث را در اقصی نقاط بلاد اسلامی به دست آورده باشند آیا این امر ممکن است ؟؟؟؟

5-مشایخ بخاری چهار صد و سی نفر واندی بوده اند که (حداقل )یکصد و شصت نفر از آنها متهم به ضعف هستند .(8)

6-در صورتی که دو راوی هم عصر باشند و حداقل یکبار همدیگر را دیده باشند ، نقل یگی از دیگری حجت است ،حتی اگر بین آن دو راوی هیچ سخنی رد و بدل نشده باشد و یا ثابت نشود که روایت مذبور بین این راوی مطرح شده است .(9)

7-بخاری از نواصب و افرادی که به اهل بیت پیامبر(ص) خصوصا حضرت علی (ع) دشنام می داده ند احادیث زیادی در صحیح خود نقل می کند .
:Narahat az:
به عنوان مثال از حریز بن عثمان حمصی ،(10) اسحاق بن سوید بن هبیره (11) حصین بن نمیر کندی (12) و زیاد بن علاقه ثعلبی (13) در صحیح خود حدیث نقل می کند .

8-ابوهریره که بیش از چهارصد حدیث در صحیح بخاری از او نقل شده است مورد قدح و عدم اعتماد علی (ع)و عمر و حتی عایشه بوده است .
(ذکر الجاحظ فی کتابه المعروف بکتاب التوحید ان ابا هریره لیس بثقه فی الروایه عن رسول الله (ص)قال و لم یکن علی رضی الله عنه یوثقه فی الروایه بل یتهمه و یقدح فیه و کذلک عمر و عایشه ، ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه ،ج 20 ص31 )
به عنوان مثال بخاری از ابو هریره در مورد تنقیص حضرت ابراهیم خلیل (ع)چنین آورده است که از پیامبر اکرم (ص)نقل شده که فرمودند :حضرت ابراهیم (ع)دروغ نگفت مگر سه مرتبه (صحیح بخاری ج4 ص 112):Sham:
باز روایتی دیگردردر مورد لخت مادر زاد شدن حضرت موسی (ع)در مقابل دیده گان قوم خود آورده است (فراه عریانا ...همان ص 129):Sham:
جالب این است که به گفته نووی شارح صحیح مسلم :مسلم در صحیح خود از افراد مختلف فیه (افرادی که در موثق بودن آنها مورد اختلاف است و برخی آنان را موثق نمی دانند )حدیث آورده است ،اما جرات نکرده احادیث ابوهریره رادر صحیح خود بیاورد با این که ابو هریره نزد مسلم موثق بوده است (مسلم بن حجاج ،صحیح مسلم ص 34 )

9- برخی بزرگان اهل سنت امام بخاری را از جهت آگاهی به علم رجال تضعیف کرده اند و در این مورد کتاب نوشته اند .به مثال دار قطنی « کتاب الالزامات و التتبع»و رازی «بیان خطا البخاری »و خطیب بغدادی کتاب «مواضع الاوهام » را در مورد ضعف و عدم تخصص بخاری در علم رجال نوشته اند .
امام ذهبی در تاریخ خود می گوید :هذا من اوهام البخاری (رک ،عسقلانی ،ابن حجر ،تهذیب التهذیب ج 7 ص 282) خطیب بغدادی می گوید بخاری در مورد اسناد شامیها اشتباه کرده است به این صورت که در یک نقطه نام شخص را آورده و در جایی دیگر کنیه او را ،و فکر کرده دو نفر هستند .(الخطیب البغدادی ،احمد بن علی ،تاریخ بغداد ج3 ص 103

این بود خلاصه ای از ضعف های صحیح بخاری که برادران اهل سنت ارادت عجیبی به این کتاب و نویسنده آن دارند که در نوشتارهای بعدی ان شاء الله مطالب دیگری راجع به این کتاب و نویسنده آن خواهیم آورد:Sham:

آدرس مطالب :

1-صحیح بخاری ،صحیح مسلم ،مسند احمد ،موطا مالک ،صحیح ترمذی و سنن ابن ماجه

2-

3- صحیح بخاری ج 1 مقدمه کتاب ص 6 تا 8 دار القلم ،بیروت ،10 جلد در 5 مجلد با شرح و تحققیق شیخ قاسم شماعی

4-همان ص 9 تا 10

5- همان ص 9 و 10

6-همان ص 7 و9 و 10

7- همان ص 11

8 -ر ک عسقلانی ،مقدمه فتح الباری ،ص16 و صحیح بخاری ج1 مقدمه کتاب ،ص 16(10 جلد در 5 مجلد )

9- همان ص 17

10- عسقلانی ،ابن حجر ،مقدمه فتح الباری ،ص 393

11-همان ص 387

12 - عسقلانی ابن حجر،تهذیب التهذیب ج 1 ص 615

13- همان ج 2 ص 227

14-منبع : کتاب دفاع از پیامبر مظلوم (ص)،محسن ابراهیم ،ص 19 تا31 با تلخیص

arezo;220930 نوشت:

[=b nazanin]پيغمبر بارها و بارها در همين صحيح بخاري فرموده كه لاتكذبو...(حديث 106 و 107)كه دروغگويان امتش فراوانند كه احاديثش را جعل ميكنند و سخنان ناروايي را ممكن است كه به او نسبت بدهند-حال شما بگوييد با اين هشدار پيغمبر مسلمانان چه كنند؟ اصلا هدف پيامبر از گفتن اين حرف چه بوده؟
[=b nazanin]آيا پيغمبر جز اينكه از نقل اين حديث منظورش اين بوده كه اي مسلمانان حواستان جمع باشد به گفته هاي دروغين و آنها را بايد بشناسيد تا درگمراهي نيفتيد؟ آيا جز اين است كه ما وظيفه داريم احاديث را برسي كنيم ؟


[=b nazanin]شما فتواهاي بزرگان اهل سنت را زير سوال ميبريد

[=b nazanin]بنابراين بر سر كلمه اي با اهل تسنن بحث راه مياندازيد در حالي كه اهل تسنن كتب خودشان را با بررسي ميپزيرند نه بدون بررسي.




[=Century Gothic]با سلام
خب حالا که منظور پیامبر را شما
[=Century Gothic]درست [=Century Gothic][=Book Antiqua][=Book Antiqua] متوجه [=Century Gothic][=Book Antiqua] شده اید !!
تکلیف ما را با این سخنان روشن کنید!!
این کلمات قلمبه هم برسی کنید !!
[=Century Gothic] راستی چرا اگر اینها را کذب میدانید !!از کتابها یتان پاک نمیکنید!!
بیا شما این کار را انجام بده که اهل سنت ثواب ببرند !!:Cheshmak:
این است آنچه شما به
همسر [=Century Gothic] پیغمبر نسبت داده اید !!!!

[=Century Gothic][=&quot]علماى اهل سنت نوشته‌اند كه عائشه مردان غريبه‌اى را كه آن‌ها دوست داشتند بر او وارد شوند، پيش خواهران و يا دختران برادر و يا خواهر خود مى‌فرستاد تا آن مرد غريبه از آن‌ها شير بخورند و با عائشه از اين طريق محرم شوند .:Sham:

[=Century Gothic][=&quot]محمد ناصر الدين البانى در صحيح سنن أبى داود مى‌نويسد:
[=Century Gothic][=&quot]فبذلك كانت عائشة رضي الله عنها تأمر بناتِ أخ[=&quot]واتها وبناتِ إخوتها أن يرضعن مَنْ أحَبَتْ عائشة أن يراها ويدخل عليها- وإن كان كبيراً- [=&quot]خمس رضعات، ثم يدخل عليها.
[=Century Gothic][=&quot]بر اساس اين روايت، عائشه به دختران خواهر و دختران برادرش دستور مى‌داد به مردانى كه عائشه دوست داشت، آن مردان وى را ببيند و بر او وارد شوند؛ پنج بار شير بدهند؛ اگر چه آن مردان بزرگسال بودند .
[=Century Gothic][=&quot]سپس در ادامه مى‌گويد:
[=Century Gothic][=&quot]قلت: إسناده صحيح على شرط البخاري، وصححه الحافظ، ومن قبله ابن الجارود
[=Century Gothic][=&quot]من مى‌گويم كه اين روايت سندش بنابر شرايط بخارى، صحيح است و حافظ ابن حجر و قبل از او ابن جارود اين روايت را تصحيح كرده‌اند.:Cheshmak:
[=Century Gothic][=&quot]صحيح سنن أبي داود، ج6، ص302
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]
[=Century Gothic][=&quot]تعداد ديگرى از علماى اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه اين قضيه در حد فتوا دادن باقى نماند؛ بلكه خواهران عائشه به عده‌اى شير دادند و آن‌ها مى‌توانستند بر عائشه با اين روش وارد شده و در حقيقت با او محرم مى‌شدند.
[=Century Gothic][=&quot]ابن قيم الجوزيه، شاگرد ارشد ابن تيميه، در كتاب زاد المعاد مى‌نويسد:
[=Century Gothic][=&quot]قالوا: وقد صح عنها أنها كانت تدخل عليها الكبير إذا أرضعته في حال كبره أخت من أخواتها الرضاع المحرم .
[=Century Gothic][=&quot]علما گفته‌اند: به تحقيق با سند صحيح از او نقل شده است كه مرد بزرگسال بر او وارد مى‌شد؛ در صورتى در زمان بزرگسالى يكى از خواهرانش به او به اندازه محرم شدن، شير داده بود.
[=Century Gothic][=&quot]الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، زاد المعاد في هدي خير العباد، ج5، ص584، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ – 1986م.
[=Century Gothic][=&quot]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]حتى امام مالك در كتاب موطأ نقل مى‌كند كه سالم بن عبد الله بن عمر ، از ام كلثوم خواهر عائشه سه بار شير خورد؛ ولى چون نتوانست ده بار كامل شير بخورد، اجازه نداشت پيش عائشه وارد شود .
[=Century Gothic][=&quot]وحَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ نَافِعٍ أَنَّ سَالِمَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَرْسَلَتْ بِهِ وَهُوَ يَرْضَعُ إِلَى أُخْتِهَا أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ فَقَالَتْ أَرْضِعِيهِ عَشْرَ رَضَعَاتٍ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَيَّ قَالَ سَالِمٌ فَأَرْضَعَتْنِي أُمُّ كُلْثُومٍ ثَلَاثَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ مَرِضَتْ فَلَمْ تُرْضِعْنِي غَيْرَ ثَلَاثِ رَضَعَاتٍ فَلَمْ أَكُنْ أَدْخُلُ عَلَى عَائِشَةَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ لَمْ تُتِمَّ لِي عَشْرَ رَضَعَاتٍ.
[=Century Gothic][=&quot]نافع از سالم بن عبد الله بن عمر نقل كرده است كه عائشه ام المؤمنين او را پيش خواهرش ام كلثوم دختر ابوبكر، فرستاد تا از او شير بخورد. عائشه به او گفت كه به سالم ده بار شير بده تا بر من وارد.
[=Century Gothic][=&quot]سالم گويد: ام كلثوم به من سه بار شير داد؛ سپس بيمار شد و نتوانست بيش از سه بار شير بدهد . بنابراين من نمى‌توانستم بر عائشه وارد شوم؛ چون ام كلثوم نتوانسته بود، ده بار كامل به من شير بدهد .
[=Century Gothic][=&quot]مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاى179هـ)، موطأ الإمام مالك، ج2، ص603، ح1260، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - مصر.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]اكثر علماى اهل سنت بر همين نظر هستند كه خود عائشه به مردان غريبه شير نداده است؛ بلكه به خواهران، دختران خواهر و يا دختران برادر خود دستور مى‌داد كه آن‌ها به مردان غريبه، شير بدهند تا آن‌ها بتوانند بر عائشه وارد شوند .

