اسناد حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها از کتب اهل سنت
تبهای اولیه
بسم الله المنتقم القهار
(( ... سپس ابابکر دوسال وچند ماه حکومت کرد که مریض شده ودرهمان مریض شده ودر همان مرضی که مرد گفت :
همانا درد شدید برمن غلبه کرده است . . . ای کاش خانه علی را بحال خود وا می گذاشتم اگرچه بامن اعلان جنگ می کردند . . .))
صلاح الدین خلیل بن صفدی(درگذشته سال764هجری) درکتاب خود الوافی بالوفیات چاپ بیروت 1401 هجری ج 6 ص 17 ش2444 می گوید:
نظام معتزلی معتقد است که:
«بدون شک عمر چنان فاطمه علیهاالسلام را زد که محسن از او سقط شد»
أبیالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبیبکر احمد شهرستانی (در گذشتهی سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحهی 57 میگوید:
«همانا عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».
یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحهی 137 چاپ بیروت تحت عنوان"ایّام ابی بکر" (دوران حکومتی ابوبکر) نقل میکند:
زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفه ی پیامبرحالت چگونه است؟
ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمیخورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم:
ای کاش قلاده ی خلافت را به گردن نینداخته بودم...
ای کاش خانه ی فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ میکردند.
عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای و دانشمندان معاصر اهل سنت درکتاب :السقیفه و الخلافه چاپ قاهره ص14 می گوید:
عمربن الخطاب به منزل علی آمده درحالی که درمنزل طلحه و زبیر و عده ای از بزرگان مهاجرین جمع بودند و گفت : بخدا قسم یا برای بیعت (با ابوبکر) از خانه خاج می شوید و یا آنکه خانه را بر شما آتش می کشم؟
همچنین نقل شده که : ابو بکر ،عمر را با عده ای بسوی خانه علی فرستاد ، عمر با اصحابش با آتش بطرف خانه آنها حرکت کرده تا آنجا را به آتش بکشیند چرا که آنان از بیعت با ابابکر خود داری کرده بودند
دراین میان شخصی به عمر گفتآیا میدانی در این خانه فاطمه است؟
لکن عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد .
عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند میگوید:
تا آنکه ابو بکر از عدهای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبیر و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و آنها در خانهی فاطمه علیهاالسلام از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوی آنان فرستاد.
عمر روانهی منزل فاطمه علیهاالسلام شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت:
قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج میشوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش میکشم.
شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیهی عمر)، در این خانه فاطمه علیها السلام است!
عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش میکشم!
عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند میگوید: تا آنکه ابو بکر از عدهای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبیر و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و آنها در خانهی فاطمه علیهاالسلام از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوی آنان فرستاد. عمر روانهی منزل فاطمه علیهاالسلام شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج میشوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش میکشم. شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیهی عمر)، در این خانه فاطمه علیها السلام است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش میکشم!
با سلام و عرض ادب
همانطور كه در عكس هم ذكر شده در روایات اهل سنت وارد شده است که ابی بکر در هنگام احتضار و اواخر عمر خود ، از انجام چند کار احساس پشیمانی و ندامت کرد و آرزو می کرد که ایکاش این کارها را انجام نمیداد .
یکی از این کارها ، حمله به خانه وحی بود.بنا به نقل طبری ( محمد بن جریر ) در تاریخ الامم و الملوک ( مشهور به تاریخ طبری ) ج2 ص 619 ( چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان – سنه 1403 ه ق .
ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم 1- ایکاش به خانه فاطمه ( سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .
2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمیسوزاندم
3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.
منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.
منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:
السقیفة وفدک - الجوهری - ص 43 و ص75
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 - 47
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 – ص24
تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423
میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109
لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189
العقد الفرید - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 یا ج4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24
الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36
تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 137
تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118
المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62
الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87
( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر ... یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )
کنز العمال - المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633
الاموال - ابو عبید - ج1 - ص 304
مروج الذهب – المسعودی - ج2 - ص 301 – 302
ادامه دارد...
طبری در تاریخ خود مینویسد: «عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد.»[تاریخ طبری ۲/ ۴۴۳، چاپ بیروت]
مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در اینخانه، فاطمه، دختر پیامبر است، او گفت: باشد! او میگوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای پیامبر خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزندان خطاب و ابیقحافه رسید، وقتی مردمی که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند، گریهکنان برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرونکشیدند، نزد ابوبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی گفت: اگربیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم.
.
[="DarkGreen"]اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت[/]
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5284
دانلود همه تصاویر یکجا