حسادت-موفقیت-دوستی-اخلاق- اجتماعی-

آیا امکان دارد حلال متعلق حسادت قرار گیرد؟

با سلام و احترام

آیا امکان دارد عملی حسادت باشد در حالی که آن عمل فی نفسه حرام نباشد؟

میگویند حسد تا زمانی که در عمل و گفتار جریان نیابد گناه نیست...
اگرچه برخی حسد در قلب را نیز با شرایطی گناه میدانند...

اما فعلا سوالم این است که اگر کسی بخواهد حسد را در عمل نشان دهد
آیا امکان دارد آن عمل فی نفسه حلال باشد؟
مثلا غذا خوردن حرام باشد چون متعلق حسد شده است...
اگر امکان دارد لطفا چند مثال بزنید...

نقاط ضعف من و راههایی برای برطرف کردن آنان

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


سلام.
هر کسی در زندگی یه نقطه ضعفی داره که باید بشناسه و پوشش بده...چون اگه بمونه تاثیرات بدشو ده سال دیگه میندازه...تا جوونیم باید خودمونو از هر ناخالصی اخلاقی پاک کنیم.
اصولا وقتی ندونیم در برابر نقاط ضعفمون چه عکس العملی انجام بدیم چند تا اتفاق میوفته
1: ناراحت میشیم و دپرس
2: از کوره در میریم

اول باید نقاط ضعفمونو بشناسیم.
برای شروع از خودم شروع میکنم.هیچ ادمی تو کره زمین بی نقطه ضعف نیست.اینارو میگم که شما هم مثل من سعی کنید نقاط ضعف خودتونو بشناسید و تقویت کنید.
نقاتط ضعف من :

1: وقتی دو یا چند نفر رو با هم دوست میکنم و بعد یه مدت با هم تیم میشن و بهم کم محلی یا بی محلی یا خیانت یا قضاوت بیجا میکنن فوق العاده بدم میاد و خیلی حساس و زود رنجم...دست خودم نیست دوست ندارم وقتی دو نفرو با هم دوست کردم منو فراموش کنن و از همه بد تر بهم بی محلی کنن و تحویلم نگیرن...دوستای این مدلی زیاد از دست دادم.مثلا دوستهایی که از این مدل از دست دادم : بهشاد و سعید / نوید و محمد رضا / مهدی و سعید/مهران و رضا/ چت روم و دوستای دانشگاهی و ....

2: از اینکه یه نفر منو هالو گیر بیاره...دوست ندارم کسی منو هالو فرض کنه ..یا اینکه دست رو غیرتم بذاره...اگه احساس کنم طرفم فکر کرده گوشام مخملیه از کوره در میرم و بهش میگم برو گمشو...البته این موارد برای مخاطب خاصمه بیشتر..اگه جواب سوال هامو با زیرکی و خونسردی پاسخ بده از کوره در میرم و حالم از طرف بهم میخوره!..جواب باید منطقی باشه چون من هیچیو الکی قبول نمیکنم

3: مقایسه بشم...اینکه منو یه شخصی بخواد با فلانی مقایسه کنه خیلی بدم میاد و اکثرا قاطی میکنم

4: وقتی کسی بخواد با حرفاش من و استعدادمو دسته کم بگیره خیلی بدم میاد و متاسفانه بازم از کوره در میرم..چون از قضاوت بیجا متنفرم

5: وقتی چند نفر بدون اینکه حرفای منو بشنون در موردم زود قضاوت میکنند و حرف میزنندفوق العاده بدم میاد

6: متاسفانه مرغ من یه پا داره...انتقاد هایی که درباره خودم و شخصیتم و کارهام میشه باید خیلی خیلی مودبانه بهم گفته بشه چون اگه لحن خوبی نداشته باشه بهم بر میخوره و از طرفم کینه به دل میگیرم و کینش از دلم بیرون نمیره و اکثرا به کل کل کشیده میشه و بازم از کوره در میرم..در این موارد اصلا گذشت ندارم و نمیتونم طرفو ببخشم..البته متاسفانه....

7: وقتی دارم کاریو با ذوق انجام میدم و یکی میاد میزنه تو ذوغم خیلی بهم بر میخوره و ناراحت میشم و از منتقد بدم میاد

8: متاسفانه بعضی از تصمیماتم غریزه ایه و به آینده کارام فکر نمیکنم...به خصوص حرفام....همیشه لطمه دیدم چون بی فکر حرف میزنم

9: متاسفانه نهمین نقطه ضعفم صفر تا صد زدنه...یعنی یا یه چیو نمیخوام یا میخوام...حالت وسط نداره...و این بده...تحمل ندارم میانه رو باشم.یا نمیخوام و یا میخوام...این خیلی جاها کمکم کرده به خصوص در پشتکارام...اما خیلی جاها بر ضررم بوده مثلا تحمل کردن بعضی از اشخاص...یا یه کاریو باید زیر سنگم شده انجام بدم یا اصلا سمتش نمیرم

