انقلاب سفید شاه و ملت، چرایی، چگونگی و سرانجام؟
تبهای اولیه
باسلام:Gol:
لوایح انقلاب سفید شاه که توسط رژیم به رفراندوم گذاشته شد، چه بود؟(متن لوایح)
دلایل مخالفت روحانیت با این لوایح و تحریم رفراندوم چه بود؟
شاه در نوزده دى 1341 مرحله سوم اصلاحات اجتماعى در ايران را باعنوان «اصول ششگانه انقلاب سفيد» اعلام كرد و گفت كه آن را مستقيم به رفراندمخواهد گذاشت. شاه در اين مورد در كتاب انقلاب سفيدش مى گويد:
با مطالعه كافى در اجتماع ايران و تعيين نقاط ضعف و احتياجات و امكانات خودمان و بامطالعه در مقررات و سازمانها و برنامههاى اجتماعى ديگران و... بالاخره به اين نتيجهرسيدم كه مملكت ما احتياج به يك انقلاب عميق و اساسى دارد.
و در ادامه كتابش مى گويد:
در سال 1341، بعد از طى نشيب و فرازهاى گوناگون در موقعيتى قرار داشتم كه اجازه اينكار را به من مى داد.
هرچند شاه ادعا مىكند كه دو بار قبلاً قصد چنين كارى را داشته است و يك بار در سال1329 فرمانى مبنى بر تقسيم و فروش املاك اختصاصى خود صادر كرده است، ولى اندكىبعد نخستوزير (منظور دكتر مصدق) با تمام قدرت از اجراى آن جلوگيرى كرد. و يك بارهم در سال 1338 دولت وقت به دستور من لايحه قانونى مبنى بر محدوديت زمين مزروعى،تهيه و به مجلس ارائه داد ولى در مجلس به كلى مسخ شد و به صورتى درآمد كه به هيچوجه با منظور اصلى مطابقت نداشت. امّا همه مىدانستند كه انقلاب سفيد همان نظراتديكته شده كاخ سفيد است كه شاه آن را با عنوان ديگرى مطرح كرده است. هدف شاه ازاعلام انقلاب سفيد و طرح همهپرسى، تحكيم سلطه امريكا، از بين كشاورزى ايران، رواجزندگى مصرفى و ايجاد صنايع وابسته در ايران بود. به همين دليل بود كه علما و روحانيت وبه ويژه امام خمينى قاطعانه در مقابل حركت جديد رژيم ايستادگى و مخالفت كردند. بهطورى كه در اول بهمن 1341 اعلاميههاى مراجع از جمله امام در تحريم رفراندم منتشرشد. در اعلاميه امام آمده بود:
اين رفراندم اجبارى مقدّمهاى براى از بين بردن مواد مذهب است. اصول ششگانه انقلاب سفید یا همان انقلاب شاه و ملت عبارت بودند از :
1- الغای رژیم ارباب و رعیتی
2- ملی کردن جنگلها در سراسر کشور
3- فروش سهام کارخانههای دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
4- سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی
5- اصلاح قانون انتخابات
6- ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری
پس از اعلام اصول ششگانه شاه و ملت، دولتِ اسداللَّه عَلَم تصميم گرفت تا اين اصول را به رفراندوم بگذارد. همزمان با اقدامات دولت جهت برگزاري مراسم رفراندوم، حوزه علميه قم و ساير روحانيون و علماي بزرگ، ضمن مخالفت با جنبههاي خلاف شرعِ قانون اصلاحات ارضي و حضور زنان و مخالفت با تقسيم و اجاره دادن املاك موقوفه، دست به مبارزه زدند و از طريق ايراد سخنراني و تلگراف و غيره، دولت را تحت فشار قرار دادند. در نهايت علي رغم تحريم رفراندوم توسط علما و مراجع و ناكامي شاه در سفر به قم و جلب نظر حوزه و نيز با وجود تمام مخالفتها، اعتصابات و تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف به ويژه در مراكز مذهبي صورت گرفت، رفراندوم شاه انجام شد. در اين ميان بلندگوهاي وابستگان دستگاه پهلوي، با شعار جاويد شاه، سعي داشتند به مردم از جمله كارگران، كارمندان و مستخدمان شركتها فشار وارد آورند تا رأي مثبت بدهند. با اين وجود، محل رأيگيري صندوقها خلوت بود. ولي سرانجام دستگاه تبليغاتي رژيم اعلام داشت كه اصول پيشنهادي شاهنشاه، با استقبال پرشور و بينظير مردم روبرو گرديد و اكثريت مردم به انقلاب سفيد شاه، آري گفته اند.
با سلام و تشکر از کاوه عزیز
هدف شاه ازاعلام انقلاب سفيد و طرح همهپرسى، تحكيم سلطه امريكا، از بين كشاورزى ايران، رواجزندگى مصرفى و ايجاد صنايع وابسته در ايران بود.