[=Century Gothic][=&quot]اما آيا كسى از علماى اهل سنت، ادعا كرده است كه خود عائشه به مردان غريبه شير داده باشد يا خير؟:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]عائشه خودش به مردان غريبه شير مي‌داد:

[=Century Gothic][=&quot]متأسفانه برخى از علماى اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه خود به مردان غريبه شير داده‌اند، نه خواهران و يا دختران خواهر او .:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]از جمله استاد علامه دكتر شيخ موسى شاهين لاشين متوفاى 1430هـ استاد دانشكده اصول دين و دانشكده حديث دانشگاه الأزهر مصر و همچنين نائب رئيس اسبق اين دانشگاه، در كتاب فتح المنعم، شرح صحيح مسلم آورده است كه خود عائشه نيز شير داشته و به پسرى شير داده است تا با آن پسر محرم شود!!!:Moteajeb!:
[=Century Gothic][=&quot]وكانت عائشه ـ رضي الله عنها ـ ترى أن إرضاع الكبير يحرمه، وأرضعت غلاما فعلا، وكان يدخل عليها، وأنكر بقية أمهات المؤمنين ذلك.
[=Century Gothic][=&quot]عائشه ، اعتقاد داشت كه رضاع كبير سبب محرميت مى‌شود و قطعا خود او پسرى ( كه نزديك به سن بلوغ بوده) را شير دارد و آن پسر بر او وارد مى‌شد؛ اما ساير مادران مؤمنان، آن را قبول نداشتند .
[=Century Gothic][=&quot]فتح المنعم شرح صحيح مسلم، ج5 ، ص622.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic][=&quot]همچنين محمد الطاهر بن عاشور، متوفاى 1284هـ نيز كه يكى از مفسران نامدار اهل سنت به شمار مى‌رود در كتاب تفسير التحرير والتنوير تصريح مى‌كند كه خود عائشه به مردان غريبه شير داده است:
[=Century Gothic][=&quot]... وكانت عائشة أمّ المؤمنين إذا أرادت أن يدخل عليها أحد الحجابَ أرضعتْه[=&quot] ، تأوّلت ذلك من إذن النبي صلى الله عليه وسلم لِسَهْلة زوج أبي حذيفة ، وهو رأي لم يوافقها عليه أمّهات المؤمنين ، وأبَيْن أن يدخل أحد عليهنّ بذلك ، وقال به الليث بن سعد ، بإعمال رضاع الكبير . وقد رجع عنه أبو موسى الأشعري بعد أن أفتى به .
[=Century Gothic][=&quot]ام المؤمنين عائشه، هر وقت كه مى‌خواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مى‌داد.
دليل او براى اين مطلب، اجازه پيامبر به سهله، همسر ابوحذيفه بوده است. اين ديدگاهى است كه ديگر همسران پيامبر با آن موافق نبودند و اجازه نمى‌دادند كه كسى با استفاده از اين روش بر آن‌ها وارد شوند . ليث بن سعد نيز اعتقاد به رضاع كبير داشته است؛ اما ابوموسى اشعرى بعد از اين كه فتوا داد، از فتواى خودش بازگشت .

[=Century Gothic][=&quot]محمد الطاهر بن عاشور (متوفاى1284هـ)، التحرير والتنوير ، ج4، ص297 ، ناشر : دار سحنون للنشر والتوزيع - تونس - 1997م.
[=Century Gothic][=&quot]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]آيا اين مطلب توهين به همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله نيست؟:Sham::Sham::Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]اگر جواب مثبت است، چرا اين مطالب از كتاب‌هاى اهل سنت، حذف نمى‌شود؟:Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]آيا اگر يكى از علماى شيعه‌، چنين مطلب زشتى را در كتاب‌هاى خود مى‌آورد، علماى اهل سنت به بهانه توهين به همسران پيامبر، او را تكفير نمى‌كردند؟

[=Century Gothic][=&quot]آيا زني كه شوهر ندارد، مي‌تواند شير بدهد؟:Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]ممكن است كسى سؤال كند كه چگونه ممكن است، عائشه به مردان غريبه؛ آن‌هم در زمانى كه شوهر نداشته، شير داده باشد؛ در حالى كه او هيچگاه صاحب فرزند نشده است؟
[=Century Gothic][=&quot]در جواب مى‌گوييم: علماى اهل سنت تصريح كرده‌اند كه براى شير دادن لازم نيست كه زن حتما بچه‌دار شده باشد؛ بلكه كافى است كه دختر به سن حيض رسيده باشد و حتى دختران باكره نيز مى‌توانند شير بدهد و اگر چنين اتفاقى بيفتد، محرميت محقق مى‌شود .
[=Century Gothic][=&quot]انصارى شافعى در كتاب أسنى المطالب مى‌نويسد:
[=Century Gothic][=&quot](وَهِيَ ثَلَاثَةٌ الْأَوَّلُ الْمُرْضِعُ فَيُشْتَرَطُ كَوْنُهَا امْرَأَةً حَيَّةً بَلَغَتْ سِنَّ الْحَيْضِ ، وَإِنْ لَمْ تَلِدْ) وَلَمْ يُحْكَمْ بِبُلُوغِهَا سَوَاءٌ أَكَانَتْ مُزَوَّجَةً أَمْ بِكْرًا أَمْ غَيْرَهُمَا... .
[=Century Gothic][=&quot]اركان رضاع سه چيز است: اول: كسى كه شير مى‌دهد، بايد زنى باشد كه زنده است و به سن حيض رسيده؛ حتى اگر بچه‌دار نشده باشد؛ حتى اگر حكم به بلوغ او نشود؛ تفاوتى نمى‌كند كه اين دختر ازدواج كرده باشد، يا باكره باشد يا غير آن .
[=Century Gothic][=&quot]الأنصاري الشافعي ، أبويحيى زكريا (متوفاى926هـ) ، أسنى المطالب في شرح روض الطالب ، ج3، ص415، تحقيق : د . محمد محمد تامر ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1422 هـ - 2000
[=Century Gothic][=&quot]بجيرمى نيز در حاشيه خودش بر منهج الطلاب همين قضيه را نقل كرده است:
[=Century Gothic][=&quot](أَرْكَانُهُ) ثَلَاثَةٌ (رَضِيعٌ ، وَلَبَنٌ ، وَمُرْضِعٌ ، وَشُرِطَ فِيهِ كَوْنُهُ آدَمِيَّةً حَيَّةً) حَيَاةً مُسْتَقِرَّةً (بَلَغَتْ) وَلَوْ بِكْرًا (سِنَّ حَيْضٍ) أَيْ : تِسْعَ سِنِينَ قَمَرِيَّةً تَقْرِيبِيَّةً ... .
[=Century Gothic][=&quot]اركان رضاع سه چيز است: كسى كه شير بخورد، شير باشد، و كسى كه شير مى‌دهد. شرط شير دهنده اين است كه آدمى باشد، زنده باشد، به سن بلوغ رسيده باشد ـ حتى اگر باكره باشد ـ به سن حيض رسيده باشد؛ يعنى تقريبا 9 سال قمرى او كامل شده باشد .
[=Century Gothic][=&quot]البجيرمي الشافعي، سليمان بن محمد بن عمر (متوفاى1221هـ)، حاشية البجيرمي علي منهج الطلاب، ج4، ص131، ناشر:المكتبة الإسلامية - ديار بكر – تركيا.
[=Century Gothic][=&quot]و بغوى در شرح السنة مى‌نويسد:
[=Century Gothic][=&quot]وإذا نزل للبكر لبن ، فأرضعت به صبيا ، تثبت الحرمة إذا كانت في سن يحتمل فيها البلوغ ، وهي تسع سنين.. .
[=Century Gothic][=&quot]اگر از دختر باكره‌اى شير سرازير شد و كودكى را شير داد، حرمت ثابت مى‌شود ، به شرطى اين كه در سنى باشد كه احتمال بلوغ مى‌رود . و آن 9 سالگى است .
[=Century Gothic][=&quot]البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، شرح السنة، ج9، ص79 ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م.
[=Century Gothic][=&quot]تعداد زيادى از علماى اهل سنت ، همين قضيه را ذكر كرده‌اند كه ما به اختصار به همين اندازه اكتفا مى‌كنيم .
[=Century Gothic][=&quot]حال سؤال ما اين است كه وقتى يك دختر خردسال و باكره بتواند شير بدهد و شير او سبب محرميت شود، چرا عائشه نتواند شير بدهد ؟:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

[=Century Gothic][=&quot]ابو محمد دولابي از علماي بزرگ اهل سنت ، از سينه خود به كودكان شير مي‌داد::khaneh:

