علل جنگهاي صليبي
ارسال شده توسط رضا در شنبه, ۱۳۸۹/۰۱/۲۸ - ۱۱:۱۰جنگهاي صليبي اوج حوادث قرون وسطي و شايد جالبترين واقعهاي بود كه در تاريخ اروپا و خاور نزديك روي ميداد.
اكنون دو دين بزرگ جهان، اسلام و مسيحيت، بعد از قرنها مناظره، سرانجام آن را به حكميت نهايي بشر – يعني به ميدان جنگ- واگذار ميكردند.
تمام ترقيات قرون وسطايي، جميع عرصهي بازرگاني و جهان مسيحي، همهي شور اعتقاد مذهبي، و كليهي قدرت فئوداليسم و فريبندگي شواليهگري در دويست سال جنگي كه براي روح بشر و منافع بازرگاني درگرفت به اوج كمال و ذروهي اعتلا رسيد.
اوليت علت مستقيم صليبي پيشتازي تركان سلجوقي بود. دنيا خود را با سلطهي مسلمانان بر خاور نزديك وفق داده بود؛ خلفاي فاطمي مصر در حكومت بر فلسطين طريق مدارا پيش گرفته بودند و، صرف نظر از چند واقعهي استثنايي، فرقههاي مسيحي آن سامان از آزادي زيادي در پيروي از تعاليم ديني خويش برخوردار بودند.
حاكم، خليفهي ديوانهي قاهره، كليساي قيامت را ويران كرده بود (1010) لكن خود مسلمانان مبالغ معتنابهي خرج تعمير مجدد آن كرده بودند. در سال 1047، جهانگرد و شاعر ايراني، ناصر خسرو، كليساي مزبور را چنين توصيف كرد: «...جايي وسيع است چنانكه هشت هزار آدمي را در آن جاي باشد، همه را به تكليف بسيار ساخته از رخام رنگين و نقاشي و تصوير، و كليسا را از اندرون به ديباهاي رومي آراسته و مصور كرده و بسيار زر طلا بر آنجا به كار برده، و صورت عيسي عليهالسلام را چند جا ساخته كه بر خري نشسته است.» اين فقط يكي از كليساهاي متعدد در بيتالمقدس بود.
زائران مسيحي حق داشتند آزادانه به اماكن معتبركه رفتوآمد كنند؛ ساليان سال بود كه زيارت فلسطين نوعي عبادت يا كفاره محسوب ميشد؛ همه جاي اروپا، انسان كساني را ميديد كه برگهاي نخل فلسطين را چليپاوار، به نشانهي زيارت از اماكن متبركه، زيور خويش ميكردند؛ پيرز پلومن معتقد بود كه اين قبيل افراد «رخصت داشتند كه از ان پس تمام عمر سخن دروغ بگويند.» لكن در 1070 تركان بيتالمقدس را از چنگ فاطميان بيرون آوردند، و زائران مسيحي از اين پس ناقل رواياتي بودند دربارهي تعدي تركان و بيحرمتي آنها نسبت به نام پير لوميت (پير منزوي) از جانب سيمون، بطرك بيتالمقدس، نامهاي نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد كه در طيآن تعقيبو آزار مسيحيان فلسطين بتفصيل بيان، و از پاپ عاجزانه تقاضاي كمك شدهبود(1088).
دومين علت مستقيم جنگهاي صليبي تضعيف خطرناك امپرطوري بيزانس بود. امپراطوري مزبور مدت هفت قرن ميان تقاطع بزرگراههاي اروپا و آسيا قرار داشت و مانع تهاجم لشكريان آسيايي و خيل جماعات چادرنشين استپها به اروپا بود.
اكنون اين امپراطوري بر اثر نفاقهاي داخلي، بدعتهاي مخرب، و شقاق 1054 كه مايهي جدايي آن از غرب شده بود، آن قدر ضعيف بود كه ديگر نميتوانست موفق به انجام اين امر خطير تاريخي شود. در حالي كه بلغارها، پچنگها، كومانها، و روسها بر دروازههاي اروپايي آن هجوم ميبردند، تركان مشغول تكه تكه كردن ايالات آسيايي آن امپراطوري بودند.
در 1071 سپاهيان بيزانس تقريباً در مناذگرد تارومار شدند. تركان سلجوقي ادسا ]الرها يا اروفه[، انطاكيه (1058)، طرسوس، حتي نيقيه را تسخير كردند و از آن سوي بوسفورچشم بر خود شهر قسطنطنيه دوختند. امپراطور آلكسيوس اول (1081-1118)، با امضاي عهدنامهي خفتآوري، بخشي از آسياي صغير را نجات بخشيد، لكن براي مقابله با هجومهاي بيشتر فاقد قواي نظامي بود.
اگر قسطنطنيه به دست تركان ميافتاد، تمامي اروپاي خاوري در برابر لشكريان آنها مفتوح ميشد و فتح تور (732) بينتيجه ميماند. آلكسيوس غرور مذهبي را فراموش كرد، سفرايي نزد پاپ اوربانوس دوم و شوراي پياچنتسا گسيل داشت، و اروپاي لاتين را تشويق كرد او را در هزيمت دادن تركان از اروپا ياري كند.
آلكسيوس ميگفت كه مبارزه با اين جماعت كفار در خاك آسيا عاقلانهتر خواهد بود تا آنكه دست روي دست نهند و منتظر سيل آنها از طريق شبه جزيرهي باكان به پايتختهاي اروپايي باشند.