واقعه ردالشمس چیست؟

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
واقعه ردالشمس چیست؟

خدمت عزیزان عرض کنم که:
ظاهرا این معجزه دوبار در زندگی حضرت علی(علیهالسلام) اتفاق افتاده است در این قسمت هر دو واقعه را بطور خلاصه از کتاب ارشاد شیخ مفید نقل میکنیم.(1)
ذکر این نکته قابل توجه است که نماز عصر حضرت علی(علیه
السلام) قضا نشده بود چرا که همه ذکر کردهاند که نزدیک غروب آفتاب بوده است .

1. ردالشمس بار اول به طوری که اسماء، ام سلمه، جابر انصاری، ابوسعیدی خدری و گروهی دیگر روایت کردهاند چنین است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در منزل خود بود و حضرت علی (علیهالسلام) هم حضور داشت همان موقع جبرئیل آمده و وحی الهی آورد. پس از آن که رسول خدا احساس خستگی داشتند، سر مبارک خود را روی پای حضرت علی(علیهالسلام) گذارد و خوابیدند تا نزدیک غروب آفتاب. حضرت علی(علیهالسلام) که نماز عصر را بجا نیاورده بود ناچار شد نمازش را در حالت نشسته بخواند و رکوع و سجود را با اشاره به جای آورد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از آن که به خود آمد به حضرت علی(علیه
السلام) فرمود نماز عصرت را خواندهای؟ عرض کرد نمیتوانستم نماز را به حالت عادی بخوانم به خاطر حالت وحی که بر شما عارض شده بود و بر من تکیه داده بودید، پس نماز را به صورت نشسته خواندم. در این هنگام خود پیامبر و یا حضرت علی(علیهالسلام) به فرمان پیامبر از خدای متعال میخواهد که خورشید را برای امام علی(علیهالسلام) که برای احترام به پیامبر، نمازش را به حالت عادی نخوانده، برگرداند و چنین هم می
شود.
درباره مکانی که جریان اول رخ داد اگرچه در روایت شیخ مفید چنان که گذشت منزل پیامبر گفته شده اما برخی دیگر آن را «ضهیاء» یا «صهباء»(2) و برخی آن را در «کراع الغمیم»(3) و برخی دیگر آن را مسجد فضیخ ـ در حوالی مدینه ـ دانسته
اند.(4)
2. بار دوم که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای حضرت علی(علیه
السلام) اتفاق افتاد هنگامی بود که امام علی(علیهالسلام) و یاران او قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند و هنگامی که سپاهیان مشغول عبور دادن مرکبها و توشه
ها از رودخانه بودند از نماز عصر غافل شدند اما امام و برخی از یاران نماز را به جای آوردند.
در این هنگام خورشید غروب نمود در حالی که عدّه زیادی نماز عصر را نخوانده بودند آنان در این باره با امام(علیه
السلام) به گفتگو پرداختند. وقتی امام یاران خویش را اینگونه نگران دید از خدای متعال درخواست نمود تا خورشید را برگرداند که سپاهیان، نماز عصر را به جای آورند و چنین شد... .(5)

توضیحاتی در رابطه با امکان رخداد این واقعه
اول در این که این جریان چگونه رخ داده است اختلاف روایاتی است؛ برخی میگویند که حضرت علی (علیهالسلام) از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به ماموریتی فرستاده شده بودند که وقتی برمیگردند نزدیک غروب آفتاب بوده است.
دوم برخی دیگر مثل شیخ مفید قائل به این هستند که رسول خدا از خستگی دریافت وحی، سر مبارک را بر روی پای امیرمومنان گذاشته بودند و خوابشان برده بود و وقتی بیدار شدند نزدیک غروب آفتاب بوده است.
حال امکان رخداد این مسئله را از جهت فقهی بررسی می
کنیم:
1- خواندن نماز در اول وقت مستحب است و ممکن است که برای پیامبر و ائمه اطهار (علیهم
السلام) نیز کار مهمتری پیش بیاید و نماز اول وقت به تاخیر بیافتد. و اصل در زندگی پیامبر و ائمه در اقامه نماز اول وقت بوده است. در مورد حضرت علی(علیه
السلام) هم این چنین بوده که نماز ظهر را اقامه کرده بودند و به انجام کارهایشان پرداخته بودند که یکی از دو مورد فوق پیش آمد و نماز عصرشان به تعویق افتاد.
2- ذکر این نکته قابل توجه است که نماز عصر حضرت علی(علیه
السلام) قضا نشده بود چرا که همه ذکر کرده
اند که نزدیک غروب آفتاب بوده است .
3- در فقه آمده است که اگر عمل واجبی که قرار است انجام دهیم موجب ایذاء دیگران شود، می
توان آن را به گونه دیگری انجام داد. البته در اعمالی که مبدل دارد. مثل نماز که میشود نشسته خواند و یا وضو که میشود تیمم کرد. حضرت علی(علیهالسلام) نیز چون نمی
خواستند که موجب اذیت پیامبر خدا شوند نماز خود را نشسته اقامه کردند. و وقتی رسول خدا بیدار شدند و دیدند که نزدیک غروب است یا خود و یا حضرت علی(علیه السلام) دعا کردند که خورشید برگردد و فرصت بیشتر شود و حضرت نماز خود را ایستاده بخوانند و یا به قول کسانی که اصلا نخوانده بود، نماز عصر خود را بخواند.
پس در نهایت این که نماز حضرت قضا نشده بود بلکه نزدیک قضا شدن بوده که با دعای ایشان خورشید برمی
گردد و پس از نماز حضرت، به حال غروب خود برمیگردد.

انشاء الله پیرامون این واقعه از منظر اهل سنت سخنانی را عرض خواهم کرد. التماس دعا

1- شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 345 ـ 347.
2- مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 167.
3- مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 174.
4- کلینی، الکافی، ج 4، ص 561.
5- شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 346.


برای این که واقعه ی فوق را تصور کنیم نخست باید بدانیم که زمین با سرعت افزون بر 1000 مایل در ساعت به گرد محور خود می چرخد. اگر قرار باشد عملیات رد الشمس طبق گزارش فوق روی دهد نخست باید چرخش زمین به گرد خود متوقف شود!! و سپس با سرعتی بسیار بسیار سرسام آور تر از سرعت فوق در جهت عکس حرکت قبلی به گرد محور خود بچرخد. این که می گویم بسیار بسیار سرسام آور تر از سرعت قبلی خود از این روی است که سرعت تغیر ساعات زمین محصول سرعتی افزون بر 1000 مایل بر ساعت است که زمین به گرد محور خود می چرخد. اگر قرار باشد خورشید تقریبا فورا یا در عرض چند لحظه از نقطه ی غروبگاه خود به نقطه ی نیمروزی برگردد به سرعتی بسیار بسیار بیشتر از 1000 مایل بر ساعت نیاز است!
چنین روی دادی در صورت وقوع به علت اینرسی بسیار بسیار وحشتناکی که از توقف زمین حاصل می شود تقریبا به متلاشی کردن کره زمین می انجامد. و اگر بسیار تخفیف دهیم چنان توفان و سونامی جهانی را موجب خواهد شد که پوسته ی زمین را زیر و زبر خواهد کرد!!
همچنین جالب است بدانید که سرعت حرکت انتقالی زمین به گرد خورشید معادل 67000 مایل بر ساعت است.
اگر بخواهیم این واقعه را به رغم غرابتش هضم کنیم ناچار باید تصور کنیم که زمین نسبت به خورشید ثابت است (آنگونه که پیشینیان می اندیشیدند) و خورشید هم با دیگر اجرام به گرد زمین می چرخد! و البته بهتر است اصلا چرخیدن را بکار نبریم بلکه چنین در نظر آوریم که خورشید در نقطه ای در آغاز دنیا که مردمانش لباسی بر تن ندارند( سوره ی کهف آیه 90) طلوع می کند ( جایگاه طلوع خورشید) و در نقطه ای در آخر دنیا در چشمه ی گل آلود و تیره (سوره ی کهف آیه ی 86)غروب می کند (جایگاه غروب خورشید).
همچنین باید تصور شود که قطر خورشید حداکثر چند کیلومتر باشد که مانند توپی از این سوی آسمان به آن سوی آسمان رود!
برای درک بهتر خورشید در چنین حجمی یاد آور می شوم که علامه مجلسی در کتاب حق الیقین که برای هدایت و ارشاد و تقویت! اعتقادات عموم مردم به زبان فارسی نگاشته است در فصل مربوط به معجزات پیامبر می نویسد هنگامی که ماه به دو نیمه شد گزارش رسید که نیمی از ماه بر پشت خانه کعبه افتاد و نیمی دیگر بر کوه ابوقبیس!!
فیض کاشانی در تفسیر خویش موسوم به الصافی فی التفسیر کلام الله الوافی در ذیل آیه 86 سوره کهف می نویسد از امام علی روایت شده است که گفت:

"لمّا انتهى مع الشّمس الى العين الحامية وجدها تغرب فيها ومعها سبعون الف ملك يجرّونها بسلاسل الحديد والكلاليب يجرّونها من قعر البحر في قطر الارض الايمن كما تجري السّفينة على ظهر الماء."
و باز بیشتر به حقیقت این سخن بنجامین فرانکلین که در امضا آورده ام پی می برم که دیدن با چشم ایمان یعنی بستن چشم عقل و خرد.
موفق باشید

