بنام خدا.
سلام. الان محرم هم هست.بگذارید پاسخ کاملتری بدهم تا دیگر از این شبهات پیش نیاید. اول از شخص سوال کننده سوالاتی دارم. آیا به علم غیب خداوند و علم بی نهایت الله ایمان دارید؟ آیا دوست داشتید با یزید و شمر و ابن ملجم و مامون و.... در بهشت همنشین شوید؟ جواب اول شما بله هست.جواب دوم شما هم نه. پاسخ سوال شما: پس خداوند میدانسته که یزید اگر امتحان شود یزید میشود و حسین ع اگر امتحان شود حسین ع میشود پس انسان را به زمین آورد تا حسین و یزید را از هم جدا کند.
یا علی:Gol:
:Gig: این استدلالتون جالب نبود.
در ثانی اگه مثلا شمر و یزیدو ... تو بهشت باشن ، به منو شما چه ضرری میرسونن؟ البته من که جهنمیم . شاید خدا اونا رو بخشید و روز قیامت رفتن بهشت و اومدن پیش شما . شما میتونین اعتراض کنین؟
انسان صاحب و اختیاره میتونستیم نیاییم.
این اختیار خودمون بوده و خودمون خواستیم.
شما وقتی به این دنیا اومدین خودتون خواستین ؟:Gig: خدا با اختیار خودش شما رو به این دنیا فرستاد و هیچ موقع هم از شما سوالی نشد که آیا دوست دارین به این دنیا بروید ؟!
اگر در قبال کاری که برای کسی انجام میدم انتظار تشکر دارم ، در صورتی که ازم تشکر نکرد مجازاتش نمیکنم .
برام جالبه که اینهمه از نعمت های الهی دارید استفاده میکنید.مسلمان آفریده شدید و اینطور دارید خداوند متعال رو توی ترازو قرار می دهید در صورتی که از بدر تولد بهتون پدر و مادری اصل و نصب دار داده بهتون نعمت داده بهتون تن و جانی سالم داده و ... که اگه بخوام بگم کیلومتر ها باید بنویسم.
شما خدا رو لایق ستایش نمی بینید؟
نقل قول:
در ثانی اگه مثلا شمر و یزیدو ... تو بهشت باشن ، به منو شما چه ضرری میرسونن؟
اینجاست که خداوند بارها و بارها توی قرآن گفته که خداوند میداند و شما نمیدانید.ضرر نمیرسونن ولی صفات خوب باید در بین صفات خوب باشند.خداوند خوب میدونه چی آفریده.آیا فرشته ها به جهنم میرند؟نه چون صاحب اختیار نیستند که گناه کنند.و خداوند میدونه که اونا نمیتونند گناه کنند پس اونا رو امتحان نمیکنه.اما انسان چون موجودی صاحب اختیاره حکم و قضاوتش اینه که عدل برقرار بشه و خوب از بد جدا بشه.
شما دوتا میوه رو در نظر بگیر.هر دو پوست زیبا و به نظر سالمی دارند اما هسته یکی از آنها کرم خورده و سمی و خراب است.
حال شما میدانی کدام خراب است.کدام را برمیداری؟آیا میوه ها خراب را برمیداری یا آنهایی که سالم مانده اند؟
خداوند قبل از اینکه من و شما را بیافریند از قلب و نوع رویش ما با خبر بوده.عادلانه نیست که همون اول بدون اینکه اعمال انجام بشه خوب و بد جدا بشه.یعنی همه برند بهشت و بعد خدا یزید لعنت الله رو بفرسته جهنم بگه تو بعداً امام حسین ع را شهید میکنی.پس خداوند جایی به نام زمین گذاشت تا انسان های خوب و بعد با دلیل و مدرک از هم جدا شوند.
نقل قول:
البته من که جهنمیم . شاید خدا اونا رو بخشید و روز قیامت رفتن بهشت و اومدن پیش شما . شما میتونین اعتراض کنین؟
اعتقاد قرآنی من به من میگه خداوند همچین کاری نمیکنه.
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
این آیه معروف ایت الکرسی میگه کسانی که کفر ورزیدند در جهنم جاودانه خواهند ماند.یعنی تا ابد.
delete;165931 نوشت:
شما وقتی به این دنیا اومدین خودتون خواستین ؟ خدا با اختیار خودش شما رو به این دنیا فرستاد و هیچ موقع هم از شما سوالی نشد که آیا دوست دارین به این دنیا بروید ؟!
توی پست قبلیم گفتم اومدیم تا خوب و بد جدا بشن.پس اینجا کسی نمیتونه بگه من خوبم و بره بهشت.باید ثابت کنید خوب هستید.پس برای ثابت کردن اینکه قلب پاکی دارید و بنده خدا هستید باید به اینجا میومدید تا بدون عدل و حکم به بهشت یا جهنم نروید.
یا علی:Gol:
سلام
این فرموده شما چه ربطی به سوال بنده (چرا خداوند انسانها را اجباری به این دنیا میفرستد) دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
حرف شما این است که وقتی پدر ها فرزندان خود را در سن 7سالگی به مدرسه می فرستند خیر و صلاح انها را میخواهند پس خداوند هم خیر صلاح بندگان را میخواهد که انها را خلق کرده.
پس در نتیجه بعضی از پدر ها که بدلائلی نمیتوانند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند خوب ومهربان نیستند.
1.این اشتباه هست چون این جواب که (چرا وقتي پدر شما خوب و عادل هستند، چرا شما را در سن هفت سالگي اجباري به مدرسه فرستادند و شما را مجبور به انجام تکاليف درسي تان می کردند؟) یک جواب جدلی هست نه یک جواب منطقی.
2.نفرستادن فرزند توسط پدر به مدرسه برای یادگیری ان هم بدلائلی دلیل بر خوب نبودن پدر نیست.
سلام.
قسمت قرمز رنگ:
خیر، دلیل بر بدی آنها نیست بلکه به دلیل شرایط خاص و استثنایی است که طبیعتاً بحث ما درباره استثنائات نیست. (کلمه « به دلائلی » که در نتیجه فوق ذکر کرده اید، از کجا آمده است؟ این کلمه، « شرط خاص » به گزاره می دهد و آن را با گزاره ای که بنده ذکر کردم متفاوت می کند).
بلی. اگر می توانستند بفرستند و شرایطشان عادی بود ولی اینکار را نمی کردند، آنگاه این سخن درست بود.
قسمت آبی رنگ:
1- به نظر بنده این جدل نیست بلکه یک پاسخ منطقی است که از راه تمثیل بیان شده است. (گرچه جواب جدلی هم بالاخره نیاز به پاسخ دارد). لطفاً به جه اشتراک این دو مثال توجه کنید.
2- جواب بند دوم در جواب بند قبلی (قرمز رنگ) ذکر شد.
[=Times New Roman]ظاهرا بنده باید این موضوع را نا تمام بگذارم وشک خود را سرکوب کنم چون فطرتم به وجود خدا شهادت می دهد!
[=Times New Roman]اما در هر صورت این سوال اساسی که >[=Times New Roman] برای همیشه در اعماق فکر انسان تیز بین باقی خواهد ماند.
[=Times New Roman]والسلام.
:Gol:
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز
به نظر بنده کافی است شما شک های خودتان را کنار بزنید، به این معنا که حقیقتا درونتان را از هر شکی خارج کنید، یک حقیقت اصیل باقی خواهد ماند و آن خدا است.
نکته دیگر اینکه اگر ما نوع موجودات را که ممکن الوجود و فقیرند درست بشناسیم، حضور خدا را در تمام موجودات و تمام عالم احساس می کنیم.:hamdel:
سلام
اما حالا که فکر می کنم می بینم متاسفانه این کار غیر ممکنه. عمر انسان زمانی ارزش پیدا می کند که در جستجوی حقیقت صرف شود.
والسلام.
:Gol:
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز انسان در مرحله اول می یابد که حقیقتی هست، اینکه حقیقتا کسی بگوید هیچ چیز قطعی نیست تا می توانی شک کن، آیا همین جمله اش درست است یا خطا؟ به هر نحوی که پاسخ بدهد، حقیقت وقطعیت را پذیرفته است.(دقت کنید) :ok:
نکته دیگر اینکه، حقیقتا اگر کسی به دنبال حقیقت باشد، او را می یابد، به شرط اینکه بر اساس حقیقت، صادقانه عمل بکند.:Gol::Gol:
شما وقتی به این دنیا اومدین خودتون خواستین ؟ خدا با اختیار خودش شما رو به این دنیا فرستاد و هیچ موقع هم از شما سوالی نشد که آیا دوست دارین به این دنیا بروید ؟!
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز و همه دوستان و اساتید محترم
ظاهرا مفاهیمی در ضمن مباحث مطرح شده است که (تا حدودی) باید روشن بشود. یکی مسأله جبر و اختیار است و دیگر مسأله ضرورت و حتمیت؛ در خیلی موارد مفهوم ضرورت و حتمیت با مفهوم جبر، اشتباه می شود؛ ضرورت به معنای قطعیت است و این قطعیت مربوط به عالم وجود و مراتب عالم وجود است، به این معنا که هر وجودی در مرتبه خودش(و ذاتش) قرار گرفته و خودش خودش است، امکان جابجایی آن هم نیست؛ زیرا لازمه جابجایی، این است که خودش(و ذاتش) خودش نباشد؛ در خصوص موجودیت تمام موجودات ضرورت و حتمیت حکمفرما است، نه جبر، البته اگر جبر هم به کار برود به همین معنای ضرورت است؛ مطابق این معنا از حقیقت عالم وجود؛ هر موجودی ذاتی دارد که به تمام جهت وجود را پذیرفته و قبول کرده است؛ مثلا اگر انسانی به تمام جهت وجود را نمی پذیرفت و منع موجودیت داشت، ذاتا موجود نمی شد، به عبارت قرآنی جزو نطفه های غیر مخلقه می شد.(دقت کنید)
نکته دیگر در مورد مسأله جبر است، جبر در مورد موجودی مطرح می شود که قابلیت و ملکه اختیار داشته باشد؛ مثلا ما هیچ وقت به این معنا به دیوار و سنگ نمی گوییم مجبور؛ زیرا قابلیت اختیار ندارند؛ چنانکه به آنها نمی گوییم کور؛ زیرا قابلیت بینایی ندارند؛ حال نکته این است که در مورد انسان می توان کلمه جبر را به کار برد؛ زیرا او را موجودی می دانیم که قابلیت و ملکه اختیار را دارا ست؛ جبر انسان در زمانی رخ می نماید که یک نیروی خارجی اختیار را از او سلب بنماید.
برام جالبه که اینهمه از نعمت های الهی دارید استفاده میکنید.مسلمان آفریده شدید و اینطور دارید خداوند متعال رو توی ترازو قرار می دهید در صورتی که از بدر تولد بهتون پدر و مادری اصل و نصب دار داده بهتون نعمت داده بهتون تن و جانی سالم داده و ... که اگه بخوام بگم کیلومتر ها باید بنویسم. شما خدا رو لایق ستایش نمی بینید؟
من مسلمان افریده نشدم . من انسان آفریده شدم و اسلام را به عنوان کاملترین دین قبول کردم ولی این دلیل نمیشه که چشمم رو به روی همه ی سوالهام ببندم و اونا همیشه تو ذهنم باقی بمونن.
در ضمن مثل اینکه شما منظور منو متوجه نشدید . من نگفتم که خداوند لایق ستایش نیست . من گفتم اگه خدا از ما ستایش میخواست که فرشته ها هستن . و اگه کسی چیزی به ادم میده نباید به خاطر تشکر نکردن مجازاتش کنه که اون چیزایی که بهش داده زهر مار بشه .
شما خودت ! اگه برای بچت تمام عمرتو بذاری و براش کلی هزینه کنی . اونوقت درسشو بخونه و بره خارج و دیگه سراغی ازتون نگیره و حتی یه تشکر هم ازتون نکنه شما چی کار میکنین ؟ میبرین میکشینش؟ یا دست و پا شو قطع میکنین؟ دلتون میشکنه ولی با خودتون میگین عیبی نداره بذار هر جا هست خوش باشه . اما حالا اگه همین بچه ی شما یه بچه ی فوق العاده باشه بهتون برسه و قدر دان زخمتهاتون باشه و همیشه هوای شما و مادرشو داشته باشه اما ، بزنه یکی و بکشه . اینجا شما هیچوقت طردش نمیکنین . تمام تلاشتونو میکنین تا از بند عدالت نجاتش بدین . این کا ر رو نه تنها شما بلکه همه ی پدر ها و مادر ها انجام میدن . حالا اینو تعمیم بدیم به خودمون و خدامون . به چه نتیجه ای میرسین؟ خواهش میکنم رو این قضیه فکر کنین .
من انسان آفریده شدم و اسلام را به عنوان کاملترین دین قبول کردم ولی این دلیل نمیشه که چشمم رو به روی همه ی سوالهام ببندم و اونا همیشه تو ذهنم باقی بمونن.
سوالاتونو بکنید دوست خوبم.من کارشناس نیستم ولی از چیزایی که بهم یاد دادن دارم به شما میگم مطمعناً یک کارشناس بهتر به سوالاتتون پاسخ خواهد داد.به شرط اینکه قبول کنید.
نقل قول:
و اگه کسی چیزی به ادم میده نباید به خاطر تشکر نکردن مجازاتش کنه که اون چیزایی که بهش داده زهر مار بشه .
شما هرگز مجازات نمیشید.ولی اونچه لایقتون هست نصیبتون خواهد شد.خداوند بسیار عادل هست در روز قیامت انچنان داوری خواهد کرد که هیچکس اعتراض نخواهد کرد و همه قبول خواهند کرد و هرکسی که اشتباهی کرده باشه یا ثوابی کرده باشه بازتابشو همانطور خواهد دید.
شما نگران نباشید حق شما پایمال نمیشه اگه دوست ندارید خدارو ستایش کنید یا دوست دارید هرجور میخواهید زندگی کنید ولی اینو هم بدانید که خداوند طوری برایتان عدل میکند که راضی خواهید بود.اما اما اما از یه چیزهایی که در اینجا میتوانستید انجام دهید و انجام نداده اید حسرت و تاسف خواهید خورد.
پس کسانی که در راه خدا جهاد کرده اند و در راه خدا و برای خدا زندگی کرده اند حقشان باید جدا حساب شود و کسی که آنکار ها را نکرده نمیتواند بگوید من باید مانند او پاداش بگیرم.
nakisa;166098 نوشت:
شما خودت ! اگه برای بچت تمام عمرتو بذاری و براش کلی هزینه کنی . اونوقت درسشو بخونه و بره خارج و دیگه سراغی ازتون نگیره و حتی یه تشکر هم ازتون نکنه شما چی کار میکنین ؟ میبرین میکشینش؟ یا دست و پا شو قطع میکنین؟ دلتون میشکنه ولی با خودتون میگین عیبی نداره بذار هر جا هست خوش باشه .
هرکسی هرجور میتونه زندگی میکنه من به وظیفه خودم عمل میکنم و تربیت میکنم اما هرچه شد راضی هستم به رضای خدا.
nakisa;166098 نوشت:
اما حالا اگه همین بچه ی شما یه بچه ی فوق العاده باشه بهتون برسه و قدر دان زخمتهاتون باشه و همیشه هوای شما و مادرشو داشته باشه اما ، بزنه یکی و بکشه . اینجا شما هیچوقت طردش نمیکنین . تمام تلاشتونو میکنین تا از بند عدالت نجاتش بدین . این کا ر رو نه تنها شما بلکه همه ی پدر ها و مادر ها انجام میدن .
بله.اما جالب گفتید چون خداوند هم بنده گناه کار را میبخشد و توبه اورا میپذیرد و اورا از بلا نجات میدهد.اما اگر این بنده کفر بورزد و خود را به نادانی بزند و هرکاری میخواهد انجام بدهد سزایش همان است که کرده است.
التماس دعا:Gol:
یا علی:Gol:
سلام مگه عمر سعد و شمر کافر شده بودن ؟ اونا تا آخرین لحظه به خدا ایمان داشتن و نماز و روزشون به جا بود . اونا هیچوقت کافر نشدن .
مگه هرکس نماز و روزه بپا میداره و نماز شب میخونه و قرآن میخونه مسلمانه؟اینان کسانی هستند که خود را به نادانی زده اند و عذابشان حتی از کافران هم بیشتر است.اینان دین را بد تبلیغ کرده و مردم را گمراه کرده اند.شراب خوران و کثیفانی بیش نیستند.خداوند لعنت کند جمیع ظالمان و کافران را.
من از کسی میشنیدم نعوذوبالله خیلی از خدا شاکی بود میگفت چرا اصلا خدا ما رو به این دنیا آورد که ما گناه نکنیم و به بهشت بریم چه کاری خوب!؟اولش همه میرفتیم بهشت دیگه و گفت حضرت آدم یه خطایی کرده ما چرا باید تاوان پس بدیم میگفت هر چی توی این دنیا لذت حساب میشه گناه هستش مثل:زنا،شراب،لواط ،موسیقی و غیره من گفتم خوب خدا دارد ما رو با این لذتهای دنیوی آزمایش میکند و پاداشش رو وعده بهشت داده
گفت چرا باید ما خودمون رو از این لذتها دور کنیم که خدا آخرش ما رو میخواهد به بهشت ببرد میگفت اگر نماز اجباری نبود آدمهای اندکی نماز میخوندن و از خدا تشکر میکردن
والا من دیگه نتونستم جوابشو بدم؟:gig:
اگر از اول داخل بهشت میبودی هیچ معنی نداشت تو مهمانی بری تا چند روز بهت خوب خورد و خوراک بده همه امکانات برات فراهم در راحتی و آسایش کامل و از چیزای میزبان هم هیچی کم نمیشه چون طرفد خیلی پولدار تو خیلی خیلی راحتی و لذت میبری
اما
فقط یک چیزی تو رو آزار میده ابزار قدر شناسی تا یک هفته شاید روت بشه اما تو یک ماه از خجالت میمیری سرت پایینه حالا ببین اگه از اول تو بهشت بودیم چه میشد پیش رو در روی الله
درمورد اینکه لذت ها هم تو گناهان هستند؟؟
اگر همه انسانها مخلص بودند باور کن از بوی هم سیر نمیشدند آرامش در کنار خداست نه بی خدا
چون اگر خدا را + کنیم همه چیز و کس را میتوانیم - کنیم
مگه هرکس نماز و روزه بپا میداره و نماز شب میخونه و قرآن میخونه مسلمانه؟اینان کسانی هستند که خود را به نادانی زده اند و عذابشان حتی از کافران هم بیشتر است.اینان دین را بد تبلیغ کرده و مردم را گمراه کرده اند.شراب خوران و کثیفانی بیش نیستند.خداوند لعنت کند جمیع ظالمان و کافران را.
