جنگلهای شمال

جنگل های شمال رو کی کاشته ؟؟؟

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...

مسائل مرتبط با اثبات وجود خدا بسیار زیاد هستند ؛ و من هم چند سالی هست که دارم روشون تحقیق میکنم .

چند وقت پیش سخنی رو از زبان کودکی شنیدم که برام جالب بود و زنگ سوال ایشون هنوز هم در درون گوشم هست .... ایشون از مادرشون پرسیدند که ...

مامان جنگل های شمال رو کی کاشته ...
مادرشون هم در جواب گفتند که کسی اونها رو نکاشته خودشون در اومدن ...
بعدش اون آقا پسر در جواب مادرشون گفتند ...
اگر اینجوری هست پس چرا در بیابون ؛ جنگل درنمیاد ...
و مادرش هم دیگه جوابی بهش نداد .

اون آقا پسر چون فرم عقلانیت خاصی رو دنبال میکرده ... بنابراین ساخته شدن جنگل رو اینجوری میدیده که انسانی باید بوده باشه ؛ اون انسان باید درختکار بوده باشه و درختان زیادی رو کاشته باشه ... تا جنگلهای شمال در اومده باشه ... یعنی اگر جنگلی ببینه ... دنبال جنگل کار میگرده ...

ما وقتی اتفاقی رو میبینیم ... به دنبال سازنده اون اتفاق میگردیم ... اون هم طبق استانداردهای ذهنی خودمون ...

مثلا اگر من قرمه سبزی رو رویه چراغ ببینم ... چون پروسه ساخت قرمه سبزی در درون ذهنم تداعی میشه ... با خودم میگم حتما نیاز به آشپز برای ساخته شدن قرمه سبزی الزامی هست ...

مثلا اگر من هنوز بچه باشم ... و از نقش بادها و زنبورها و سنجابها و دیگر خزندگان در ساخت جنگل اطلاع نداشته باشم ... وقتی جنگلی رو میبینم استدلال میکنم که حتما باید درختکاری وجود داشته باشه . سالها به خودش زحمت داده باشه ... قوی باشه ... قادر باشه ... بصیر باشه ... تا بتونه اون جنگل رو بوجود آورده باشه ...

ولی بعدها که بزرگتر میشم ... میفهمم که ساخته شدن اون جنگل چون از مسیری دیگر بوده ... اونقدر ها هم کاره سختی نبوده باشه ... شاید نیاز به خالقی قوی ... بصیر ... قادر ... توانا نداشته باشه و شاید دو تا سنجاب و دو تا حشره با زاد و ولد ... هم تعداد خودشون رو زیاد کردن و هم جنگل رو گسترش دادن .

بنابراین ...
چرا ما وقتی دنیا رو میبینیم ... استدلال میکنیم باید سازنده ای ( علیم و بصیر و قوی و ... ) برای این دنیا وجود داشته باشه ... شاید کار ؛ کاره همون سنجابی باشه که در درون کارتون عصر یخبندان ... بلوط خودش رو از درون یک تکه یخ در میاره ... و باعث میشه که زمین و زمان رو به هم میریزه ...