کورش

حدیثی از پیامبر (ص) درباره کورش

سلام و خدا قوت حدیثی از حضرت محمد (ص) در تمجید و ستایش کورش آورده شده  بنده می خواهم بدانم آیا این حدیث واقعیت دارد یا خیر ؟ جلال الدين سيوطي از عالمان پرکاروکوشاي اهل سنت-در درالمنثور (ج4، ص 165) به نقل از ابن جرير از حذيفه ابن اليمان صحابي پيامبر(ص) مي آورد که آن حضرت فرمود: «چون بني اسرائيل در روز سبت سرکشي کرد و برتري جست و پيامبران را کشت،خداوند بختنصر را بر ايشان برانگيخت تا اينکه به بيت المقدس وارد شد و در عوض خون زکريا(ع)، هفتاد هزار نفر از ايشان را کشت و خاندانشان و فرزندان انبيا را به اسارت گرفت و زينت آلات بيت المقدس را با خود به بابل برد.» حذيفه مي گويد: عرض کردم: «اي پيمبر خدا، بيت المقدس که در نزد خداوند مهم بود.» حضرت تأييد کردند و درباره نحوه ساختن و جواهرات به کار رفته در آن توضيح دادند و اينکه بختنصر آنها را به بابل برد و بني اسرائيل در حالي که بينشان برخي پيامبران و پيغمبرزادگان بود، سالها عذاب کشيدند تا اينکه خداوند بر ايشان رحم آورد: «... فاَوحي الي ملک من ملوک فارس، يقال له کورس و کان مؤمنا، اَن سر الي بقايا بني اسرائيل حتي تستنقذهم... : پس به يکي از پادشاهان پارس که مرد مؤمني بود، به نام کوروش، وحي کرد که به نزد بازماندگان بني اسرائيل برود و آزادشان سازد... فسار کورس ببني اسرائيل و دخل بيت المقدس حتي رده اليه: کوروش چنين کرد و داخل بيت المقدس شد و زينت آلات آن را بازگرداند و بني اسرائيل صد سال فرمانبردار خداوند بودند. سپس دوباره به گناه بازگشتند و خدا يکي از پادشاهان روم را بر ايشان چيره گردانيد که به بيت المقدس آمد و اهالي را اسير کرد و مسجد را سوزانيد و به آنها گفت: «اي بني اسرائيل، ان عدتم في المعاصي، عدنا عليکم في السبائ: اگر به گناهان بازگرديد، ما هم به شيوه اسير بردن شما برمي گردیم...»(38) آنگاه حضرت فرمود: «اين بود بخشي از صفت زينت آلات بيت المقدس و مهدي آنها را به بيت المقدس بازمي گرداند ...» اين حديث را سواي درالمنثور، با کمي اختلاف در جزئيات، محمد بن جرير طبري – متوفاي 31 ق- در جامع البيان (ج15، ص 17) و ثعلبي در کتاب الکشف البيان عن تفسير القرآن يا تفسير ثعلبي (ج6، ص 70) آورده است. مرحوم شيخ ابوالفتوح رازي در روض الجنان (ج12، ص 163) در ترجمه همين حديث مي نويسد: «... خداي تعالي بر زبان بعضي پيغامبران امر کرد پادشاهي را از پادشاهان پارس، نام او کوروش، و او مردي مؤمن بود، که: برو و بني اسرائيل را از دست بختنصر بستان و حلّي بيت المقدس از او بستان و باز جاي بر... مهدي(ع) در روزگار خود حلّي بيت المقدس باز جاي فرمايد بردن... و خداي تعالي خلق اولين و آخرين را در بيت المقدس جمع کند.» ناگفته نماند که آن مرحوم در جاي ديگر (ج12، ص 186) از کوروش به صورت کيرش بن احشو برش ياد کرده که احتمالاً کوروش بن خشايارشا منظور بوده که البته اشتباه است! اما طبري در تاريخ (ج1، ص 385) نسبتاً درست نقل کرده: اخشويرش بن کيرش. مرحوم جرجاني نيز در تفسير گازر (ج5، ص 255) به حديث نبوي و روايت حذيفه اشاره کرده است،  و نيز سيد جعفر مرتضي به طور خلاصه در الصحيح من السيره (ج3، ص 41) همين معاني را آورده است. طبري در تاريخش (ج1، ص 141) چند جا از کيرش الماوذي (کوروش مادي) ياد کرده است و اينکه او بني اسرائيل را به ديارشان بازگرداند (ج1، ص 381)؛ همين طور ابن خلدون در تاريخ (ج2، ص 108). اقدام کوروش در بازسازي بيت المقدس که مسعودي- متوفاي 345 ق- در التنبيه و الاشراف (ص 171) بدان اشاره مي کند، در اشعار عربي نيز بازتاب داشته است؛ چنان که ابن سعد تميمي سمعاني- متوفاي 562 ق- در کتاب الانساب (ج5، ص 363) در اين باره نخست به ويراني بيت المقدس به دست بختنصر مي نويسد و آنگاه شعر «وافر» را نقل مي کند که: و بيت المقدس المعمور بيت ورثناه عن المتقدمينا بناه کورش الباني المعالي بأمره الله خير الآمرينا يعني: بيت المقدس، اين خانه آباد را ما از پيشينيان خود به ميراث برده ايم. کوروش – آن بنيانگذار بزرگواري ها- به دستور خداوند که بهترين فرماندهان است، آن را بنا نهاد. در تفسير نمونه (ج12، ص 29) حديثي نبوي به نقل از تفسير طبري آورده مي شود که مضمون احاديث گذشته را تأييد مي کند. با تشکر
موضوعات مشابه: 

هخامنشیان با سران فتنه و لیدرهای اغتشاش چگونه برخورد می‌کردند؟!

حقوق بشر! آزادی! عدالت! این‌ها واژگانی است که امروزه در اثر بمباران تبلیغاتی رسانه‌های وابسته، با شنیدن نام هخامنشیان به ذهن برخی از هم‌وطنان خطور می‌کند! لیکن ما در این نوشتار در پی آن نیستیم که این پندار را به نقد بکشیم، بلکه تنها می‌خواهیم نگاهی به رفتار شاهان هخامنشی با سران فتنه و لیدرهای اغتشاش بیاندازیم.
برخورد کورش هخامنشی با فتنه‌گران

طبق اسناد تاریخی، کورش دستور داده بود گوش‌های یک مُغ ایرانی به نام گئوماته (یا همان گئومات مُغ: Gaumata magus) را بریدند. به این اتهام که او قصد فتنه‌گری داشت.[1] همچنین، کورش در سارد (پایتخت لیدیا) دستور داد تمام کسانی را که در شورش و اغتشاش دست داشته‌اند را بازداشت کرده؛ به بردگی بگیرند.[2] کورش نه تنها با فتنه‌گران و اغتشاشگران اینگونه سخت برخورد می‌کرد، بلکه حکمی صادر کرده بود که در محافل دینی، همگان باید برای دوام حکومت او دعا کنند و هر کس از این دستور سرپیچی کند، به صلیب کشیده شود.[3]
برخورد داریوش هخامنشی با فتنه‌گران و اغتشاش‌گران

در 30 کیلومتری کرمانشاه، کتیبه‌ای وجود دارد به نام کتیبه بیستون، که در آن داریوش می‌گوید در مدت یک سال، 19 فتنه و اغتشاش در ایران رخ داد و او همه آن‌ها را سرکوب کرد (کتیبه بیستون، ستون چهارم) که مهم‌ترین این فتنه‌ها، در خراسان (پارت)، هیرکانیا (گرگان)، ماد (هگمتانه)، خوزستان، ارمنستان، بابل و... رخ داد.[4] برای نمونه در هگمتانه ماد، شخصی به نام فرَوَرتیش دست به آشوب و اغتشاش زد. داریوش هم دستور داد او را بازداشت کردند. سپس بینی، زبان و گوش‌ او را بریدند و بعد هم یک چشمش را از حدقه درآوردند. نهایتاً او را در ملأ عام به دار آویختند تا عبرتی برای سایر اغتشاش‌گران باشد.[5] در خوزستان نیز تعداد زیادی از مردم، به جرم اطاعت نکردن از حکومت مرکزی و به این اتهام که اهورامزدا را پرستش نمی‌کنند، قتل عام شدند.[6] طبق کتیبه بیستون، در ماجرای اغتشاش بابِل نیز سران فتنه اعدام و بسیاری از مردم حامیِ فتنه‌گران در رود فرات غرق شدند. نکته دیگر اینکه در متن بابِلی و آرامی کتیبه بیستون، تعداد کسانی که در این 19 فتنه به دستور داریوش کشته شدند، در حدود 500 هزار نفر بیان شده است که در نوع خود قابل توجه است.
برخورد اردشیر دوم، با برادرش کورش سوم که فتنه به پا کرده بود...

اردشیر دوم و کورش سوم، دو برادر بودند، از نسل کورش هخامنشی... کورش سوم علیه برادر، دست به اغتشاش و شورش زد. اردشیر دوم نیز برادر را کشت، سر از بدن او جدا کرد، سپس چنگ انداخت در موهای برادر و سر بریده او را به همه نشان داد. آنگاه دست او را برید تا عبرت شود برای هر کس که قصد فتنه و اغتشاش دارد.[7]

پی‌نوشت:

[1]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392، ص 448.
[2]. تاریخ هرودت، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران: انتشارات اساطیر، 1389، ج1، ص 173-174، و نیز بنگرید به: Herodotus, with an English translation by A. D. Godley. Cambridge. Harvard University Press. 1920. Book 1, Chapter 156 : 2.
[3]. بنگرید به: ژوزفوس فلاویوس، روزگار باستانی یهود، کتاب 11، فصل 1، بخش 3.
THE ANTIQUITIES OF THE JEWS, By Flavius Josephus, Translated by William Whiston, BOOK XI, CHAPTER 1 : 3
[4]. بنگرید به: The Behistun inscription (translation), by L.W. King and R.C. Thompson, (The sculptures and inscription of Darius the Great on the rock of Behistun in Persia, 1907 London), by livius.org.
[5]. والتر هينتس، داريوش و ايرانيان، ترجمه پرويز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1391. ص 315.
[6]. متن كامل كتيبه بيستون، خبرگزاری میراث فرهنگی، ۲۷ آوریل ۲۰۱۱، بازبینی‌شده در ۲۹ ژانویه ۲۰۱۴، ستون 5، بند 4-5. بنگريد به: The Behistun inscription (translation), by L.W. King and R.C. Thompson, (The sculptures and inscription of Darius the Great on the rock of Behistun in Persia, 1907 London), by livius.org, Column 5, lines 1-17, Number 71-72.
همچنين بنگريد به: Ancient Greece: Social and Historical Documents from Archaic Times to the Death of Alexander, By Matthew Dillon, Lynda Garland, London & NewYork: Routledge, Taylor & Francis, Pp 360. و نيز بنگريد به: A Political History of the Achaemenid Empire, By M. A. Dandamaev, BRILL, 1989, pp 136
[7]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392، ص 463.

هخامنشیان با سران فتنه و لیدرهای اغتشاش چگونه برخورد می‌کردند؟!

- بریدن گوش
- بریدن بینی
- درآوردن چشم از حدقه
- سر بریدن
- قطع دست و پا
- به بردگی گرفتن

این‌ها تنها بخشی از رفتارهای شاهان هخامنشی با فتنه‌گران و اغتشاشگران بود.

منبع: ادیان نت

کورش از واقعیت تا افراط و تفریط

به نام خدا
یکی از شخصیتهای ایران باستان کورش است، دوستان و دشمنان در مورد شخصیت وی افراط و تفریط را از حد گذرانده اند، طواف و سجده کردن بر قبر وی از طرف دوستداران و اتهام ازدواج با محارم، بت پرست بودن، جنایتکار بودن از طرف دشمنان باعث شد تا تایپکی به این عنوان ایجاد شود و به دور از افراط و تفریط و با مراجعه به منابع شناسنامه دار در مورد او واقعیت روشن گردد. زیرا برخی اطلاعات در حد تلگرام و فضای مجازی است، و با انگیزه های سیاسی، دین ستیزی و حتی ایران ستیزی صورت می گیرد.
جبهه افراطی به ترجمه کلمات معصومین و نسبت دادن آن به کورش بدون ارائه سند معتبر بسنده نکرده و حتی کلمات بزرگان غیر ایرانی و اسلامی همچون گاندی و... به نام کورش مصادره نموده و در فضای مجازی پخش می کنند، البته مشخص نیست که انگیزه آنان احیای ایران باستان و شخص کورش باشد بلکه انگیزه آنان بزرگنمائی است تا پس از آن کورش را در مقابل شخصیت های دینی قرار داده و مدعی شوند با وجود چنین شخصی ما نیز شخصی های دینی غیر ایرانی نداریم غافل از اینکه اگر کورش ذوالقرنین باشد نه تنها در مقابل شخصیت های اسلامی نیست بلکه موید آنان نیز می تواند باشد
جبهه تفریطی نیز با استناد دادن بدترین اتهام ها به کورش در صدد است که از وی جنایتکاری ساخته و او را انسانی خونخوار، هوسران، بت پرست نشان دهند. این گروه قصد دارند خود را بلند گوی اسلام معرفی نموده و از این بلندگو به تخریب شخصیت کورش پرداخته تا احساسات موافقان او را نسبت به اسلام تحریک نمایند

و به نظرم رستنگاه هر دو گروه یک جاست و از سوی دشمنان اسلام و ایران صورت می پذیریرد تا با جبهه سازی کاذب، برخی جوانان و نوجوانان به جدل پرداخته و نتیجه جدل آنان، دامن زدن به بحثهای کورش پرستی و کورش ستیزی شود که سرانجامی جز استاده دشمنان ایران و اسلام بر این درگیری ها مترتب نیست
در این تاپیک قصد داریم با مباحث تحقیقی پرده از این نقشه شوم دشمن بر داریم و با کمک دوستان افراط و تفریط را از چهره این شخصیت تاریخی بزداییم تا بهانه از دست دشمنان گرفته شود.

نقد کتاب مقایسه کوروش با پیامبر عظیم الشان اسلام

با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات شما...جدیدا کتابی رو دانلود کردم با عنوان کوروش بزرگ و محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله ) که نویسنده علی رغم اینکه در مقدمه ادعا میکنه که این پژوهش رو با بی نظری کامل به انجام رسونده، اما تمایل پر رنگش به کوروش و تحقیر پیامبر اسلام حتی از طرح جلد کتاب و نام بردن از دو طرف مقایسه کاملا مشخصِ...میخواستم بدونم آیا در این انجمن نقدی بر این کتاب وجود داره یا تو فضای نت کتابی یا مقاله ای هست که بتونم ازش استفاده کنم؟ با تشکر

ذوالقرنین ، کورش نیست!