[=Century Gothic][=&quot]ابو محمد يافعى از دانشمندان نامدار اهل سنت، در شرح حال ابومحمد دولابى مى‌نويسد كه اين آقا كرامت‌هايى زيادى داشت؛ از جمله اين كه مى‌توانست از سينه‌هاى خود به كودكان شير بدهد :
[=Century Gothic][=&quot]وفي السنة (إحدى وعشرين وسبع مائة) المذكورة توفي صاحب اليمن شيخ القراءات ومعدن البركات مقرئ حرم الله تعالى ومحقق قراءة كتاب الله عز وجل الشيخ الكبير السيد الشهير أبو محمد عبد الله المعروف بالدلاوي رضي الله تعالى عنه ونفع به كان من ذوي الكرامات العديدات والمناقب الحميدات
[=Century Gothic][=&quot]يقال إنه ممن سمع رد السلام من سيد الأنام عليه وعلى آله أفضل الصلاة والسلام ورأيته يطوف في ضحى كل يوم أسبوعاً بعد فراغ الطلبة من القراءة عليه وكان قد انحنى انحناء كثيراً فإذا جاء إلى الحجر الأسود زال ذلك الانحناء وقبله وكان يعد ذلك من كراماته.
[=Century Gothic][=&quot]ومنها أنه كان عنده طفل غابت أمه عنه فبكى فدر ثديه باللبن فأرضع ذلك الطفل حتى سكت وله كرامات أخرى كثيرة شهيرة[=&quot].
[=Century Gothic][=&quot]در سال ياد شده (721هـ)، صاحب اليمين، استاد قرائت‌ها، معدن بركات، قارى حرم خدا ، استاد بزرگ، سيد نام‌دار، ابومحمد معروف به دولابى از دنيا رفت . او صاحب كرامت‌هاى زياد و مناقب پسنديده‌اى بود .
[=Century Gothic][=&quot]گفته شده كه او از كسانى است كه پاسخ سلام خود را از رسول خدا صلى الله عليه شنيده ، ديدم كه او هر روز در هنگام برآمدن آفتاب ، بعد از پايان درس قرائت براى طلبه‌ها، هفت بار طواف مى‌كرد. قد او بسيار خميده بود، هر وقت به حجر الأسود مى‌رسيد، اين خميدگى از بين مى‌رفت و حجر الأسود را مى‌بوسيد. اين مطلب از كرامات او شمرده شده است.
[=Century Gothic][=&quot]يكى از كرامات او اين بود كه : كودكى در نزد او بود كه مادرش غائب شده بود، كودك گريه كرد؛ پس سينه‌هاى ابو محمد دولابى پر از شير شد و آن كودك را شير داد تا اين كه ساكت شد . او كرامت‌هاى زياد و مشهور ديگرى نيز داشت.
[=Century Gothic][=&quot]اليافعي، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاى768هـ)، مرآة الجنان وعبرة اليقظان، ج4، ص260، ناشر: دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]وقتى آقاى دولابى كه يك مرد است ، مى‌تواند شير داشته باشد و شير او كودكى را سير كند، چرا عائشه چنين معجزه‌اى نداشته باشد؟
[=Century Gothic][=&quot]آيا شير خوردن بايد به صورت مستقيم از سينه باشد؟

[=Century Gothic][=&quot]برخى از طرفداران مكتب سقيفه، براى اين كه بتوانند از زشتى اين فتوا بكاهند، ادعا كرده‌اند كه لازم نيست شير خوردن مستقيم از سينه باشد؛ بلكه مى‌توان شير را از سينه دوشيد ، در ظرفى ريخت و به آن شخص داد تا سبب محرميت شود.
[=Century Gothic][=&quot]اما تعداد ديگرى از علماى اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه تحقق رضاع تنها در صورتى ممكن است كه به صورت مستقيم از خود سينه باشد و كودك و يا بزرگسال سينه را بمكند ؛ در غير اين صورت اگر به صورت غير مستقيم باشد، محرميت محقق نمى‌شود.
[=Century Gothic][=&quot]ابن حزم اندلسى، يكى از فقهاى بزرگ تاريخ اهل سنت در باره چگونگى رضاع و اين كه بايد از خود سينه باشد و يا به صورت ديگر ، مى‌نويسد:
[=Century Gothic][=&quot]مسألة وأما صفة الرضاع المحرم فإنما هو ما امتصه الراضع من ثدي المرضعة بفيه فقط .
[=Century Gothic][=&quot]فلما من سقي لبن امرأة فشربه من أناء أو حلب في فيه فبلعه أو أطعمه بخبز أو في طعام أو صب في فمه أو في أنفه أو في أذنه أو حقن به فكل ذلك لا يحرم شيئا ولو كان ذلك غذاءه دهره كله ...
[=Century Gothic][=&quot]ولا يسمى إرضاعا إلا ما وضعته المرأة المرضعة من ثديها في الرضيع[=&quot] يقال أرضعته ترضعه إرضاعا.
[=Century Gothic][=&quot]ولا يسمى رضاعة ولا إرضاعا إلا أخذ المرضع أو الرضيع بفيه الثدي وامتصاصه إياه تقول رضع يرضع رضاعا ورضاعة.
[=Century Gothic][=&quot]وأما كل ما عدا ذلك مما ذكرنا فلا يسمى شيء منه أرضاعا ولا رضاعة ولا رضاعا إنما هو حلب وطعام وسقاء وشرب وأكل وبلع وحقنة وسعوط وتقطير ولم يحرم الله عز وجل بهذا شيئا ...
[=Century Gothic][=&quot]قال أبو محمد وقد اختلف الناس في هذا فقال الليث بن سعد لا يحرم السعوط بلبن المرأة ولا يحرم أن يسقى الصبي لبن المرأة في الدواء لأنه ليس برضاع إنما الرضاع ما مص من الثدي ( ( ( الثلث) ) )
[=Century Gothic][=&quot]هذا نص قول الليث وهذا قولنا وهو قول أبي سليمان وأصحابنا...
[=Century Gothic][=&quot]مسألة: اما چگونگى شير خوردن كه سبب محرميت مى‌شود : شير خوردن، زمانى سبب محرميت مى‌شود كه كسى كه شير مى‌خورد، بايد سينه شير دهنده را تنها و تنها در دهانش بگيرد .
[=Century Gothic][=&quot]اما اگر شير زن را در ظرفى بدوشند و آن شخص بخورده، يا در دهان او بدوشند و آن شخص شير را ببلعد، و يا با نان آن را بخورد، يا با غذايى قاطى شود، يا در دهان، بينى، گوش يا ماتحت او ريخته شود؛ همه آن‌ها سبب هيچگونه محرميتى نمى‌شود؛ حتى اگر در تمام عمرش اين شير غذاى او باشد .
[=Century Gothic][=&quot]رضاع، ناميده نمى‌شود؛ مگر اين كه زن، سينه خود را در دهان شير خورنده قرار دهد .:Narahat az:
[=Century Gothic][=&quot]رضاع ناميده نمى‌شود؛ مگر اين كه شير خورنده با دهانش سينه زن را بگيرد و آن را بمكد.
[=Century Gothic][=&quot]اما غير از آن چه گفتيم، رضاع به حساب نمى‌آيد؛ بلكه دوشيدن، غذا، نوشيدن، شرب، خوردن، بلعيدن، شياف كردن، در دماغ ريختن، قطره قطره ريختن و .. ناميده مى‌شود كه خداوند اين روش‌ها را سبب محرميت قرار نداده است .
[=Century Gothic][=&quot]ابو محمد گفته: مردم در اين باره اختلاف كرده‌اند: ليث بن سعد گفته: اگر شير زن در بينى ريخته شود، سبب حرمت نمى‌شود؛ همچنين است اگر شير زن در ظرفى دوشيده شود ؛ زيرا اين روش، رضاع حساب نمى‌شود؛ رضاع در صورتى محقق مى‌شود كه از خود سينه مكيده شود .
[=Century Gothic][=&quot]اين عين كلام ليث بود، و اين نظر ما ، همچنين نظر ابى سليمان و تمام پيروان مذهب ما است.
[=Century Gothic][=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاى456هـ)، المحلى، ج10، ص7، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.
[=Century Gothic][=&quot]و باز ابن حزم اندلسى در جواب كسانى كه مى‌گويند چگونه ممكن است شخص بزرگسال از يك زن شير بخورد، مى‌گويد:
[=Century Gothic][=&quot]وقال بعض من لا يخاف الله تعالى فيما يطلق به لسانه كيف يحل للكبير أن يرضع ثدى امرأة أجنبية
[=Century Gothic][=&quot]قال أبو محمد هذا اعتراض مجرد على رسول الله صلى الله عليه وسلم الذي أمر بذلك والقائل بهذا لا يستحى من أن يطلق أن للمملوكة أن تصلي عريانة يرى الناس ثدييها وخاصرتها وأن للحرة أن تتعمد أن تكشف من شفتي فرجها مقدارالدرهم البغلى تصلى كذلك ويراها الصادر والوارد بين الجماعة في المسجد وأن تكشف أقل من ربع بطنها كذلك.
[=Century Gothic][=&quot]ونعوذ بالله من عدم الحياء وقلة الدين.
[=Century Gothic][=&quot]بعضى از كسانى كه از خداوند نمى‌ترسيدند، زبان از كام بيرون مى‌آورند و مى‌گويند: چگونه حلال است براى مرد بزرگسال كه از سينه يك زن اجنبى شير بخورد؟
[=Century Gothic][=&quot]ابو محمد (ابن حزم) گفت: اين سخن، تنها اعتراض به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله است، گوينده اين مطلب حيا نمى‌كند از اين كه بگويد: براى كنيز جايز است در برابر ديدگان مردم سينه‌ها و باسن خود را برهنه كرده و نماز بخواند . و همچنين حيا نمى‌كند كه بگويد: براى زن آزاد، جايز است كه عمدا فرج خود را به اندازه درهم بغلى (به اندازه گودى كف دست!!!) برهنه كرده و نماز بخواند؛ در حالى خارج شوندگان از نماز جماعت در مسجد و كسانى كه وارد مى‌شوند، آن را مى‌بينند . و اين كه مى‌تواند زن آزاد يك چهارم شكم خود را برهنه نمايد و نماز بخواند.
[=Century Gothic][=&quot]به خدا پناه مى‌برم از اين بى حيايى و بى‌دينى .
[=Century Gothic][=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاى456هـ)، المحلى، ج10، ص23، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]منظور ابن حزم از اين شخص كه فتوا داده كنيز مى‌تواند سينه و باسن خود را در حال نماز برهنه كند و همچنين زن آزاد مى‌تواند به اندازه درهم بغلى از فرج خود را در برابر ديدگان ديگران و در حال نماز برهنه بگذارد، امام اعظم اهل سنت، نعمان بن ثابت ابوحنيفه است كه ابن حزم در كتاب المحلى ج3، ص224، به صورت كامل فتواي او را توضيح داده و نقل كرده است .:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

[=Century Gothic][=&quot]زين الدين عراقى، از علماى بزرگ اهل سنت در اين باره مفصل توضيح داده و سپس نظر ابن حزم را نقل مي‌كند كه بايد شير خوردن از خود سينه باشد و شير خوردن به صورت غير مستقيم سبب محرميت نمى‌شود.
[=Century Gothic][=&quot]السابعة استشكل أمره عليه الصلاة والسلام إياها بإرضاعه لما فيه من التقاء البشرتين وهو محرم قبل أن يستكمل الرضاع المعتبر وتصير محرما له قال القاضي عياض... ويحتمل أنه عفي عن مسه للحاجة كما خص بالرضاعة مع الكبر انتهى
[=Century Gothic][=&quot]وجعل أبو العباس القرطبي علي ذلك دليلا على الاختصاص به لأن القاعدة تحريم الاطلاع على العورة ولا يختلف في أن ثدي الحرة عورة لا يجوز الاطلاع عليه قال ولا يقال يمكن أن يرضع ولا يطلع لأنا نقول نفس التقام حلمة الثدي بالفم اطلاع فلا يجوز انتهى
[=Century Gothic][=&quot]ولم يعرج على ذكر ما تقدم عن القاضي من شربه بعد حلبه ولم يستصوب ابن حزم ذلك واقتضى كلامه جوازه مطلقا فإنه حكى عن بعضهم أنه قال: كيف يحل للكبير أن يرضع ثدي امرأة أجنبية؟ ثم نقضه بقول من قال إن للأمة الصلاة عريانة يرى الناس ثديها وخاصرتها وأن للحرة أن تتعمد أن ينكشف من شفتي فرجها قدر الدرهم البغلي تصلي كذلك وإن تكشف أقل من ربع بطنها كذلك انتهى... واعتبر ابن حزم في التحريم الامتصاص من الثدي وحكاه عن طائفة
[=Century Gothic][=&quot]هفتمين مطلب در مورد ارضاع كبير
[=Century Gothic][=&quot]در مورد امر به ارضاع كبير ، اين اشكال شده است كه لازمه اين كار برخورد پوست مرد و زن نامحرم قبل از محرم شدن است ! و قبل از تمام شدن رضاع اين كار حرام است !
[=Century Gothic][=&quot]قاضى عياض گفته است : ... ممكن است كه به خاطر احتياج به خوردن شير ، اين كار جايز شده باشد ، همانطور كه اصل شير خوردن در بزرگى براى او حكم خاص شد !
[=Century Gothic][=&quot]ابوعباس قرطبى اين روايت را دليل بر اين دانسته است كه حكم حرمت ، با ارضاع كبير تخصيص خورده است ؛ زيرا قاعده كلى حرمت نگاه به عورت است و اختلافى در اينكه سينه زن جزو عورت است ، و نگاه به آن حرام است، نيست ! ونمى‌توان گفت كه ممكن است شير بخورد ولى نگاه نكند ! چون خود شيرخوردن ، برخورد دو پوست است و جايز نيست ! (پس بايد اين حكم را تخصيص قاعده كلى دانست) اما او متوجه نكته‌اى كه قاضى گفته است كه مى‌توان شير را دوشيد و به او داد ، نشده است !
[=Century Gothic][=&quot]اما ابن حزم (با وجود دانستن كلام قاضي) اين كار (دوشيدن شير) را درست نمى‌داند ! و لازمه كلام او جواز شير دادن است مطلقا (حتى از پستان) ! زيرا او از بعضى از علما حكايت كرده است كه چطور ممكن است كه شخص بزرگسال ، از سينه زن نامحرم شير بخورد ! و سپس خود جواب داده است كه : همان كسانى كه مى‌گويند كنيز مى‌تواند نماز را لخت بخواند در حاليكه مردم سينه و پشت او را مى‌بينند ! و زن آزاد نيز مى‌تواند عمدا (اگر لباسى نداشت) در حاليكه (از ترجمه صريح به خاطر زشتى عبارت معذوريم) عورت او مكشوف است ...
[=Century Gothic][=&quot]ابن حزم براى محرم شدن ، خوردن شير از سينه را لازم مى‌داند و اين حكم را از گروهى از علما نقل مى‌كند !
[=Century Gothic][=&quot]العراقي ، أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسين (متوفاى806هـ) ، طرح التثريب في شرح التقريب ، ج7، ص129 ، تحقيق : عبد القادر محمد علي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة : الأولى ، 2000م .
[=Century Gothic][=&quot]كاشانى حنفى در بدائع الصنايع مى‌نويسد كه گذاشتن سينه در دهان، در تحقق رضاع شرط است:
[=Century Gothic][=&quot]وَإِنَّمَا الْمَوْجُودُ من الْمُرْضِعَةِ التَّمْكِينُ من ارْتِضَاعِهَا بِإِلْقَامِهَا ثَدْيَهَا فَكَانَتْ مُحَصِّلَةً لِلشَّرْطِ .
[=Century Gothic][=&quot]آن شرطى كه شير دهنده دارد، اين است كه با گذاشتن سينه در دهان او، به او اجازه شير خوردن بدهد و به اين صورت شرط لازم را تحصيل كرده است .
[=Century Gothic][=&quot]الكاساني الحنفي ، علاء الدين أبي بكر بن مسعود بن احمد الشاشي الملقب بملك العلماء (متوفاى 587هـ)، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، ج4، ص11 ، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1982م.

[=Century Gothic][=&quot]بنابراين ، طبق نظر اين عده از علما و بزرگان اهل سنت، رضاع زمانى محقق مى‌شود كه شخص بزرگسال به صورت مستقيم و با دهان خود از سينه زن شير بخورد.:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

و طبق گفته ابن حزم كسانى كه به اين مطلب اشكال كنند، به رسول خدا صلى الله عليه وآله اعتراض كرده‌اند .

کلی خندیدم...

یک نفر از این خانم محترم!! بپرسد که آیا می داند صحاح یعنی چه؟! صحیح در اصطلاح روایی یعنی چه؟! براستی کسی که نمی داند اهل سنت صحیح بخاری را چگونه می بینند و ردیه بر آن را برابر با ارتداد می دانند و ...آیا خود وی شاهدی بر بی اطلاعی محض عوام اهل سنت در مورد اعتقادات و نظرات علمای اهل سنت نیست؟!

یا شاید هم این خانم ظاهرا فراموش کرده است که طرف بحث وی شیعیان هستند و لذا حال نظر عده ای شیعیان منتقد صحیح بخاری را عینا کپی کرده است و در رد شیعیان آورده است!!

خانم محترم این ما شیعیان هستیم که می گوییم بخاری تحریفات دارد نه اهل عمریه!!
که اگر اینگونه مثل آن مقاله ی انتقادی و نقضی که از یک شیعه است را نقل کرده اید اهل سنت هم معتقد باشد که دیگر بحثی نمی ماند...

لینک نظرات اهل عمریه در مورد بخاری را آوردم و برای فهم معیار و اعتبار بخاری نظر علما کافیست عوامی مثل شما که اهمیتی ندارند ظبعیتا اما حال شما هم از پیش خودت رفته ای مطالب عده ای از منتقدان بخاری که اتفاقا شیعه مسلک هم هستند را در رد ما می آوری و فکر می کنی کسی هم نخواهد فهمید؟! حقیقتا جوکی بالاتر از این هست؟!

دوستان می توانند خودشان در سایتهای شیعیان مثل سایت حوزه این نقد بخاری را ببینند!!

اسم مقاله ای که از آن کپی کرده اید - و البته می دانیم شما کپی نمی کنید!- این است و در نقد بخاری و دیدگاهی که اهل سنت نسبت بدان دارند توسط یکی از شیعیان نوشته شده است:
نگاهی به صحیح بخاری

منابع مقاله:
مجله علوم حدیث، شماره 24 ، زمانی، محمد حسن؛

یکی از لینک ها که مقاله را آورده است:
http://www.hawzah.net/fa/articleview.html?ArticleID=79418&Type=-1&SearchText=%d8%b5%d8%ad%db%8c%d8%ad

و یا:

اسرائیلیات در صحیح البخاری

یا:

مجله علوم حدیث - شماره 24 - نگاهی به صحیح بخاری‏ - صفحه 83 | متن

البته من بسیار خوشحالم که کپی کننده مقاله فوق نیز هم اعتقاد شیعیان گشته اند::Kaf: احسنت بر شما!

بنابراین طبق گفته مقاله فوق ایشان بایستی تمامی مبانی و استنباطات و فقهی و اعتقادی اهل عمریه را که منبع آن کتاب صحیح بخاری بوده و بر اساس صحیح مطلق دانستن آن کتاب می باشد را بی اساس و از روی جعلیات و تحریفات و اشتباهات بدانند .

چه اینکه در این مقاله تمامی اعتقادات بخاری که اعتقادات اهل سنت است زیر سئوال رفته است.
قبول است خانم؟!شما هم شیعه شدید؟!

و اما نکته جالبتر قضیه مطالب خود این خانم هست که در ابتدا و انتهای مقاله چنین نوشته است(درست برعکس اعتقادات جمهور علمای اهل سنت که ما لینکش را آوردیم و ایشان لااقل نخواسته است یک نگاهی به آن بیندازد :khaneh:) مانند این عبارات:

نقل قول:

[=b nazanin][=b nazanin]توضيح درباره صحيح بخاري و صحيح مسلم:
[=b nazanin][=b nazanin]متاسفام براي كساني كه صحيح بخاري و مسلم را جلويشان گذاشته و قبل از اينكه بفهمند كتاب بخاري و مسلم اصلا براي چه تاليف شده اندو به نقد احاديث پرداخته اند در باره اش قضاوت ميكند و جالب است با ميل خودش تفسير هم ميكنند و يك نتيجه گيري كلي هم در باره اهل سنت ميكنند و به راحتي هم حكم ارتداد بيش از يك ميليارد مسلمان را صادر ميكنند فقط و فقط به خاطر اينكه اصلا نميفهمند اين دوكتاب براي چه تاليف شده اند و اصلا هدف امام بخاري از تاليف اين كتاب چه بوده.[=b nazanin]
[=b nazanin]علاوه بر اينكه هنوز بيشتر سوالهاي اهل تسنن را شيعه نتوانسته اند پاسخ بدهند بهتر است براي اين آقايت متعصب و شيعه هاي تندرو كه خود علي ع در نهج البلاغه با رها از دست شيعيانش ناليده است و به خدا گفته است خدايا من آنان را نصيحت و پند و آنان مرا خسته كرده اند توضيحاتي بدهم بلكه افاقه كند

[=b nazanin]و

نقل قول:

[=b nazanin][=b nazanin]اين كتاب براي اين تاليف شده است كه حديث پژوهان در باره اش بررسي كنند وحقيقت قرآن و پيامبر را درك كنند
[=b nazanin][=b nazanin]امام بخاري ميتوانست احاديث غير قابل قبول را از بخاري حذف كند اما اگر نكرد دليلش اين بود كه علما و مسلمانان [=b nazanin]
[=b nazanin]خود به اجماع اين حقايق را درك كنند و بديهي است كه كسي كه علم به حديث شناسي نداشته باشد امام بخاري و كتابش و اهل تسنن را زير سوال ميبرد.

[=b nazanin]و

[=b nazanin][=b nazanin]

[=b nazanin]
نقل قول:
[=b nazanin] [RIGHT][=b nazanin]كه شما هر كتابي را مثل قرآن ميدانيد و توقعتان اين است كه هر كتابي بايد مانند قرآن مصون از خطا باشد..[=b nazanin]
[=b nazanin]بنابراين بر سر كلمه اي با اهل تسنن بحث راه مياندازيد در حالي كه اهل تسنن كتب خودشان را با بررسي ميپزيرند نه بدون بررسي.

[=b nazanin]

[/RIGHT]

لذا بر اساس مطالبی که ذکر شد

خانم محترم این شمایید که باید جواب دهید نه شیعه که شیعه هیچ کدام از کتاب های روایی اش را صد در صد صحیح نمی داند برخلاف اهل سنت و شیعه و راه اجتهاد را باز گذاشته است و این البته پویایی فقه شیعه است!