آیا امکان دارد این موارد را بیشتر توضیح دهید؟ چگونه با اجرایی شدن لوایح شش گانه این اهداف محقق میشود؟ با توجه به اینکه تعدادی از این لوایح با تغییر نام در دولت جمهوری اسلامی در حال اجراست ( اصل 44 قانون اساسی، سهام عدالت، رای زنان و ...)
اين رفراندم اجبارى مقدّمهاى براى از بين بردن مواد مذهب است.
کدام یک از لوایح ششگانه با مذهب مخالفت دارد؟ چرا؟
شاه در دى ماه 1341 هجرى شمسى اصول ششگانه اصلاحات خويش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد. در همين زمان احزاب ملى گرا با شعار «اصلاحات آرى، ديكتاتورى نه» چراغ سبز نشان دادند. كمونيستها نيز با اين تحليل كه اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالكتيكى نظام فئودالى به نظام صنعتى و سرمايهدارى را تسريع مى كند، با موضع راديو مسكو هماهنگ شده و اصول انقلاب سفيد را مترقى خواندند؛ چنانكه همينها قيام 15 خرداد را حركتى ارتجاعى و در حمايت از فئودالها لقب دادند.
امام خمينى بار ديگر مراجع و علماى قم را به نشست و چارهجويى و قيامى دوباره فراخواند. قيام براى كسانى كه زعامت را تنها از دريچه رتق و فتق آرام امور دينى مردم و نه از زاويه مسئوليت در قبال مسائل و مصايب جامعه اسلامى مىنگريستند چندان خوشايند نبود. با آنكه هدفهاى پشت پرده رژيم از اصلاحات و رفراندوم براى شخص امام آشكار، و رويارويى غير قابل اجتناب بود، اما در اين نشست تصميم جمعى بر اين شد كه با شاه مذاكره و انگيزه او را جويا شوند. پيغامهاى طرفين به وسيله اعزام نمايندگانى براى مذاكره در چند مرحله ردّ و بدل شد. شاه در ملاقات با آيت الله كمالوند تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتى و لو با خونريزى انجام خواهد شد.
در نشست بعدى علماى قم، حضرت امام خواستار تحريم رسمى رفراندوم شاه بود ولى محافظهكارانِ حاضر در جلسه، مبارزه در چنين شرايطى را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بى ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمينى قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحاً اعلام و شركت در آن را تحريم كنند. حضرت امام بيانيهاى كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد. متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانه رفراندوم تحميلى، ابعاد مخالفت مردم فزونى گرفت. شاه ناگزير براى كاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خمينى از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحانى از شاه بشدت مخالفت نمود، و حتى خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. تأثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون و مردم قم بلكه توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه در اين شهر- كه مهمترين منصب حكومتى تلقى مىشد- نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. شاه در سخنرانى خود در جمع تعدادى از كارگزاران رژيم و عواملى كه به همراه او از تهران به قم آورده بودند، خشم خود را با ركيكترين عبارات عليه روحانيت و مردم ابراز نمود.
( حديث بيدارى، حمید انصاری ،ص: 42)
بيانات امام [در جمع علماى قم (هشدار درباره رفراندم شاه و مقاومت علما و مردم)] اواخر دى 1341/ شعبان 1382
[بسم اللَّه الرحمن الرحيم]
آقايان توجه داشته باشند كه با وضعى كه پيش آمده، آينده تاريك، و مسئوليت ما سنگين و دشوار مىباشد. حوادثى كه اكنون در جريان است، اساس اسلام را به خطر نابودى تهديد مىكند. توطئه حساب شدهاى عليه اسلام و ملت اسلام و استقلال ايران تنظيم شده است. بايد توجه داشت كه اين حادثه را نمىتوان با غائله «تصويبنامه» مقايسه كرد و به همان ملاك، نسبت به اين ماجرا برخورد نمود.
طرف ما، شخص شاه
آن غائله به حسب ظاهر به دولت مربوط مى شد، طرف حساب ما دولت بود؛ شكست نيز به پاى دولت محسوب گرديد و شكست يك دولت حتى سقوط دولتى در يك حكومت چندان اهميت ندارد، اساس رژيم را بر باد نمىدهد و حتى گاهى براى تحكيم رژيم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت مى شود؛ لكن در اينجا آن كه روبروى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مى باشد، شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته و چنانكه خود اظهار داشته، عقبنشينى او در اين مورد به قيمت سقوط و نابودى او تمام خواهد شد. بنا بر اين او مأمور است كه اين برنامه را به هر قيمتى است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقبنشينى نمى كند و دست از كار نمىكشد،
بلكه با تمام قدرت و با كمال درندگى با هر گونه مخالفتى مقابله خواهد كرد. بنا بر اين نبايد مثل غائله گذشته، عقبنشينى دستگاه را انتظار داشت؛ و در عين حال، مخالفت و مبارزه با آن از وظايف حتميه و ضروريه ما مىباشد، زيرا خطرى كه اكنون عموم مردم را تهديد مىكند بزرگتر از آن است كه بتوان از آن چشم پوشيد و در قبال آن بىتفاوت ماند.