انجمن: 

در اسنادی که پس از اسلام بدست آمده عموما اسکندر را تا مقام یک منجی و آزادی بخش بالا برده اند ، بیگمان با توجه به کثرت آثار نمیتوان آنها را به دور ریخت بدون اینکه کوچکترین شکی در آنها کرد ...
تقریبا اکثر مفسران بزرگ از جمله طبری ، میبدی ، شیخ طبرسی ، ابولفتوح رازی ، امام فخر رازی ، قرطبی ، و بیضاوی بر این قول اند که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی یا کبیر جهانگشای یونانی است .
ابن خلدون هم ذوالقرنین را اسکندر می داند (مقدمه ابن خلدون ، ترجمه گنابادی 1/146) از میان مفسران امام فخر راز ی مستدل تر و منطقی تر از دیگران از این رای دفاع کرده است .
مونتگمری وات ( اسلامشناس و قرآن پژوه ) مینویسد : " هم مفسران مسلمان و هم محققان غربی متفقا ً بر آنند که مراد از ذوالقرنین ، همان اسکندر کبیر است " (دائره المعارف اسلام ، طبع دوم )

برخی از افراد هم دیگر پادشاهان مانند " ماءالسما ء " یا " صعب بن همال حمیری " یا " تبع الاقرن " پادشاه جنوب عربستان ! گفته اند
و برخی دیگر " ابوکرب شمر یر عش بن افریقس حمیری " را ذوالقرنین میدانند .
و برخی مانند ابوالکلام آزاد نیز " کورش هخامنشی " را ذوالقرنین میدانند و یاجوج و ماجوج را مغولها میداند! ....
و برخی مفسرین معاصر نیز به دنبال ابولکلام کورش را ذوالقرنین دانسته اند که خود جای بحث فراوان دارد ُ.
یکی از ایراداتی که میتوان بر این نظریه گرفت اینست که این مفسران مانند مفسر بزرگ دنیای اسلام علامه طباطبایی کورش را موحد و یکتا پرست دانسته اند ُ در حالی که از گل نبشته بابلی (استوانه کورش یا منشور کورش ) کورش که بهترین سند از اوست میدانیم او خدای بابلیان را که مردوک بوده میستوده و در عین حال خدای دیگرشان " نبو" را ستایش کرده ُ و این تنها یکی از لوحهایی است که در مدح خدایان بابل از او بدست آمده ...چگونه میتوان او را موحد دانست ؟

اما دکتر حسن صفوی در کتاب " ذوالقرنین کیست ؟" این رای را تخطئه و مراد از ذوالقرنین را مانند قدما اسکندر می داند .
برخی هم ذوالقرنین را تس چی هوانگ بزرگترین پادشاه چین و یاجوج و ماجوج را قبایل مغول میدانند و سد ذوالقرنین را دیوار چین میدانند .... که این آخری به هیچ وجه با وقایع تاریخی رخ داده و روایت قرآن همخوانی ندارد ...
بیرونی :
« پس اسکندر به سوی دارا بن دارا شتافت برای خونخواهی از بختنصر و اهل بابل در کارهایی که در شام کرده بودند و چندین دفعه با دارا به جنگ پرداخت و او را منهزم نمود و...» (بیرونی – آثار الباقیه – ص 60 )

از قرن سوم و چهارم پس از اسلام که آثار تاریخنویسان را در دست داریم تا قرن ده و یازده همواره از اسکندر ستایش شده ...
پس تا اینجا به نظر میرسد ، ملل مختلف به سبب نابودی هخامنشیان از اسکندر ستایش کرده اند ، نه چیز دیگر ...
در حالی که بنظر میرسد باید کاملا برعکس بوده باشد ...

با اینکه در تورات به وفور از هخامنشیان سخن گفته ، ولی در کتب پس از اسلام و تاریخنگاری های آن ، اثری از این قوم نیست ...
بدون شک نمیتوان اسکندر را شناخت ولی هخامنشیان را نشناخت ...
مگر میشود جنگهای او در ذهن مردمان بماند و سینه به سینه نقل شود ولی هخامنشیان به عنوان طرف مقابل از یاد بروند ؟!

ابوریحان بیرونی :
« آیا اسکندر یونانی ذوالقرنین مذکور در قرآن است : چون اسکندر ابن فیلفوس یونانی سلطنت روم را از ملوک الطوایفی نجات داد به سوی ملوک مغرب شتافت و ایشان را در هم شکست و پیشرفت خود را ادامه داد تاآنجا که به بحر اخضر رسید سپس به سوی مصر برگشت و شهر اسکندریه را بنا کرد و به نام خود آن شهر را نام گذاشت سپس به طرف شام و بنی اسرائیل که در شام بودند متوجه شد و به بیت المقدس آمد و در مذبح معروف آن ذبح کرد و قربانی هایی در آنجا گذراند سپس سوی ارمنیه و باب الابواب رفت و از آنجا هم عبور کرد و قبطی ها و برابره و عبرانیان همه یوغ امر او را به گردن نهادند ... تا آنجا که به خراسان برگشت و آنجا را هم فتح کرد و شهرهایی در خراسان به پای نمود به سوی عراق مراجعت نمود و در شهر زور رنجور شد و همانجا بمرد و چون در مقاصد خویش حکمت اعمال می کرد و به رای معلم خود ارسطو در مشکلاتی که برای او روی می داد عمل می کرد بدین سبب او را ذوالقرنین گفتند » ( ابوریحان بیرونی – آثار الباقیه – ص 60)

