وجود شکل و اندازه ، در جایی که ماده وجود ندارد

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وجود شکل و اندازه ، در جایی که ماده وجود ندارد
سلام عالم مثال، زمان و مکان و شکل و اندازه دارد اما جرم (ماده) ندارد. الف- وقتی، ماده نیست، شکل و اندازه مربوط به چیست؟ شکل و اندازه، برای عملکرد اجسام است. یعنی اجسام (مثلا قیچی یا تیشه یا قاشق یا...) اگر شکل و اندازه خاصی نداشته باشند، نمی توانند کار خود را انجام دهند. یا فرضا میز باید شکل خاصی داشته باشد (علت صوری). ب- وقتی ماده نیست، شکل و اندازه به چه کار می آید؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدیق
عالم مثال، زمان و مکان و شکل و اندازه دارد اما جرم (ماده) ندارد. الف- وقتی، ماده نیست، شکل و اندازه مربوط به چیست؟شکل و اندازه، برای عملکرد اجسام است. یعنی اجسام (مثلا قیچی یا تیشه یا قاشق یا...) اگر شکل و اندازه خاصی نداشته باشند، نمی توانند کار خود را انجام دهند. یا فرضا میز باید شکل خاصی داشته باشد (علت صوری). ب- وقتی ماده نیست، شکل و اندازه به چه کار می آید؟
باسلام وعرض ادب ابتدا لازم است شهادت حضرت امام کاظم(علیه السلام) را تسلیت عرض نمایم.  همچنین فرارسیدن سال جدید و نوروز را نیز تبریک عرض میکنم.
اما سوال شما در نگاه فلسفی، موجوداتی که در عالم وجود دارند به سه گونه تحقق دارند. این سه گونه تحقق، به واسطه عالمی است که بدان تعلق دارند و خصوصیاتی که به تناسب آن عالم و کاکردشان دارا شده اند. دسته نخست موجودات عالم عقل هستند که خصوصیات اصلی آنها، غیر مادی بودن، نداشتن هیچگونه ویژگی ظاهری مادی و عدم تعلق به مادیات است. دسته دوم موجودات عالم مثال هستند که خصوصیت اصلی آنها غیر مادی بودن و در عین حال دارایویژگی های ظاهری موجودات مادی هستند و تعلق به مادیات نیز دارند. دسته سوم، موجودات عالم طبیعت هستند که هم مادی هستند و هم خصوصیات مادی را دارند. این سه دسته نسبت به هم ترتب وجودی دارند و هرچه از مادیات دورتر باشند، شدت و غنای وجودی آنها بیشتر است.
موجودات دسته دوم که در میان عوالم وجود بین عالم عقل و عالم ماده قرار دارند، در عالمی به نام عالم مثال منفصل قرار دارند. این موجودات در نظام فلسفی واسط بین عالم عقل و طبیعت هستند و هم از حیث هستی بخشی واسطه هستند و هم از حیث معرفت بخشی. از جهت هستی شناسی نظام اشراقی موجودات عالم طبیعت، بر اساس ایده و مثالی که در عالم مثال دارند موجود میشوند. از جهت معرفت شناسی نیز این موجودات موجب افاضه معلومات جزئی به نفس انسان است.    بنابراین مشخص میشود که خصوصیاتی که برای موجودات عالم مثال بیان شد، خصوصیات وجودی آنهاست نه چیزی که کسی بخواهد برای آنها قرار بدهد. نحوه وجود این موجودات به صورتی است که نه کاملا مادی است(چرا که ماده و جرم ندارند) و نه کاملا مجرد از ماده(چرا که خصوصیات مادی را دارند و تعقل به مادیات میگیرند) بر این اساس، پاسخ هر دو سوال شما روشن میشود.
پاسخ سوال اول این است که شکل و اندازه و خصوصیات ظاهری منحصر به ماده نیست که وقتی ماده ای در کار نبود آنها نیز وجود نداشته باشند. این خصوصیات ظاهری که در دسته بندی صفات موجودات مادی در زمره عرض به شمار میرود که قائم به ماده است، در موجودات عالم مثال، مستقل از ماده است و تنها در ظاهر مشابه عرض ها است ولی تفاوت ماهوی با آنها دارد. این خصوصیات، در عالم مثال، خودشان جواهری مستقل هستند.  البته باید دقت کرد که این خصوصیات، در این موجودات ثابت نیست و موجود مثالی میتواند در هر تمثل خود به صورتی و با ظاهری متفاوت با ظاهر دیگر در بیاید.  چنانکه بیان شده که امیر مؤمنان هنگام فوت هر کسی بر بالین آن حاضر می شود بنا بر این ممکن است در یک آن کسی که مؤمن است در یک طرف عالم از دنیا برود و در آن طرف عالم فرد کافر دیگری از دنیا برود و امام علیه السلام در همان لحظه بر بالین هر دو حاضر شود یکی با خوشحالی و برای دیگری با غضب. بنا بر این وجود مثالی چون احاطه بر این عالم دارد، کل این عالم را فرا گرفته است بنا بر این در همه جای عالم حضور دارد بدون اینکه وحدت دفعی او از بین برود. اینجاست که می گویند صور عالم مثال به شکل های گوناگون جلوه می کند بدون اینکه به وحدت آنها صدمه بخورد.(غلامرضا فیاضی، دروس بدایه الحکمه، جلسه104، مربوط به بحث عالم مثال) به عبارت دیگر، اصل داشتن خصوصات مادی برای تمام این موجودات هست ولی شکل و خصیصه ظاهری خاصی، خصوصیات ذاتی ثابت این موجودات نیست بلکه ویژگی ای است که برای ناظر آنها در هنگام تمثلشان ایجاد میشود و به همین جهت ممکن است در هر لحظه به شکلی وصورتی در بیایند.(نهایه الحکمه، مرحله12، فصل21، ص387) بنابراین، اینها خصوصیاتی است که این موجودات در هنگام تمثل بدان نیاز دارند و بدان صورت در می آیند تا این موجودات بتوانند با نفوس انسانی مستعد در این عالم (یعنی عالم مثال منفصل) ارتباط پیدا کنند  و لازم نیست که کار دیگری را انجام دهند.  
پاسخ سوال دوم نیز بدین صورت مشخص میشود.  این خصوصیات برای برقراری ارتباط بین آنان با موجودات عالم ماده(البته نفوس انسانی) است. چرا که انسانها بر حسب توانایی، گاه مستعد  ارتباط با موجودات عالم عقل هستند و گاه مستعد ارتباط با موجودات عالم مثال منفصل و گاه صرفا مستعد ارتباط با موجودات عالم مثال متصل. در هنگام ارتباط با موجودات عالم  عقل، نفس انسانی آنقدر توانایی دارد که میتواند با موجودات بدون صورت ارتباط برقرار کند و معارفی را از آنان دریافت کند. اما هنگام ارتباط با موجودات عالم مثال(چه مثال متصل وچه مثال منفصل) نفس انسانی آنقدر توانایی ندارد که بتواند با موجودات بدون صورت ارتباط بیابد. بنابراین نیاز به صورتهایی است که نفس انسانی در این مرتبه از قوت بتواند با آنان ارتباط بگیرد.    موفق باشید.
سلام   فلاسفه از کجا فهمیده اند عالم مثال و عقل وجود دارند در صورتی که در هیچ حدیث و آیه ای به عالم غیر مادی اشاره نشده؟
بی ادعا said in سلام
سلام فلاسفه از کجا فهمیده اند عالم مثال و عقل وجود دارند در صورتی که در هیچ حدیث و آیه ای به عالم غیر مادی اشاره نشده؟
سلام بی ادعای عزیز این نظریه منتسب به افلاطون است و حداقل از اون زمان مطرح بوده. خیلی از فلاسفه از جمله فیلسوفان مسلمان سعی کرده اند استدلالهایی بر وجود عالم مثال ارائه کنند که البته نقدهایی هم بر این استدلالها وارده.
صدیق said in پاسخ سوال دوم نیز بدین صورت
در هنگام ارتباط با موجودات عالم  عقل، نفس انسانی آنقدر توانایی دارد که میتواند با موجودات بدون صورت ارتباط برقرار کند و معارفی را از آنان دریافت کند.
ما عوالم مختلفی داریم که عالم بالاتر بر عالم پایینتر اشراف دارد. مثل سه دایره تو در تو. یعنی تمام عالم پایینتر محاط در عالم بالاتر است. اما عالم بالاتر وسیع تر است (با تسامح، به طور تشبیه). از فرمایش شما اینطور استفاده کردم که آن چیزی که بین این عوالم، در «جریان» است و از عالم بالاتر به عالم پایینتر «منتقل» (با تسامح) می شود، «علم» (معرفت) است. آیا بین عوالم، چیزهای دیگری هم در جریان است؟ آیا چیزی از عالم پایین به عالم بالا منتقل (با تسامح) می شود؟
صدیق said in اما سوال شما
دسته دوم موجودات عالم مثال هستند که خصوصیت اصلی آنها غیر مادی بودن و در عین حال دارای ویژگیهای ظاهری موجودات مادی هستند و تعلق به مادیات نیز دارند.
برای درک بهتر این قسمت از فرمایش شما چند سؤال دارم: ۱- چگونه موجود غیر مادی می تواند بعضی از ویژگیهای ماده را داشته باشد؟ مگر نه اینکه «محل یا موضوع» این ویژگی ها، ماده است؟ ۲- جمله آخر قسمت فوق: آیا موجودات مثالی  تعلق به مادیات نیز دارند؟ در فلسفه این تعلق تبیین می شود؟