امام حسین (ع)
شیوه های پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
ارسال شده توسط امیدوار در چهارشنبه, ۱۳۸۸/۱۰/۰۹ - ۰۲:۰۷عزت نفس، یکی از لوازم زندگی موفقیت آمیز است . فردی که می خواهد در راه اهداف والای خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالی و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت خدادادی را در وجود خود بارور کند . ریشه بسیاری از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههای خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهای مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهای گوناگون را می توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود . امام علی علیه السلام می فرماید:
«من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة; (1)
آن کس که بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد .»
برای همین، به افرادی که از عقده حقارت رنج می برند و برای خود هیچگونه ارزشی قائل نیستند، نمی توان اعتماد کرد و امری از امور جامعه را به آنان سپرد . سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود .
امام هادی علیه السلام فرمود:
«من هانت علیه نفسه فلاتامن شره; (2)
کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش .»
کسی که به شخصیت خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکی نخواهد داشت . بنابراین برای حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینی، عاطفی و فرهنگی میان افراد جامعه و جلوگیری از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود .
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته می فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسی ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسی ء و یعتذر; (3)
از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه دار می کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد می کند و نه پوزش می طلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام می دهد و پیوسته عذرخواهی می کند .»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی می توان یافت که آن گرامی در آن موارد، با شیوه های مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است . در این فرصت به برخی از این شیوه ها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم .
تکریم کودکان
کودکانی که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگی آینده خویش افرادی عزتمند، موفق و دارای اعتماد به نفس خواهند بود; چرا که تکریم شخصیت کودکان - که روحی لطیف و حساس دارند - روحیه خودباوری و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقی و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم می آورد و آنان را در آینده شخصیتی مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد . چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور می کنیم:
1- عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهای اهل سنت، نقل می کند که: روزی در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد . امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک; (4) پدرم به فدایت . چقدر خوشبو و زیبایی!»
2- جعید همدان یکی از یاران امام حسین علیه السلام می گوید: روزی نزد حسین بن علی علیهما السلام رفتم در حالی که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش می کرد . وقتی که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: ای خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست . (5)
احترام به اندیشه ها و آرای دیگران
یکی از شیوه های کارساز در مسائل تربیتی و تبلیغی، احترام به اندیشه های دیگران است .
مربی و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ می کند .
با توجه کردن به تفکرات و خواسته های مخاطب، می توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وی را تقویت نمود .
روزی «حسن مثنی » فرزند امام مجتبی علیه السلام از یکی از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگاری نمود . آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنی احبهما الیک; فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری، انتخاب کن!» «حسن مثنی » از روی شرم و حیا سخنی نگفت . به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت شباهت زیادش به مادرم برای تو برگزیدم . (6)
1) عیون الحکم و المواعظ، ص 439 .
2) تحف العقول، ص 483 .
3) حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181 .
4) کفایة الاثر، ص 234; معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82 .
5) ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159 .
6) مقاتل الطالبین، ص 122; کشف الغمه، ج 1، ص 579 .
ماجرای بسیار زیبای مریضی امام حسین (ع) و عرب بیابانی
ارسال شده توسط سادات در سهشنبه, ۱۳۹۱/۰۴/۰۶ - ۰۰:۱۲من وقتى مىخواهم مطلبى را از اهل تسنن نقل كنم، شادتر مىشوم تا اين كه شيعه نقل كرده باشد؛ چون از شيعه نقل كنيم، مىگويند: از هم مكتب خودتان است، اما ديگرى مطلبى را به نفع ما نقل كند، خيلى با ارزش است. حال دو مورد از آنها درباره آگاهى ائمه عليهم السلام براى شما نقل مىكنم.
وجود مبارك امام حسين عليه السلام پياده و با پاى برهنه، داشتند از مدينه به مكه مىرفتند. جادهاى كه قديم بين مكه و مدينه بود، اگر كسى با ماشين مىرفت، اميد نداشت كه به مكه برسد. خيلى جاده بدى بود.