براستی اگر بنابود شیعه معتقد به صحیح بودن بخاری باشد که در نقض و رد اعتقادات عموم اهل سنت نسبت به همین کتابی که اسم آنرا صحیح گذاشته اید - و سالانه علمایتان از سرتاسر دنیا دو هفته مانده به رمضان در حوزه های علمیه شان جمع می شوندو شروع به ختم کتاب صحیح بخاری می نمایند !!! همانطور که شیعیان قرآن را در این ماه ختم می کنند! - اقدام نمی کرد؟!

یک نکته مهم را هم بگویم:
اولا علاوه بر اینکه صحیح بخاری که از اسمش هم اعتبارش معلوم است و صحیح پنداری آن و میزان اعتبارش نزد علمای علم الحدیث اهل سنت را آورده ایم و لذا بایستی خانم محترم و مابقی اهل خلاف به مطالبی که از این کتاب آورده شده است لااقل بر مبنای خودشان معتقد باشند اما بایستی یک نکته دیگر را نیز تذکر دهم که ما علاوه بر احادیث , فتاوای رئیسان مذاهب شما را که طبیعتا صدور فتوا بعد از صحت سنجی و بررسی احادیث است را نیز آورده ایم و لذا این طولانی نگاری خانم محترم از وجوه متعددی بی اساس است که مثلا ما علاوه بر احادیث صحیح و قطعی الصدور -البته بر مبنای علم الحدیث خود اهل سنت- بر فتاوای علمایشان آن هم امامان و رئوسای مذاهبشان هم پرداخته ایم. و لذا راه فراری نیست.

این حقیقتا در طول این همه سال بحث و مناظره بنده با اهل خلاف اولین بار است که می بینم کسی می گوید شیعه معتقد به صحیح بودن کتابهای روایی اش هست!! و بسیار بسیار جالبتر آنکه اهل سنت همیشه به زعم باطل خودشان ایرادی که بر شیعه می گیرند این است که چرا شما به مانند ما صحاح ندارید مثل صحیح بخاری!! آنوقت این خانم آمده است چنین می گوید که اهل سنت مثل شما معتقد به صحاح نیستند....!!! شگفتا از این همه اطلاعات و ادعا و ژست علمی!!

کاربر arezo:

حقیقتا مخالفین و دور ماندگان از مکتب اهل البیت علیهم السلام دریای فهم و تعقل و اطلاعاتند(افعال معکوس بکار گرفته شده است:khandeh!:)!

نقل قول:

[=b nazanin][=b nazanin]شما فتواهاي بزرگان اهل سنت را زير سوال ميبريد اما از فتواهاي خود كه يكي از بزرگترين غير قابل قبولهايش متعه است آن را قبول ميكنيد چرا چون فقط كوركورانه و متعصبانه دنبال شيعه نشان دادن خود هستيد
[=b nazanin]به من بگوييد اين كجايش حكم ازدواج را دارد وقتي كه طبق همين فتواهاي بزرگان شما يك زن صيغه اي...بخوانيد:
[=b nazanin]2075-همسر موقت می تواند بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود یا کاری در خارج خانه برای خود انتخاب کند، مگر این که به خاطر بیرون رفتنش حق شوهر از بین برود.(آزادي زن در اين باره چه معنايي دارد ؟مگر نه اينكه زوجه بايداز زوج اجازه بگيرد؟چرا در متعه آزاد شده؟ميدانيد چرا بله به خاطر اينكه ازد.اج موقت معنايي ندارد و كلمه ازدواج را نبايد روي متعه گذاشت)
[=b nazanin]مساله 2074-همسر ازدواج موقت حق خرجی ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد و حق واجب همخوابی نیز ندارد.(اين كجايش با عقل و انصاف و قرآنهمخواني دارد؟مگر خداوند در قرآن نگفته است كه مرد وظيفه دارد همسرش را تامين كند؟اگر صيغه نوعي ازدواج است پس زوجه ميباسيت از اين حقوق برخوردار شود اما چرا نشده است؟)
[=b nazanin]مساله 2072-احتیاط واجب آن است که شوهر بیش از چهار ماه نزدیکی با همسر خود را در ازدواج موقت نیز ترک نکند.احتياط واجب؟
[=b nazanin]مساله 2073- زنی می تواند در ازدواج موقت شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند و تنها لذتهای دیگر ببرد، ولی اگر بعدا به این امر راضی شود مانعی ندارد. اين شرط كاملا غير اسلامي و كاملا غير شرعي است..مگر ميشود زن براي شوهرش يك همچين شرطي را بگزارد و نام خودش را زوجه بنهد؟اين خلاف آيات قرآن نيست؟.
[=b nazanin]مساله 2048- زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، همچنین مرد مسلمان نمی تواند بنابر احتیاط با زن کافر ازدواج دائم کند ولی ازدواج موقت با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد(ازدواج موقت با زنان اهل كتاب مشكلي ندارد بله خب چون هدف ازدواج نيست لذت جنسي است
[=b nazanin]مساله 2032- ........ 5-[=b nazanin] زن و مرد باید از رو ی اختیار به ازدواج راضی باشند ولی اگر یکی از آن دو ظاهرا با کراهت اجازه می دهد اما می دانیم قلبا راضی است عقد صحیح است.(مزخرف است ما از كجا ميتوانيم بفهميم كسي قلبا راضي است-بيشتر به شعر شباهت داشت تا فتوا
[=b nazanin]-عقد ازدواج‌ موقت‌ با زنی‌ که‌ زنا کار است‌، خصوصا اگر از زن‌هایی‌ باشد که‌ در زنا شهرت‌ دارد(يعني همان فاحشه به تمام معنا)، با کراهت‌ جایز است به به به به بله زنا كار بودن هم در ازدواج موقت براي شما جايز است همان فتواي ابوحنيفه و شافعي شرف دارد به اين فتواهاي شما‌،
[=b nazanin]اين هم فتواهايي ديگر از بزرگان شما---شرمنده براي حفظ آبرو نام نميبرم فتواها مال كدام مرجع است هرچند كه مراجع شما با هم اتفاق نظر دارند
[=b nazanin]. زنى كه متعه مى‏شود ، اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند ، عقد و شرط او صحيح است ، و شوهر فقط مى‏تواند لذتهاى ديگر از او ببرد ، ولى اگر بعداً به نزديكى راضى شود ، شوهر مى‏تواند با او نزديكى نمايد ، و همچنين است حكم در عقد دائم
[=b nazanin]زنى كه متعه شده است اگر چه آبستن شود حقّ خرجى ندارد (يك زن باردار هم حتي حق خرجي ندارد حتي اگر آن تحفه ي پدر به قول شما شرعي اش باشد-بله بايد هم بگوييد حق خرجي ندارد چون حكم زنا را دارد.
[=b nazanin]مسأله 2391 ـ زنى كه متعه شده است حقّ همخوابى ندارد(اينگونه ميخواستيد با متعه زن را از فسق و فجور باز نگه داريد؟ ابوحنيفه راست گفت ازدواج با خيار و اكرنبج بهتر است بهخدا) ، و از شوهر ارث نمى‏برد(بله معلو م است چون اصلا حكم زوجه را ندارد متعه متعه است وسيله اي براي فروكش كردن اميال مردان تشيع) ، و شوهر هم از او ارث نمى‏برد ، و چنانچه ارث بردن را ـ از يك طرف يا از هر دو طرف ـ شرط كرده باشند ، صحت اين شرط محل اشكال است ، ولى مراعات احتياط ترك نشود . ؟؟؟؟؟؟
[=b nazanin]مسأله 2392 ـ زنى كه متعه شده است اگر چه نداند كه حقّ خرجى و همخوابى ندارد ، عقد او صحيح است
[=b nazanin]يعني اگر سر زن كلاه هم گذاشتي ايرادي ندارد،


[=b nazanin]مشروعیت متعه یا همان ازدواج موقت در کتب شما بوفور موجود است اما این مطالب شما:

اولا بدون سند است. لطفا لینکش را هم بدهید.

ثانیا اگر بد هم باشد عین همین ها و بیشتر از همین ها و در کل مسئله شرط ضمن العقد در بدعتهای ازدواجی عمریه نیز که مقداری ذکر شد موجود است به پست های قبلی رجوع شود.

ثالثا اینها هر چقدر بد باشند مطمئنا بدتر از جواز فقهی ازدواج با پدر با دختر!!!!!! و هزار کوفت و زهرمار دیگری که آدم خجالت می کشد اسمش را هم بیاورد نیست!!

رابعا:
که این مورد بسیار مهم است:
اینهایی که البته بدون سند هم آورده اید نهایتا اگر هم بد باشند نظر یک عالم هستند نه نظر یک دین!! اما اینهایی که ما می آوریم خروجی ذاتی این فقهی هستند که درش با بدعاتی چون قیاس و استحسان می شود هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال کرد.توضیح جهت کسانی که در این مسائل اطلاعی ندارند اینکه:
شیعه منابع اصلی استخراج احکامش قرآن و روایات معتبر از اهل البیت علیهم السلام است و به مانند اهل عمریه بدعتهایی چون قیاس و استحسان ندارد لذا اگر فقیهی فتوای نهایتا خلاف نص صریح دین بدهد فتوایش باطل است و... اما از آنجایی که برخاسته از قواعد و متون دینی نیست لذا این به معنای نظر دین و مذهب تشیع نیست بلکه نظر خاص وی هستش.

در یک کلام:
خروجی فقهی یا ذاتی است یا عرضی.

-اگر حکمی از دین , ذاتی باشد که ایراد از مذهب و یا آن دین است چرا که برخاسته از مبانی و منابع استخراج دینی است.

-اما اگر حکمی , عرضی باشد و در منابع استخراج احکامش چنین مطلب و چنین حکمی وجود ندارد بلکه عالم نمایی بخاطر هوای نفس و ...چنین کرده است بنابراین ایراد بر آن عالم است نه بر دین. و این در هر دینی ممکن است اتفاق بیفتد و هیچکس نمی تواند نظر وی را اطلاق به کل دین بکند.

نتیجه:
لذا ایرادات عمریه بنا به منابع غلط دینی که در استخراج احکام و اعتقادات دینی دارند و ذکر شده است(مانند:بدعات ضاله ای چون قواعد قیاس و استحسان - متون استخراجی که از ابوهریره ها و عایشه ها گرفته شده است) اگر ایرادی داشته باشند که دارند ایرادشان عرضی نیست بلکه ایرادشان ذاتی است و بر گرفته از خود دین است و لذا اساس این دین غلط است.

