پارينه‌سنگيان

افكار انسانهاي‌ نخستين‌ (پارينه‌سنگيان‌ و نوسنگيان‌)

باسلام
يك‌ سؤال‌ مهم‌

1-1- پيش‌ از آنكه‌ بگوييم‌ در 6000 يا 7000 سال‌ پيش‌، آدميان‌ چگونه‌ گردآمدن‌ در شهرهاي‌ نخستين‌ را آغاز كردند و به‌ صورت‌ جامعه‌هايي‌ پيشرفته‌تر از جامعه‌هاي‌ گسسته‌ي‌ قبيله‌اي‌ درآمدند، بايد سخني‌ از آنچه‌ در درون‌ مغز ايشان‌ مي‌گذشت‌ بگوييم‌. تا اين‌ مقطع‌ زماني‌، مغز انسان‌ دوران‌ 000 , 500 ساله‌ از مرحله‌ي‌ نيمه‌ انسانان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌.
به‌ راستي‌ در آن‌ روزگاران‌ بس‌ دور آدميان‌ درباره‌ي‌ خويشتن‌ و درباره‌ي‌ جهان‌ چه‌ مي‌انديشيدند؟
آدميان‌ نخستين‌ جز به‌ امور بسيار فوري‌ و ضروري‌، كمتر به‌ چيز ديگري‌ مي‌انديشيدند. مثلاً در اين‌ مايه‌ها به‌ تفكر مي‌پرداختند: «با اين‌ خرس‌ چه‌ بايد كرد؟» يا «اين‌ گنجشك‌ را چگونه‌ مي‌توان‌ گرفت‌؟».
تا هنگامي‌ كه‌ زبان‌ كمي‌ توانا نشده‌ بود ممكن‌ نمي‌شد كه‌ انسان‌ انديشه‌ به‌ اموري‌ برتر از آنچه‌ در پيش‌ چشم‌ داشت‌ بپردازد. زيرا كه‌ زبان‌ وسيله‌ي‌ تفكر است‌. همچنان‌ كه‌ دفترداري‌ و حساب‌، وسيله‌ي‌ بازرگاني‌ است‌. زبان‌ انديشه‌ را ثبت‌ و ضبط‌ مي‌كند و آن‌ را به‌ پرداختن‌ به‌ انديشه‌هاي‌ پيچيده‌ توانا مي‌سازد. زبان‌ همچون‌ دست‌ انديشه‌ است‌ كه‌ مي‌تواند بگيرد و نگاه‌ دارد.

آن‌ زمان‌ كه‌ انسانها زبان‌ نداشتند...
1-2- آدميان‌ نخستين‌ پيش‌ از پديد آمدن‌ زبان‌، شايد با دقت‌ مي‌ديدند و با هوشمندي‌ فراوان‌ تقليد مي‌كردند، مي‌خنديدند و مي‌رقصيدند، بي‌توجه‌ به‌ اينكه‌ از كجا آمده‌ و چرا زيست‌ مي‌كنند؟ بي‌گمان‌ از تاريكي‌ و تندر يا رعد و آذرخش‌ يا برق‌ و جانوران‌ بزرگ‌ و چيزهاي‌ شگفت‌ و آنچه‌ در خواب‌ مي‌ديدند بي‌گمان‌ ترسان‌ بودند و كارهايي‌ مي‌كردند تا از آنچه‌ مي‌ترسيدند بر سرشان‌ نيايد و بختشان‌ دگرگون‌ نشود و نيروهاي‌ تصوري‌ را كه‌ در سنگ‌ و جانوران‌ و رودها نهفته‌ بود با خويشتن‌ بر سر لطف‌ آورند. جانداران‌ و بيجانان‌ را باز نمي‌شناختند، اگر چوبي‌ به‌ آنان‌ گزند مي‌رسانيد آن‌ را مي‌زدند يا اگر رودي‌ سرازير مي‌شد آن‌ را دشمن‌ مي‌گرفتند. انديشه‌هايشان‌ شايد بسيار نابخرديِ ساده‌يِ پرتلوّن‌ و دگرگوني‌ و محدوديت‌ فكري‌ خردسالان‌ را داشتند، اما آن‌ روز كه‌ زبان‌ نداشتند نمي‌توانستند آنچه‌ را در درونشان‌ مي‌گذرد به‌ ديگري‌ بگويند و سنتي‌ برجاي‌ گذارند و يا كاري‌ جمعي‌ عليه‌ آنچه‌ آنان‌ را تهديد مي‌كرد ترتيب‌ دهند.

همه‌ چيز «عادي‌» بود!
1-3- نقاشيهاي‌ آدميان‌ دورانِ اخيرِ پارينه‌ سنگي‌، حتي‌ هيچ‌ نمودي‌ از اينكه‌ توجهي‌ به‌ خورشيد يا ماه‌ يا ستاره‌ يا درخت‌ داشته‌اند به‌ دست‌ نمي‌دهد. تنها به‌ جانوران‌ و آدميان‌ پرداخته‌اند. شايد روز و شب‌ و خورشيد و ستارگان‌ و درختها و كوهها را عادي‌ و معمولي‌ تلقي‌ مي‌كردند. همچنان‌ كه‌ يك‌ كودك‌، برنامه‌ي‌ خوراك‌ و راه‌ پله‌ي‌ اطاق‌ خواب‌ خويش‌ را عادي‌ و بي‌چون‌ و چرا و واجب‌ مي‌گيرد. تا آنجا كه‌ مي‌توانيم‌ داوري‌ كنيم‌، هيچ‌ تخيل‌ جن‌ و ارواح‌ و چيزهايي‌ همانند آنها نداشتند. موضوع‌ نقاشيهاي‌ دوران‌ گوزن‌ (بخشي‌ از دوران‌ پارينه‌ سنگي‌) چيزهاي‌ ساده‌ و معمولي‌ است‌ بي‌هيچ‌ اشاره‌اي‌ برپرستش‌. در واقع‌ هيچ‌ نموداري‌ از پرستش‌ در آن‌ نيست‌، چيزي‌ كه‌ نموداري‌ از دين‌ يا نشانه‌ي‌ عرفان‌ باشد نيز در اينها مطلقاً نيست‌. با اين‌ حال‌، بي‌گمان‌ مقداري‌ از آنچه‌ طلسم‌ و جادو و تعبير مي‌شود در آنها بوده‌. آنان‌ كارهاي‌ بيهوده‌ي‌ نامعقول‌ را براي‌ رسيدن‌ به‌ آنچه‌ درنظر داشتند مي‌كرده‌اند. چراكه‌ طلسم‌ و جادو همين‌ است‌ كه‌ كاري‌ نامعقول‌ براساس‌ حدس‌ و گمان‌ (بي‌داشتن‌ پايه‌ي‌ علمي‌) بكنند و پنداري‌ كاملاً جدا از روح‌ دين‌، بپردازند. شك‌ نيست‌ كه‌ آنچه‌ در خواب‌ مي‌ديدند آنان‌ را برمي‌انگيخت‌ و گاهي‌ آنچه‌ را در خواب‌ مي‌ديدند، با آنچه‌ در بيداري‌ مي‌ديدند، در مي‌آميختند و تعجب‌ مي‌كردند!

انسانهاي‌ نخستين‌، مرگ‌ را باور نداشتند!
1-4- از آنجا كه‌ مردگان‌ را به‌ خاك‌ مي‌سپردند و از آنجا كه‌ آدميان‌ دوران‌ اخير پارينه‌ سنگي‌ آنها را با خوراك‌ و اسلحه‌ به‌ خاك‌ مي‌سپردند چنين‌ پنداشته‌ شده‌ كه‌ به‌ زندگي‌ پس‌ از مرگ‌ اعتقاد داشته‌اند. اما درست‌تر اين‌ است‌ كه‌ ايشان‌ مردگان‌ را از آن‌رو با خوراك‌ و اسلحه‌ به‌ خاك‌ مي‌سپردند كه‌ در مردن‌ آنها ترديد داشتند نه‌ از آن‌رو كه‌ مي‌پنداشتند به‌ زندگي‌ ديگري‌ مي‌روند. اينكه‌ آنان‌ مردگان‌ را هنوز داراي‌ زندگي‌ مي‌پنداشتند، شايد اثر خوابهايي‌ بود كه‌ از آنان‌ مي‌ديدند. شايد مردگان‌ را همچون‌ گرگان‌ سرگردان‌ گرسنه‌ مي‌پنداشتند كه‌ براي‌ پرهيز از دستبرد ايشان‌ به‌ اين‌ گونه‌ كارها توسل‌ مي‌جستند.

..