منم یه سری دلایل در تائید حرف زنده بیدار دارم

در اين مقاله سعي شده است روايت ردالشمس از جهت محتوايي و سندي نقد و بررسي شود. با اين حال بيشتر نقد محتوايي حديث مد نظر بوده است. در اين مسير, ابتدا تناقضات غير قابل جمع و تأويلي كه در اين رشته روايات به چشم مي خورد و گوياي اضطراب در متن حديث است نقل شده است. سپس با توجه به دستاوردهاي علمي بشر, روايت ردالشمس مورد بررسي قرار گرفته است. آنگاه مطالبي در اين خصوص از جنبه هاي متعدد ديگر چون احكام نماز و شخصيت پيامبر (ص) و علي (ع) مطرح شده است و سرانجام بر اساس آياتي از قرآن, به نقد روايت پرداخته و كوشش شده است كه وقوع ردالشمس از اين منظر نيز مورد بررسي قرار گيرد.
روايت ردّالشمس در ميان شيعيان شهرت و مقبوليت فراوان يافته است و همان اندازه كه شيعيان آن را پذيرفته‌اند عامه آن را انكار كرده‌اند و به عنوان وسيله‌اي براي خرافي نشان دادن آرا و عقايد شيعه مورد استفاده قرار داده‌اند. اين روايت در بسياري از منابع شيعه چون الارشاد ، علل الشرايع ، امالي شيخ صدوق ، قرب‌الاسناد و خرائج ذكر شده است. اهل تسنن آن را در ذيل احاديث مجعول و موضوع نقل كرده‌اند. براي نمونه ابن جوزي در كتاب الموضوعات من‌الاحاديث والمرفوعات وكتاني در كتاب تنزيه الشريعه اين روايت را نقد و رد كرده‌اند. ابن تيميه نيز كتابي مستقل در اين باره نوشته است. از اين رو, فهم و درك درست آن خواه ناخواه از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.
-----------------------------
خلاصه‌ي مضمون روايات :
روزي رسول خدا (ص) پس از به جا آوردن نماز ظهر و عصر, حضرت علي (ع) را نزد خويش فرا ‌خواند, سپس در حاليكه سر بردامان علي(ع) نهاده‌بود، وحي بر ايشان نازل مي‌شود و در همان حال پيامبر(ص) به خواب مي‌روند.اين در حالي بود كه علي (ع) هنوز نماز عصرش را نخوانده‌ بود. اين حالت به قدري طول مي‌كشد كه خورشيد غروب مي‌كند ونماز عصر علي(ع) قضا مي‌شود. وقتي پيامبر بيدار مي‌شود و از قضا شدن نماز علي (ع) مطلع مي‌شود دعا مي‌كند كه خورشيد برگردد تا علي(ع) نماز خود را در وقت آن بجاي آورد.
در بحارالانوار، جلد 41،ص 166 باب ردالشمس له و تكلم الشمس معه(عليه‌السلام) حدود بيست‌و دو روايت در اين باب نقل شده است
-----------------------------
سند حديث
علامه مجلسي و برخي ديگر به سند اين روايات استناد جسته و آن را صحيح مي‌دانند.در موسوعه امام علي(ع), هنگام بررسي روايت, بحث نسبتاً مفصلي درباره سند آن ارائه شده است. ابتدا با بيان اين كه شهرت اين حديث آفاق را پر كرده و بسياري از صحابه چون امام علي و امام حسين و اسماء بنت عميس و .. آن را نقل كرده‌اند ، بر صحت روايت تاكيد و آن را به نقل از علماي پيشين تأييد مي‌كنند . در پايان هم در جواب اشكالات وارد بر آن ـ از جمله ضعف سندي ـ مي‌گويند: به فرض كه ما قبول كنيم سند روايت ضعيف است ولي نقلهاي آن به استفاضه[1] رسيده است؛ آنچه براي رسيدن به اطمينان براي ما كافي است وقوع اصل حادثه است كه همين مقدار براي اثبات آن كفايت مي‌كند.[2] در مقابل در اللآلي المصنوعه به نقل از جوزقاني گفته شده است : هذا حديث منكر، مضطرب .[3]
-----------------------------
مسیر مقاله
در اين مقاله ما تلاش مي‌كنيم با توجه به شرح حال رجال و سلسله سند روايت، حديث را از جهت سندي نقد كنيم. چه بسا روايات زيادي بر اساس حرفهاي سياسي يا انگيزه‌هاي ديني و مذهبي با سندهاي متقن و صحيح نقل شده باشد و پس از انجام بررسيهاي محتوايي آشكار شود كه اين روايت ساخته و پرداخته جاعليني است كه از وضع آن اهداف خود را دنبال مي‌كنند .
نكته اي كه از بررسي مجموعه اين روايات به دست مي آيد. آن است كه, روايات مذكور داراي اختلافات و گاه تناقضات عجيبي است و نقل يك روايت با عبارات مختلف كه به روايت حديث منجر شود، از اعتبار آن مي‌كاهد.
گاه مكان رويداد و گاه زمان و گاه علت آن تغيير مي‌كند. اين خود دليل بر ضعف و عدم اعتماد و اطمينان در نقل روايت است. بنا به گفته علامه شيخ محمد حسن مظفر: « إن خصوصيات الروايات متنافيه؛ و هو يكشف عن كذب الواقعه»[4]. ويژگي اين روايتها, تنافي آنها با يكديگر است كه اين خود پرده از دروغ بودن ماجرا بر مي‌دارد. حال به ذكر مواردي از اختلاف روايات نقل شده مي‌پردازيم
-----------------------------
تناقص در روايات
1 . در روايت اول ، علت ترك نماز عصر علي(ع) سخن گفتن آن حضرت با جمجمه ذكر شده است, در حاليكه در روايت دوم آمده است كه پيامبر در هنگام نزول وحي سربر زانوي حضرت علي نهاده بود و ايشان به خاطر رعايت ادب نمي‌خواست از آن حالت خارج شود تا مبادا پيامبر بيدار شود. در روايت سوم علت اين امر بديمني و شومي زمين عنوان شده است.
2 . اختلاف در محلي كه رد الشمس در آن به وقوع پيوست از ديگر موارد اختلافي در اين روايات است . در روايت اول بنا به قراين, اين ماجرا در يك بيابان يا گورستان اتفاق افتاده و بنابر روايت دوم در سرزمين الصهبا و مطابق روايت سوم در جسرالصراه (پل صراه) روي داده‌ آمده است. روايت ششم نيز حاكي از آن است كه اين اتفاق در منزل آن حضرت رخ داده است.
3 . اختلاف و تناقض سوم در اصل ماجرا است ، زيرا مطابق روايات اول تا پنجم نماز حضرت به كلي قضا شده است ولي روايت ششم حاكي از آن است كه حضرت به دليل آنكه نتوانستند نماز خود را ايستاده بخوانند آن را نشسته به جا آوردند و ركوع و سجده آن را با ايماء و اشاره انجام دادند.
-----------------------------
نقد علمي حديث رد الشمس
يكي از ملاكهاي مهم نقد حديث, دستاوردهاي قطعي بشر است.[5] از اين رو در ادامه, اين حديث را از اين منظر مورد بررسي قرار خواهيم داد.
تا قبل از اثبات گردش زمين توسط گاليله, نظريه هيئت بطلميوسي حاكم بود. خلاصه نظرات بطلميوس اين است كه : « زمين كره‌اي است ساكن كه در مركز عالم جاي دارد و سه چهارم از سطحش را آب فرا گرفته است و كره هوا بر آن احاطه دارد. سپس كره آتش و بعد فلك قمر كه محيط بر كره آتش است و ستاره‌اي بجز قمر در آن وجود ندارد(آن را احاطه كرده است؛ سپس فلك عطارد و به ترتيب فلك زهره، خورشيد، مريخ، مشتري و زحل كه هر يك بر فلك پيشين خود محيط است.
سپس فلك هشتم كه جايگاه ستارگان ثابت است قرار دارد و بعد فلك اطلس كه خالي از هر گونه ستاره است, محيط بر تمامي افلاك هشتگانه بوده و قطر آن نهايتي ندارد. سرعت حركت فلك اطلس به اندازه‌اي است كه با تمامي افلاك هشتگانه‌اش در هر شبانه‌روز يك دور گرد زمين مي‌گردد.»
بر اساس اين نظريه, زمين كره‌اي است ساكن كه در مركز عالم قرار داد و بقيه ستارگان، سيارات و خورشيد در اطراف آن مي‌گردند.
با قبول اين نظريه بايد بپذيريم كه پديده روز و شب نيز بر اين منوال است كه خورشيد در حال حركت در قسمتي از زمين طلوع مي‌كند و آن ناحيه را روشن مي‌كند و در سير متوالي خود ، دائماً از قسمتي به قسمت ديگر زمين مي‌رود. لذا در ناحيه روشن، غروب خورشيد اتفاق مي‌افتد و قسمت تاريك زمين با پديدة طلوع خورشيد مواجه مي‌شود. در حاليكه حقايق علمي اين مسأله را رد كرده‌اند و خط بطلاني بر اين نظريه كشيده‌اند.
پديده طلوع خورشيد … . واقعاً به اين معني نيست كه خود خورشيد طلوع مي‌كند. اين پديده به دليل چرخش زمين واقع مي‌شود و چرخش, زمين را به سوي اشعه خورشيد انتقال مي‌دهد. از اين رو در اين مرحله طلوع آن را در افق و رفته رفته بالاي سر خود مي‌بينيم و سپس مجدداً چرخش زمين ما را از مقابل خورشيد جابجا كرده و به شامگاهان مي‌رساند. در موقعيت نهايي يعني حالتي كه خورشيد را در لحظات آخر مي‌بينيد، در مقابل افق قرار دارد و بالاخره بعد از اين حالت، چرخش آن اندكي شما را انتقال داده و همزمان با آن شب هنگام فرا مي‌رسد.[6]
با اين مقدمه، اگر صحت روايت مذكور را بپذيريم به اين نتيجه مي‌رسيم كه زمين ثابت است و خورشيد و بقيه ستارگان به دور آن مي‌چرخند. اين درست همان نظريه بطليموسي است كه علم هيئت جديد بطلان آن را معلوم كرد.
با اين مقدمه و نظر به مجموعه رواياتي كه در خصوص ردالشمس وارد شده است, پي مي‌بريم كه روايت مزبور حاكي از ثابت و بي حركت بودن زمين و گردش خورشيد به گرد آن است. زيرا در روايت اول آمده است كه خداوند هفتاد هزار فرشته را با هفتاد هزار زنجير آهنين فرستاد تا بر گردن خورشيد نهادند و آن را به عقب برگشت دادند!! .
چنانچه ملاحظه شد روايات فوق ناظر به حركت خورشيد و ثبوت زمين است. در حاليكه اين مساله به طور قطع رد شده است و معصوم (عليه السلام) هيچگاه خلاف علم قطعي و يقيني سخن نمي‌گويد.
در موسوعه آمده است كه وقوع اتفاقاتي از اين دست, محال عقلي نيست و از دائره قدرت الهي خارج نيست. [7] اما بايد دانست نه تنها انجام اين كار بلكه انجام هيچ فعلي در هيچ زماني[8] از دائره قدرت الهي خارج نيست. خداوند برهر كاري تواناست: ان الله قادر علي كل شي‌ء ولي حكمت و مشيت الهي بر اين تعلق گرفته است كه امور عالم از طريق اسباب عادي آن انجام گيرد: أبي الله أن يجري الامور الا بالاسباب .
اگر قرار بود خداوند از طريق قدرت خودش و بدون در نظر گرفتن اسباب و مصالح, دست به امور خارق‌العاده بزند, انسان هر لحظه مي‌بايست منتظر امري خارق‌العاده ‌بود.به‌عبارت ديگرهرچند ردالشمس‌محال ذاتي‌نيست‌ولي محال‌وقوعي‌است. { به مانند آنکه بگوئیم آیا خداوند می تواند تمامی عالم را در دانه تخم مرغی طبیعی ومتعارف جا دهد بدون آنکه عالم فشرده گرددویا اینکه تخم مرغ بزرگ گرددکه پاسخ همان است}
خلاصه اين كه بنا به گفته مولف كتاب ستارگان از ديدگاه قرآن , بازگشت خورشيد موجب برهم خوردن, نظم حاكم بر سيارات منظومه شمسي مي‌شود. گذشته از اين , اگر اين امر به وقوع پيوسته بود, مي‌بايست تمام مردمي كه در آن افق زندگي مي‌كردند آن را مي‌ديدند.خصوصاً اگر در وقت فضيلت نماز عصر كه سه ساعت مانده به غروب است. اتفاق افتاده باشد, در تواريخ نقل مي شد درحاليكه در هيچ يك از تواريخ معتبر اين مساله نقل نشده است.
-----------------------------
نقد محتوايي روايت رد الشمس
با نگاهي مجدد به متن روايت ذكر شده، در مي يابيم اين روايات، از جهت محتوا و مفهوم ، دچار ضعف و ابهام هستند. گاه با آيات قرآني در تعارض است و گاه با مسائل پذيرفته شده علمي و عقلي. اكنون به برخي از اين موارد اشاره مي‌شود:
1 . مطلبي كه در اكثر روايات نقل شده است اين است كه نماز عصر حضرت علي (ع) قضا شده حال اگر علي (ع) نماز نخوانده مقصر بود يا قاصر؟
چگونه است كه علي (ع) به دليل اين كه پيامبر(ص) سر بر زانوي ايشان نهاده بود نماز خود را ترك كرده‌اند؛ در حالي كه در فقه اسلامي براي نمازخواندن در بدترين شرايط نيز حكم شرعي وارد شده است و براي مسافر در شرايط سفر و مجاهد در مهلكه جنگ وحتي كسي كه در معرض غرق شدن است نماز به كيفيت خاص تكليف شده است كه احكام آن را در ابواب صلاه المسافر , صلاه الخوف و صلاه الغرقي مي‌توان ملاحظه كرد. بنابراين ترك نماز در هيچ شرايطي جايز نيست و اگر بر اساس اين روايات، علي(ع) عمداً نماز نخوانده باشد, آيا اين امر شايسته او است؟
از اين گذشته , مگر خورشيد مي‌تواند برگردد؟! اگر به خورشيد برگردد مگر زمان نيز مي‌تواند برمي‌گردد؟ در آن صورت علي(ع) هم بايد نماز خود را به ادا بخواند و هم آن را قضا كند. علاوه بر اين, با برگشتن دوباره خورشيد، سه نماز ديگر در طلوع و غروب و ميانه آن واجب است.[9] يعني در اين برگشتن خورشيد بر فرض امكان, نه تنها نماز قضا شده عصر ادا نخواهد شد – و بايد قضايش بجا آورده شود – بلكه پيش از آن قضاي نماز صبح واجب مي‌گردد و سپس دو نماز ظهر و عصر مجدداً واجب خواهد شد؛ چون وقتي جديد پديد آمده است
2 ـ در نقلي از بحار آمده است كه هنگاميكه پيامبر(ص) سرش را از دامن حضرت امير(ع) برداشت و از او پرسيد كه آيا نماز عصرش را خوانده است؟ علي (ع) جواب داد: لا, فاني كرهت ان ازيل رأسك و رأيت جلوسي تحت رأسك و انت في تلك الحال أفضل من صلاتي.!! ؛ يعني نه من خوش نداشتم كه سر شما را از روي پايم بردارم و قرار گرفتن سر شما بر روي پايم را در حال نزول وحي , بالاتر از نماز خواندن خود ديدم.
يكي از محققان با لحني انتقاد آميز كه حاكي از استبعاد اين امر است مي‌گويد: مگر بودن سر مبارك پيامبر(ص) روي زانوي علي (ع) افضل از نماز است؟ كدام آيه قرآن همكلامي و همنشيني با وجود مقدس رسول خدا(ص) را افضل از نماز مي‌داند؟ كدام روايت منقولي از رسول خدا(ص) اين امر را تأييد مي‌كند؟ اين عبارت كه در حديث وارد شده است, اين تلقي را در اذهان پديد مي‌آورد كه دستگاه رسول خدا از دستگاه خدا جدا است و هر كدام براي خود حسابي و دستگاهي سواي از يكديگر دارند.
3 ـ در برخي از نقلهاي بحار آمده است كه پيامبر بعد از آگاهي از قضا شدن نماز عصر حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «اللهم إن كان علي في طاعتك و حاجه رسولك فاردد عليه الشمس ليصلي صلاته». يعني خدايا اگر علي در اطاعت از تو و بر آوردن نياز رسول تو بوده است , پس خورشيد را براي او باز گردان تا نمازش را بخواند . آنچه مسلم است اين است كه با فرض صحت اين روايت، حضرت علي(ع) يقيناً در اطاعت خدا نبوده است. زيرا بر طبق آيات قرآن , خدا به نماز فرمان داده است: قل لعبادي الذين امنو يقيموا الصلوه»( ابراهيم/30) ؛ « و أقيموا الصلوه و ءاتوالزكاه و اركعو مع الراكعين» ( بقره / 43) ؛ « وأمر أهلك بالصلوه و اصطبر عليها»(طه/132).{ وآیات دیگری از قرآن که دلالت برآن دارند که در مقابل فرمان الهی هیچ کس مستثنی نیست }
بنابراين علي (ع) با فرض صحت اين روايت, حديث از فرمان خدا سرپيچي كرده است. اضافه بر اين اگر علي عليه‌السلام در طاعت خدا بوده است چه حاجتي به برگرداندن خورشيد بوده است تا نمازش را اعاده كند. بين دو واجب الهي يكي را ترجيح داده و بجا آورده است و قضاي ديگر را هم مي تواند بجا آورد.ديگر چه نيازي به خرق نظام طبيعت است؟
4. يكي از دلايلي كه اين روايت از سوي شيعيان مقبوليت ويژه‌اي پيدا كرده آن است كه آن را براي حضرت اميرالمؤمنين (ع)فضيلت مي‌پندارند، در صورتي كه بيش از آنكه اين روايت فضيلتي براي آن امام همام به شمار آيد, بايد آن را يكي از فضايل رسول خدا برشمرد. زيرا رد الشمس استجابت دعاي پيامبر است درباره علي (ع).[10] در موسوعه امام علي (ع) آمده است كه اين حديث مي‌تواند در فضيلت حضرت علي نيز باشد زيرا رد الشمس براي علي (ع) تحقق پيدا كرد.حال ‌آنكه نفس دعا كردن پيامبر(ص) براي كسي به تنهايي نمي‌تواند فضيلت تلقي شود.
5 . برخي چون ابو جعفر احمد بن صالح الطبري المصري و ابو جعفر احمد بن محمد الطحاوي, رد السشمس را از علامات نبوت مي‌دانند و مي‌گويند:« و كل هذه الاحاديث من علامات النبوه».[11]
6 .ابن جوزي دو اشكال بر اين حديث وارد مي‌سازد: اول آنكه با برگشت خورشيد نماز عصر حضرت امير ادا نمي‌شود و اشكال ديگر اين كه :«لو وقعت لا شتهرت و توفرت الهمم و الدواعي علي نقلها إذ هي في بعض العادات جاريه تجري مجري طوفان نوح و انشقاق القمر»؛يعني اگر اين واقعه اتفاق افتاده بود اراده و انگيزه‌ها براي نقل آن بسيار بود, زيرا عادت به نقل آن همانند نقل برخي حوادث از قبيل طوفان نوح و شق القمر وجود دارد. اين مسأله‌اي است كه حديث شناسان شيعه نيز آن را تاييد كرده‌اند. براي مثال مامقاني در مقباس الهدايه ضمن معرفي شاخصه‌هاي حديث مجعول مي‌گويد: « و منها أن يكون اخباراً عن امرجسيم, تتوفر الدواعي علي نقله بمحضر الجمع ثم لا ينقله منهم إلاواحد»؛يعني يكي از شاخصه هاي روايت مجعول اين است كه روايت خبر از يك امر مهم دهد و زمينه براي نقل آن توسط گروهي زياد فراهم باشد ولي جز يك نفر آن را نقل نكند».[12]
7. اشكال ديگر اين است كه از برخي نقلها اينطور بدست مي آيد كه پيامبر (ص) نمازشان را با اصحابشان خوانده‌ بودند در حالي كه علي (ع) آن را بجا نياورده‌ بود. در اينجا اين سئوال مطرح مي‌شود كه با وجود اين كه علي(ع) همراه پيامبر بود چرا در نماز جماعت پيامبر شركت نداشته؟ اشكال ديگر اين كه بر طبق اين حديث پيامبر(ص) بين نماز ظهر و عصر جمع كرده‌اند ولي علي (ع) گويي اين سنت را قبول نداشته و دو نماز را با هم بجا نياورده است و در وقت ظهر فقط نماز ظهر را خوانده و قصد داشته كه نماز عصر را به هنگام عصر بخواند.{یعنی امام علی ازدر ایام حیات حضرت رسول از پیروی ایشان سرباززده اند!!}
-----------------------------
نقد حديث با معيار قرآن
قائلين به صحت روايت ردالشمس لعلي بن ابي طالب با استناد به اين آيات قرآن: فقال اني احببت حب الخير عن ذكر ربي حتي توارت بالحجاب ـ ردوها علي فطفق مسحاً بالسوق و الاعناق(ص/32 و 33) معتقدند كه اين ماجرا دربارة سليمان نبي اتفاق افتاده است و شرح آن از اين قرار است كه : اسبهاي بسيار تندرويي را به سليمان در هنگام عصر پيشكش مي كنند. در آن حال سليمان سرگرم آنها مي شود به نحوي كه از نماز غافل مي شود. وقتي به خود مي آيد كه غروب و نمازش قضا شده بود.ازاين‌رو, از خدا مي خواهد كه خورشيد را دوباره بازگرداند تا نمازش را در وقتش بجا آورد.
ميان مفسران در تفسير اين آيه پديد آمده است. برخي با پذيرفتن اين مطلب معتقدند همانگونه كه رد الشمس براي سليمان (ع) اتفاق افتاد, پس وقوع آن براي علي (ع) نيز هيچ بعيد نيست. از جمله طرفداران اين نظريه علامه طباطبايي است. به عقيده ايشان ضمير در ردوها به كلمه شمس بر مي‌گردد و سليمان (ع) در اين جمله به ملائكه‌امر مي‌كند كه آفتاب رابرگردانند، تا او نماز خود رادروقتش‌بخواند.[13]
در مقابل برخي معتقدند كه ضمير در ردوها به خيل يعني اسبان بر مي‌گردد نه به خورشيد.[14]
بجز علامه طباطبايي برخي ديگر از بزرگان چون فخر رازي در تفسير كبير و شيخ طوسي در التبيان نيز همين نظر را مطرح كرده‌اند كه در اينجا به برخي از نظرات اشاره مي كنيم.
در تفسير كبير ذيل آيه« عن ذكر ربي» آمده است : اين محبت شديد محصول ذكر خدا و امر او است نه برخاسته از شهوت و هواي نفس.[15]
در التبيان آمده است: معناي آيه « عن ذكر ربي» اين است كه اسبان, مرا از نماز عصر غافل كردند تا وقت آن قضا شد و اين قول علي (ع) و قتاده وسدي است. اصحاب ما اينطور رويت كرده‌اند كه نماز اول وقت او قضا شد و جبائي گفته است كه نماز واجبش قضا نشده است و آنچه قضا شد نماز مستحبي بوده است كه آن را آخر روز انجام مي‌داد. پس آن نماز به واسطه مشغول شدن به اسبان قضا شد.[16]
در تفسير قسمت بعدي آيه, يعني « حتي توارت» در تفسيرتبيان آمده است : معناي«حتي توارت بالحجاب»اين است كه خورشيدپوشيده شد؛يعني پنهان و مخفي‌شد.
شيخ طوسي در ادامه مي‌گويد: پس به همراهانش گفت: « ردّوها علي»؛ يعني اسبان را به من برگردانيد. هنگامي كه چنين كردند: «طفق مسحاً بالسوق و الاعناق». در تفسير اين آيه گفته شده است كه اين اسبها از غنايم سپاه در جنگ بود و او به آنها مشغول شد تا اين كه خورشيد غروب كرد و نماز عصرش قضا شد. حسن در اين باره مي‌گويد: پاي آنها و گردنشان را زد و گفت بار ديگر مرا از عبادت پروردگارم‌بازنداريد.
همچنين گفته مي‌شود كه او اين كار را بخاطر تقرب به خدا انجام داد و آن اسبها را ذبح كرد تا با گوشت آنها صدقه دهد؛ نه اين كه بخواهد آن اسبها را مجازات كند. او صرفاً اينكار را انجام داد, زيرا آن اسبها عزيزترين اموالش بود, از اين رو, خواست با آن كار ( صدقه دادن) به اين گفته خدا كه : هرگز به درجه كمال نيكي نمي‌رسيد عمل كند.
ابو عبيده مي‌گويد: اين كه مي گويند: مسح علاوته يعني:آنها را زد. ولي ابن عباس مي‌گويد: به خاطر شدت علاقه به اسبها شروع به دست كشيدن بر پشت و پاي آنها كرد. ابو مسلم بن محمد بن بحر مي‌گويد: معني آيه آن است كه پشت و يال آنها را بياراست و اين كار را بخاطر گرامي داشتن آنها انجام داد.سپس مي‌گويد: در زبان عرب از مسح به غسل تعبير مي‌كنند, تمسحت للصلاه ؛يعني براي نماز غسل كردم.[17]
آنچه از گفته‌هاي شيخ طوسي مورد نظر است اين كه ضمير در «ردوها» به «خيل» يعني گروه اسبان برمي‌گردد نه به خورشيد.
فخر رازي در تفسير خود بعد از برشمردن احتمالاتي درباره مرجع ضمير در «ردوها» با ذكر دلايلي اين احتمال را كه ضمير به خورشيد برگردد رد مي‌كند و مي‌گويد: «در مورد اين كه ردوها علي اشاره به درخواست برگشت خورشيد است اين احتمال به نظر من بعيد است و دلايلي براي آن دارم :
اول اين كه كلمه صافنات صراحتاً در آيه قبلي ذكر شده است:«اذ عرض عليه بالعشي الصافنات الجياد» و خورشيد (الشمس) ذكر نشده است و بازگشت ضمير به مرجع ذكر شده سزاوارتر از بازگشت آن به چيزي است كه در تقديرگرفته‌شده است.
دوم اين كه سليمان (ع) گفته است « أني احببت حب الخير عن ذكر ربي حتي توارت بالحجاب ظاهر اين لفظ دلالت بر آن دارد كه سليمان اين عبارت را گفت و آن را تا هنگام پوشيده شدن تكرار كرد. اگر بگوئيم مراد از تورات بالحجاب ، الصافنات الجياد است, معنايش اين است كه هنگاميكه سليمان نگاهش بر اسبان افتاد مانع از رفتن آنها شد و اين كلمه را تا زماني كه اسبها از ديدش خارج شدند تكرار كرد. اين معنا مناسب به نظر مي رسد اگر بگوئيم منظور خورشيد است معنايش اينگونه مي‌شود كه او اين كلمات را از عصر تا غروب آفتاب تكرار مي‌كرد و اين بعيد است.
سوم اين كه اگر ما باز گشت ضمير را در عبارت « حتي توارت» را به خورشيد بدانيم و اين عبارت را بر اين حمل كنيم كه او نماز عصر را ترك كرد, اين مطلب با قول احببت حب الخير عن ذكر ربي» منافات دارد,زيرا اگر آن محبت بخاطر ذكر خدا بود نمازش را فراموش نمي‌كرد و ذكر خدا را ترك نمي‌گفت.
چهارم اين كه اگر اينطور فرض كنيم كه سليمان (ع) به آن اسبها مشغول بود تا اين كه خورشيد غروب كرد و نماز عصرش قضا شد, در اين صورت ,آن گناهي عظيم و جرمي بزرگ است كه شايسته است در اين حالت تضرع و گريه و بسيار توبه كند؛ اما اين كه با كبر و جسارت و گستاخي به خداوند عالم بگويد: خورشيد را بر من برگردان و اين عبارات بي‌ادبانه را به كار برد, انجام اين كار از انسانهايي كه از هر گونه فضيلتي دور هستند بعيد به نظر مي‌رسد, پس چگونه ممكن است آن را به رسول مطهر و مكرمي نسبت داد.[18]
فخر رازي با اين دلايل محكم و قانع كننده باز گشت اين ضمير را به شمس بعيد مي‌شمرد و در ادامه مي‌گويد: تنها خداي متعال است كه قادر به حركت دادن افلاك و ستارگان است پس بايد مي گفت: ردها علي نه اين كه بگويد: ردوها علي (يعني به صيغه مفرد مخاطب نه جمع مخاطب) پس اگر گفته شود كه صيغه جمع براي آگاهي بر بزرگداشت مقام مخاطب(يعني خداوند) است در جواب مي‌گوئيم لفظ «ردوها» لفظ اهانت آميزي است پس چگونه اين لفظ را براي بزرگداشت شايسته مي‌دانند. ششم آنكه اگر خورشيد بعد از غروب باز مي گشت اين امر براي همه اهل دنيا مشهود بود و اگر چنين حادثه اي اتفاق افتاده بود, مي‌بايست انگيزه هاي زيادي براي نقل و بيان آن وجود داشته باشد و از آنجاكه‌هيچكس‌اين‌ قصه‌را نقل نكرده‌است بنابراين بطلان اين امر بر ما آشكارمي‌شود.[19]
دلايلي را كه فخر رازي در انكار ردالشمس براي سليمان نبي آورد, مي‌تواند دلايل خوبي براي رد حديث ردالشمس براي حضرت علي(ع) تلقي شود. فخر رازي درباره مرجع ضمير در ردها مي گويد: بازگشت ضميربه‌الصافنات‌و الجياد شايسته‌تر است .[20]
-----------------------------
نقد روايت ردالشمس براساس ديگر آيات
1) در آيه 38 سوره يس آمده است : والشمس تجري لمستقرلها ؛ يعني:خورشيد به سمت جايگاه خاص خود در حركت است. در تفسير اين آيه نظرات گوناگوني ابراز شده است كه در ذيل به گوشه اي از آنها اشار مي شود:
به باور گروهي منظور آن است كه خورشيد به سوي پايان عمري كه براي آن مقرر است يعني همان پايان عمر جهان, در حركت است . اما « قتاده» معتقد است معني اين آيه آن است كه عمر خورشيد از قبل مقرر شده است و تخلف در آن اجل راه ندارد.
عده اي هم در تفسير اين آيه گفته اند منظور حركت خورشيد به سوي دورترين قرارگاه آن در روزهاي بلند تابستان يا روزهاي كوتاه زمستان است كه بدون تخلف و تجاوز انجام مي‌شود. با اين بيان خورشيد نه در تابستان و نه در زمستان از اندازه مقرر و معلوم خود ذره اي تجاوز نمي كند.[21]
با پذيرش قول دوم و سوم مبني بر اين كه خورشيد هرگز ذره‌اي از مسير خود تخلف نمي‌كند درخواهيم يافت كه ردالشمس امري محال و بعيد به نظر مي‌رسد, زيرا برگشتن خورشيد به منزله تخلف از اراده و فرمان الهي است.
2) و هذا كتاب انزلنا مبارك مصدق الذي بين يديه و لتنذرام القري و من حولها و الذين يؤمنون بالاخره يؤمنون به وهم علي صلاتهم يحافظون. (انعام/92)
ترجمه : و اين خجسته كتابي است كه ما آن را فرو فرستاديم،{و} كتابهايي را كه پيش از آن آمده تصديق مي‌كند. براي اين كه {مردم} ام‌القري{ = مكه} و كساني را كه پيرامون آنند هشدار دهي. و كساني كه به آخرت ايمان مي‌آورند به آن {قرآن نيز} ايمان مي‌آورندد و آنان بر نمازهاي خود مراقبت مي‌كنند.
بنا به گفته علامه طباطبائي مهم ترين ويژگي مؤمنين آن است كه در امر نماز و عباداتي كه مربوط به ذكر و ياد خداست. محافظت و مراقبت دارند. اين همان وصفي است كه در سوره مومنون , در خاتمه ذكر صفات مومنان به آن اشاره شده است:« و الذين هم علي صلواتهم يحافظون»[22]
حال چگونه ممكن است علي بن ابيطالب(ع) كه در اعلي درجه ايمان است,كسي كه در هنگام نماز چنان غرق در نماز مي شود كه طبيب بدون آنكه آن حضرت متوجه شوند تير از پاي مباركشان بيرون مي‌كشد,به اين آساني از نماز بگذرد و نمازش قضا شود. آيا انتساب اين عمل به ساحت مقدس علي (ع) باعث كم جلوه دادن درجه ايمان آن حضرت(ع) نيست؟ علي كه در بحبوبه جنگ با يادآوري دخول وقت نماز به ايشان خوشحال مي‌شود و در پاسخ اعتراض عده اي به اين امر كه الان چه وقت نماز است مي‌گويد ما براي همين (يعني نماز) مي‌جنگيم, چگونه ممكن است بخاطر اين كه در يك سرزمين مخصوص قرار گرفته نماز از او فوت شود؟ يا بخاطر اين كه مبادا پيامبر(ص) را كه سر بر زانوي ايشان نهاده و بخواب رفته‌اند, بيدار كند نمازش را ترك كند و ترك نماز را در اين حالت افضل از نماز بداند؟
3. الذين هم علي صلاتهم دائمون(معراج /24)
در اين آيه اضافه شدن ضمير هم به كلمه صلاه , دلالت بر اين دارد كه بر خواندن نمازشان مداومت داشته اند … . و ستودن آنان به مداومت در نماز اشاره است به اين كه اثر هر عملي با مداومت در آن كامل مي‌شود.[23]
آيا علي(ع) اولين ايمان آورنده و اولين نمازگزار پس از رسول خدا نبود؟ آيا او نبود كه در نامه‌اي به يكي از يارانش نوشت : « صل الصلاه لوقتها الموقّت لها و لا تعجل وقتها لفراغ ولا توخّرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان كلّ شي‌ء من عملك تبع لصلاتك.[24] يعني نماز را به موقع بخوان و براي راحت كردن خود قبل از رسيدن وقتش مخوان و آن را به عقب مينداز به خاطر كار، و بدان! كه هر چه از كارها كني، به تبع نمازي است كه برپا مي‌داري.
او خود مي فرمايد: ان الله افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها .[25] يعني خداوند بر دوش شما امور واجبي را قرار داده پس آن را تضييع مكنيد. حال مگر مي‌شود علي(ع) كه مي گويد نماز را تضييع نكنيد, العياذبالله خود آن را ضايع سازد؟
آيا با گفتن و پذيرفتن اينگونه احاديث ناخواسته به مقام شامخ علي(ع) اهانت نكرده‌ايم؟ و ناخواسته و نادانسته موجب تنزل شخصيت ديني وي نشده‌ايم؟
بنابر آنچه گفته شد معلوم مي شود كه اين روايت علاوه بر ضعف سندي و محتوايي, با قرآن و دستاوردهاي قطعي بشر نيز مخالفت دارد. و با مقام و شخصيت علي(ع) هم سازگار نيست.
وجود اين گونه روايات جعلي درمنابع روايي شيعه, سبب هجمه مخالفان اهل بيت (ع) به منابع روايي شيعه , به ويژه احاديث مربوط به فضايل حضرت علي و اهل بيت (عليهم السلام) شده است كه اين خود ظلم مضاعفي است بر آنان .
پاورقی:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]ـ الخبرالذي تكثرت رواته في كل مرتبه و قديسمي المستفيض بالمشهورايضاً لوضوحه ترجمه:حديث مستفيض حديثي است كه تعداد راويان آن در هر طبقه زياد باشد و گاهي آن را بخاطر وضوحش مشهور نيز مي‌نامند(عبدالله مامقاني، مقباس‌الهدايه في علم الروايه,قم:موسسه‌آل‌البيت(ع)،1411 ق ،ج1،ص 129) .
[2]ـ محمدمحمدي‌ ري‌ شهري وديگران، موسوعه امام‌علي(ع)، ج11،تلخيص‌ازص93تا100.
[3]ـ جلال‌الدين‌‌عبدالرحمن السيوطي، اللآلي المصنوعه‌في الاحاديث‌الموضوعه، ج1, ص 336 و نيز سيوطي حديث مذكور را به دو سند روايت كرده است و آن را با ذكر دليل رد كرده است. خواننده محترم براي اطلاع بيشتر مي‌تواند به كتاب فوق باب مناسب الخلفاء الاربعه صفحه 336 مراجعه كند .همچنين ابي الحسن علي بن محمد بن عراق الكتاني در « تزكيه الشريعه المرفوعه عن الاخبار الشيعه الموضوعه» حديث مذكور را با چهار سند ذكر و سپس ضعف سندي آن را بيان مي‌كند.
[4] ـ ري شهري, ج 11 ، ص 102.
[5]ـ محمدصادق تهراني, ستارگان از ديدگاه قرآن، ص 160 و 161.
[6]ـ م. برانلي فرانكلين , سيارات , ترجمه عادل ارنقي,ص 52.
[7]ـ ري شهري, ,ص101.
[8] ـ نجم/3.
[9]ـ دكتر محمد صادقي , ويژگي زن در قرآن ,پژوهشهاي قرآني، سال هفتم, ش25 و 26, بهارو تابستان80
[10]ـ ري شهري، ص95.
[11]ـ ري شهري ,ص100.
[12]ـ مامقاني , ج 6 ص404.
[13]ـ علامه محمد حسين طباطبائي, تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمد باقر همداني و ديگران , ج17,ص309.
[14]ـ دكتر محمد صادقي, همان.
[15]ـ فخر رازي, تفسير كبير, ج 26, ص 204 .
[16]ـ ابوجعفرمحمدبن الحسن الطوسي, تفسير التبيان, ج8,ص 560.
[17]ـ پيشين
[18]ـ فخر رازي, ص 204 و 205.
[19]ـ فخر رازي, ص 205
[20]ـ پيشين.
[21]ـ شيخ ابوعلي , فضل بن الحسن الطبرسي, تفسير مجمع‌البيان، ترجمه علي كرمي,ج 23،ص44.
[22]ـ علامه طباطبائي, ج7،ص389.
[23]ـ پيشين, ،ج20، ص21.
[24]ـ نهج‌البلاغه، نامه 27.
[25]ـ نهج‌البلاغه، كلمه 105

فهرست منابع
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ مجلسي , محمد باقر؛ بحارالانوار: بيروت: داراحياء التراث العربي و موسسه التاريخ العربي(بي تا).
2ـ صادقي , محمد؛ ويژگي زن در قرآن , پژوهشهاي قرآني, سال هفتم, شماره 25 و26(بي جا) , بهار و تابستان 1380.
3ـ ذهبي,محمدبن احمدبن عثمان؛ترتيب الموضوعات لابن الجوزي, بيروت: دارالكتب العلميه,(بي تا).
4ـ طباطبائي, سيد محمد حسين؛ تفسير الميزان, ترجمه سيد محمدباقر همداني و ديگران , قم: انتشارات اسلامي(بي تا) .
5ـ طبرسي, شيخ ابوعلي فضل بن الحسن؛ تفسيرمجمع البيان, ترجمه علي كرمي,(بي جا), فراهاني, (بي تا).
6ـ طوسي, ابو جعفر محمد بن الحسن؛ تفسير التبيان, بيروت: داراحياء التراث العربي, ( بي تا).
7ـ فخر رازي؛ تفسير كبير, چاپ سوم, طهران: دارالكتب العلميه.,(بي تا).
8ـ كتاني, ابي الحسن علي بن محمد بن عراق؛ تنريه الشريعه المرفوعه من الاخبار الشيعه الموضوعه, بيروت , دارالكتب العمليه, 1401 هـ .
9ـ ابن تيميه, احمد بن عبدالعظيم؛ حديث ردالشمس لعلي رضي الله عنه بين الحقيقه والاوهام,(بي جا, بي نا, بي تا).
10ـ تهراني, محمدصادق؛ ستارگان از ديدگاه قرآن, چاپ دوم, (بي جا), اميد فردا, 1380.
11ـ فرانكلين, م برانلي؛ سيارات , ترجمه عادل ارنقي, (بي جا, بي‌نا,بي تا)
12ـ صبحي صالح؛ علوم حديث و اصطلاحات آن, ترجمه و تحقيق عادل نادرعلي, تهران: اسوه, 1376.
13ـ قرآن كريم, ترجمه خرمشاهي, فولادوند,(بي جا,بي نا, بي تا).
14ـ سيوطي, جلال الدين عبدالرحمن؛ اللآلي المصنوعه في الاحاديث الموضوعه, بيروت: دارالمعرفه للطباعه والنشر, (بي تا).
15ـ شهيد اول؛ اللمعه الدمشقيه, ترجمه محسن غرويان و علي شيرواني, چاپ چهارم, قم: دارالفكر, (بي تا).
16ـ مامقاني, عبدالله؛ مقباس الهدايه في علم الدرايه , قم : موسسه آل البيت(ع), 1411 هـ .ق .
17ـ محمدي ري شهري, محمد ؛ موسوعه الامام علي بن ابي طالب, , قم: دارالحديث, 1421.
18ـ ابن الجوزي, عبدالرحمن بن علي بن محمدبن جعفر؛ الموضوعات من الاحاديث المرفوعات,.(بي جا), مكتبه اضواء السلف, 1418 هـ .
19ـ نهج البلاغه, ترجمه كاظم عابدين مطلق, (بي جا) آفرينه,(بي تا).

با تشکر از دو بزرگوار ولی همانطور كه در اين مطلب عرض کرده ام؛ مقصود از بازگشت خورشيد ، بازگشت آن به محل وقت فضيلت نماز است (كه از جهت ديد ناظر مقصود است و نه از جهت حركت خود خورشيد) و اين مساله با وجود اعجاز ، مستلزم حركت خورشيد نيست .
البته خلاف طبيعت بودن اين مطلب ، مستلزم اعجاز بودن آن است ! همانطور كه در مورد شق القمر نيز چنين شده است . (البته درباره منابع اهل سنت که دراین مورد مطالبی دارند مباحثی را عرض خواهم کرد)
موفق باشيد

سید مهدی;4675 نوشت:

مقصود از بازگشت خورشيد ، بازگشت آن به محل وقت فضيلت نماز است (كه از جهت ديد ناظر مقصود است و نه از جهت حركت خود خورشيد) و اين مساله با وجود اعجاز ، مستلزم حركت خورشيد نيست .

ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

با سلام به نظر بنده فارغ از نقدهای سندی و دلالتی و محتوایی این واقعه وپذیرفتن این واقعه تازه این سوال پیش می آید که آیا این قضیه با عصمت حضرت علی (ع) منافات ندارد ؟چرا که ما شیعه ها معتقد به عصمت ایمه علیهم السلام هستیم و در تعریف عصمت می گوییم ائمه از تمام گناهان عمدی و سهوی و کبیره و صغیره و حتی از چیزهایی که باعث تنفر انسان می شوند معصوم هستند و در این قضیه آیا نماز علی علیه السلام به عمد قضاشده چنانچه بعضی از روایات به دست می آید یا اینکه سهوا قضا شده؟در هر دو صورت عصمت زیر سوال می رود و وقتی که ما سر دو راهی تراشیدن فضیلت و از دست دادن یک اصل اعتقادی خود قرار بگیریم هیچ وقت به تراشیدن فضیلت رو نمی آوریم بلکه از اصل اعتقادی خد دفاع خواهیم کرد طبق روال و سنت خود ائمه و بزرگان شیعه .و علی علیه السلام از فضائل و کمالات چیزی کم ندارند که بخواهیم با امثال این وقایع برای ایشان فضائل و کرامت درست کنیم .موفق باشید

سلام در پست شماره 3 این موضوع کامل هم از لحاظ شند هم مطابقت با قرآن هم علمی و هم عقلی رد شده است

رد الشمس از فضایل غیرقابل انکار علی علیه السلام است .اما ایکه فرموده اید نماز حضرت قضا شده به نقل ضعیف ان استناد کرده اید ذرحالیکه نماز حضرت اصلا قضا نشده بلکه فقط از وقت فضیلت گذشته است .{الارشادج1ص345}برای این موضوع به کتاب رد الشمس از علامه جعفر مرتضی عاملی رجوع شود.