10: حرف زدن و گوش کردن به حرف های کسی که حرفاش برام سود و منفعتی نداره سخته...(آسیب جبهه) واسه این آدمها همیشه وقت ندارم
خلاصه اینکه اینکه : زود رنجم...آستانه تحملم خیلی کمه...بد کینه ام

این سه تا مشکل ریشه در کودکیم داره که متاسفانه هنوز هم همینه...خوشم نمیاد نقاط ضعفمو واسه کسی بازگو کنم اما من اینارو گفتم که در درجه اول بتونم خودمو درمان کنم و دوما به شما هم این انرژی رو بدم که شما هم تا دیر نشده به فکر ضعف هاتون باشد و ترمیمشون کنید...همه ما ناخالصی داریم...
به نظرم پاک کردن این ناخالصیهای اخلاقی از چهل روز عبادت و ریاضت هم سخت تره...باید فقط از خدا و امام زمانش کمک بگیرم.خودم واقعا نمیتونم کاری کنم.


[/HR]

حالا که فکر میکنم میبینم دلیل اصلی کج روی هام تو طول این سالها اینا بود...یعنی یه سری آدم دقیقا دست میزاشتن رو نقطه ضعف هام و من هم برای رهایی از این حرف ها دست به هر کاری میزدم که بهشون ثابت کنم اشتباه فکر میکنن...
من باید تا قبل اینکه سنم بالاتر از این نرفته این چند مورد رو در خودم درست کنم...تموم تلاشمو میکنم...اما میدونم که خیلی سخته....چون همین الان هم دارم تایپ میکنم با به یاد اوردن بعضی از خاطرات اعصابم خیلی خورد میشه....
من پسر خوب و آرومیم...خیلی مودب و با معرفتم...اینو اونایی که منو کمی میشناسن میدونن...پسر ساده و دل پاکی دارم...آدم عاشق و سر خوشیم...خلوت کردنو دوست دارم و با احساسم.کودک درونم فعاله و از قوه تخیل و خلاقیت فوق العاده ای برخوردارم...خیلی خیلی باهوشم...همه فکر میکنن یه بچه ساده و هیچی حالیم نیست اما از چنان ذهن خلاق و باهوشی برخوردارم که میتونم بیست سال دیگرو هم پیشبینی کنم...

اهل فیلم بازی کردن هم نیستم..و خاکی خاکی ام ..

اما...
اما...
اما خدا نکنه که از کوره در برم متاسفانه همه چیو میزنم خراب میکنم و اصلا نگاه نمیکنم طرف مقابلم کیه...دست خودم نیست...اصلا دست خودم نیست...خدا نکنه قاطی کنم...اگه از کوره در برم تموم مرزها و پل هایی رو که خودم ساختمو خراب میکنم

این چند مورد بالا رو باید در خودم ترمیم کنم....خدایا خودت کمکم کن.
دوست ندارم زود رنج باشم...و میخوام در آینده اینارو درستش کنم
نذر کردم هر وقت به بن بست رسیدم دو رکعت نماز واسه سلامتی امام زمانم بخونم.ایشالله با کمک امام زمان این چند مورد اخلاقیاتمو که به مرور زمان به روحم چسبیده و گره خورده رو از خودم بیرون کنم...خیلی سخته ممکنه کم بیارم و نتونم چون با روحم گره خورده اما نا امید نمیشم چون خوشم نمیاد کم بیارم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید IMAGE(http://www.askdin.com/gallery/images/smilies/Small/Gol.gif)

حسادت من نسبت به دوست عزیزم

انجمن: 

با سلام
من در دانشگاه دوستی دارم که از همه نظر بهترین است. از نظر درسی در سطح بسیار بالا و غیرقابل تصوری است. از نظر خانوادگی و مالی عالی است. بسیار با اخلاق و متعادل و عاقل است. همیشه در لحظه زندگی می کند. توانایی روحی و جسمی بالایی دارد به طوری که اصلا خسته نمی شود. از هیچ تفریحی فروگذار نیست و از زندگی تا بتواند لذت می برد. تنها ویژگی بدی که می توان برایش نوشت اینست که وسواس دارد. البته همین وسواس هم باعث می شود هر کاری را چندبار چک کند و به بی نقص ترین نتیجه برسد. من همیشه سعی می کنم از او یاد بگیرم ولی بارها شده که با تلاش برابر، او به بهترین نتیجه رسیده و من نه. خیلی دوستش دارم و به نظرم از همه نظر بهترین دوست است ولی واقعا با این حسادت نمی دانم چه باید بکنم. نمی توانم درک کنم چه طور خدا این همه نعمت را به کسی می دهد. از تواضعش که مدام اصرار دارد" خوب نیست و بلد نیست و نخوانده و وقت کافی را نگذاشته" عصبانی می شوم. حتی شده از خدا بخواهم که نعمتی را از او بگیرد. مثلا یکبار نمره اش مثل من خراب شود. یا هرچه. چه طور می توانم خودم را کنترل کنم و دست از این مقایسه که همیشه در آن شکست می خورم بردارم. چرا خدا نسبت به بعضی از آدم ها این همه غیرقابل تصور مهربان است؟