جمع بندی امی بودن پیامبر (ص) در احادیث
تبهای اولیه
امی بودن پیامبر (ص) در احادیث
با سلام در حدیثی از امام باقر (ع) داریم که
که کسی میاد و نزد شون و صحبت به اینجا میرسه که اون فرد میگه به پیامبر امی گفته میشه و با این دلیل بین مردم که پیامبر خواندن نمیدونست به همین دلیل بهش امی گفته میشه .
بعد امام پاسخ میدهد که نه و ایه 2 سوره جمعه رو بهش اشاره میکنند
و بعد امام ادامه میدهد پس چگونه به اون ها چیزهایی رو یاد میداد که نمیدونست ؟؟
و بعد به علم های پیامبر اشاره میکنند
و بعد در پایان میگن که به پیامبر امی گفته میشه چون از اهل مکه بود و مکه از امهات(مادران) قری (شهرها) بود و این همان سخن خداونده که در این ایه میگه لتنذر ام القری
در این جا هم منبع و متن کامل از امام باقر (ع) و امام جواد (ع) هستش
منبع
چه طور ارزیابی میشه احادیث
اینکه ما به پیامبر درس نخوانده بودن و خواندن نوشتن ندونستن رو نسبت میدهیم
در حالی که اصلا این احادیث میگن ربطی به این چیزی که ما میگیم نداره و امی بودن پیامبر یعنی اینکه پیامبر اهل شهر مکه بودند و ربطی به اینکه پیامبر خواندن و نوشتن نمیدانست ندارد
با سلام و درود
در قرآن کریم در دو آیه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با تعبیر «النَّبِيَّ الْأُمِّيَ»؛ پیامبر درس نخوانده (اعراف: 7/ 157و158) یاد شده ست.
هم چنین در سوره «جمعه» آمده: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ»؛ و [خداوند] كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت.(جمعه: 62/ 2)
و نیز در معرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قبل از رسیدن به مقام نبوت، آمده:
«وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ»؛ تو هرگز پيش از اين، كتابى نمى خواندى و با دست خود چيزى نمى نوشتى.(عنکبوت: 29/ 48)
بنابر این،
پیامبر (صلی الله علیه و آله) با معرفی قرآن کریم، «أمی» بودند و تا قبل از مبعث نیز کتابی را نخوانده و چیزی نمی نوشتند.
مراد از «أمّی»
در کتب تفسیری در مورد تعبیر «أمّى» برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سه احتمال بیان شده:
1. «أمّى» از ماده «أم»، به معناى مادر؛ يعنى كسى كه به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى است و مكتب و استاد نديده و درس نخوانده است؛
2. «أمّى» ز ماده «امّت»؛ يعنى كسى كه از ميان توده مردم برخاسته است و از اشراف و ستمگران نيست؛
3. «أمّى» منسوب به «امّ القُرى» (مكه) است؛ يعنى كسى كه اهل مكه است.
نکته:
1- قول اول مشهورتر و معروف تر است.
2- این اقوال و احتمال ها با هم قابل جمع هستند. در «تفسیر نمونه» آمده: مانعى ندارد كه كلمه «أمى»، به هر سه مفهوم، اشاره داشته باشد؛ زیرا استعمال يک لفظ در چند معنا، هيچ گونه مانعى ندارد و در ادبيات عرب شواهد فراوانى براى اين موضوع وجود دارد. (تفسير نمونه، ج 6، ص 397)
روایت مورد نظر
«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا (علیه السلام) وَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ قَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْ فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ "هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ" فَكَيْفَ كَانَ يُعَلِّمَهُمْ مَا لَا يُحْسِنُ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ أَوْ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيَ لِأَنَّهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ "لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها"»
«جعفر بن محمد صوفی» گوید: از امام جواد (علیه السلام) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) اُمّی نامیده شد؟ فرمود: مردم چه می گویند؟ گفتم: آن ها می پندارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دلیل آن که قادر به نوشتن نبود، امّی نامیده شد. ایشان فرمود: دروغ می گویند؛ لعنت خدا بر آن ها باد! چگونه چنین چیزی ممکن است در حالیکه خداوند در قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» چگونه میتوانست چیزی را آموزش دهد که خود آن را فرانگرفته است؟ به خدا قسم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می خواند و به هفتاد و دو و یا فرمود: به هفتاد و سه زبان می نوشت؛ ایشان به این دلیل امّی نامیده شد که از اهل مکّه بود و مکّه از اُمّهات قُرَی بود و این همان چیزی است که خداوند می فرماید: تا «أمّ القری» [مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنی.(بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 225، ح 1)
بررسی و تحلیل
1. این روایت را صاحب «بصائر الدرجات» (متوفی 290 ق) نقل کرده است. بقیه از ایشان نقل کرده اند.
2. ایشان سند کامل را نیاورده اند.
3. این روایت در کتب طراز اول روایی شیعی (کتب اربعه) نیامده است.
4. با این که «کلینی، صدوق و شیخ طوسی»(صاحبان کتب اربعه) بعد از صاحب «بصائر الدرجات» می زیسته اند و قطعا این روایت را دیده اند، ولی در کتابشان نیاورده اند؛ این معنایش این است که در این روایت اشکالی و ایرادی می دیده اند که آن را نیاورده اند.
5. این که راوی شک دارد امام فرموده اند 72 یا 73، می تواند قرینه باشد که راوی حافظه قوی ای نداشته است.
این ها می تواند روایت را در موضع ضعف قرار دهد.
البته چون با دیگر آموزه ها، قابل جمع است، کنار گذاشته نمی شود.
نکات مهم
1. قرآن می فرماید پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا قبل از بعثت، کتابی نخوانده و چیزی ننوشته اند؛ ولی برخی روایات می گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواندند ولی نمی نوشتند.(تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 78و79)
2. این ها می توانند با هم جمع شوند و منافاتی نداشته باشند، به این صورت که قرآن ناظر به قبل از بعثت پیامبر است ولی روایات ناظر به بعد از بعثت هستند.
3. این که گفته شود پیامبر «أمی» بوده یعنی بی سواد بودند و یا توانایی نداشته و قادر بر خواندن و نوشتن نبودند؛ این بار منفی دارد و ضد ارزشی محسوب می شود.
4. ممکن است کسی برای بی احترامی و ... این تعبیر را به کار ببرد. چه بسا در روایت نیز آن گروه (ناس) چنین تصوری داشته و یا بدین قصد می گفتند؛ لذا امام (علیه السلام) با تعبیر «كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ»(دروغ می گویند؛ لعنت خدا بر آن ها باد)، واکنش نشان می دهند.
5. شاید هم همان طور که عرض شد، روایت ناظر به بعد از بعثت است لذا با آیاتی که می گویند پیامبر، قبل از بعثت، امی بود و چیزی نمی نوشت، منافاتی ندارد؛ یعنی پیامبر قبل از بعثت نمی خواندند و نمی نوشتند ولی پس از رسیدن به مبعث و مقام نبوت، دیگر چنین نبوده است؛ خصوصا که روایت می گوید به 72 یا 73 زبان می خواندند و می نوشتند.
بنابر این؛
بین بی سواد بودن (قادر نبودن بر نوشتن و خوندن) و بین مکتب نرفته و درس نخوانده، تفاوت زیادی هست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درس نخوانده بوده اند، یعنی پیش کسی تعلیم ندیده و مکتب نرفته بودند. این معنایش سواد نداشتن و قادر نبودن بر نوشتن و خواندن نیست.
جمع بندی
پرسش:
روایاتی داریم که می گویند به پیامبر «أمی» گفته می شود زیرا از اهل مکه بود و اگر پیامبر بی سواد بود چگونه می توانست دیگران را هدایت کند؛ در حالی که تا حالا ما می گفتیم امی بودن یعنی این که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست؛ این روایات چه طور ارزیابی می شوند؟
پاسخ:
روایت مورد نظر این است:
«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا (علیه السلام) وَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ قَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْ فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ "هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ" فَكَيْفَ كَانَ يُعَلِّمَهُمْ مَا لَا يُحْسِنُ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ أَوْ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيَ لِأَنَّهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ "لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها"»
«جعفر بن محمد صوفی» گوید: از امام جواد (علیه السلام) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) اُمّی نامیده شد؟ فرمود: مردم چه می گویند؟ گفتم: آن ها می پندارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دلیل آن که قادر به نوشتن نبود، امّی نامیده شد. ایشان فرمود: دروغ می گویند؛ لعنت خدا بر آن ها باد! چگونه چنین چیزی ممکن است در حالیکه خداوند در قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» چگونه میتوانست چیزی را آموزش دهد که خود آن را فرانگرفته است؟ به خدا قسم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می خواند و به هفتاد و دو و یا فرمود: به هفتاد و سه زبان می نوشت؛ ایشان به این دلیل امّی نامیده شد که از اهل مکّه بود و مکّه از اُمّهات قُرَی بود و این همان چیزی است که خداوند می فرماید: تا «أمّ القری» [مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنی.(1)
بررسی و تحلیل
1. این روایت را صاحب «بصائر الدرجات» (متوفی 290 ق) نقل کرده است. بقیه از ایشان نقل کرده اند.
2. ایشان سند کامل را نیاورده اند.
3. این روایت در کتب طراز اول روایی شیعی (کتب اربعه) نیامده است.
4. با این که «کلینی»، «صدوق» و «شیخ طوسی»(صاحبان کتب اربعه) بعد از صاحب «بصائر الدرجات» می زیسته اند و قطعا این روایت را دیده اند، ولی در کتابشان نیاورده اند؛ این معنایش این است که در این روایت اشکالی و ایرادی می دیده اند که آن را نیاورده اند.
5. این که راوی شک دارد امام فرموده اند 72 یا 73، می تواند قرینه باشد که راوی حافظه قوی ای نداشته است.
این ها می تواند روایت را در موضع ضعف قرار دهد.
البته چون با دیگر آموزه ها، قابل جمع است، کنار گذاشته نمی شود.
قرآن کریم
در قرآن کریم در دو آیه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با تعبیر «النَّبِيَّ الْأُمِّيَ»؛ پیامبر درس نخوانده (2) یاد شده است.
هم چنین در سوره «جمعه» آمده: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ»؛ و [خداوند] كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت.(3)
و نیز در معرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قبل از رسیدن به مقام نبوت، آمده: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ»؛ تو هرگز پيش از اين، كتابى نمى خواندى و با دست خود چيزى نمى نوشتى.(4)
بنابر این،پیامبر (صلی الله علیه و آله) با معرفی قرآن کریم، «أمی» بودند و تا قبل از مبعث نیز کتابی را نخوانده و چیزی نمی نوشتند.
مراد از «أمّی»
در کتب تفسیری در مورد تعبیر «أمّى» برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سه احتمال بیان شده:
1. «أمّى» از ماده «أم»، به معناى مادر؛ يعنى كسى كه به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى است و مكتب و استاد نديده و درس نخوانده است؛
2. «أمّى» از ماده «امّت»؛ يعنى كسى كه از ميان توده مردم برخاسته است و از اشراف و ستمگران نيست؛
3. «أمّى» منسوب به «امّ القُرى» (مكه) است؛ يعنى كسى كه اهل مكه است.
نکته:
1- قول اول مشهورتر و معروف تر است.
2- این اقوال و احتمال ها با هم قابل جمع هستند. در «تفسیر نمونه» آمده: مانعى ندارد كه كلمه «أمى»، به هر سه مفهوم، اشاره داشته باشد؛ زیرا استعمال يک لفظ در چند معنا، هيچ گونه مانعى ندارد و در ادبيات عرب شواهد فراوانى براى اين موضوع وجود دارد.(5)
نکات مهم
1. قرآن می فرماید پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا قبل از بعثت، کتابی نخوانده و چیزی ننوشته اند؛ ولی برخی روایات می گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواندند ولی نمی نوشتند.(6)
2. این ها می توانند با هم جمع شوند و منافاتی نداشته باشند، به این صورت که قرآن ناظر به قبل از بعثت پیامبر است ولی روایات ناظر به بعد از بعثت هستند.
3. این که گفته شود پیامبر «أمی» بوده یعنی بی سواد بودند و یا توانایی نداشته و قادر بر خواندن و نوشتن نبودند؛ این بار منفی دارد و ضد ارزشی محسوب می شود.
4. ممکن است کسی برای بی احترامی و ... این تعبیر را به کار ببرد. چه بسا در روایت نیز آن گروه (ناس) چنین تصوری داشته و یا بدین قصد می گفتند؛ لذا امام (علیه السلام) با تعبیر «كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ :دروغ می گویند؛ لعنت خدا بر آن ها با»، واکنش نشان می دهند.
5. شاید روایت ناظر به بعد از بعثت است لذا با آیاتی که می گویند پیامبر، قبل از بعثت، امی بود و چیزی نمی نوشت، منافاتی ندارد؛ یعنی پیامبر قبل از بعثت نمی خواندند و نمی نوشتند ولی پس از رسیدن به مبعث و مقام نبوت، دیگر چنین نبوده است؛ خصوصا که روایت می گوید به 72 یا 73 زبان می خواندند و می نوشتند.
بنابر این؛
بین بی سواد بودن (قادر نبودن بر نوشتن و خوندن) و بین مکتب نرفته و درس نخوانده، تفاوت زیادی هست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درس نخوانده بوده اند، یعنی پیش هیچ انسانی تعلیم ندیده و مکتب نرفته بودند. این معنایش سواد نداشتن و قادر نبودن بر نوشتن و خواندن نیست.
پی نوشت ها:
1. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، محقق/مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي ـ قم، 1404ق، چاپ دوم، ج 1، ص 225، ح 1.
2. اعراف: 7/ 157و158.
3. جمعه: 62/ 2.
4. عنکبوت: 29/ 48.
5. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 6، ص 397.
6. حویزی، تفسير نور الثقلين، مصحح: رسولی، ناشر: اسماعیلیان ـ قم، ج 2، ص 78و79.