با سلام:Gol:
اينكه حضرت علي عليه السلام داراي فضايل بيشماري است هيچ كس منكرش نيست و حتي غير مسلمانان نيز فضاءل اشان را نقل كرده اند و بر منكرين فضاءل علي لعنت و بحث سر فضاءلي است كه به گونه اي سوال بر انگيز هستند واما
در متن جوا ب هاي سيد مهدي چند نكته توجه مرا به خود جلب كرد در حالي كه معقول به نظر نمي رسند:
1)ذکر این نکته قابل توجه است که نماز عصر حضرت علی(علیه‎السلام) قضا نشده بود چرا که همه ذکر کرده‎اند که نزدیک غروب آفتاب بوده است .

جواب:اگر واقعا نماز حضرت قضا نشده بود و هنوز غروب بود چه لزومي داشت كه خورشيد را بر گردانند پس حضرت در همان چند دقيقه اي هم كه به غروب مانده بود مي توانستند نمازشان را بخوانند چون وقتي كه وقت لازم براي انجام نماز به طور كامل نباشد متوان با انجام واجبات نماز از قضا شدن نماز جلو گيري كرد و اگر بگوييد فقط چند ثانيه مانده بود كه خورشيد غروب كند و حضرت باز نمي توانست نمازش را در همان لحظه بخواند باز مي گوييم كه آيا به نظر شما اين در حكم قضا شدن نيست وقتي كه انسان نتواند در همان لحظه نازش را بخواند؟؟؟؟
2)- گفتيد كه در فقه آمده است که اگر عمل واجبی که قرار است انجام دهیم موجب ایذاء دیگران شود، می‎توان آن را به گونه دیگری انجام داد. البته در اعمالی که مبدل دارد. مثل نماز که می‎شود نشسته خواند و یا وضو که می‎شود تیمم کرد. حضرت علی(علیه‎السلام) نیز چون نمیخواستند که موجب اذیت پیامبر خدا شوند نماز خود را نشسته اقامه کردند. و وقتی رسول خدا بیدار شدند و دیدند که نزدیک غروب است یا خود و یا حضرت علی(علیه السلام) دعا کردند که خورشید برگردد و فرصت بیشتر شود و حضرت نماز خود را ایستاده بخوانند و یا به قول کسانی که اصلا نخوانده بود، نماز عصر خود را بخواند.
جواب:اينكه گفتيد :در فقه آمده اگر عمل واجبی که قرار است انجام دهیم موجب ایذاء دیگران شود، می‎توان آن را به گونه دیگری انجام داد. البته در اعمالی که مبدل دارد...
اولا این حکم در جایی است که وقت کافی برای انجام واجب داشته باشیم و این در ما نحن فیه مفقود است ثانیا معتقدم اگرحضرت علي عليه السلام پيامبر صلي الله عليه و آله را بيدار ميكرد حضرت ناراحت نميشد و به عبارت ديگر با عث ايذاء حضرت مي شد ؟به نظر من نه تنها ناراحت نميشد بلکه خوشحال هم ميشد به اينكه كه چه ياران معتقد و باا ايماني دارد ,ثالثا من می پرسم به نظر شما طبق اين حكمي كه كرديد در جايي كه نماز خواندن من باعث ناراحتي كسي بشود حالا چه آن ديگري مسلمان باشد و يا غير مسلمان در اين صورت من بايد نماز واجبم را نشسته و يا جهري را با اخفا ت بخوانم كه آن غير مسلمان و يا مسلمان اسمي اذيت نشود اين درست است و باعث اسقاط تكليف من مي شود يا نه؟من كه از فقهاء تا حالا كسي را سراغ ندارم كه حكم به صحت چنين كاري بدهند بله در موقع جنگ و يا اسيري در دست دشمن و اظطرار شرايط فرق مي كند و اين خارج از بحث ماست .
موفق باشيد.

سلام ادله پست 3 غیر قابل رد شدنه چون تماما دارای منبع می باشند لطفا کمی بدون تعصب نگاه کنید

با سلام

اولا طبق روایات زیادی نماز حضرت قضا نشد بلکه از وقت فضیلت گذشت.امیر المومنین روز شورا فرمودند:ایا در بین شما کسی هست که خورشید نزدیک غروب کردن باشدو برای او برگرددتا نماز عصر را در وقتش بخواند؟ (امالی طوسی 547 .بحار 31/375.نهج الحق391/کشف الیقین 421.الطرائف 2/411.الغدیر 3/203)

ثانیا اینکه گفته ایداگر نماز قضا نشده احتیاج به رد الشمس نیست .بله نماز حضرت قضا نشده بود اما وقت فضیلت برای ایشان مهم بود ولذا خداوند به جهت ادب علی علیه السلام این معجزه را هم به جهت ثبت این ادب در تاریخ وهم در ک فضیلت نماز وهم ثبت عظمت علی و......ظاهر فرمودند.

ثالثا فرموده بودید علی علیه السلام باید رسول الله را بیدار میکرد.من از شما سوالی مپرسم .اگر پدر شما بر اثر خستگی زیاد بر زانوی شما به خواب بروند وشما به خاطر یک کار مستحبی(مثل نماز اول وقت) ایشان را بیدار کنی؟ عقلا به شما اعتراض نمیکنند؟حتما اعتراض کرده ومی گویند خوب بود میگذاشتی پدرت مقداری بخوابد.تا چه رسد به رسول خدا وادب علی علیهم السلام.

ضمنا از توجه وپی گیری شما در مسائل دینی کمال تشکر را دارم
.

بررسي تطبيقي حديث رّد الشمس

طرح بحث

داستان بازگشت خورشيد يا «حديث ردّ الشمس» از دير باز مورد توجّه و عنايت علما و دانشمندان رشته‌ها و گرايش‌هاى مختلف علوم اسلامى بوده و هر كدام به سهم خويش به نقل و بررسى و تحليل آن با رويكرد تاريخى تفسيرى و فقهى پرداخته‌اند و اين و اقعه را كه بيانگر اعجاز رسول خدا صلى الله عليه و آله و اثبات فضيلتى براى امير مؤمنان على عليه السلام مى‌باشد مورد توجّه قرار داده و به عنوان يك فضيلت ثبت كرده‌اند؛ برخى نيز تحقيقى مستقل در قالب كتاب يا رساله در اين زمينه انجام داده و با سندهاى گوناگون و به تفصيل به نقل آن پرداخته‌اند، به همين جهت براى حديث رد الشمس كتابها و رساله هاي مختلف نوشته شده است كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى‌گردد:
1. ابن مردويه بنا بر آنچه كه بياضى در كتابش (كتاب الصراط المستقيم) به نقل از،عبقات الانوار:ج ص 33 و مناقب آل ابى طالب ج 1 ص 353
2. رسالة «كشف اللبس عن حديث رد الشمس» الحافظ جلال الدين السيوطى المتوفى (911).
3. رسالة ((مزيل اللبس عن حديث رد الشمس.)) شمس الدين محمد بن يوسف الصالحى الشامى...المتوفى سنة 942 ه ق.
4.کشف الرمس عن حديث ردالشمس، محمد باقر محمودي، المعارف الاسلاميه، چاپ اول، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية قم.
5.حديث رد الشمس، لابى الفتح، محمد بن الحسين، الازدى الموصلى المتوفى سنة 374 هـ.
6.تصحيح خبر رد الشمس و ترغيم النواصب الشمس، لابى القاسم، بن الحداد، الحسكانى الحنفى، من أعلام القرن الخامس.
7. حديث رد الشمس، للموفق بن أحمد، الحنفى المكى الخوارزمى، المتوفى سنة 568 هـ.
8. حديث رد الشمس، لابى على، محمد بن أسعد بن على، الجوانى العبيدلى، المتوفى سنة 588 هـ
ردّ الشمس به عنوان يك معجزه الهى و فضليت براى امام على عليه السلام‌ مطابق روايات معتبر دوبار اتفاق افتاده است، مرتبه اول در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله، و دومى‌در زمان حكومت آن حضرت.
سعى ما در اين مقاله اين است تا صحت و سقم اين دو قضيه را از نظر سندى در منابع شيعه و سني، بررسى نموده و سپس به شبهات مطرح شده پيرامون آن پاسخ دهيم.
[=century gothic]مبحث اول[=&quot]:[/] رد الشمس در روايات شيعه[/]

روايات شيعه درباره رد الشمس به دوسته تقسيم مى‌شود، دسته نخست رواياتى هستندكه مى‌گويد: رد الشمس در عصر پيامبر( ص‌‌‌) اتفاق افتاده است. دسته‌ى ديگر رواياتى هستند كه حادثه رد الشمس را بعد از رحلت رسول خدا( ص‌‌‌‌‌‌‌‌‌) مى‌داند.
[=century gothic]گفتاراول[=&quot]:[/] رد شمس در عصر پيامبر (ص)[/]

[=century gothic]حديث اول[=&quot]:[/][/]

شيخ صدوق به سند خويش نقل نموده است:
عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ أَنَّهَا قَالَتْ بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص؟) نَائِمٌ ذَاتَ يَوْمٍ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ (ع) فَفَاتَتْهُ الْعَصْرُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِيّاً كَانَ فِي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عَلَيْهِ الشَّمْسَ- قَالَتْ أَسْمَاءُ فَرَأَيْتُهَا وَ اللَّهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَتْ بَعْدَ مَا غَرَبَتْ وَ لَمْ يَبْقَ جَبَلٌ وَ لَا أَرْضٌ إِلَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ حَتَّى قَامَ عَلِيٌّ (ع) فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى ثُمَّ غَرَبَت‏.
روزى رسول خدا (ص) سر خود را بدامان علىّ عليه السّلام گذاشته و خفته بود علي نماز عصرش را نخوانده بود و خورشيد غروب كرده بود، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله چون از خواب برخاست و از ماجرا آگاه شد دست بدعا برداشت و عرض كرد: بار خدايا همانا علىّ در پى فرمانبردارى از تو و فرمانبردارى از رسول تو بوده است و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد، اسماء مي گويد: به خدا قسم خورشيد را ديدم كه غروب كرده بود و بار ديگر طلوع نمود و هيچ كوهى و زمينى باقى نماند مگر آنكه آفتاب بر آن تابيد تا على عليه السّلام وضو گرفت و نماز خواند، پس از آن خورشيد غروب كرد.
الشيخ الصدوق (وفات: 381) من لا يحضره الفقيه، ج 1 ص 203 ح610، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،تحقيق: تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري.

[=century gothic]حديث دوم[=&quot]:[/][/]

شيخ مفيد نقل مى‌كند
ما روته أسماء بنت عميس، وأم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وآله، وجابر بن عبد الله الأنصاري، وأبو سعيد الخدري، في جماعة من الصحابة: أن النبي صلى الله عليه وآله كان ذات يوم في منزله، وعلي عليه السلام بين يديه، إذ جاءه جبرئيل عليه السلام يناجيه عن الله سبحانه، فلما تغشاه الوحي توسد فخذ أمير المؤمنين عليه السلام فلم يرفع رأسه عنه حتى غابت الشمس، فاضطر أمير المؤمنين عليه السلام لذلك إلى صلاة العصر جالسا يومئ بركوعه وسجوده إيماء، فلما أفاق من غشيته قال لأمير المؤمنين عليه السلام: « أفاتتك صلاة العصر ؟» قال له: « لم أستطع أن أصليها قائما لمكانك يا رسول الله، والحال التي كنت عليها في استماع الوحي » فقال له: « ادع الله ليرد عليك الشمس حتى تصليها قائما في وقتها كما فاتتك، فإن الله يجيبك لطاعتك لله ورسوله » فسأل أمير المؤمنين الله عز اسمه في رد الشمس، فردت عليه حتى صارت في موضعها من السماء وقت العصر، فصلى أمير المؤمنين عليه السلام صلاة العصر في وقتها ثم غربت. فقالت أسماء: أم والله لقد سمعنا لها عند غروبها صريرا كصرير المنشار في الخشبة.
روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در منزل خويش تشريف داشت و علي عليه السلام نيز در محضر وي بود، جبرئيل عليه السلام نازل شده و به ابلاغ پيام الهي از طريق وحي پرداخت. در همان حال پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پاي اميرالمؤمنين عليه السلام را تكيه گاه خويش ساخت وسر بر آن نهاد، اين وضعيّت تا غروب ادامه يافت، به ناچار أميرالمؤمنين عليه السلام نماز عصر را در همان حالت نشسته خوانده وركوع وسجود را با اشاره به جاي آورد، وقتي كه وحي پايان يافت وپيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به حالت عادي برگشت رو به علي عليه السلام نموده فرمود: آيا نماز عصرت قضا شده است ؟ علي عليه السلام عرض كرد: اي رسول خدا، به علّت وضعيّت خاصّ شما كه در حال دريافت وحي بوديد نتوانستم نمازم را ايستاده بخوانم.
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: دعا كن واز خدا به خواه خورشيد را برايت برگرداند تا نمازت را ايستاده و در وقت مخصوصش بخواني، چون تو در حال فرمانبرداري از خدا وپيامبرش بوده اي خداوند دعايت را مستجاب خواهد كرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام از خدا خواست تا خورشيد را براي وي برگرداند، خورشيد براي علي عليه السلام برگردانده شد تا اينكه نماز عصر را در وقت مخصوصش خواند، آنگاه بار ديگر خورشيد غروب كرد. اسماء مي گويد: به خدا سوگند هنگام غروب خورشيد از آن صدايي شبيه صداي كشيده شدن ارّه بر چوب شنيدم.
[=century gothic]الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1 ص 345[=&quot]،[/] تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م. [/]

حديث سوّم:

كلينى نقل مى‌كند:
سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) مَسْجِدَ الْفَضِيخِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ تَرَى هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَرٍ الَّتِي خَلَفَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) قَاعِدَةً فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَمَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَرٍ فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّهْ قَالَتْ بَكَيْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فَقَالا لَهَا تَبْكِينَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَلَا تَبْكِينَ لِأَبِينَا قَالَتْ لَيْسَ هَذَا هَكَذَا وَلَكِنْ ذُكِرْتُ حَدِيثاً حَدَّثَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْكَانِي قَالا وَمَا هُوَ قَالَتْ كُنْتُ أَنَا وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِي تَرَيْنَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَاعِدَيْنِ فِيهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي ثُمَّ خَفَقَ حَتَّى غَطَّ وَحَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَكَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّكَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِي فَأَكُونَ قَدْ آذَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) حَتَّى ذَهَبَ الْوَقْتُ وَفَاتَتْ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) فَقَالَ يَا عَلِيُّ صَلَّيْتَ قُلْتُ لَا قَالَ وَلِمَ ذَلِكَ قُلْتُ كَرِهْتُ أَنْ أُوذِيَكَ قَالَ فَقَامَ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَمَدَّ يَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا وَقَالَ اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَى وَقْتِهَا حَتَّى يُصَلِّيَ عَلِيٌّ فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَى وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّى صَلَّيْتُ الْعَصْرَ ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْكَوْكَب‏.
عمار گفت: به همراه امام صادق عليه السلام به مسجد فضيخ رفتيم، حضرت فرمود: اي عمّار، اين فرو رفتگي در اين زمين را مي بيني ؟ گفتم: آري.
فرمود: همسر جعفرـ همان كه بعدها همسر اميرالمؤمنين عليه السلام شد ـ در اين مكان نشسته بود، دو فرزند وي از جعفر نيز در كنار وي بودند، اسماء گريست، آن دو گفتند: مادر، چرا گريه مي كني ؟
اسماء گفت: براي اميرالمؤمنين عليه السلام گريه مي كنم آن دو گفتند: براي اميرالمؤمنين گريه مي كني ولي براي پدرمان گريه نمي كني ؟ ! اسماء گفت: آنگونه كه مي پنداريد نيست، به ياد داستاني افتادم كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مكان برايم تعريف كرد، به ياد آن ماجرا كه افتادم اشكم جاري شد. آن دو پرسيدند: چه داستاني ؟ اسماء پاسخ داد: من به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مسجد بودم، حضرت فرمود: اين فرو رفتگي در زمين را مي بيني ؟ گفتم: آري.
فرمود: من ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در اين مكان نشسته بوديم، حضرت سرش را بر دامنم نهاده به استراحت پرداخت تا اينكه به خواب رفت، وقت نماز عصر فرا رسيد، نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خويش بلند كنم؛ زيرا مي ترسيدم سبب آزار حضرت گردد، تا اينكه پس از پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيدار شد، رو به علي عليه السلام نمود و فرمود: اي علي، نمازت را خوانده اي ؟ گفتم: نه، فرمود: چرا ؟ گفتم: نخواستم شما را اذيت كنم. پيامبر.صلي الله عليه وآله وسلم از جا برخاسته ورو به قبله نمود، آنگاه هر دو دست را به دعا بلند كرد وچنين گفت: خدايا، خورشيد را به جايگاه نماز عصر برگردان تا علي نمازش را بخواند. خورشيد به قدري بالا آمد كه وقت نماز عصر شد، من نمازم را خواندم..
الكليني الرازي،أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (متوفاى 329هـ )، الفروع من الكافي، ج 4 ص 561، صححه وقابله وعلق عليه علي أكبر الغفاري،ناشر: دار الكتب الاسلامية تيراژ: تاريخ انتشار: بهار 1367،ناشر: تهران - بازار سلطاني دار الكتب الاسلامية.
حديث چهارم:

شيخ صدوق نقل مى‌كند:
حدثنا أحمد بن الحسن القطان رحمه الله قال: حدثنا أبو الحسن محمد بن صالح قال حدثنا عمر بن خالد المخزومي قال حدثنا ابن نباته عن محمد بن موسى عن عمارة بن مهاجر، عن أم جعفر وأم محمد بنتي محمد بن جعفر، عن أسماء بنت عميس وهي جدتهما قالت: خرجت مع جدتي أسماء بنت عميس وعمي عبد الله بن جعفر حتى إذا كنا بالصهباء قالت: حدثتني أسماء بنت عميس قالت يا بنية كنا مع رسول الله صلى الله عليه وآله في هذا المكان فصلى رسول الله صلى الله عليه وآله الظهر ثم دعا عليا (ع) فاستعان به في بعض حاجته ثم جاءت العصر فقام النبي صلى الله عليه وآله فصلى العصر فجاء علي (ع) فقعد إلى جنب رسول الله فأوحى الله تعالى إلى نبيه صلى الله عليه وآله فوضع رأسه في حجر علي (ع) حتى غابت الشمس لا يرى منها شئ لا على أرض ولا على جبل ثم جلس رسول الله صلى الله عليه وآله فقال لعلي ( ع ) هل صليت العصر ؟ فقال: لا يا رسول الله أنبئت انك لم تصل فلما وضعت رأسك في حجري لم أكن لأحركه فقال: اللهم ان هذا عبدك علىّ، احتبس نفسه على نبيك، فردّ عليه شرقها فطلعت الشمس فلم يبق جبل ولا أرض إلا طلعت عليه الشمس ثم قام علي عليه السلام وصلى ثم انكسفت.
اسماء بنت عميس گفت: در همين مكان (صهباء) با رسول خدا بودم، نماز ظهر را خواند و علي را دنبال كاري فرستاد، عصر شد و حضرت نماز عصر را خواند، علي آمد او را صدا زد و كنارش نشاند، وحي نازل شد سرش را بر دامن علي گذاشت تا آنكه خورشيد غروب كرد، رسول خدا بيدار شد و از علي پرسيد: آيا نماز عصر را خوانده اي؟ عرض كرد: نخوانده‌ام، زيرا سرت بر دامن من قرار داشت و دلم طاقت نياورد كه شما را اذيت كنم، رسول خدا دست به دعا بلند كرد و عرض كرد: خدايا اين بنده تو علي است كه جانش را در خدمت پيامبرت قرار داده است، خورشيد را برايش باز گردان، ناگهان خورشيد همه جا را روشن كرد، علي بر خواست و نماز عصرش را خواند، سپس خورشيد غروب كرد.
الشيخ الصدوق ،( وفات: 381 )، علل الشرائع ،ج 2 ص 351 وفات: 381، ناشر: منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، تحقيق: تقديم: السيد محمد صادق بحر العلوم،سال چاپ: 1386 - 1966 م

گفتار دوم: رد شمس بعد از رحلت پيامبر (ص)

[=century gothic]حديث اول[=&quot]:[/][/]

صدوق روايتى را نقل مى‌كند كه رد الشمس بعد از و فات رسول خد( ‌ص‌) بوده است و به دعاى امام على خورشيد بازگشته است:
رُوِيَ عَنْ جُوَيْرِيَةَ بْنِ مُسْهِرٍ أَنَّهُ قَالَ أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ‏ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) مِنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّى إِذَا قَطَعْنَا فِي أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَنَزَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَنَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ أَرْضٌ مَلْعُونَةٌ قَدْ عُذِّبَتْ فِي الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَفِي خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَيْنِ وَهِيَ تَتَوَقَّعُ الثَّالِثَةَ وَهِيَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِكَاتِ وَهِيَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِيهَا وَثَنٌ وَإِنَّهُ لَا يَحِلُّ لِنَبِيٍّ وَلَا لِوَصِيِّ نَبِيٍّ أَنْ يُصَلِّيَ فِيهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يُصَلِّيَ فَلْيُصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ عَنْ جَنْبَيِ الطَّرِيقِ يُصَلُّونَ وَرَكِبَ هُوَ (عليه السلام) بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَضَى قَالَ جُوَيْرِيَةُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَأَتَّبِعَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَلَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاتِيَ الْيَوْمَ فَمَضَيْتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا جُزْنَا جِسْرَ سُورَاءَ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَشَكَكْتُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةُ أَ شَكَكْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَنَزَلَ (عليه السلام) عَنْ نَاحِيَةٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِكَلَامٍ لَا أُحْسِنُهُ إِلَّا كَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِيِّ ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ فَنَظَرْتُ وَاللَّهِ إِلَى الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَيْنِ جَبَلَيْنِ لَهَا صَرِيرٌ فَصَلَّى الْعَصْرَ وَصَلَّيْتُ مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِنَا عَادَ اللَّيْلُ كَمَا كَانَ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ وَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ وَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِاسْمِهِ الْعَظِيمِ فَرَدَّ عَلَيَّ الشَّمْس‏.
از جويرية بن مسهر روايت شده كه گفت: ما به همراه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام از جنگ خوارج باز مى‏گشتيم تا اينكه به سرزمين بابل رسيديم (محلّى بوده نزديك حلّه امروزى در عراق كه مسجدى بنام مسجد شمس هم امروز در حلّه مشهور است و مردم به قصد زيارت و عبادت به آنجا مي روند) وقت نماز عصر فرا رسيد، امير المؤمنين عليه السّلام در آنجا فرود آمد و لشكريان نيز فرود آمدند، آن حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه بار- و بنا بر خبر ديگر دو بار- تاكنون به عذاب الهى دچار شده يا مردمش مورد عذاب قرار گرفته‏اند و هم اكنون نيز در انتظار عذاب سوّم است و اين زمين يكى از زمينهاى مؤتفكه است (يعنى سرزمينهائى كه دچار سرنگونى و خرابى شده و از جمله شهرهاى قوم لوط است كه خداوند آنها را با فرو بردن در زمين هلاك ساخته است) و اين نخستين سرزمينى است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته، بنا بر اين هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى را جايز نيست كه در چنين زمينى نماز گزارد، ولى هر كس از شما كه به خواهد مى‏تواند اينجا نماز به خواند، پس مردم به دو سوى جاده يا راه مايل شده و به نماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار شده و روانه گشت، جويريه (راوى خبر) مي گويد: با خودم گفتم: به خدا قسم من از امير المؤمنين عليه السّلام پيروى مي كنم.‏
الشيخ الصدوق (وفات: 381) من لا يحضره الفقيه،ج‏1، ص: 204، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،تحقيق: تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري.
[=century gothic]حدثنا أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن عبد الله بن بحر عن عبد الله مسكان عن أبي بصير عن أبي المقدام عن جويرية بن مسهر قال اقبلنا مع أمير المؤمنين عليه السلام من قتل الخوارج حتى إذا قطعنا في ارض بابل حضرت صلاة العصر قال فنزل أمير المؤمنين ونزل الناس فقال أمير المؤمنين يا أيها الناس ان هذه الأرض ملعونة وقد عذبت من الدهر ثلث مرات وهي إحدى المؤتفكات وهي أول ارض عبد فيها وثن انه لا يحل لنبي ولوصي نبي ان يصلى فيها فامر الناس فمالوا عن جنبي الطريق يصلون وركب بغلة رسول الله فمضى عليها قال جويرية فقلت والله لاتبعن أمير المؤمنين ولاقلدنه صلاة اليوم قال فمضيت خلفه فوالله ما صرنا جسر سورا حتى غابت الشمس قال فسببته أو هممت ان أسبه قال فقال يا جويرية اذن قال فقلت نعم يا أمير المؤمنين قال فنزل ناحية فتوضأ ثم قام فنطق بكلام لا أحسبه الا بالعبرانية ثم نادى بالصلاة فنظرت والله إلى الشمس قد خرجت من بين جبلين لها صرير فصلى العصر وصليت معه قال فلما فرغنا من صلاته عاد الليل كما كان فالتفت إلى فقال يا جويرية بن مسهر ان الله يقول فسبح باسم ربك العظيم فانى سألت الله باسمه العظيم فرد على الشمس.[=&quot][/][/]
اين حديث چون مشابه حديث قبل است ترجمه نشد.
محمد بن الحسن الصفار )وفات: 290 ( بصائر الدرجات، ص 237، ناشر: منشورات الأعلمي - طهران،تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي،سال چاپ: 1404 - 1362 ش،چاپخانه: مطبعة الأحمدي – طهران.

[=century gothic]حديث دوم[=&quot]:[/][/]

حدث أبو الحسين أحمد بن الحسين العطار قال حدثني أبو جعفر محمد ابن يعقوب الكليني صاحب كتاب ( الكافي ) قال حدثني على ابن إبراهيم ابن هاشم عن الحسن بن محبوب عن الحسن بن رزين القلا عن الفضل بن يسار عن الباقر عن أبيه عن جده الحسين بن علي ( ع ) قال لما رجع أمير المؤمنين (ع) من قتال أهل النهروان أخذ على النهروانات واعمال العراق ولم يكن يومئذ بنيت بغداد فلما وافى ناحية براثا صلى بالناس الظهر ورحلوا ودخلوا في ارض بابل وقد وجبت صلاة العصر فصاح المسلمون يا أمير المؤمنين هذا وقت العصر قد دخل فقال أمير المؤمنين ( ع ) هذه ارض مخسوف بها وقد خسف الله بها ثلاثا وعليه تمام الرابعة ولا تحل لوصي ان يصلي فيها ومن أراد منكم ان يصلي فليصل، فقال المنافقون نعم هو لا يصلي ويقتل من يصلي يعنون أهل النهروان، فقال جويرية بن مسهر العبدي فتبعته في مأة فارس وقلت والله لا أصلي أو يصلي هو ولنا قلدته صلاتي اليوم قال وسار أمير المؤمنين ( ع ) إلى أن اقطع ارض بابل وتدلت الشمس للغروب ثم غابت واحمر الأفق قال فالتفت إلي أمير المؤمنين (ع) وقال يا جويرية هات الماء قال فقدمت إليه الإداوة فتوضئ ثم قال اذن يا جويرية فقلت يا أمير المؤمنين ما وجب العشاء بعد فقال ( ع ) اذن للعصر فقلت في نفسي اذن للعصر وقد غربت الشمس ولكن علي الطاعة فاذنت فقال أقم ففعلت وإذا انا في الإقامة إذ تحركت شفتاه بكلام كأنه منطق الخطاطيف لم افهم ما هو فرجعت الشمس بصرير عظيم حتى وقفت في مركزها من العصر فقام ( ع ) وكبر وصلى فصلينا ورائه فلما فرغ من وقعت كأنها سراج في طست وغابت واشتبكت النجوم فالتفت إلي وقال اذن اذان العشاء يا ضعيف اليقين.
پس از جنگ نهروان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از ناحيه نهروانات حركت كرده ( به سمت كوفه به راه افتادند )، ـ در آن زمان شهر بغداد بنا نشده بود ـ تا اينكه به منطقه براثا رسيدند، در آنجا نماز ظهر را بر پا داشت، پس از نماز به راه خود ادامه داد تا اينكه هنگام عصر به سرزمين بابِل رسيدند، وقت نماز عصر فرا رسيده بود، مسلمانان از هر طرف صدا زدند: اي اميرمؤمنان، وقت نماز عصر شده است. حضرت فرمود: « اين سرزمين تا كنون سه بار دهان باز كرده ومردم را به كام خويش فرو برده است، براي بار چهارم نيز چنين خواهد كرد، براي وصي پيامبر نماز خواندن در چنين سرزميني جايز نيست، هر كدام از شما مي خواهد مي تواند نمازش را در همينجا بخواند » .
منافقان گفتند: او نمازش را نمي خواند ونماز خوان ها را مي كشد ! ـ منظور آنها از نماز خوان ها اهل نهروان بود .
جويريه مي گويد: من گفتم: تا حضرت نماز نخوانده من هم نمازم را نخواهم خواند، امروز نمازم را بر عهده وي قرار مي دهم.
به همراه يكصد تن از سواره نظام بدنبال حضرت به راه خويش ادامه داديم تا اينكه از سرزمين بابِل خارج شديم در حالي كه خورشيد در حال غروب بود وافق لاله گون شد.
جويريه مي گويد: حضرت رو به من نموده فرمود: « جويريه، آب بياور » .
من ظرف آب را براي وي بردم، حضرت وضو ساخته آنگاه فرمود: « جويريه اذان بگو» .
گفتم: هنوز وقت نماز شام نرسيده است.
فرمود: براي نماز عصر اذان بگو.
به خودم گفتم: اذان نماز عصر را پس از غروب خورشيد بگويم ؟ ! ولي جهت اطاعت از فرمان حضرت اذان گفتم.
فرمود: « اقامه بگو» مشغول گفتن اقامه شدم، در همان حال ديدم لب هاي حضرت حركت مي كند وسخني بر زبان دارد كه شبيه صداي چلچله ها است، چيزي از آن نفهميدم، ناگهان خورشيد را كه صداي شديدي از آن شنيده مي شد ديدم كه ( از سمت مغرب ) بالا مي آيد، تا به جايي رسيد كه وقت نماز عصر بود و در آن وضعيّت توقّف كرد. حضرت از جاي خويش برخاست، تكبيرة الاِحرام گفته مشغول خواندن نماز عصر شد، ما نيز پشت سرش ايستاده وبا وي نماز خوانديم، با پايان يافتن نماز ناگهان خورشيد غروب كرد همچون چراغي كه در طشت آب بيفتد وخاموش شود، با غروب خورشيد ستارگان آشكار شدند. حضرت رو به من نموده فرمود: « اي كسي كه يقينت ضعيف شده، براي نماز شام اذان بگو.
حسين بن عبد الوهاب، عيون المعجزات ،ص7، ناشر: محمد كاظم الشيخ صادق الكتبي منشورات المطبعة الحيدرية في النجف 1369 هج‍ - 1950 م سال چاپ: 1369چاپخانه: الحيدرية – نجف.

[=century gothic]حديث سوم[=&quot]:[/][/]

نصر بن مزاحم منقرى به سند خويش از عبد خير هَمْدانى اين گونه روايت كرده است:
حدثني عمر بن عبد الله بن يعلى بن مرة الثقفي، عن أبيه عن عبد خير قال: كنت مع علي أسير في أرض بابل. قال: وحضرت الصلاة صلاة العصر. قال: فجعلنا لا نأتي مكانا إلا رأيناه أفيح من الآخر. قال: حتى أتينا على مكان أحسن ما رأينا، وقد كادت الشمس أن تغيب. قال: فنزل على ونزلت معه. قال: فدعا الله فرجعت الشمس كمقدارها من صلاة العصر. قال: فصلينا العصر، ثم غابت الشمس، ثم خرج حتى أتى دير كعب.
به همراه حضرت علي عليه السلام در سرزمين بابِل حركت مي كرديم، وقت نماز عصر رسيد، هر جا مي رسيديم سرسبزتر از جاي قبل بود، تا اينكه به جايي رسيديم كه از همه جاهاي قبلي زيباتر بود، خورشيد در حال غروب بود، علي عليه السلام پياده شد، من هم به دنبال وي پياده شدم، حضرت دعا كرد، وخورشيد شروع كرد به بازگشتن، تا اينكه به جايي رسيد كه وقت نماز عصر بود، در آن موقعيّت توقّف كرد. نماز عصر را خوانديم، آن گاه بار ديگر خورشيد غروب كرد .
ابن مزاحم المنقري ،وقعة صفين، ص 135.
اين روايت در منابع ذيل آمده است:
ابن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج3ص98، حقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
العلامة المجلسي،بحار الأنوار، ج 32 ص 419
حديث چهارم:

شيخ طوسى به سند خويش از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام اينگونه روايت كرده است:
عن أحمد بن رزق، عن يحيى بن العلاء الرازي، قال: سمعت أبا جعفرعليه السلام يقول: لما خرج أمير المؤمنين عليه السلام إلى النهروان، وظعنوا في أول أرض بابل حين دخل وقت العصر، فلم يقطعوها حتى غابت الشمس، فنزل الناس يمينا وشمالا يصلون إلا الأشتر وحده، فإنه قال: لا أصلي حتى أرى أمير المؤمنين قد نزل يصلي. قال: فلما نزل قال: يا مالك، هذه أرض سبخة، ولا تحل الصلاة فيها، فمن كان صلى فليعد الصلاة. ثم قال: استقبل القبلة، فتكلم بثلاث كلمات، ما هن بالعربية ولا بالفارسية، فإذا هو بالشمس بيضاء نقية، حتى إذا صلى بنا سمعنا لها حين انقضت خريرا كخرير المنشار.
زماني كه اميرالمؤمنين عليه السلام به نهروان مي رفت در مسير راه به سرزمين بابِل رسيد، با اين كه وقت نماز عصر فرا رسيده بود توقّف ننموده و به راه خويش ادامه داد، از آن سرزمين خارج نشده بود كه خورشيد غروب كرد. مردم پياده شدند وشروع كردند به نماز خواندن، تنها مالك اشتر نمازش را نخواند وگفت: تا اميرالمؤمنين نمازش را نخوانَد من هم نمي خوانم.
پس از خارج شدن از سرزمين بابِل علي عليه السلام پياده شد وخطاب به مالك فرمود: « اي مالك، اين سرزمين شوره زار است ونماز خواندن در آن جايز نيست، هركس نمازش را در آن خوانده اعاده كند. »
امام باقر عليه السلام مي فرمايد: حضرت رو به قبله نموده سه جمله بر زبانشان جاري شد، جمله هايي كه نه عربي بود ونه فارسي، با پايان يافتن آن جمله ها خورشيد سفيد و درخشان بازگشت. حضرت اقامه نماز فرمود، با پايان يافتن نماز صدايي مانند صداي برش چوب به وسيله ارّه به گوش مي رسيد.
الشيخ الطوسي، أبو جعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن ا، ( وفات:. 46 )، الأمالي، ج2،ص 671 ، ح 22.،رقم: 1415، ناشر: دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزيع - قم،تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، سال چاپ: 1414.

مبحث دوم: بررسي حديث رّد الشمس در منابع اهل سنت

احاديثى كه در منابع اهل سنت در باره بازگشت خورشيد در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از آن سخن به ميان آمده است دودسته‌اند:
الف: دسته اول احاديثى هستند كه تنها به اصل ماجرا پرداخته و در آن از جزئيات بازگشت خورشيد و علت آن سخنى به ميان نيامده است.
[=century gothic]دسته دوم رواياتى است كه به نقل جزئيّات جريان و از علّت تأخير نماز امام على عليه السلام از و قت آن، سخن به ميان آمده است، كه در اين قسمت به بررسى سندى و تحليل تطبيقى اين دسته از روايات مي‌پردازيم.[=&quot] [/][/]
[=century gothic]گفتار اول[=&quot]:[/] بررسي روايات دسته اول[/]

احمد طبرانى نقل مى‌كند:
حدثنا علي بن سعيد قال نا أحمد بن عبد الرحمن بن المفضل الحراني قال نا الوليد بن عبد الواحد التميمي قال نا معقل بن عبيد الله عن أبي الزبير عن جابر ان رسول الله امر الشمس فتأخرت ساعة من نهار لم يرو هذا الحديث عن معقل إلا الوليد تفرد به أحمد بن عبد الرحمن ولم يروه عن أبي الزبير إلا معقل.
پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم به خورشيد فرمان داد تا مدّتي با تأخير غروب كند، اين روايت را از معقل كسي نقل نكرده به جز وليد.
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( متوفاي360هـ )، المعجم الأوسط، ج 4، ص 224، ح 4039 تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ.
ابن حجر مى‌گويد:
وإسناده حسن.
اسناد اين حديث « حسن » است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل ( الوفاة: 852 )، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 6 ص 221، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب
زين الدين عراقي مى‌گويد:
وروى الطبراني في معجمه الأوسط بإسناد حسن عن جابر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار.
طبراني بسند حسن از جابر نقل كرده است كه پيامبر اكرم به خورشيد فرمان داد تا باز گردد.
الحسيني العراقي ، زين الدين أبو الفضل عبد الرحيم بن (الوفاة: 806هـ)، طرح التثريب في شرح التقريب، ج 7 ص 238، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 2000م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: عبد القادر محمد علي
ابوالحسن بن ابى بكر مى‌گويد:
رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن
أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 8، ص 296، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ
سيوطى مى‌گويد:
وأخرج الطبراني بسند حسن عن جابر أن النبي صلى الله عليه وسلم أمر الشمس فتأخرت ساعة من نهار.
الخصائص الكبرى ج 2 ص 137، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.
سيوطى براى صحت اين حديث شاهدى از قول شافعى آورده است.
ومما يشهد بصحة ذلك قول الإمام الشافعي رضي الله عنه وغيره ما أوتي نبي معجزة إلا أوتي نبينا نظيرها أو أبلغ منها وقد صح أن الشمس حبست على يوشع ليالي قاتل الجبارين فلا بد أن يكون لنبينا نظير ذلك فكانت هذه القصة نظير تلك والله أعلم.
آنچه كه بر صحت بازگشت خورشيد دلالت دارد سخن شافعي و غير او است كه گفته اند: به هيچ پيامبري معجزه اي داده نشد مگر آنكه مانند آن و يا مهمتر از آن به رسول اسلام داده شده است، چون در اخبار صحيح آمده است كه خورشيد در دوران مبارزه يوشع با ستمگران محبوس شد پس براي پيامبر اسلام هم بايد مانند آن باشد كه اتفاقا بوده است.
جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر ( الوفاة: 911 هـ )، اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، ج 1 ص 312، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417 هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة.
بنابراين سند اين روايت هيچ مشكلى ندارد.
فخررازى نيز رد الشمس را بر اى امام على عليه السلام پذيرفته و در اين باره مى‌نويسد:
وأما سليمان فإن الله تعالى رد له الشمس مرة،وفعل ذلك أيضاً للرسول حين نام ورأسه في حجر علي فانتبه وقد غربت الشمس، فردها حتى صلى، وردها مرة أخرى لعلي فصلى العصر في وقته.
براى حضرت سليمان عليه السّلام يكبار ردّ الشمس اتفاق افتاد. و براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم ردّ الشمس واقع شد و اين در حالى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سر در دامان على عليه السّلام گذاشته و به خواب رفته بود، اما هنگامى از خواب برخاست آفتاب غروب كرده بود؛ به دعاى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خورشيد بازگشت، تا على عليه السّلام نمازش را بجاى آورد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 32 ص 118، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م

[=century gothic]گفتار دوم[=&quot]:[/] بررسي روايات دسته دوم[/]

دسته دوم رواياتى هستند كه در آن ها از جزئيات و علّت بازگشت خورشيد سخن گفته شده است كه در اين جا به برخى از آن اشاره مى‌كنيم:
بيشترين احاديث در اين زمينه از اسماء بنت عميس نقل شده و در منابع فريقين آمده است.
[=century gothic]روايت اول[=&quot]:[/][/]

طحاوى در شرح مشكل الآثار مي‌نويسد:
حدثنا عَلِيُّ بن عبد الرحمن بن مُحَمَّدِ بن الْمُغِيرَةِ قال حدثنا أَحْمَدُ بن صَالِحٍ قال حدثنا ابن أبي فُدَيْكٍ قال حدثني محمد بن مُوسَى عن عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ عن أُمِّهِ أُمِّ جَعْفَرٍ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ أَنَّ النبي صلى الظُّهْرَ بِالصَّهْبَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلِيًّا عليه السلام في حَاجَةٍ فَرَجَعَ وقد صلى النبي الْعَصْرَ فَوَضَعَ النبي رَأْسَهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُحَرِّكْهُ حتى غَابَتْ الشَّمْسُ فقال النبي اللَّهُمَّ إنَّ عَبْدَك عَلِيًّا احْتَبَسَ بِنَفْسِهِ على نَبِيِّك فَرُدَّ عليه شَرْقَهَا قالت أَسْمَاءُ فَطَلَعَتْ الشَّمْسُ حتى وَقَعَتْ على الْجِبَالِ وَعَلَى الأَرْضِ ثُمَّ قام عَلِيٌّ فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ غَابَتْ وَذَلِكَ في الصَّهْبَاءِ في غَزْوَةِ خَيْبَرَ.
رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز ظهر را در صهباء خواند سپس علي را براي انجام مأموريتي به جايي فرستاد، وقتي كه علي برگشت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نماز عصر را خوانده بود، حضرت سر بر دامنِ علي گذاشت و به خواب رفت، علي نيز بدون حركت و آرام ماند تا حضرت بيدار نشود، اين وضيعت ادامه يافت تا اين كه خورشيد غروب كرد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از خواب بيدار شد، وقتي وضع را آن گونه مشاهده فرمود دست به دعا برداشته چنين گفت: خدايا، بنده تو علي خود را به خاطر پيامبرت اينگونه نگه داشته است، روشنايي خورشيد را براي وي برگردان.
اسماء مي گويد: خورشيد ديگر بار تابش خويش را آغاز كرد، زمين وكوه ها را روشن ساخت، علي از جاي خويش برخاست وضو گرفت ونماز عصر را به جاي آورد، پس از پايان يافتن نمازِ علي، خورشيد بار ديگر غروب كرد، اين حادثه در سرزمين صهباء و در غزوه خيبر اتّفاق افتاد.
الطحاوي، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج3، ص 94، رقم: 92، تحقيق شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1408هـ - 1987م؛
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( الوفاة: 360 )، المعجم الكبير، ج 24 ص 144، رقم 382، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية،تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد.
هيثمى بعد از نقل دوروايت از طبراني،‌ در باره اين روايت ميگويد:
رواه كله الطبراني بأسانيد ورجال أحدها رجال الصحيح.
همه اين روايات را طبراني نقل كرده است، و راويان يكي از آن‌ها، راويان صحيح بخاري هستند.
الهيثمي، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 8، ص297، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

بررسي سند روايت:

در ذيل نام راويانى را مشاهده مى‌كنيد كه همگى با و صف صدوق «راستگو» و مورد اعتماد «ثقه» معرفى شده اند.
علي بن عبد الرحمن:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
علي بن عبد الرحمن بن محمد بن المغيرة المخزومي... وكان أصله من الكوفة صدوق
تقريب التهذيب ج 1 ص 4758، رقم: 4765.
محمد بن المغيرة:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
محمد بن المغيرة بن إسماعيل بن أيوب المخزومي صدوق
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 508، رقم: 6316، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986 م
أَحْمَدُ بن صَالِحٍ:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
أحمد بن صالح المصري أبو جعفر بن الطبري ثقة حافظ من العاشرة
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 80، رقم: 48، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.
محمد بن أبي فُدَيْكٍ:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
محمد بن إسماعيل بن مسلم بن أبي فديك بالفاء مصغر الديلي مولاهم المدني أبو إسماعيل صدوق من صغار الثامنة مات سنة مائتين على الصحيح
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 468رقم: 5736:، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.
محمد بن مُوسَى الْفِطْرِيُّ:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
محمد بن موسى الفطري بكسر الفاء وسكون الطاء المدني صدوق
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 509، رقم6335:، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس
عَوْنِ بن مُحَمَّدٍ:

حاكم نشابورى مى‌گويد:
وعون هذا هو ابن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع هو وأبوه ثقتان.
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 180، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
أُمِّ جَعْفَرٍ:

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
أم عون بنت محمد بن جعفر بن أبي طالب ويقال لها أم جعفر مقبولة من الثالثة
العسقلاني الشافعي،أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (الوفاة: 852 )، تقريب التهذيب، ج 1 ص 757،رقم: 8750، دار النشر: دار الرشيد - سوريا - 1406 - 1986، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عوامة دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
[=century gothic]أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْس[=&quot]:[/][/]

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
أسماء بنت عميس الخثعمية صحابية
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 743، رقم: 8531، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.
أسماء بنت عميس الخثعمية من المهاجرات الأول
شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستةج1 ص 502، رقم: 6947،تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

روايت دوم:

طبرانى از اسماء بنت عميس روايت مى‌كند:
حدثنا الْحُسَيْنُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ ثنا عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ بن سنام (غَنَّامٍ) ثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ قَالا ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن فُضَيْلِ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهيم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ حُسَيْنٍ، عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم يُوحَى إليه وَرَأْسُهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُصَلِّ الْعَصْرَ حتى غَرَبَتِ الشَّمْسُ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم اللَّهُمَّ ان عَلِيًّا كان في طَاعَتِكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عليه الشمس قالت أَسْمَاءُ فَرَأَيْتُهَا غَرَبَتْ وَرَأَيْتُهَا طَلَعَتْ بعد ( بعدما ) ما ( غربت واللفظ ) غربت واللفظ لِحَدِيثِ عُثْمَانَ.
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سر بر دامن علي گذاشته و در حال دريافت وحي بود، علي در وضعيتي قرار داشت كه نمي توانست نمازش را بخواند، اين حالت به قدري ادامه يافت تا آنكه خورشيد غروب كرد و لذا نماز عصر وي قضا شد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كه چنين ديد اينگونه دعا كرد: خدايا، علي در راه فرمانبرداري از تو وپيامبرت بوده، خورشيد را براي وي برگردان
اسماء مي‌گويد: خودم ديدم كه آفتاب غروب كرده بود، وديدم كه پس از غروب بار ديگر طلوع كرد.
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم ( الوفاة: 360 )، المعجم الكبير، ج 24 ص 151، رقم 390، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية،تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد.
طحاوى نيز همين روايت را در شرح مشكل الآثار نقل كرده است:
حدثنا أبو أُمَيَّةَ قال حدثنا عُبَيْدُ اللهِ بن مُوسَى الْعَبْسِيُّ قال حدثنا الْفُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبْرَاهِيمَ بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ عن أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللهِ يُوحَى إلَيْهِ وَرَأْسُهُ في حِجْرِ عَلِيٍّ فلم يُصَلِّ الْعَصْرَ حتى غَرَبَتْ الشَّمْسُ فقال رسول اللهِ صَلَّيْت يا عَلِيُّ قال لاَ فقال رسول الله اللَّهُمَّ إنَّهُ كان في طَاعَتِك وَطَاعَةِ رَسُولِك فَارْدُدْ عليه الشَّمْسَ قالت أَسْمَاءُ فَرَأَيْتهَا غَرَبَتْ ثُمَّ رَأَيْتهَا طَلَعَتْ بَعْدَمَا غَرَبَتْ
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سر بر دامن علي گذاشته و در حال دريافت وحي بود، علي نمازش عصر را نخوانده بود و خورشيد غروب كرد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وقتي كه به حال خويش بازگشت پرسيد: آيا نماز خوانده‌اي؟ در پاسخ گفت: نه، رسول خدا اينگونه دعا كرد: خدايا، علي در راه فرمانبرداري از تو وپيامبرت بوده، خورشيد را براي وي برگردان اسماء مي‌گويد: خودم ديدم كه آفتاب غروب كرده بود، وديدم كه پس از غروب بار ديگر طلوع كرد.
الطحاوي، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج3، ص 92، رقم: 92، تحقيق شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1408هـ - 1987م.
ابن حبان در باره سند اين حديث و حديث ديگرى در باره رد الشمس مى‌گويد:
«هذان الحديثان ثابتان ورواتهما ثقات»
اين دو حديث ثابت و روات آنها مورد اعتماد هستند.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 1 ص 215، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.

بررسي سند روايت:

الْحُسَيْنُ بن إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ

شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
الحسين بن إسحاق التستري الدمشقي.محدث رحّال ثقة.
حسين بن اسحاق، محدثي كه بسيار سفر مي‌كرد و مورد اعتماد است.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 21 ص 157، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م
عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
عثمان بن محمد بن إبراهيم بن عثمان العبسي أبو الحسن بن أبي شيبة الكوفي ثقة حافظ شهير.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 386، رقم: 4513، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.
عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
عبيد الله بن موسى بن باذام العبسي الكوفي أبو محمد ثقة.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 375، رقم: 4345، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.
فُضَيْلِ بن مَرْزُوقٍ

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
فضيل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشي الكوفي أبو عبد الرحمن صدوق
[=century gothic]العسقلاني الشافعي[=&quot]،[/] أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 448، رقم 5437، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 1986[/]
فضيل بن مرزوق الكوفي... ثقة.
شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
[=century gothic]الكاشف ج 2[=&quot] [/]ص 448[=&quot]،[/] رقم: 4492[/]
إبراهيم بن الْحَسَنِ

ابن حبان مى‌گويد:
إبراهيم بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب أخو عبد الله بن حسن من أهل المدينة يروى عن أبيه وفاطمة بنت الحسين
[=century gothic]التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد المستدرك أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 6 ص 3[=&quot]،[/] رقم: 6467، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ 1975م[=&quot]؛[/][/]
فَاطِمَةَ بنتِ حُسَيْنٍ

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
فاطمة بنت الحسين بن علي بن أبي طالب الهاشمية المدنية زوج الحسن بن الحسن بن علي ثقة.
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)[=&quot]،[/] تقريب التهذيب[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 751[=&quot]،[/] رقم: 8652[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] محمد عوامة[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الرشيد - سوريا[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1406 - 1986[=&quot].[/]علي بن عابس.[/]
أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
أسماء بنت عميس الخثعمية صحابية
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)[=&quot]،[/] تقريب التهذيب[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 743[=&quot]،[/]رقم[=&quot] [/]8531[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] محمد عوامة[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الرشيد - سوريا[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1406 - 1986[=&quot].[/]علي بن عابس.[/]

روايت سوم:

طبرانى نقل مى‌كند:
حدثنا جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِيُّ ثنا على بن الْمُنْذِرِ ثنا محمد بن فُضَيْلٍ ثنا فُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ عن إبراهيم بن الْحَسَنِ عن فَاطِمَةَ بنتِ عَلِيٍّ عن أَسْمَاءَ بنتِ عُمَيْسٍ قالت كان رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم إذا نَزَلَ عليه الْوَحْيُ كَادَ يُغْشَى عليه فَأُنْزِلَ عليه يَوْمًا وهو في حِجْرِ عَلِيٍّ فقال له رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم صَلَّيْتَ الْعَصْرَ يا عَلِيُّ قال لا يا رَسُولَ اللَّهِ فَدَعَا اللَّهَ فَرَدَّ عليه الشَّمْسَ حتى صلى الْعَصْرَ قالت فَرَأَيْتُ الشَّمْسَ طَلَعَتْ بعد ما غَابَتْ حين رُدَّتْ حتى صلى الْعَصْرَ.
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم هرگاه وحي بر وي نازل مي شد بيهوش مي شد، روزي در حالي كه سرش بر دامن علي قرار داشت وحي نازل شد، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم وقتي كه به حال خويش بازگشت پرسيد: اي علي آيا نماز خوانده اي؟ در پاسخ گفت: نه، اي رسول خدا، آنحضرت از خدا تقاضا كرد تا خورشيد باز گردد و او نماز عصرش را بخواند. اسماء مي‌گويد: ديدم كه خورشيد با اآنكه غروب كرده بود دوباره طلوع كرد تا علي نماز بخواند.
لطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم( الوفاة: 360 )، المعجم الكبير ج 24 ص 152، رقم: 391دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي
بررسي سند حديث

جَعْفَرُ بن أَحْمَدَ بن سِنَانٍ الْوَاسِطِيُّ

شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
جعفر بن أحمد بن سنان بن أسد الحافظ الثقة بن الحافظ أبي جعفر القطان الواسطي
[=century gothic]الذهبي[=&quot]،[/] شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان[=&quot]،[/] (متوفاي748هـ)[=&quot]،[/] تذكرة الحفاظ[=&quot]،[/] ج 2[=&quot] [/]ص 752، رقم[=&quot]:[/] 754،[=&quot] [/]ناشر[=&quot]:[/] دار الكتب العلمية - بيروت[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[/]
سيوطى مى‌گويد:
جعفر بن أحمد بن سنان بن زيد الحافظ الثقة ابن الحافظ أبي جعفر القطان الواسطي
[=century gothic]طبقات الحفاظ ج 1[=&quot] [/]ص 319، رقم[=&quot]:[/] 725، السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1، ص 497، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ.[/]
على بن الْمُنْذِرِ

ابن حبان مى‌گويد:
علي بن المنذر الطريقي بفتح المهملة وكسر الراء بعدها تحتانية ساكنة ثم قاف الكوفي صدوق
[=century gothic]التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد المستدرك أبو حاتم (متوفاي354 هـ)[=&quot]،[/] الثقات[=&quot]،[/] ج 2[=&quot]،[/] ص336[=&quot]،[/] رقم[=&quot]:[/] 14260 تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ 1975م[=&quot]؛[/][/]
ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
علي بن المنذر الطريقي ثقة صدوق قاله ابن نمير
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)[=&quot]،[/] تقريب التهذيب[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 405، ص رقم[=&quot]:[/] 4803، تحقيق[=&quot]:[/] محمد عوامة[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الرشيد - سوريا[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1406 - 1986[=&quot].[/]علي بن عابس[/]
[=century gothic]أبو حفص الواعظ، عمر بن أحمد (الوفاة: 385 )، تاريخ أسماء الثقات[=&quot]،[/] تاريخ أسماء الثقات[=&quot] [/]ج 1[=&quot] [/]ص 142،رقم[=&quot]:[/] 772، دار النشر[=&quot]:[/] الدار السلفية - الكويت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، تحقيق: صبحي السامرائي.[/]
شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
علي بن المنذر الطريقي عن ابن عيينة والوليد بن مسلم وعنه الترمذي والنسائي وابن ماجة وابن صاعد وابن أبي حاتم قال النسائي: شيعيّ محض ثقة.
[=century gothic]الذهبي[=&quot]،[/] شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان[=&quot]،[/] (متوفاي748هـ)[=&quot]،[/] الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 2 ص 48.رقم: 3970، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م. [/]
محمد بن فُضَيْلٍ

شمس الدين ذهبى مى‌گويد:
محمد بن فضيل بن غزوان بفتح المعجمة وسكون الزاي الضبي مولاهم أبو عبد الرحمن الكوفي صدوق عارف
[=century gothic]الذهبي[=&quot]،[/] شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان[=&quot]،[/] (متوفاي748هـ)[=&quot]،[/] الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 2 ص 502، رقم: 6227، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م. [/]
فُضَيْلُ بن مَرْزُوقٍ

ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
فضيل بن مرزوق الأغر بالمعجمة والراء الرقاشي الكوفي أبو عبد الرحمن صدوق
[=century gothic]العسقلاني الشافعي[=&quot]،[/] أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص 448، رقم 5437، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 1986[/]
..