منظور من توجه به معنی کفر بوده . شما تعریفت از کفر اشتباهه.
من قانع نشدم از اینکه چرا وقتی خدای ما عادل و خوب هست چرا باید ما را اجباری به دنیا بفرستد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب دادن به سوال شما زمانی ممکنه که شما کمی با ذات خداوند آشنا باشید ...
خداوند موجودی لایتناهی هست که قدرتش در تمام عالم گسترده شده و تمام موجودات ملک او هستند و اگر غفلت دنیای مادی نبود ، انسان با درک ذات احدیت خودش بدون هرگونه امری در مقابل خداوند خشوع و خضوع می کرد.
همه عالم ملک خداست ؛ هر چیزی رو می افریند ملک او هست و چیزی که ملک کسی باشه قطعا حق دخل و تصرف در اون رو داره. ما انسان ها هم همین وضعیت رو داریم ، خلقت ما به اختیار ما نبوده و ما مخلوق هستیم و جان ما و زندگی ما متعلق به خود ما نیست . بلکه از رحمت الهی به ما رسیده و هر وقت هم بخواد می تونه هر کاری اراده کرد انجام بده.
خداوند رب هست ، و ما بنده او هستیم ، برای درک بهتر این موضوع باید بگم خداوند ارباب هست و ما غلام و بنده ، معنی بنده می دونید چیه ؟ بنده کسی هست که از خودش هیچ چیزی نداره و به طور متعلق در اختیار ارباب (رب) خودش هست.
خوب ما از خودمون چه چیزی داریم ؟ (این رومی گم که بدونید در اصل ما بنده هستیم ، آزاد نیستیم و هیچ تصرفی در خودمون نمی تونیم بکنیم ، حتی خودکشی هم تصرف در خود نیست)
وقتی ما درک کردیم که بنده هستیم و خالق ما ، رب ما هست و ما هر چیزی داریم از فیض ورحمت او داریم ، می ریم به قسمت دوم .....
قسمت اول پیش زمینه بود برای درک ارتباط انسان ها که مخلوق خدا هستند و خدا که رب (ارباب) موجودات هست.
اما قسمت دوم :
انسان هم به طور موقت مالک برخی چیز ها هست ، اگر چه مالکیت انسان با مالکیت خدا ، اصلا قابل قیاس نیست برای برای درک بهتر من یه قیاس کوچیک می کنم.
همه ما انسان ها مالک چیزهایی هستیم ، حتی برخی چیز ها رو خودمون خلق می کنیم مثلا کتاب ، لوازم خونه ، خودرو وهر چیزی که فکرش رو بکنید ، مسلما انچه متعلق به شماست ، شما حق دخل و تصرف درش دارید و کسی نمی تونه برای دخل و تصرفی که مالکیتش در اختیار شماست از شما سوال بپرسه. ( البته یه فرقی که اینجاست اینه که خداوند مالک قطعی و خالق بی منازعه تمام موجدات هست ، اما انسان به طور قراردادی مالکیت داره) به عنوان مثال شما چند تا کتاب دارید یکیش رو می ذارید تو کتابخونه یکیش رو می اندازید این ور و اون ور ، یکیش هم هوا سرده آتیش می زنید ! مال خودتون هست و اختیارش رو دارید.
اگه مفهوم مالکیت و دخل و تصرف خداوند رو درک کنید و از طرفی عظمت و سلطنت خداوند رو تصور کنید می فهمید اصولا پرسیدن چنین سوالی ، خیلی بی راه هست .
خداوند بر پایه علم خودش یه آفرینشی رو انجام داده و باز بنا بر علم خودش در این افرینش حکمت ها و قانون هایی قرار داده . خداوند رب بوده و خواسته اینکار رو انجام بده. و شما در مقامی نیستید که از خداوند بپرسید یا اعتراض کنید یا اصلا نظر شما اهمیتی داشته باشه.
حتی اگه خداوند تمام موجودات رو چه در این دنیا و چه در اون دنیا عذاب کنه و به جهنم بفرسته باز هم کسی حق اعتراض نداره و اصلا اعتراضش یا کفرش فایده ایی نداره.
یکی از الطاف الهی که ما درکش نمی کنیم همینه اینه که خداوند بر ما رحم کرده و ما رو عذاب نمی کنه و در برابر اعمال نیکی که هیچ سودی برای خدا نداره ما رو به بهشت می بره.
اگر ما انسان ها مقام خودمون (بندگی) و مقام خداوند (ربانیت) رو می شناختیم مثل ائمه همواره از عظمت خداوند لرزه بر انداممون بود . متاسفانه ما انسان ها به واسطه غرور برای خودمون در مقابل خداوند حق و مقامی قائل هستیم و برای همین اعتراض می کنیم کفران می کنیم در حالی که باز هم خداوند به واسطه مهربانیتش بر ما رحم می کنه و ما رو به واسطه کفر و غرورمون مواخذه نمی کنه.
در اخر اینکه من هم مدتی بود به خدا سر همین سوال اعتراض می کردم و بد و بیراه می گفتم ، اما خداوند لطف کرد و با همین جواب به من فهموند که من کجا هستم و اون کجا هست.
تو صفحه اخر سوره یس همین مطلب اومده که انسانی که از اب بی ارزش خلق شده ، به جایی می رسه که با خداوند دشمنی می کنه . (نقل به مضمون)
در مورد رد وجود خدا هم باید بگم ، همین اجبار دلیل وجود خدا هست ، همیشه نیروی باعث جبر هست و خیلی راحت می شه از روی جبر پی به وجود خدا برد.
امیدوارم جواب سوالتون رو بگیرید ؛ اگه سوالی موند بفرمایید براتون جوابش رو پیدا کنم.
منظور من توجه به معنی کفر بوده . شما تعریفت از کفر اشتباهه.
سلام.
آیه 1 تا 19 سوره بقره.بخونید متوجه حرفم میشید.منافقان بدتر از کافرانند عذابشان شدیدتر و سخت تر است. بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحيمِ
بنام خداوند بخشنده مهربان
الم (002 | البقرة - 1)الم
ذالِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (002 | البقرة - 2)
اين كتاب با عظمتى است كه هيچگونه شكى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزكاران است
أَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (002 | البقرة - 3)
(همان) كسانى كه به غيب [= حقايقى كه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهايى كه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند
وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (002 | البقرة - 4)
و كسانى كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده ايمان مى آورند و به سراى ديگر يقين دارند
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (002 | البقرة - 5)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند و رستگاران آنها هستند
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لايُؤْمِنُونَ (002 | البقرة - 6) كسانى كه كافر شدند، براى آنان يكسان است كه آنان را (از عذاب الهى) بيم دهى يا ندهى; ايمان نخواهند آورد.
خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (002 | البقرة - 7)
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده; و بر چشمهايشان پرده اى افكنده شده; و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ (002 | البقرة - 8)
گروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: «به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايم». درحالى كه ايمان نياورده اند.
يُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (002 | البقرة - 9)
(به گمان خود) خدا و مؤمنان را فريب مى دهند; در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند; ولى نمى فهمند.
في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (002 | البقرة - 10)
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنان افزوده; و به خاطر دروغهايى كه مى گفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (002 | البقرة - 11)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد!» مى گويند: «ما فقط اصلاح كننده ايم»!
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لايَعْلَمُونَ (002 | البقرة - 13)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «ايمان آوريد، همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند!». مى گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد اينها همان ابلهانند ولى نمى دانند!
وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (002 | البقرة - 14)
و هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات مى كنند، مى گويند: «ما ايمان آورده ايم!» ولى هنگامى كه با شيطانها (و هم كيشان) خود خلوت مى كنند، مى گويند: «ما با شماييم! ما فقط (آنها را) استهزا مى كنيم!».
أَللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (002 | البقرة - 15)
خداوند آنان را استهزا مى كند; و آنها را در طغيانشان نگه مى دارد، تا سرگردان شوند.
أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ (002 | البقرة - 16)
آنان كسانى هستند كه گمراهى را با (از دست دادن) هدايت خريده اند; و (اين) تجارت آنها سودى نداده; و هدايت نيافته اند.
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظُلُماتٍ لايُبْصِرُونَ (002 | البقرة - 17) آنان[ =منافقان] همانند كسانى هستند كه آتشى افروخته اند(تا از تاريكى وحشتناك رهايى يابند)، ولى همين كه آتش اطرافشان را روشن ساخت، خداوند روشنايى آنها را گرفته; و در تاريكيها رهايشان مى سازد، در حالى كه (چيزى را) نمى بينند.
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لايَرْجِعُونَ (002 | البقرة - 18)
آنها كر و لال و كورند; لذا (از راه خطا) باز نمى گردند!
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ (002 | البقرة - 19) يا همچون بارانى كه از آسمان، در شب تاريك همراه با رعد و برق (در بيابان) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند; تا صداى صاعقه ها را نشنوند. و خداوند به كافران احاطه دارد. معنی دیگر آیه 19: مَثَل كساني كه نمي خواهند راه ومسير درست را انتخاب كنند وخودرا به ناداني ميزنند ، مانندكسي هست كه درشبي تاريك و باراني كه رعد وبرق شديد نيزدارد ، بخاطر آنكه صداي صاعقه ورعد را نشنودونترسد و بخودش بقبولاند كه صاعقه ورعدي نيست ، دست در گوشش مي كند كه آنرا نشنود وبعد هم مي گويد اصلاٌ صدايي نبوده امّا خداوندكه مي داند صاعقه اتفاق افتاده و ازنيّت اين كافران هم آگاه است
اگر از اول داخل بهشت میبودی هیچ معنی نداشت تو مهمانی بری تا چند روز بهت خوب خورد و خوراک بده همه امکانات برات فراهم در راحتی و آسایش کامل و از چیزای میزبان هم هیچی کم نمیشه چون طرفد خیلی پولدار تو خیلی خیلی راحتی و لذت میبری
دوست عزیز شما مهمانی رو با بهشت مقایسه می کنید؟!:Gig:
عمروخالد;166174 نوشت:
اگه از اول تو بهشت بودیم چه میشد پیش رو در روی الله
دوست عزیز شما مهمانی رو با بهشت مقایسه می کنید؟!:gig:
چیزی نمیشد ما هم بندگی و ستایش خدا رو میکردیم
سلام
دوستی سوال کردن اگه خدا مهربانه چرا از ما کارو عبادت میخواد چرا از اولش ما نبرد بهشت
منم جوابشو دادم حال شما نگرفتین کاملترش کردم
در نظر بگيريد كه براي مدتي در خانه يكي از دوستان صميميخود ميهمان هستيد. او با گشاده رويي و مهرباني بسيار، همه نيازهاي شما را از نظر خوراك، پوشاك، محل خواب، تفريح و... فراهم مي كند، بي آنكه هيچ گونه چشمداشت مادي يا توقع و انتظار جبران اين ميهمان نوازي را از سوي شما داشته باشد.
شما نيز بدون هيچ مشكل و نگراني در نهايت آسايش و رفاه، نزد او زندگي مي كنيد؛ اما يك موضوع رنجتان مي دهد و آن، ابراز قدرشناسي و سپاس به حضور اين دوست مهربان است.
شما هربار كه سر سفره آن دوست مي نشينيد، با آنكه او داوطلبانه شما را به خانه خود دعوت كرده و از لحاظ مادي نيز بسيار ثروتمند است، كمي شرم و خجالت در خود احساس مي كنيد، زيرا هيچ سهمي در اين ميان نداشته يا حتي هديه اي با خود به آن خانه نبرده ايد.
به طور قطع، شما قادر نخواهيد بود كه خوبيهاي وي را به طور كامل جبران كنيد؛ اما براي نشان دادن محبت متقابل خودتان به او مايل هستيد كه دست كم در انجام دادن بعضي از امور منزل به دوست خود ياري رسانيد. مثلاً براي ناهار سفره را شما پهن كرده، پس از صرف غذا ظروف را جمع كنيد، نان يك وعده از غذا را شما خريداري كنيد يا... .
هدف خداوند از آفرينش روح يا نِشاما آن بود كه آفريده هايش را از خوبيهاي خود بهره مند سازد؛ اما اگر روح انسان بدون هيچ تلاش و زحمتي از ابتدا به طور مستقيم در معرض فيض و خوبيهاي بي پايان پروردگار قرار مي گرفت، همانند آن ميهمان مورد بحث در مثال ذكر شده، به علت شرم، خجلت و مِنَتّي كه در خود احساس مي كرد، نمي توانست به طور كامل از نور و رحمت الهي لذت ببرد. لذا مي بايست كه آن روح (نشاما) در لباس ماديِ جسم و تن آدمي به اين جهان وارد شود و مدت زماني را در آزمايشهاي گوناگون و گاه سخت و دشوار بگذراند تا با كوشش و زحمت، وفاداري خود را به خداوند و آفريدگار خود نشان دهد و پس از آن با فرا رسيدن مرگ جسماني و در صورت موفقيت در آزمونهاي متفاوت زندگي، بتواند با افتخار بر سر سفره فيض الهي بنشيند و با لذت كامل و بدون خجلت، از آن بهره مند شود.
به عبارت ديگر، مي توان اين جهان مادي را همانند جلسه امتحاني تصور كرد كه روح انسان براي رسيدن به والاترين درجه حيات در جهان آخرت بايد از اين آزمون، سربلند بيرون آيد.
پس هدف از آفرينش اين جهان، آزمودن روح (نشاما) در قالب جسم مادي است كه غرايز جسمي از درون، و وقايع زندگي از بيرون، وي را در فشار قرار مي دهند و او موظف است با مهار كردن و هدايت نفس و آرزوهاي خود و نشان دادن واكنشهاي مناسب در برابر خوشيها و سختيهاي زندگي، بيشترين امتياز معنوي را براي زندگي آينده خود (در جهان آخرت) كسب كند.
اون بنده خدایی که میگفتم از خدا شاکی بود، خلاصه نکات دوستان رو بهش گقتم ولی آخرش گفت: اصلا چرا خدا ما رو بوجود آورد میتوانست اصلا کسی رو بوجود نیاره خود خدا از چی هستش وغیره چی جوابشو بدم واقعا مخ آدم سوت میکشها
سلام ، و عرض ادب و تسلیت به مناسبت ایام عزاداری ابا عبد الله الحسین (ع) و یاران با وفایش
يكي از مباني خداشناسي اسلامي، بازشناسي و تفكيك شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهي براي هيچ موجود ديگري، از جمله انسان، ممكن نيست. يك دليل كوتاه و روشن اين مدّعا آن است كه ذات خداوند، نامحدود و غيرمتناهي است و ديگر موجودات، همگي محدود و متناهياند و ناگفته پيداست كه موجود محدود را راهي به سوي شناخت نامحدود نيست و مبناي فلسفي اين استدلال آن است كه علم و شناخت همواره مستلزم نوعي احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا كه احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممكن نيست، آگاهي موجود بر ذات نامحدود امكان ندارد؛
به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا
اين حقيقت را از برخي آيات قرآن نيز ميتوان دريافت:
« يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته ميداند، و حال آن كه ايشان به او دانشي ندارند. (البته اين برداشت بر اين فرض استوار است كه ضمير «ه» در تركيب «به» به خداوند باز گردد).
در حديثي از اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در تفسير آية بالا فرمود:
«لايُحيطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفريدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمي نمييابند.[2]
شناختناپذيري ذات الهي هرگز به معناي آن نيست كه آدمي از هرگونه معرفتي، نسبت به خداي خويش محروم باشد، بلكه گونة ديگري از خداشناسي در دسترس آدميان قرار دارد كه از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهي فراهم ميآيد. بنابراين، چنين نيست كه خواست انسان براي آشنايي با پروردگار خويش، طلب روزي ننهاده باشد و چيزي را كه ممكن نيست درخواست كرده باشد، بلكه خداشناسي، به معناي ياد شده، امري ميسور و مطلوب است. پيامبران الهي نيز در همين راه گام زده و كوشيدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا كنند و رهزنان طريق خداشناسي را به او بنمايانند و خطاهاي او را گوشزد كنند. قرآن كريم در آيات فراواني به بيان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان كه اكثر آيات قرآن به صفات خداوند ختم ميشوند و برخي آيات مثل 23 و 24 سوره حشر نيز فقط صفات او را بيان ميكنند.
اجمالاً عرض ميكنيم راههاي متعددي براي شناخت اوصاف و افعال الهي فراروي آدميان گشوده است، كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبيعت؛ 4. كشف و شهود باطني؛ 5. رجوع به قرآن و حديث.[3]
روشنتر بگوئيم: ما هر چه ديدهايم جسم و خواصّ جسم بوده است، موجوداتي كه داراي زمان و مكاني معين بودهاند، ابعاد و اشكال مخصوصي داشتهاند، خلاصه از هر نظر محدود و تحت تأثير شرايط خاصي بودهاند؟ با اينحال قصور «ذاتي» كه نه جسم دارد و نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمانها و مكانها احاطه دارد و از هر نظر لايتناهي و نامحدود است. و تحت تأثير هيچ گونه شرائطي نيست و بر همه چيز حكومت ميكند ـ با آن سوايق و انس ذهني ـ راستي كاري دشوار است. ما نميگوئيم شناخت خدا محال است ميگوييم مشكل است. زيرا محتاج به بلند پروازي فكر و انديشه و خالي ساختن ذهن از تصوّرات موجودات مادي و طبيعي و باريكبيني و دقت فراوان است.
