دلشکستگی از خدا

ترک نماز و سعی در تغییر ارتباط با خدا

با سلام و خسته نباشید خدمت همه اعضا گرامی سایت و کارشناسان محترم
خانمی متاهل هستم. سالها بود که رابطم با خدای خودم خیلی خوب بود. یه رابطه عاشقانه و دوستانه. تو تمام لحظاتم با خدا مثل دوستم حرف میزدم. حتی در مورد اتفاقات روزمره تو دلم باهاش حرف می زدم. تمام مشکلات و سختی های زندگیم با تکیه به خودش حل می شد. همیشه اعتقاد داشتم اگه از ته دل از خدا چیزی بخوای میشه و اکثرا هم دعاهام به درگاهش مستجاب می شد. علتش این نبود که من ادم خوبی بودم نه ابدا .علتش فقط اون رابطه عاشقانم با خدا بود و به این ایمان داشتم که خدا محاله نه بگه و کمک نکنه و رد کنه از درگاهش. هیچوقت از طولانی شدن اجابت دعاهام خشته نمیشدم و باز دعا می کردم مثل گداهایی که تا سر خیابون لباس ادمو ول نمی کنن. اخرشم خدا خواستمو می داد. من به این حرفها اعتقاد ندارم که خواستم به صلاحم نبوده و ...
تا اینکه چند روز پیش موضوعی که برام خییییلی مهم بود و خیلی از خدا خواسته بودم کاملا بر عکس شد. من کاملا مطمئن بودم که دعاهام قبول میشه مگه نمی گن باید یقین به قبولی داشته باشی؟ من هم یقین داشتم و باور کرده بودم که خدا خواستمو بهم میده. اما نشد و نشدنش کلی زخم زبون و متلک شنیدن از اطرافیان رو برام به دنبال داشت. من از قبل هم همش خدا رو قسم می دادم نذار زخم زبون مردم رو بشنوم چون قبلا هم خیلی دلمو شکسته بودن. خلاصه نشد و من از رفتار خودم دارم تعجب میکنم چون نمازمو ترک کردم. من همیشه نمازهام اول وقت بود قبل از اذان با وضو منتظر اذان میشدم هیچوقت برا نماز صبح تنبلی نمیکردم (تا جایی که در تواتم بود) . اگه خواسته ای از خدا می داشتم و نمی شد می دونستم که فقط باید شکر کنم. و همیشه هم شکر می کردم و راضی بودم به رضای خدا. نمی دونم چه اتفاقی افتاد و این موضوع چرا تا این حد رو من اثر گذاشت که الان اصلا و اصلا نمی تونم با خدا کلمه ای حرف بزنم. دیگه نمی تونم نماز بخونم چون اون چیزی که من تو زندگیم خواسته بودم و خیییییلی شدید خواسته بودم دیگه و دیگه نمی تونه بشه و من باید این خواسته رو با خودم به گور ببرم. الان تصمیم دارم اگر هم روزی نماز بخونم فقط برای ادای وظیفه باشه. گناه نکنم چون خدا گفته نکن اما دیگه نمی تونم با خدا رابطه صمیمی و دوستانه قبلی رو داشته باشم. دیگه اگه به بدترین حال گرفتار بشم هم دعا نمی کنم و ازش چیزی نمی خوام . و من این نوع رابطه رو اصلا دوست ندارم. چطور می تونم خدا رو عبادت کنم در حالیکه باهاش قهرم. ؟ احساس می کنم تو اینهمه مدت فقط خواستمو صدا می زدم و نام خدا رو در کنارش . نمی خوام خدا رو برای خواسته هام بخوام. می خوام فقط برای خدا بودنش عبادتش کنم. اما نمی تونم. دلم نمی خواد باهاش حرف بزنم. می دونم اون خداست و من طلبی ازش نداشتم . ولی تنها چیزی که به بنده ها جسارت قهر کردن و لوس شدن میده مهربونیه خداست. عشقیه که به بنده هاش داره. مثل بچه ای که با مامانش قهر می کنه و غذا نمی خوره چون می دونه مادرش طاقت نمیاره و میاد سراغش. حالا به من بگید چطور بدون اینکه عاشق خدا باشم عبادتش کنم؟ نماز بخونم؟ ایا واقعا یه روزی دوباره میاد که من دلم با خدا صاف بشه؟ من یه موجود فوق احساساتیم و با منطق نمی تونم خودم رو راضی کنم. من فقط دلم میگه چکار کنم و چکار نکنم و اونم تو یه همچین موضوعی که موضوع رابطم با بهترین دوستم بوده. لطفا جوابهای کلیشه ای به من ندید
به صلاحم نبوده
خدا تو اون دنیا بهترش رو می ده
خدا غول چراغ جادو نیست که خواسته هامونو عین چیزی که خواستیم بده
خدا امتحانت می کنه و ...
راستی خدا تو ماه رمضون منو از خودش روند. هر چند من روزه نمی تونستم بگیرم چون 7 ماهه باردارم ولی دو روزه که نمازمو ترک کردم.
لطفا راهنماییم کنید با سپاس