آيا زنان طبق نظر اسلام مي توانند ولي فقيه يا رهبر جامعه باشند؟؟!!!
ارسال شده توسط ملاصدرا در دوشنبه, ۱۳۹۲/۰۹/۱۸ - ۱۲:۴۱سلام
در اين تاپيك مي خواهيم در مورد رهبري زنان استناد كنيم كه نظر اسلام در اين رابطه چيست و آيا مثلا يك زن طبق نظر اسلام مي تواند رهبر جامعه اسلامي باشد يا خير
در دو مورد درباره اين موضوع بحث خواهيم كرد اول عقلي و سپس نقلي
دليل عقلي:
1-مهمترين و بارزترين صفت و در واقع شرط لازم رهبر و حاكم يك جامعه تدبر و عدالت است و اگر در شخصي محقق شود شرايط رهبري حاصل است
2-صفت عدالت ربطي به جنسيت ندارد
3-صفت تدبر و مديريت مربوط به روح انسان است و روح مجرد است از زن يا مرد بودن
نتيجه: تمام شرايط لازم براي رهبري و مديرت در زن وجود دارد
دليل نقلي:براي اثبات اين موضوع به قرآن رجوع كرده و ولايت و حكومت زنان از قرآن را ثابت مي كنيم و روايات هم هرچند كه از اين كار يعني حكومت زنان نهي كنند چون خلاف قرآن است اعتباري ندارد
اما دليل قرآني:
در قرآن، آياتى وجود دارد كه مىتوان بر جواز ولايت زنان به آنها استدلال كرد. روشن است چنانچه دلالت اين آيات كامل باشد، هر خبرى كه مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت.
۱. قرآن
الف. جريان ملكه سبا
در قرآن، در سوره نمل، از قول هدهد نقل شده كه با تعجب مشاهده كرده در سرزمين سبا، كه مردم آن خورشيد پرستند، زنى حكومت مىكند: «تملكهم امرأه»
سليمان پس از آگاهى از اين حكومت، نامهاى به حاكم آنجا نوشت و او را دعوت به تسليم كرد.
هدهد نامه را در درون قصر ملكه سبا انداخت.
بلقيس بزرگان حكومت را براى مشورت گرد هم آورد و از آنان نظر خواهى كرد. آنان قدرت و توانايى حكومت را مطرح كردند كه مىتوانند به خوبى با هر قدرتى در بيفتند و به نبرد بپردازند. ولى ملكه، سخن حكيمانهاى گفت:
«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»[1]
«پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مىكشند، و عزيزان آنجا را ذليل مىكنند; [آرى] كار آنان همين گونه است.»
ملكه سبا، دستور داد براى جلوى گيرى از خطر هجوم دشمن، هدايايى براى سليمان ارسال شود، تا ببينند آيا او اهل دنياست و يا دنبال حقيقت است. كارگزاران و سران كشور اعلام كردند هر تصميمى كه ملكه بگيرد براى آنان قابل پذيرش است.
استدلال به اين آيات اين گونه است: خداوند اين موضوع را مطرح كرده و حكومت ملكه سبا را نادرست معرفى ننموده است. بلكه سخن حكمت آميز وى را در باره ويژگى پادشاهان در هنگامى كه وارد مناطق مسكونى مىشوند آنها را ويران مىكنند، تأييد كرده «وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» و عقل و درايت ملكه را نيز ستوده است.
شمارى از مفسران «كذلك يفعلون» را ادامه سخن بلقيس و گروهى سخن خدا دانستهاند، مانند: قمى[2]، فيض كاشانى[3]، حويزى،[4] ابن قتيبه[5] و اين نظر از سعيد بن جبير[6] و عبد الله بن عباس نقل شده است[7] و برابر روايتى كه ذكر خواهد شد، عقل ملكه سبا به جهت اين اظهار نظر مورد تأييد قرار گرفته است.
يكى از مفسران و از اعضاى مجلس خبرگان قانون اساسى، در زمان تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى، در سخنرانى خود در مدرسه فيضيه قم، براى بيان موقعيت سياسى و اجتماعى زنان در اسلام، به جريان ملكه سبا اشاره كرد و يادآور شد كه قرآن با آن مخالفت نكرده است. به نظر مىرسد در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسى، اين موضوع مطرح بوده است.