گرچه ما به حقيقت و كنه صفات آن ذات بيپايان هرگز نخواهيم رسيد و نبايد هم چنين انتظاري را داشته باشيم، زيرا اين انتظار از موجود محدودي مانند ما اساساً بيجاست و به اين ميماند كه درياي بيكراني را در ظرف كوچكي جاي دهيم.
در كلمات بزرگان اسلام اين مطلب زياد ديده ميشود كه مردم را از تفكّر در كنه ذات و صفات پروردگار نهي فرمودهاند و علّت آن اين است كه عقول ناقص و محدود ما به كنه ذات و صفات او نميرسد و نتيجهاي غير از تحيّر و يا گمراهي ندارد!
در اينجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ اشاره ميكنيم: امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در ضمن خطبة مفصّلي در پاسخ ايراد شخصي ميفرمايد:
«ولا تقدر عظمة الله علي قدر عقلك؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مكن.»[4]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اياكم و التفكر في الله فان التفكر في الله لايزيد الّا ؟؛ برحذر باشيد از تفكر در كنه ذات و صفات خدا چون نتيجهاي غير از سرگرداني و گمراهي ندارد». و باز فرمود: «اذ انتهي الكلام الي إله فامسكوا، و تكلموا فيها دون العرش و لاتكلموا فيها فوق العرش؛ وقتي كه كلام به ذات خدا منتهي شد توقف كنيد و هميشه از آنچه كه پايين عرش است سخن بگوئيد و تكلم در مافوق عرش نكنيد!»
توضيح اين روايت را از كلام ديگر حضرت ميتوان فهميد: «تكلموا في خلق الله و لا تكلموا في الله؛ درباره خلق خدا گفتگو كنيد و درباره كنه ذات و صفات او تكلم ننمائيد.»
علامه مجلسي مينويسد: تكلم در مافوق عرش كنايه است از تفكر در كنه ذات و صفات باريتعالي.[5]
هشام بن حكم از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه در پاسخ شخصي كه سؤال كرد: حقيقت خدا چيست؟ فرمود:
«هو شيء بخلاف الاشياء... انه شيء بحقيقة الشيئية غير انّه لاجسم و لاصورة و لايحس و لايجس و لايدرك بالحواس الخمس لاتدركه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغيره الأزمان»؛ او چيزي است مغاير همة اشياء، و چيز با حقيقت تنها اوست، جز اينكه جسم نيست، صورت ندارد، بحس در نيايد، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام دركش نكند، و روزگار از او نكاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند.
توضيح اينكه: خداوند صرف و عين حقيقت وجود است به خلاف ساير موجودات كه داراي ماهيتي هستند زايد بر وجود و به كنه ذات و صفات او كسي پي نميبرد. [6]
بنابراين تصور كنه و ذات و صفات خالق براي مخلوق غيرممكن است (پولس كلارنس ابرسولد Paul Clarence Abersold دانشمند فيزيك زيستي ممالك متحده مينويسد: در كتب مقدسه وقتي كه تعريفي از خدا ميشود، با همان الفاظ است كه در مورد انسان به كار ميرود!!! البته اين در نتيجة ضيق لغات است، چه مفهوم خدا يك مفهوم روحي و معنوي است و انسان فكرش در چهار ديوار ماده محصور است و نميتواند راهي به كنه ذات الهي بيابد و تعبيري از مفهوم خدا بيان كند. از نظر علم نميتوان دربارة خدا تصوري مادي كرد چه وي خارج از قدرت تعريف و توصيف مادي بشر است.[7]
بنابراين تنها با اشارات اجمالي و مفاهيم عقلي خاصي كه آنها را از هرگونه محدوديت و نقص پيراسته و پاك ساختهايم، به آن ذات مقدس اشاره ميكنيم و همين اشارات است كه ما را در راه «شناسائي اجمالي صفات او» موفق ميسازد. امّا استفاده از همين اشارات اجمالي دقت و روشن بيني كاملي لازم دارد.
شايد تعجب كنيد، اگر بگوئيم: موجودات جهان طبيعت كه بهترين راهنماي راه «خدايابي» (پي بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسي يعني پي بردن به صفات او احياناً ما را فريب داده و اغفال ميكنند، و تا صفات آنها را از محيط فكر خود جاروب نكنيم خداشناس واقعي نخواهيم شد!
در بعضي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام اين جمله ديده ميشود كه: «مورچه گمان ميكند خداوند مانند او دو شاخك دارد»!
«ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتين كذؤ ابتيها»؛ اين تعبير جالب اشاره به اين حقيقت است كه افكار ناقص و كوتاه صفات خدا را از راه «قياس» و مقايسه با صفات خود جستجو ميكنند و ميل دارند صفات خداوند هم صفاتي مانند آنها باشد.
مقايسة صفات خداوند ازلي و ابدي به صفات مخلوقات محدود و متناهي خطرناكترين پرتگاهي استكه در جادّه خداشناسي تصوّر ميشود و بلندي فكر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحيد در همين جا روشن ميگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق كلمهاي كه در اصل خداپرستي دارند در همينجاست.
اينجاست كه يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگها از جادة اصلي خداشناسي به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستي و مخلوقپرستي سرگردان سازد. به واسطة همين لغزشها، فرقههايي از مسلمين به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستي سرگردان شدند تا آنجا كه اشاعره و جماعتي از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالكيه براي او جسم قائل شده و بعضي از آنها رؤيت خدا را ممكن دانستهاند؟!
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي[8]
از معصوم و ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ به ما رسيده است كه:
«كلّما ميّز تُموهُ بأوهامكم من أدقّ المعاني فَهُو مخلُوقٌ مِثلُكُم مردودٌ إليكُمْ»؛[9] يعني هر آنچه از معاني دقيق كه با قوة خيالتان تشخيص ميدهيد، مخلوقي مثل شماست كه به خلاقيت ذهن شما بر ميگردد.
و باز در جاي ديگر ميفرمايند:
«تفكّروا في الاء الله و لا تفكّروا في الله فإنّكم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الكلام إلي الله فَامسَكُوا»؛[10] يعني دربارة نعمتهاي خدا بينديشيد و در ذات خدا نينديشند، زيرا شما هرگز ذاتش را درك نميكنيد، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ايستيد.
[1] . طه، 110. [2] . تفسير نور الثقلين، الحويزي، ج 3، ص 394، حديث 117. [3] . معارف اسلامي، محمد سعيدي مهر، امير ديواني، ص 60. [4] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 257. [5] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 259 ـ 260. [6] . اصول كافي، جزء اول، كتاب توحيد، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258. [7] . اثبات وجود خدا، ص 58. [8] . خدا را چگونه بشناسيم، ناصر مكارم شيرازي، ص 20 ـ 25. [9] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ايران. [10] . بحار الانوار، ج 71، ص 231.
سلام به نظر من برای این مارو افرید که لذت نزدیکی به رحمتشو به ما بچشونه برای همین موقع نماز اول میگیم الحمدالله رب العالمین تشکر برا همینه و اینکه منو شما از بین این همه مخلوق گزیده شدیم واشرف مخلوقاتیم مدام ازش تشکر میکنیم از روح پاک خودش در ما دمید که لذت با اون بودنو بچشیم ولی برا اینکه ظلمی نشه باید این زندگی دنیایی رو خوب بگذرونیم اگه کسی میره جهنم بابت اینه که روح الهی رو الوده کرده اگه رک بگم اخر مطلب میرسه به عشق دوستت داره برا همین بهت وجود داده
اینو یادم رفت بگم تو قنوت میگیم خدایا هم خیر دنیا بده هم خیر اخرت پس میشه این دنیات هم بهشت باشه وهم اخرتت این حرف خودشه فقط اینا رو داشته باش اصول دین فروع دین و تقوا(پرهیزاز گناه عمدی کبیره) تمام:ok:
یک نکته کوچولو هم اینه که ما هیچ وقت به یه هنرمند اعتراض نمی کنیم که چرا نقاشی می کشی؟ مسلما اعتراض ما وقتی منطقی خواهد بود که هنرمند با وجود استعداد هنری از کشیدن نقاشی امتناء می کند ، البته خداوند پاک و منزه است.
[= ]هدف از خلقت انسان از دیدگاه قرآن و عقل چه میباشد؟[= ]
[= ]
[= ]پاسخ[= ]
[= ]در ابتداء ضروری به نظر میرسد جهت روشن شدن[= ]پاسخ به نکاتی اشاره کنیم:
[= ]1- [= ]هدف فاعل یا هدف فعل[= ]: یکی از مسائل اساسی که[= ]همیشه برای بشر مطرح بوده است و هر انسان عاقل و متفکر پیوسته در اندیشه پاسخ به آن[= ]است، هدف زندگی است یعنی انسان برای چه آفریده شده است، برای چه زندگی میکند. از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم
[= ]نکته ای[= ]که باید به آن توجّه شود این است که سوال «[= ]هدف از خلقت چیست[= ]» یک وقت به این معناست[= ]که هدف خالق از خلقت چیست؟ یعنی خالق چه انگیزهای دارد و چه چیز عامل و باعث و[= ]محرّک اوست برای خلقت، این چیزی است که خلقت نمیتواند باین معنا هدف داشته باشد[= ]این مستلزم نقص و کمبود فاعل (خداوند) است. یعنی این گونه هدفداری تنها در فاعلهای[= ]بالقوه و در مخلوقات صادق است، و در خالق هستی یعنی خداوند، مورد و مصداق ندارد چون[= ]اینگونه هدف داشتنها برمیگردد به استکمال یعنی فاعل با کار خود میخواهد به چیزی[= ]و کمالی که ندارد برسد.[= ][= ]ولی یک وقت [= ]هدف فعل[= ] مطرح است، زیرا هر کاری را که در نظر بگیریم این کار بسوی هدفی است و بسوی کمالی است و برای آن کمال آفریده شده است و این فعل آفریده شده است که به آن کمال برسد،[1][= ] مانند گیاهی که از زمین میروید و شروع به رشد و فعالیت میکند، به سوی کمال پیش میرود این [= ]غایت فعلی[= ] است. آنچه در این پاسخ پیگیری میشود همین معنای دوّم است :
[= ]من نکردم خلق تا سودی کنم.......... لیک تا بر بندگان جودی کنم
[= ]2- [= ]کمال انسان در چیست؟ [= ]غایت مندی خلقت انسان برمیگردد به این که ماهیت انسان چیست؟ و در انسانها چه استعدادهایی نهفته است، و برای انسان چه کمالاتی امکان دارد؟ بشر به این مقدار میفهمد که انسان برای این آفریده شده که به کمال برسد منتهی بحث این است که کمال انسان در چیست؟ برخی کمال انسان را در برخورداری هر چه بیشتر از لذایذ مادّی و برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی می[= ][= ]دانند، و گروهی کمال انسان را در ترقیات معنوی و روحانی که از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادّی حاصل میشود میدانند، و عدهای هم در ترقی عقلانی که از راه علم و فلسفه حاصل میشود.[2]
[= ]حال باید سراغ عقل، این حجت باطنی و درونی خدا و قرآن این کتاب الهی، و تأمینکنندة سعادت بشری رفت که این مسئله را چگونه مطرح نمودهاند، و هدف خلقت انسان، یعنی کمال مطلوب انسان را در چه میدانند؟
[= ]الف : [= ]هدف آفرینش از دیدگاه عقل
[= ]از نظر عقلی آفرینش نوعی احسان و فیض از جانب خداوند نسبت به موجودات ممکن است؛ یعنی آنچه امکان خلق شدن دارد، خداوند از خلق کردن آن بخل نمیورزد و دریغ نمیکند، چنین آفرینشی «[= ]حُسن ذاتی دارد[= ]» و قیام به چنین فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز آن که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا نشانه جود و فضل اوست. خداوند متعال همان طور که واجب بالذات است واجب من جمیع الجهات است، و لذا محال است که موجودی قابلیت وجود پیدا کند و از ناحیة او افاضه وجود نشود و امساک گردد.[3][= ] از نظر عقلی هر موجودی که امکان خلق شدن دارد، با زبان حال درخواست وجود و کمال میکنند، آفرینش جهان در واقع پاسخ به این امکان و درخواستهای طبیعی و ذاتی اشیاء است.
[= ]خداوند وسایل کمال هر موجودی را در اختیار او میگذارد و ارادة حکیمانه او بر این قرار گرفته که موجود بیجان به صورت طبیعی و جبری به سوی[= ]کمال خویش حرکت کند، در حالی که ارادة حکیمانه او دربارة موجودی چون انسان بر این تعلق گرفته است که از طریق اختیار و آزادی، کمالاتی را کسب نماید.
[= ]از نظرگاه عقل اساساً اصل آفرینش یک گام تکاملی عظیم است، زیرا چیزی را از عدم به وجود آوردن، و نیستی را هستی دادن، و صفر را به مرحلة عدد رساندن است، تمام برنامههای دینی و الهی بعد از گام اول در ادامه و راستای همین مسیر، و پی نمودن راه تکامل میباشد.[4]
[= ]ب: [= ]هدف آفرینش در قرآن
[= ]قرآن با بینشی عمیق، سرنوشت نهایی و هدف از آفرینش انسان و حتّی جهان را مورد بررسی و کنکاش قرار داده و مقصد و مقصود مشخصی را برای آفرینش بیان نموده است. چرا که آفرینش این جهان بزرگ و خلقت موجود عظیمی به نام انسان، نمیتواند بدون هدف و باطل باشد. [= ]قرآن کریم میفرماید:»[= ]أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ» آیا میپندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟[5]
[= ]یا در جای دیگر در ارتباط با کل نظام هستی میفرماید :«[= ]یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً[= ]». حال این سؤال رخ مینماید که این هدف از نظرگاه قرآن کریم چیست؟ قرآن کریم برای آفرینش انسان اهدافی را بیان نموده است که برخی از آنها اصلی، برخی تبعی و ابزاری، و برخی به منزلة نتیجه میباشد. در این همه میتوان به موارد زیر اشاره نمود :
[= ]الف) آزمایش و ابتلاء :
[= ]در آیاتی از قرآن کریم، هدف از آفرینش انسانها آزمایش و امتحان دانسته آن شده است، از جمله که میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً«[6][= ] خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید و او شکستناپذیر و بخشنده است. این امتحان برمیگردد به ظهور و بروز کمالات انسانی که در مقدّمه اشاره شد.
[= ]ب) علم توحید.:
[= ]در آیة دیگر، هدف از آفرینش آدمی را علم به قدرت بیپایان الهی و آگاهی به یگانگی او میداند، آن جا که میفرماید: [= ]«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ[= ]الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ[= ]اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«[7][= ][8][= ] معرفت خدا و علم توحید زمینهساز بالاترین کمالات است برای انسان که سودش به خود انسان برمیگردد نه خداوند، چرا که او غنی مطلق میباشد.
[= ]ج) عبادت :
[= ]در موردی دیگر، از عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان و جن نام برده شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ«[9][= ]من جنس و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند. (و بدینوسیله به قلّة کمالات راه یابد.)
[= ]د) رسیدن به رحمت الهی :
[= ]برخی از آیات قرآنی، هدف از آفرینش انسان را رسیدن به رحمت بیپایان الهی میداند و میفرماید [= ]:»[= ]وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ«[10][= ] [= ]اگر پروردگارت میخواست، همة مردم را یک امت قرار میداد، ولی آنها همواره مختلفند، مگر کسی که مورد رحمت الهی قرار گیرد، و برای همین (پذیرش رحمت) خداوند آنها را آفرید.
[= ]آیات فوق، چهار هدف مهم و اساسی را برای[= ]آفرینش آدمی بیان نموده است که برخی اصلی، برخی ابزاری و وسیلهای است (برای رسیدن به هدف اصلی)، و برخی به منزلة نتیجه میباشد :
[=Symbol]· [= ]آزمایش انسانها.
[=Symbol]· [= ]علم[= ]به قدرت بیپایان الهی.
[=Symbol]· [= ]عبودیت.
[=Symbol]· [= ]رسیدن به رحمت الهی.
[= ]در این میان، میتوان گفت رسیدن به مقام عبودیت بالاترین هدف آفرینش است، چرا که مراد از بندگی رسیدن به اوج کمال و قلّة سعادت بشری است و انسان کامل کسی است که به جوار و آستان قرب الهی راه یافته و در نتیجه، از رحمت بیپایان او بهرهمند شده است. این بهرهمندی از رحمت الهی، نتیجة عبودیت و رسیدن به مرتبة کمال انسانی است. بنابراین، هدف اصلی از آفرینش انسان عبودیت است. امّا آزمایش بندگان از هدفهای متوسط و ابزاری و برای رسیدن به آن هدف عالی یعنی بندگی میباشد. بهرهمندی از رحمت بیپایان الهی هم نتیجة عبودیت است.[11]
[= ]بنابراین، در یک جمله میتوان گفت هدف از خلقت انسان عبودیت و رسیدن به مرتبة کمال و استفاده از رحمت بیپایان الهی است. دادن رحمت نیز، مقتضای ذات الهی است؛ یعنی ذات او اینگونه فیاض است که رحمت از او صادر میشود و هر موجود را به کمال لائق خویش میرساند.
[= ]حُسن ختام بحث را حدیثی از امام هفتم،[= ]موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ قرار میدهیم، آن جا که از حضرتش در مورد سخن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که فرمود: تا میتوانید عمل کنید که همه انسانها برای هدفی که آفریده شدهاند آمادگی دارند.