من آن جاده را رفته بودم، آن سالها، در آن جاده، دائم حاجىها با احرام كشته مىشدند؛ يعنى سالى نبود كه جاده كشته ندهد. آن وقت امام حسين عليه السلام با پاى برهنه، در آن گرماى بالاى پنجاه درجه، بيست و پنج سفر از مدينه تا مكه آمدند.
در يكى از اين سفرها، پاى حضرت درد گرفت و تا زانو ورم كرد. نتوانستند راه را ادامه بدهند. لذا چادر زدند و امام عليه السلام را زير خيمه بردند و به حضرت عرض كردند: چند روز طول مىكشد، مىمانيم. پاى خود را دراز كنيد تا ورم و دردش بخوابد و هر وقت خود شما فرموديد، راه بيافتيم.
امام عليه السلام يكى از ياران خود را صدا زدند. در آن بيابانى كه اصلًا آب و علف پيدا نمىشد، از مدينه تا مكه فقط كوه است، فرمودند: طبق آدرسى كه به تو مىدهم، پشت فلان تپه مىروى، تعداد كمى چادرنشين هستند، مردى از گياهان خشك و تر اين بيابان در ايام بهار دوا درست مىكند كه براى درد و ورم پا خوب است، ولى نگو كه براى چه كسى مىخواهى؟ چون اگر اسم مرا ببرى، پول نمىگيرد.
چقدر امامان ما مهربان بودند. فرمود: چون اينها بياباننشين هستند و نان آنات از همين راه اداره مىشود، اگر اين دوا را رايگان يا كمتر بدهند، به زندگى آنها لطمه مىخورد.
گفت: چشم. آمد و طبق آدرسى كه حضرت داده بودند، آن مرد را ديد و گفت:
اين دوا را دارى آ گفت: آرى، اما بگو براى چه كسى مىخواهى؟ گفت: بنا نشد كه بپرسى براى چه كسى مىخواهى، تو دوا را بده، من هر چه قيمتش هست، نقدى به تو مىدهم.
گفت: نه، بايد بگويى كه براى چه كسى مىخواهى؟ گفت: آخر اسم مريض به چه درد تو مىخورد؟ ما مريضى داريم كه در چادر افتاده و دارد ناله مىكند، دوا را بده. گفت: تا نگويى براى چه كسى مىخواهى، دوا نمىدهم.
بالاخره اين بنده خدا با اين كه حضرت ابى عبدالله عليه السلام فرموده بود نگو، اما گفت. البته نبايد مىگفت. گفت: والله دوا را براى جگر گوشه زهرا عليها السلام حضرت امام حسين عليه السلام مىخواهى؟ به تو نمىدهم. خودم مىآيم و با دست خودم دوا را به حضرت مىدهم. امام حسين عليه السلام آمده تا از منطقه ما رد شود، من به زيارتش نيايم؟
من تا به حال حضرت ابى عبدالله عليه السلام را نديدهام. اين چشم من بايد به چهره مولايم بخورد كه خدا اين چشم مرا در قيامت عذاب نكند.
عرب سياه، پابرهنه و بيابان گردى بود، اما معرفت داشت. آمد و وارد خيمه حضرت شد. عرض كرد: آقا! اين دوا. حضرت فرمود: اين هم پول دوا، عرض كرد: تمام دنيا فداى شما، قابل ندارد. يابن رسول الله! از من نخواهيد كه پول بگيرم.
حضرت فرمودند: نه، ما چيزى را رايگان نمىخواهيم. عرض كرد: حال كه مىخواهيد رايگان نباشد، من همسرم درد زايمان دارد، دعا كنيد كه فرزند و مادرش سالم بمانند. حضرت فرمودند: دعا مىكنم. وقتى تو برگردى، فرزندت سالم به دنيا آمده است و بدان: در دفترى كه نزد ما هست، اسم فرزند تو جزء شيعيان ما ثبت است.
استاد حسین انصاریان. پایگاه عرفان
ஐஇ:: ::இஐ ماجرای شبی که با امام حسین (علیه السلام ) شیعه شدم ஐஇ:: ::இஐ
ارسال شده توسط حاج علی در شنبه, ۱۳۹۱/۰۴/۰۳ - ۱۷:۰۴
وی می گوید: «بنده محمد شریف زاهدی اهل نیكشهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزههای علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مكتب نورانی اهلبیت علیهم السلام مشرف شدم.
[B][COLOR=blue[SIZE=14]]یكی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی كه برایشان مشكلی ایجاد میشد و نمیتوانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میفرستاد تا نماز جماعت را اقامه كنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم كه از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل كردم. میخواستم به مدرسه برگردم كه صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار كه در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب كرد.[/COLOR][/B]
كنجكاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند كه هر چه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیت رفتم كه ببینم چه دروغهایی میگوید. نزدیك حسینیه شدم. میخواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت كشیدم؛ چون لباس مولویها بر تن من بود.
آهسته كنار پنجره نشستم و به صحبتهای روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. میگفت : "در كتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند كتاب دیگر، این روایت آمده است كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودهاند : «إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از كتابهای اهل سنت مطالبی به همراه آدرسهایشان بیان میكرد".
این سؤال به ذهنم آمد كه این روحانی شیعه، چگونه كتابهای اهل سنت را مطالعه كرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند كتابهای شیعه را نخوانید؛ گمراهكننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمیگویند كتابهای اهل سنت را نخوانید كه گمراه میشوید؟، سخنرانیاش تمام شد و روضه خواندن را شروع كرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشكهای من ملای سنی كه تا آن لحظه، حتی یك قطره اشك هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه كردم.
قبل از آنكه روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فكرم را به خود مشغول كرده بود. طاقت نیاوردم. به كتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم.
البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در كتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آنكه دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا كردم و پس از آن، كتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با كمال تعجب دیدم كه آنچه روحانی شیعه نقل كرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است كه از كتابهای ما نقل میكنند، پس معلوم است كه خیلی از كتابهای ما را مطالعه كردهاند و مطالب زیادی از ما میدانند.
[COLOR=blue]آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فكر میكردم نمیتوانستم خودم را قانع كنم! از خود سؤال میكردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ میکنند، واقعا مشرکند؟!" لحظهای با خودم فکر کردم، عجیب است! آنطور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهلبیت پیامبر محبت میورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه میكنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند.[/COLOR]
[COLOR=blue]بعد از این بود كه تحقیق درباره تشیع را آغاز كردم و اولین بار با مطالعه كتاب شبهای پیشاور نوشته «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و میدیدم بسیاری از مطالبی كه از منابع اهل سنت در این كتاب ذكر شده، مورد تایید همه فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود.[/COLOR]
[SIZE=14]سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و كتابهای بیشتری مطالعه كردم تا به این نتیجه رسیدم كه تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم كه این مطلب را آشكار كنم و رسماً آن را اعلام كردم.»[/SIZE][/SIZE]
[/SIZE]
چه کسانی از لشکر امام حسین علیه السلام زنده ماندند
ارسال شده توسط سید معصوم در چهارشنبه, ۱۳۹۰/۰۹/۳۰ - ۰۸:۳۳چه کسانی از لشکر امام حسین علیه السلام زده ماندند
زيارت امام حسين عليه السّلام در زمان متوکل عباسی
ارسال شده توسط بنان در یکشنبه, ۱۳۹۰/۰۹/۲۷ - ۲۱:۱۰آیا در زمان متوكّل، كساني كه به زيارت امام حسين عليه السّلام ميرفتند بايد دست يا پاي خود را از دست ميدادند
سر مبارک امام حسین(ع) وتلاوت این آیه: افحسبتم ان اصحاب الكهف ...
ارسال شده توسط محمد در دوشنبه, ۱۳۸۸/۰۹/۲۳ - ۱۹:۲۶چرا سر مبارک امام حسین (ع) این آیه را تلاوت نمود:افحسبتم ان اصحاب الكهف و الرقیم كانوا من آیاتنا عجبا؟
چرا براي شهادت امام الحسين(ع) مراسم گسترده برگزار مي شود
ارسال شده توسط بنان در شنبه, ۱۳۹۰/۰۹/۱۹ - ۲۲:۰۷چرا براي شهادت امام الحسين(ع) مراسم گسترده برگزار مي شود، اما براي سایر ائمه اين گونه نیست؟
آخرین وصیت امام حسین (ع) چه بود؟
ارسال شده توسط رضا در شنبه, ۱۳۹۰/۰۹/۱۲ - ۱۹:۴۲با سلام
آیت الله العظمی مظاهری در تبیین فضائل و شرح احادیث حضرات معصومین (ع) آخرین وصیت حضرت سیدالشهداء (ع) را شرح دادند .