و نکته مهم و تاریخی این جریان معنای کلمه دوالقرنین است که بمعنای صاحب دو شاخ است ...
در سرتاسر سرزمینهایی که مورد تصرف اسکندر بوده سکه هایی با نقش او یافت شده ... میتوان نقش او را با دو شاخ در بالای سرش دید !
تعدادی از تصاویر این سکه ها را در زیر می آورم :
تصویر 1
تصویر 2
تصویر 3
تصویر 4
تصویر 5
تصویر 6
تصویر 7


۱- رفتار اسکندر
۲- سد اسکندر
۳-علم ساختن سد
۴- اقوام پیش روی اسکندر
۵- آتش زدن تخت جمشید توسط اسکندر؟!
۵- چشمه گل آلود

رفتار اسکندر
" همه جا الیگارشی ها را برانداخت و دموکراسی ها
را با قوانین سابق اش احیا کرد .
این هم خود اقدامی علیه دولت ایران بود
که همیشه از حاکمیت اقلیت ( الیگارشی)
حمایت کرده بود .
طبعا پرداخت مالیات به دولت ایران هم ممنوع شد .
همه جا آزادی از سلطه هخامنشیان را با خوش حالی پذیرفتند
و اسکندر را آزادی بخش شمردند ...
آنها به طور قطع آزادی را برزگترین موهبت میدانستند.
این معنا در کتیبه ای که در قرن سوم که
در پرین بدست آمده چنین زیبا مطرح شده است
« برای یونانی چیزی از آزادی مهمتر نیست » "
( اولریش ویلکن و یوجین برزا – اسکندر مقدونی – ص 132 )
۲- سد اسکندر:
اسکندر سدی ساخت تا جلوی اقوام شمالي و مهاجر و مهاجم
را در مقابل هجوم آنها به ایران و بین النهرین بگیرد ..

(( تمام مناطق یهودی نشین در بابل ، ایران ، خراسان ، سبا(یمن) ، دیار بکر ، بین النهرین ، گوتی ها در کوه آرارات ،آلان ، سرزمینی در میان کوهها که تنها راه
ورود به آن یک دروازه آهنی است ،این دروازه به دستور اسکندر مقدونی ساخته شده )) (سفرنامه رابی بنیامین تودولایی – ص 102)۳
با توجه به گفته هاي بسيار متنوعي كه پيرامون سد گفته شده ، واقعيت اينست كه تقريبا هيچ سدي را اكنون در دست نداريم كه به يقين و كاملا با توصيفات قرآن همخواني داشته باشد ...
خصوصا در مورد كوروش ...
چون اگر سد گرگان يا داريال را سد اسكندر حساب كنيم كوروش نقشي ندارد ، و در مورد او اسناد بسيارضعيف ترند ...
اما سخن برخي از جمله دانشمندان ايراني را هم اگر ناديده بگيريم و افسانه بپنداريم ، بنيامين تودولايي را نميتوان متهم به طرفداري كرد ...

حال چرا سد را در چنین مناطقی در نظر میگیریم
و در نقاط جنوبی تر دنبال چنین سدی نمی گردیم ؟

2- اقوام ...
طبق آماري كه داريم و اقوامي كه نامبرده ايم
بيشتر اقوامي كه مراكز تمدني را مورد هجوم ممتد
و مداوم قرار مي دادند از شمال به سمت جنوب حركت ميكردند ...
اينرا مي توانيد با يك آمارگيري رد يا اثبات كنيد ...
هجوم وایکینگ ها ، فرانک ها ، گل ها ، هانس ها ،
توتون ها ، هون ها ، مهاجمین اسلاو و استپ های شمالی ،
بلغارها ، ترکها ، تاتارها ، و مغولها و...
اين را با سخن دانشمندان هم مي توان تطبيق دارد ...

۳- علم ساختن سد
ذوالقرنين هر كس بوده او يا اطرافيانش ، علم ساختن سد را داشتند ، آنهم با اين ويژگي .چون خود آن قوم توانايي ساختن سد را گويا داشته اند ولي باز سد ويران مي شده و مورد هجوم واقع مي شدند .ولي نكته خاص همان دانش ساختن سد نزد ذوالقرنين و يا همراهان و نزديكانش است ...
میدانیم استادش ارسطو پیشتر ساقه ساختن یک شهر را داشته و در آن ازه زمانی کسی بهتر از او نمی توانسته مهندسی این سد را بر عهده داشته باشد.

۳- آتش گرفتن تخت جمشید : (يك دروغ بزرگ و غير علمي ) :

بیشترین انتقادهاي ما از اسکندر زمانی است که داستان آتش زدن تخت جمشید و فریب خوردن او و شرابخواری او پیش کشیده میشود ، در حالی که اکنون با پیشرفت علم باستان شناسی میدانیم که تخت جمشید هیچگاه آتش زده نشده و این داستان را مورخانی چون هرودوت که به دروغگویی شهره است برای تلافی آتش زدن آتن ساخته اند .میدانیم که سنگهای بکار رفته در تخت جمشید و پاسارگاد همگی از سنگهای آهکیست و سنگ آهک از کربنات کلسیوم caco3 است که زیر فشار یک آتمسفر، در گرمای 894 درجه با گرفتن 391 کالری گرما، هر گرم، میپزد و به 44 درصد co2 و 56 درصدcao تجزیه میشود. گاز co2به هوا میرود و آهک زنده cao میماند. آهک زنده با آب ترکیب شده، آهک شفته ca(oh)2 میشود، و 280 کالری گرما از هر گرم آزاد میگردد.
بر این اساس داستان فریب خوردن اسکندر و ...او که بواسطه آنها تخت جمشید را آتش زد ، خود بخود ،دروغ بودنشان روشن میشود .

۶- چشمه گل آلود(Volcanic Mud) :
حتي اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب في عين حمئه و وجد عندها قوماقلنا يا ذاالقرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا...
با فرضهای پیشین می دانیم که در حوالی قفقاز اسکندر سدی زده که بنیامین تودولایی قرنهای پیش آنرا روایت کرده و حال باید بینیم در آن منطقه چه پدیده ای وجود دارد که قرآن میگوید اسکندر خورشید را در حالی که در چشمه ای گل آلود غروب میکرده دیده ...
از حدود 700 گل فشان شناسايي شده در دنيا، 300 گل فشان در آذربايجان و در حاشيه درياي خزر فعال هستند ...
گزارش شده است كه توانايي بيرون ريختن ميليون ها متر مكعب گازهاي هيدروكربني و كوهي از گل رادارند.خوشبختانه خسارت ناشي از اين گل فشان ها كم بوده و بسياري از توريست ها براي استفاده از اثرات درماني استخر گل فشان ها به اين مناطق سفر مي كنند.
گل فشان هاي جمهوري آذربايجان نمادهاي ديدني وجود منابع نهفته نفت و گاز در زير عمق زمين دردرياي خزر هستند. تراوش گاز زماني اتفاق مي افتد كه زير سطح زمين از گاز متان اشباع شده و به دنبال پيداكردن راه عبور به سطح هستند.
مثال مشهور تراوش گاز، در يانارداق (كوهستان آتش) در شبه جزيره آبشرون است. مردم غالباً براي ديدن رقص شعله ها به آن جا مي روند و از تماشاي اين پديده دلفريب كه هيچ گاه خاموش نمي شود لذت مي برند و اين براي آن ها جالب است كه بفهمند چگونه اين آتش جاويد مي ماند و از داخل زمين مي سوزدو وسيله اي براي پرستش مي شود.
مردم آذربايجان پيدايش آيين زرتشتي در آذربايجان را - در حدود 2000 سال پيش- با اين پديده زمين شناسي مرتبط مي دانند. بر طبق نظر آنان اسم كشور "آذربايجان" نيز از كلمه آذر به معني "آتش" از زبان فارسي مشتق شده است. اين آيين آتش پرستي مهم ترين آيين تاريخي قبل از اسلام در اين منطقه بوده است.
حجم نهايي ساليانه گاز گسيل شده توسط همه گل فشان ها در آذربايجان 20 ميليون مترمكعب در سال برآورد شده است. در سال 1964 گل فشان "Turaghayi"شعله هايي ايجاد كرد كه چندين سال سوختن آن به طول انجاميد و 500 ميليون مترمكعب گاز از آن آزاد گرديد.گل فشان هاي آذربايجان معمولا خارج از مراكز جمعيتي، به طور ناگهاني و در زمان كوتاهي اتفاق مي افتند.
به همين دليل مشاهده آن ها از ابتدا تا انتها ميسر نمي گردد. به استثناي گل فشان "Lokbatan"
كه توسط دانشكده علوم موسسه زمين شناسي آذربايجان مطالعه گرديد و فوران آن بيشتر از 20 ساعت به طول انجاميدLokbatan نام منطقه اي واقع در 15 كيلومتري جنوب باكو است كه در زمان هاي گذشته به علت وجود گل، شتر ها در آن غرق شده اند.
گل فشان هاي آذربايجان در اندازه و شكلشان تنوع دارند، اما بيشتر گل فشان هاي اين كشور مخروط
كوچك يا منفذ خروج گل دارند. اين مخروط هاي كوچك جالب بوده و حتي منظره زيبايي دارند و گل سرد،آب و گاز به بيرون مي ريزند. در اين گل ها خواص درماني )يد، برم، كلسيم، منيزيم، اسيدهاي ارگانيك وهيدروكربن هاي آروماتيك( گزارش شده است. اين محلول گلي ماده سمي قابل توجه اي ندارد.
گل فشان ها اثري جاويدان و بي همتا هستند كه نياز به محافظت دارند و تاكنون در مورد 23 گل فشان درآذربايجان اين محافظت انجام گرفته است.