[= ]سؤال شد ـ هدف آفرینش چیست؟ ـ حضرت فرمودند:»[= ]خداوند بزرگ جن و انسان را برای این آفرید که او را عبادت و اطاعت کنند، برای این نیافریده است که نافرمانیش نمایند و این همان است که میفرماید: «و ما جن و انسان را فقط برای عبادت و اطاعت آفریدیم.» و چون آنها را برای اطاعت آفریده، راه را برای رسیدن به این هدف برای آنان آسان و هموار ساخته است. پس وای به حال کسانی که چشم به هم گذارند و کوری و نابینایی را بر هدایت ترجیح دهند.«[12]
سلام به نظر من برای این مارو افرید که لذت نزدیکی به رحمتشو به ما بچشونه برای همین موقع نماز اول میگیم الحمدالله رب العالمین تشکر برا همینه و اینکه منو شما از بین این همه مخلوق گزیده شدیم واشرف مخلوقاتیم مدام ازش تشکر میکنیم از روح پاک خودش در ما دمید که لذت با اون بودنو بچشیم ولی برا اینکه ظلمی نشه باید این زندگی دنیایی رو خوب بگذرونیم اگه کسی میره جهنم بابت اینه که روح الهی رو الوده کرده اگه رک بگم اخر مطلب میرسه به عشق دوستت داره برا همین بهت وجود داده
ممنونم دوست عزیز ولی منظور این بنده خدا اینه که خداوند چرا اصلا تصمیم گرفت که انسان رو خلق کنه چه لزومی داشت؟
اگر با این فرض که خدائی نیست به مسئله نگاه کنی هرگز به آرامش نمیرسی چون انگاه باید به این سئوال پاسخ دهی که اینهمه نظم چگونه ممکن است به وجود آمده باشد و این که همه اینها تصادفی بوده مسئله را بغرنج تر میکند چون انگاه نه تنها نمیتوانی برای این سئوال پاسخ قانع کننده ای پیداکنی بلکه احساس پوچی هم خواهی کرد .
بندگی..میتونی تابع کسی باشی که بسیار بسیار از شما بزرگتر و خالق شماست؟اگه میتونید که به حرفایش توی قرآن و ... عمل کنید.در غیر اینصورت اختیار با خودتان هست.پس چیزی هم نباید ازش بخواهید نه کمکی نه همراهی و نه بهشتی.
این جبر است! اولا که ما به اختیار خود متولد نشدیم ثانیا که اگر به اختیار خود زندگی را به پایان ببریم جهنمی میشویم خوب حالا نظرت چیست؟
خداوند از بدر تولد بهت این قدرت رو داده که خودت انتخاب کنی.
برات مجازات در نظر گرفته چون میدونه بدون مجازات و ترس از مجازات هرگز هدایت پیدا نمیکنی.
بدنیا اومدن و از دنیا رفتن اختیار نیست چون اینجا جای زندگی نیست.
شما برای اینکه اختیار داشته باشی باید اول وجود داشته باشی!!! یکم فکر کنیم میبینیم که اگه به اجبار متولد نمیشدیم اختیاری در کار نبود.
magoot;202379 نوشت:
اگه اینو بخونی شاید قانع شی که نظم ،ناظم نمیخواد یا حتی اگه هم بخواد به خدا ختم نمیشه
شما یه بچه رو از پدر و مادرش جدا کن.بذار توی جنگل فقط وعده های غذاییش رو بهش غذا بده تا بزرگ شه.
به نظرت این بچه به صورت اوتوماتیک دکتر انرژی هسته ای میشه؟
شما تا اتاقتونو تمیز نکنید خودش تمیز میشه؟ فکر کنم خدا داره بهتون میگه که هر نظمی نیاز به ناظمی داره.
این جبر است!
اولا که ما به اختیار خود متولد نشدیم
ثانیا که اگر به اختیار خود زندگی را به پایان ببریم جهنمی میشویم
خوب حالا نظرت چیست؟
سلام
چه ربطی دارد انسان تا به حد تکلیف نرسد مسئولیتی ندارد و بهشت و دوزخ نیز برایش معنی ندارد از نظر حقوق مدنی و جزائی و اخلاقی هم همینطور است و لذا اینکه به اختیار خودت به دنیا نیامده ای از تو رفع تکلیف نمیکند اگر دزدی کنی مجازات میشوی اگر کسی را بکشی اعدام میشوی و اگر خود رابکشی عزیزانت را در ماتم قرار میدهی انوقت بگو من که به اراده خودم نیامده ام یعنی کسی از تو نمیپذیرد که این اعمال را جبری انجام داده ای ، منتهی فرق است بین مجازات حقوقی و اخروی مجازات حقوقی در این دنیا پایان میابد و مجازات اخروی و نهائی همچنان ادامه دارد چون انسان با مرگ نابود نمیشود بلکه دنیای دیگری در انتظارش میباشد !
یک چیزی از حساب احتمالات خوانده ای احتمال یک یک است که خداست و احتمال 2 چهار است یعنی 2 به توان 2 به این ترتیب 1، 2 ، 12 ، 21 و احتمال 3 شانزده یعنی 2 به توان 4 و احتمال 4 میشود 2 به توان 5 یعنی 64 حال اگر عوامل تشکیل دهنده انسان را که از یک میلیون هم بیشتر است کنار هم بچینی میشود 2 بتوان یک میلیون حال این میمون تو که خودش معلوم نیست از کجا امده چطور ممکن است عامل صحیح را درست کند بیهوده نیست که میگویند احتمال چنین چیزی غیر ممکن است البته برای کسی که عقل سلیم داشته باشد و بخواهد حقیقت را بپذیرد نه کسی که میخواهد با فلسفه بافی حقایق را وارونه نشان بدهد .
مثال ساده ای میزنم شما پیچهای یک ساعت را فقط باز کنید صرف نظر از اینکه این پیچها و سایر قطعات چگونه ساخته و اندازه گیری شده حال انرا بدست میمونی که خود نیز معلوم نیست از کجا امده بدهید و بخواهید که انرا تکان بدهد صرف نظر از اینکه حرف شما را چگونه خواهد فهمید بعد میلیونها سال صرف نظر از اینکه چگونه ان میمون میتواند اینهمه عمر کند همه ان قطعات فرسایش یافته و حتی یک پیچ هم سر جایش قرار نخواهد گرفت هر غقل سلیمی اینرا میپذیرد مگر انکه بخواهد سفسطه کند !
بله اساس هستی بر فرسایش است نه تکامل مگر انکه ناظمی داشته باشد .
یکم فکر کنیم میبینیم که اگه به اجبار متولد نمیشدیم اختیاری در کار نبود.
بهلول;202551 نوشت:
سلام
چه ربطی دارد انسان تا به حد تکلیف نرسد مسئولیتی ندارد و بهشت و دوزخ نیز برایش معنی ندارد از نظر حقوق مدنی و جزائی و اخلاقی هم همینطور است و لذا اینکه به اختیار خودت به دنیا نیامده ای از تو رفع تکلیف نمیکند اگر دزدی کنی مجازات میشوی اگر کسی را بکشی اعدام میشوی و اگر خود رابکشی عزیزانت را در ماتم قرار میدهی انوقت بگو من که به اراده خودم نیامده ام یعنی کسی از تو نمیپذیرد که این اعمال را جبری انجام داده ای ، منتهی فرق است بین مجازات حقوقی و اخروی مجازات حقوقی در این دنیا پایان میابد و مجازات اخروی و نهائی همچنان ادامه دارد چون انسان با مرگ نابود نمیشود بلکه دنیای دیگری در انتظارش میباشد !
من از اینکه خدا من رو به دنیا آورده ناراضیم.کاری ندارم که کی اختیار معنا داره.
آقایان بهلول و علی. [="red"]شما اول لینک رو بخوانید بعد حرف بزنید[/]
بدون در نظر گرفتن زمان هم اون بچه مهندس هسته ای میشه هم میمون که نه،باد اون ساعت رو درست میکنه
من از اینکه خدا من رو به دنیا آورده ناراضیم.کاری ندارم که کی اختیار معنا داره.
آقایان بهلول و علی. [="red"]شما اول لینک رو بخوانید بعد حرف بزنید[/]
بدون در نظر گرفتن زمان هم اون بچه مهندس هسته ای میشه هم میمون که نه،باد اون ساعت رو درست میکنه
اگه زمان وجود نداره توهم وجود نداری تا بتوانی ناراضی باشی یا هنوز به نطفه هم بدل نشدی یا خاک شدی و پوسیدی پس شکایت برای چیست ؟
اینها که میگوئی سفسطه است که سابقه 2000 ساله دارد و هیچ چیزی را حل نمیکند خداوند وجود دارد و برای کابالیست ها بد سرنوشتی در انتظار است .
اون بنده خدایی که میگفتم از خدا شاکی بود، خلاصه نکات دوستان رو بهش گقتم ولی آخرش گفت: اصلا چرا خدا ما رو بوجود آورد میتوانست اصلا کسی رو بوجود نیاره خود خدا از چی هستش وغیره
چی جوابشو بدم واقعا مخ آدم سوت میکشها
باسلام و احترام
جواب این سوال ها را می توان در عرفان اسلامی و وحدت وجود یافت
تابحال به این فکر کرده اید که چرا خدا خدا شد و من مخلوق؟
چرا من خدا نشدم و خدا مخلوق؟
در مباحثی مخلوقات را تجلیات خدا می دانند این بحث ها زیاد است خلاصه اش این است با آفرینش خدا خودش را بر خودش نشان داده است هر مخلوقی به مانند یک آیینه است که به اندازه ظرفیت خودش خدا را نشان می دهد بعضی آینه ها صافی ترند و خدا را بهتر از سایر آینه ها نشان می دهد(البته این مثالها برای تقریب به ذهن است نه اینکه دقیقا همین طور باشد) در میان مخلوقات انسان شباهت بیشتری به خدا دارد (سخن حضرت رسول ص أن الله خلق آدم على صورته یعنی حق انسان را به صورت خویش خلق کرد) مطالب در این مورد خیلی زیاد است اگر این مباحث را کسی خوب بفهمد جواب سوالاتی نظیر این را در می یابد فقط سعی کردم که سرنخی ارائه بدهم دنباله اش را خودتان بروید بسیاری از بزرگان در این مسائل مطلب نوشته اند ولی چون دکتر کاکائی هم عصر خودمان می باشد کتابهای خوبی به زبان ساده در مورد این مطالب دارند والسلام
چه ربطی دارد انسان تا به حد تکلیف نرسد مسئولیتی ندارد و بهشت و دوزخ نیز برایش معنی ندارد از نظر حقوق مدنی و جزائی و اخلاقی هم همینطور است و لذا اینکه به اختیار خودت به دنیا نیامده ای از تو رفع تکلیف نمیکند اگر دزدی کنی مجازات میشوی اگر کسی را بکشی اعدام میشوی و اگر خود رابکشی عزیزانت را در ماتم قرار میدهی انوقت بگو من که به اراده خودم نیامده ام یعنی کسی از تو نمیپذیرد که این اعمال را جبری انجام داده ای ، منتهی فرق است بین مجازات حقوقی و اخروی مجازات حقوقی در این دنیا پایان میابد و مجازات اخروی و نهائی همچنان ادامه دارد چون انسان با مرگ نابود نمیشود بلکه دنیای دیگری در انتظارش میباشد !
دوست من این چه ربطی به بحث من دارد؟؟؟
بهلول;202758 نوشت:
اگه زمان وجود نداره توهم وجود نداری تا بتوانی ناراضی باشی یا هنوز به نطفه هم بدل نشدی یا خاک شدی و پوسیدی پس شکایت برای چیست ؟
تو اگه مردی بگو زمان چیه تا من قبول کنم.اگه تعریفی کامل از زمان دادی (که بزرگترین فیزیکدان های جهان از پسش بر نمیان)من هرچی تو بگی قبول میکنم. درضمن از حرف های من هرطور که دوست داری برداشت نکن.من نگفتم زمان وجود نداره.گفتم اونو بذار کنار.
بهلول;202758 نوشت:
اینها که میگوئی سفسطه است که سابقه 2000 ساله دارد و هیچ چیزی را حل نمیکند خداوند وجود دارد و برای کابالیست ها بد سرنوشتی در انتظار است .
سفسطه یا هرچی تو اسمشو بذاری الآن برای من سوال هستن.سابقه داشتنشونم یعنی شما ها نتونستین دلیل خوبی بیارین.
من کابالیست نیستم [="darkred"]از تهمت هم خیلی بدم میاد.[/]
ترجیح میدم خودم چیزی رو که بهش برسم قبول کنم تا چشم بسته امثال شما هرچی گفتن بگم این حتما کلام خداست.
چه ربطی دارد انسان تا به حد تکلیف نرسد مسئولیتی ندارد و بهشت و دوزخ نیز برایش معنی ندارد از نظر حقوق مدنی و جزائی و اخلاقی هم همینطور است و لذا اینکه به اختیار خودت به دنیا نیامده ای از تو رفع تکلیف نمیکند اگر دزدی کنی مجازات میشوی اگر کسی را بکشی اعدام میشوی و اگر خود رابکشی عزیزانت را در ماتم قرار میدهی انوقت بگو من که به اراده خودم نیامده ام یعنی کسی از تو نمیپذیرد که این اعمال را جبری انجام داده ای ، منتهی فرق است بین مجازات حقوقی و اخروی مجازات حقوقی در این دنیا پایان میابد و مجازات اخروی و نهائی همچنان ادامه دارد چون انسان با مرگ نابود نمیشود بلکه دنیای دیگری در انتظارش میباشد !
دوست من این چه ربطی به بحث من دارد؟؟؟
بهلول;202758 نوشت:
اگه زمان وجود نداره توهم وجود نداری تا بتوانی ناراضی باشی یا هنوز به نطفه هم بدل نشدی یا خاک شدی و پوسیدی پس شکایت برای چیست ؟
تو اگه مردی بگو زمان چیه تا من قبول کنم.اگه تعریفی کامل از زمان دادی (که بزرگترین فیزیکدان های جهان از پسش بر نمیان)من هرچی تو بگی قبول میکنم. درضمن از حرف های من هرطور که دوست داری برداشت نکن.من نگفتم زمان وجود نداره.گفتم اونو بذار کنار.
بهلول;202758 نوشت:
اینها که میگوئی سفسطه است که سابقه 2000 ساله دارد و هیچ چیزی را حل نمیکند خداوند وجود دارد و برای کابالیست ها بد سرنوشتی در انتظار است .
سفسطه یا هرچی تو اسمشو بذاری الآن برای من سوال هستن.سابقه داشتنشونم یعنی شما ها نتونستین دلیل خوبی بیارین.
من کابالیست نیستم [="darkred"]از تهمت هم خیلی بدم میاد.[/]
ترجیح میدم خودم چیزی رو که بهش برسم قبول کنم تا چشم بسته امثال شما هرچی گفتن بگم این حتما کلام خداست.
ربطش اینست که شما وقتی زنده هستی و زندگی میکنی نمیتوانی به این عنوان که از امدنت ناراضی هستی شانه از زیر بار مسئولیتهایت خالی کنی همانطور که در مقابل قانون مکلفی در مقابل خدا هم مکلفی و اینکه از امدنت ناراضی هستی از تو رفع تکلیف نمیکند .
نقل قول:
تو اگه مردی بگو زمان چیه تا من قبول کنم.اگه تعریفی کامل از زمان دادی (که بزرگترین فیزیکدان های جهان از پسش بر نمیان)من هرچی تو بگی قبول میکنم.
درضمن از حرف های من هرطور که دوست داری برداشت نکن.من نگفتم زمان وجود نداره.گفتم اونو بذار کنار.
اینکه مردی نمیخواهد زمان یعنی دیروز امروز و فردا دیروز امده ای امروز زندگی میکنی و فردا خواهی رفت ایا میتوانی منکر آن شوی
نقل قول:
سفسطه یا هرچی تو اسمشو بذاری الآن برای من سوال هستن.سابقه داشتنشونم یعنی شما ها نتونستین دلیل خوبی بیارین.
من کابالیست نیستم از تهمت هم خیلی بدم میاد.
ترجیح میدم خودم چیزی رو که بهش برسم قبول کنم تا چشم بسته امثال شما هرچی گفتن بگم این حتما کلام خداست.
کابلا یعنی خود پرستی و خود پرست کسی است که دنبال بهانه میگردد تا شانه از زیر بار مسئولت خالی کند و خداوند در وجود بشر نهادینه است و نیاز به اثبات ندارد و هر کس منکر خدا شود دروغگوئی بیش نیست .
ربطش اینست که شما وقتی زنده هستی و زندگی میکنی نمیتوانی به این عنوان که از امدنت ناراضی هستی شانه از زیر بار مسئولیتهایت خالی کنی همانطور که در مقابل قانون مکلفی در مقابل خدا هم مکلفی و اینکه از امدنت ناراضی هستی از تو رفع تکلیف نمیکند .
پس قبول داری ما مجبوریم.آنوقت دیگر آن یک ذره اختیار هم که داریم به هیچ دردی نمیخورد.
بهلول;203186 نوشت:
اینکه مردی نمیخواهد زمان یعنی دیروز امروز و فردا دیروز امده ای امروز زندگی میکنی و فردا خواهی رفت ایا میتوانی منکر آن شوی
منکر که نه اما تعریفت هم زیاد جالب نبود.زمان برای ما معنی دارد.وگرنه به نظرمن چیزی نیست.
بهلول;203186 نوشت:
کابلا یعنی خود پرستی و خود پرست کسی است که دنبال بهانه میگردد تا شانه از زیر بار مسئولت خالی کند و خداوند در وجود بشر نهادینه است و نیاز به اثبات ندارد و هر کس منکر خدا شود دروغگوئی بیش نیست .
ربطش اینست که شما وقتی زنده هستی و زندگی میکنی نمیتوانی به این عنوان که از امدنت ناراضی هستی شانه از زیر بار مسئولیتهایت خالی کنی همانطور که در مقابل قانون مکلفی در مقابل خدا هم مکلفی و اینکه از امدنت ناراضی هستی از تو رفع تکلیف نمیکند .
پس قبول داری ما مجبوریم.آنوقت دیگر آن یک ذره اختیار هم که داریم به هیچ دردی نمیخورد.