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
روایتی از امام پنجم حضرت امام محمد باقر«سلاماللهعليه» نقل شده است و آن حضرت از پدر بزرگوارشان امام سجاد«سلاماللهعليه» و ایشان هم از پدرشان حضرت سيّدالشهداء«سلام اللهعليه» و آن امام بزرگوار از قول مبارک امير مؤمنان و مولاي متقيان اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» روایت را نقل میفرمایند.
همچنين در روايت آمده است که امام حسين و امام سجاد «سلاماللهعليهما» در آخرين لحظات حيات و هنگام شهادت، روايت را وصيّت کردهاند.
يعني علاوه بر اينکه چهار امام معصوم اين مطلب را بيان فرمودهاند، دو امام بزرگوار در حسّاسترين مواقع به ذکر روايت پرداختهاند. معلوم میشود روایت، بسیار اهمیّت دارد که این سلسلۀ نورانی و مطهّر آن را نقل فرمودهاند.
به خصوص حضرت اباعبدالله الحسين«سلاماللهعليه» در روز عاشورا و موقعي که همۀ اصحاب و ياران به شهادت رسیده بودهاند، يعني در آن موقعیت حساس، که لازم است مهمترین و حساسترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمايند:
«يا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» [1]
ای فرزندم، از ظلم به کسی که در برابر تو ، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش.
بارزترین مصداق مظلوم، حضرت اباعبداالله الحسین«سلام الله عليه» و یاران با وفای ایشان هستند.
افراد شروري به آنان ظلم کردند و ايشان را با آن وضعیت به شهادت رسانیدند و پس از شهادت مردان، زنان و کودکان را به اسارت بردند. یعنی به کسانی که در آن بیابان و در اوج تشنگی، هیچ یاوری به جز خداوند متعال نداشتند، ظلم کردند.
ظلم و به خصوص ظلم به افراد بيپناه و بيياور، اقسامي دارد که ذيلاً چند نونه از آن بيان ميگردد.
ظلم حاکمان
مرتبه نازلتر ظلم به مظلوم بی یاور، ظلم برخي حکومت ها به مردم بی پناه است. افرادی که بر یک ملّت مسلط ميشوند و نسبت به آنان ظلم روا ميدارند و آن ملت در برابر ظلم ظالمان، یاوری جز خداوند برای خویش نميیابند، مصداق روايت شريف هستند.
این مرتبه از ظلم نیز بسیار مذموم و ناپسند است و بنابر فرمایش پیامبر گرامی «صلّیاللهعلیهوآلهوسلم»، تسلّط افراد شرور بر يک ملّت، اثر وضعی کردار آن ملت است:
«سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ الْأَوَّلُ يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَان»[2]
زمانى بر امّتم خواهد آمد كه از علماء فرار مىكنند همانگونه كه گوسفند از گرگ فرار مىكند. هر گاه چنين شد، خداوند آنان را دچار سه بلا مىكند: اول: بركت از اموال آنان برمىدارد. دوم: زمامدارى ستمگر بر آنان مسلّط مىكند. سوم: بىايمان از دنيا مىروند.
ظلم کارفرما به کارگر نيز ظلم بزرگي است. به خصوص هنگامي که کارگر، مجبور است براي يک کارفرما کار کند و اگر ستم و زورگويي او را نپذيرد، اخراج ميشود و بيکار ميگردد. در بسياري از موارد، کارفرما از احتياج کارگر به کار، سوء استفاده ميکند و بر وي مسلّط شده و او را استثمار مينمايد. البته کارگر و افراد زيردست نيز بايد کار خود را به نحو احسن انجام دهند و کم کاري، بدکاري و بيکاري نداشته باشند که حقّ النّاس و ظلم است.