نقل قول:
ازدواج پدر با دختر؟ لا اقل چيزي بگوييد كه حداق يك درهزار در ميان اهل تسنن رواج داشته باشد فتوايي كه حتي يك درصد از اهل سنت جامعه مسلمانان آن را نشنيده اند و حتي كمتر ازيك ده هزارم هم به آن عمل نميكنند و قبولش ندارندآيا فتوا حساب ميشود؟

بر طبق چه سند و مدرکی فتوا حساب نشود؟!
مگر در شروط فتوا بودن این است که مردم بدان عمل کنند...؟!یک نفر ایشان را بیدار کند که اصلا بحث این است که کدام مردمی است که اینها را بدانند و در این مکتب عمری بمانند؟! داعیه ما این است که عوام اهل سنت از این ها و هزار چون اینها بی خبرند و بایستی ایشان را روشن کنیم حال بگوییم چون نمی دانند پس وجود ندارد؟! این اوج منطق مخالفین اهل البیت علیهم السلام است!!
این ها که سهل است بنده یکبار هم ذکر کردم به جهت ارتباط فامیلی که با سنی های ازبک دارم متاسفانه. - عوام اینها را حتی نگذاشته اند کلمه ای در مورد سبط نبی خدا امام حسین علیه السلام چیزی بشنوند!! عوام اهل سنت ایران و برخی مناظق دیگر را نبینید که امروزه توسط عزاداری ها شیعیان از این مسائل مطلعند... حقیقت این مطلب این است که اهل مثلا سنت نیز به مانند سایر مخالفین اسلام و بیشتر از آنها تا جایی که می توانند از آگاهی عوام الناس جلوگیری می کنند همین الآن ببینید این همه شبکه ماهواره ای تک صدا را!!! این همه فرار از مناظرات را!!! این ها برای چیست برای همان کودن نگه داشتن مردم تا جایی که می شود هستش.
نقل قول:

چه كسي گفته است كه اگر كسي رييس يك مذهبي باشد و درباره سوالي كه از او پرسيده اند حكمي بدهد و آن حكم براي رافضي ها قابل قبول نباشد آن مذهب از پايه و اساس غلط است و كل احكان و فتواهاي آن پيشوارا بايد رد كرد

توضیح این مورد آمد. اولا نتیجه ذاتی است طبق منابع دینی تان است.بنابراین اصل چنین دینی غلط است عقلا و شرعا. دینی که ازدواج دختر و پدر را جایز شمرد دین خدا نیست.

ثانیا عالمی که می گوید ازدواج دختر با پدر بر مبنای اسلام جایز است صلاحیت عقلی و شرعی مقام افتاء را ندارد و به جز یک دیوانه بدیهتا کسی از او تبعیت نخواهد کرد غیر از این است؟!


نقل قول:
اگر اين طور بود پس خود شيعه بايد سالها پيش مذهب خود را كنا ر ميگذاشت زيرااكثريت كتب شيعه پر است از روايات غير قابل قبول و احكام ها نادرست-كافي است سري به رساله هاي خود بزنيد.

البته چنین نیست...اما با این همه شیعه هیچ جایی ادعا نکرده است که کتابهایش صحیح است یا حتی یک از کتاب های روایی اش صحیح است. برخلاف عمریه که مطالب و ادعاهایشان گوش عالم را کر کرده است.
و این اتفاقا پویایی فقه شیعه است که به نظرات مختلف با مفتوح گذاشتن باب اجتهاد اجازه رشد و نمو داده است و نظر و برداشت یک نفر مانند بخاری را به کل عالم های گذشته و حال و آینده ترجیح نداده است بدون هیچ دلیلی!!! مگر بخاری معصوم است که برداشت او به تمام برداشت های تاریخ بشر ترجیح داده شود و احادیث وی مطلاق صحیح دانسته شود و دیگران هم حق نقد و رد وی را نداشته باشند و اگر هم کرده باشند مرتد اعلام شده باشند ؟!

نقل قول:

پيغمبر بارها و بارها در همين صحيح بخاري فرموده كه لاتكذبو...(حديث 106 و 107)كه دروغگويان امتش فراوانند كه احاديثش را جعل ميكنند و سخنان ناروايي را ممكن است كه به او نسبت بدهند-حال شما بگوييد با اين هشدار پيغمبر مسلمانان چه كنند؟ اصلا هدف پيامبر از گفتن اين حرف چه بوده؟
آيا پيغمبر جز اينكه از نقل اين حديث منظورش اين بوده كه اي مسلمانان حواستان جمع باشد به گفته هاي دروغين و آنها را بايد بشناسيد تا درگمراهي نيفتيد؟ آيا جز اين است كه ما وظيفه داريم احاديث را برسي كنيم ؟

احسنت حال بفرمایید چرا باید بخاری و امثالش را بی عیب دانست؟! و هر حدیثی در کتاب بخاری و امثالش را صحیح بدانیم؟! و کتاب صحیح بخاری را منبع اولیه استخراج عقاید و احکام دینی قرار دهیم؟! چرا؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!

arezo;220930 نوشت:

شما فتواهاي بزرگان اهل سنت را زير سوال ميبريد اما از فتواهاي خود كه يكي از بزرگترين غير قابل قبولهايش متعه است آن را قبول ميكنيد چرا چون فقط كوركورانه و متعصبانه دنبال شيعه نشان دادن خود هستيد

به من بگوييد اين كجايش حكم ازدواج را دارد وقتي كه طبق همين فتواهاي بزرگان شما يك زن صيغه اي...بخوانيد:

امام بخاري ميتوانست احاديث غير قابل قبول را از بخاري حذف كند اما اگر نكرد دليلش اين بود كه علما و مسلمانان

خود به اجماع اين حقايق را درك كنند و بديهي است كه كسي كه علم به حديث شناسي نداشته باشد امام بخاري و كتابش و اهل تسنن را زير سوال ميبرد.كه شما هر كتابي را مثل قرآن ميدانيد و توقعتان اين است كه هر كتابي بايد مانند قرآن مصون از خطا باشد..

بنابراين بر سر كلمه اي با اهل تسنن بحث راه مياندازيد در حالي كه اهل تسنن كتب خودشان را با بررسي ميپزيرند نه بدون بررسي.

با سلام و عرض ادب

ابتداء عرض می شود که ما از حضور دوستان اهل سنت در سایت استقبال می کنیم اما منطق گفتگو حکم می کند که به یکدیگر بی احترامی نکنیم ؛ لذا سخن گفتن با حفظ حریم و احترام اعتقادات طرف مقابل امری ضروری است و از شما که خود را اهل سنت می دانید خروج از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله امری منکر است؛ هرچند که بیان مسائل تاریخی و روایی مستند هتک احترام محسوب نمی شود.

دوستان بزرگوار جوابهایی را مرقوم نمودند حقیر هم سوالاتی را مطرح می کنم.
الف) آیا بحث نکاح متعه درزمان پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشته یا خیر؟ اگر وجود داشته پس امری مشروع بوده و تمام اشکالات شما به صاحب رسالت صلی الله علیه و آله و اصحاب عامل به آن نیز وارد می شود(هرچند که اشکالات شما اساسا اشکال نبود).

ب) آیا طبق نصوص، مشروعیت و جواز چنین نکاحی باقی مانده (همچنان که اصل مقتضی آن است)یا نه حکم آن نسخ شده؟ اگر باقی مانده پس شما باز به قانون شرع معترضید و اگر نسخ شده، منسوخ بودن آنرا اثبات نمائید، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کجا چنین امری را منسوخ اعلام نمودند.

ج) تا آنجا که حقیر اطلاع دارم بجز تابعین مکتب قرآنی که جماعتی تازه تاسیسند، کسی از علمای اهل سنت در صحت جمیع احادیث بخاری شک نکرده و به خود جرئت چنین کاری را نداده؛ اگر شما کتابی، کتابچه ای ، جزوه ای در نقد احادیث این کتاب از جانب علمای اهل سنت سراغ دارید معرفی نمائید متشکر می شویم.

د) مدعی عدم کپی هستید ولی ظاهرا پستهای طولانیتان جز کپی چیز دیگری نیست، هر چند کپی در صورت دقت متن و فهم آن امری مذموم هم نیست و هنر جستجوی فرد است.

نقل قول:

[=b nazanin][=b nazanin]در كتب خودتان وسايل الشيعه آمده است كه علي ع فرمود : رسول خدا مرا مامور فرمود ه تا اينكه بارگاه ها را خراب كرده و بت هارا ويران كنم
[=b nazanin][=b nazanin]حديث ديگري از علي در همين وسايل الشيعه:پيغمبر فرموده قبر مرا قبله و مسجد قرارندهيد و خدا يهود را به اين سبب لعن كرده زيرا آنان قبر انبيا را مسجد و زيارت گاه قرار ميدادند
[=b nazanin][=b nazanin]و باز هم حديث ديگر:از ابي عبدالله:پيامبر نهي فرموده از اينكه بر قبرش نماز بخوانند و يا بر آن بنشينند و يا....
[=b nazanin][=b nazanin]در همين وسايل الشيعه:اختلاف در باره مكان دفن پيامبر:عده اي اختلاف كردند درباره محل دفن رسول و علي ع فرمود اگر بخواهيد براي شما ميگويم:خدا يهود و نصارا را لعنت كردهكه در مكاني غير از محل موت دفن شوند[=b nazanin]
[=b nazanin]پس پيغمبر در همان مكان موت يعني حجره عايشه دفن گرديد.

[=b nazanin]اولا لطفا سند!!!!!!!

[=b nazanin]ثانیا اینها یا به اعتبار سندی یا به لحاظ اعتبار متنی و یا دلالتا نسبت به مطالبی که شما می خواهید اثبات کنید مردودند.
ثالثا:دو مقاله زیر مقداری پاسخ چنین مطالب مضحکی است:
http://www.fetrat.com/WFM_Article.aspx?FLD_ID=368

نقل قول:

اما شما شيعه ها چه كه براي پروار شدن خرها و گاوهايتان نيز از قبر ها حاجت ميطلبيد غافل از آنكه كليد همه مشكلات در دست خداست و درك درستي هم از توسل نداريد و آن را اشتباه ميگيريد

حال بگوييد كدام مزخرف تر است؟قول و روايات و فتواهايي كه اهل تسنن بدان عمل نميكنند و نميپزيرند آن هم از ابن عباس و يا هركس ديگر و يا توسل شما به خاك و قبر و متعه و .... و....؟


اولا بدیهی است معیار ما عمل کردن عموم غیر مطلع نیست آن هم عمومی که اساسا اگر مطلع شوند دیگر سنی نخواهند ماند:khaneh: بلکه بدیهتا معیار ما جواز یافتن ذاتی چنین چرندهایی است که بر اساس منابع دینی شماست و اتفاق نظر ائمه اربعه شما و سایر علمایتان هم هست...حال تو یا حتی کل دنیا مطلعند یا خیر در بی خبری مطلق به سر می برند دال بر نبودش نیست. حال چرا از چنین مسائلی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بی خبرند هم البته باید شما جواب دهید.