بهلول;203186 نوشت:
اینکه مردی نمیخواهد زمان یعنی دیروز امروز و فردا دیروز امده ای امروز زندگی میکنی و فردا خواهی رفت ایا میتوانی منکر آن شوی
منکر که نه اما تعریفت هم زیاد جالب نبود.زمان برای ما معنی دارد.وگرنه به نظرمن چیزی نیست.
بهلول;203186 نوشت:
کابلا یعنی خود پرستی و خود پرست کسی است که دنبال بهانه میگردد تا شانه از زیر بار مسئولت خالی کند و خداوند در وجود بشر نهادینه است و نیاز به اثبات ندارد و هر کس منکر خدا شود دروغگوئی بیش نیست .
پس قبول داری ما مجبوریم.آنوقت دیگر آن یک ذره اختیار هم که داریم به هیچ دردی نمیخورد.
سلام
خیر اینطور نیست به اجبار به دنیا میائی به اجبار هم میروی اما میتوانی خوب زندگی کنی و توشه بیندوزی یا بد زندگی کنی و چون چوب خشک فقط بدرد سوختن بخوری .
نقل قول:
منکر که نه اما تعریفت هم زیاد جالب نبود.زمان برای ما معنی دارد.وگرنه به نظرمن چیزی نیست.
مگر قرار است زمان برای دیگران معنی داشته باشد البته زمان فقط برای خدا معنی ندارد ولی ما محکوم به زمانیم و نمیتوانیم با فلسفه بافی منکر ان شویم .
نقل قول:
من برای ایمان به اثبات نیاز دارم.
بنده برای اثبات خدا به هیچ فلسفه ای اعتقاد ندارم ما با خدا به دنیا میائیم با خدا زندگی میکنیم و در خدا میمیریم انچه غیر قابل اثبات است عدم وجود خداست اگر چه انسان برای گریز از مسئولیتهایش به ان چنگ بزند ؟
خیر اینطور نیست به اجبار به دنیا میائی به اجبار هم میروی اما میتوانی خوب زندگی کنی و توشه بیندوزی یا بد زندگی کنی و چون چوب خشک فقط بدرد سوختن بخوری .
آقا من نمیخواستم به دنیا بیایم باید کی را ببینم؟؟؟؟؟؟
بهلول;203393 نوشت:
بنده برای اثبات خدا به هیچ فلسفه ای اعتقاد ندارم ما با خدا به دنیا میائیم با خدا زندگی میکنیم و در خدا میمیریم
این به خاطر این است که از همان روز اول که چشم باز میکنی همه روزی 100 بار بادلیل و بی دلیل میگویند خدا.....
هیتلر اگر باعث شد کلی انسان بمیرند اما واقعا جمله ای گفته که خیلی خیلی دوستش دارم
:اگر یک دروغ که [="red"]به اندازه کافی بزرگ[/] باشد را [="red"]به اندازه کافی تکرار[/] کنی مردم به آن ایمان می آورند البته من نمیگویم خدا دروغ است.قصد اهانت هم به خداباوران ندارم فقط دارم روی دلایل مخالفان و موافقان وجودش تحقیق میکنم.
از 0 که تو امضام هست یعنی همین.
آقا من نمیخواستم به دنیا بیایم باید کی را ببینم؟؟؟؟؟؟
سلام
این جبر است و چه بخواهی و چه نخواهی باید تحمل کنی مگر کسی که در افغانستان یا افریقا بدنیا امده میتواند اعتراض کند یا اگر بکند گوش شنوائی میابد .
نقل قول:
این به خاطر این است که از همان روز اول که چشم باز میکنی همه روزی 100 بار بادلیل و بی دلیل میگویند خدا.....
هیتلر اگر باعث شد کلی انسان بمیرند اما واقعا جمله ای گفته که خیلی خیلی دوستش دارم
:اگر یک دروغ که به اندازه کافی بزرگ باشد را به اندازه کافی تکرار کنی مردم به آن ایمان می آورند
البته من نمیگویم خدا دروغ است.قصد اهانت هم به خداباوران ندارم فقط دارم روی دلایل مخالفان و موافقان وجودش تحقیق میکنم.
از 0 که تو امضام هست یعنی همین.
اگر با این حرفها توانستی خودت را قانع کن ولی نمیتوانی چون خودت هم میدانی که خدا قابل انکار نیست .
آقا من نمیخواستم به دنیا بیایم باید کی را ببینم؟؟؟؟؟؟
این به خاطر این است که از همان روز اول که چشم باز میکنی همه روزی 100 بار بادلیل و بی دلیل میگویند خدا.....
هیتلر اگر باعث شد کلی انسان بمیرند اما واقعا جمله ای گفته که خیلی خیلی دوستش دارم
:اگر یک دروغ که به اندازه کافی بزرگ باشد را به اندازه کافی تکرار کنی مردم به آن ایمان می آورند البته من نمیگویم خدا دروغ است.قصد اهانت هم به خداباوران ندارم فقط دارم روی دلایل مخالفان و موافقان وجودش تحقیق میکنم.
از 0 که تو امضام هست یعنی همین.
دوست بزرگوار پس چطور اون آمریکایی توانست ایمان بیاورد در صورتی که کسی هر روز دم گوشش نگفته خدا وجود دارد؟
هیچوقت یک آدم عاقل دروغ را باور نخواهد کرد حتی اگر آنقدر هم بزرگ باشد و همیشه هم تکرار شود.انسان هایی بودند که بخاطر باور نکردن دروغ ها جانشان را نثار میهنشان کردند همچون شهیدان ما.
همانطور که آمریکا هر روز میگوید که ایران ضعیف است یا ایران فلان است.
اما مردم ایران هرگز قبول نخواهند کرد حرف استکبار غرب را.
شما به قرآن ایمان دارید؟اگه به خدا ایمان ندارید به قرآن هم ایمان ندارید.
چرا بعد از 1400 سال کسی نتوانسته یک کلمه آنرا هم تغییر دهد؟چطور منکر خدا و پیامبران و کلام الله و اینهمه هدایت میشوید و نمیخواهید قبول کنید که هدایتی هم درکار است؟
کمی تعقل کنید.نیازی به اثبات نیست.
موفق باشید در پناه حق:Gol:.
سلام
هستی از جبر و اختیار همزمان با هم تشکیل شده و اختیار دار مطلق فقط خداست و باقی موجودات نمیتوانند شامل جبر نباشند.
مطلب دیگه اینکه چی فکر کردی ؟ نخواه و در این توهم عمرت را تمام کن
دوست بزرگوار پس چطور اون آمریکایی توانست ایمان بیاورد در صورتی که کسی هر روز دم گوشش نگفته خدا وجود دارد؟
سلام.
دوست من مثال که کاری رو درست نمیکنه.خیلی مسلمان ها (البته بهتره بگم مسلمان زاده) هم دینشونو کنارگذاشتن.
عــــلی;204012 نوشت:
چرا بعد از 1400 سال کسی نتوانسته یک کلمه آنرا هم تغییر دهد؟
اینی که کتابی عوض نشود دلیل بر حقانیت آن نمیشود.اصلا از کجا معلوم عوض نشده باشد؟
عــــلی;204012 نوشت:
چطور منکر خدا و پیامبران و کلام الله و اینهمه هدایت میشوید و نمیخواهید قبول کنید که هدایتی هم درکار است؟
کمی تعقل کنید.نیازی به اثبات نیست.
من هنوز موضعی نگرفته ام نه منکر شدم نه قبول کردم و مشغول تحقیقم.دلیل اینکه حرف هایم حرف های خداناباوران است این است که تا چیزی اثبات نشود انگار وجود ندارد.
دوست عزیز سر کلاس ریاضی برای یک فرمول عجیب اثبات خواستن عیب ندارد اما برای چیز به این مهمی ایراد دارد؟؟؟؟
:Gig:
این استدلالتون جالب نبود.
در ثانی اگه مثلا شمر و یزیدو ... تو بهشت باشن ، به منو شما چه ضرری میرسونن؟
البته من که جهنمیم . شاید خدا اونا رو بخشید و روز قیامت رفتن بهشت و اومدن پیش شما .
شما میتونین اعتراض کنین؟
شما وقتی به این دنیا اومدین خودتون خواستین ؟:Gig:
خدا با اختیار خودش شما رو به این دنیا فرستاد و هیچ موقع هم از شما سوالی نشد که آیا دوست دارین به این دنیا بروید ؟!
بنام خدا.
سلام.
برام جالبه که اینهمه از نعمت های الهی دارید استفاده میکنید.مسلمان آفریده شدید و اینطور دارید خداوند متعال رو توی ترازو قرار می دهید در صورتی که از بدر تولد بهتون پدر و مادری اصل و نصب دار داده بهتون نعمت داده بهتون تن و جانی سالم داده و ... که اگه بخوام بگم کیلومتر ها باید بنویسم.
شما خدا رو لایق ستایش نمی بینید؟
اینجاست که خداوند بارها و بارها توی قرآن گفته که خداوند میداند و شما نمیدانید.ضرر نمیرسونن ولی صفات خوب باید در بین صفات خوب باشند.خداوند خوب میدونه چی آفریده.آیا فرشته ها به جهنم میرند؟نه چون صاحب اختیار نیستند که گناه کنند.و خداوند میدونه که اونا نمیتونند گناه کنند پس اونا رو امتحان نمیکنه.اما انسان چون موجودی صاحب اختیاره حکم و قضاوتش اینه که عدل برقرار بشه و خوب از بد جدا بشه.
شما دوتا میوه رو در نظر بگیر.هر دو پوست زیبا و به نظر سالمی دارند اما هسته یکی از آنها کرم خورده و سمی و خراب است.
حال شما میدانی کدام خراب است.کدام را برمیداری؟آیا میوه ها خراب را برمیداری یا آنهایی که سالم مانده اند؟
خداوند قبل از اینکه من و شما را بیافریند از قلب و نوع رویش ما با خبر بوده.عادلانه نیست که همون اول بدون اینکه اعمال انجام بشه خوب و بد جدا بشه.یعنی همه برند بهشت و بعد خدا یزید لعنت الله رو بفرسته جهنم بگه تو بعداً امام حسین ع را شهید میکنی.پس خداوند جایی به نام زمین گذاشت تا انسان های خوب و بعد با دلیل و مدرک از هم جدا شوند.
اعتقاد قرآنی من به من میگه خداوند همچین کاری نمیکنه.
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
این آیه معروف ایت الکرسی میگه کسانی که کفر ورزیدند در جهنم جاودانه خواهند ماند.یعنی تا ابد.
توی پست قبلیم گفتم اومدیم تا خوب و بد جدا بشن.پس اینجا کسی نمیتونه بگه من خوبم و بره بهشت.باید ثابت کنید خوب هستید.پس برای ثابت کردن اینکه قلب پاکی دارید و بنده خدا هستید باید به اینجا میومدید تا بدون عدل و حکم به بهشت یا جهنم نروید.
یا علی:Gol:
سلام.
قسمت قرمز رنگ:
خیر، دلیل بر بدی آنها نیست بلکه به دلیل شرایط خاص و استثنایی است که طبیعتاً بحث ما درباره استثنائات نیست. (کلمه « به دلائلی » که در نتیجه فوق ذکر کرده اید، از کجا آمده است؟ این کلمه، « شرط خاص » به گزاره می دهد و آن را با گزاره ای که بنده ذکر کردم متفاوت می کند).
بلی. اگر می توانستند بفرستند و شرایطشان عادی بود ولی اینکار را نمی کردند، آنگاه این سخن درست بود.
قسمت آبی رنگ:
1- به نظر بنده این جدل نیست بلکه یک پاسخ منطقی است که از راه تمثیل بیان شده است. (گرچه جواب جدلی هم بالاخره نیاز به پاسخ دارد). لطفاً به جه اشتراک این دو مثال توجه کنید.
2- جواب بند دوم در جواب بند قبلی (قرمز رنگ) ذکر شد.
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز به نظر بنده کافی است شما شک های خودتان را کنار بزنید، به این معنا که حقیقتا درونتان را از هر شکی خارج کنید، یک حقیقت اصیل باقی خواهد ماند و آن خدا است.
نکته دیگر اینکه اگر ما نوع موجودات را که ممکن الوجود و فقیرند درست بشناسیم، حضور خدا را در تمام موجودات و تمام عالم احساس می کنیم.:hamdel:
سلام
اما حالا که فکر می کنم می بینم متاسفانه این کار غیر ممکنه.
عمر انسان زمانی ارزش پیدا می کند که در جستجوی حقیقت صرف شود.
والسلام.
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز
انسان در مرحله اول می یابد که حقیقتی هست، اینکه حقیقتا کسی بگوید هیچ چیز قطعی نیست تا می توانی شک کن، آیا همین جمله اش درست است یا خطا؟ به هر نحوی که پاسخ بدهد، حقیقت وقطعیت را پذیرفته است.(دقت کنید) :ok:
نکته دیگر اینکه، حقیقتا اگر کسی به دنبال حقیقت باشد، او را می یابد، به شرط اینکه بر اساس حقیقت، صادقانه عمل بکند.:Gol::Gol:
باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز و همه دوستان و اساتید محترم
ظاهرا مفاهیمی در ضمن مباحث مطرح شده است که (تا حدودی) باید روشن بشود.
یکی مسأله جبر و اختیار است و دیگر مسأله ضرورت و حتمیت؛ در خیلی موارد مفهوم ضرورت و حتمیت با مفهوم جبر، اشتباه می شود؛ ضرورت به معنای قطعیت است و این قطعیت مربوط به عالم وجود و مراتب عالم وجود است، به این معنا که هر وجودی در مرتبه خودش(و ذاتش) قرار گرفته و خودش خودش است، امکان جابجایی آن هم نیست؛ زیرا لازمه جابجایی، این است که خودش(و ذاتش) خودش نباشد؛ در خصوص موجودیت تمام موجودات ضرورت و حتمیت حکمفرما است، نه جبر، البته اگر جبر هم به کار برود به همین معنای ضرورت است؛ مطابق این معنا از حقیقت عالم وجود؛ هر موجودی ذاتی دارد که به تمام جهت وجود را پذیرفته و قبول کرده است؛ مثلا اگر انسانی به تمام جهت وجود را نمی پذیرفت و منع موجودیت داشت، ذاتا موجود نمی شد، به عبارت قرآنی جزو نطفه های غیر مخلقه می شد.(دقت کنید)
نکته دیگر در مورد مسأله جبر است، جبر در مورد موجودی مطرح می شود که قابلیت و ملکه اختیار داشته باشد؛ مثلا ما هیچ وقت به این معنا به دیوار و سنگ نمی گوییم مجبور؛ زیرا قابلیت اختیار ندارند؛ چنانکه به آنها نمی گوییم کور؛ زیرا قابلیت بینایی ندارند؛ حال نکته این است که در مورد انسان می توان کلمه جبر را به کار برد؛ زیرا او را موجودی می دانیم که قابلیت و ملکه اختیار را دارا ست؛ جبر انسان در زمانی رخ می نماید که یک نیروی خارجی اختیار را از او سلب بنماید.
سلام
مگه عمر سعد و شمر کافر شده بودن ؟
اونا تا آخرین لحظه به خدا ایمان داشتن و نماز و روزشون به جا بود . اونا هیچوقت کافر نشدن .
من مسلمان افریده نشدم .
من انسان آفریده شدم و اسلام را به عنوان کاملترین دین قبول کردم ولی این دلیل نمیشه که چشمم رو به روی همه ی سوالهام ببندم و اونا همیشه تو ذهنم باقی بمونن.
در ضمن مثل اینکه شما منظور منو متوجه نشدید .
من نگفتم که خداوند لایق ستایش نیست .
من گفتم اگه خدا از ما ستایش میخواست که فرشته ها هستن .
و اگه کسی چیزی به ادم میده نباید به خاطر تشکر نکردن مجازاتش کنه که اون چیزایی که بهش داده زهر مار بشه .
شما خودت !
اگه برای بچت تمام عمرتو بذاری و براش کلی هزینه کنی .
اونوقت درسشو بخونه و بره خارج و دیگه سراغی ازتون نگیره و حتی یه تشکر هم ازتون نکنه شما چی کار میکنین ؟
میبرین میکشینش؟
یا دست و پا شو قطع میکنین؟
دلتون میشکنه ولی با خودتون میگین عیبی نداره بذار هر جا هست خوش باشه .
اما حالا اگه همین بچه ی شما یه بچه ی فوق العاده باشه بهتون برسه و قدر دان زخمتهاتون باشه و همیشه هوای شما و مادرشو داشته باشه اما ، بزنه یکی و بکشه .
اینجا شما هیچوقت طردش نمیکنین .
تمام تلاشتونو میکنین تا از بند عدالت نجاتش بدین .
این کا ر رو نه تنها شما بلکه همه ی پدر ها و مادر ها انجام میدن .
حالا اینو تعمیم بدیم به خودمون و خدامون . به چه نتیجه ای میرسین؟
خواهش میکنم رو این قضیه فکر کنین .
بنام خدا.
سلام.
سوالاتونو بکنید دوست خوبم.من کارشناس نیستم ولی از چیزایی که بهم یاد دادن دارم به شما میگم مطمعناً یک کارشناس بهتر به سوالاتتون پاسخ خواهد داد.به شرط اینکه قبول کنید.
شما هرگز مجازات نمیشید.ولی اونچه لایقتون هست نصیبتون خواهد شد.خداوند بسیار عادل هست در روز قیامت انچنان داوری خواهد کرد که هیچکس اعتراض نخواهد کرد و همه قبول خواهند کرد و هرکسی که اشتباهی کرده باشه یا ثوابی کرده باشه بازتابشو همانطور خواهد دید.
شما نگران نباشید حق شما پایمال نمیشه اگه دوست ندارید خدارو ستایش کنید یا دوست دارید هرجور میخواهید زندگی کنید ولی اینو هم بدانید که خداوند طوری برایتان عدل میکند که راضی خواهید بود.اما اما اما از یه چیزهایی که در اینجا میتوانستید انجام دهید و انجام نداده اید حسرت و تاسف خواهید خورد.
