وسواس فکری مذهبی من

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وسواس فکری مذهبی من
سلام ازتون خواهش میکنم من رو به سایت ها و بخشهای دیگه ارجاع ندید من روی پاسخ گویی کارشناس شما حساب کردم و مشکلم جوریه که هیچ جا جز چنین جایی نه میتونم مطرحش کنم و نه پاسخش رو جدی بگیرم چون برام مهمه یک نفر که عین خودم به مسائل اعتقادی و مذهبی پایبند است و حال روحیم رو درک میکنه جوابم رو بده. ممنون میشم و خواهش میکنم جوابم رو بدید و من رو روشن کنید تا در این مواقع که همچین فکرایی برام پیش میاد تکلیف خودم رو بدونم. من سالهاست وسواس فکری رو به حالت های مختلفی تجربه کردم و از وقتی مذهبی شدم به نحو دیگری درگیر وسواس فکری شدم.  با انجام یک سری تمرینات تا حد زیادی به آن غلبه کردم و وسواسم رو کمتر کردم اما همچنان یک وسواسهایی با من موندن که راستش نمیتونم به عنوان وسواس بهشون نگاه کنم و انگار منطقی به نظر میان و این باعث میشه که من رو کمی معذب کنن شاید حتی شما هم خندتون بگیره چه برسه به افراد دیگه. ولی خواهش میکمم راهنماییم کنید چون برای من مهمه و تمرکزم رو بهم میزنه. دیروز خواهرم برای بار چندم به برادرم که پوست تیره ای داره  و توی خونه معمولا بالاتنه اش برهنه هست  گفت مثل بلال حبشی هستی، و من که تا الان سکوت میکردم در برابر این حرفش ولی در مواقع که غیبت میکرد بهش میگفتم غیبت نکنه، دیروز گفتم شاید وظیفم باشه بهش بگم که نام بلال حبشی رو در این مواقع نیاره، چون بیشتر از یکبار گفته بود و احتمال میدادم باعث نوعیتمسخر اون شخصیت اسلامی شده بود ، من میدونستم و احتمال میدادم که خواهرم بدون منظور و از روی تصاویری که در فیلم تاریخی که بلال حبشی را نشان میداد به برادرم این رو میگه و منظورش مسخره یا تحقیر کردن سیاه پوست بودن بلال حبشی نیست بلکه داره ویژگی ظاهری رو بدون منظور بیان میکنه تا برادرم بره یک لباسی بپوشه میگه. ولی کمی شک داشتم که شاید هم اینکه هر بار اون حرفو تکرار میکنه غیبت و بی احترامی به اون شخصیت مسلمان بشه. برای همین بهش گفتم یه چیز دیگه بگو مثلا بگو مثل سیاه پوستای آفریقایی میشی و  نام اون مسلمان را هر بار نگو چون ممکنه و شاید بد باشه و درست نباشه اون مسلمان رو نام ببری.  البته تصمیم نهایی رو به خودش واگذار کردم و من فقط گفتم ممکنه این حرف و نام بردن تو از بلال حبشی درست نباشه و اشتباه باشه تا اگه براش مهمه دیگه تکرار نکنه. اما اضطراب اصلیم که الان برام بوجود اومد اینه که امروز من بعد از ماه ها تصمیم گرفتم کاری که چندبن ماه از آن دور بودم رو انجام بدم و براش برنامه ریزی کنم بلاخره به انجام برسونمش. بعد از اونجایی که عادت کردم همش همه چیز رو به هم ارتباط میدم(شاید از روی وسواس فکریم)  میگم یعنی اون شخصیت مسلمان تاریخ اسلامی روحش از دفاع من از خودش با خبر شده و برای من دعا کرده که من تصمیم گرفتم کار چند ماه عقب افتاده ام رو بلاخره انجام بدهم و  به نوعی مدیون ایشون باشم و مثلا کار خیر و ثوابی بهم واجبه که براش انجام بدم و باید همیشه یادم بمونه ایشون رو؟ اصلا انقدر این مسئله برام مهم شده که نمیدونم چه تصمیمی بگیرم چون وسواس  فکری دارم نمیدونم باید  بهش توجه نکنم و جدیش نگیرم یا شاید باید همیشه در یادم بمونه ؟  البته برای اون شخصیت تاریخی و اسلامی احترام قائلم ولی از این احساس مدیونی که ممکنه وجود داشته باشه و من باید کاری انجام بدم یا نه، مضطرب میشم. و از طرفی حس میکنم اگه بهش بی تفاوت باشم کار درستی نیست و یه جور گناه به گردنم میمونه و یه دینی رو ادا نکرده باقی میزارم ولی خب من از وسواسی بودنم که بین خیلی مسائل ارتباط برقرار میکنم و اگر بخوام به این ارتباطی بین اتفاق و گفت وگوی دیروز و تصمیم امروزم ارتباط و ربطی بدهم انگار به ندای وسواس گونه ام توجه کردم از طرفی مطمئن نیستم این از وسواسم باشه و شاید به خاطر وسواس نباشه ولی خب از احساس مسئولیتش هم احساس معذب بودنی بهم دست میده و خلاصه الان نمیدونم چه تصمیمی باید بگیرم و گیج و سردرگم هستم. خواهش میکنم کمکم کنید و تکلیفم رو روشن کنید. من کمک میخوام ازتون خواهش میکنم اگه راهنمایی دارید دریغ نکنید در خصوص همین موردی که گفتم
برچسب: 
با نام و یاد دوست           کارشناس بحث: استاد امید
ولی از این احساس مدیونی که ممکنه وجود داشته باشه و من باید کاری انجام بدم یا نه، مضطرب میشم. 
  سلام از اعتماد و ارتباطتان با این مرکز صمیمانه تشکر می کنم. گفته اید: «من سالهاست وسواس فکری رو به حالت های مختلفی تجربه کردم و از وقتی مذهبی شدم به نحو دیگری درگیر وسواس فکری شدم». لطفا به سؤالات زیر پاسخ دهید: - دقیقا از چند سالگی به این مشکل مبتلا هستید؟ - آیا تاکنون برای درمان آن به روانپزشک یا روانشناس بالینی مراجعه کرده اید؟ این را می پرسم؛ چون بعضی افراد برای درمان وسواس به پزشک عمومی مراجعه می کنند و با تجویز پزشک عمومی دارو مصرف می کنند. - اگر به روانپزشک یا روانشناس بالینی مراجعه کرده اید، چه تشخیصی برای مشکل تان داده اند؟   - اگر به روانپزشک یا روانشناس بالینی مراجعه کرده اید، چه درمان هایی برای مشکل تان تجویز کرده اند؟ این را می پرسم؛ چون برای درمان وسواس، درمان غیردارویی نیز وجود دارد. - گفته اید: «ولی از این احساس مدیونی که ممکنه وجود داشته باشه و من باید کاری انجام بدم یا نه، مضطرب میشم». وقتی این فکر مدیون بودن و اضطراب ناشی از آن به شما دست می دهد، برای خنثی کردن این فکر و اضطرابِ ناشی از آن چه کاری انجام می دهید؟
سلام متأسفانه شما به پرسش های من پاسخ ندادید و من مجبورم پاسخی کلّی به پرسش شما بدهم. وسواس ها عبارتند از افکار و تصاویر ذهنیِ مزاحم و ناخواسته. این افکار و تصاویر ذهنی، اغلب از سویِ فردْ بی معنی تلقّی می شوند؛ اما او نمی تواند در برابرشان مقاومت کند و اجازه ندهد وارد ذهنش شوند. وقتی این افکار به ذهن خطور می کنند، به فرد احساس های ناراحتی و اضطراب دست می دهند. فرد مبتلا به وسواس برای اینکه از شرّ احساسِ اضطراب خلاص شود، دست به رفتاری می زند که این افکار و تصاویرِ مزاحم را خنثی و بی اثر سازد. «بی اثرسازی» غالبا شکل رفتارِ اجباری به خود می گیرد. همچنین فرد مبتلا به وسواس برای اینکه دچار این افکار نشود، از موقعیت ها و کارهایی که می توانند افکارِ وسواسی را ایجاد کنند اجتناب می کند. این فرمولبندی که در بالا گفتم، برای هر وسواسی باید در نظر گرفته شود. وسواس فکری، خنثی سازی و رفتارهای اجتنابی را با یک مثال توضیح می دهم:   ادامه دارد...