ثانیا توسل و تبرک و استشفا و ساختن بنا بر قبور از اجماعیات شیعه و عموم سنی هاست( برخلاف عده ای مثل ریگی در سیستان بلوچستان و علمای بوجود آمده از نظفه انگلیسی ها در آل سعود همه سنی ها در طول تاریخ موافق بوده و هستند و خودشان بر شماها ردیه نوشته اند)و از طرفی طبق احادیث و فتاوای امامان و رئیسان مذهبتان این مطلب بدیهی است.

ابن هبیره عمری مذهب دشمن آشکار اهل البیت علیهم السلام در کتاب "اتفاق الائمه" (آن چه ائمه چهارگانه اهل سنت بر‌آن متفقند) می نویسد :

اتفق مالک و الشافعی و ابوحنیفه و احمد بن حنبل رحمهم الله تعالی علی ان زیاره النبی مستحبه
ترجمه:مالک و شافعی و ابوحنیفه و احمدبن حنبل - خدای تعالی آنها را رحمت کند- اتفاق کرده اند که زیارت پیغمبر اکرم مستحب است.
(برداشت از لینک نقد فوق)

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ضمن اینکه عقل سالم حکم می کند که آدمی هر درد و مشکلی دارد از طرقی که خداوند اجازه فرموده است مشکلش را حل نماید لذا تمسخر کشیدن بدیهی ترین مطلب اجماعی اسلام که توسل باشد با کنایاتی مثل "جهت پروار شدن خر و گاو" هم نشان از عدم تعقل گوینده آن است.

[=+1]تکريم قبر بخاري[/]
شخصیت درجه یک اهل عمریه
(یا همان اهل سنت!)

قبر بخاري

عكسي از خارج كه زوار امامشان بخاري را نشان ميدهد !! :

فضاي سبزي كه در صحن شريف بخاري است !! :

قبر بخاري :

قبه اي كه بالاي قبر شريف !! است :

به تمام وهابي ها وكساني دور انها هستند ميگوئيم : بمب هايتان به ضريح هاي خودتان اولى تر است تا

به مراقد شريفه ائمه ما ..

برويد ضريح هاي خودتان را اول از اين مظاهر شرك !! طاهر كنيد ..

سايت انصاروب


چنانچه عکسها رویت نشد به اینجا مراجعه کنید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=29

اما شما شيعه ها چه كه براي پروار شدن خرها و گاوهايتان نيز از قبر ها حاجت ميطلبيد

سلام
تذكر:
برادر اهل تسنن خواهشا احترام خودتون رو نگه داريد و بي احترامي نكنيد حالا وقتي به شما اين اجازه داده ميشه توي اين كرسي آزاد انديشي شما هم به عنوان يه برادر ديني بيان كننده مطلبي باشيد خواهشا به دور از ايجاد جنگ رواني با سعه صدر به سوالات پاسخ بديد در غير اين صورت اگر از لحاظ عقلي و نقلي توانايي پاسخ به سوالات و شبهات رو نداريم حداقل هيزمي براي دشمنان اسلام نباشيد

جواب: شما اگر قرآن رو به عنوان مولفه هاي مشترك اهل تسنن و تشيع رو مطالعه كرده باشيد حتما خونديد در سوره يوسف
اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿93﴾
اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد (93)
فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿96﴾
پس چون مژده‏رسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بى‏شك من از [عنايت] خدا چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد (96)

حال سوال اينجاست:
چطور ميشه پيراهني كه جزء متعلقات يوسف بوده چشم هاي پدرش كه يك نابينا بود رو شفا مي ده
اما متعلقات شخصيت هاي عظيمي مثل ائمه اطهار كه فرزندان و جانشينان خلف رسول الله هستن نمي تونن شفا بدن
چطور ميشه شما پيراهن فرزندانتون رو حلوا حلوا مي كنيد رو دكور اتاقتون مي زاريد لباسش رو بوس مي كنيد بعد ما كه ضريح و خاك حرم رو بوس مي كنيم مهر مرتدد بهمون مي خوره؟؟

غافل از آنكه كليد همه مشكلات در دست خداست و درك درستي هم از توسل نداريد و آن را اشتباه ميگيريد

اما در مورد سوالاتي كه مطرح كرديد من يه سوال دارم از شما شما كه درك درستي از قرآن داريم و مشرف بر آيات و روايات هستيد بفرمائيد خود خدا كه توانايي مديريت بر دنيا رو داره چون خالق هست پس چه نيازي هست كه پيامبر بفرسته و ما رو هدايت كنه؟؟؟
اگر وقت كرديد يه سر سوره مائدي اين آيه رو با معنيش بخونيد

ا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿35﴾
هان اى كسانى كه در زمره مؤ منين در آمده ايد، از خدا پروا داشته باشيد، و در جستجوى وسيله اى براى نزديك شدن به ساحتش كه همان عبوديت و به دنبالش علم و عمل است برآئيد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار گرديد(35).

حالا سوال اينجاست آيا ائمه نمي تونن همون وسيله هايي براي نزديك شدن ما به ساحت خدا باشن؟؟

مذهب عمریه
مذهب حذف و کتمان و تحریف و سانسور!!!

شمس الدین ذهبی (673 - 748هـ ) می گوید :

  • کلام بزرگان هنگامی که برای ما معلوم شود که از روی هوا و عصبیت است ، به آن التفاتی نمی شود بلکه از آن دست کشیده شده و روایت نمی شود . همانطور که ثابت شده است صرفنظر کردن از بیشتر آن چه بین صحابه و جنگ میان آنان ( که خدا از همه ی آنان راضی باد !!! ) . و هنوز هم آن در دیوان ها و کتاب ها و جزء ها از کنار ما رد می شوند ، ولی بیشتر آن منقطع و ضعیف است و بعضی از آن دروغ است ، و این است آن چه در دست های ما و بین علمای ماست . پس شایسته است ترک و پنهان داشتن آن ، بلکه از بین بردنش تا قلب ها صاف شود و بر حبّ صحابه و راضی شدن از آنان زیاد شود . و کتمان این امر بر عامّه ی مردم و تک تک علما واجب است .
  • قلت: كلام الاقران إذا تبرهن لنا أنه بهوى وعصبية، لا يلتفت إليه، بل يطوى ولا يروى، كما تقرر عن الكف عن كثير مما شجر بين الصحابة وقتالهم رضي الله عنهم أجمعين، وما زال يمر بنا ذلك في الدواوين والكتب والاجزاء، ولكن أكثر ذلك منقطع وضعيف، وبعضه كذب، وهذا فيما بأيدينا وبين علمائنا، فينبغي طيه وإخفاؤه، بل إعدامه لتصفو القلوب، وتتوفر على حب الصحابة، والترضي عنهم، وكتمان ذلك متعين عن العامة وآحاد العلماء .
  • ذهبی ؛ سير أعلام النبلاء ، ج 10 ص 92

وقتی ذهبی(برجسته ترین عالم رجالی اهل عمریه) در قرن هفتم هشتم این طور جواز دهد جواز که چه عرض کنم حکم به وجوب حذف و کتمان و سانسور اسناد آن هم بدون دلیل!!!! دهد ، به راستی در قرن های پیشین چه بر سر اسناد مشاجرات بین صحابه و دیگر زشتی های آنان (مثالب) آمده است ؟!

برای این که بیشتر بدانید ، قسمتی از کتاب زیر را مطالعه کنید :

دو سئوال از مخاطبین باشعور:

  1. براستی پیروان چنین مذهبی چگونه در دنیا سر خود را بلند خواهند گرفت و ادعای دینداری خواهند کرد وقتی چنین با دادن لعاب شرعی پوچ به موضوع منابع دینی خود را خودشان مورد سانسور و تحریف قرار داده اند و می دهند؟!
  2. براستی آیا می شود اجازه داد این حقایق پنهان بماند و نسلهای بشریت را فریب داد و در حماقت محض نگه داشت؟!؟!؟!

---
این مطلب با برداشتی آزاد از آورده جناب یارمهدی نوشته شد.

[=+1]قابل توجه خانم آرزو:[/]

می بینید که مسلک اهل سنت چگونه در پاسداشت و تکریم و تعظیم قبور امامان و بزرگانشان همت دارند و این صرفا عده ای عمری تندرو هستند که بدیهیات را مورد حمله و هتک حرمت قرار می دهند؟!

اما برایم جالب است که مثلا
قبر جنایتکار تاریخ معاویه و خالد بن ولید و دغل بازترین فرد تاریخ یعنی ابوهریره ووو بایستی پابرجا باشد و قبر امامان شیعه علیهم السلام که دنیا ارادتمند ایشان است بایستی تخریب شود!!!

[=+1]و اما [/]

[=+1]چه کساني اهل بدعتند؟[/]

چه كساني اهل بدعت هستند ؟

چگونه اين قبر ها پا برجا است ! اما حرم اهل بيت رسول خدا تخريب مي شود ؟

چگونه ؟

چگونه اتباع اهل بيت رسول خدا (صلوات ا...علیه وآله وسلم) را به خاطر ساختن حرم به غلو و شرك متهم مي كنند ؟

[=+1]ابوهريره :[/]

[=+1]قبر امام اهل سنت بخاري ، در شهر خرتنك ازبكستان :[/]

[=+1]طلا كاري داخل حرم بخاري :[/]

قبر امام اهل سنت ابو حنيفه :

[=+1]قبر صلاح الدين ايوبي:[/]

[=+1]قبر معاوية بن ابي سفيان:[/]

قبر عمر مخت

[=+1]قبر محمد الخامس در رباط مراكش :[/]

[=+1]قبر امام اهل سنت محمد شافعي :[/]

[=+1]قبر شيخ احمد تجاني (رهبر فرقه تجانيه از صوفيه اهل سنت) :[/]

[=+1]قبر جمال عبد الناصر :[/]

[=+1]قبر سيده نفيسه در مصر :[/]

[=+1]قبر محيي الدين ابن عربي :[/]

[=+1]قبر يحياي نبي در مسجد اموي دمشق :[/]

[=+1]قبر جلال الدين سيوطي :[/]

[=+1]قبر خالد بن وليد :[/]

[=+1]قبور ائمه بقيع در گذشته:[/]

[=+1]قبور ائمه بقيع در حال حاضر :[/]

[=+1]مقايسه ضريح ائمه بقيع:[/]

[=+1]حرم عسکريين در گذشته:[/]

[=+1]حرم عسکريين بعد از اقدام تروريستي وهابيون :[/]

چنانچه عکسها رویت نشد به اینجا مراجعه کنید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=75

عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب ازدواج کرد[۲۲]
شیعیان بسیاری بر طبق کتب این ازدواج را تایید کرده اند
1-الكافي از محمد بن يعقوب كليني رازي متوفاي سال ۳۲۹ ه.ق
2- فقه من لايحضره الفقيه از شيخ الصدوق ابو جعفر محمد ابن علي ابن بابويه القمي متوفاي سال ۳۸۱ ه.ق
3-الاستبصار از ابو جعفر محمد بن حسن طوسي متوفاي سال ۴۶۰ ه.ق
4-تهذيب الكلام از ابو جعفر محمد بن حسن طوسي
از كتب مذكور بجز كتاب فقه من لا يحضره الفقيه در سه كتاب ديگر، نكاح ام كلثوم با عمر مذكور است.