نظر دو تن از مراجع تقلید در خصوص دختر سه ساله امام حسین(ع) + استفتاء
ارسال شده توسط مدیر اجرایی_فرهنگی در سهشنبه, ۱۳۸۹/۱۰/۲۱ - ۱۵:۵۲
آیات عظام مکارم شیرازی و نوری همدانی نظر خود را در خصوص وجود مضجع شریف دختر سه ساله حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) اعلام کردهاند.
پنجم صفر سالروز شهادت ریحانه امام حسین(ع) حضرت رقیه(س) است که سندی بر مظلومیت خاندان پیامبر(ص) میباشد، عدهای از ارادتمندان به ساحت قدسی اهل بیت(ع) در پاسخ به شبههای که در برخی محافل مطرح شده نظر دو تن از مراجع عظام تقلید شیعه در این خصوص را با طرح 4 سؤال جویا شدهاند.
1- صحت وجود دختری با مشخصاتی که ارباب مقاتل در مورد کیفیت شهادت آن بزرگوار نقل کردهاند (درخرابه شام) چیست؟
2- صحت انتساب چنین دختری به امام حسین(ع) چگونه میباشد؟
3- صحت انتساب حرم موجود در نزدیک دمشق به دختری به نام حضرت رقیه(س) چگونه است؟
4- با توجه به موارد گفته شده و پاسخهای حضرت عالی انجام نذر و ادای آن دارای چه حکمی است؟
متن کامل نظرات این دو مرجع تقلید تقدیم میگردد
پاسخ آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی
بسمهتعالی
شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین(ع) در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر رقیه بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف این است که نامش رقیه است.
همیشه موفق باشید.
پاسخ آیتاللهالعظمی نوری همدانی
بسمهتعالی
در کتابهایی چون کامل بهائی و نفسالمهموم و کتابهای معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را رقیه نامیدهاند و در شام به شهادت میرسد، برای امام حسین(ع) ذکر کردهاند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.
تاریخ نیز میگوید:
حضرت سیدالشهدا(ع) دختری به نام رقیه داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید(منتخبالتواریخ ص299) مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها «ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر میشمارند. (ترجمه ارشاد ج2 ص197)
حضرت رقیه در ماه شعبان چشم به جهان گشود، سن مبارک آن حضرت هنگام شهادت سه سال بود.
عبدالوهاب بن احمد شامفی مصری مشهور به شعرانی (م 973 ق) در کتاب المنن باب دهم نقل میکند، نزدیک مسجد جامع دمشق بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه(س)، دختر امام حسین(ع) معروف است و بر روی سنگی واقع در درگاه آن مرقد نوشته شده است «این خانه، مکانی است که به ورود آل پیامبر(ص) و دختر امام حسین(ع) حضرت رقیه شرافت یافته است.
مورخ خبیر عمادالدین حسنبن علی بن محمد طبری، هم عصر خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب کامل بهایی مینویسد دخترک سه چهار سالهای که خاندان امام حسین(ع) در خرابه شام شب هنگام، خواب پدر را دید و بهانه پدر نمود به یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند، سر مقدس را آورده و در کنار دختر قرار دادند، آن دختر از غم پدر فریادی برآورد و جان داد.
نام حضرت رقیه علاوه بر کتب مشهوری چون لهوف و... در قصیده سوزناک سیف بن عمیره، صحابی بزرگ امام صادق(ع) آمده و علمای بزرگی همچون شیخ طوسی، نجاشی، علامه حلی و... به آن تصریح کردهاند از (ستاره درخشان شام)
بخشی از صحبتهای حضرت رقیه(س) با سر پدر
یا ابتاه منالذی خضبک بدمائک (پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد)
یا ابتاه منالذی قطع وریدک (چه کسی رگ گردنت را برید)
یا ابتاه لیتنی لک الفدا (ای پدر کاش من قربانت میشدم)
یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بدما (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش میکشید تا محاسنت را به خون رنگی نمیدیدم (معالیالسبطی).
* غسل و دفن حضرت رقیه
هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه را غسل میداد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب(س) فرمود چه میخواهی زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبودها آثار تازیانه و ضربههای دشمن است (الوقایع و الحوادث ج 5 ص 81)
منبع