مثال: خانمی می گوید که افکار و تصوّراتی درباره مرگِ افراد خانواده اش دارد. او هر بار تا مدت سه ساعت در این باره، به نشخوار فکری(1) می پردازد. اصطلاح نشخوار فکری در مورد الگوی فکری به کار می رود که طیّ آنْ مسأله ای در ذهن فرد بارها و بارها مرور می گردد. با سؤال هایی که از این خانم پرسیده شد، دو نوع فکر با کارکردِ متفاوت دیده شد. او ابتدا افکار مزاحمی پیدا می کرد که مثلا «پسرم مرده است» و به دنبالِ آن سعی می کرد این فکرِ مزاحم را با این فکر که «پسرم نمرده است» و با تجسّمِ اینکه پسرش کارهایش را انجام می دهد، خنثی کند. او برای اینکه فکر مرگ پسرش به ذهنش خطور نکند، از رفتن به اتاقی که در کودکی پسرش در آن می خوابید، خودداری می کرد(رفتار اجتنابی). روی عبارت آبی رنگِ زیر کلیک کنید تا به آدرس صفحه ای منتقل شوید که در آن، یک مورد واقعیِ وسواس فکری مطرح شده است:  درمان وسواس فکری خیلی شدید   در این مورد واقعی، پرسشگر در متن سؤالش می گوید: «انقدی که وقتی دعا میکنم، هی فکرای بد از اتفاقات بد که فقط تو ذهنمن میان تو ذهنم و باعث میشن استرس بگیرم که یه وقت این فکرا خدایی نکرده تاثیری تو دعام نداشته باشن و باعث اتفاق بد شن. و این باعث میشه هی دعارو تکرار کنم تا جایی که موقع دعا فکر بدی تو ذهنم نباشه!». این همان «بی اثرسازی» است.    ادامه دارد ... پی نوشت: 1: obsessive rumination
افکار و تصاویر وسواسی معمولا موضوع هایی هستند که با اصولِ فرد ناسازگار باشند. هر قدر یک اندیشه یِ مزاحم ناپذیرفتنی تر باشد، خطورِ آن به ذهنْ فرد را بیشتر ناراحت می کند. شما گفته اید:«از این احساس مدیونی که ممکنه وجود داشته باشه و من باید کاری انجام بدم یا نه، مضطرب میشم». فکر مدیون بودن و لزوم انجام دادن کاری برای بلال حبشی یا هر فرد مسلمانِ دیگری، برای شما بسیار نپذیرفتنی است. وقتی این افکار به ذهن تان خطور می کند، شما بسیار ناراحت می شود. در وسواس فکری، اجتناب از افکار و تصاویرِ ناراحت کننده ممکن است به صورت شناختی و ذهنی صورت گیرد. در این صورت، فرد سعی می کند درباره این مسائل ناپذیرفتنی فکر نکند و یا با دستپاچگی می خواهد درباره چیزهای دیگر فکر کند. این کار از یک سو باعث می شود از رویارویی با افکار و تصاویرِ ناپذیرفتنی خودداری نماید و با این عمل، درمان را به تعویق بیاندازد و از سوی دیگر اشتغال ذهنی اش به مسائل ناپذیرفتنی بیشتر شود.   ادامه دارد...
روش درمان وسواس فکری در مدل روانشناختی، عبارت است از: 1- رویارویی مستقیم با محرّک ترسناک که افکار و تصاویر ذهنیِ ناپذیرفتنی هستند. 2- جلوگیری از رفتارهای خنثی ساز درمان از این اصل زیربنایی تبعیت می کند که «می توان اضطراب را با رویاروییِ مکرّر با افکارِ ترسناک کاهش داد». شما باید با دقت افکار مزاحمی که باعث اضطرابتان می شوند را از افکاری که آگاهانه به ذهنتان وارد می کنید تا اضطرابّ افکار مزاحم را کم کنید جدا نمایید. همچنین اگر رفتاری انجام می دهید تا از ورود افکارِ مزاحم به ذهن تان اجتناب نمایید، باید این رفتارِ اجتنابی را نیز مشخص کنید. شما باید به افکارِ مزاحم عادت کنید و هیچ کاری برای خنثی کردنِ شان انجام ندهید. به این منظور:   در محیطی آرام، فکرهای مزاحم (مدیون بودن به بلال حبشی مثلا) را در ذهن تان ایجاد کنید و اجازه دهید این فکر در ذهن تان باشد و اضطرابِ ناشی از آن را احساس کنید. پس از تکرارِ این کار، به تدریجْ میزان اضطراب کاهش می یابد. در مدتی که افکارِ مزاحم را در ذهن تان مرور می کنید، نباید رفتاری انجام دهید که این افکارِ مزاحم خنثی شوند. هر بار که این افکار را به صورت ارادی در ذهن تان مرور می کنید، به میزان اضطراب خود، از یک تا صد نمره دهید. نمره یک برای کمترین مقدار اضطراب و نمره صد برای بالاترین میزان اضطراب و نمراتِ بین این دو عدد برای مقدارهای بین این دو شدّت می باشند. اگر این کار را بارها و بارها تکرار کنید، کم کم اضطراب تان کاهش می یابد.   همزمان می توانید افکارتان را به صورت مکرّر با زبان ساده روی کاغذ بنویسید. این کار نیز به کاهش اضطرابتان منجر می شود. پس از نوشتن افکار مزاحم، کاغذ را به کسی نشان ندهید و آن را پاره کنید. توجه داشته باشید که حتما باید به زبان ساده و غیرادبی افکارتان را بنویسید. زیرا نوشتن به زبان ادبی حالتان را بدتر می کند.   در صورتی که این روش ها برای کاهش اضطراب تان موفقیت آمیز نبود، حتما هر چه سریع تر به یک روانشناس خبره مراجعه کنید. زیرا گذشت زمان ممکن است باعث بدترشدنِ وسواس شود تا جایی که مجبور شوید برای خلاصی از این افکار طبق نظر روانپزشک دارو مصرف کنید.  
سلام ممنون از راهکاری که دادید چون افکار مزاحم زیادی داشتم و کنترلشان برام سخت بود ، هر چند با انجام چند راهکار بهتر شده بودم اما همچنان وسواس فکری و اضطراب همراهم بود برای درمان نزد روانپزشک رفتم البته قبلا هم زیر نظر دکتر بودم و مصرف را قطع کرده بودم.