دوست داشتن همجنس

دوست داشتن افراطی دوستان

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام علیکم

بسری ۱۸ ساله ام که در خوابگاه دانشگاه زندگی میکنم و آخر هفته ها میرم خونه
مشکلی که دارم اینه که به بعضی از دوستام ( مثلا یکی دو نفر از آنها) خیلی علاقه بیدا میکنم . یه جورایی انگار عاشقشون میشم . دوست دارم زیاد بیششون باشم و...( ولی العیاذ بالله اصلا مساپل جنسی در کار نیست و نخواهد بود)
فقط از این باب که انسان باید فقط محبت خدا در دلش باشد از این ناراحتم که چرا باید اینطوری باشم که محبت یک انسان را بیشتر از خدا در دل دارم...
چطور باید این حس دوست داشتن افراطیِ دوستان رو در خودم کم کنم؟
با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

عذاب وجدان دارم چون فکر می کنم گناهکارم

با نام و یاد دوست

عرض سلام و ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که طرح آن با ایدی و مشخصات خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من دختری 21 ساله و دانشجو هستم
در سن 15 سالگی با دختری که از من بزرگ تر بود دوست شدم در واقع دوستی من با اون دختر از علاقه ی زیادی بود
خیلی بهش علاقه داشتم و رفته رفته بهش وابسته شدم در حدی که دوری از اون برای من خیلی سخت شده بود اما همیشه با هم مشکل داشتیم چون با وجود اختلاف سنیمون نمیتونستیم خوب همدیگرو درک کنیم و از اون جایی که خیلی دوسش داشتم معمولا کوتاه میومدم که از دستش ندم
رابطه ام با اون خیلی زیاد شده بود از من انتظارات مختلفی داشت به عنوان یک دوست که البته در توان سن من نبود
دوستیمون چند سالی ادامه پیدا کرد که البته من رفته رفته سرد شدم و دیگه علاقه ی قبل رو بهش نداشتم و ندارم و ارتباطم به هر دو ماه یک بار رسید اون هم در حد مکالمه تلفنی یا پیامک
در اون دوره به دلیل احساساتی که داشتم خیلی بهش ابراز محبت میکردم خیلی دوست داشتم بغلش کنم و ببوسمش و در دلم احساس خیلی خوبی داشتم در حالی که نسبت به بقیه دوستانم اصلا این طوری نبودم حتی یک بار یادم میاد که لبش رو بوسیدم البته بدون احساس لذت خیلی فوری و بی منظور.
بعد از این همه مدتی که گذشت از یک ماه پیش به دلیل پیشنهاد چند خواستگار ناگهان فکرم به سمت این دوستم منحرف شد و علاقه ام بهش و نحوه ی ابراز علاقه ام یادم اومد و احساس کردم من گناهکارم یک ماهه که زندگیم خراب شده به خاطر این فکر خیلی تحقیق کردم و فهمیدم در صورت وجود لذت جنسی حرامه و گناه داره..میدونم که من تمایل جنسی نداشتم ولی هیچ وقت دوست نداشتم دوستم ازدواج کنه و از من جدا شه..اما حالا یاد اون لحظات میفتم نمیتونم درک کنم که گناه کردم یا نه؟
خیلی دارم اذیت میشم وقتی خودم رو قانع میکنم که من گناهی نکردم دوباره فکر میاد سراغم
و گاهی با خودم میگم من ازش دور شدم دلش رو شکستم موقعی که بهش علاقه داشتم پیشش بودم و حالا که برام مهم نیست دیگه ازش جدا شدم به هر حال من گناهکارم..
لطفا کمکم گنید ایا رابطه ی من با اون گناه بوده؟ ابراز محبتم چطور؟ حسی که در حال ابراز محبتم داشتم همون تمایل جنسی بوده؟ جدایی ازش چطور؟
با این فکر ناگهان از اون حالت پاکی و آرامش در اومدم و با خودم میگم من اون ادم پاک و دوست داشتنی و آرومی که همه فکر میکردن نیستم و این خیلی عذابم میده..

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: