نسبت ولی فقیه با قانون اساسی

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=arial][=&quot]متأسفم که مجبور به ورود به چنین مجادلات سخیفی شده ام.
[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]از مصادیق استدلال نادرست (و نشناختن صغری و کبری درست)، یکی هم این است که "نسبت ولی فقیه با قانون اساسی" را منحصر به "22 سال زعامت مقام معظم رهبری" بدانند و در عین اینکه نمونه هایی از صدور "حکم حکومتی" توسط ایشان را در مواردی که "هنوز قانون نشده بودند" ذکر می کنند، به عنوان یادآوری می فرمایند: "رهبری در مقام قانونگذاری نیستند"![/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]یا بدون توجه به ضوابط فقهی متجلی در قانون و حتی بی توجه به اصل 4 قانون اساسی، بگویند "همه در برابر قانون مساویند" و مثلا هیچ فرقی بین زن و مرد قائل نباشند![/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]جای تأسف است که با وجود تبلیغ و ترویج 32 ساله ی مبحث خطیر ولایت فقیه، هنوز این بحث تا این اندازه مهجور و مغفول است و در بین بعض طلاب(!) نیز هنوز هستند کسانی که دست کم بر مبانی رسمی تبلیغ شده ی آن هم وقوف و اشراف حداقلی ندارند.
[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]در پایان، شایسته نمی دانم این مطلب را ناگفته بگذارم که صرف نظر از سواد کافی داشتن یا نداشتن برای بحث، باید به خاطر داشته باشیم که "ادب نقد" هم به اندازه ی "محتوای نقد" اهمیت دارد.[/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]با سپاس[/][/]

فریاد;129790 نوشت:
درود
من یه چند تا مشکل برام ایجاد شده!1- شما 6 تا پست بیشتر اینجا نزدی! ولی جوری حرف می زنی انگار مدیر سایت هستی!!

سلام علیکم:Gol:

جناب فریاد

لطفاً احترام به مخاطبین را رعایت کنید و با ادبیات خاص تان و با گوشه و کنایه سخنرانی نکنید.

فریاد;129790 نوشت:
2- این بحث خواهی نخواهی مصداقی است. یعنی دو نفر که بیشتر ولی فقیه توی این مملکت نبودند! پس هر حرفی بزنیم بالاخره یکی از این دو را شامل می شود! اگر هم یک بحثی بکنیم که مصداق این دو نفر نباشد. همان اولش اعتراض می کنند که : شما به یکی از این دو دارید تهمت می زنید!!

بحث ولایت فقیه پیش از آنکه مصداقی باشد و به شخص یا اشخاص مربوط شود یک بحث مفهومی است صحبت از یک جایگاه است بحث شخصیتی است. پس لطفاً مبانی و آداب بحث را رعایت کنید.
فریاد;129790 نوشت:
3- من قبل این آزموده ای که گفتید را ازمودم. در مورد قضاوت شما هم دو تا جنبه دارد. یا ادم بی طرفی هستید که با دیدن امضای من تا اخرش را می خوانید! یا جزوی از همین سایت هستید ( با نام کاربری جدید!) که اگر در بحجث جدید هم پستهای من حذف شود می گویید : حتما قوانین سایت را رعایت نکرده ام!!
پس چه مرضی است که من نیم ساعت بنشینم و استدلال بکنم!؟ تا یک سری بیان و با یک کلیک حذفش بکنند؟

از الان به مدیران می گویم. حرفهاتون را که زدید! اجازه حرف مخالف هم که نمی دید! پس حداقل مانند یک سانسورچی مهربان قبل از اینکه من زحمت زدن پست بکشم . شما سانسور بکنید!!
اینطوری نه سیخ می سوزه نه کباب!!


آقای فریاد

برای چندمین بار شما را به رعایت قوانین سایت توصیه می کنم، از بکار بردن ادبیاتی که حاکی از بزرگنمائی و مظلوم نمائی است به شدت پرهیز نمایید، کاربران عزیز می دانند که با این ادبیات جنجالی نمی توانید مدیران سایت را از انجام رسالت شان در برخورد با پست های انحرافی تان صرفنظر کنید.

ضمناً علیرغم اینکه در پست های بعدی شما مطلب جدیدی نمی بینم، بجز ادبیات جدید و منحصر بفردتان، اما آنچه شما تحت عنوان نقد در پست های بعدی تان آورده اید که در پست های اولیه و پاسخ کارشناسان و بعضی کاربران به آنها پرداخته شده لکن به قدر وسع و فرصت به آنها خواهیم پرداخت.

موفق ...:Gol:

فریاد;129875 نوشت:
در کشورهای مختلف دو نوع سیاست بین حاکم و قانون وجود دارد.

1- دیکتاتوری : که در ان حاکم است که بر قانون ارجح است و درواقع اوست که قانون وضع می کند. و او خود قانون است. 2- دموکراسی : که در آن قانون است که بر حاکم ارجح است و ملاک انتخاب حاکم قانون است.
در هر دو سیستم بنوعی می توان یک قاعده مندی و اصولی را پیدا کرد. اما در سیاست ایران رابطه حاکم ( که ولیه فقیه ) است. و قانون اساسی یک تناقض لاینحل است! بطوریکه برای توجیه ان عالمان به یک سفسطه افتادند.
یعنی از یک سو ما می گوییم ملاکهای انتخاب ولی فقیه راه های قانونی است و مجلس خبرگان بر ان ناظر است.
اما از سویی بعد از انتخاب ( یا بهتر بگویم حتی قبل از انتخاب ) ولی فقیه قانون را زیر پای وی قرار می دهیم . و این ولی فقیه است که قانون را می تواند زیر و رو بکند.
و این یک سلسله تناقضی است که هیچ منطقی را نمی توان در ان یافت. یعنی کشوری که ادعای دموکراسی می کند! اما دیکتاتوری است!!
که البته عالمان برای حل این تناقض شروع به توجیهاتی شدند مثل اینکه " ولی فقیه مقبولیت را از مردم می گیرد اما مشروعیت را از خداوند " ( به زبان ساده : خدا بنده مردم است!! که هرچه مردم انتخاب بکنند! باید زیرش مهر مشروعیت بزند!!)
وقتی این ماجرا را می بینیم . یاد کتاب معروف قلعه حیوانات می افتیم. انجا که وقتی حیوانات بر کشاورز پیروز می شوند و قوانینی وضع می کنند. و بعد همه این قوانین به نوعی تغییر می کند تا خوکها همان ظلم انسانها را بر حیوانات دیگر روا بدارند.
و جمله معروف " همه با هم برابرند ولی برخی برابرترند!"
درواقع می توانیم بگوییم قانون اساسی ایران فقط توجیهی سفسطه ای است برای حاکمیت غیر دموکراسی در کشوری دیکتاتوری!

سلام مجدد

جناب فریاد

متأسفانه باید عرض کنم شما حتی نسبت به اصول اولیه ولایت فقیه و حکومت اسلامی آشنائی ندارید تا چه رسد به روح و باطن و جزئیات ان، بی شک بر همه روشن است که شما تحت تأثیر یکسری شبهات ضعیف، قرار گرفته و با فرضیه بافی های ذهنی تان، امر ولایت فقیه که ریشه در حقیقت ولایت الله و حقیقت دین الهی دارد نزد شما با دیکتاتوری معمول در غرب مشتبه شده است.

متأسفانه همانطور که عرض کردم بدلیل عدم آشنائی عمیق شما به اصول و احکام اسلامی، سیستم حکومت را صرفاً در دو نوع حکومت دیکتاتوری و دموکراسی تصور می کنید و این اولین و بزرگترین اشتباه شماست و عدم آشنائی شما به حقیقت دین اسلام و یا عدم اعتقادتان به حقیقت دین را گواهی می دهد.

برای روشن شدن شما مقدمتاً مطالبی را مختصر، در خصوص حکومت از منظر اسلام تقدیم می کنم:

گفتنی است؛ از نظر اسلام، حاكم باید مورد پذیرش و قبول مردم قرار گیرد و بدون مشاركت و همكاری مردم حكومت اسلامی فاقد قدرت اجرایی خواهد بود و نمی تواند احكام اسلامی را اجرا كند.

حال این سؤال مطرح می شود آیا در بینش اسلامی تنها رأی مردم معیار قانونی و مشروع بودن حكومت است و عملكرد مجریان قانون فقط در سایه رأی مردم مشروعیت می یابد،(نظیر حکومت های دموکراسی) یا عامل دیگری نیز باید ضمیمه گردد؟ به عبارت دیگر، آیا پذیرش مردم شرط لازم و كافی برای قانونی بودن حكومت است و یا شرط لازم برای تحقق عینی آن است؟

در پاسخ باید گفت كه آنچه در نظریه ولایت فقیه مطرح است و‌ آن را از اَشكال گوناگون حكومت های دموكراتیك مورد قبول جهان امروز و غیر دموکراتیک متمایز می كند، عبارت است از این كه ملاك مشروعیت وقانونی بودن حكومت از نظر اسلام، رأی مردم نیست، بلكه رأی مردم به مثابه قالب است و روح مشروعیت را اذن الهی تشكیل می دهد، واین مطلب ریشه در اعتقادات مردم و نوع نگرش یك مسلمان به عالم هستی دارد.

توضیح آنكه: شخص مسلمان عالم هستی را مِلك خدا می داند و معتقد است كه مردم همه بنده خدا هستند و در این جهت تفاوتی بین افراد نیست و همه یكسان از حقوق بندگی خدا برخوردارند.

از جملۀ این حقوق بندگی حق آزادی است که موهبتی الهی به همه بندگان است، بی شك سلب آزادی ها و سلب حقوق افراد متخلف از سوی مجریان قانون باید مشروع ومنطبق برحق باشد. درست است كه مجرم باید مجازات شود، اما چرا شخص خاصّی باید متصدی آن شود و نه دیگری؟ گمارده شدن افراد خاصّی برای اجرای قانون و مشروعیت یافتن رفتار آنها باید برخوردار از دلیل و ملاك باشد. چون رفتار آنها نوعی تصرف مالكانه در انسانهاست: كسی كه مجرم را زندانی می كند، در حوزه وجودی او تصرف می كند و اختیار و آزادی را از او سلب می كند و او را در فضای محدودی محبوس می كند و اجازه نمی دهد كه به هر كجا خواست برود، نظیر مالكی است كه برده مملوك خود را تنبیه می كند.

پس می بینیم که در بینش اسلامی ملاك مشروعیت قوه مجریه چیزی جز رأی اكثریت مردم است. و آن ملاك، مشروعیت اذن خداوند است، چون انسانها همه بنده خدا هستند و خدا باید اجازه دهد كه دیگران در بندگان، ولو بندگان مجرمش تصرف كنند. و كسی حق ندارد این آزادی را از دیگران سلب كند. از اینرو كسی حق سلب آزادی را حتّی از افراد مجرم دارد كه مالك آنها باشد و او خداوند است و یا کسانی که ولایت مأذون، من قبل الله دارند.

در نتیجه امتیاز نظریه ولایت فقیه برسایر نظریات مطرح شده در فلسفه سیاست و در باب حكومت، (که شما نیز به آنها اشاره کردید) به این است كه آن نظریه از توحید و اعتقادات اسلامی ریشه می گیرد. در این نظریه حكومت و تصرف در انسانها باید مستند به اجازه الهی باشد.

- برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: تلخيصی از کتاب نظريه سياسي اسلام، ص35، با تغییر و تصرف.

موفق باشید ...


[=arial][=&quot]درود بر صدیق عزیز[/][/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]دوست گرامی، گمان می کنم پرداختن به مبانی مشروعیت ولی فقیه، استبدادی بودن یا نبودن و غیره به این تاپیک مربوط نباشد و چون هر یک از این مطالب در تاپیک های مستقل دیگر کراراً مورد بحث قرارگرفته اند، ظاهرا ذکر لینک کفایت کند.
[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]ضمن اینکه پرداختن مجدد به این مفاهیم (خاصه چون چیزی اضافه تر از نوشته های قبلی هم ندارد) علاوه بر اینکه خارج از ما نحن فیه است، تکرار مکررات هم خواهد بود.[/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]تا آنجا که به بحث "نسبت ولی فقیه با قانون اساسی" مربوط می شود، گفتنی ها طی پستهای 19 تا 22 مطرح شده است و هدف روشن شدن حقیقت موضوع را احتمالا تا حدود زیادی تأمین می کند. [/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]
[=arial][=&quot]با سپاس[/][/]

صدیق;130010 نوشت:
سلام علیکم جناب فریاد لطفاً احترام به مخاطبین را رعایت کنید و با ادبیات خاص تان و با گوشه و کنایه سخنرانی نکنید.

درود
به نظر شما وقتی کسی بیاید و حرف من را که تجربه این سایت و بحثهایش را داشتم. غیر مستقیم رد بکند! چه جوابی باید به وی داد؟
ضمن اینکه من ادم رکی هستم. و اهل تعارفات عامیانه نیستم. اگر با گوشه و کنایه حرفی را نزنم. مطمئن باشید پستم بدتر از این خواهد شد.
صدیق;130010 نوشت:
بحث ولایت فقیه پیش از آنکه مصداقی باشد و به شخص یا اشخاص مربوط شود یک بحث مفهومی است صحبت از یک جایگاه است بحث شخصیتی است. پس لطفاً مبانی و آداب بحث را رعایت کنید.

بله بحث جایگاه است. اما همین جایگاه گره خورده در اشخاصش هست.
اگر جایگاهی مثل نمایندگی مجلس که هزاران تن در ان هستند باشد حرف شما کاملا درست است. می توان گفت حرفی که زده می شود برخی را شامل می شود و برخی دیگر را شامل نمی شود.
اما وقتی شما جایگاهی را مورد نقد قرار می دهی که فقط یک نفر در ان هست. دیگر همان نقد به آن فرد هم بازمی گردد.
ضمن اینکه فکر نکنم نقد شخص دور از مبانی و ادب بحث باشد که شما می گویید مبانی و ادب بحث را رعایت بکنید!!
ولی فقیه یک فرد در جامعه سیاسی است که ممکن است اشتباه بکند. پس نقد وی بی ادبی و توهین نیست. و در واقع مشکل شما در این حوزه این است که چون شما با همان استدلالها ( که به رد ان بعدا می پردازم ) ولایت ایشان را ولایت پیامبر می دانید. اکنون برای وی تقدسی پیامبری ایجاد کرده اید. که حق نقد وی را از دیگران گرفته اید. و تصور می کنید هر کسی وارد حجوزه نقد شخص ولیه فقیه شود. دور از ادب و مبانی بحث شده است.
صدیق;130010 نوشت:
آقای فریاد برای چندمین بار شما را به رعایت قوانین سایت توصیه می کنم، از بکار بردن ادبیاتی که حاکی از بزرگنمائی و مظلوم نمائی است به شدت پرهیز نمایید، کاربران عزیز می دانند که با این ادبیات جنجالی نمی توانید مدیران سایت را از انجام رسالت شان در برخورد با پست های انحرافی تان صرفنظر کنید.

من هم نگفتم رسالتشان را انجام ندهند. من گفتم : من می خواهم اینجا بحث بکنم. بر طبق رسالت مدیران من و امثال من حق اظهار نظر و ورود به این بحث را ندارم. ( چون نظر مخالف سیاستهای این سایت را می زنم ) پس رسالتشان را انجام بدهند. قبل از اینکه من زحمت زدن پست را به خود بدهم تاپیک را ببندند.
صدیق;130010 نوشت:
ضمناً علیرغم اینکه در پست های بعدی شما مطلب جدیدی نمی بینم، بجز ادبیات جدید و منحصر بفردتان، اما آنچه شما تحت عنوان نقد در پست های بعدی تان آورده اید که در پست های اولیه و پاسخ کارشناسان و بعضی کاربران به آنها پرداخته شده لکن به قدر وسع و فرصت به آنها خواهیم پرداخت. موفق ...

لا اقل ما ادبیات جدیدی ارائه می دهیم!!
شما هم موفق باشید!

جناب سیاوش بزرگ مهر

تاسف شما ناشی از وجدانتان است و گمان می کنید حرفی که زدم حرف بیجاییست. پس خوشحالم که با خوش قلبی در بحث حاضرید. اما شما حرفم را آنطور که نیست تعبیر کردید. و بحث و گفتگو را مجادله خواندید و آن را سخیف عنوان کردید.
اگر بحث و روشن گری از دو طرف ( هم از طرف منتقد و هم از طرف پاسخگو) را بخاطر موضوع بحثش سخیف عنوان کنید، پس پاسخگویی به شبهات دینی نیز سخیف است، چون میدانیم کسی که شبهه ای را که شنیده با متخصص دین مطرح می کند، قطعاً دلیلی برای اثبات شبهه نخواهد داشت.

ما دلایلمان را میگوییم و شما دلایلتان را میگویید و عده ای در اینجا احساسات بر عقلشان غلبه کرده و می خواهند با نیش و کنایه و کمال تنفر شروع به بحث و حرف های زننده کنند، امیدوارم "سخیف" خواندن بحثی که شما "مجادله" خواندید از این قبیل نباشد، و انشاء الله خود من هم با کمال خونسردی بحث را ادامه بدم.

دلم میخواد چنان محترمانه بحث کنم که مثل آن که رو در رو و چشم به چشم هم ایستادیم و داریم بحث می کنیم.

اما منظورم چه بود:

این که همه در برابر قانون حتی رهبر مساوی هستند، به این معنا است که رهبر و دیگر مسئولین نمی توانند از قانونی که بر آنان نظارت دارد تخلف کنند. بر اساس قانون اساسی بر رهبر نظارت می شود، پس نسبت قانون اساسی به رهبر نسبت ناظم است.
بنابر این با القابی چون روح قانون و ... نمی شود رهبر را از قوانینی که بر او نظارت دارد فراتر برد.
رهبر بنابر قانون اساسی رهبر است و بنابر قانون اساسی نیز می شود از رهبری کنار برود.

اگر بخاطر این که رهبر مجری قانون است روح قانون خوانده می شود، پس در این نظام همه مجری قوانینی هستند که بر آنها نظارت دارد، رئیس جمهور مجری قوانین خویش است، و دیگر مسئولین هم مجری قوانین خویش هستند. پس آنها هم روح قانون خودشانند..

صدیق;130022 نوشت:
سلام مجدد جناب فریاد متأسفانه باید عرض کنم شما حتی نسبت به اصول اولیه ولایت فقیه و حکومت اسلامی آشنائی ندارید تا چه رسد به روح و باطن و جزئیات ان، بی شک بر همه روشن است که شما تحت تأثیر یکسری شبهات ضعیف، قرار گرفته و با فرضیه بافی های ذهنی تان، امر ولایت فقیه که ریشه در حقیقت ولایت الله و حقیقت دین الهی دارد نزد شما با دیکتاتوری معمول در غرب مشتبه شده است.

درود مجدد
متاسفم برای کسی که اینهمه افراد را به رعایت ادب و مبانی بحث فرا می خواند. اما ساده ترین شرط اصلی یک بحث را نمی داند!
و ان اینکه در بحث حرف را نقد بکند نه شخص را ترور شخصیت بکند.
البته این یک مبانی خیلی ساده است که تخطئه گوینده جزو سفسطه های آشنا در حوزه فلسفه است!!
و شروع این بحث با همین سفسطه نشان از این دارد که شما در باقی بحث می خواهید چه بگویید و چه استدلالهای منطقی بر گفتارتان دارید!

باقی بحثتان هم به قول جناب بزرگمهر در این حیطه نیست. که من بخواهم جواب بگویم. در راستای تاپیک اگر نقدی بر صحبتهای من دارید بیان بفرمایید.

nejatam;130048 نوشت:
جناب سیاوش بزرگ مهر

تاسف شما ناشی از وجدانتان است و گمان می کنید حرفی که زدم حرف بیجاییست. پس خوشحالم که با خوش قلبی در بحث حاضرید. اما شما حرفم را آنطور که نیست تعبیر کردید. و بحث و گفتگو را مجادله خواندید و آن را سخیف عنوان کردید.
اگر بحث و روشن گری از دو طرف ( هم از طرف منتقد و هم از طرف پاسخگو) را سخیف عنوان کنید پس پاسخگویی به شبهات دینی سخیفترین عملیست که می شود در نظام دین به عمل آورد.

ما دلایلمان را میگوییم و شما دلایلتان را میگویید و عده ای در اینجا احساسات بر عقلشان غلبه کرده و می خواهند با نیش و کنایه و کمال تنفر شروع به بحث و حرف های زننده کنند، امیدوارم "سخیف" خواندن بحثی که شما "مجادله" خواندید از این قبیل نباشد، و انشاء الله خود من هم با کمال خونسردی بحث را ادامه بدم.

اما منظورم چه بود:

این که همه در برابر قانون حتی رهبر مساوی هستند، به این معنا است که رهبر و دیگر مسئولین نمی توانند از قانونی که بر آنان نظارت دارد تخلف کنند. بر اساس قانون اساسی بر رهبر نظارت می شود، پس نسبت قانون اساسی به رهبر نسبت ناظم است.
بنابر این با القابی چون روح قانون و ... نمی شود رهبر را از قوانینی که بر او نظارت دارد فراتر برد.
رهبر بنابر قانون اساسی رهبر است و بنابر قانون اساسی نیز می شود از رهبری کنار برود.

اگر بخاطر این که رهبر مجری قانون است روح قانون خوانده می شود، پس در این نظام همه مجری قوانینی هستند که بر آنها نظارت دارد، رئیس جمهور مجری قوانین خویش است، و دیگر مسئولین هم مجری قوانین خویش هستند.



درود بر شما

اساسا پست بنده ناظر به فرمایش جنابعالی نبود، بلکه بخشهایی از نوشته ی جناب میثم را نقل کردم. هیچ مشکلی هم با پرسش و پاسخ ندارم. در عین حال معتقدم

همه ی ما باید به ضوابط و ادب نقد ملتزم باشیم.

با سپاس از توضیح شما

. (به مطالب شما در همان پستهایی که قبلا معرفی کردم پرداخته ام)

برادران به جای این که به همدیگر تاسف بخوریم چاره ای بکنیم.

سیاوش بزرگمهر متاسف است که در این بحث شرکت می کند.
فریاد متاسف است که ساده ترین شرط بحث دانسته نمی شود.
صدیق متاسف است که اصول اولیه ی ولایت فقیه آشنایی نیست.

سیاوش بزرگمهر;130035 نوشت:
[=arial][=&quot]درود بر صدیق عزیز
[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]دوست گرامی، گمان می کنم پرداختن به مبانی مشروعیت ولی فقیه، استبدادی بودن یا نبودن و غیره به این تاپیک مربوط نباشد و چون هر یک از این مطالب در تاپیک های مستقل دیگر کراراً مورد بحث قرارگرفته اند، ظاهرا ذکر لینک کفایت کند.

[=arial][=&quot]ضمن اینکه پرداختن مجدد به این مفاهیم (خاصه چون چیزی اضافه تر از نوشته های قبلی هم ندارد) علاوه بر اینکه خارج از ما نحن فیه است، تکرار مکررات هم خواهد بود.


[=arial][=&quot]تا آنجا که به بحث "نسبت ولی فقیه با قانون اساسی" مربوط می شود، گفتنی ها طی پستهای 19 تا 22 مطرح شده است و هدف روشن شدن حقیقت موضوع را احتمالا تا حدود زیادی تأمین می کند.


[=arial][=&quot]با سپاس


درود بر بزرگمهر عزیز ...:Gol:

که همیشه با نظرات و تذکرات منطقی و بجای شان به مباحث جهت می دهند و باعث افتخارات است که بتوانیم بیش از گذشته و در سطح وسیعی ما و کاربران از حضور فعال ایشان بهره مند شویم:

دوستان عزیز

چنانکه جناب بزرگمهر اشاره فرممودند در خصوص "نسبت ولایت فقیه و قانون اساسی در حکومت اسلامی" در پست های صفحات اول تا سوم توسط کارشناسان و جناب بزرگمهر پرداخته شده و اشکالات تکراری آقای فریاد که به بحث مشروعیت ولایت فقیه مربوط است نیز در تایپیک های زیر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11364

http://www.askdin.com/showthread.php?t=5200

http://www.askdin.com/showthread.php?t=1042

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2783

http://www.askdin.com/showthread.php?t=5179

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3284

http://www.askdin.com/showthread.php?t=1350&page=5

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3083

و تایپیک های بیشتر:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11842

بدلیل غیر ضروری بودن ادامه این تایپیک، پیشگیری از انحراف مباحث و کافی بودن پاسخ های داده شده، این تایپیک بسته می شود.

موفق باشید ...:Gol:

سلام علیکم

دقیقاً نمی دانم کدام پست ها را می گویید، اما آنچه مسلم است و به صورت صریح روشن است این است که رهبر نمی تواند از حوزه اختیاراتش فراتر برود.

مثلاً جهت تغییر قانون اساسی باید مراحل قانونیش را طی کند، و یا جهت برکنار کردن رئیس جمهور حتماً باید یک دلیل وجود داشته باشد. و یا هرگز نمی تواند بر مجلس خبرگان امر کند که چگونه بر من نظارت کنند، یا آنچه که خلاف است را موجه بخواند و یا ناظرانش را مطیع خود کند و به کلی از قانون اساسی فراتر رود.

پس ولایت مطلقه در چهارچوب قانون اساسی است.

موضوع قفل شده است