وظيفه ما در برابر دام استعمار
دستگاه حاكمه براى اغوا و اغفال ملت، دام وسيعى گسترده و به يك سلسله اعمال ظاهر فريب و گمراهكننده دست زده است. و ما اگر در مقابل به بيدار كردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نكنيم و از افتادن آنها به دام استعمارى كه براى آنان گستردهاند جلوگيرى ننمايم، ملت اسلام در معرض فنا و نيستى قرار خواهد گرفت؛ فريب خواهد خورد و منحرف خواهد شد؛ و در آن صورت علماى اسلام و جامعه روحانيت علاوه بر آنكه خواه ناخواه خود نيز راه نيستى و انحراف را خواهد پيمود و خداى نخواسته از ميان خواهد رفت، پيش خداوند تبارك و تعالى نيز مسئول و مؤاخذ خواهد بود كه چاه را ديده و نابينايان را از افتادن در آن بر حذر نداشته است. ما اگر بتوانيم در مقابل اين دسيسه و توطئههاى شاه، فقط مردم را بيدار و آگاه سازيم و نگذاريم كه گول بخورند و تحت تأثير برنامه فريبنده او قرار بگيرند، حتماً او را با شكست مواجه خواهيم ساخت و درمانده خواهيم كرد. ما كه نمى خواهيم به جنگ توپ و تانك برويم كه مىگوييد از ما ساخته نيست، چه كار مىتوانيم بكنيم و مشت با درفش مناسبت ندارد؛ بزرگترين كارى كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراى چه نيروى عظيمى خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمىشود. در عين حال، چنانكه گفتم راه دشوار و خطرناكى در پيش داريم و آنها كه وظيفه خود را مقابله مىدانند، بايد جوانب امور را بسنجند؛ عواقب امور را ملاحظه كنند و ببينند كه در برابر شدايد و مصايبى كه ممكن است در اين راه به آنان وارد آيد تا چه درجه تاب مقاومت و استقامت دارند .....
اشکالات امام به این رفراندم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
هر چند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاى بهبودى (1) به اعليحضرت تذكر دادم و انجام وظيفه نمودم، و مقبول واقع نشد؛ اينك بايد به تكليف شرعى عمل كنم. به نظر اين جانب اين رفراندم، كه به لحاظ رفع برخى اشكالات به اسم «تصويب ملى» خوانده شده، رأى جامعه روحانيت اسلام و اكثريت قاطع ملت است، در صورتى كه تهديد و تطميع در كار نباشد و ملت بفهمد كه چه مى كند. اين جانب عجالتاً از بعضى جنبههاى شرعى آن، كه اساساً رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد، و از بعضى اشكالات اساسى قانونى آن براى مصالحى صرف نظر مىكنم، فقط به پارهاى اشكالات اشاره مىنمايم:
1- در قوانين ايران رفراندم پيشبينى نشده و تا كنون سابقه نداشته، جز يك مرتبه، آن
__________________________________________________
(1)- سليمان بهبودى (از نزديكان دربار رضا خان و محمد رضا).
هم از طرف «مقاماتى غير قانونى» اعلام شد، و به جرم شركت در آن جمعى گرفتار شدند و از بعضى حقوق اجتماعى محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آن وقت اين عمل «غير قانونى» بود، و امروز قانونى است!
2- معلوم نيست چه مقامى صلاحيت دارد رفراندم نمايد؛ و اين امرى است كه بايد قانون معين كند.
3- در ممالكى كه رفراندم قانونى است بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد، و در جرايد و وسايل تبليغاتى آراى موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد؛ نه آنكه به طور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازهاى باشد كه بفهمند به چه رأى مىدهند. بنا بر اين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند؛ و فقط بعضى اهالى شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بىچون و چرا مخالف هستند.
5- بايد رأى دادن در محيطِ آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود؛ و در ايران اين امر عملى نيست و اكثريت مردم را سازمانهاى دولتى در تمام نقاط و اطراف كشور ارعاب كرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مىدهند.
اساساً پيش آوردن رفراندم براى آن است كه تخلفات قانونىِ قابل تعقيب كه ناچار مقامات مسئول گرفتار آن مىشوند، لوث شود. و كسانى كه در مقابل قانون و ملت مسئول هستند اعليحضرت را اغفال كردهاند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. اينان اگر براى ملت مىخواهند كارى انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان اسلامى رجوع نكرده
__________________________________________________
(1)- منظور، برگزارى رفراندم توسط آقاى محمد مصدق است. وى به همين علت و مواردى ديگر از سوى دولت كودتا (زاهدى) كه دولت مصدق را «مقامات غير قانونى» عنوان مىكرد، محاكمه شد.
(2)- در كتاب نهضت روحانيون ايران، ج 3، ص 204، جمله اول از رديف دوم چنين نقل شده: دولت كنونى صلاحيت ندارد رفراندم نمايد.
