اصلاح اعتقادات افراد

تثبيت اعتقادات!

سلام وقت بخیر ببخشید من در عقاید دینی ام دچار شک شدم و چند وقتی هست که میخواهم خودم از طریق تحقیق بدستشون بیارم اما نمیتونم. در اثبات خدا ، اثبات راستی قرآن ،منزه بودن خدا ، حق بودن،عدالت و مهربانی و... دچار تردید شدم . نمی‌دونم چرا اینجوری شد در صورتی که کاملا به این ها باور داشتم و الان هم باور دارم اما به حس درونی مانع میشه و میگه که نه باید ثابت کنی. من چه کار کنم؟ دارم گناه میکنم ؟ممکنه شما جواب سوالتان رو بدید ۱۵ سال دارم نمی‌دونم اینا طبیعیه یا برم دنبالشون...؟

برادرم داره یکی یکی اعتقاداتش رو از دست میده

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام.
ما یه خانواده ی پرجمعیتیم و میخوام راجع به برادر سومم صحبت کنم. ایشون متاسفانه از لحاظ اعتقادای خیلی ضعیف هست و گاهی یه حرفایی میزنه که من واقعا نسبت به عاقبتش و آخرتش نگران میشم. مثلا قبلا میگفت ما نمیتونیم بگیم صدام الان تو جهنمه. شایدم خدا ببخشش. ما هم هر چی براش دلیل و منطق میاوردیم حرف خودشو میزد. یا راجع به آمریکا کلا نظر بدی نداره. یا بارها شده متاسفانه متاسفانه، به رهبر توهین کرده... مرجع تقلید نداره. نمازاشو یکی درمیون میخونه اونم خیلی سریع انگار یکی دنبالش کرده باشه. براش مهم نیست نامزدش آرایش بکنه. حتی خودش براش لوازم آرایشی میخره. میگه اسلام سخت نیست آخوندا سختش کردن ولی خودشون... کلا با آخوندا مشکل داره. فوق العاده مغرور و بدبینه. نامزدش خوب نمیشناسش به خاطر همین زود میبخشش و اشتباهاشو خیلی بزرگ نمیدونه. من میگم خدا که داداش منو بیشتر از نامزدش دوس داره پس میشه خدا هم مثل نامزدش فکر کنه و گناهای داداشمو بزرگ ندونه؟ من که اشتباها و گناهای داداشمو خییییییلی بزرگ میدونم به نظرم مثل کسی میمونه که تو باتلاق گیر کرده و هی داره با دست و پا زدن توش بیشتر خودشو فرو میبره.

خیلی اخلاق های مزخرف دیگه هم داره که ریشه اش بدبینیه. مثلا خیلی شکاکه. گوشیمو بی اجازه برمیداره پیاماشو میخونه. من دیگه بزرگ شدم هیچ خطایی هم ازم سر نزده. هر چی هست تو کله ی خودش میگذره.

الانم چند روزه خیلی بداخلاق شده ما رو ناراحت کرده من و آبجیم و داداشم باهاش قهریم. خودش هم پشیمونه ولی غرورش اجازه نمیده باهامون آشتی کنه. ما هم باهاش آشتی کنیم فکر میکنه چه خبره؟؟ دوباره بداخلاق میشه.
حرف زدن هم باهاش فایده که نداره هیچ بدتر هم هست. میخواستم بدونم غیر از صحبت کردن باهاش چیکار میتونیم براش بکنیم؟ دعایی چیزی هست؟ ممنون

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: