معنای ولایت فقیه

معنای ولایت فقیه از کلام حضرت آیت الله مصباح یزدی

معناي ولايت‌فقيه

ولايت‌فقيه يعني اين‌که در شرايطي که حکومت امام معصوم عملاً ميسر نيست و مردم دسترسي به امام معصوم ندارند و نمي‌توانند نيازهاي حکومتي‌شان را به وسيلة او مرتفع کنند خدا يک بدلي برايش قرار داده است. اگر اشکالي به نظر نرسد بگوييد بدل اضطراري. منتها بدلي که خود شارع تعيين کرده است. مثل اين‌که فرموده است وضو و غسل بر شما لازم است اما اگر نتوانستيد، تيمم کنيد. تيمم، حکم شرعي است اما بدل از يک حکم اصلي ديگر است.

آن‌چه از اول شارع مقدس براي حفظ نظام تشريع فرموده، جلوگيري از اختلال نظام، جلوگيري از هرج و مرج، و ساير مسايلي است که بر حکومتِ حق مترتب مي‌شود. اما خداوند متعال مي‌دانسته است که انسان‌ها هميشه تن به حکومت معصوم نمي‌دهند. همان‌هايي که سال‌ها پاي منبر پيغمبر بودند با اين‌که هفتاد روز قبل از وفاتش جانشين‌اش را معين کرد و فرمود: «هذا علي مولاه»؛ بعد از هفتاد روز يادشان رفت. حالا يا ذهنا يادشان رفت يا عملا يادشان رفت و به فراموشي سپردند. چه کساني؟ همين اصحاب بدر و حنين، نه کفار. آدميزاد اين‌گونه است. خدا مي‌دانست بناست اين‌گونه بشود. با اين‌که دوازده معصومي که يک موي سر هر کدام‌شان به عالمي مي‌ارزد خدا اين‌ها را براي حکومت مردم تعيين کرد، اما مي‌دانست که مردم زير بار نمي‌روند. حالا که اين‌چنين مي‌شود، قهر کند و بفرمايد من چند سالي برايتان، حکومت علي را قرار دادم بعدش ديگر هيچ! ول کنيد برويد گم شويد؟ اين از رحمت خدا به دور است؛ البته من در مقام اثبات نيستم و فقط مي‌خواهم آن تعريف را اجمالا عرض کنم. اين‌ها زمينه است براي بيان اين تعريف.
ولايت‌فقيه يعني يک حکم دست دوم؛ بدل اضطراري از حکم ديگري که شارع آن را ابتدا براي تنظيم امور جامعه و حفظ نظام جامعه و تأمين مصالح اجتماعي تعيين فرموده بود. تکوينا هم مصداق آن را خلق کرده بود تا دوازده نفر پشت سر هم يکي پس از ديگري بتوانند متصدي اين حکومت بشوند. اين‌ها را آفريده بود. حکم شرعي‌اش را هم تعيين کرده بود اما مي‌دانست که عمل نمي‌شود. باز هم خداي متعال از فضل و رحمت خودش آمد يک حکم بدلي هم قرار داد. فرمود حالا که معصوم زنداني مي‌شود تبعيد مي‌شود يا در حالت تقيه است، مردم نمي‌توانند از او استفاده کنند. مي‌دانيد بهترين زمان‌هايي که مردم از ائمه استفاده کردند زمان امام باقر و امام صادق سلام‌الله‌عليهما بود، اما مي‌دانيد چه‌طور بود؟ بسياري از اوقات شيعه‌ها وقتي مي‌خواستند سئوالي از امام بپرسند بايد به عنوان يک دست‌فروش بروند در کوچه داد بزنند. به بهانه تخم‌مرغ فروختن، سبزي فروختن، خيار فروختن بروند در خانه امام صادق (ع) و از ايشان مسأله بپرسند. تازه عصر اين دو امام بهترين زمان‌ها بود. حتي در چنين زماني که‌؛ امام زنده است، ظاهرا زندان هم نيست، کرسي درس هم دارد و هزاران نفر از شهرهاي اطراف مي‌آيند از محضرش استفاده مي‌کنند، آن کسي که در شهرهاي دور زندگي مي‌کند، فرض کنيد در خراسان آن روز، فاصله را نسبت به مدينه حساب کنيد که بايد با شتر اين مسافت را طي کنند شايد يک سال طول مي‌کشيد که از خراسان به مدينه بروند. براي اين فرد اگر مشکلي پيش مي‌آمد بايد چه کار کند؟ مسائل اجتماعي، سياسي را که ايجاب مي‌کرد به حکومت مراجعه کند نزد چه کسي برود؟ در ميان مردم اگر اختلافي پيدا شد چه کنند؟ اين‌جا فرمودند ولايت‌فقيه معتبر است؛ يعني کسي که جاي امام باشد به عنوان يک بدل اضطراري. چنين فردي همه مصالح امام را نمي‌تواند تأمين کند چون امام معصوم است و اشتباه نمي‌کند، از چيزي غفلت نمي‌کند؛ او نبايد بگويد فيه تردد،‌؛ الاشبه کذا، الاقوي کذا؛ او حکم واقعي خدا را مي‌داند. تحت تاثير عوامل ديگري هم واقع نمي‌شود، اما همه مردم که به او دسترسي ندارند و نمي‌توانند نيازشان را به وسيلة او تأمين کنند. پس اسلام دست از حکومتش بکشد؟! يعني اين ‌شأن از زندگي اجتماعي مردم را که شايد بدون شبهه بشود گفت قوي‌ترين بعد زندگي انسان است، رها بشود؟ چون اگر زندگي اجتماعي نباشد معلوم نيست انسان به چه معناي ديگري وجود دارد. يک موجود فردي که در جنگل يا غاري زندگي مي‌کند ديگر تحصيل علم يا تعليم و تعلم، نماز جماعت،‌؛ جهاد يا... هيچ‌کدام از اين‌ها موضوع پيدا نمي‌کند. همه اين‌ها به برکت زندگي اجتماعي است و زندگي اجتماعي نياز به حکومت دارد. آيا امکان دارد شارع بگويد حالا که شما امام معصوم را نپذيرفتيد پس رهايتان مي‌کنم تا هر کاري که خودتان مي‌خواهيد، انجام دهيد؟ امام فرمود اين جور نيست. حتي در زمان حضور امام معصوم اگر دسترسي به امام معصوم نداشتيد به فقيه مراجعه کنيد. فقيه، بدل اضطراري ماست؛ «والرد عليه کالرد علينا»؛ بعد از آن هم يک جمله‌اي دارد که خيلي تکان‌دهنده است: «و هو علي حد الشرک بالله»؛ ببين چه‌قدر براي امام معصوم مسألة وجود حکومت اهميت دارد که اين قدر پاية ولايت‌فقيه را محکم مي‌کند و نمي‌گويد انکارش، مي‌گويد ردش -‌که ظاهرا رد عملي منظور است «والرد عليه کالرد علينا و هو علي حد الشرک بالله». ولايت‌فقيه يعني اين. اما آيا غير از فقاهت شرط ديگري هم دارد يا نه؟ اين مسأله‌اي است که بعدا بايد به ادلة آن مراجعه کنيم. ببينيم آن ادله‌اي که چنين ولايتي را اثبات مي‌کند آيا شرط ديگري هم دارد يا نه، اين بستگي به آن ادله دارد.

ادلة تعبدي اين موضوع را بزرگاني مثل امام رضوان‌الله‌عليه و ساير بزرگان زياد بحث کرده‌اند. همين‌طور که عزيز ما هم اشاره فرمودند بنده در يکي دو جلسه ـ اگر حياتي باشد و موفق بشوم ـ بيشتر آن را که جنبه عرفي دارد و به اصطلاح دليل عقلي مسأله است و بيشتر در بحث‌هاي با جوانان کاربرد دارد آن را عرض خواهم کرد و خواهيم گفت که غير از فقاهت آيا چيز ديگري هم در آن اعتبار دارد يا ندارد.

و صلي‌الله علي محمد و آله ‌الطاهرين.