فعاليت هاي امام عسگري(ع)------بركات حجت خدا
تبهای اولیه
امام عسکری ـ ع ـ با وجود همه این فشارها و نظارتها و مراقبتهای بیوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام میداد که میتوان آنها را بدینگونه خلاصه کرد:
1. کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى؛
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیکها و ارسال پیامها؛
3. فعالیتهای سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارتها و مراقبتهای حکومت عباسى؛
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بهویژه یاران خاص خود؛
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
6. آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.
زمينه سازي براي ظهور
از روایات ظاهر می شود که آن حضرت بیشتر اوقات محبوس و ممنوع از معاشرات بود و پـیوسته مشغول بود به عبادت چنانچه از روایت بعد ظاهر می شود.
و مسعودی روایت کرده که حضرت امام علی نقی (ع)پنهان می کرد خود را از بسیاری از شیعیان خود مگر از عدد قلیلی از خواص خود و چون امر منتهی شد به حضرت امام حسن عسکری (ع)از پشت پرده با خواص و غیر خواص تکلم می فرمود
مگر در آن اوقات که سوار می شد برای رفتن به خانه سلطان ، و این عمل از آن جناب و از پـدر بزرگـوارش پـیش از او مقدمه بود برای غیبت حضرت صاحب الزمان (عج)
که شیعه به این ماءلوف شوند و از غیبت وحشت نکنند و عادت جاری شود در احتجاب و اختفاء
پي نوشت:
- ( اثبات الوصیة ) ص 272.
نیست که تو می گویی زیرا که این کلامی نیست که از مانند تو سر زند و تو هنوز به آن مرتبه نرسیده ای که فهم چـنین مطلبی کنی ، با من بگو از کجا گفتی آن را؟
گفت : حضرت امام حسن عسکری (ع)مرا به آن امر فرمود،
کندی گـفت : الا ن حقیقت حال را بیان کردی ، این نحو مطالب بیرون نمی آید مگر از این بیت ،
پس آتش طلبید و آنچه در این باب تاءلیف کرده بود سوزانید.
پي نوشت:
- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/457.
در ( بحارالانوار ) است که صاحب ( تاریخ قم ) روایت کرده از مشایخ قم که ابوالحسن حسین بن حسن بن جعفر بن محمّد بن اسماعیل بن الا مام جعفر الصادق (ع)در قم بود و شرب خمر می کرد علانیه ،
پـس روزی برای حاجتی رفت به در سرای احمد بن اسحاق اشعری که وکیل اوقاف بود به قم و اذن دخول خواست احمد او را اذن نداد سید برگـشت به منزل خود با حال غم و اندوه .
پس از این قصه احمد بن اسحاق متوجه به حج شد هیمن که به سرّ من راءی رسید اجازه خواست که خدمت ابومحمّد حسن عسکری (ع)مشرف شد حضرت او را اجازه نداد، احمد بدین جهت گریه طولانی کرد و تضرع نمود تا حضرت اذنش داد.
پـس چـون خدمت آن حضرت رسید عرض کرد: یابن رسول اللّه ! برای چـه مرا منع کردی از تشرف به خدمت خود و حال آنکه من از شیعیان و موالیان توام .
فرمود به جهت اینکه تو برگردانیدی پسر عموی ما را از در منزل خود، پس گریست احمد و قسم یاد کرد به خداوند تعالی که او را منع نکرد از دخول در منزلش مگر به جهت آنکه توبه کند از شرب خمر،
فرمود: راست گـفتی و لکن چـاره ای نیست از احترام و اکرام ایشان بر هر حالی ، و آنکه حقیر نشماری ایشان را و اهانت نکنی به ایشان که از خاسرین خواهی بود به جهت انتسابشان به ما.
پـس چـون به احمد برگشت به قم اشراف مردم به دیدن او آمدند و حسین نیز با ایشان بود چـون احمد، حسین را دید برجست از جای خود و استقبال کرد او را و اکرام نمود او را و نشانید او را در صدر مجلس خود، حسین این کار را از احمد بعید و بدیع شمرد و سبب آن را از او پـرسید.