پس کسانی که در راه خدا جهاد کرده اند و در راه خدا و برای خدا زندگی کرده اند حقشان باید جدا حساب شود و کسی که آنکار ها را نکرده نمیتواند بگوید من باید مانند او پاداش بگیرم.
هرکسی هرجور میتونه زندگی میکنه من به وظیفه خودم عمل میکنم و تربیت میکنم اما هرچه شد راضی هستم به رضای خدا.
بله.اما جالب گفتید چون خداوند هم بنده گناه کار را میبخشد و توبه اورا میپذیرد و اورا از بلا نجات میدهد.اما اگر این بنده کفر بورزد و خود را به نادانی بزند و هرکاری میخواهد انجام بدهد سزایش همان است که کرده است.
التماس دعا:Gol:
یا علی:Gol:
بنام خدا.
سلام.
مگه هرکس نماز و روزه بپا میداره و نماز شب میخونه و قرآن میخونه مسلمانه؟اینان کسانی هستند که خود را به نادانی زده اند و عذابشان حتی از کافران هم بیشتر است.اینان دین را بد تبلیغ کرده و مردم را گمراه کرده اند.شراب خوران و کثیفانی بیش نیستند.خداوند لعنت کند جمیع ظالمان و کافران را.
اگر از اول داخل بهشت میبودی هیچ معنی نداشت تو مهمانی بری تا چند روز بهت خوب خورد و خوراک بده همه امکانات برات فراهم در راحتی و آسایش کامل و از چیزای میزبان هم هیچی کم نمیشه چون طرفد خیلی پولدار تو خیلی خیلی راحتی و لذت میبری
اما
فقط یک چیزی تو رو آزار میده ابزار قدر شناسی تا یک هفته شاید روت بشه اما تو یک ماه از خجالت میمیری سرت پایینه حالا ببین اگه از اول تو بهشت بودیم چه میشد پیش رو در روی الله
درمورد اینکه لذت ها هم تو گناهان هستند؟؟
اگر همه انسانها مخلص بودند باور کن از بوی هم سیر نمیشدند آرامش در کنار خداست نه بی خدا
چون اگر خدا را + کنیم همه چیز و کس را میتوانیم - کنیم
خدا مارو اشرف مخلوقات قرار داده!
منظور من توجه به معنی کفر بوده . شما تعریفت از کفر اشتباهه.
جواب دادن به سوال شما زمانی ممکنه که شما کمی با ذات خداوند آشنا باشید ...
خداوند موجودی لایتناهی هست که قدرتش در تمام عالم گسترده شده و تمام موجودات ملک او هستند و اگر غفلت دنیای مادی نبود ، انسان با درک ذات احدیت خودش بدون هرگونه امری در مقابل خداوند خشوع و خضوع می کرد.
همه عالم ملک خداست ؛ هر چیزی رو می افریند ملک او هست و چیزی که ملک کسی باشه قطعا حق دخل و تصرف در اون رو داره. ما انسان ها هم همین وضعیت رو داریم ، خلقت ما به اختیار ما نبوده و ما مخلوق هستیم و جان ما و زندگی ما متعلق به خود ما نیست . بلکه از رحمت الهی به ما رسیده و هر وقت هم بخواد می تونه هر کاری اراده کرد انجام بده.
خداوند رب هست ، و ما بنده او هستیم ، برای درک بهتر این موضوع باید بگم خداوند ارباب هست و ما غلام و بنده ، معنی بنده می دونید چیه ؟ بنده کسی هست که از خودش هیچ چیزی نداره و به طور متعلق در اختیار ارباب (رب) خودش هست.
خوب ما از خودمون چه چیزی داریم ؟ (این رومی گم که بدونید در اصل ما بنده هستیم ، آزاد نیستیم و هیچ تصرفی در خودمون نمی تونیم بکنیم ، حتی خودکشی هم تصرف در خود نیست)
وقتی ما درک کردیم که بنده هستیم و خالق ما ، رب ما هست و ما هر چیزی داریم از فیض ورحمت او داریم ، می ریم به قسمت دوم .....
قسمت اول پیش زمینه بود برای درک ارتباط انسان ها که مخلوق خدا هستند و خدا که رب (ارباب) موجودات هست.
اما قسمت دوم :
انسان هم به طور موقت مالک برخی چیز ها هست ، اگر چه مالکیت انسان با مالکیت خدا ، اصلا قابل قیاس نیست برای برای درک بهتر من یه قیاس کوچیک می کنم.
همه ما انسان ها مالک چیزهایی هستیم ، حتی برخی چیز ها رو خودمون خلق می کنیم مثلا کتاب ، لوازم خونه ، خودرو وهر چیزی که فکرش رو بکنید ، مسلما انچه متعلق به شماست ، شما حق دخل و تصرف درش دارید و کسی نمی تونه برای دخل و تصرفی که مالکیتش در اختیار شماست از شما سوال بپرسه. ( البته یه فرقی که اینجاست اینه که خداوند مالک قطعی و خالق بی منازعه تمام موجدات هست ، اما انسان به طور قراردادی مالکیت داره) به عنوان مثال شما چند تا کتاب دارید یکیش رو می ذارید تو کتابخونه یکیش رو می اندازید این ور و اون ور ، یکیش هم هوا سرده آتیش می زنید ! مال خودتون هست و اختیارش رو دارید.
اگه مفهوم مالکیت و دخل و تصرف خداوند رو درک کنید و از طرفی عظمت و سلطنت خداوند رو تصور کنید می فهمید اصولا پرسیدن چنین سوالی ، خیلی بی راه هست .
خداوند بر پایه علم خودش یه آفرینشی رو انجام داده و باز بنا بر علم خودش در این افرینش حکمت ها و قانون هایی قرار داده . خداوند رب بوده و خواسته اینکار رو انجام بده. و شما در مقامی نیستید که از خداوند بپرسید یا اعتراض کنید یا اصلا نظر شما اهمیتی داشته باشه.
حتی اگه خداوند تمام موجودات رو چه در این دنیا و چه در اون دنیا عذاب کنه و به جهنم بفرسته باز هم کسی حق اعتراض نداره و اصلا اعتراضش یا کفرش فایده ایی نداره.
یکی از الطاف الهی که ما درکش نمی کنیم همینه اینه که خداوند بر ما رحم کرده و ما رو عذاب نمی کنه و در برابر اعمال نیکی که هیچ سودی برای خدا نداره ما رو به بهشت می بره.
اگر ما انسان ها مقام خودمون (بندگی) و مقام خداوند (ربانیت) رو می شناختیم مثل ائمه همواره از عظمت خداوند لرزه بر انداممون بود . متاسفانه ما انسان ها به واسطه غرور برای خودمون در مقابل خداوند حق و مقامی قائل هستیم و برای همین اعتراض می کنیم کفران می کنیم در حالی که باز هم خداوند به واسطه مهربانیتش بر ما رحم می کنه و ما رو به واسطه کفر و غرورمون مواخذه نمی کنه.
در اخر اینکه من هم مدتی بود به خدا سر همین سوال اعتراض می کردم و بد و بیراه می گفتم ، اما خداوند لطف کرد و با همین جواب به من فهموند که من کجا هستم و اون کجا هست.
تو صفحه اخر سوره یس همین مطلب اومده که انسانی که از اب بی ارزش خلق شده ، به جایی می رسه که با خداوند دشمنی می کنه . (نقل به مضمون)
در مورد رد وجود خدا هم باید بگم ، همین اجبار دلیل وجود خدا هست ، همیشه نیروی باعث جبر هست و خیلی راحت می شه از روی جبر پی به وجود خدا برد.
امیدوارم جواب سوالتون رو بگیرید ؛ اگه سوالی موند بفرمایید براتون جوابش رو پیدا کنم.
سلام.
آیه 1 تا 19 سوره بقره.بخونید متوجه حرفم میشید.منافقان بدتر از کافرانند عذابشان شدیدتر و سخت تر است.
بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحيمِ
بنام خداوند بخشنده مهربان
الم (002 | البقرة - 1)الم
ذالِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (002 | البقرة - 2)
اين كتاب با عظمتى است كه هيچگونه شكى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزكاران است
أَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (002 | البقرة - 3)
(همان) كسانى كه به غيب [= حقايقى كه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهايى كه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند
وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (002 | البقرة - 4)
و كسانى كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده ايمان مى آورند و به سراى ديگر يقين دارند
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (002 | البقرة - 5)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند و رستگاران آنها هستند
إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لايُؤْمِنُونَ (002 | البقرة - 6)
كسانى كه كافر شدند، براى آنان يكسان است كه آنان را (از عذاب الهى) بيم دهى يا ندهى; ايمان نخواهند آورد.
خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (002 | البقرة - 7)
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده; و بر چشمهايشان پرده اى افكنده شده; و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ (002 | البقرة - 8)
گروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: «به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايم». درحالى كه ايمان نياورده اند.
يُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (002 | البقرة - 9)
(به گمان خود) خدا و مؤمنان را فريب مى دهند; در حالى كه جز خودشان را فريب نمى دهند; ولى نمى فهمند.
في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (002 | البقرة - 10)
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنان افزوده; و به خاطر دروغهايى كه مى گفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (002 | البقرة - 11)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد!» مى گويند: «ما فقط اصلاح كننده ايم»!
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لايَشْعُرُونَ (002 | البقرة - 12)
آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند; ولى نمى فهمند.
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لايَعْلَمُونَ (002 | البقرة - 13)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «ايمان آوريد، همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده اند!». مى گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد اينها همان ابلهانند ولى نمى دانند!
وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (002 | البقرة - 14)
و هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات مى كنند، مى گويند: «ما ايمان آورده ايم!» ولى هنگامى كه با شيطانها (و هم كيشان) خود خلوت مى كنند، مى گويند: «ما با شماييم! ما فقط (آنها را) استهزا مى كنيم!».
أَللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (002 | البقرة - 15)
خداوند آنان را استهزا مى كند; و آنها را در طغيانشان نگه مى دارد، تا سرگردان شوند.
أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ (002 | البقرة - 16)
آنان كسانى هستند كه گمراهى را با (از دست دادن) هدايت خريده اند; و (اين) تجارت آنها سودى نداده; و هدايت نيافته اند.
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظُلُماتٍ لايُبْصِرُونَ (002 | البقرة - 17)
آنان[ =منافقان] همانند كسانى هستند كه آتشى افروخته اند(تا از تاريكى وحشتناك رهايى يابند)، ولى همين كه آتش اطرافشان را روشن ساخت، خداوند روشنايى آنها را گرفته; و در تاريكيها رهايشان مى سازد، در حالى كه (چيزى را) نمى بينند.
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لايَرْجِعُونَ (002 | البقرة - 18)
آنها كر و لال و كورند; لذا (از راه خطا) باز نمى گردند!
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ (002 | البقرة - 19)
يا همچون بارانى كه از آسمان، در شب تاريك همراه با رعد و برق (در بيابان) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند; تا صداى صاعقه ها را نشنوند. و خداوند به كافران احاطه دارد.
معنی دیگر آیه 19:
مَثَل كساني كه نمي خواهند راه ومسير درست را انتخاب كنند وخودرا به ناداني ميزنند ، مانندكسي هست كه درشبي تاريك و باراني كه رعد وبرق شديد نيزدارد ، بخاطر آنكه صداي صاعقه ورعد را نشنودونترسد و بخودش بقبولاند كه صاعقه ورعدي نيست ، دست در گوشش مي كند كه آنرا نشنود وبعد هم مي گويد اصلاٌ صدايي نبوده امّا خداوندكه مي داند صاعقه اتفاق افتاده و ازنيّت اين كافران هم آگاه است
التماس دعا:Gol:
یا علی:Gol:
دوست عزیز شما مهمانی رو با بهشت مقایسه می کنید؟!:Gig:
چیزی نمیشد ما هم بندگی و ستایش خدا رو میکردیم
سلام
دوستی سوال کردن اگه خدا مهربانه چرا از ما کارو عبادت میخواد چرا از اولش ما نبرد بهشت
منم جوابشو دادم حال شما نگرفتین کاملترش کردم
در نظر بگيريد كه براي مدتي در خانه يكي از دوستان صميميخود ميهمان هستيد. او با گشاده رويي و مهرباني بسيار، همه نيازهاي شما را از نظر خوراك، پوشاك، محل خواب، تفريح و... فراهم مي كند، بي آنكه هيچ گونه چشمداشت مادي يا توقع و انتظار جبران اين ميهمان نوازي را از سوي شما داشته باشد.
شما نيز بدون هيچ مشكل و نگراني در نهايت آسايش و رفاه، نزد او زندگي مي كنيد؛ اما يك موضوع رنجتان مي دهد و آن، ابراز قدرشناسي و سپاس به حضور اين دوست مهربان است.
شما هربار كه سر سفره آن دوست مي نشينيد، با آنكه او داوطلبانه شما را به خانه خود دعوت كرده و از لحاظ مادي نيز بسيار ثروتمند است، كمي شرم و خجالت در خود احساس مي كنيد، زيرا هيچ سهمي در اين ميان نداشته يا حتي هديه اي با خود به آن خانه نبرده ايد.
به طور قطع، شما قادر نخواهيد بود كه خوبيهاي وي را به طور كامل جبران كنيد؛ اما براي نشان دادن محبت متقابل خودتان به او مايل هستيد كه دست كم در انجام دادن بعضي از امور منزل به دوست خود ياري رسانيد. مثلاً براي ناهار سفره را شما پهن كرده، پس از صرف غذا ظروف را جمع كنيد، نان يك وعده از غذا را شما خريداري كنيد يا... .
هدف خداوند از آفرينش روح يا نِشاما آن بود كه آفريده هايش را از خوبيهاي خود بهره مند سازد؛ اما اگر روح انسان بدون هيچ تلاش و زحمتي از ابتدا به طور مستقيم در معرض فيض و خوبيهاي بي پايان پروردگار قرار مي گرفت، همانند آن ميهمان مورد بحث در مثال ذكر شده، به علت شرم، خجلت و مِنَتّي كه در خود احساس مي كرد، نمي توانست به طور كامل از نور و رحمت الهي لذت ببرد. لذا مي بايست كه آن روح (نشاما) در لباس ماديِ جسم و تن آدمي به اين جهان وارد شود و مدت زماني را در آزمايشهاي گوناگون و گاه سخت و دشوار بگذراند تا با كوشش و زحمت، وفاداري خود را به خداوند و آفريدگار خود نشان دهد و پس از آن با فرا رسيدن مرگ جسماني و در صورت موفقيت در آزمونهاي متفاوت زندگي، بتواند با افتخار بر سر سفره فيض الهي بنشيند و با لذت كامل و بدون خجلت، از آن بهره مند شود.
به عبارت ديگر، مي توان اين جهان مادي را همانند جلسه امتحاني تصور كرد كه روح انسان براي رسيدن به والاترين درجه حيات در جهان آخرت بايد از اين آزمون، سربلند بيرون آيد.
پس هدف از آفرينش اين جهان، آزمودن روح (نشاما) در قالب جسم مادي است كه غرايز جسمي از درون، و وقايع زندگي از بيرون، وي را در فشار قرار مي دهند و او موظف است با مهار كردن و هدايت نفس و آرزوهاي خود و نشان دادن واكنشهاي مناسب در برابر خوشيها و سختيهاي زندگي، بيشترين امتياز معنوي را براي زندگي آينده خود (در جهان آخرت) كسب كند.
در جواب به pardis
از جواب خوبتان ممنونم:Kaf:
اون بنده خدایی که میگفتم از خدا شاکی بود، خلاصه نکات دوستان رو بهش گقتم
ولی آخرش گفت:
اصلا چرا خدا ما رو بوجود آورد
میتوانست اصلا کسی رو بوجود نیاره
خود خدا از چی هستش وغیره
چی جوابشو بدم
واقعا مخ آدم سوت میکشها
سلام ، و عرض ادب و تسلیت به مناسبت ایام عزاداری ابا عبد الله الحسین (ع) و یاران با وفایش
يكي از مباني خداشناسي اسلامي، بازشناسي و تفكيك شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهي براي هيچ موجود ديگري، از جمله انسان، ممكن نيست. يك دليل كوتاه و روشن اين مدّعا آن است كه ذات خداوند، نامحدود و غيرمتناهي است و ديگر موجودات، همگي محدود و متناهياند و ناگفته پيداست كه موجود محدود را راهي به سوي شناخت نامحدود نيست و مبناي فلسفي اين استدلال آن است كه علم و شناخت همواره مستلزم نوعي احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا كه احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممكن نيست، آگاهي موجود بر ذات نامحدود امكان ندارد؛
به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا
اين حقيقت را از برخي آيات قرآن نيز ميتوان دريافت:
« يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته ميداند، و حال آن كه ايشان به او دانشي ندارند. (البته اين برداشت بر اين فرض استوار است كه ضمير «ه» در تركيب «به» به خداوند باز گردد).
در حديثي از اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در تفسير آية بالا فرمود:
«لايُحيطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفريدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمي نمييابند.[2]
شناختناپذيري ذات الهي هرگز به معناي آن نيست كه آدمي از هرگونه معرفتي، نسبت به خداي خويش محروم باشد، بلكه گونة ديگري از خداشناسي در دسترس آدميان قرار دارد كه از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهي فراهم ميآيد. بنابراين، چنين نيست كه خواست انسان براي آشنايي با پروردگار خويش، طلب روزي ننهاده باشد و چيزي را كه ممكن نيست درخواست كرده باشد، بلكه خداشناسي، به معناي ياد شده، امري ميسور و مطلوب است. پيامبران الهي نيز در همين راه گام زده و كوشيدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا كنند و رهزنان طريق خداشناسي را به او بنمايانند و خطاهاي او را گوشزد كنند. قرآن كريم در آيات فراواني به بيان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان كه اكثر آيات قرآن به صفات خداوند ختم ميشوند و برخي آيات مثل 23 و 24 سوره حشر نيز فقط صفات او را بيان ميكنند.