بر خلاف آنچه مشهور است كه زنان كم عقل هستند، ملكه سبا در اينجا زيركى و توانائى خود را به خوبى نشان داده و در روايتى، وى جزو زنان عاقل و هوشمند معرفى شده است. برابر اين نقل، در قرآن در دوازده مورد به زنان اشاره شده است و ده خصلت براى زنان در آنها بيان گرديده كه از ملكه سبا به جهت عقل و درايتش ستايش شده است:
«توبه براى حواء، شوق براى آسيه و مهمان دارى براى ساره و عقل براى بلقيس و حيا براى زن موسى (دختر شعيب) و احسان براى خديجه و...»[8]
در ادامه بيان مىكند: خداوند ده چيز را به ده تن از زنان داده است، با اين كه در مواردى نامهاى زنان، با آنچه به آنان داده شده تغيير كرده، اما اعطائى بلقيس باز عقل ذكر شده است.
نقد استدلال و پاسخ آن
شمارى به اين استدلال پاسخ دادهاند كه عمل ملكه سبا، حجت نيست; زيرا وى مسلمان نبوده است. اگر پس از اين كه با سليمان آشنا شد و ايمان آورد، بر سر حكومت باقى مىماند، قابل استناد بود، ولى پس از ايمان به خدا و پيروى از حضرت سليمان، ما دليلى نداريم كه به حكومت خود ادامه داده باشد.
در پاسخ بايد گفت:
نخست آن كه، استناد به تأييد خداوند شده، نه به كفر و ايمان ملكه سبا. در همين داستان، آنجا كه سخن از شرك و خورشيد پرستى است، عملكرد مردمان آن سرزمين ناشايست انگاشته شده و از آنان دعوت شده كه به پرستش خداى يگانه روى آورند:
«الاّ يسجدوا لله الذى يخرج الخباءَ فى السموات و الارض و يعلم ما تحفون و ما تعلنون.»[9]
«كه چرا سجده نمىكنند براى خدايى كه نهانها را در آسمان و زمين بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىكنيد و آنچه را آشكار مىسازيد مىداند.»
اما در آيه 34 سوره نمل با تعبير «كذلك يفعلون» سخن ملكه سبا و عقل و درايتش تأييد مىشود.
دو ديگر: چگونه است كه گمان اينان وقتى رسول خدا مىشنود دختر كسرى بر مردم ايران حكومت مىكند، مىفرمايد: «لن يفلح قوم ولوا امرهم إمرأة» براى به كرسى نشاندن نظر خود به آن استناد مىجويند; اما در داستان ملكه سبا، كه بدون هيچ ايرادى، بلكه با تأييد و يا با تقرير، سخنان ملكه سبا نقل مىشود، قابل استناد نيست.
شهيد مطهرى، در ياداشتهاى خود ادله ممنوع بودن ولايت عامه و زعامت زن را بيان كرده، سپس به بيان ادله باورمندان به ولايت و زعامت زن پرداخته و بدون اظهار نظرى به جريان ملكه سبا نيز اشاره كرده است:
«ادله كسانى كه جايز مىدانند:
الف. اصل عدالت و تساوى زن و مرد در انسانيت.
ب. بيعت در اسلام با شركت زنها بوده.
ج. قرآن داستان ملكه سبا را نقل كرده، با تجليل از ملكه و بيان نكتههايى از زبان او، بدون آنكه كوچك ترين اشاره انتقادى داشته باشد.
د. هر طبقهاى بايد از خود در دستگاه ادارى مملكت، نماينده داشته باشند تا مدافع حقوق آنها باشد. زنان نيز بايد طبقهاى از خودشان كه واقف به دردهاى آنهاست مدافع داشته باشند... .
هـ. آمدن حضرت زهراء به مسجد و خطبه در حضور جمع خواندن. همچنين خطابه حضرت زينب دليل بر جواز است.»[10]
ب. آيه امر به معروف و نهى از منكر
در قرآن كريم، آيات بسيارى در باره امر به معروف و نهى از منكر وارد شده است و هيچ يك از آنان را نمىتوان ويژه مردان دانست; بلكه مخاطب قرآن، امت اسلامى به طور عام است، در سوره توبه در اين باره مىفرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياء بَعْضً يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزيز حَكيم»[11]
مردان با ايمان و زنان با ايمان، بعضىشان سرپرستان بعضى ديگرند به معروف امر مىكنند و از منكر باز مىدارند. نماز را برپا مىدارند و زكات را مىپردازند و خدا و رسولاش را اطاعت مىكنند. به زودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مىدهد. خداوند توانا و حكيم است.