إبراهيم بن الْحَسَنِ

ابوحاتم بن حبان مى‌گويد:
إبراهيم بن حسن بن حسن بن على بن أبى طالب أخو عبد الله الهاشمي من سادات أهل المدينة وجلة أهل البيت مات بالمدينة.
[=century gothic]التميمي البستي،محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم،(الوفاة: 354 )، مشاهير علماء الأمصار ج 1[=&quot] [/]ص 127، رقم: ‌995[=&quot]، [/]دار النشر[=&quot]:[/] دار الكتب العلمية - بيروت -[=&quot] [/]- 1959[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] م. فلايشهمر[/]
فَاطِمَةَ بنتِ عَلِيٍّ

ابن حجر عسقلانى:
فاطمة بنت علي بن أبي طالب ثقة من الرابعة
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)[=&quot]،[/] تقريب التهذيب[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 751[=&quot]،[/] رقم[=&quot]:[/] 8654[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] محمد عوامة[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الرشيد - سوريا[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1406.[/]
روايت چهارم:

ثعلبى نيز نقل مى‌كند:
أخبرنا أحمد بن عبد اللّه ابن حامد الاصفهانى باسناده عن عروة بن عبد اللّه، قال: دخلت على فاطمة بنت على عليه السلام... ثم حدثتنى أن أسماء بنت عميس الخثعمية حدثتها أن على بن أبى طالب عليه السلام كان مع نبى اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و قد أوحى اللّه اليه فجلله بثوبه و لم يزل كذلك حتى أدبرت الشمس- تقول غابت أو أرادت أن تغيب- ثم إن نبى اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم سرى عنه، فقال: صليت يا على قال: لا، فقال النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم: اللهم اردد عليه الشمس فرجعت حتى بلغت نصف المسجد.
على عليه السّلام همراه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود، وحي بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شد، شدّت وحى به اندازه‏اى بود كه حضرت امير عليه السّلام آن حضرت را با جامه‏اش پوشانيد و به همين حال بود تا خورشيد غروب كرد- يا نزديك به غروب كردن بود- پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به حال عادى برگشت و از على عليه السّلام پرسيد: آيا نماز گزارده‏اى؟
على عليه السّلام گفت: خير! رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله دعا كرد: بار پروردگارا! خورشيد را براى على بازگردان، خورشيد بازگشت تا حدّى كه تابش آن، نيمى از مسجد را فرا گرفت!
الثعلبى فى قصص الأنبياء ص 340
روايت پنجم:

وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة قال نام رسول الله صلى الله عليه وسلم ورأسه في حجر علي ولم يكن صلى العصر حتى غربت الشمس فلما قام النبي صلى الله عليه وسلم دعا له فردت عليه الشمس حتى صلى ثم غابت ثانية
رسول خدا خواب بود و سرش بر دامن علي و او نماز عصرش را نخوانده بود كه خورشيد غروب كرد، وقتي كه رسول الله بيدار شد دعا كرد تا خورشيد باز گردد، خورشيد بازگشت و علي نماز خواند سپس غروب كرد.
لسيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج 2 ص 137،ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.
[=century gothic]علي محمد فتح الدين الحنفي، فلك النجاة في الإمامة والصلاة (وفات[=&quot]:[/] 1371)ص 193، چاپ: 1418 - 1997 م، ناشر: مؤسسة دار الاسلام[/]
[=century gothic]أخرج أبو نعيم من وجه آخر عن أبي هريرة قال كان الحسن عند النبي صلى الله عليه وسلم في ليلة ظلماء وكان يحبه حبا شديدا فقال اذهب إلى أمي فقلت أذهب معه يا رسول الله قال لا فجاءت برقة من السماء فمشي في ضوئها حتى بلغ إلى أمه.[=&quot][/][/]
ابوهريره مي گويد: حسن بن علي در شبي تاريك محضر جدش رسول خدا بود، آن حضرت حسن را خيلي دوست مي داشت، گفت: مي خواهم نزد مادرم بروم، عرض كردم: من همراه وي مي روم، فرمود: نه، لازم نيست، نوري از آسمان آمد و حسن در پناه آن نور رفت تا به خانه رسيد.
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج 2 ص 137،ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.

[=century gothic]گفتار سوم[=&quot]:[/] شهادت علماي اهل سنت به صحت حديث رد الشمس [/]

[=century gothic]بدر الدين العينى در باره حديث ردالشمس مى‌نويسد[=&quot]:[/][/]
وذكره الطحاوي في مشكل الآثار، قال: وكان أحمد بن صالح يقول: لا ينبغي لمن سبيله العلم أن يتخلف عن حفظ حديث أسماء لأنه من أجل علامات النبوة. وقال: وهو حديث متصل، ورواته ثقات وإعلال ابن الجوزي هذا الحديث لا يلتفت إليه.
احمد بن صالح گفته است كه: براي رهروان علم، سزاوار نيست كه حديث اسماء بنت عميس را حفظ نكنند؛ زيرا اين حديث از بزرگترين نشانه‌هاي نبوت است.
و نيز گفته است: حديث ردالشمس با سند متصل نقل شده و راويان آن مورد اعتماد هستند و تضعيف ابن جوزي نسبت به اين حديث قابل توجه نيست.
[=century gothic]العيني[=&quot]،[/] بدر الدين أبو محمد محمود بن أحمد الغيتابى الحنفى (متوفاي 855هـ)[=&quot]،[/] عمدة القاري شرح صحيح البخاري[=&quot]،[/] ج15[=&quot]،[/] ص 43[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار إحياء التراث العربي بيروت.[/]
قاضى عياض نيز همين مطلب را از احمد بن صالح نقل كرده است:
[=century gothic]القاضي عياض، أبو الفضل عياض بن موسى بن عياض اليحصبي السبتي( الوفاة: 544 )، كتاب الشفا[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 215.[/]
انصارى در باره حديث ردالشمس مى‌نويسد:
[=century gothic]إنّه حديث ثابت، فلو لم يكن رجوع الشمس نافعاً، وأنّه لا يتجدّد الوقت، لما ردّها عليه.[=&quot][/][/]
حديث ردالشمس ثابت است اگر باز گشت خورشيد فائده اي نمي داشت و زمان عوض نمي شد هر گز خورشيد را باز نمي گرداند.
الأنصاري الأندلسي،أبو عبد الله شمس الدين محمّد بن أحمد (متوفاي 671هـ) التذكرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة، ص14.
قاضى عياض در باره دوحديث ردالشمس به نقل از طحاوى مى‌گويد:
وهذان الحديثان ثابتان ورواتهما ثقات
اين دو حديث به اثبات رسيده، وراويان آن افراد مورد اعتمادي مي باشند.
القاضي عياض، أبو الفضل عياض بن موسى بن عياض اليحصبي السبتي( الوفاة: 544 )، الشفا بتعريف حقوق المصطفى،ج1 ص215 ثحقيق: العلامة أحمد بن محمد بن محمد الشمنى.
مناوى در باره حديث ردالشمس مى‌گويد:
وأخطأ ابن الجوزي في إيراده في الموضوع
ابن جوزي در اين كه حديث ردالشمس را درموضوعات قرار داده اشتباه نموده است.
[=century gothic]المناوي[=&quot]،[/] محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 5 ص 440، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.[/]
هيثمى حديث رد الشمس را به عنوان ( كرامةً باهرةً لأمير المؤمنين ) ذكر نموده است و در باره حديث مى‌نويسد:
وحديث ردّها صحّحه الطحاوي والقاضي في ( الشفاء) وحسّنه شيخ الإسلام أبو زرعة وتبعه غيره، وردّوا على جمع قالوا إنّه موضوع.
حديث ردالشمس را طحاوي وقاضي صحيح دانسته وابوزرعه آن را حسن ناميده و سخن كساني كه آن را موضوع دانسته اند رد كرده اند.
[=century gothic]الهيثمي[=&quot]،[/] أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة[=&quot]،[/] ج2[=&quot]،[/] ص 376[=&quot]،[/] رقم[=&quot]:[/] 376، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م[/]
حضرمى شافعى در باره سند حديث رد الشمس مى‌نويسد:
وخرج الطحاوي في مشكل الحديث بإسنادين صحيحين...
حديث ردالشمس را طحاوي در مشكل آثار با دو سند صحيح نقل نموده است.
الحضرمي الشافعي، محمد بن عمر بحرق (الوفاة: 930هـ) حدائق الأنوار ومطالع الأسرار في سيرة النبي المختار، ج 1 ص 140،دار النشر: دار الحاوي - بيروت - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد غسان نصوح عزقول
سيوطى در تصحيح حديث ردالشمس ميگويد:
أخرج ابن مندة وابن شاهين والطبراني بأسانيد بعضها على شرط الصحيح عن أسماء بنت عميس قالت كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يوحى إليه في حجر علي فلم يصل العصر حتى غربت الشمس...
ابن منده، ابن شاهين و طبراني با سند‌هايي كه برخي از آن‌ها شرط صحيح بخاري را دارا هستند،‌ از اسماء بنت عميس نقل كرده‌اند كه به رسول خدا (ص) وحي شد؛ ‌در حالي كه سر مبارك آن حضرت در دامان علي (ع) بود و...
[=century gothic]الخصائص الكبرى ج 2[=&quot] [/]ص 137[=&quot]،[/] اسم المؤلف:[=&quot] [/]أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.[/]

ابن حجر الهيثمى، ردالشمس را به عنوان كرامتى آشكار براى امام على تلقى نموده و در باره آن مى‌نويسد:
ومن كراماته الباهرة أن الشمس ردت علي لما كان رأس النبي صلى الله عليه وسلم في حجره والوحي ينزل عليه وعلي لم يصل العصر فما سري عنه صلى الله عليه وسلم إلا وقد
غربت الشمس فقال النبي صلى الله عليه وسلم ( اللهم إنه كان في طاعتك وطاعة رسولك فاردد عليه الشمس ) فطلعت بعدما غربت
وحديث ردها صححه الطحاوي والقاضي في الشفاء وحسنه شيخ الإسلام أبو زرعة وتبعه غيره وردوا على جمع قالوا إنه موضوع وزعم فوات الوقت بغروبها فلا فائدة لردها في محل المنع بل نقول كما أنئ ردها خصوصية كذلك إدراك العصر الآن أداء خصوصية وكرامة على أن في في ذلك أعني أن الشمس إذا غربت ثم عادت هل يعود الوقت بعودها ترددا حكيته مع بيان المتجه منه في شرح العباب في أوائل كتاب الصلاة
قال سبط ابن الجوزي وفي الباب حكاية عجيبة حدثني بها جماعة من مشايخنا بالعراق أنهم شاهدوا أبا منصور المظفر بن أردشير القباوي الواعظ ذكر بعد العصر هذا الحديث ونمقه بألفاظه وذكر فضائل أهل البيت فغطت
سحابة الشمس حتى ظن الناس أنها قد غابت فقام على المنبر وأومأ إلى الشمس وأنشد
لا تغربى يا شمس حتّى ينتهى مدحى لآل المصطفى و لنجله‏
و اثنى عنانك ان اردت ثنائهم انسيت اذ كان الوقوف لاجله‏
ان كان للمولى وقوفك فليكن هذا الوقوف لخيله و لرجله
از كرامات آشكار حضرت على عليه السّلام است كه خورشيد بخاطر او در عين حالى كه غروب نموده بود، طلوع كرد. و اين بدان جهت بود كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در هنگام نزول وحى، سرش را در دامان على عليه السّلام گذاشت و سر از دامانش بر نداشت تا خورشيد غروب كرد، على عليه السّلام در چنين حالى از انجام نماز عصر باز ماند. هنگام غروب آفتاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ازحالت وحى به حالت عادى بازگشت، معلوم شد در اين مدت، علي نتوانسته نماز عصر را بجاى آورد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از چگونگى حال على اطلاع يافت دست به دعا برداشت و عرض كرد: پروردگارا! على در اين مدت به فرمان بردارى از تو و پيغمبر پرداخته است، اينك خورشيد را بازگردان، تا نمازش را بجاى آورد. دعاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اجابت رسيد و خورشيد با آنكه غروب كرده بود، طلوع كرد.
«ابن حجر» اظهار مى‏دارد كه حديث ردّ الشمس از جمله احاديثى است كه «طحاوى» سند آن را صحيح دانسته و «قاضى» هم در «الشفاء» سند آن را صحيح شمرده است و «شيخ الاسلام ابوزرعه» سند آنرا حسن دانسته و ديگران هم در اين رابطه از و ى پيروى كرده‏اند.- تا آنجا كه مى‏گويد: «سبط ابن جوزى» اظهار داشته است كه در باب ردّ الشمس، حكايت بى‏سابقه‏اى است كه گروهى از مشايخ عراقى ما آنرا براى ما نقل كرده‏اند و گفته‏اند: ما خود گواه بوديم كه «ابومنصور مظفر بن اردشير قباوى و اعظ» پس از نماز عصر به منبر رفت و حديث ردّ الشمس را عنوان گفتار خود قرار داد و آن را با الفاظ دلنشين آرايش داد و در ضمن آن، به ذكر فضائل اهل بيت پرداخت. در اين حال، ابر تاريكى چهره خورشيد را پوشانيد، بطوريكه مردم پاى منبر اوگمان كردند خورشيد غروب كرد. در اين هنگام كه «ابومنصور» روى منبر بود، از جاى برخاست و اشاره به خورشيد كرد و ابيات زير را سرود:
لا تغربى يا شمس حتّى ينتهى مدحى لآل المصطفى و لنجله‏
و اثنى عنانك ان اردت ثنائهم انسيت اذ كان الوقوف لاجله‏
ان كان للمولى وقوفك فليكن هذا الوقوف لخيله و لرجله‏
«اى خورشيد تا ثناگسترى من براى خاندان مصطفى و اولاد پاكيزه گوهر او به پايان نرسيده است، غروب مكن! و عنان حركت‏ را در اختيار بگير و اگر تو هم مانند من به ثنا گسترى آنان مى‏پردازى، فراموش مكن كه بايد به خاطر آنها هم توقف كنى و راه غروب كردن را پيش نگيرى. و اگر توقف كردن تو به خاطر مولا بوده است، بايد به خاطر وابستگان او هم، توقف بنمائى!».
شاهدانى كه از جريان باخبر بودند اظهار داشتند كه طولى نكشيد، ابر برطرف شد و چهره خورشيد نمايان گشت !
[=century gothic]الهيثمي، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ[=&quot]،[/] الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 376، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] مؤسسة الرسالة - لبنان[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1417هـ - 1997م[/]

[=century gothic]گفتار چهارم[=&quot]:[/] نقد و بررسي شبهات[=&quot] [/][/]

فضيلتى كه با حديث ردّ الشمس ثابت مى‌شود، از و يژگى ها و برجستگى هاى شخصيتى امام على عليه السلام است كه هيچ كدام از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن بهره نداشته و امكان جعل مشابه آن هم و جود ندارد، به همين جهت است كه با طرح اشكالات متعدّد مواجه شده و سعى مي‌شود كه اين فضيلت بزرگ را زير سؤال ببرند.
ابن جوزى پس از نقل ماجراى رد الشمس در باره راويان حديث مى‌نويسد:
...هذا حديث موضوع بلا شك وقد اضطرب الرواة فيه...أحمد بن داود ليس بشيء. قال الدار قطني: متروك كذاب. وقال ابن حبان: كان يضع الحديث. وعمار بن مطر قال فيه العقيلي: كان يحدث عن الثقاة بالمناكير. وقال ابن عدي: متروك الحديث. وفضيل بن مرزوق ضعفه يحيى. وقال ابن حبان: يروي الموضوعات ويخطئ على الثقاة. قال المصنف: قلت وقد روى هذا الحديث ابن شاهين قال حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد الهمداني قال حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي قال حدثنا عبد الرحمن بن شريك قال حدثني أبي عن عروة بن عبد الله عن قشير قال: دخلت على فاطمة بنت علي بن أبي طالب رضي الله عنهم فحدثني أن أسماء بنت عميس حدثتها أن علي بن أبي طالب وذكر حديث رجوع الشمس له وهذا حديث باطل. أما عبد الرحمن بن شريك عن أبيه، فقال أبو حاتم الرازي: هو واهي الحديث. قال المصنف: قلت [ وأما ] أنا فلا أتهم بهذا إلا ابن عقدة فإنه كان رافضيا يحدث بمثالب الصحابة.
اين حديث بدون شك ساختگي است و اضطراب راويان در نقل آن مشهود است، احمد بن داود ضعيف است و دار قطني گفته است او متروك الحديث است؛ ابن حبان گفته است: حديث وضع مي كرد. وعمار بن مطر از ثقات روايت منكر نقل مي كرده است و ابن عدي گفته است كه متروك الحديث است، وفضيل بن مرزوق را يحي تضعيف نموده است، ابن حبان گفته است كه فضيل روايت ساختگي رانقل مي كند و نسبت به روايت ثقه اشتباه مي كرد. روايتي كه از فاطمة بنت علي نقل نموده است اين روايت باطل است، عبد الرحمن بن شريك كه از پدرش نقل نموده است از نظر أبو حاتم رازي حديث بي خودي را نقل مي كند اگرچه من اورا متهم به اين امر نمي كنم اما ابن عقده رافضي است كه مثالب صحابه را بازگو مي كند.
[=century gothic]القرشي[=&quot]،[/] أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد( الوفاة: 597 هـ) الموضوعات[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 266،دار النشر[=&quot]:[/] دار الكتب العلمية - بيروت - 1415 هـ -1995م، الطبعة: الأولى، تحقيق: توفيق حمدان[/]
نقد وبررسي

اگر حديث ردالشمس تنها از يك طريق نقل مى‌شد جا داشت كه ابوالفرج مى‌گفت اين حديث ساختگى است و تخليط در روايت شده است در حالى كه حديث ردالشمس از طرق متعددى نقل شده است يكى از طرق آن حديث فاطمه بنت على از اسماء است كه مورد نقد ابوالفرج و ابن تيميه قرار گرفته‌ است.
رواتى را كه ابن جوزى تضعيف نموده است بزرگان رجالى آنان را توثيق نموده اند و ما در بر رسى سندى ديد گاه علماى رجال را بيان نموديم اما براى تاكيد بيشتر به برخى از آنها اشاره مى‌كنيم.
ابن حبان در باره شخصيت احمد بن داود مى‌نويسد:
كان حافظا متقنا
[=century gothic]التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)[=&quot]،[/] صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان[=&quot]،[/] ج8[=&quot] [/]ص 10[=&quot]،[/] رقم[=&quot]:[/] 12044، تحقيق[=&quot]:[/] شعيب الأرنؤوط[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/]مؤسسة الرسالة - بيروت[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الثانية[=&quot]،[/] 1414هـ ـ 1993م[=&quot]؛[/][/]
ذهبى درباره أحمد بن داود بن موسى مى‌گويد:
قال ابن يونس: أحمد بن داود ثقة.
[=century gothic] الذهبي[=&quot]،[/] شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان[=&quot]،[/] (متوفاي748هـ)[=&quot]،[/] تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 21، ص57، رقم: 4[=&quot]،[/] تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م. [/]
ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
[=century gothic]وقال يوسف بن الحجاج...عمار بن مطر ثقة.[=&quot] [/][/]
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)[=&quot]،[/] لسان الميزان[=&quot]،[/] ج 4[=&quot] [/]ص 275، تحقيق[=&quot]:[/][/]
ابن حجر در باره عبد الرحمن مى‌نويسد:
عبد الرحمن بن شريك بن عبد الله النخعي الكوفي صدوق
عبد الرحمن بن شريك بن عبد الله نخعي راست گو است.
[=century gothic]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)[=&quot]،[/] تقريب التهذيب[=&quot]،[/] ج 1[=&quot] [/]ص 342 رقم 3893[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] محمد عوامة[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الرشيد - سوريا[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] 1406 1986.[/]

[=century gothic]نقد وبررسي نظريه ابن جوزي از ناحيه علماي اهل سنت[=&quot].[/][/]

1. اسماعيل بن محمّد عجلونى پس از اين كه از احمد بن حنبل و ابن جوزى نقل مى‌كند كه حديث ساختگى است، چنين مى‌نويسد:
قال الإمام أحمد لا أصل له وقال ابن الجوزي موضوع لكن خطأوه ومن ثم قال السيوطي أخرجه ابن مندة وابن شاهين عن أسماء بنت عميس وابن مردويه عن أبي هريرة وإسنادهما حسن وصححه الطحاوي والقاضي عياض قال القاري ولعل المنفي ردها بأمر علي والمثبت بدعاء النبي... قال الطحاوي وكان أحمد بن صالح يقول لا ينبغي لمن سبيله العلم أن يتخلف عن حفظ حديث أسماء لأنه من أجل علامات النبوة قال وهو حديث متصل ورواته ثقات واعلال ابن الجوزي له لا يلتفت اليه
احمد گفته است كه اين حديث اساسي ندارد وابن جوزي گفته است حديث ردالشمس ساختگي است، اين سخن اشتباه است، و به همين سبب سيوطي گفته است: ابن منده وابن شاهين حديث را از اسماء بنت عميس روايت كرده اند، وسند آنها سندي حسن ست، و طحاوي و قاضي عياض آن را حديثي صحيح دانسته اند، و قاري گفته: شايد اين مطلب كه بازگشت خورشيد بدستور علي عليه السلام صورت گرفته باشد، ردّ شده باشد، امّا بازگشت آن به دعاي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم امري ثابت ومسلّم است.كسي كه اهل دانش باشد سزاوار است حديث اسماء را حفظ نمايد؛ زيرا اين حديث از نشانه هاي نبوّت است اين حديث متصل است وروات آن ثقه هستند واعلال ابن جوزي قابل توجه نيست.
[=century gothic]العجلوني الجراحي، إسماعيل بن محمد (الوفاة: 1162)، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس[=&quot]،[/]ج 1 ص 255، دار النشر[=&quot]:[/] مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الرابعة[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] أحمد القلاش[=&quot].[/][/]
2. سبط ابن جوزى پس از نقل حديث از طريق فاطمه دختر امام حسين از اسماء بنت عميس، پرسشى را طرح مى‌كند و مى‌گويد:
اگر بگويند: پدر بزرگت اين حديث را در كتاب الموضوعات ـ كه اختصاص به نقل احاديث ساختگى دارد ـ آورده، بنا بر اين حديث ردّالشمس نيز حديثى ساختگى و بدون اصل است.
همچنين اين روايت از نظر سند اضطراب دارد؛ زيرا در سند آن احمد بن داوود و جود دارد كه قابل اعتماد نيست. و فضيل بن مرزوق نيز در سند آن فردى ضعيف و غير قابل اعتماد است.
همچنين برخى از راويان ديگر نيز تضعيف شده اند، مثلا عبدالرحمان بن شريك را ابوحاتم فردى غير قابل اعتماد مي داند.
همچنين جدّت گفته است: ما در نقل اين حديث ابن عقده را متّهم مي كنيم؛ زيرا اوفردى رافضى است. ابن جوزى در پاسخ اين پرسش به نقد و رد نظر پدر بزرگش پرداخته و مى‌نويسد:
«قول جدي بانه موضوع دعوى بلا دليل , وقدحه في رواته لايرد لانا رويناه عن العدول الثقات الذين لا مغمز فيهم وليس في اسناده احد ممن ضعفه , وقد رواه ابو هريرة ايضا , اخرجه عنه ابن مردويه فيحتمل ان الذين اشار اليهم في طريقه.
واتـهـام جـدي بـوضعه ابن عقدة من باب الظن والشك لا من باب القطع واليقين , وابن عقدة مشهور بالعدالة كان يروي فضائل اهل البيت ويقتصر عليها ولا يتعرض للصحابة رضي اللّه عنهم بمدح ولا بذم فنسبوه الى الرفض... »
«نظر پدر بزرگم برساختگي بودن اين حديث »، ادّعايي است بدون دليل؛ زيرا اشكال وي به عدالت راويان حديث بر مي گردد كه جوابش آشكار است، زيرا اين روايتي كه ما نقل كرديم در سندش هيچكدام از اين افراد وجود ندارند. امّا اينكه گفته است: « من ابن عقده را متّهم به ساختن اين حديث مي كنم »، ادّعايي است بدون دليل ومجرّد بدگماني است؛ زيرا ابن عقده مشهور به عدالت است، او تنها حديث هايي را نقل مي كرد كه درآنها فضايل اهل بيت آمده بود، ونسبت به اصحاب هيچگونه سخني در مدح و ذم نمي گويد، به همين جهت وي را به رفض و شيعه بودن نسبت مي دهند...
[=century gothic]سبط ابن جوزي، شمس الدين أبوالمظفر يو سف بن فرغلي بن عبدالله البغدادي[=&quot]،[/] (المتوفي654هـ) تذكرة الخواص[=&quot]،[/] ص 54، موسسة اهل البيت (عليه سلام) بيروت ـلبنان 1401.[/]

