سلام وقتتون بخیر میخواستم بدونم برای مثال یه انسان توی طول عمرش نمیتونه خدا رو به چشم مادی ببینه و صداشو نمیتونه بشنوه و خب بیشتر باید سعی کنه از طریق امتحانای زندگی سردربیاره حکمتش چی بوده و خدا قراره چی بهش بگه حالا برای مثال من خودم رو میگم الان زمانی که من نمیتونم خدا رو ببینم صداشو بشنوم حضورشو حس کنم و تمام وقتا حس میکنم تنهام خب چرا باید وجود داشته باشم؟
من میدونم چقدر حضور خدا توی تک تک لحظه های زندگی انسان خیلی شیرینه چون اولیا خدا قطعا از بودن با خدا لذت میبردن خب حالا اگه یه فرد رو در نظر بگیریم که توی این دنیا به خاطر گناهاش از هدایت خدا محروم بشه اون دنیا هم خدا باهاش حرف نزنه چرا باید باشه؟
منظور من از چرایی وجود اون فرد اینه که وقتی شامل مهربونی و دوست داشتن خدا نمیشه چرا باید اینهمه رنج رو بکشه؟
مگه لیاقت یه چیز اکتسابیه؟مگه یه کار خوب میکنیم دست ما بوده؟قطعا نه پس چرا دنیا اینجوریه؟