علامه طباطبائى «اولياء» را به سرپرستان ترجمه كرده است.[12] و ولايت در اينجا را «ولايت در تدبير» دانسته است.[13]
ايشان در مقاله ولايت و زعامت، معتقد است: ولى و اولياء در اين آيه و آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[14]، آيه اولى الامر[15] و آيه ولايت[16]، به معنى ولى و سرپرست است و اگر كسى آن را به معنى دوستى بگيرد، واژه را از معنى اصلى آن منحرف كرده است:
«البته جماعتى ولايت را در اين آيات به معناى دوستى يا معناى يارى گرفتهاند، ولى جز اينكه كلمه را از معناى حقيقى ماده اصلى آن سلخ نمودهاند كارى انجام ندادهاند.»[17]
شهيد مطهرى نيز ولايت را در اينجا به معنى سرپرستى دانسته است و مىنويسد:
«مؤمنين و مؤمنات بعضىشان حامى و راعى و سرپرست بعض ديگر هستند; كه چه مىكنند؟ امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.»
پس در دفاع از حقيقت، هيچ فرقى ميان مرد و زن نيست، و هر دفاعى، اولين شرطاش شجاعت و قوّت و نيرومندى است[18] كه زنان و مردان هر يك به سهم خود مىتوانند در آن نقش آفرين باشند و از آنجا كه در برخى مراتب امر به معروف و نهى از منكر، ولايت شرط است خداوند اين ولايت را براى زنان قائل شده است.
در اين آيه، زنان و مردانِ مؤمن، بدون هيچ تفاوتى بر يكديگر ولايت دارند و بر همين اساس، وظيفه دارند امر به معروف نموده و از منكر نهى نمايند و پىگير اجراى تمام احكام سياسى و اجتماعى و اقتصادى جامعه باشند. پىگيرى و همكارى با حكومت براى مديريت درست جامعه و انتقاد از عملكرد خلاف و نادرست حكومتها، اختصاص به گروه خاصى ندارد. چه مردان و چه زنان، بايد به انجام اين كار مهم بپردازند. به همين جهت بى تفاوتى در اين امر، برابر روايات، باعثِ چيرگى افراد فاسد و شر بر سرنوشت مسلمانان خواهد شد.[19] در روايتِ معروف تحف العقول از امام حسين و به نقلى از امام على(ع) پس از اشاره به لعن بنى اسرائيل به جهت ترك اين امر مهم، به اين آيه اشاره شده كه جامعه اسلامى از زن و مرد، نبايد بى تفاوت باشند:
«فَبَدَاءَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءُ إِلَى الإِسْلاَمِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِى حَقِّهَا.»[20]
پس خداوند در آغاز، امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان يك فريضه و واجب مطرح كرده است; زيرا مىداند كه هر گاه آن ادا شود و در جامعه پياده شود، تمام واجبات، از آسان و دشوار، بر پا داشته مىشود و اين به آن جهت است كه امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام است، با رد ستمگريها و مخالفت با ستمگر و تقسيم عادلانه بيت المال و گرفتن زكات از موارد وجوب آن و صرف زكات در جايگاه حق آن.
چنانچه ما تشكيل دولت و حكومت را براى امر به معروف و نهى از منكر و اجراى احكام الهى بدانيم، اهميت مشاركت زنان در مسائل سياسى و اثبات اين حق براى آنان، بسيار روشن خواهد بود، اين آيه، نشان مىدهد بر خلاف آنچه شمارى مدعى هستند، زنان بر مردان ولايتى ندارند، خداوند بيان كرده كه زن و مرد بر يكديگر ولايت دارند، چنانچه اجراى حكم شرعى نياز به حضور زنان داشته باشد، بايد در صحنه سياسى اجتماعى و مديريتى جامعه حاضر شوند.
جالب است كه توجه كنيم برابر نقلى، امام صادق(ع) قيامهاى پس از پيامبر(ص) و قبل از ظهور امام عصر را در صورتى روا و درست معرفى كرده و فرموده از آنها حمايت مىكند كه به انگيزه امر به معروف و نهى از منكر باشد. به همين جهت، حمايت از محمد بن عبد الله بن حسن را مشروط به آن دانست كه مدعى مهدويت نشود و براى امر به معروف و نهى از منكر قيام كند. امام، در پاسخ عبدالله بن حسن، كه از ايشان خواست با محمد بيعت كند، فرمود:
«إِنْ كُنْتَ تَرَى يَعْنِى عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ ابْنَكَ هَذَا (يعنى محمد) هُوَ الْمَهْدِيُّ فَلَيْسَ بِهِ وَ لاَ هَذَا أَوَانَهُ وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لِلَّهِ وَ لِيَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ فَإِنَّا وَ اللَّهِ لَا تَدَعُكَ وَ أَنْتَ شَيْخُنَا وَ نُبَايِعُ ابْنَكَ فِى هَذَا الْأَمْرِ.»[21]
اگر مىبينى اى عبد الله كه اين فرزندت [محمد كه قيام كرده و با او بيعت مىكنند به عنوان امامت عظمى و جانشينى از پيامبر است] و او مهدى امت است، مردود است. او، مهدى نيست و وقت آن نرسيده است [و من با آن مخالف هستم و بيعتاش باطل است.] اما اگر تو او را براى غَضَب براى خدا و امر به معروف و نهى از منكر به قيام واداشتهاى (قياماش قابل تأييد است) ما تو را تنها نمىگذاريم; زيرا بزرگ ما هستى و با فرزندت در اين كار بيعت مىكنيم.[22]
موسى بن جعفر (ع) نيز در تجليل از حسين شهيد فخ، بر تلاش وى براى امر به معروف و نهى از منكر تأكيد كرد و بر او درود فرستاد[23] با اين كه در آغاز از حضرت خواست با وى بيعت كند[24].
با توجه به اين كه برابر آيه شريفه، زن و مرد در امر به معروف ونهى از منكر مشترك و مسؤول و بر يكديگر ولايت دارند، زنان حق دارند در مديريت امور سياسى دخالت داشته باشند و چون اكنون سخن از ولايت عظمى مطرح نيست، دخالت زنان بى اشكال خواهد بود.
در اينجا، توجه به دو نكته لازم مىنمايد:
1. با توجه به آيه امر به معروف و نهى از منكر، اصل عدم ولايت زنان بر مردان جايى ندارد و زنان، همچون مردان، حق ولايت دارند; زيرا اجراى احكام اسلامى از باب امر به معروف است كه اجراى آن بر هر دو گروه لازم است و طبرسى، صاحب مجمعالبيان، با توجه به اين آيه، آن را واجب عينى مىداند.[25] شيخ طوسى نيز آن را واجب عينى شمرده است.[26]
2. در ادامه آيه، چند ويژگى ديگر براى مؤمنان ذكر شده است: پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول خدا. اطاعت از خدا را عمل به دستورات الهى دانستهاند و اطاعت از رسول را هم اجراى دستورهاى حكومتى وى. بنابر اين، ولايتى كه زنان دارند مشروط به آن است كه در مواردى ديگر، خداوند و يا پيامبرش آن را محدود نكرده باشند كه اگر چنين مطلبى ثابت شد، در مَثَل به اثبات رسيد زنان حق قضاوت ندارند، برابر همين آيه ولايت زنان در اين مورد محدود مىشود ما در هر مورد بايد دلائل مخصوص آن را بررسى كنيم، تا حكم شرعى آن را، كه همان فرمان خدا و رسول است، به دست آوريم.
۲. استدلال مخالفان
الف. آيه اول
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»[27]
«مردان، سرپرست و نگهبان زناناند، به خاطر برتريهایی كه خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاقهایی كه از اموالشان [در مورد زنان] مىكنند.»
در شأن نزول آيه نقل شده كه مردى زنش را سيلى زد، زن همراه پدرش به پيامبر شكايت كرد. حضرت لزوم قصاص را مطرح فرمود، آيه نازل شد كه مردان سرپرست زنان هستند و قصاص براى زن را نفى كرد.
مخالفان، به اين آيه استدلال كردهاند كه زنان شايستگى زعامت و رياست بر مردان را ندارند; زيرا برابر بيان آيه، مردان بر زنان برترى دارند[28] و برابر شأن نزول آيه مىتوانند آنان را سياست و تنبيه نمايند و براى اين مطلب، در آيه دو نكته ذكر شده است.
الف. برترى مردان بر زنان كه خداوند مىفرمايد بعضى را بر بعضى برترى داده است. به همين جهت است كه رسالت از آن مردان بوده و آنان حاكم و والى بر مردم بودهاند. حتى شمارى در ترجمه قرآن، به اين نكته اشاره كردهاند كه نبوت از آن مردان بوده است.
ب. جهت دومى كه مردان مسؤول اداره زنان هستند اين است كه مردان، به زنان مهر و نفقه مىپردازند و در آمد مالى، برخاسته از توانائى مردان در كار و تلاش است.
علامه طباطبائى در تفسير آيه به اين دو نكته اشاره مىكند و مىنويسد:
«كلمه «قيم» به معناى كسى است كه مسؤول قيام به امر شخصى ديگر است، و كلمه «قوام» و نيز «قيام» مبالغه در همين قيام است. و منظور از جمله: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً آن زيادتهایی است كه خداوند به مردان داده، به جهت طاقتى كه بر اعمال دشوار دارند، چون زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى است، كه اساس و سرمايهاش رقت و لطافت است.
مراد از جمله: بما انفقوا مهريهاى و نفقهاى است كه مردان به زنان مىدهند.
از عموميت علت به دست مىآيد، حكمى كه مبتنى بر آن علت است; يعنى قيم بودن مردان بر زنان نيز عموميت دارد، و منحصر به شوهر بر همسر نيست، بلكه قيمومت نوع مردان بر نوع زنان است، البته در جهات عمومى مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه به آن بستگى دارد، و قوام اين دو، بر نيروى تعقل است، كه در مردان بيشتر است، تا در زنان، همچنين دفاع از سرزمين با اسلحه كه نياز به نيروى بدنى و هم نيروى عقلى دارد كه هر دوى آنها در مردان بيشتر است تا در زنان.»[29]
نقد و بررسى
از اين استدلال، صاحب نظرانى پاسخ داده و در تمام بودن آن براى نفى ولايت زنان ترديد كردهاند.
الف. اين استدلال بر اين مبناست كه «قيم» به معنى سرپرست باشد; اما اگر به معنى كفالت، رعايت و... باشد استدلال به آيه كامل نخواهد بود. در لغت، قيم به معنى كفالت است; يعنى مردان كفالت و مسؤوليت زنان خود را به عهده دارند.
شيخ طوسى در معنى «قوامون» مىنويسد:
«قوله تعالى «قَوّامُونَ» و القوام على الغير هو المتكفل بأمره من نفقة و كسوة و غير ذلك.»[30]
قوام بر ديگرى، كسى است كه متكفل و مسؤول كار اوست، از نفقه و لباس و جز آن [مانند مسكن].
قطب راوندى، در فقه القرآن، در معناى «قوامون» دقيقاً همين عبارت شيخ را آورده است.[31]
ابن براج مىنويسد:
«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» يعنى أنهم قوامون بحقوق النساء التى لهن على الأزواج»
يعنى «آنان مسؤول حقوق زنان مىباشند كه بر مردها واجب است.»[32]
اين بزرگان، «قوام» را به معنى متكفل انفاق دانستهاند و آيه دليلى است بر وجوب نفقه زنان بر مردان كه در بسيارى از كتابهاى فقهى به آن استدلال كردهاند.
ب. علامه طباطبائى و ديگران كه به آيه استناد كردهاند، فضيلت بعضى بر بعضى را دليل بر برترى تمام مردان بر تمام زنان دانسته و همين علت را كافى شمردهاند براى موضوع.
در پاسخ به اين استدلال آمده است: منظور مديريت مردان در منزل است. خداوند دو علت بيان كرده: يكى برترى بعضى بر بعض ديگر و ديگرى وجوب نفقه زن بر مرد كه در ادامه آيه آمده است و اين فقط مربوط به مردان است كه به زنانشان بايد نفقه بدهند و مهر آنان را بپردازند.
شهيد مطهرى مىگويد: شايد به همين علت است كه در ازدواج موقت، كه نفقه مطرح نيست، مديريت مرد بر زن هم مطرح نمىباشد.[33]
ج. استاد مطهرى، اين برترى را كه در آيه ذكر شده، علت مستقل نمىداند. بر اين نظر است كه اگر اين برترى علت مستقلى بود، مناسب مىنمود كه با تعبير ديگرى مىآمد: «بما فَضَّلَ اللَّهُ الرِّجالَ عَلَى النِّساءِ» نه «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً».
پس يادآورى مىشود:
«در مجموع، يعنى به موجب مجموع مزايايى كه دو طرف دارند، مرد به حسب خلقت براى حكومت در خانواده ساخته شده، نه زن.»[34]
د. اگر ما بگوييم تمام مردان بر تمام زنان برترى و ولايت دارند، درست نيست و تخصيص اكثر مستهجن لازم مىآيد; زيرا مردان بر زنان خودشان ولايت دارند و مديريت را در منزل خود به عهده دارند، نه بر ديگر زنان جامعه و فقط در حكومت و قضاء بر زنان ولايت دارند كه در مجموع اندك است. بنابر اين، ويژگيهاى مردان و وظيفهاى كه در اداره مالى منزل دارند، باعث شده قوام و مدير منزل باشند.[35]
ه. افزون بر اين، در روايتى از امير المؤمنين(ع) از پيامبر(ص) پس از نقل شأن نزول آيه ذكر شده كه منظور از »قوّامون« در آيه قواميّت مردان بر زنان در ادب است; يعنى بايد مرد مراقب و مربى زن باشد كه همان مديريت در خانواده را مىرساند و با شأن نزول آن همآهنگ است.
«أَيْ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ فِي الْأَدَبِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَرَدْتُ أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ.»[36]
مردان بر زنان قيمومت دارند در ادب نمودن آنان. سپس رسول خدا فرمود: من چيزى اراده كردم (قصاص) و خداوند جز آن را اراده فرمود.
و مانند همين برداشت را مىتوان از آيه 228 بقره داشت كه خداوند مىفرمايد: «و للرجال عليهن درجه» كه اين درجه و موقعيت مردان بر زنان در منزل است; زيرا دليلى بر عموميت از آيه استفاده نمىشود.
ب. آیه دوم
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ كَظيم * أَوَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِى الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِى الْخِصامِ غَيْرُ مُبينً.»[37]
و هرگاه يكىشان را به آن چه به خدا نسبت مىدهد [ولادت دختر] مژده دهند، روىاش سياه شود، در حالى كه خشم خويش را فرو مىخورد. آيا همان كه در زيورش پرورند و در ستيز، سخن خويش باز نتواند گفت.
مىگويند: آيه بيان مىكند كه طبيعت زن احساسى و لطيف است و در پى زيور كه خود را به آن بيارايد و از منطق قوى برخوردار نيست كه در هنگام بحث از آن بهرهمند شود. در اصل، زنان از قوه تعقل و تفكر كمترى برخور دارند. به همين علت نمىتوان آنان را در كارهاى ادارى مهم و ولائى، مانند قضاوت به كار گرفت و اين آيه به خوبى اين نكته را مىرساند و از احساسات زنان و گرايشهاى آنان سخن مىگويد.
پاسخ
آيه در صدد بيان تمام ويژگيهاى زنان نيست، بلكه موضوع و جهتگيرى آيه، رد پندار كافران است كه از روى تحقير و بيزارى از دختران، آنان را به خدا نسبت مىدادند.
«وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ ×وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ كَظيم.»[38]
و براى خدا دخترانى مىپندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند ]قرار مىدهند[. و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهرهاش سياه مىگردد، در حالى كه خشم خود را فرو مىخورد.
ج. آیه سوم
«وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى»[39]
و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين، به خودنمايى بيرون نشويد.
خداوند دستور مىدهد كه زنان در خانه بمانند و مانند زمان جاهليت تبرج و خودنمايى نكنند. اين دستور خداوند با مديريت زنان و هم صحبت شدن با مردان نمىسازد، بويژه پُست قضاوت كه ناگزير بايد با متخاصم هم كلام شوند؟
پاسخ
نخست آن كه: اين آيه مخصوص زنان پيامبر است. آيه پيش از اين، به روشنى اين مطلب را مىرساند.
دو ديگر: گفت و گو با مردان در مصالح عمومى، بى گمان رواست. اين نكته را به روشنى مىتوان از جنگهایی كه به فرماندهى رسول خدا، به وقوع پيوسته دريافت. در جنگهاى رسول خدا با مشركان، زنانى نيز حضور داشته و مسؤوليتهایی بر عهدهشان بوده است، از جمله مداواى مجروحان. بى گمان در اين مسؤوليت، با مردان هم سخن مىشدهاند. و يا زنانى كه براى گردآورى و ضبط حديث، به تلاش برخاستهاند، و نامشان در تاريخ آمده، جز با هم سخن شدن با مردان، نمىتوانستهاند به اين امر بپردازند.
در مجموع، از آيات قرآن دليل روشنى بر اين ادعا وجو ندارد بايد دنبال ديگر ادله رفت و ميزان دلالت آنها را ارزيابى كرد.
[/HR] [1] . سوره نمل، آيه 34
[2] . تفسير قمي، ج2/128.
[3] . الاصفي، ج2/907؛ تفسير صافي، ج4/65.
[4] . نورالثقلين، ج4/86.
[5] . تأويل مشكل القرآن/ 294، «ليس من قولها»
[6] . اعراب القرآن، نحاس، ج3/144.
[7] . تفسير ابنابي حاتم، ج 9/2877؛ درّ المنثور، سيوطي، ج5/107؛ تفسير السمرقندي (بحرالعلوم)، ج2/495. «قال ابنعباس هذا قول الله تعالي للنبي(ص) قال: و كذلك يفعلون تصديقاً لقول المرآة قال الحسن: هذا قول بلقيس اين سليمان و جنوده كذلك يفعلون و اكثر المفسرين علي خلاف ذلك.»
[8] . »ثم ذكرهن بخصال التوبة من حواء قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و الشوق من آسية رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيتاً فِى الْجَنَّةِ و الضيافة من سارة وَ امْرَأَتُهُ قائِمَة و العقل من بلقيس إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيةً و الحياء من امرأة موسى فَجأَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِى و الإحسان من خديجة وَ وَجَدَكَ عائِلًا و النصيحة«.
مناقب آل ابى طالب، ج320/3; بحارالأنوار، ج32/43.
[9] . سوره نمل، آيه 25.
[10] . يادداشتها، استاد مطهري، ج 5/ 290.
[11] . سوره توبه، آيه 71.
[12] . قرآن در اسلام / 116.
[13] . الميزان، ج14/13.
[14] . سوره احزاب، آيه 6.
[15] . »أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْكُمْ« سوره نساء، آيه 59.
[16] . »إِنَّما وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ« سوره مائده، آيه 55.
[17] . بررسيهاي اسلامي، ج1/174.
[18] . مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج22/630.
[19] . نهج البلاغه، نامه 362/47. »لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَيوَلَّى عَلَيكُمْ أَشْرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يسْتَجَابُ لَكُمْ«.
[20] . تحف العقول /237؛ بحارالانوار، ج97/79.
[21] . مقاتل الطالبيين/207; الارشاد، شيخ مفيد، ج192/2; بحار الأنوار، ج 188/46 و ج277/47; سيماى كارگزاران على بن ابى طالب امير المؤمنين، ج606/1، ويرايش دوم.
[22] . اين پاسخ مناسب به كسانى است كه هر گونه قيام اصلاحى را قبل ظهور مردود مىدانند و به روايات باب 13 كتاب جهاد وسائل الشيعه استناد مىكنند. وسائل الشيعه، ج35/11، ابواب جهاد العدو، چاپ اسلاميه.
[23] . بحار الأنوار، ج165/48 .«مضى والله مسلماً صالحاً صوّاماً آمراً بالمعروف ناهياً عن المنكر، ما كان فى أهل المدينة مثله.»
[24] . همان/161، 169.
[25] . «و فى الآية دلالة على أن الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر من فروض الأعيان لأنه جعلهما من صفات جميع المؤمنين و لم يخص قوما منهم دون قوم» مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج77/5.
[26] . الاقتصاد الهادى إلى طريق الرشاد، شيخ طوسى/147.
[27] . سورة نساء، آيه 34.
[28] . مسائل حرجة في فقه المرأة، ج2/64، با عنوان اهلية المرأة لتولي السلطه.
[29] . الميزان، ترجمه، ج 4/543.
[30] . المبسوط في فقه الاماميّه، ج6/2.
[31] . فقه القرآن، ج2/116.
[32] . المهذب، ابن البراج، ج 2/225.
[33] . يادداشتهاي استاد شهيد مطهري، ج5/180.
[34] . مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج15/832.
[35] . اهلية المرأة لتولي السلطه/ 69.
[36] . الجعفريات ـ الأشعثيات/ 107؛ دعائم الاسلام، ج 2/217.
[37] . سورة زخرف، آيه 17 ـ 18.
[38] . سورة نحل، آيه 57 ـ 58
[39] . سورة احزاب، آيه 33.