تصاویر چشمه های گل افشان در جمهوری آذربایجان

با نگاهی به آراء مفسران و مورخان اسلامی
آنچه پیرامون "ذوالقرنین " در سوره کهف آمده در طول تاریخ اسلام بین علما و مفسران و مورخان موضوعی جذاب بوده و روایات پیرامون آن بسیار زیاد است و میزان اهمیت آن تاجایی بوده که یکی از پیشنهادهای مبداء تاریخ اسلام به عمر تاریخ ذوالقرنین بود که حتی طبری نیز گاها پس از ذکر تاریخ به هجری قمری معادل آنرا به تاریخ ذوالقرنین آورده است .
معنای واژه ذوالقرنین :
برخی مورخان و مفسران این واژه را به شکل ظاهری و برخی به شکل انتزاعی تعریف نموده اند که حالت انتزاعی آن را می توان به بسیاری از حاکمان نسبت داد بعنوان مثال اینکه " او در نور و ظلمت داخل شد" (آلوسی-ج16-ص24/عاملی-ج6-ص28) را نمی توان به یک یا چند حاکم خاص نسبت داد و معمولا چنین صفاتی را در بین اعراب اغلب به ظاهر اشخاص می دادند همانند "ذوالاکتاف" که به شاپور ساسانی داده اند به آن دلیل که اسرای در بند عرب را با سوراخ کردن دو کتفشان به بند می کشید (ایران در زمان ساسانیان/آرتور کریستین سن)
اما رایج ترین و محتمل ترین تعریفهای این واژه را بر می شمریم :
1- او دارای تاجی با دو شاخ بود (آلوسی-ج16-ص24/بیضاوی ج3 ص519/قمی مشهدی ج 8 ص 143)
2- وی دو شاخ داشت (سورآبادی ج 2 ص1447/طبرسی مجمع البیان ج15 ص 119/گنابادی ج 8 ص 47 و عاملی ج6 ص 28)
3- دو برآمدگی در دو سوی پیشانی داشت (خویی ج 8 ص 393)
4- وی دو ورق مس بر سر داشت(ثعالبی ، ثمار القلوب ص597/ آلوسی –ج16 ص24)
5- او را دو گیسو بود(ثعالبی ، ثمار القلوب ص597/آلوسی ج16 ص24/گنابادی ج2 ص480)
6- ...
زمان زیستن ذوالقرنین :
برخی ذوالقرنین را همزمان با حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) دانسته اند(قرطبی/گنابادی/قمی مشهدی) اما ثعالبی متوجه این تناقض شده است و نظر داده که به "تاریخ فارسیان" اعتماد نیست ، چرا که در کتابهای تاریخی "سریانی" و "یونانی" میان ذواقرنین و ابراهیم(ع) بیش از هزار سال فاصله است(ثعالبی ص599) که همین نشان می دهد مفسران در آنزمان هم تاریخ سریانی و هم یونانی و هم تاریخ ایرانیان را بخوبی می دانستند و نام ذوالقرنین را هم در بسیاری دیده اند.

ذوالقرنین در شعر عرب پیش از ظهور اسلام
با توجه به اشعار بدست آمده از اعراب پیش از اسلام می توانیم نام ذوالقرنین را در بسیاری از اشعار جاهلی بیابیم .در شعر طرفة بن عبد می خوانیم :
اذا الصعب ذوالقرنین ارخی اوانه / الی مالک ساماه قامت نوادبه
قس بن ساعده:
والصعب ذوالقرنین اصبح ثادیا / یالحتنوبین تلاعب الارواح
امروالقیس:
اصد نشاص ذی القرنین حتی
تولی عارض الملک الهمام

این موضوع به راحتی نشان می دهد که پرسشگران از پیامبر الزاما یهودیان نبوده اند و اعراب شخصی به نام ذوالقرنین را ذکر کرده اند حال آنکه چنین فردی در بین یهودیان نام برده نشده است.

ذوالقرنین در زبان های سامی:
زبان اکدی
در متون میخی آشوری این واژه ذیل "qarnu" آمده که به معنای اشخاص یا خدایان و معنای دیگر قابل اهمیت "شاخ" ، "دم عقرب" و... است و اینکه این واژه به معنای "قدرت" نیز بکار رفته است . که البته داشتن دو شاخ روی کلاه خود می تواند نشان قدرت هم باشد.
عبری
در زبان عبری واژه ی "قرن" به معنای شاخ بکار رفته و qeren به معنای شاخ و قدرت و گاها زیبایی بکار رفته ، اما هیچ "شخص" خاصی در کتب عبری "ذوالقرنین" یا "قرنین" و صاحب دو شاخ معرفی نشده است .
سریانی :
در این زبان این کلمه در ذیل qarna به معنای شاخ و بوق شاخی آمده است و گاها به معنای قدرت .
در نتیجه در تمام این زبانها که مربوط به اعصار مختلف است ، عبارت شاخ یا قدرت مشترکند.