اجمالاً عرض ميكنيم راههاي متعددي براي شناخت اوصاف و افعال الهي فراروي آدميان گشوده است، كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبيعت؛ 4. كشف و شهود باطني؛ 5. رجوع به قرآن و حديث.[3]
روشنتر بگوئيم: ما هر چه ديدهايم جسم و خواصّ جسم بوده است، موجوداتي كه داراي زمان و مكاني معين بودهاند، ابعاد و اشكال مخصوصي داشتهاند، خلاصه از هر نظر محدود و تحت تأثير شرايط خاصي بودهاند؟ با اينحال قصور «ذاتي» كه نه جسم دارد و نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمانها و مكانها احاطه دارد و از هر نظر لايتناهي و نامحدود است. و تحت تأثير هيچ گونه شرائطي نيست و بر همه چيز حكومت ميكند ـ با آن سوايق و انس ذهني ـ راستي كاري دشوار است. ما نميگوئيم شناخت خدا محال است ميگوييم مشكل است. زيرا محتاج به بلند پروازي فكر و انديشه و خالي ساختن ذهن از تصوّرات موجودات مادي و طبيعي و باريكبيني و دقت فراوان است.
گرچه ما به حقيقت و كنه صفات آن ذات بيپايان هرگز نخواهيم رسيد و نبايد هم چنين انتظاري را داشته باشيم، زيرا اين انتظار از موجود محدودي مانند ما اساساً بيجاست و به اين ميماند كه درياي بيكراني را در ظرف كوچكي جاي دهيم.
در كلمات بزرگان اسلام اين مطلب زياد ديده ميشود كه مردم را از تفكّر در كنه ذات و صفات پروردگار نهي فرمودهاند و علّت آن اين است كه عقول ناقص و محدود ما به كنه ذات و صفات او نميرسد و نتيجهاي غير از تحيّر و يا گمراهي ندارد!
در اينجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ اشاره ميكنيم:
امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در ضمن خطبة مفصّلي در پاسخ ايراد شخصي ميفرمايد:
«ولا تقدر عظمة الله علي قدر عقلك؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مكن.»[4]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اياكم و التفكر في الله فان التفكر في الله لايزيد الّا ؟؛ برحذر باشيد از تفكر در كنه ذات و صفات خدا چون نتيجهاي غير از سرگرداني و گمراهي ندارد». و باز فرمود: «اذ انتهي الكلام الي إله فامسكوا، و تكلموا فيها دون العرش و لاتكلموا فيها فوق العرش؛ وقتي كه كلام به ذات خدا منتهي شد توقف كنيد و هميشه از آنچه كه پايين عرش است سخن بگوئيد و تكلم در مافوق عرش نكنيد!»
توضيح اين روايت را از كلام ديگر حضرت ميتوان فهميد: «تكلموا في خلق الله و لا تكلموا في الله؛ درباره خلق خدا گفتگو كنيد و درباره كنه ذات و صفات او تكلم ننمائيد.»
علامه مجلسي مينويسد: تكلم در مافوق عرش كنايه است از تفكر در كنه ذات و صفات باريتعالي.[5]
هشام بن حكم از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه در پاسخ شخصي كه سؤال كرد: حقيقت خدا چيست؟ فرمود:
«هو شيء بخلاف الاشياء... انه شيء بحقيقة الشيئية غير انّه لاجسم و لاصورة و لايحس و لايجس و لايدرك بالحواس الخمس لاتدركه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغيره الأزمان»؛ او چيزي است مغاير همة اشياء، و چيز با حقيقت تنها اوست، جز اينكه جسم نيست، صورت ندارد، بحس در نيايد، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام دركش نكند، و روزگار از او نكاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند.
توضيح اينكه: خداوند صرف و عين حقيقت وجود است به خلاف ساير موجودات كه داراي ماهيتي هستند زايد بر وجود و به كنه ذات و صفات او كسي پي نميبرد. [6]
بنابراين تصور كنه و ذات و صفات خالق براي مخلوق غيرممكن است (پولس كلارنس ابرسولد Paul Clarence Abersold دانشمند فيزيك زيستي ممالك متحده مينويسد: در كتب مقدسه وقتي كه تعريفي از خدا ميشود، با همان الفاظ است كه در مورد انسان به كار ميرود!!! البته اين در نتيجة ضيق لغات است، چه مفهوم خدا يك مفهوم روحي و معنوي است و انسان فكرش در چهار ديوار ماده محصور است و نميتواند راهي به كنه ذات الهي بيابد و تعبيري از مفهوم خدا بيان كند. از نظر علم نميتوان دربارة خدا تصوري مادي كرد چه وي خارج از قدرت تعريف و توصيف مادي بشر است.[7]
بنابراين تنها با اشارات اجمالي و مفاهيم عقلي خاصي كه آنها را از هرگونه محدوديت و نقص پيراسته و پاك ساختهايم، به آن ذات مقدس اشاره ميكنيم و همين اشارات است كه ما را در راه «شناسائي اجمالي صفات او» موفق ميسازد. امّا استفاده از همين اشارات اجمالي دقت و روشن بيني كاملي لازم دارد.
شايد تعجب كنيد، اگر بگوئيم: موجودات جهان طبيعت كه بهترين راهنماي راه «خدايابي» (پي بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسي يعني پي بردن به صفات او احياناً ما را فريب داده و اغفال ميكنند، و تا صفات آنها را از محيط فكر خود جاروب نكنيم خداشناس واقعي نخواهيم شد!
در بعضي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام اين جمله ديده ميشود كه: «مورچه گمان ميكند خداوند مانند او دو شاخك دارد»!
«ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتين كذؤ ابتيها»؛ اين تعبير جالب اشاره به اين حقيقت است كه افكار ناقص و كوتاه صفات خدا را از راه «قياس» و مقايسه با صفات خود جستجو ميكنند و ميل دارند صفات خداوند هم صفاتي مانند آنها باشد.
مقايسة صفات خداوند ازلي و ابدي به صفات مخلوقات محدود و متناهي خطرناكترين پرتگاهي استكه در جادّه خداشناسي تصوّر ميشود و بلندي فكر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحيد در همين جا روشن ميگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق كلمهاي كه در اصل خداپرستي دارند در همينجاست.
اينجاست كه يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگها از جادة اصلي خداشناسي به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستي و مخلوقپرستي سرگردان سازد. به واسطة همين لغزشها، فرقههايي از مسلمين به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستي سرگردان شدند تا آنجا كه اشاعره و جماعتي از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالكيه براي او جسم قائل شده و بعضي از آنها رؤيت خدا را ممكن دانستهاند؟!
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي[8]
از معصوم و ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ به ما رسيده است كه:
«كلّما ميّز تُموهُ بأوهامكم من أدقّ المعاني فَهُو مخلُوقٌ مِثلُكُم مردودٌ إليكُمْ»؛[9] يعني هر آنچه از معاني دقيق كه با قوة خيالتان تشخيص ميدهيد، مخلوقي مثل شماست كه به خلاقيت ذهن شما بر ميگردد.
و باز در جاي ديگر ميفرمايند:
«تفكّروا في الاء الله و لا تفكّروا في الله فإنّكم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الكلام إلي الله فَامسَكُوا»؛[10] يعني دربارة نعمتهاي خدا بينديشيد و در ذات خدا نينديشند، زيرا شما هرگز ذاتش را درك نميكنيد، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ايستيد.
[1] . طه، 110.
[2] . تفسير نور الثقلين، الحويزي، ج 3، ص 394، حديث 117.
[3] . معارف اسلامي، محمد سعيدي مهر، امير ديواني، ص 60.
[4] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 257.
[5] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 259 ـ 260.
[6] . اصول كافي، جزء اول، كتاب توحيد، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258.
[7] . اثبات وجود خدا، ص 58.
[8] . خدا را چگونه بشناسيم، ناصر مكارم شيرازي، ص 20 ـ 25.
[9] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ايران.
[10] . بحار الانوار، ج 71، ص 231.
امنا بالله صدق الله علی العظیم
دوست عزیز جامع و کامل بود
ولی در مورد این 2 سوال چی جوابشو باید بدم
چه لزومی داشت خدا ما رو بوجود آورد
میتوانست اصلا کسی رو بوجود نیاره
سلام به نظر من برای این مارو افرید که لذت نزدیکی به رحمتشو به ما بچشونه برای همین موقع نماز اول میگیم الحمدالله رب العالمین تشکر برا همینه و اینکه منو شما از بین این همه مخلوق گزیده شدیم واشرف مخلوقاتیم مدام ازش تشکر میکنیم از روح پاک خودش در ما دمید که لذت با اون بودنو بچشیم ولی برا اینکه ظلمی نشه باید این زندگی دنیایی رو خوب بگذرونیم اگه کسی میره جهنم بابت اینه که روح الهی رو الوده کرده اگه رک بگم اخر مطلب میرسه به عشق دوستت داره برا همین بهت وجود داده
اینو یادم رفت بگم تو قنوت میگیم خدایا هم خیر دنیا بده هم خیر اخرت پس میشه این دنیات هم بهشت باشه وهم اخرتت این حرف خودشه فقط اینا رو داشته باش اصول دین فروع دین و تقوا(پرهیزاز گناه عمدی کبیره) تمام:ok:
سلام ، ممنون ، پاسخ این سوالات را می توانی در این تاپیک پیدا کنی:
هدف و دلیل آفرینش بشر
http://www.askdin.com/showthread.php?t=11859
یک نکته کوچولو هم اینه که ما هیچ وقت به یه هنرمند اعتراض نمی کنیم که چرا نقاشی می کشی؟ مسلما اعتراض ما وقتی منطقی خواهد بود که هنرمند با وجود استعداد هنری از کشیدن نقاشی امتناء می کند ، البته خداوند پاک و منزه است.
[= ]هدف از خلقت انسان از دیدگاه قرآن و عقل چه میباشد؟[= ]
[= ]
[= ]پاسخ[= ]
[= ]در ابتداء ضروری به نظر میرسد جهت روشن شدن [= ]پاسخ به نکاتی اشاره کنیم:
[= ]1- [= ]هدف فاعل یا هدف فعل[= ]: یکی از مسائل اساسی که [= ]همیشه برای بشر مطرح بوده است و هر انسان عاقل و متفکر پیوسته در اندیشه پاسخ به آن [= ]است، هدف زندگی است یعنی انسان برای چه آفریده شده است، برای چه زندگی میکند. از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم
[= ]نکته ای [= ]که باید به آن توجّه شود این است که سوال «[= ]هدف از خلقت چیست[= ]» یک وقت به این معناست [= ]که هدف خالق از خلقت چیست؟ یعنی خالق چه انگیزهای دارد و چه چیز عامل و باعث و [= ]محرّک اوست برای خلقت، این چیزی است که خلقت نمیتواند باین معنا هدف داشته باشد [= ]این مستلزم نقص و کمبود فاعل (خداوند) است. یعنی این گونه هدفداری تنها در فاعلهای [= ]بالقوه و در مخلوقات صادق است، و در خالق هستی یعنی خداوند، مورد و مصداق ندارد چون [= ]اینگونه هدف داشتنها برمیگردد به استکمال یعنی فاعل با کار خود میخواهد به چیزی [= ]و کمالی که ندارد برسد.[= ][= ]ولی یک وقت [= ]هدف فعل[= ] مطرح است، زیرا هر کاری را که در نظر بگیریم این کار بسوی هدفی است و بسوی کمالی است و برای آن کمال آفریده شده است و این فعل آفریده شده است که به آن کمال برسد،[1][= ] مانند گیاهی که از زمین میروید و شروع به رشد و فعالیت میکند، به سوی کمال پیش میرود این [= ]غایت فعلی[= ] است. آنچه در این پاسخ پیگیری میشود همین معنای دوّم است :
[= ]من نکردم خلق تا سودی کنم.......... لیک تا بر بندگان جودی کنم
[= ]2- [= ]کمال انسان در چیست؟ [= ]غایت مندی خلقت انسان برمیگردد به این که ماهیت انسان چیست؟ و در انسانها چه استعدادهایی نهفته است، و برای انسان چه کمالاتی امکان دارد؟ بشر به این مقدار میفهمد که انسان برای این آفریده شده که به کمال برسد منتهی بحث این است که کمال انسان در چیست؟ برخی کمال انسان را در برخورداری هر چه بیشتر از لذایذ مادّی و برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی می[= ][= ]دانند، و گروهی کمال انسان را در ترقیات معنوی و روحانی که از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادّی حاصل میشود میدانند، و عدهای هم در ترقی عقلانی که از راه علم و فلسفه حاصل میشود.[2]
[= ]حال باید سراغ عقل، این حجت باطنی و درونی خدا و قرآن این کتاب الهی، و تأمینکنندة سعادت بشری رفت که این مسئله را چگونه مطرح نمودهاند، و هدف خلقت انسان، یعنی کمال مطلوب انسان را در چه میدانند؟
[= ]الف : [= ]هدف آفرینش از دیدگاه عقل
[= ]از نظر عقلی آفرینش نوعی احسان و فیض از جانب خداوند نسبت به موجودات ممکن است؛ یعنی آنچه امکان خلق شدن دارد، خداوند از خلق کردن آن بخل نمیورزد و دریغ نمیکند، چنین آفرینشی «[= ]حُسن ذاتی دارد[= ]» و قیام به چنین فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز آن که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا نشانه جود و فضل اوست. خداوند متعال همان طور که واجب بالذات است واجب من جمیع الجهات است، و لذا محال است که موجودی قابلیت وجود پیدا کند و از ناحیة او افاضه وجود نشود و امساک گردد.[3][= ] از نظر عقلی هر موجودی که امکان خلق شدن دارد، با زبان حال درخواست وجود و کمال میکنند، آفرینش جهان در واقع پاسخ به این امکان و درخواستهای طبیعی و ذاتی اشیاء است.
[= ]خداوند وسایل کمال هر موجودی را در اختیار او میگذارد و ارادة حکیمانه او بر این قرار گرفته که موجود بیجان به صورت طبیعی و جبری به سوی [= ]کمال خویش حرکت کند، در حالی که ارادة حکیمانه او دربارة موجودی چون انسان بر این تعلق گرفته است که از طریق اختیار و آزادی، کمالاتی را کسب نماید.
[= ]از نظرگاه عقل اساساً اصل آفرینش یک گام تکاملی عظیم است، زیرا چیزی را از عدم به وجود آوردن، و نیستی را هستی دادن، و صفر را به مرحلة عدد رساندن است، تمام برنامههای دینی و الهی بعد از گام اول در ادامه و راستای همین مسیر، و پی نمودن راه تکامل میباشد.[4]
[= ]ب: [= ]هدف آفرینش در قرآن
[= ]قرآن با بینشی عمیق، سرنوشت نهایی و هدف از آفرینش انسان و حتّی جهان را مورد بررسی و کنکاش قرار داده و مقصد و مقصود مشخصی را برای آفرینش بیان نموده است. چرا که آفرینش این جهان بزرگ و خلقت موجود عظیمی به نام انسان، نمیتواند بدون هدف و باطل باشد. [= ]قرآن کریم میفرماید:»[= ]أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ» آیا میپندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟[5]
[= ]یا در جای دیگر در ارتباط با کل نظام هستی میفرماید :«[= ]یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً[= ]». حال این سؤال رخ مینماید که این هدف از نظرگاه قرآن کریم چیست؟ قرآن کریم برای آفرینش انسان اهدافی را بیان نموده است که برخی از آنها اصلی، برخی تبعی و ابزاری، و برخی به منزلة نتیجه میباشد. در این همه میتوان به موارد زیر اشاره نمود :
[= ]الف) آزمایش و ابتلاء :
[= ]در آیاتی از قرآن کریم، هدف از آفرینش انسانها آزمایش و امتحان دانسته آن شده است، از جمله که میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً«[6][= ] خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید و او شکستناپذیر و بخشنده است. این امتحان برمیگردد به ظهور و بروز کمالات انسانی که در مقدّمه اشاره شد.
[= ]ب) علم توحید.:
[= ]در آیة دیگر، هدف از آفرینش آدمی را علم به قدرت بیپایان الهی و آگاهی به یگانگی او میداند، آن جا که میفرماید: [= ]«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ [= ]الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ [= ]اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«[7][= ][8][= ] معرفت خدا و علم توحید زمینهساز بالاترین کمالات است برای انسان که سودش به خود انسان برمیگردد نه خداوند، چرا که او غنی مطلق میباشد.
[= ]ج) عبادت :
[= ]در موردی دیگر، از عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان و جن نام برده شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ«[9] [= ]من جنس و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند. (و بدینوسیله به قلّة کمالات راه یابد.)
[= ]د) رسیدن به رحمت الهی :
[= ]برخی از آیات قرآنی، هدف از آفرینش انسان را رسیدن به رحمت بیپایان الهی میداند و میفرماید [= ]:»[= ]وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ«[10][= ] [= ]اگر پروردگارت میخواست، همة مردم را یک امت قرار میداد، ولی آنها همواره مختلفند، مگر کسی که مورد رحمت الهی قرار گیرد، و برای همین (پذیرش رحمت) خداوند آنها را آفرید.
[= ]آیات فوق، چهار هدف مهم و اساسی را برای [= ]آفرینش آدمی بیان نموده است که برخی اصلی، برخی ابزاری و وسیلهای است (برای رسیدن به هدف اصلی)، و برخی به منزلة نتیجه میباشد :
[=Symbol]· [= ]آزمایش انسانها.
[=Symbol]· [= ]علم [= ]به قدرت بیپایان الهی.
[=Symbol]· [= ]عبودیت.
[=Symbol]· [= ]رسیدن به رحمت الهی.