تحريف كتب شيعيان به دست خودشان

سفینة البحار معروف‌ترین و مهم‌ترین اثری است که تاکنون پیرامون بحار الانوار تألیف شده است.
آشنایی با مؤلف [=Times New Roman]


عالم بزرگوار و محدث کبیر, حاج شیخ عباس قمی، معروف به ثقة المحدّثیـن و محـدّث قمـّی، در سال 1294 هجری در شهر مقدس قم به دنیا آمد و پس از عمری پربرکت، که تمامی آن را در خدمت به دین و مذهب سپری کرد, در سال 1359 در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت و در صحن مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جوار استادش، ميرزای نوری، به خاک سپرده شد.[=Times New Roman]

از این محدث پرتلاش آثار متعددی برجای مانده است. تألیفاتی مانند: مفاتیح الجنان (در ادعیه و زیارات)، منتهی الآمال (در شرح حال ائمه اطهار)، الکنی و الالقاب (در شرح حال عالمان)، فوائد الرضویّه (در شرح حال عالمان شیعه)، و دهها اثر ارزشمند دیگر که کتاب سفینة البحار از جملۀ آنها است.
آشنایی با كتاب [=Times New Roman]

نام کامل این کتاب سفینة البحار و مدینة الحِكَم و الآثار است.[=Times New Roman]

این اثر، تدوین موضوعی گزیده‌ای از روایات بحار الانوار علامه مجلسی است كه در مدت بیست سال انجام یافته است. [=Times New Roman]

كتاب که بر اساس ترتیب الفبایی ریشۀ كلمات تنظیم شده است ابتدا در دو جلد چاپ شد. شیوۀ مؤلف آن است كه در ذیل هر ریشه علاوه بر عناوین ابواب، گزیده‌ای از احادیث مربوط به همان باب را بدون ذكر سند آورده و شرح حال برخی از روات و اعلام را ذکر کرده است. بر اساس چاپ سنگی 25 جلدی كمپانی، مؤلف شمارۀ جلد را با حروف ابجد و گاه رمز اختصاری و شمارۀ باب بحار را با حروف ابجد مشخص نموده و سپس شمارۀ صفحه را به عدد ذكر كرده است.[=Times New Roman]

مرحوم سید جواد مصطفوی در كتاب تک جلدی التطبیق بین السفینة و البحار بالطبعة الجدیده جهت سهولت استفاده‌کنندگان، آدرسهای سفینة البحار را با چاپ 110 جلدی ایران تطبیق داده است.[=Times New Roman]

در طبع اخیر چهار جلدی آستان قدس رضوی از سفینة البحار، آدرسها بر اساس چاپ 110جلدی ایران به كتاب سفینه افزوده شده است.[=Times New Roman]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]
[=B Nazanin]
[=B Nazanin]

[=Calibri][=Times New Roman]فريس بن عبدالملك: سمعت اباعبداله عليه سلام يقول: "نحن قريش و شيعتنا العرب و عدونا العجم

[=B Nazanin]همانطور كه مشاهده ميكنيد از اباعبدالله نقل است كه شيعيان ما عرب و دشمنان ما عجم هستند


[=B Nazanin]پس شيعيان محترم كه دايما به دنبال جنگ و جدل بر سر مذهبتان هستيد سنگ چه چيزي را بر سينه ميزنيد..شما كه شيعه نيستيد....شما دشمنان اهل بيت هستيد....اين است حقيقت مذهب شما

[=B Nazanin]جالب اين است كه به همراه نقل قول از اباعبدالله(امام حسين) شيخ قمي در بيان و تفسيرش گفته است كه خليفه دوم قصد داشته است كه زنان را بعنوان كنيز بفروشد و مردان را به عنوان برده بفروشد كه علي مخالفت كرده است؟؟؟ ياللعجب

[=B Nazanin]اين قول و گفته اباعبدالله اصلا چه ربطي به علي و عمر داشت؟ثانيا مگر در خانه فاطمه بنت نبي كنيزي نبود و آنها كنيز نميگرفتند؟

[=B Nazanin]بارها و بارها در كتب شيعه ميخوانيم كه آنها برده اي را آزاد كردند و يا غلامي داشتند و .... خيال ميكنيد اين بردگان و غلامان چه كساني بودند؟؟معلوم است از همين اسراي جنگي-پس اگر اينكار مذموم بود چرا خود علي و فاطمه زهرا كنيز و غلام داشت و چرا به خليفه دوم ايراد كرد كه اينكار را نكن..ثانيا با قول اباعبدالله مشخص ميشود كه اهل بيت از عجمان متنفر بوده اند-بنابراين شما شيعيان برويد عرب بشويد بعد سنگ تشيع بر سينه بزنيد.

[=B Nazanin]ثالثا اين روايت در نزد اهل تسنن ذره اي اعتبار ندارد زيرا اهل تسنن اين قول ها را به دور از شان عمر و[=B Nazanin]ع[=B Nazanin]لي و اباعبدالله ميدانند. و اين شماييد كه حرمت هيچ يك را نگاه نميداريد.

mohebbe madar121;221559 نوشت:
[=+1]قابل توجه خانم آرزو:[/]

می بینید که مسلک اهل سنت چگونه در پاسداشت و تکریم و تعظیم قبور امامان و بزرگانشان همت دارند و این صرفا عده ای عمری تندرو هستند که بدیهیات را مورد حمله و هتک حرمت قرار می دهند؟!

اما برایم جالب است که مثلا
قبر جنایتکار تاریخ معاویه و خالد بن ولید و دغل بازترین فرد تاریخ یعنی ابوهریره ووو بایستی پابرجا باشد و قبر امامان شیعه علیهم السلام که دنیا ارادتمند ایشان است بایستی تخریب شود!!!

[=+1]و اما [/]

[=+1]چه کساني اهل بدعتند؟[/]

چه كساني اهل بدعت هستند ؟

چگونه اين قبر ها پا برجا است ! اما حرم اهل بيت رسول خدا تخريب مي شود ؟

چگونه ؟

چگونه اتباع اهل بيت رسول خدا (صلوات ا...علیه وآله وسلم) را به خاطر ساختن حرم به غلو و شرك متهم مي كنند ؟

[=+1]ابوهريره :[/]

[=+1]قبر امام اهل سنت بخاري ، در شهر خرتنك ازبكستان :[/]

سلام
اولا و دوما و سوما و چهارما و پنجما و.............. وهابيون ربطي به اهل تسنن ندارند و عمل تروريست ها را به حساب اهل تسنن نميگزارند...چه بسا تروريست هايي كه خود را شيعه معرفي ميكنند.

دوما مگر شما بارگاه هاي بزرگان دينتان را از طلا نميسازيد كه حالا به اهل تسنن ايراد ميگيريد...
سوما من گفتم حاجت گرفتن از يك مشت قبر و خاك مورد اشكال است نه ساخت بنا براي بارگاه بزرگان
قبر امامان شيعه را چه كسي تخريب كرده است؟ معاويه ؟اهل تسنن؟و يا خالد ابن وليد؟

در ضمن صد رحمت به اهل تسنن

شما كه در هر شهري نزديك به 300 امامزاده داريد و براي هريك بارگاه ميسازيد

mohebbe madar121;221555 نوشت:
مذهب عمریه

مذهب حذف و کتمان و تحریف و سانسور!!!

شمس الدین ذهبی (673 - 748هـ ) می گوید :

  • کلام بزرگان هنگامی که برای ما معلوم شود که از روی هوا و عصبیت است ، به آن التفاتی نمی شود بلکه از آن دست کشیده شده و روایت نمی شود . همانطور که ثابت شده است صرفنظر کردن از بیشتر آن چه بین صحابه و جنگ میان آنان ( که خدا از همه ی آنان راضی باد !!! ) . و هنوز هم آن در دیوان ها و کتاب ها و جزء ها از کنار ما رد می شوند ، ولی بیشتر آن منقطع و ضعیف است و بعضی از آن دروغ است ، و این است آن چه در دست های ما و بین علمای ماست . پس شایسته است ترک و پنهان داشتن آن ، بلکه از بین بردنش تا قلب ها صاف شود و بر حبّ صحابه و راضی شدن از آنان زیاد شود . و کتمان این امر بر عامّه ی مردم و تک تک علما واجب است .
  • قلت: كلام الاقران إذا تبرهن لنا أنه بهوى وعصبية، لا يلتفت إليه، بل يطوى ولا يروى، كما تقرر عن الكف عن كثير مما شجر بين الصحابة وقتالهم رضي الله عنهم أجمعين، وما زال يمر بنا ذلك في الدواوين والكتب والاجزاء، ولكن أكثر ذلك منقطع وضعيف، وبعضه كذب، وهذا فيما بأيدينا وبين علمائنا، فينبغي طيه وإخفاؤه، بل إعدامه لتصفو القلوب، وتتوفر على حب الصحابة، والترضي عنهم، وكتمان ذلك متعين عن العامة وآحاد العلماء .
  • ذهبی ؛ سير أعلام النبلاء ، ج 10 ص 92

وقتی ذهبی(برجسته ترین عالم رجالی اهل عمریه) در قرن هفتم هشتم این طور جواز دهد جواز که چه عرض کنم حکم به وجوب حذف و کتمان و سانسور اسناد آن هم بدون دلیل!!!! دهد ، به راستی در قرن های پیشین چه بر سر اسناد مشاجرات بین صحابه و دیگر زشتی های آنان (مثالب) آمده است ؟!

جوابت را داده ام -ولي كو گوش شنوا-قرار نيست اگر برجسته ترين ها هم فتوا بدهند كسي عمل كند -تحريف در كتب شما بدون جواز صورت ميگيرد:khandeh!:

برای این که بیشتر بدانید ، قسمتی از کتاب زیر را مطالعه کنید :

دو سئوال از مخاطبین باشعور:

  1. براستی پیروان چنین مذهبی چگونه در دنیا سر خود را بلند خواهند گرفت و ادعای دینداری خواهند کرد وقتی چنین با دادن لعاب شرعی پوچ به موضوع منابع دینی خود را خودشان مورد سانسور و تحریف قرار داده اند و می دهند؟!
  2. براستی آیا می شود اجازه داد این حقایق پنهان بماند و نسلهای بشریت را فریب داد و در حماقت محض نگه داشت؟!؟!؟!

حماقت نسل هاي بشريت را شما تشخيص نميدهيد جناب...........اگرسانسور نديده اي يك سر به كتب وسايل الشيعه بزن و بعد كتابهاي ديگر را مقايسه كن

موضوع قفل شده است