اسکندر
اسکندر پسر فیلیپ(فیلیپ گاه به صورت فلیقوس یا فلیفص یا فلیص (همگی معرب فیلیپ) آمده است.) که در بن مایه های اسلامی از او به یونانی یا مقدونی یاد شده است(قرطبی/آلوسی /عاملی و...)
نولدکه که اسکندر را ذوالقرنین دانسته به اسطوره ای سریانی که متعلق به قرن ششم میلادی است اشاره می کند که در آن آمده است : « اسکندر خدا را مخاطب قرار داد و گفت: من می دانم که تو دو شاخ به من داده ای که روی سرم رشد کند تا بتوانم بر همه ی ممالک جهان چیره شوم» به نقل از دایره المعارف اسلام – ویرایش اول
که این با سکه های یافت شده از اسکندر در بسیاری از مناطق جهان از یونان و مصر و بین النهرین و ایران و... مطابقت دارد و آنها نیز کلاهی را روی سر اسکندر نشان می دهند که دو شاخ بر آن نصب شده است.

جیره غذایی برده‌های هخامنشی به موجب الواح تخت‌جمشید

با سلام

پیش از این گفته شد که دستمزد یک کارگر هخامنشی به موجب لوحه‌های تخت‌جمشید ۱۵ کیلو جو در ماه بوده است که گاهی مورد مرحمت شاهانه قرار می‌گرفتند و نیم کیلو جوی دیگر به آنان داده می‌شد. و نیز گفته شد که دستمزد زنان در حدود دو سوم مردان، یعنی ۱۰ کیلو جو در ماه بوده است.
اما پرسشی که پیش می‌آید، این است که دستمزد یا جیره غذایی بردگان به چه میزان بوده است؟

لوحه‌های هخامنشی نشان می‌دهد که دستمزد یک برده برابر با دستمزد یک زن یعنی معادل با ۱۰ کیلو جو در ماه بوده است. در نتیجه می‌توان گفت که حقوق زنان هخامنشی با حقوق بردگان برابری می‌کرده است.:Narahat az:
والتر هینتس گفته است که این برده‌ها همچون اسیران جنگی فقط «وظیفه» داشتند و نه «حق».

او در پاسخ به این سؤال که یک کارگر با دستمزدی تا این اندازه اندک چگونه گذران زندگی می‌کرده است، می‌گوید که آنان برای خود و خانواده خود کلبه ساده‌ای از خشت و گل می‌ساختند و در کنار آن پیاز و سبزی می‌کاشتند.

او همچنین اضافه می‌کند: «پیداست که زندگی یک کارگر ساده در ایران باستان یک زندگی پررنج و نیاز بوده است». :Sham:



بنگرید به: هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران، ۱۳۸۷، صفحات ۳۴۷ و ۳۴۸ و ۳۵۱٫

رضا مرادی غیاث آبادی

خفقان دینی در عصر هخامنشی......................!!!

با سلام

برای پی بردن به میزان آزادی‌های دینی در عصر هخامنشی یک سند معتبر و دست اول وجود دارد و آن کتیبه داریوش در بیستون است.

داریوش در ضمن شرح وقایع سال‌های دوم و سوم پادشاهی خود (ستون پنجم کتیبه بیستون) به شرح سرکوب سکاییان می‌پردازد.
او در بندهای چهارم تا ششم ستون پنجم گفته است که با سپاهیانش با سکا حمله برده و عده زیادی از سکاییان را «آنگونه که مرا کام بود»، کشته است.

حال پرسش اینجاست که این سکاییان به کدامین گناه کشته شدند؟:Narahat az:
داریوش خود پاسخ این پرسش را داده است.
پاسخی که بهترین سند برای میزان آزادی‌های دینی در عصر هخامنشیان است: «از آن رو که این سکاییان بی‌وفا/ خائن بودند و اهورامزدا را نمی‌پرستیدند.:Sham::Sham:

اما من اهورامزدا را می‌پرستیدم.

پس به خواست اهورامزدا چنانکه کام من بود با آنان عمل کردم».

و سپس یک نتیجه‌گیری اخلاقی نیز می‌کند: «کسی که اهورامزدا را بپرستد، چه در زندگی و چه پس از مرگ، رستگار خواهد شد».
برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: لوکوک، پی‌یر، کتیبه‌های هخامنشی، ترجمه نازیلا خلخالی، زیرنظر ژاله آموزگار، تهران، انتشارات فرزان‌روز، ۱۳۸۲، ص ۲۵۴ تا ۲۵۶؛ شارپ، رالف نورمن، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، تهران، ۱۳۴۶، صفحه ۷۴ تا ۷۷؛ مرادی غیاث‌آبادی، رضا، بیستون- کتیبه داریوش بزرگ، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۴، ص ۴۲؛ کنت، رونالد، فارسی باستان، ترجمه سعید عریان، تهران، انتشارات حوزه هنری، ۱۳۷۹، صفحه ۴۳۹ و

۴۴۰٫




King, L. W., and R., Thompson, The sculptures and

inscription of Darius the Great on the Rock of Behistûn in Persia : a new collation of the Persian, Susian and Babylonian texts, London, Longmans, 1907, pp. 81- 83.