[= ]در این میان، میتوان گفت رسیدن به مقام عبودیت بالاترین هدف آفرینش است، چرا که مراد از بندگی رسیدن به اوج کمال و قلّة سعادت بشری است و انسان کامل کسی است که به جوار و آستان قرب الهی راه یافته و در نتیجه، از رحمت بیپایان او بهرهمند شده است. این بهرهمندی از رحمت الهی، نتیجة عبودیت و رسیدن به مرتبة کمال انسانی است. بنابراین، هدف اصلی از آفرینش انسان عبودیت است. امّا آزمایش بندگان از هدفهای متوسط و ابزاری و برای رسیدن به آن هدف عالی یعنی بندگی میباشد. بهرهمندی از رحمت بیپایان الهی هم نتیجة عبودیت است.[11]
[= ]بنابراین، در یک جمله میتوان گفت هدف از خلقت انسان عبودیت و رسیدن به مرتبة کمال و استفاده از رحمت بیپایان الهی است. دادن رحمت نیز، مقتضای ذات الهی است؛ یعنی ذات او اینگونه فیاض است که رحمت از او صادر میشود و هر موجود را به کمال لائق خویش میرساند.
[= ]حُسن ختام بحث را حدیثی از امام هفتم، [= ]موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ قرار میدهیم، آن جا که از حضرتش در مورد سخن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که فرمود: تا میتوانید عمل کنید که همه انسانها برای هدفی که آفریده شدهاند آمادگی دارند.
[= ]سؤال شد ـ هدف آفرینش چیست؟ ـ حضرت فرمودند:»[= ]خداوند بزرگ جن و انسان را برای این آفرید که او را عبادت و اطاعت کنند، برای این نیافریده است که نافرمانیش نمایند و این همان است که میفرماید: «و ما جن و انسان را فقط برای عبادت و اطاعت آفریدیم.» و چون آنها را برای اطاعت آفریده، راه را برای رسیدن به این هدف برای آنان آسان و هموار ساخته است. پس وای به حال کسانی که چشم به هم گذارند و کوری و نابینایی را بر هدایت ترجیح دهند.«[12]
[= ]
[= ]معرّفی منابع جهت مطالعة بیشتر
[=Symbol]· [= ]هدف زندگی، استاد مرتضی مطهری، ص 1ـ44.
[=Symbol]· [= ]تکامل اجتماعی انسان در تاریخ، ص 1ـ26
[=Symbol]· [= ]خودشناسی برای خودسازی، استاد مصباح یزدی، ص 1ـ78.
[=Symbol]· [= ]تفسیر نمونه استاد مکارم شیرازی، ج 22. ص 384ـ396.
[1] . استاد مرتضی مطهری، هدف زندگی، جزوة شماره 7، (حزب جمهوری اسلامی تهران، 1359)، ص 5ـ6.
[2] . استاد محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، (مؤسسة در راه حق)، ص 23.
[3] . استاد مرتضی مطهری، معارف اسالمی، در آثار استاد مطهری، (قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چ سوّم، 1377)، ص 17.
[4] . ر. ک: در ساحل اندیشه (مؤسسة تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ )، ص 86.
[5] . سورة مؤمنون، آیة 115.
[6] . سورة ملک، آیة 2.
[7] . سورة طلاق، آیة 12.
[8] . سورة طلاق، آیة 12.
[9] . سورة ذاریات، آیة 56.
[10] . سورة هود، آیة 119.
[11] . ر.ک: آیتالله مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ( تهران دارالکتب الاسلامیه) ، ج 22، ص 384ـ396.
[12] . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، مترجم، موسوی همدانی، (قم، انتشارات اسلامی)، ج 18، ص 586.
ممنونم دوست عزیز
ولی منظور این بنده خدا اینه که
خداوند چرا اصلا تصمیم گرفت که انسان رو خلق کنه
چه لزومی داشت؟
خیلی هم اختیاری نیست برادر من!
اگر اختیاری است پس چرا اگر من خودکشی کنم این همه عذاب باید ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اختیار از این جهته که سعادت و بد بختی به دست خود آدمه
این جبر است!
اولا که ما به اختیار خود متولد نشدیم
ثانیا که اگر به اختیار خود زندگی را به پایان ببریم جهنمی میشویم
خوب حالا نظرت چیست؟
اگه اینو بخونی شاید قانع شی که نظم ،ناظم نمیخواد یا حتی اگه هم بخواد به خدا ختم نمیشه
http://www.askdin.com/thread17545.html
این نیاز نیست؟؟؟
بنام خدا.
سلام.
خداوند از بدر تولد بهت این قدرت رو داده که خودت انتخاب کنی.
برات مجازات در نظر گرفته چون میدونه بدون مجازات و ترس از مجازات هرگز هدایت پیدا نمیکنی.
بدنیا اومدن و از دنیا رفتن اختیار نیست چون اینجا جای زندگی نیست.
شما برای اینکه اختیار داشته باشی باید اول وجود داشته باشی!!!
یکم فکر کنیم میبینیم که اگه به اجبار متولد نمیشدیم اختیاری در کار نبود.
شما یه بچه رو از پدر و مادرش جدا کن.بذار توی جنگل فقط وعده های غذاییش رو بهش غذا بده تا بزرگ شه.
به نظرت این بچه به صورت اوتوماتیک دکتر انرژی هسته ای میشه؟
شما تا اتاقتونو تمیز نکنید خودش تمیز میشه؟
فکر کنم خدا داره بهتون میگه که هر نظمی نیاز به ناظمی داره.
متوجه نشدم.
موفق باشید.
سلام
چه ربطی دارد انسان تا به حد تکلیف نرسد مسئولیتی ندارد و بهشت و دوزخ نیز برایش معنی ندارد از نظر حقوق مدنی و جزائی و اخلاقی هم همینطور است و لذا اینکه به اختیار خودت به دنیا نیامده ای از تو رفع تکلیف نمیکند اگر دزدی کنی مجازات میشوی اگر کسی را بکشی اعدام میشوی و اگر خود رابکشی عزیزانت را در ماتم قرار میدهی انوقت بگو من که به اراده خودم نیامده ام یعنی کسی از تو نمیپذیرد که این اعمال را جبری انجام داده ای ، منتهی فرق است بین مجازات حقوقی و اخروی مجازات حقوقی در این دنیا پایان میابد و مجازات اخروی و نهائی همچنان ادامه دارد چون انسان با مرگ نابود نمیشود بلکه دنیای دیگری در انتظارش میباشد !
سلام
یک چیزی از حساب احتمالات خوانده ای احتمال یک یک است که خداست و احتمال 2 چهار است یعنی 2 به توان 2 به این ترتیب 1، 2 ، 12 ، 21 و احتمال 3 شانزده یعنی 2 به توان 4 و احتمال 4 میشود 2 به توان 5 یعنی 64 حال اگر عوامل تشکیل دهنده انسان را که از یک میلیون هم بیشتر است کنار هم بچینی میشود 2 بتوان یک میلیون حال این میمون تو که خودش معلوم نیست از کجا امده چطور ممکن است عامل صحیح را درست کند بیهوده نیست که میگویند احتمال چنین چیزی غیر ممکن است البته برای کسی که عقل سلیم داشته باشد و بخواهد حقیقت را بپذیرد نه کسی که میخواهد با فلسفه بافی حقایق را وارونه نشان بدهد .
مثال ساده ای میزنم شما پیچهای یک ساعت را فقط باز کنید صرف نظر از اینکه این پیچها و سایر قطعات چگونه ساخته و اندازه گیری شده حال انرا بدست میمونی که خود نیز معلوم نیست از کجا امده بدهید و بخواهید که انرا تکان بدهد صرف نظر از اینکه حرف شما را چگونه خواهد فهمید بعد میلیونها سال صرف نظر از اینکه چگونه ان میمون میتواند اینهمه عمر کند همه ان قطعات فرسایش یافته و حتی یک پیچ هم سر جایش قرار نخواهد گرفت هر غقل سلیمی اینرا میپذیرد مگر انکه بخواهد سفسطه کند !
بله اساس هستی بر فرسایش است نه تکامل مگر انکه ناظمی داشته باشد .
من از اینکه خدا من رو به دنیا آورده ناراضیم.کاری ندارم که کی اختیار معنا داره.
آقایان بهلول و علی.
[="red"]شما اول لینک رو بخوانید بعد حرف بزنید[/]
بدون در نظر گرفتن زمان هم اون بچه مهندس هسته ای میشه هم میمون که نه،باد اون ساعت رو درست میکنه
اگه زمان وجود نداره توهم وجود نداری تا بتوانی ناراضی باشی یا هنوز به نطفه هم بدل نشدی یا خاک شدی و پوسیدی پس شکایت برای چیست ؟
اینها که میگوئی سفسطه است که سابقه 2000 ساله دارد و هیچ چیزی را حل نمیکند خداوند وجود دارد و برای کابالیست ها بد سرنوشتی در انتظار است .
حافظ : غزل 37
بيا که قصر امل سخت سست بنيادست
بيار باده که بنياد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست
چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غيبم چه مژده ها دادست
که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين
نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش ميزنند صفير
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست
نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر
که اين حديث ز پير طريقتم يادست
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
که اين لطيفه عشقم ز ره روي يادست
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
که اين عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل که جاي فريادست
حسد چه ميبري اي سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
باسلام و احترام
جواب این سوال ها را می توان در عرفان اسلامی و وحدت وجود یافت
تابحال به این فکر کرده اید که چرا خدا خدا شد و من مخلوق؟
چرا من خدا نشدم و خدا مخلوق؟
در مباحثی مخلوقات را تجلیات خدا می دانند این بحث ها زیاد است خلاصه اش این است با آفرینش خدا خودش را بر خودش نشان داده است هر مخلوقی به مانند یک آیینه است که به اندازه ظرفیت خودش خدا را نشان می دهد بعضی آینه ها صافی ترند و خدا را بهتر از سایر آینه ها نشان می دهد(البته این مثالها برای تقریب به ذهن است نه اینکه دقیقا همین طور باشد) در میان مخلوقات انسان شباهت بیشتری به خدا دارد (سخن حضرت رسول ص أن الله خلق آدم على صورته یعنی حق انسان را به صورت خویش خلق کرد) مطالب در این مورد خیلی زیاد است اگر این مباحث را کسی خوب بفهمد جواب سوالاتی نظیر این را در می یابد فقط سعی کردم که سرنخی ارائه بدهم دنباله اش را خودتان بروید بسیاری از بزرگان در این مسائل مطلب نوشته اند ولی چون دکتر کاکائی هم عصر خودمان می باشد کتابهای خوبی به زبان ساده در مورد این مطالب دارند والسلام
دوست من این چه ربطی به بحث من دارد؟؟؟
تو اگه مردی بگو زمان چیه تا من قبول کنم.اگه تعریفی کامل از زمان دادی (که بزرگترین فیزیکدان های جهان از پسش بر نمیان)من هرچی تو بگی قبول میکنم.
درضمن از حرف های من هرطور که دوست داری برداشت نکن.من نگفتم زمان وجود نداره.گفتم اونو بذار کنار.
سفسطه یا هرچی تو اسمشو بذاری الآن برای من سوال هستن.سابقه داشتنشونم یعنی شما ها نتونستین دلیل خوبی بیارین.
من کابالیست نیستم [="darkred"]از تهمت هم خیلی بدم میاد.[/]
ترجیح میدم خودم چیزی رو که بهش برسم قبول کنم تا چشم بسته امثال شما هرچی گفتن بگم این حتما کلام خداست.
دوست من این چه ربطی به بحث من دارد؟؟؟
تو اگه مردی بگو زمان چیه تا من قبول کنم.اگه تعریفی کامل از زمان دادی (که بزرگترین فیزیکدان های جهان از پسش بر نمیان)من هرچی تو بگی قبول میکنم.
درضمن از حرف های من هرطور که دوست داری برداشت نکن.من نگفتم زمان وجود نداره.گفتم اونو بذار کنار.
سفسطه یا هرچی تو اسمشو بذاری الآن برای من سوال هستن.سابقه داشتنشونم یعنی شما ها نتونستین دلیل خوبی بیارین.
من کابالیست نیستم [="darkred"]از تهمت هم خیلی بدم میاد.[/]
ترجیح میدم خودم چیزی رو که بهش برسم قبول کنم تا چشم بسته امثال شما هرچی گفتن بگم این حتما کلام خداست.
سلام
ربطش اینست که شما وقتی زنده هستی و زندگی میکنی نمیتوانی به این عنوان که از امدنت ناراضی هستی شانه از زیر بار مسئولیتهایت خالی کنی همانطور که در مقابل قانون مکلفی در مقابل خدا هم مکلفی و اینکه از امدنت ناراضی هستی از تو رفع تکلیف نمیکند .
اینکه مردی نمیخواهد زمان یعنی دیروز امروز و فردا دیروز امده ای امروز زندگی میکنی و فردا خواهی رفت ایا میتوانی منکر آن شوی
کابلا یعنی خود پرستی و خود پرست کسی است که دنبال بهانه میگردد تا شانه از زیر بار مسئولت خالی کند و خداوند در وجود بشر نهادینه است و نیاز به اثبات ندارد و هر کس منکر خدا شود دروغگوئی بیش نیست .
پس قبول داری ما مجبوریم.آنوقت دیگر آن یک ذره اختیار هم که داریم به هیچ دردی نمیخورد.
منکر که نه اما تعریفت هم زیاد جالب نبود.زمان برای ما معنی دارد.وگرنه به نظرمن چیزی نیست.
من برای ایمان به اثبات نیاز دارم.
پس قبول داری ما مجبوریم.آنوقت دیگر آن یک ذره اختیار هم که داریم به هیچ دردی نمیخورد.
منکر که نه اما تعریفت هم زیاد جالب نبود.زمان برای ما معنی دارد.وگرنه به نظرمن چیزی نیست.
من برای ایمان به اثبات نیاز دارم.
سلام
خیر اینطور نیست به اجبار به دنیا میائی به اجبار هم میروی اما میتوانی خوب زندگی کنی و توشه بیندوزی یا بد زندگی کنی و چون چوب خشک فقط بدرد سوختن بخوری .
مگر قرار است زمان برای دیگران معنی داشته باشد البته زمان فقط برای خدا معنی ندارد ولی ما محکوم به زمانیم و نمیتوانیم با فلسفه بافی منکر ان شویم .
بنده برای اثبات خدا به هیچ فلسفه ای اعتقاد ندارم ما با خدا به دنیا میائیم با خدا زندگی میکنیم و در خدا میمیریم انچه غیر قابل اثبات است عدم وجود خداست اگر چه انسان برای گریز از مسئولیتهایش به ان چنگ بزند ؟
آقا من نمیخواستم به دنیا بیایم باید کی را ببینم؟؟؟؟؟؟
این به خاطر این است که از همان روز اول که چشم باز میکنی همه روزی 100 بار بادلیل و بی دلیل میگویند خدا.....
هیتلر اگر باعث شد کلی انسان بمیرند اما واقعا جمله ای گفته که خیلی خیلی دوستش دارم
:اگر یک دروغ که [="red"]به اندازه کافی بزرگ[/] باشد را [="red"]به اندازه کافی تکرار[/] کنی مردم به آن ایمان می آورند
البته من نمیگویم خدا دروغ است.قصد اهانت هم به خداباوران ندارم فقط دارم روی دلایل مخالفان و موافقان وجودش تحقیق میکنم.
از 0 که تو امضام هست یعنی همین.
سلام
این جبر است و چه بخواهی و چه نخواهی باید تحمل کنی مگر کسی که در افغانستان یا افریقا بدنیا امده میتواند اعتراض کند یا اگر بکند گوش شنوائی میابد .
اگر با این حرفها توانستی خودت را قانع کن ولی نمیتوانی چون خودت هم میدانی که خدا قابل انکار نیست .
بنام خدا.
سلام.
دوست بزرگوار پس چطور اون آمریکایی توانست ایمان بیاورد در صورتی که کسی هر روز دم گوشش نگفته خدا وجود دارد؟
هیچوقت یک آدم عاقل دروغ را باور نخواهد کرد حتی اگر آنقدر هم بزرگ باشد و همیشه هم تکرار شود.انسان هایی بودند که بخاطر باور نکردن دروغ ها جانشان را نثار میهنشان کردند همچون شهیدان ما.
همانطور که آمریکا هر روز میگوید که ایران ضعیف است یا ایران فلان است.
اما مردم ایران هرگز قبول نخواهند کرد حرف استکبار غرب را.
شما به قرآن ایمان دارید؟اگه به خدا ایمان ندارید به قرآن هم ایمان ندارید.
چرا بعد از 1400 سال کسی نتوانسته یک کلمه آنرا هم تغییر دهد؟چطور منکر خدا و پیامبران و کلام الله و اینهمه هدایت میشوید و نمیخواهید قبول کنید که هدایتی هم درکار است؟
کمی تعقل کنید.نیازی به اثبات نیست.
موفق باشید در پناه حق:Gol:.
سلام
هستی از جبر و اختیار همزمان با هم تشکیل شده و اختیار دار مطلق فقط خداست و باقی موجودات نمیتوانند شامل جبر نباشند.
مطلب دیگه اینکه چی فکر کردی ؟ نخواه و در این توهم عمرت را تمام کن
برای اثبات وجود خدا لازم نیست به خودتان زیاد زحمت بدهید
کافی است به دنیا و هر انچه در ان است نگاه کنید انگاه خواهید فهمید که همه اینها دارای افریدگاری است.
سلام.
دوست من مثال که کاری رو درست نمیکنه.خیلی مسلمان ها (البته بهتره بگم مسلمان زاده) هم دینشونو کنارگذاشتن.
اینی که کتابی عوض نشود دلیل بر حقانیت آن نمیشود.اصلا از کجا معلوم عوض نشده باشد؟
من هنوز موضعی نگرفته ام نه منکر شدم نه قبول کردم و مشغول تحقیقم.دلیل اینکه حرف هایم حرف های خداناباوران است این است که تا چیزی اثبات نشود انگار وجود ندارد.
دوست عزیز سر کلاس ریاضی برای یک فرمول عجیب اثبات خواستن عیب ندارد اما برای چیز به این مهمی ایراد دارد؟؟؟؟