و نمى كنند تا با اجراى آن براى همه طبقات زندگى مرفه تأمين شود و در دنيا و در آخرت سعادتمند باشند؟! چرا صندوق تعاونى درست مىكنند كه حاصل دسترنج زارع را ببرند؟! با تأسيس اين چنين صندوق تعاونى، بازار ايران بكلى از دست مىرود و بازرگانان و كشاورزان به خاك سياه مى نشينند؛ و در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روز مبتلا مى شوند. اگر ملت ايران تسليم احكام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالى اسلام را با نظر علماى اسلام اجرا كنند، تمام ملت در رفاه و آسايش زندگى خواهند كرد
مقامات روحانى براى قرآن و مذهب احساس خطر مى كنند. به نظر مى رسد اين رفراندم اجبارى مقدمه براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب است.
علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى، براى اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كردهاند؛ و به نظر مى رسد كه همان معانى را دشمنان اسلام مىخواهند به دست جمعى مردم ساده دلِ اغفال شده اجرا كنند. علماى اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند، به مردم مُسْلِم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند متعال مسئول نباشند. از خداوند متعال حفظ قرآن مجيد و استقلال مملكت را خواهانيم.
پاسخ به پرسش دوم جناب سیاوش بزرگمهر
به نظر می آید این گونه سخن گفتن به گونه ای توهین به فهم و درک ملت بزرگ ایران است و بهتر آن است که حرکت مردم ایران به رهبری امام خمینی و انتخاب ایشان به گونه ای مدققانه نگریست تا به نتیجه دقیق تری رسید
[/color][/font]
[/color][/font][/size]
[/color][/font][/size]
[/color][/font][/size]
[/color][/font][/size]
[right]
عجیب است که از طرح پرسش بنده "به گونه ای توهین به درک و فهم ملت بزرگ ایران" برداشت می کنید. حال آنکه خود با اشاره به "روند تکاملی" مردم، این پیام را می رسانید که فهم مردم در سالهای 41 و 42 از زمان انقلاب کمتر بوده است. بنده جز طرح پرسش بر اساس کلام امام مبنی بر اینکه «رأى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازهاى باشد كه بفهمند به چه رأى مىدهند. بنابراين اكثريت قاطع حق رأى دادن در اين مورد را ندارند؛ و فقط بعضى اهالی شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت رأى دادن در مواد ششگانه را دارند...»، سخنی نگفته ام که از آن چنین برداشتی شود. ضمنا فراموش نکنیم که همان مردم سالهای 41 و 42 که به نظر شما نسبت به سال 57 نگاه نادقیقی به مسائل داشتند یا به تعبیر امام اکثریت قاطعشان بواسطه ی فقدان قوه تشخیص و معلومات، حق رای نداشتند، در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی و جریان 15 خرداد از آقای خمینی دفاع کرده بودند. لذا اگر عبارتی به گونه ای موهن باشد، یقینا از آن بنده و جنابعالی نیست.[/right]از بابت اطاله ی کلام عذر می خواهم
شاه که از امینی که رهبری اصلاحات آمریکایی را بدست گرفته بود سخت بیمناک و نگران بود شروع به بهانه جویی کرده تا بالاخره پس از سفر به آمریکا و جلب نظر ایشان موفق شد امینی را برکنار نماید. از این جا به بعد کار به اسدالله علم سپرده شد. وی به غلام خانه زاد معروف بود. فرامین شش ماده ای این بار در دستان علم قرار گرفت. کندی برای حمایت از شاه و دولت جدید معاون خود لیندون جانسون را به ایران فرستاد. بنابراین وظیه دولت علم اجرای فرامین شش ماده ای یعنی همان چیزی بود که کارشناسان دولت کندی به نام اصلاحات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای حفظ رژیم در حوزه سلطه خود در مقابل شوروی تدارک دیدند. دولت امین در راستای اصلاحات سیاسی و به دنبال فرامین شش ماده ای شاه رد پنجم آذر سال 40 اعلام کرده بود که لایحه اصلاحیه ی انجمن های ایالتی و ولایتی در دست تهیه است ولی بعدا خبری از ان نشد اما دولت علم در 14 مهر سال 41 این را تصویب کرد. پس از انتشار لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی سه موضوع حساسیت علما را بر انگیخت. ا- عدم شرط عضویت به مسلمانی 2- قسم به کتاب اسمانی به جای قران 3- عدم اشتراط عضویت به ذکوریت این سه دقیقا خلاف قانون مشروطه بود. اصل اول متتم قانون اساس تشیع را مذهب رسمی و شاه را موظف به ترویج این مذهب می کرد. اصل دوم متمم قانون اساسی روحانیت ر به عنوان ناظر شرعی قوانین حفظ می کرد. اصل هفتاد و یکم قضاوت در امور شرعیه را به عدول مجتهدین جامع الشرائط واگذار می کرد. و ... به دنبال اعلام تصویب لایحه همان شب امام علما را در یک نشست کلی دعوت کرد و خودش بعدا 150 نامه به علمای شهرهای مختلف نوشت و انها را در جریان امور قرار داد. اصلی ترین پایه های نتایج تحلیل روحانین از تصویب این لایحه عبارت بود از 1- اسلام زدایی و سلطه غیر مسلمانان در امور ایشان2- سلطه استعمار برداشت عمومی روحانیون این بود که هدف رژیم از طرح لایحه ی مذکور حذف تدریجی اسلام و لائیک کردن کشور است.
حقیقت انقلاب سفید این بود که مطابق تئوری هایی که در موسسات و دانشگاههای امریکایی تدوین شده بود به این نیتجه رسیده بودند که یک شاه مصمم برای پیاده کردن اصلاحات علاوه بر یک دیوان سالاری کارآمد ، احتیاج به پشتیبانی گروههای دیگر جامعه دارد و تجربه ثابت کرده است که در ارپای غربی منبع کلاسیک چنین تاییدی را طبقه متوسط فراهم می ساخت. اصولا انقلاب سفید برای ایجاد چنین طبقه ای بوده است. بدیهی است پا به پای رشد طبقه ی متوسط و حمایت از این طبقه به هنگام اصلاحات غالبه به وارد کردن نیروهای اجتماعی تازه به صحنه سیاست نیاز است بلکه شرط اساسی برای یک نظام دستخوش نوسازی توانایی آن در جذب نیروهای اجتماعی مولود نوسازی به درون نظام است. به گزارش ساواک پرفسور پوپ استاد دانشگاه ماسا چوست آمریکا و عضو سازمان سیای آن کشور که متخصص در امور اجتماعی بود در شش ماهه ی دوم سال 1339 به ایران آمد و پس از یک مطالعه ی 8 ماهه به امریکا مراجعت نمود. سفیر آمریکا در ایران ینز در همین موقع به آمریکا رفت و با دستورالعمل های تازه وارد شد. و بلافاصله گروه مترقی منصرو یا کانون مترقی تشکیل شد. بنابر این تصوی لایحه آغازی برای حرکت وارد سازی نیروهای غیر مسلمان و غیر مذهبی غرب گرا و حامی آمریکا به درون نظام حکومتی ایران بود. مانند هویدا که بهایی بود و سیزده سال نخست وزیر ایران بود. اما درباره انقلاب سفید مراجعه به آرائ عمومی برای نفی احکام اسلام مطرح بود که آیت الله گلپایگانی در اطلاعیه ای اعلام کردند: مراجعه به آرای عمومی در قبال احکام شرعیه بی مورد و موجب نگرانی علمای اعلام و عموم مسلمین و مضر به استقلال و مصالح مملکت است.
گرچه در نهایت در روز ششم بهمن رژیم اعلام کرد مردم با 5/598/711 رای موافق و 4115 رای مخالف به لوایح ا نقلاب سفید رای داده اند اما از شمار مخالفین معلوم بودکه این رقم ساختگی بود. اولین تبریک را کندی به شاه گفت. و آمریکا آن را مایه مقابله با کمونیسم و غربی کردن مملکت دانست. در چنین شرایطی خواسته به حق از علما چه بود؟
درباره انقلاب سفید چندنکته لازم به ذکر است: ا- این طرح کهنه تراز آن بود که فکر می شد. حتی اصطلاح انقلاب سفید از سوی امینی بارها به کار رفته شده بود. 2- موضوع سپاه دانش مربوط به سال 40 بود. و تازه گی نداشت بالاخره در سال 41 تصویب شد و زنان بی حجاب وعریان برای اموزش دختران و پسران روستایی عازم روستا ها شدند. بعضی از دوستان ان دوره خاطرات بسیار زننده ای از این معلم ها نقل می کنند. 3- یکی از نکات مهم این بود که شاه می خواست وانمودنماید که خود سرپرستی انقلاب سفید را بر عهده دارد. و همه چیز را به نام خود ثبت کند 4- لایحه اصلاحات ارضی مصوب 19 دی سال 1340 در دولت امینی بود و تازه گی نداشت. علما در آغاز با این مخالف خودرا علنی نمی کردند اما رژیم سعی می کرد مخالفت علما را با رفراندم که یک عمل غیر قانونی بود مخالفت با اصلاحات ارضی نشان دهد. لذا امام تلاش می کرد بهانه ای به دست کسی ندهد. امام می فرمودند: نه مالکیت مالکین بزرگ شرعی است و نه اقدامات رژیم . (دوران مبارزه ، هاشمی رفسنجانی ص 132) به نقل از شهید عراقی امام می فرمودند: من به عنوان حاکم شرع اکثر این مالکین دهات را مالک نمی دانم.( ناگفته ها، مهدی عراقی، ص 137 – 153) حضرت امام معتقد بود هدف از اصلاحات ارضی شاه این بود که بازاری برای کشورهای خارجی خصوصا آمریکا ایجاد کند. ( صحیفه امام ج 3 ص 369)چیزی نگذشت که پیش بینی امام درست از آب درآمد، و جذب مالکان به صنایع و مهاجرت روستائیان به شهر ها باعث کاهش تولیدات کشاورزی شود و کار به جایی رسید که هر سال آمریکا 2 میلیون تن گندم به ایران صادر می کرد. در واقع اولین اثر اصلاحات شاه در سال 1347 آشکار شد و در این سال برای نخستین بار دولت شروع به واردات گندم کرد برای تغذیه مردم کرد( جیمز بیل ، شیر وعقاب، ترجمه فیروزه برلیان، نشر فاخته تهران، 1371، ص 233)
و اما روشن ترین و صریح ترین موضع درباره ی اصلاحات اراضی بیانیه جامعه روحانیت تهران پس از دستگیری امام خمینی بود که در آن آمده بود« روحانیت علی رغم تبلیغات مضحک و سراسر دروغ دستگاههای تبلیغی دولتی با مالکیت هایی که از راه غصب املاک مردم و از طریق ستم و تضییق حقوق رعایا ونپزداختن حقوق شرعی بینوایان به وجود آمده می جنگد.
- اراضی موقوفه در دست علما نبود. ظاهرا فراموش شده است که ازاضی موقوفه در عصر رضاحان در سوم دی 1313 به تصرف دولت ( وزارت معارف ) در آمد و به بعد ها به فروش رسید. حتی در سال 1320 رضاخان دستور داد قناتهای موقوفه را وزارت دارایی از جانب خودبه فروش برساند ( روح الله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع ص 240) طبق آخرین آمار قبل از اصلاحات ارضی در حالی که 56 درصد املاک در اختیار بزرگ مالکان بود و 8/ 33 در صدر متعلق به مالکانی بود که بیش از 100 هکتار زمین داشتند و 13/ 10 درصد از اراضی متعلق به دربار بود فقط 2/ 1 در صد زمین ها عنوان موقوفه داشتند. ( مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 87)این آمار در حالی بود که بیشتر این اراضی موقوفه ( بیشترین از همان 1/2 درصد) موقوفه متعلق به آستان قدس بود که تولیت آن با شخص شاه بود. باقی مانده موقوفات نیز متولی خاص داشت و چیزی در دست مراجع و روحانیون طراز اول نبود. فراموش نشود که تولیت ها را شاه تعیین می کرد. چنانکه شاه در سفر به قم وقتی از سوی تولیت حرم استقبال نشد ،وی را برکنار کرد. در این اوضاع و احوال آیت الله شریعتمداری در آغاز درس پس از مهاجرت علما به تهران گفت: کارهایی که خودشان می کردند کارهایی که خودشان عاملش بودند و هستند به حساب اقایان می گذاشتند. شما همه می دانید که از بدو تاسیس حوزه علمیه ده ریال از موقوفه اینجا صرف نشده است.( علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ص 509) البته نباید فراموش کرد که آیت الله بهبهانی در اثر سادگی و به تحریک قائم مقام الملک رفیع از طرف درباره نامه ای به نخست وزیر«علم» نوشت و تقسیم اراضی را خلاف شرع دانست و علم همین را بهانه کرد که آقایان نگران اوقاف هستند در حالی که هیچ موقوفه ای در اختیار علما نبود. به همین جهت وقتی حضرت امام از این موضوع مطلع شدند صورت ایشان از عصبانیت قرمز شد ( فضل الله محلاتی، ص 46) در پایان برای روشن شدن این موضوع که بعد از رضا شاه نیز موقوفات باقی مانده همچنان در دست رژیم بود بی مناسبت نیست که به جمله ای از قدیمی ترین نامه انقلابی حضرت امام در سال 1323 اشاره شود:« موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی شرف کرده و نفس از هیچ کس بر نمی آید»( اسناد انقلاب اسلامی ج 1 ص 26) انشاء الله در صورت فرصت ادامه دارد
برای مطالعه: سه سال مرجعیت شیعه، روح الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382
سلام وعرض ادب خدمت کاوه گرامی
هر چند ویکی پدیا شاید منبع قابل اتکایی نباشد
ولی با در نظر گرفتن دسترسی بسیار محدود اینجانب و امثال من به منابع اصیل اطلاعاتی
گرچه در نهایت در روز ششم بهمن رژیم اعلام کرد مردم با 5/598/711 رای موافق و 4115 رای مخالف به لوایح انقلاب سفید رای داده اند اما از شمار مخالفین معلوم بودکه این رقم ساختگی بود.