. شهاب الدين خفاجى نيز در پاسخ به شبهه ابن جوزى مى‌نويسد: «بيشتر آن مطالبى كه در كتاب ابن جوزى آمده مردود است، و همانگونه كه سيوطى و سخاوى گفته اند: ابن جوزى در كتاب موضوعات بى دقّتى هاى فراوانى دارد، حتّى بسيارى از روايات صحيح را به عنوان حديث ضعيف و ساختگى معرّفى كرده است، همانگونه كه ابن صلاح به اين مطلب اشاره كرده است
مصنّف تصريح به صحّت اين حديث نموده و گفته است تعدّد نقل آن شاهد صحيح بودن آن است، و پيش از اوبسيارى از بزرگان مانند طحاوى آن را تصحيح نموده و قائل به راست بودن آن هستند، افرادى مانند ابن شاهين، ابن منده، ابن مردويه آن را روايت كرده اند، طبرانى نيز آن را روايت كرده و مى‌نويسد: روايتى نيكواست. و ابن حجر در شرح ارشاد گفته: اگر خورشيد غروب نموده سپس برگردد، با بازگشت خورشيد، و قت نيز باز خواهد گشت، دليل ما همين حديث است»
[=century gothic]خفاجي،شهاب الدين[=&quot]،[/] نسيم الرياض[=&quot]،[/] ج 3[=&quot]،[/] ص 11[=&quot].[/][/]
نتيجه آن كه روايت حديث ردالشمس كه ابوالفرج جوزى و ابن تيميه حرانى آن را ساختگى و راويان آن را ضعيف دانسته اند با توجه به تصريح علماى رجال مانند ذهبى و ابن حجر عسقلانى هيج مشكل سندى ندارد و همگى مورد و ثوق و اعتماد علماى رجال اهل سنت هستند و اضافه بر اين برخى از روات حديث ردالشمس، از رجال صحيح بخارى و صحيح مسلم هستند، حال چگونه ممكن است به حديثى احتجاج شود كه در سند آن افراد ضعيف ـ آنگونه كه ابوالفرج و ابن تيميه ادّعا نموده اندـ و جود داشته باشد؟
علاوه اين پرسش مطرح مى‌شود كه چگونه است كه هر گاه اين افراد احاديثى نقل كنند كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده باشد، نقل آنها صحيح و خود آنها افرادى مورد و ثوق و اطمينان هستند، امّا زمانى كه همين راويان به نقل حديث ردّالشمس مى‌پردازند افرادى ضعيف و غير قابل اعتماد تلقى مى‌گردند و به نقل آنها نيز ارزشى داده نمى شود ؟
پاسخ چند پرسش

1. نقل حديث رد الشمس در منابع اندك است

واقعه عظيمى مانند بازگشت خورشيد اگر اتّفاق افتاده باشد، از حادثه هايى است كه كسى نمى تواند آن را انكار و كتمان نمايد، و انگيزه نقل و گسترش آن براى انسانها خيلى زياد است، اما بر عكس مى‌بينيم كه تنها عدّه اى بسيار كم آن حادثه را روايت كرده اند، و به همين جهت اصل داستان زير سؤال مى‌رود.
ابن تيميه در اين باره مى‌نويسد:
فإذا كانت هذه القصة في خيبر في البرية قدام العسكر والمسلمون أكثر من ألف وابعمائة كان هذا مما يراه العسكرويشاهدونه ومثل هذا مما تتوفر الهمم والدواعي عن نقله فيمتنع أن ينفرد بنقله الواحد والاثنان فلو نقله الصحابة لنقله منهم أهل العلم كما نقلوا أمثاله لم ينقله المجهولون الذين لا يعرف ضبطهم وعدالتهم وليس في جميع أسانيد هذا الحديث إسناد واحد يثبت تعلم عدالة ناقليه وضبطهم ولا يعلم اتصال إسناده
اگر اين قضيه در خبير و در برابر چشم ارتشيان ومسلمانان كه بيش از هزارو چهار صد نفر بودند اتفاق افتاده بود بايد همه آن را مي ديدند و مشاهده مي كردند و چنين قضيه اي را با اهتمام وانگيزه زياد نقل مي كردند و لذا درست نيست كه يك نفر ويادو نفر مبادرت به نقل آن نمايند؛ اگر صحابه آن را نقل مي كردند، اهل علم از آن ها نقل مي نمودند.نه اين كه انسان هاي شناخته نشده وكساني كه دقت درعدالت آن ها معلوم نيست نقل كنند، در سندهاي اين حديث حتي يك سند وجود ندارد كه عدالت راويان و ضابط بودن آنان اثبات شده باشد.
[=century gothic]ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (الوفاة: 728 )[=&quot]،[/] منهاج السنة النبوية ج 8[=&quot] [/]ص 177-176[=&quot]،[/] دار النشر[=&quot]:[/] مؤسسة قرطبة - 1406[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] د. محمد رشاد سالم[=&quot].[/][/]

نقد وبررسي

اولا: انگيزه و داعى براى پنهان گذاشتن اين حادثه فراوان بوده است؛ زيرا اداره سياسى جامعه و حكومت اسلامى در دست كسانى بود كه براى كتمان فضائل و امتيازات اهل بيت و خصوصا امام على عليه السلام برنامه خاصى را سازمان دهى كرده بودند و از تمام امكانات و ظرفيت هاى عمومى‌وخصوصا بيت المال در اين راه استفاده بى حد و حصرمى كردند.
ثانيا: اين شبهه با داستان دوقطعه شدن قمر( شقّ القمر) كه معجزه اى مسلّم و قطعى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است نقض مى‌شود. همه مفسّران در اصل و اقعه عظيم شقّ القمر اتّفاق نظر دارند، و انگيزه هاى نقل آن نيز خيلى قوى است، با اين و جود راويان آن بيشتر از راويان حديث ردّالشمس نمى باشند.
حتى ابن تيميه ادّعا كرده است:
وانشقاق القمر كان بالليل وقت نوم الناس
شقّ القمر در شب وهنگامي اتفاق افتاد كه مردم خواب بوده اند.
[=century gothic]ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (الوفاة: 728 )[=&quot]،[/] منهاج السنة النبوية ج 8[=&quot] [/]ص171[=&quot]،[/] دار النشر[=&quot]:[/] مؤسسة قرطبة - 1406[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/] الأولى[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] د. محمد رشاد سالم[/]
معجزه انشقاق قمر در شب كه ابن تيميه ادعا نموده است از اساس دروغ است، زيرا بنا به نقل بخارى، مردم مكّه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خواست معجزه كردند، و آن حضرت نيز معجزه شقّ القمر را انجام داد.
حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا يُونُسُ حدثنا شَيْبَانُ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ وقال لي خَلِيفَةُ حدثنا يَزِيدُ بن زُرَيْعٍ حدثنا سَعِيدٌ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ رضي الله عنه أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ يُرِيَهُمْ آيَةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ.
[=century gothic]البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256ه ـ)[=&quot]،[/] صحيح البخاري[=&quot]،[/] ج 3[=&quot] [/]ص 1330 [=&quot]،[/] بَاب سُؤَالِ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُرِيَهُمْ النبي صلى الله عليه وسلم آيَةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ،ح 3437ـ3438، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 1987.[/]
مطابق اين نقل، مردم مكه از قبل خبر داشتند، و براى ديدن اين اعجاز الهى جمع شده بودند، و بايد توجّه داشت كه شهر مكّه محلّ رفت و آمد مردم بود و دائماً گروهى از مردم جاهاى ديگر نيز در آن حضور داشتند، و بايد جمعى از آنها نيز متوجّه شده باشند كه بناست چه اتّفاقى بيفتد، و چه بسا جمعى از آنها نيز در جمع قريش حضور داشته اند، با همه اين اوصاف مى‌بينيم تنها عده اندكى آن را حكايت كرده اند.
2. تعارض حديث ردالشمس با برخي احاديث

برخى اشكال كرده اند كه در حديث صحيح آمده است كه خورشيد براى احدى جز يوشع حبس نشده است.
ما رواه الامام أحمد حدثنا أسود بن عامر حدثنا أبو بكر بن هشام عن محمد بن سيرين عن أبي هريرة قال قال رسول الله إن الشمس لم تحبس لبشر إلا ليوشع عليه السلام ليالي سار إلى بيت المقدس تفرد به أحمد وإسناده على شرط البخاري.
رسول خدا فرمود: خورشيد براي بشري جز يوشع كه در سفر به بيت المقدس مي رفت توقف نكرد، اين حديث را فقط احمد حنبل نقل كرده و تنها است.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء ( الوفاة: 774 )، البداية والنهاية، ج 6 ص 282، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت
پس ادّعاى بازگشت خورشيد براى امام علي(ع با اين حديث منافات دارد، بنا بر اين بايد بگوييم داستان بازگشت خورشيد براى امام على (ع) صحيح نمى باشد.

نقد وبررسي

در داستان يوشع سخن از حَبس و ماندن خورشيد در جاى خود است نه از بازگشت آن.
گذشته ازاين، حديث دلالت دارد كه در امّت هاى گذشته اين معجزه سابقه نداشته و تنها سابقه آن مربوط به يوشع مى‌شود، امّا از اين كه در آينده نيز اتّفاق نخواهد افتاد سخنى به ميان نيامده است، بنا بر اين هيچ گونه تعارضى بين اين دوحديث و جود ندارد زيرا فرق است بين ردّ الشمس و حبس آن، مقصود از حبس خورشيد جلوگيرى کردن از غروب آن است، به خلاف ردّ الشمس که عبارت است از طلوع آن بعد از غروب.
لذا بجهت تفاوتهايى كه بين ردالشمس و حبس و جود دارد صالحى شامى مى‌نويسد:
لا يعارضه ما رواه أحمد بسند صحيح عن أبي هريرة " لم تحبس الشمس إلا ليوشع بن نون.
حديث ردالشمس با آنچه كه احمد به سند صحيح از ابوهريره نقل نموده معارضه نمي كند.
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد[=&quot]،[/] ج 9ص 439، تحقيق[=&quot]:[/] عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ
عسقلانى مي‏گويد:
فلم تحبس الشمس الا ليوشع وليس فيه نفي أنها تحبس بعد ذلك لنبينا
مقصود از اين روايت آن است که بر انبياي پيشين تنها بر يوشع خورشيد حبس شد، و اين دلالت ندارد که براي پيامبر ماصلي الله عليه وآله حبس نمي‏شود
.
ابن شهاب الدين البغدادي[=&quot]،[/] زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين البغدادي ثم الدمشقي الشهير بابن رجب الوفاة: 795هـ[=&quot]،[/] فتح الباري في شرح صحيح البخاري[=&quot]،[/] ج 6[=&quot]،[/] ص 221[=&quot]،[/] دار النشر[=&quot]:[/] دار ابن الجوزي - السعودية / الدمام - 1422هـ، الطبعة: الثانية، تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد[=&quot].[/]
3. اختلاف در جزئيات

احاديثى كه در باره ردالشمس نقل شده است از نظر بيان خصوصيّات و جزئيّات حادثه اختلاف دارند و اين دليل بر عدم استوارى آن است.
1. مطابق بعضى روايات، على عليه السلام به سبب تقسيم غنيمت هاى جنگ خيبر نمازشان به تأخير افتاده بود، و مطابق دسته ديگرى از روايات، علّت تأخير نماز على عليه السلام‌ رعايت حال پيامبر بود چون سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در دامن حضرت بود ه است.
2. در بعضى روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حال دريافت و حى سر بر دامن على عليه السلام داشته است و در برخى ديگر آمده است كه حضرت به خواب رفته بود.
3. در برخى نقل ها آمده است كه ردّ الشمس در غزوه خيبر ـ كه مكانى دور از مدينه است ـ اتّفاق افتاد، و در برخى روايات آمده كه خورشيد نيمى از مسجد را روشن ساخت.
واختلافات ديگرى كه در روايت هاى مختلف آمده است.
ابن تيميه دقيقا همين اختلاف را به عنوان شبهه مطرح كرده و يكى از علت هاى عدم و قوع ردالشمس قرار داده است و در اين باره مى‌نويسد:
وهذا اللفظ يناقض الأول ففيه أنه نام في حجره من صلاة العصر إلى غروب الشمس وأن ذلك في غزوة خيبر بالصهباء وفي الثاني أنه كان مستيقظا يوحى اليه جبريل ورأسه في حجر علي حتى غربت الشمس وهذا التناقض يدل على أنه غير محفوظ لأن هذا صرح بأنه كان نائما هذا الوقت وهذا قال كان يقظان يوحى إليه...
اين روايت با روايت اول در تناقض است، زيرا در اين روايت آمده است كه رسول خدا سر بر دامن علي از نماز عصر تا غروب شمس خوابيده بود. واين حادثه در غزوه خيبر در صهباء بوده. در روايت دوم آمده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله بيدار بوده و در حال گرفتن وحي از پيك آسماني بوده است و سرحضرت در دامن علي تا غروب شمس بوده است؛ اين دونقل متناقض هستند و دلالت بر عدم وقوع حادثه مي كند...
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)[=&quot]،[/] منهاج السنة النبوية[=&quot]،[/] ج 8[=&quot]،[/] ص 175 و172، تحقيق[=&quot]:[/] د. محمد رشاد سالم[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] مؤسسة قرطبة[=&quot]،[/] الطبعة[=&quot]:[/]الأولى[=&quot]،[/] 1406هـ

نقد وبررسي

اختلاف در جزئيات حادثه دليل بر دروغ بودن اصل داستان نيست زيرا اگر اين سخن را ملاك صحت و كذب قرار داديد بسيارى از حوادث تاريخى بلكه روايات مربوط به احكام عملى نيز از كار خواهد افتاد، چون بيشتر نقلها با اختلاف در جزئيات بدست ما رسيده است.
به سخن ديگر، بسيارى از و قايع تاريخى با و جود كثرت روايات، اختلاف در جزئيّات آن بيشتر است، حتّى در معجزه عظيمى مانند شقّ القمر كه شبهه اى در اصل و قوع آن و جود ندارد در بيان جزئيّات آن اختلاف زيادى و جود دارد مثلا در بعضى روايات آمده است كه ماه دونيم شد و هر نيمى بر فراز كوهى قرار گرفت ترمذى از جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ از پدرش نقل مى‌كند:
حدثنا عبد بن حُمَيْدٍ حدثنا محمد بن كَثِيرٍ حدثنا سُلَيْمَانُ بن كَثِيرٍ عن حُصَيْنٍ عن مُحَمَّدِ بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ عن أبيه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ على عَهْدِ النبي صلى الله عليه وسلم حتى صَارَ فِرْقَتَيْنِ على هذا الْجَبَلِ وَعَلَى هذا الْجَبَلِ...
السلمي، محمد بن عيسى أبو عيسى (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 5 ص 398، رقم: 3289، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
مطابق نقل روايت مسلم از عبدالله بن مسعود با دونيم شدن ماه، نيمى از آن پشت كوه و نيمى در سمت ديگر كوه قرار گرفت.
حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِيُّ حدثنا أبي حدثنا شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن أبي مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال انْشَقَّ الْقَمَرُ على عَهْدِ رسول اللَّهِ فِلْقَتَيْن فَسَتَرَ الْجَبَلُ فِلْقَةً وَكَانَتْ فِلْقَةٌ فَوْقَ الْجَبَلِ فقال رسول اللَّهِ اللهم أشهد ِ
[=century gothic]النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري ( الوفاة: 261 )، صحيح مسلم[=&quot]،[/] ج 4[=&quot] [/]ص 2158، رقم[=&quot]:[/] 2800دار النشر[=&quot]:[/] دار إحياء التراث العربي - بيروت[=&quot]،[/] تحقيق[=&quot]:[/] محمد فؤاد عبد الباقي[=&quot].[/][/]
بخارى از عبدالله نقل مى‌كند:
حدثنا عَبْدَانُ عن أبي حَمْزَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن أبي مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ رضي الله عنه قال انْشَقَّ الْقَمَرُ وَنَحْنُ مع النبي بِمِنًى فقال اشْهَدُوا وَذَهَبَتْ فِرْقَةٌ نحو الْجَبَلِ وقال أبو الضُّحَى عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ انْشَقَّ بِمَكَّةَ وَتَابَعَهُ محمد بن مُسْلِمٍ عن بن أبي نَجِيحٍ عن مُجَاهِدٍ عن أبي مَعْمَرٍ عن عبد اللَّهِ.
ما با رسول خدا صلي الله عليه وآله در مني بوديم كه شق القمر شد؛ اما روايت ديگر از همين شخص چنين است كه در مكه اين واقعه اتفاق افتاده است.
[=century gothic]البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله الجعفي الوفاة: )[=&quot]،[/] الجامع الصحيح المختصر[=&quot]،[/]256[=&quot]،[/] ج 3[=&quot] [/]ص 1404، دار النشر[=&quot]:[/] دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا[/]
پرسشى كه در اين جا مطرح مى‌گردد اين است كه باتوجه به قطعى بودن و اقعه انشقاق قمر چرا در جزئيات آن اختلاف فاحش و جود دارد ؟ آيا با اختلاف در جزئيات بايد اصل جريان انشقاق قمر را انكار كنيم ؟
واقعيت اين است كه افرادى كه به نقل يك و اقعه مي پردازند از نظر استعداد، و هدفى كه از نقل آن دارند مختلف هستند، غالب افراد سخنان ديگران را نقل به معنى مي كنند، بعضى يك و اقعه را با تمام جزئيّات آن بخاطر مي سپارند و آن را براى ديگران بازگومي كنند، عدّه اى تنها بعضى جزئيّات كه برايشان مهمّ بوده در نظرشان مانده و همان را نقل مي كنند، و برخى نيز به نقل اصل داستان و كلّيّاتى از آن اكتفا مي كنند و كارى به نقل جزئيّات ندارند. اين گونه اختلاف ها در نقل، سبب زير سؤال رفتن اصل حادثه نمى شود؛ زيرا همه روايت ها در اصل و قوع آن اتّفاق دارند، آرى اگر در يكى از جزئيّات بين دونقل اختلاف و جود داشته باشد، تنها همان بخش از داستان و خصوصيّت آن از درجه اعتبار ساقط مي شود نه اصل آن.
در جريان بازگشت شمس نيز اختلاف در جزئيّات موجب اين نمي شود كه اصل داستان زير سؤال برود، با اينكه در مقدار ارتفاع خورشيد نقل ها مختلف است، ليكن همه روايات در يك نكته اتّفاق نظر دارند، و آن اين است كه مقدار بازگشت خورشيد به اندازه اى بود كه و قت نماز عصر رسيد و على عليه السلام از جاى برخاسته و نماز عصر را خواند. آرى ممكن است در نقل بعضى راويان بالا آمدن آن، تا و سط آسمان ذكر شده باشد، كه اين يك نوع اختلاف در نقل است. امّا خصوصيّات و جزئيّاتى كه براى علّت تأخير نماز امام على عليه السلام نقل شده، هيچ منافاتى بين آنها و جود ندارد، سر نهادن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر دامن على عليه السلام به سبب دريافت و حى با خوابيدن اوقابل جمع است، زيرا مي توانيم بگوييم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن على عليه السلام گذاشته و خوابيد، و علّت آن حالت مخصوص دريافت و حى بود، همانگونه كه صحيح است بيدار شدن و سر از دامن على عليه السلام برداشتن را به همان معناى پايان حالت مخصوص دريافت و حى بدانيم، به همين جهت در برخى روايت ها كه در ابتداى آنها سخن از دريافت و حى است در ادامه سخن از بيدار شدن به ميان آمده است.
امّا آنچه در برخى روايات آمده است كه على عليه السلام به سبب تقسيم غنيمتهاى جنگ خيبر نمازشان به تأخير افتاد، آن هم منافاتى با روايات ديگر كه مي گويد به سبب اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن و ى نهاده بود نمازش به تأخير افتاد ندارد، زيرا ممكن است ابتدا تقسيم غنيمت ها سبب شده بود تا نتواند در اول و قت نمازش را بخواند، و همين كه براى اقامه نماز نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفته بود پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامنش گذاشته و خوابيده بود، همچنين ديگر اختلافات در جزئيّات كه همگى قابل توجيه است و تعارضى بين آنها و جود ندارد.
..

4. پيامد هاي منفي رد الشمسش

[=century gothic]الف[=&quot]:[/] قضا شدن نماز [/]

ابن تيميه پس از بيان كراهت خوابيدن بعد از نماز عصر و اينكه پيامبر هنگام خواب قلبش بيدار و فقط چشمش خواب است مى‌نويسد:
[=century gothic]ثم تفويت الصلاة بمثل هذا إما أن يكون جائزا وإما أنه لا يجوز فإن كان جائزا لم يكن على علي إثم إذا صلى العصر بعد الغروب وليس علي أفضل من النبي والنبي فاتته العصر يوم الخندق حتى غربت الشمس ثم صلاها ولم ترد عليه الشمس وكذلك لم ترد لسليمان لما توارت بالحجابوقد نام النبي ومعه علي وسائر الصحابة عن الفجر حتى طلعت الشمس ولم ترجع لهم إلى الشرق وإن كان التفويت محرما فتفويت العصر من الكبائر وقال النبي من فاتته صلاة العصر فكأنما وتر أهله وماله[=&quot].[/][/]
اگر فوت شدن نماز يك امر جائز بوده در اين صورت علي با خواندن نماز عصرش بعد از غروب گناهي نكرده است، و از طرفي علي از پيامبر صلي الله عليه وآله كه افضل نيست، چون آن حضرت نماز عصرش در روز خندق فوت شد و بعد از غروب خورشيد آن را خواند و خورشيد هم باز نگشت.
و اگر فوت شدن نماز حرام بوده است پس علي گناه كبيره انجام داده است، از پيامبر صلي الله عليه وآله روايت است كه هر كه نماز عصرش را فوت نمايد مثل اين است كه اهل ومالش را رهانموده است
[=century gothic]الحراني[=&quot]،[/] أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (الوفاة: 728 )، منهاج السنة النبوية، ج 8 ص 175، دار النشر: مؤسسة[/]
نقد وبررسي

آنگونه كه در برخى روايات آمده است؛ نماز على عليه السلام ‌به طور كامل فوت نشده بود، بلكه و قت فضيلت نماز عصر تمام شده بود و خورشيد در آستانه غروب بود، بنا بر اين مى‌شد در همان زمان اندك نماز را به صورت ادا بجا آورد، امّا با دعاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خورشيد به جايگاهى بازگشت كه و قت فضيلت نماز عصر بود و حضرت، نماز را در و قت فضيلت بجا آورد.
ومطابق دسته ديگرى از روايات حضرت على عليه السلام در همان حال كه نشسته بود و سرِ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به دامن داشت نماز خويش را خواند و براى ركوع و سجده ها اشاره مى‌كرد،امّا پس از برخاستن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دعاى حضرت، با بازگشت خورشيد نماز را ايستاده و با تمام شرائط بجا آورد.
اين مطلب را بسيارى از بزرگان شيعه در كتاب هاى خويش آورده و بدان تصريح كرده اند، بخشى از اين سخنان در بخش « استدلال به حديث ردّالشمس در كتاب هاى فقهى » ذكر شد.
شيخ مفيد از برخى اصحاب نقل مى‌كند:
مَا رَوَتْهُ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ وَ أُمُّ سَلَمَةَ زَوْجُ النَّبِيِّ ص وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ فِي جَمَاعَةٍ مِنَ الصَّحَابَةِ أَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَنْزِلِهِ وَ عَلِيٌّ ع بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ جَاءَهُ جَبْرَئِيلُ ع يُنَاجِيهِ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَلَمَّا تَغَشَّاهُ الْوَحْيُ تَوَسَّدَ فَخِذَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلَمْ يَرْفَعْ رَأْسَهُ عَنْهُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَاضْطُرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِذَلِكَ‏ إِلَى صَلَاةِ الْعَصْرِ جَالِساً يُومِئُ بِرُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ إِيمَاءً فَلَمَّا أَفَاقَ مِنْ غَشْيَتِهِ قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَ فَاتَتْكَ صَلَاةُ الْعَصْرِ قَالَ لَهُ لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أُصَلِّيَهَا قَائِماً لِمَكَانِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ الْحَالُ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا فِي اسْتِمَاعِ الْوَحْيِ فَقَالَ لَهُ ادْعُ اللَّهَ لِيَرُدَّ عَلَيْكَ الشَّمْسَ حَتَّى تُصَلِّيَهَا قَائِماً فِي وَقْتِهَا كَمَا فَاتَتْكَ فَإِنَّ اللَّهَ يُجِيبُكَ لِطَاعَتِكَ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ فَسَأَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اللَّهَ عَزَّ اسْمُهُ فِي رَدِّ الشَّمْسِ فَرُدَّتْ عَلَيْهِ حَتَّى صَارَتْ فِي مَوْضِعِهَا مِنَ السَّمَاءِ وَقْتَ الْعَصْرِ فَصَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع صَلَاةَ الْعَصْرِ فِي وَقْتِهَا ثُمَّ غَرَبَتْ فَقَالَتْ أَسْمَاءُ أَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْنَا لَهَا عِنْدَ غُرُوبِهَا صَرِيراً كَصَرِيرِ الْمِنْشَارِ فِي الْخَشَبَة
اسماء بنت عميس و ام سلمة همسر رسول خدا (ص)، و جابر بن عبد اللَّه انصارى، و ابو سعيد خدرى، و گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه پيغمبر (ص) روزى در خانه خود بود و على عليه السّلام نيز در خدمت او بود، در اين هنگام جبرئيل از جانب خداى سبحان نزد وي آمد و با او به رازگوئى پرداخت، و چون (هنگام رسيدن) وحى آن حضرت را سنگينى عارض مي شد و به ناچار بجائى تكيه مي كرد، در اينجا هم چون (وحى) رسيد زانوى امير المؤمنين را بالش كرد (و سر خويش را بر آن نهاد) و سر بر نداشت تا خورشيد غروب كرد، امير المؤمنين عليه السّلام (چون نمي توانست سر رسول خدا (ص) را بر زمين بگذارد) نماز عصر را به حال نشسته خواند و به ناچار ركوع و سجده آن را با اشاره برگزار كرد، و چون رسول خدا بحال عادى برگشت، به امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: آيا نماز عصر از تو فوت شد؟ عرض كرد: اى رسول خدا به خاطر شما و آن حالتى‏ كه براى شنيدن وحى به شما دست داده بود نمى‏توانستم (سر شما را بر زمين بگذارم) ايستاده نماز بخوانم! فرمود: خدا را بخوان تا خورشيد را برايت باز گرداند و تو نمازت را چنانچه از تو فوت شده ايستاده بخوانى، ( اگر در اين باره خدا را بخوانى ) خداوند دعايت را مستجاب مي كند، چون تو در حال اطاعت خدا و رسول او بوده‏اى، پس امير المؤمنين عليه السّلام برگشتن خورشيد را از خداوند درخواست كرد و خورشيد بازگشت و در جائى از آسمان قرار گرفت كه وقت نماز عصر بود، پس امير المؤمنين عليه السّلام نماز عصر را دو وقت خواند سپس خورشيد غروب كرد، اسماء مي گويد: به خدا سوگند هنگام غروب كردن صدائى از آن شنيديم مانند صداى كشيده شدن ارّه در ميان چوب‏.
الشيخ المفيد،أبي عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العكبري البغدادي ( 336 - 413 ه‍ )، لإرشاد،ج 1 ص 345، تحقيق مؤسسة آل البيت ( ع ) لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان سال چاپ: 1414 - 1993 م

[=century gothic]ب[=&quot]:[/] تغيير درنظام هستي [/]

عالم آفرنيش و هستى بر پايه نظم استوار است، و يكى از ادله اثبات و جود خداوند نظم دقيق حاكم بر آفرنيش و حركت همه كرات آسمانى و از جمله زمين و خورشيد مى‌باشد كه كوچكترين تغييرى در آن قابل تصور نيست.
حال اين پرسش مطرح مى‌گردد كه آيا بازگشت خورشيد پس از غروب ( همان گونه كه حديث ردالشمس مى‌گويد ) حركتى بر خلاف حركت معمول و متعارف منظومه شمسى كه موجب اختلال نظام عالم آفرينش شده نيست ؟ در حالى كه مى‌بينيم هيچگونه اختلالى صورت نگرفته است، و اين خود دليل بر عدم صحّت داستان ردّالشمس است.

بررسي شبهه

ترديدى نيست كه اين حادثه عظيم يك معجزه الهى است كه با در خواست رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اتّفاق افتاده است، و در مواردى كه معجزه‌اى صورت مي‌گيرد كارى فراتر از قانون طبيعت انجام مى‌پذيرد گرچه اين خود تابع نظام علت و معلول است، و از نظرعقل محال نيست. و اصولا همه معجزه‌ها كارهايى خلاف عادت هستند؛ اما بر خلاف نظم حاكم بر هستى نيست.لذا و قوع ردّالشمس براى يوشع به عنوان معجزه اى الهى كه فريقين بر آن اتّفاق نظر دارند و اقع شده و هيچ گونه تغييرى درنظام هستى پديد نياورده است، اگر چنانچه ردالشمس يك امر خلاف نظم و نظام هستى بود بايستى اين اشكال نسبت به رد الشمس براى يوشع نيز مطرح مى‌شد در حالى كه از نظر مفسرين اهل سنت يك امر پذيرفته و درمنابع مهم و معتبر اهل سنت گذراش شده است كه ذيلا به آن اشاره مى‌كنيم.
ابن جرير طبرى نقل مى‌كند:
فقاتلهم يوشع يوم الجمعة قتالا شديدا حتى أمسوا وغربت الشمس ودخل السبت فدعا الله فقال للشمس إنك في طاعة الله وأنا في طاعة الله اللهم اردد علي الشمس فردت عليه الشمس فزيد له في النهار يومئذ ساعة فهزم الجبارين واقتحموا عليهم يقتلونهم...
يوشع به همراه سپاهيانش با ستمگران مي جنگيد، واين نبرد تا غروب خورشيد ادامه يافت، يوشع كه مي خواست سرنوشت جنگ را با شكست دشمن يكسره نمايد، رو به خورشيد نموده چنين گفت: « تو در حال فرمانبرداري از دستورات الهي هستي، من نيز در حال طاعت امر پروردگار هستم، خدايا خورشيد را براي من برگردان » خورشيد براي وي بازگشت و روز همچنان ادامه يافت تا اينكه دشمن شكست خورد و ستمگران پا به فرار گذاشتند.
[=century gothic]الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)[=&quot]،[/] جامع البيان عن تأويل آي القرآن[=&quot]،[/] ج 1ص 260[=&quot]،[/] ناشر[=&quot]:[/] دار الفكر[=&quot]،[/] بيروت 1405هـ[/]
همچنين مشابه اين معجزه در داستان شقّ القمر نيز كه كوچك ترين شبهه اى در و قوع آن و جود ندارد اتّفاق افتاده است، آن معجزه عظيم نيز بايد نظام طبيعت را به هم مى‌زد، و لى چنين اتّفاقى نيفتاد.
بخارى از انس بن مالك نقل مى‌كند:
حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا يُو نُسُ حدثنا شَيْبَانُ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ وقال لي خَلِيفَةُ حدثنا يَزِيدُ بن زُرَيْعٍ حدثنا سَعِيدٌ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ رضي الله عنه أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ يُرِيَهُمْ آيَةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ.
اهل مكه از رسول خدا صلي الله عليه وآل‍ه معجزه اي در خواست كردند، پيامبر صلي الله عليه وآله شكافتن ماه و دو نيمه شدن آن را نشان داد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256ه ـ)، صحيح البخاري، ج 3 ص 1330 ، بَاب سُؤَالِ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُرِيَهُمْ النبي صلى الله عليه وسلم آيَةً فَأَرَاهُمْ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ،ح 3437، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
فخر رازى در اين باره مى‌نويسد:
...والمفسرون بأسرهم على أن المراد أن القمر انشق، وحصل فيه الانشقاق، ودلت الأخبار على حديث الانشقاق، وفي الصحيح خبر مشهور رواه جمع من الصحابة، وقالوا: سئل رسول الله صلى الله عليه وسلم آية الانشقاق بعينها معجزة، فسأل ربه فشقه ومضى...
مفسران همگى بر اين عقيده‏اند كه در ماه انشقاق پديد آمد و دو نيم شد واخبار هم بر اين مطلب دلالت دارد. در صحيح روايتي مشهور است كه برخي از صحابه آن را نقل وگفته اند: از رسول خدا صلي الله عليه وآله‍ه درباره انشقاق قمر سؤال شد پيامبر صلي الله عليه وآله از خدا خوا ست پس ماه دو نيم شد...
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 29 ص 26، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

[=century gothic][=arial]نتيجه آنچه گذشت


[=Arial Black]رد الشمس معجزه اى الهى است كه با در خواست رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تحقق پيدا كرده است، و مواردى از اين قبيل كه با عنوان معجزه مطرح مى‌شود با قوانين طبيعى قابل محاسبه و مقايسه نيست، بلكه فقط از جنبه عقلى در باره آن داورى مى‌شود كه آيا با معيارهاى عقل بشرى سازگارى دارد يا خير؟ در نگاه اول عقل بشر هر اتفاقى را كه در تضاد با قوانى حاكم بر طبيعت باشد رد مى‌كند، و لى در نهايت همين عقل پس از دريافت استثناهايى به نام معجزه كه به فرمان خالق و آفريننده همان قوانين حاكم است مى‌پذيرد كه معجزه يعنى كارى كه بر خلاف عادت و مافوق قوانين حاكم است و محال عقلى ندارد و لذا همان گونه كه واقعه انشقاق القمر و مسئله‌ى معراج پيامبر صلى الله عليه و آله مشكل در نظم جهان و سيارات به و جود نيا و رده است همينطور و اقعه ردالشمس براى على عليه السلام‌ برخلاف نظم حاكم نبوده و تغيير در نظام هستى پديد نمى آرود، و به عنوان معجزه‌اى الهى مانند ديگر معجزات غير قابل انكار خواهد بود. :Sham::Sham:

[=century gothic]موفق باشيد


[=century gothic]




[=century gothic]مؤسسه تحقيقاتى حضرت و لى عصر

با سلام و عرض تسلیت بمناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

آنچه فرموده اید حرف متینی است ولی با این قسمت روایت که تصریح در فوت شدن نماز حضرت دارد نمی سازد:
و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد،
و در روایت دیگ آمده:
نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خويش بلند كنم؛ زيرا مي ترسيدم سبب آزار حضرت گردد، تا اينكه پس از پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيدار شد، رو به علي عليه السلام نمود و فرمود: اي علي، نمازت را خوانده اي ؟ گفتم: نه، و..
با توجه به تصریحات فوق که می فرمایند وقت نماز فوت شده بودچطور این توجیحات را قبول کنیم؟

salman;24552 نوشت:
با سلام و عرض تسلیت بمناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

آنچه فرموده اید حرف متینی است ولی با این قسمت روایت که تصریح در فوت شدن نماز حضرت دارد نمی سازد:
و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد،
و در روایت دیگ آمده:
نتوانستم سر حضرت را ازدامنِ خويش بلند كنم؛ زيرا مي ترسيدم سبب آزار حضرت گردد، تا اينكه پساز پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيدار شد،رو به عليعليه السلام نمود و فرمود: اي علي، نمازت را خوانده اي ؟ گفتم: نه، و..
با توجه به تصریحات فوق که می فرمایند وقت نماز فوت شده بودچطور این توجیحات را قبول کنیم؟

با سلام
دوست گرامي
همانطور كه در اين مقاله نيز گفته شده است ، مقصود از بازگشت خورشيد ، بازگشت آن به محل وقت فضيلت نماز است (كه از جهت ديد ناظر مقصود است و نه از جهت حركت خود خورشيد) و اين مساله با وجود اعجاز ، مستلزم حركت خورشيد نيست .
البته خلاف طبيعت بودن اين مطلب ، مستلزم اعجاز بودن آن است ! همانطور كه در مورد شق القمر نيز چنين شده است .

بعضي از مستحبات ، از بعضي ديگر ، برتر است ، از جمله مستحبات موكد كه مي‌توان به خاطر آن حتي فضيلت اول وقت را ترك كرد ، احترام به والدين است ! چه رسد به احترام رسول خدا .
بيدار كردن ، به صورت محترمانه ، بي احترامي نيست ؛ اما بيدار نكردن ، تكريم بيشتري دارد .
در مورد جابه‌جا نكردن سر حضرت در هنگام وحي نيز همين مطلب مصداق پيدا مي‌كند .

موفق باشيد

سلام و خسته نباشيد
آنچه كه فرموده ايد جواب سوال بنده نيست و بحث ديگري استكه بايد بررسي بشودو اما سوال من از سيد مهدي عزيز اين است كه اين توجيه شما با متن حديث نمي سازد و در حديث آمده است كه نماز آنحضرت فوت شده است نه وقت فضيلت نماز
و نمازش فوت شده پس خورشيد را بر او باز گردان تا نماز خود را در وقتش بجاى آورد،
و در روایت دیگ آمده:

نتوانستم سر حضرت را ازدامنِ خويش بلند كنم؛ زيرا مي ترسيدم سبب آزار حضرت گردد، تا اينكه پساز پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيدار شد،رو به عليعليه السلام نمود و فرمود: اي علي، نمازت را خوانده اي ؟ گفتم: نه، و..
ممنون


واقعه رد الشمس :
پيش از آن که به توضيح اين ماجرا بپردازيم چند نکته را تذکر مي دهيم.
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
الف: درباره اين جريان علاوه بر آن که بيشتر دانشمندان شيعه آن را در کتاب هاي خويش آورده و تأييد کرده اند[1] بسياري از کتب معتبر اهل سنت نيز آن را به طرق خويش روايت نموده و مورد قبول قرار داده اند[2] حتي برخي از دانشمندان اهل سنت درباره تأييد اين جريان و رد اشکال هايي که به سند يا متن روايت شده کتابي مستقل تأليف کرده اند.[3]

ب: امام علي ـ عليه السّلام ـ حداقل دوبار اين اعجاز را به عنوان يکي از فضيلت ها و افتخارات خويش به مخالفان گوش زد نموده و آنان نيز آن را تأييد نمودند يکي در احتجاج با ابوبکر پس از جريان سقيفه[4] و ديگري در روز شورا خطاب به اصحاب شورا[5].

ج: جريان ردالشمس به عنوان يکي از موضوع هاي مسلم تاريخي در شعر بسياري از شعراي قرن اول و دوم آمده است[6] از جمله سيد حميري اشعار معروفي در اين زمينه دارد[7].

امّا شرح و توضيح اين جريان: همانطور که اشاره کرديم اين معجزه دوبار اتفاق افتاده است در اين قسمت هر دو واقعه را بطور خلاصه از کتاب ارشاد شيخ مفيد نقل مي کنيم.[8]

1. ردشمس در وهله اول به طوري که اسماء، ام سلمه، جابر انصاري، ابوسعيدي خدري و گروهي ديگر روايت کرده اند چنين است که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در منزل خود بود و علي ـ عليه السّلام ـ هم حضور داشت هماندم جبرئيل آمده وحي الهي آورده رسول خدا سر مبارک خود را روي پاي علي ـ عليه السّلام ـ گذارد و سر برنداشت تا هنگامي که آفتاب غروب نمود علي ـ عليه السّلام ـ که نماز عصر را بجا نياورده بود ناچار شد نمازش را در حالت نشسته و رکوع و سجود را با اشاره به جاي آورد. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از آن که به خود آمد به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود نماز عصرت قضا شد عرض کرد نمي توانستم نماز را به حالت عادي بخوانم به خاطر حالت وحي که بر شما عارض شده بود و بر من تکيه داده بوديد. در اين هنگام خود پيامبر و يا علي ـ عليه السّلام ـ به فرمان پيامبر از خداي متعال مي خواهد که خورشيد را براي علي ـ عليه السّلام ـ که براي احترام به پيامبر نمازش را به حالت عادي نخوانده ـ برگرداند و چنين مي شود دربارة مکاني که جريان اول رخ داد اگرچه در روايت شيخ مفيد چنان که گذشت منزل پيامبر گفته شده امّا برخي ديگر آن را «ضهياء» يا «صهباء»[9] و برخي آن را در «کراع الغميم»[10] و برخي ديگر آن را مسجد فضيخ ـ در حوالي مدينه ـ دانسته اند.[11]

2. مرتبه دوم که پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي ايشان اتفاق افتاد هنگامي بود که امام ـ عليه السّلام ـ و ياران او قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند و هنگامي که سپاهيان مشغول عبور دادن مرکب ها و توشه ها از رودخانه بودند از نماز عصر غافل شدند امّا امام و برخي از ياران نماز را به جاي آوردند. در اين هنگام خورشيد غروب نمود در حالي که عدّه زيادي نماز عصر را نخوانده بودند آنان در اين باره با امام ـ عليه السّلام ـ به گفتگو پرداختند. وقتي امام ياران خويش را اين گونه نگران ديد از خداي متعال درخواست نمود تا خورشيد را برگرداند که سپاهيان نماز عصر را به جاي آورند و چنين شد...)[12] ازنظر شرعغŒ چون اطاعت از رسول خدا عين اطاعت از خداست لذا هيچ ايراد بر امام نيست.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. کليني، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري، مطبعه حيدري قم، چاپ سوم، 1367.
2. الفقيه، شيخ صدوق، تحقيق غفاري، نشر جامعه مدرسين قم.
3. الاحتجاج، طبرسي، تحقيق خرسان، منشورات دارالنعمان.
4. رسائل المرتضي، سيد مرتضي، تحقيق سيد احمد حسيني، نشر دارالقرآن، چاپ اول، 1410، خيام قم.
5. خصائص الائمه، سيد رضي، تحقيق محمد هادي اميني، نشر آستان قدس، 1406.
6. روضة الواعظين، فتال نيشابوري، نشر الرضي قم، تحقيق سيد مهدي خرسان.
7. المناقب، ابن شهر آشوب مازندراني، مطبعة حيدري نجف، 1376.
8. الغدير، علامه اميني، نشر دارالکتب الاسلاميه، چاپ حيدري نوبت دوم 1366.
9. البدايه و النهايه، ابن کثير دمشقي، تحقيق علي شيري، داراحياء التراث، چاپ اول 1408.
10. المعجم الکبير، الطبراني، داراحياء التراث، نشر مکتبة ابن تيميه، قاهره چاپ دوم.
11. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، تحقيق علي شيري، دارالکفر، 1415.
12. فيض القدير في شرح جامع الصغير، المناوي، تحقيق احمد عبدالسلام، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1415.
13. الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، نشر دارالمفيد.
14. الخصال، شيخ صدوق، تحقيق غفاري، نشر جامعه مدرسين قم.
15. الامالي، شيخ طوسي، دارالثقافه، چاپ اول 1414.
16. بحارالانوار، علامه مجلسي، مؤسسة الوفاء بيروت، چاپ دوم 1403.
17. کشف الرمس عن حديث ردالشمس، محمد باقر محمودي، المعارف الاسلاميه، چاپ اول، قم، 1419.[1] . ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج4، ص562؛ صدوق، الفقيه، ج1، ص203، ح608؛ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص266؛ سيد مرتضي، رسائل المرتضي، ص78ـ83؛ سيد رضي، خصائص الائمه، ص56؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص129.
:Gol:
اميدوارم مفيد باشه

واقعه ردیه تو منابع مختلفی نقل شده:
http://www.eteghadat.com/forum/forum-f112/topic-t3570.html

تو برخی روایات اومده که امام علی به این ماجرا در مقابل خلفا افتخار کرده و از مزیتهای خودش نسبت به اونا شمرده ولی ممکنه یهودیا برای قبولوندن این
شایدم اون ماجرای رد الشمس تو روایات مناظره ای یه ماجرای دیگه باشه که براش داستان چیدن و خیال بافی کردن
امکانش هست

کثرت روایات دلیل خوبی برای تاییدش نیست،خود روایاتم باهم تناقضای خیلی زیادی دارن

نقد رد الشمس(از سایت فرقان جامعه العلوم قرآن)

بسم الله الرحمـن الرحيـم

رد الشمس ؟ !

الحمدلله رب العالمين و صلّی اللّه علی رسوله محمد و آله الطاّهرين .

در ميان شيعيان و سنّيان، افراطها و تفريطهايي در عقايد و احكام فرعي اسلامي وجود دارد كه بر محور قرآن و سنّت قطعيه رسول گرامي(صلی الله علیه و آله و سلم) بايستي از چهره نوراني معصوم اسلام زدوده شود تا اسلام ناب براي مسلمانان و ساير جهانيان به راستي و درستي، بازگو گردد، فعلاً به مناسبت 13 رجب 1423 هجري قمري كه مصادف با ميلاد پربركت مظلومترين انسان در طول تاريخ، حتي در ميان پيروانش يعني: امام همام امير مومنان علي بن ابيطالب (علیه السلام) درباره ردّ الشمس منسوب به حضرتش كه مجموعه اي از افراط و تفريط نسبت به آن حضرت مي باشد به نظر خوانندگان محترم مي رسانيم:

مهمترين مقام براي امامان(علیهم السلام) بالاترين مقام عصمت انحصاري پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه تمامي نفي و اثباتها درباره آن بزرگواران بر محور اين عصمت سنجيده مي شود. بنابراين معجزه (ردّ الشمس)! از نظر عقل و علم و شرع مقدس رباني اصولاً محال و درباره امام اميرالمومنين علي(علیه السلام) از چند جهت محال است، زيرا در جمع اگر ردّ الشمس براي اين بوده كه نماز قضا شده آن حضرت ادا شود، اولاً تهمت ترك نماز به حضرت است و ثانياً زمان هرگز برنمي گردد، و برفرض محال اگر برگردد، زماني است مشابه آن كه در اين صورت اضافه بر وجوب قضاي نماز گذشته، نماز ديگري هم به عنوان ادا بايستي انجام گردد و اگر هم چنان جرياني امكان داشت در دو جهت ديگر محال بود كه: 1- برمبناي ترك عمدي نماز عصر براي معصوم(علیه السلام) و 2- به منظور تجليل از تارك الصلاه چنان جريان اعجازآميزي تحقق يافته است؟‍‍‍‍‍‍‍‍‍!

وانگهي روايات 22 گانه (ردّ الشمس) متعارض بوده وچند گونه است كه ذيلاً بررسي و نقد مي شود:
1ـ در حديث (1) جلد (41) باب (ردّ الشمس له و تكلم الشمس معه) بحارالانوار از حنان روايت مي كند كه از حضرت صادق(علیه السلام) علت ترك نماز علي(علیه السلام) را جويا شدم در صورتي كه آن حضرت جمع ميان ظهرين را دوست مي داشت، فرمود: پس از انجام نماز ظهرش با جمجمه اي گرم گفتگو بود تا آفتاب غروب كرد، سپس از خدا خواست كه خورشيد برگردد و خدا نيز هفتاد هزار فرشته را با هفتاد هزار زنجير آهنين فرستاد كه برگردن خورشيد نهادند و آن را به عقب برگشت دادند تا به گونه اي درخشان برگشت و آن حضرت نماز عصرش را به جا آورد‍‍!!؟؟
2ـ در خبر (3 و 13) گويد: علي(علیه السلام) در زمين ملعوني مستقرّ بود و فرمود: نبايد پيامبري و يا وصيّ‍ش در اينجا نماز بخواند، نمازش را نخواند تا خورشيد غروب كرد، سپس خورشيد برگشت تا نمازش را انجام دهد!
3ـ در خبر (8 و 20 و 21) آمده است كه: علي(علیه السلام) با گروهي از مردم از فرات در بابِل عبور مي كرد، نماز عصرش را با تعدادي از همراهان خواند ولي ديگران نخواندند تا خورشيد غروب كرد، با درخواست آنان خورشيد مجدداً برگشت تا با هم نماز را به جماعت برپادارند!

4ـ در حديث (2، 4، 6، 14، 18) گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز ظهر را خوانده بود، علي(علیه السلام) آمد فرمود: نماز عصرت را خوانده اي؟ گفت: مطلع شدم كه شما هنوز آن را نخوانده ايد، سپس به وحي خدا؟ سر بر دامن علي(علیه السلام) نهادند و تا غروب آفتاب خوابيدند و نماز عصر علي(علیه السلام) قضا شد و چون پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بيداري علت نماز نخواندن علي(علیه السلام) را پرسيدند، گفت: نشستن زير سر شما از نماز بهتر است! پس پيامبر دعا كرد تا خورشيد برگردد!
5ـ در حديث (13) آمده است: (صلي جالساً مومياً...) نمازش را نشسته و با اشاره خواند. يعني برگشت خورشيد براي اين بود كه نمازش را به طور كامل و ايستاده انجام دهد.
۶ـ (ردّ الشمس) طبق بعضي احاديث دو مرتبه اتفاق افتاده كه پيش و پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در بعضي از روايات پانزده مرتبه، مانند روايت سلمان در يوم البساط، يوم الخندق، يوم حنين، يوم خيبر، يوم قرقيسينا، يوم ببراثا، يوم الغاضريه، يوم النهروان، يوم بيعه الرضوان، يوم صفين، في النجف، في بني مازر، بوادي العتيق و بعد از أحد كه در اين صورت نماز آن حضرت پانزده مرتبه به گونه اي عمدي و يا مانندش، قضا شد! و پانزده مرتبه هم (ردّ الشمس) اتفاق افتاد تا حضرتش نماز خود را ادا كند!!
اين جريانات، اشكالات زيرين را در بردارد:
1ـ در برگشتن خورشيد، نظام موجود سيارات برهم مي خورد و اين برخلاف نظام تكوين و از جريانات انفجار رستاخيز است.
۲ـ اگر خورشيد برگشته بود، تمامي مردمي كه در آن افق رفت زندگی مي کردند آن را می ديدند خصوصاْ اگر در وقت فضيلت نماز عصر برگشته باشد که سه ساعت مانده به غروب است!
3ـ اين برگشتن! نشاندهنده ترك عمدي نماز عصر توسط علی بوده است!
4ـ مگر علي(علیه السلام) در نماز جماعت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شركت نكرده بود كه آن را ترك كرده باشد؟!
5ـ جمع ميان ظهرين، خلاف سنت مستحبي است و آيا علي(علیه السلام) برخلاف سنّت استحبابي جمع ميان ظهرين را دوست مي داشت؟!

6ـ مگر بودن سر مبارك پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روي زانوي علي(علیه السلام) افضل از نماز است؟!

7ـ در صورت ترك نماز عصر اين دو بزرگوار! چرا خورشيد تنها براي قضاي نماز عصر علي(علیه السلام) برگشت و نه براي هر دو و آيا پيامبر بزرگوار(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز عصر را نه ادا كرد و نه قضا؟!

8ـ مگر با برگشتن خورشيد، زمان گذشته هم برمي گردد؟
9ـ در اين برگشتن بر فرض امكان، نه تنها نماز قضا شده عصر ادا نخواهد شد و بايد قضايش بجا آورده شود، بلكه پيش از آن به واسطه برگشت خورشيد، نمازهاي صبح، ظهر و عصر مجدداً واجب خواهد شد، چون وقت جديدي پديد آمده است!
10ـ و چگونه ممكن است حضرتش به عنوان هم سخني با سر مرده اي، نماز عصر را فراموش كند، در حالي كه يك مسلمان عادي كه درجه ايمانش بسي پايين تر از آن حضرت است، چنين كار لغو و بيهوده اي را انجام نمي دهد.
11ـ و مگر زمين هم ملعون مي شود كه با ترك نماز در آن زمين لعنت ديگري بر آن زمين افزوده گردد و اگر در اين زمين نماز خوانده شود، اين نمازگزار مانند زمين ملعون گردد؟! حال آن كه ترك نماز در هر حالي مورد لعنت است.اينها مختصري از ايرادات قطعي بر خرافه (ردّ الشمس) است كه آن را از چندين نظر محال مي كند. و آيا عقيده به (ردّ الشمس) با اين فضاحت كه مجموعه اي از افراط و تفريط نسبت به آن حضرت است، مقتضاي ولايت است يا جهالت؟ و آيا از نظر شرع اين افترائات به حضرت قابل پذيرش است؟ اينان با تهمت نارواي ترك عمدي نماز به ساحت مقدس امام علي(علیه السلام) و تهمت هايي ديگر، مقام اعلاي عصمت علوي، عدالت و حتي ايمان را از آن حضرت به دور داشته و با تعابيري از قبيل (دابة الارض) به معناي: حيوان زمين، از انسانيت برونش كرده اند و حتي خدا را نيز به اين گونه جاهل معرفي مي كنند كه دست به كار محال ذاتي بزند، آن هم براي تشكر از تارك نماز!

(اعوذ بالله من الجهالة و نستجير به)

منبع:
http://www.forghan.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=50&Itemid=53

با سلام



ان النبي (ص) صلي الظهر باالصهباء ثم ارسل عليا (ع) في حاجة فرجع و قد صلي النبي (ص) العصر فوضع رأسه في حجر علي فلم يحركه حتي غابت الشمس فقال النبي (ص) اللهم ان عبدك عليا احتبس بنفسه علي نبيك فرد عليه شرقها قالت اسماء فاطلعت الشمس حتي وقعت علي الجبال و علي ا لارض ث مقام علي فتو ضأ وصلي العصر ثم غابت و ذلك في الصهباء
( رواه الامام ابو جعفر الطحاوي عن اسماء بنت عميس في مشكلاته و الطبراني و ابن ابي شيبه و البيهقي و ابن شاهين وابن المنذرو ابن مردويه عن اسماء بنت عميس و روي الخطيب و الشاذان و ابن مردويه و العقيلي عن علي بن ابيطالب و ابن مردويه و الشاذان عن عن ابي هريره و البيهقي عن جابر بن عبد الله انصاري و الشيرازي عن ام هاني و ابن سمان وابن مردويه عن سيدنا الحسين (ع) و ابي هريره و جابر و ابي سعيد الخدري والدولابي و الطبراني و ابن مردويه عن جابر و غيرهم والسيوطي صححه)


له طرق متعددة اخرج ابن عقدة وهو من كبارالحفاظ وثقه الناس و ما ضعفه الا متعصب .

و فضيل بن مرزوق صدوق احتج به مسلم و الاربعة .


http://hojjah.googlepages.com/rod.doc : رد الشمس

منتقد;123889 نوشت:
جمع ميان ظهرين، خلاف سنت مستحبي است و آيا علي(علیه السلام) برخلاف سنّت استحبابي جمع ميان ظهرين را دوست مي داشت؟!

ربطی به بحث نداره ولی جمع میان نمازها امری است مهم که جز صاحبان دل چشمشان به واقعیت اون روشن نمیشه

نقدی کوتاه از ایت الله صادقی تهرانی (ره) بر مساله ی ردالشمس :
«رد الشمس» به معنای «بازگشت خورشید» است. در روایاتی نقل شده که چند باری خورشید پس از غروب به خاطر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که نماز عصرش قضا شده بوده برگشته تا هوا دوباره روشن شود و حضرت نماز را ادا به جا بیاورند!!!

امید است همواره استدلال های اعتقادی و فقهی را بدون پیش زمینه ی فکری و با بینش و منطق قرآنی و عقل سلیم بررسی و در نهایت قبول یا رد کنیم. چرا که خدای کریم در قرآن مجید فرمود : «پس (ای پیامبر)، بشارت ده بندگان را، کسانی که به سخن (حق) گوش فرا میدهند، پس بهترینش را پیروی میکنند»(زمر،١٧-١٨)

« مقاله ی رَدّ ُ الشّمس »

در میان شیعیان و سنّیان، افراط ها و تفریط هایی در عقاید و احکام فرعی اسلامی وجود دارد که بر محور قرآن و سنّت قطعیه رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بایستی از چهره ی نورانی معصوم اسلام زدوده شود تا اسلام ناب محمدی برای مسلمانان و سایر جهانیان به راستی و درستی بازگو گردد.
مهمترین مقام برای امامان(علیهم السلام) بالاترین مقام عصمت انحصاری پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ که تمامی نفی و اثبات ها درباره ی آن بزرگواران بر محور این عصمت سنجیده می شود. بنابراین معجزه(!) یا داستان «ردّ الشمس» از نظر عقل و علم و شرع مقدس ربانی اصولاً محال و درباره امام امیرالمومنین علی(علیه السلام) از چند جهت محال است، زیرا در جمع اگر «ردّ الشمس» برای این بوده که نماز قضا شده ی آن حضرت ادا شود، اولاً تهمت ترک نماز به حضرت است و ثانیاً زمان هرگز برنمی گردد و برفرض محال اگر برگردد، زمانی است مشابه آن که در این صورت اضافه بر وجوب قضای نماز گذشته، نماز دیگری هم به عنوان ادا بایستی انجام گردد و اگر هم چنان جریانی امکان داشت در دو جهت دیگر باز محال بود:

١- ترک عمدی نماز عصر برای معصوم(علیه السلام)
٢- تجلیل از تارک الصلاة آن هم با چنان جریان اعجاز آمیز!!

وانگهی روایات ٢٢ گانه ی «ردّ الشمس» متعارض بوده وچند گونه است که ذیلاً بررسی و نقد می شود:

١- در حدیث(١) جلد(۴١) بحارالانوار باب (ردّ الشمس له و تکلم الشمس معه) از حنان روایت می کند که از حضرت صادق(علیه السلام) علت ترک نماز علی(علیه السلام) را جویا شدم در صورتی که آن حضرت جمع میان ظهرین را دوست می داشت، فرمود: پس از انجام نماز ظهرش با جمجمه ای گرم گفتگو بود تا آفتاب غروب کرد، سپس از خدا خواست که خورشید برگردد و خدا نیز هفتاد هزار فرشته را با هفتاد هزار زنجیر آهنین فرستاد که برگردن خورشید نهادند و آن را به عقب برگشت دادند تا به گونه ای درخشان برگشت و آن حضرت نماز عصرش را به جا آورد‍‍!!؟؟

٢ـ در خبر ٣ و ١٣ می گوید: علی(علیه السلام) در زمین ملعونی مستقرّ بود و فرمود: نباید پیامبری و یا وصیّ‍ش در اینجا نماز بخواند، نمازش را نخواند تا خورشید غروب کرد، سپس خورشید برگشت تا نمازش را انجام دهد!

٣ـ در خبر ٨ و ٢٠ و ٢١ آمده است که: علی(علیه السلام) با گروهی از مردم از فرات در بابِل عبور می کرد، نماز عصرش را با تعدادی از همراهان خواند ولی دیگران نخواندند تا خورشید غروب کرد، با درخواست آنان خورشید مجدداً برگشت تا با هم نماز را به جماعت برپادارند!

۴ـ در حدیث ٢و ۴ و ۶ و ١۴ و ١٨ گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز ظهر را خوانده بود، علی(علیه السلام) آمد، (پیامبر) فرمود: نماز عصرت را خوانده ای؟ گفت: مطلع شدم که شما هنوز آن را نخوانده اید. سپس به وحی خدا(؟) سر بر دامن علی(علیه السلام) نهادند و تا غروب آفتاب خوابیدند و نماز عصر علی(علیه السلام) قضا شد و چون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بیداری علت نماز نخواندن علی(علیه السلام) را پرسیدند، گفت: نشستن زیر سر شما از نماز بهتر است! پس پیامبر دعا کرد تا خورشید برگردد!

۵ـ در حدیث ١٣ آمده است: (صلی جالساً مومیاً...) نمازش را نشسته و با اشاره خواند. یعنی برگشت خورشید برای این بود که نمازش را به طور کامل و ایستاده انجام دهد.

۶- «ردّ الشمس» طبق بعضی احادیث دو مرتبه اتفاق افتاده که پیش و پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و در بعضی از روایات نیز پانزده مرتبه، مانند روایت سلمان در یوم البساط، یوم الخندق، یوم حنین، یوم خیبر، یوم قرقیسینا، یوم ببراثا، یوم الغاضریه، یوم النهروان، یوم بیعه الرضوان، یوم صفین، فی النجف، فی بنی مازر، بوادی العتیق و بعد از أحد که در این صورت نماز آن حضرت پانزده مرتبه به گونه ای عمدی و یا مانندش، قضا شده است! و پانزده مرتبه هم «ردّ الشمس» اتفاق افتاده تا حضرتش نماز خود را ادا کند!!

این جریانات، اشکالات زیر را در بردارد:

١- در برگشتن خورشید، نظام موجود سیارات برهم می خورد و این برخلاف نظام تکوین و از جریانات انفجار رستاخیز است.

٢- اگر خورشید برگشته بود، تمامی مردمی که در آن افق رفت زندگی می کردند آن را می دیدند خصوصاْ اگر در وقت فضیلت نماز عصر برگشته باشد که سه ساعت مانده به غروب است!

٣- این برگشتن! نشاندهنده ی ترک عمدی نماز عصر توسط علی(علیه السلام) بوده است!

۴- مگر علی(علیه السلام) در نماز جماعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت نکرده بود که آن را ترک کرده باشد؟!

۵- جمع میان ظهرین، خلاف سنت مستحبی است و آیا علی(علیه السلام) برخلاف سنّت استحبابی جمع میان ظهرین را دوست می داشت؟!

۶- مگر بودن سر مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روی زانوی علی(علیه السلام) افضل از نماز است؟!

٧- در صورت ترک نماز عصر این دو بزرگوار! چرا خورشید تنها برای قضای نماز عصر علی(علیه السلام) برگشت و نه برای هر دو و آیا پیامبر بزرگوار(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز عصر را نه ادا کرد و نه قضا؟!

٨- مگر با برگشتن خورشید، زمان گذشته هم برمی گردد؟

٩- در این برگشتن بر فرض امکان، نه تنها نماز قضا شده عصر ادا نخواهد شد و باید قضایش بجا آورده شود، بلکه پیش از آن به واسطه ی برگشت خورشید، نمازهای صبح، ظهر و عصر مجدداً واجب خواهد شد، چون وقت جدیدی پدید آمده است!

١٠- و چگونه ممکن است حضرتش به عنوان هم سخنی با سر مرده ای، نماز عصر را فراموش کند، در حالی که یک مسلمان عادی که درجه ایمانش بسی پایین تر از آن حضرت است، چنین کار لغو و بیهوده ای را انجام نمی دهد.

١١- و مگر زمین هم ملعون می شود که با ترک نماز در آن زمین لعنت دیگری بر آن زمین افزوده گردد و اگر در این زمین نماز خوانده شود، این نمازگزار مانند زمین ملعون گردد؟! حال آن که ترک نماز در هر حالی مورد لعنت است.

اینها مختصری از ایرادات قطعی بر خرافه ی «ردّ الشمس» است که آن را از چندین نظر محال می کند. و آیا عقیده به «ردّ الشمس» با این فضاحت که مجموعه ای از افراط و تفریط نسبت به آن حضرت است، مقتضای ولایت است یا جهالت؟ و آیا از نظر شرع این افترائات به حضرت قابل پذیرش است؟ اینان با تهمت ناروای ترک عمدی نماز به ساحت مقدس امام علی(علیه السلام) و تهمت هایی دیگر، مقام اعلای عصمت علوی، عدالت و حتی ایمان را از آن حضرت به دور داشته و با تعابیری از قبیل «دابة الارض» به معنای «حیوان زمین»، از انسانیت برونش کرده اند و حتی خدا را نیز به این گونه جاهل معرفی می کنند که دست به کار محال ذاتی بزند، آن هم برای تشکر از تارک نماز!

اعوذ بالله من الجهالة و نستجیر به
قم المشرف - محمد صادقی تهرانی

[=Book Antiqua]با سلام و عرض ادب و صلوات بر محمد وآل محمد
[=Book Antiqua]تقدیر و تشکر از همه ی دوستان که در بحث با حوصله شرکت کرده، و باسپاس فراوان از کارشناسان محترم که به خوبی ومحققانه به پاسخ ها اشاره کرده اند.
[=Book Antiqua]بنده همه ی پست های مربوط به این بحث را مطالعه کردم،نکاتی به ذهن قاصر بنده خطور کرد که خدمتتان عرض می کنم .
[=Book Antiqua] 1- این که دشمنان اهل بیت (ع)در سدد این هستند که فضائل آل الله را یکی یکی مورد هجوه قرار دهند ،پس ما باید متوجه این خطر باشیم و این امر را فراموش نکنیم.
[=Book Antiqua]2- بحث علمی در زمینه ی احادیث مطلبی است که باید با ظرافت وتیز بینی به آن وارد شد ، و رد یا قبول آن باید با احاطه ی نسبت به بحث باشد .(که این مهم یک امر تخصصی می باشد .)
[=Book Antiqua]3- در این زمینه (رد الشمس )که به عنوان یکی از معجزات حضرت رسول اکرم(ص)و امام علی (ع)مطرح شده باید به کلمه« معجزه» توجه ویژه کردکه این کلمه بار معنایی خاص خودش را دارد.
[=Book Antiqua]4- اگر بخواهیم با دید نظری به این بحث نگاه کنیم اصلاً قابل پذیرش نیست ،ولی اگر آن را با دید معجزه نگاه کنیم قابل پذیرش خواهد بود .
[=Book Antiqua]5-و نکته آخر این که اگر بخواهیم با عقل خود مطالب را مورد رد و نقض قرار دهیم ، معجزات فراوانی که در قرآن آمده مثل نبریدن چاقو ، نسوزاندن آتش ،شکافتن دریا و... همه ی این ها باید مورد رد ونقض قرار گیرد .
[=Book Antiqua]بنابر این با توجه به مباحث علمی که در مورد این حدیث مطرح شده است ، چه از جهت سند و چه از جهت متن و نکات قابل توجه دیگری که مطرح شده است امید است این بحث به نتیجه برسد تا بتوانیم این بحث را جمع بندی کنیم .
[=Book Antiqua]:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

درباره اين جريان علاوه بر آن که بيشتر دانشمندان شيعه آن را در کتاب هاي خويش آورده و تأييد کرده اند[ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج4، ص562؛ صدوق، الفقيه، ج1، ص203، ح608؛ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص266؛ سيد مرتضي، رسائل المرتضي، ص78ـ83؛ سيد رضي، خصائص الائمه، ص56؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص129] بسياري از کتب معتبر اهل سنت نيز آن را به طرق خويش روايت نموده و مورد قبول قرار داده اند[ر.ک: ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 143؛ اميني، الغدير، ج 3، ص128ـ140؛ ابن کثير، البداية و النهاية، ج 6، ص 86 و 91؛ الطبراني، المعجم الکبير، ج 24، ص 145، ح 382؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 314؛ المناوي، فيض القدير في شرح جامع الصغير، ج 5، ص562] حتي برخي از دانشمندان اهل سنت درباره تأييد اين جريان و رد اشکال هايي که به سند يا متن روايت شده کتابي مستقل تأليف کرده اند.[ر.ک: ابن شهر آشوب، المناقب، ج2، ص143؛ اميني، الغدير، ج3، ص127ـ128؛ محمودي، کشف الرمس عن حديث ردالشمس، ص 21.]


امام علي ـ عليه السّلام ـ حداقل دوبار اين اعجاز را به عنوان يکي از فضيلت ها و افتخارات خويش به مخالفان گوش زد نموده و آنان نيز آن را تأييد نمودند يکي در احتجاج با ابوبکر پس از جريان سقيفه[صدوق، الخصال، ص550] و ديگري در روز شورا خطاب به اصحاب شورا[طوسي، الامالي، ص548؛ طبرسي، الاحتجاج، ص 207].

جريان ردالشمس به عنوان يکي از موضوع هاي مسلم تاريخي در شعر بسياري از شعراي قرن اول و دوم آمده است[محمودي، کشف الرمس عن حديث ردالشمس، ص231] از جمله سيد حميري اشعار معروفي در اين زمينه دارد[شيخ مفيد، الارشاد، ج 1، ص 347].




در مورد اين واقع مي توان ادعا كرد طبق احاديث ، حد اقل دوبار اين واقعه رخ داده است.يكي در زمان حيات نبي(ص) و ديگري بعد از وفات حضرت رسول(ص).البته اين ادعا هم مطرح شده كه اين واقع در زمان حيات نبي(ص) چند بار اتفاق افتاده باشد.


با نگاه به پستهاي قبلي در مورد سند و محتواي اين احاديث بحث شده است و آن ها را تكرار نمي كنيم وبيشتر بحث را روي محور عقلي و اشكالات وارد بر اين مسائل متمركز مي كنيم.

اشكالات مطرح شده به اين رخداد چنين مي باشد:


در برگشتن خورشید، نظام موجود سیارات برهم می خورد و این برخلاف نظام تکوین و از جریانات انفجار رستاخیز است.


نقد و بررسي :


معجزات انبیاء جریان هایی است برخلاف قوانین " طبیعی " که بشر وجود آنها را کشف کرده است نه برخلاف قوانین " عقلی " از قبیل قوانین‏ ریاضی که عقل بشر ضرورت آنها و محال بودن خلاف آنها را کشف کرده است.


درمورد ادعاي خلاف نظام تكوين بودن اگر منظور خلاف ضروريات عقلي بودن آن است كه بايد بگوييم عقل همچين ضرورتي را درك نمي كند ولي اگر سخن در مورد خارق العاده بودن آن و بر خلاف نظام طبيعت است كه بايد بگوييم در معجزه نيز اين سخن مطرح است مانند شق القمر و سرد شدن آتش بر ابراهيم(ع) و اين امر از محالات نيست زيرا در اين نظام قوانين و عللي وجود دارند كه انسان به آن ها دست پيدا نكرده است.مثلا براي آتش مي توان چنين مثال زد كه نسوزاندن آتش ناشي از علت و قانوني بوده است كه مردم ازشناخت آن بي بهره بوده اند. براي بيان بيشتر ما در يك برسي بين قضايا به اين نتيجه ميرسيم برخي از قضايا ضروريه هستند مانند اينكه 4 زوج است و مثلث 3 ضلع دارد.اما برخي از قضايا چنين نيستند مانند اين كه آب در صد درجه به جوش مي آيد:عالم یک‏ جریان منظمی دارد که ما می‏بینیم و این جریان منظم را که ما می‏بینیم روزی‏ پی شب و شبی پی روز پیدا می‏شود و هیچ وقفه‏ ای در حرکت شبانه روز پیدا نمی‏شود یا اگر سنگی بالا باشد بیفتد به زمین، یا اگر گیاهی بخواهد موجود بشود به این شکل موجود بشود، یا اگر جسمی می‏خواهد برود بالا باید نیرویی‏ ضد نیروی جاذبه وجود داشته باشد که آن را ببرد بالا، اینها قانون هایی‏ است که خدا خودش وضع کرده برای عالم.

از نظر ما انجام دادن برخلاف‏ اینها یک امر ناممکن است، یعنی اگر ما بخواهیم پرواز کنیم برویم بالا، بدون وسیله نمی‏شود، چرا؟ زیرا خدا قانون عالم را اینجور وضع کرده. عمل‏ ما برخلاف قانونی است که خدا وضع کرده.


ولی از نظر خود خداوند که واضع‏ این قانون است و قانون بودن این قانون بستگی دارد به مشیت و اراده او، خواسته اینجور باشد، همان لحظه‏ ای که خداوند می‏خواهد اینجور نباشد دیگر اینجور نیست.




هرگز عقل ضرورت قوانین طبیعی را کشف نمی‏کند، عقل فقط وجود آنها را کشف می‏کند، فقط می‏بیند که این جریان به این شکل وجود دارد، اما عقل‏ نمی‏داند که آیا ضرورت دارد که حتما باید همین جور وجود داشته باشد یا ضرورتی ندارد، اینجور وجود دارد؟




قوانین طبیعی قوانینی است که بشر فقط وجود اینها را کشف کرده، هرگز ضرورت اینها را کشف نکرده است، و این اشتباهی است درباب علوم اگر ما بگوییم علوم طبیعی ضرورت را هم کشف می‏کند. اصلا علوم طبیعی مبتنی بر حس است. حس فقط وجود را کشف می‏کند. ضرورت، یک مفهوم عقلی و ساخته عقل انسان است. ضرورت نه مبصر است نه ملموس نه مسموع و نه‏ مشموم و انسان به هیچ حسی ضرورت را کشف نمی‏کند و لهذا بسیاری از فلاسفه‏ گفته‏ اند اصلا ضرورت ساخته عقل است.


در مورد معجزه مورد بحث نيز همين سخن جاري است كه نظام سيارات و چرخش زمين و...همه قوانين طبيعتي هستند كه خداوند آن ها را بنا كرده است و رخ دادن چنين واقعه اي امري خارج از نظام علي و معلولي نيست بلكه ناشي از علتي است كه انسان ها بدان علم پيدا نكرده اند.

یک روز وقتی می دیدید سنگ را که از بالا رها کنیم به زمین می افتد، می گفتند کشش در خود سنگ وجود دارد که مایل است خود را به مرکز زمین برساند.
و این حکمی بود که بر اثر تجربیات مکرر همه بر آن متفق بودند ولی پس از آمدن نیوتن، مطلب عوض شد و گفتند خیر، این سنگ نیست که میل به پائین آمدن دارد بلکه جاذبه در زمین است که سنگ را می کشد و پس از آن هم نظریه نسبیت مطرح گردید و در نظریه قبل تجدید نظر شد.
بنابراین این مقدار ثابت و متیقن است که رویدادها بدون علت نیستند ولی آیا علم به آن علتها خواهد رسید یا نه، معلوم نیست، و اینکه ما به مجرد آنکه رابطه ای را کشف می کنیم، نام آن را علت می گذاریم، خطاست؛ خیر؛ اینها علتهای حقیقی نیستند؛ نه حرارت علت تبخیر است و نه برودت علت انجماد؛ و نه جاذبه علت پائین آمدن سنگ و لذا این گونه روابط چه بسا تبدیل و تحول می یابد.

اینجا فرق میان ناموس طبیعت و قانون علیت بخوبی روشن می گردد. مثلاً به حسب ناموس طبیعی ما تا بحال هر چه دیده ایم یک انسان اگر بخواهد متولد شود، یک راه بیشتر ندارد، حتماً باید جنس مذکر و جنس مؤنث هر دو باشند و نطفه آنان با یکدیگر ترکیب شود تا انسانی پدید آید.
اما آیا قانون اصیل علیت در اینجا حکمفرماست؟ یعنی آیا غیر این محال است و نمی شود که یک وقت سلولی که در رحم زن تکوین می یابد، چنان استعدادی را دارا گردد که هم کار سلول زن را انجام دهد و هم کار سلول مرد را؟
عقل در اینجا نفی نمی کند. بلکه می گوید: ما تا بحال اینطور دیده ایم و به این شکل نیافته ایم، ولی ممکن است به شکل دیگری که ما هنوز به رازش آگاه نشده ایم با دمیدن، اوول زن استعداد اسپرم مرد را نیز پیدا کند و اگر چنین بشود قانون علیت نقض نشده بلکه ناموس طبیعت نقض گردیده است و این است معنای معجزه.

براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد:

آشنایی با قرآن 1و2، صفحه 211-214، سطر 3تا20

ادامه دارد...

سلام

همانطور که میدانیم حرکت ظاهری خورشید در اثر گردش زمین به دور محور خود رخ می دهد. درواقع خورشید از خود حرکتی ندارد. بنابراین برای بازگشت خورشید، باید زمین توقف کرده و شروع به چرخش برعکس نماید!! به نظر شما اگر امام علی و امام صادق به هنگام نقل این معجزه روشنگری میکردند و به مردم اعلام می کردند که این واقعه ردالشمس نیست ( مثلا یاایهالناس خورشیدثابت است وحرکتی ندارد!!) بلکه ردالارض می باشد، دامنه تاثیر این معجزه بیشتر نبود؟؟ حداقل این معجزه برای آیندگان بعد از گالیله قابل استنادتر بود!!


با سلام

در تکمیل بحث بگویم که بعضی از امور بنظر ما کاملا محال می نماید اما واقعا انجام شده اند مواردی داریم از این قبیل که برای معاصرین نیز رخ داده واگر این داستانها را ندیده ونشنیده بودیم قبول ردالشمس و.... سخت بود .

برای مثال حامله شدن زنی که رحمش را کلا برداشته بود بر اثر دعای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله

یا بوجود آمدن لحظه ای یک بازار و ... و نامرئی شدن ناگهانی آن ! در داستان امام عصر (عج) و حواله ایشان به بازار مزبور ....

یا برگرداندن و تصرف در زمان وعقب کشیدن زمان (انبساط وانقباض واقعی زمان) که حقیقتا شگفت است و صعب اما گریزی از قبولش نیست چون متواتر اتفاق افتاده ودر کتاب روح مجرد و لاله ای از ملکوت و در محضر لاهوتیان و نشان از بی نشانها و....نمونه هایی از آن مذکور است که توصیه میشود دوستان در این قبیل مسائل دقت وتامل ویژه داشته باشند .


واولیاء الله مثل خود الله در ملکوت اشیاء دخل وتصرف میکنند وصاحب الزمان نیز یعنی متولی زمان که قدرت تصرف در زمان و قبض وبسط آنرا دارد و اگر به این بینش برسیم دیگر قبول معجزاتی از قبیل رد الشمس و شق القمر و احیای مردگان و عصای موسی ودم عیسی .... ساده میشود ....فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ ....

سلام وعرض ادب خدمت خیرالبریه گرامی

خیر البریه;192778 نوشت:
برای مثال حامله شدن زنی که رحمش را کلا برداشته بود بر اثر دعای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله

گر چه که حاملگی خارج از رحم امکان وقوع دارد و اکثر آن منجر به موارد حاد و اورژانس میشود و در صورت عدم رسیدگی امکان تلف شدن مادر وجود دارد و گاهاً هم جنین سقط میگردد و منجر به حادثه وخیمی نمیشود
از لحاظ تئوری کاشتن جنین در داخل بدن خارج از محل رحم حتی در بدن مرد چنانچه کسی داوطلب و قادر به پرداخت هزینه های آن باشد امکان دارد
ولی داستان شما شاهدان بی طرف و مدارک پزشکی قابل قبول دارد؟
خیر البریه;192778 نوشت:
حقیقتا شگفت است و صعب اما گریزی از قبولش نیست چون متواتر اتفاق افتاده ودر کتاب روح مجرد و لاله ای از ملکوت و در محضر لاهوتیان و نشان از بی نشانها و....نمونه هایی از آن مذکور است که توصیه میشود دوستان در این قبیل مسائل دقت وتامل ویژه داشته باشند .

آیا هر نقل قول متواتری قابل قبول است؟

موفق باشید

موضوع قفل شده است