به نقل از ویکی پدیا:
[FONT=sans-serif]«در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ همهپرسی در ایران انجام میگیرد که به تایید اصلاحات پیشنهادی میانجامد. ۵۵۹۸۷۱۱ برای انقلاب سفید و ۵۲۱۱۰۸ علیه انقلاب سفید آرای خود را به صندوقها ریختند.[۵]
{گاهنامه ۳: ۱۳۰۳، ۱۳۰۴ ؛روز شمار ۲: ۱۵۰[FONT=sans-serif]}»
که البته بنده به گاهنامه مرجع متن ویکی پدیا دسترسی ندارم که صحت وسقم آنرا بدانم
ملاحظه میفرمایید گه آراء مخالف پانصدو بیست ویک هزار و یکصد و هشت نفر با چهارهزارو یکصد و پانزده نفر شما تفاوت دارد
طبق آخرین آمار قبل از اصلاحات ارضی در حالی که 56 درصد املاک در اختیار بزرگ مالکان بود و 8/ 33 در صدر متعلق به مالکانی بود که بیش از 100 هکتار زمین داشتند و 13/ 10 درصد از اراضی متعلق به دربار بود فقط 2/ 1 در صد زمین ها عنوان موقوفه داشتند. ( مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 87)این آمار در حالی بود که بیشتر این اراضی موقوفه ( بیشترین از همان 2/1 درصد) موقوفه متعلق به آستان قدس بود که تولیت آن با شخص شاه بود. باقی مانده موقوفات نیز متولی خاص داشت و چیزی در دست مراجع و روحانیون طراز اول نبود.
و به نقل از ویکی پدیا:
[FONT=sans-serif]«[FONT=sans-serif]پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود. ۲۰ درصد متعلق به اوقاف و در دست روحانیون بود و ۱۰ درصد زمینهای دولتی و یا متعلق به شاه بود، ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. پیش از اصلاحات ارضی به دستور شاه ۱۸۰۰۰ روستا را در فهرستی در آوردند که آن زمینها میبایستی بین روستاییان تقسیم شود.[۱]{[FONT=sans-serif]Farah Diba Pahlavi: Erinnerungen. Bergisch-Gladbach, 2004, p. 135}»
دقت کنید که در درصدهای شما برای تفکیک مالکیت اراضی هم اختلاف وجود دارد
متاسفانه از آنجا که منابع اطلاعاتی مستقل و بدون غرض در کشور ما وجود نداشته و ندارد
به کدام منبع اطلاعاتی میتوان اتکا کرد؟
حقیقت کجاست ؟
این تفسیر شما و تفسیر افراد متعلق به رژیم گذشته .هر کدام از ورای منافع خود به طرح موضوع می پردازند که در تضاد آشکار با هم هستند
انسان را یاد آن حکایت سعدی علیه الرحمه در بوستان باب اول می اندازد که[FONT=sans-serif] ابلیس [FONT=sans-serif] با ظاهر زیبا بر خواب کسی می آید او شگفت زده که چگونه ممکن است شیطان کریه المنظر بدون شاخ وسم بر خواب وی به سیمای یک جوان خوبروی وسفید پوش آمده
که ابلیس به دفاع از خود میگوید:
[FONT=Times New Roman]که ای نیکبخت این نه شکل من است
[FONT=Times New Roman] ولیکن قلم در کف دشمن است
[FONT=sans-serif]چه تفسیری صحیح است؟
متشکرم
[quote=متحیر;84760] [FONT=times new roman] ولیکن قلم در کف دشمن است جناب متحیر هر انسان فرهیخته ای با توجه به قدرت تفکر و توان تشخیصش می تواند سخن کند، نظر دهد. تحیر در هر موضوعی و بدون دلیل نشان از عمق تفکر فرد نیست. چه انکه اگر مطلبی را نمی پذیریم باید سندش با بیابیم و با سند صحیح و درست آن را رد کنیم نه با سخنانی که اصلا قابل ارزش نیست و هیچ سندی آن را یاری نمی کند. اگر موقوفات در دست علما بود لیستی از آن ارائه کنید تا ببینیم کدام بوده و کجا بوده؟ دست کی بوده؟ بدون سند سخن گفتن که ...
_نوشته جناب متحیر: هر چند ویکی پدیا شاید منبع قابل اتکایی نباشد
ولی با در نظر گرفتن دسترسی بسیار محدود اینجانب و امثال من به منابع اصیل اطلاعاتی
سلام و عرض ارادت به جناب متحیر
از آنجا که ویکی پدیا اصلا ارزش علمی ندارد و هیچ مقاله علمی و قابل ارزش به این سایت ارجاع نداده و نمی دهد، و محتویات آن کاملا مطابق نظرات دشمنان جمهوری اسلامی تنظیم می شود، لذا سخن گفتن درباره مظالب این سایت هم عملا سودی ندارد. درباره دشمنی خاص این سایت با جمهوری اسلامی مراجعه کنید به مطالبی که این سایت در توصیف مقام معظم رهبری آورده است.
[FONT=sans-serif]
نوشته جناب متحیر: متاسفانه از آنجا که منابع اطلاعاتی مستقل و بدون غرض در کشور ما وجود نداشته و ندارد
به کدام منبع اطلاعاتی میتوان اتکا کرد؟
با عرض معذرت از حضرتعالی این سخن از سر بی اطلاعی است. همانگونه که می دانید الان کتابهایی که در خارج در زمینه تاریخ معاصر ایران نوشته می شود در موارد زیادی به اسناد وزارت امور خارجه ما استناد می کند و این رسمی است در بین همه مورخین . مثلا شما اگر بخواهید تاریخ معاصر چین را هم بنویسید چاره ای ندارید جز اینکه به اسناد وزارت امور خارجه چین و اسنادی که در اطراف و اکناف دنیا در این باره وجود دارد مراجعه کنید. و البته راه درک حقیقت در بدست آوردن تناقضات در این باره است. که یک مورخ دقیق می تواند این را کشف کند.
اتفاقا بر خلاف نظر حضرتعالی منابعی که در این باره معرفی شده اند مربوط به افرادی است که در میان اسناد مربوطه غور کرده اند و الان اصل این اسناد هم در سازمان اسناد و در قالب کتابهایی که مطرح شده است موجود است. اگر بخواهیم به این بهانه که این رژیم و آن رژیم هر کدام چه چیزی می گویند پس ما نمی توانیم به سراغ تاریخ برویم چون در مراجعه به هر تاریخی و در هر دوره ای این شائبه وجود دارد.اما یک مورخ با کنار هم گذاشتن اسناد و قرائن حقیقت را بدست می آورد.
نوشته جناب متحیر: حقیقت کجاست ؟
حقیقت همان است که با سند گفته شد و اسناد مربوط به زمانهای مختلف و دورهای گوناگون تاریخی بود. از دوره رضا حان تا محمد رضا.
نوشته جناب متحیر: این تفسیر شما و تفسیر افراد متعلق به رژیم گذشته .هر کدام از ورای منافع خود به طرح موضوع می پردازند که در تضاد آشکار با هم هستند.
انسان را یاد آن حکایت سعدی علیه الرحمه در بوستان باب اول می اندازد که[FONT=sans-serif] ابلیس [FONT=sans-serif] با ظاهر زیبا بر خواب کسی می آید او شگفت زده که چگونه ممکن است شیطان کریه المنظر بدون شاخ وسم بر خواب وی به سیمای یک جوان خوبروی وسفید پوش آمده
که ابلیس به دفاع از خود میگوید:
[FONT=times new roman]که ای نیکبخت این نه شکل من است
[FONT=sans-serif]چه تفسیری صحیح است؟
اتفاقا این استناد به مطالب دقیق و با مدرکهای صحیح با ارجاع به کتب نویسندگان و اصل اسناد و نپذیرفتن آن از سوی کسانی که فکر می کنند با نپذیرفتن ایشان خللی در اسناد تاریخی و یک واقعه تاریخی پیش می آید مرا به یاد داستانی می اندازد.
روزگاری پیرمردی روستایی از دهی به ده دیگر می رفت. همراه وی بقچه ای بود که به نظر می آمد خوراکی باشد. پیرمرد وقتی به روستای مقصد رسید از فرط خستگی کناری نشست و خواست که بقچه اش را باز کند تا شاید از محتویات آن بهره ای ببرد. جوانان روستا دورش حلقه زدند. یکی گفت در این بقچه نان و گردوست. یکی گفت نه در این بقچه نان محلی است. یکی گفت احتمالا نان گوجه و خیار است. اما پیرمرد وقتی بقچه را باز کرد همه دیدند بقچه پیر مرد خالی است و هیچ برای خوردن ندارد. تنها دستمالی بزرگ در آن بود که با آن عرق خود را خشک می کرد. جوانان با دیدن این صحنه برخواستند و آرام آرام از پیرمرد دور شدند. اما برای اینکه او را به منزل دعوت نکنند یکی گفت دیدی عجب نان و گردوئی داشت. دیگری گفت عجب دیه باکلاسی دارند خوش به حالشان چه نان محلی بامزه ای. دیگری گفت راستی در این فصل که فصل گوجه و خیار هم نیست در بقچه پیرمرد چقدر گوجه و خیار بود. آنها فکر می کردند با این حرفها بقچه پیرمرد پر از نان و خرما می شود که نشد.
پیر مرد وقتی رفتن ایشان را به نظاره نشست به این کلام مترنم شد:
رفتی غریبه خیالباف و به جای دعوت من
افسانه ها ساختی و مرواریدم کردی نشان
آری برادر اگر امروز بازمانده های رژیم شاه و گماشته گان آمریکا نمی خواهند این سخن را بپذیرند که با مردم چه کردند حرف تازه ای نیست!!!
بعد از مدتها آمدم تا سری به این تاپیک بزنم
وقتی دوباره برخی از جملات را مرور کردم احساس کردم که شاید، دوست عزیزم جناب سیاوش بزرگمهر از ما رنجیده خاطر شده باشد. البته که هرگز منظور از جملات شخص فرهیخته ایشان نبوده است.
بدین سان امیدوارم که دوستانی که در این رابطه دستی بر قلم دارند، وارد گود شده و این قبیل تاپیک ها را ادامه دهند که به گمان پرسش بسیاری از دانشجویان است.