آیا نامزدم اختلال شخصیت داره؟
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
سلام و عرض ادب
سوال یکی از کاربران که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح بشه
با حفظ امانت مطرح می کنم:
من به تازه گی نامزد کردم ولی الان حرفای عجیبی ازشون میشنوم که واقعا به سادگی خودم افسوس میخورم که چرا متوجه حالتهای رفتاری و تفکری عجیبش در جلسات خواستگاری نشده بودم .
البته وقتی باهاشون صحبت میکردم متوجه درونگرایی بیش از حد و کم حرفیشون شدم .یا وقتی ازشون سوالی میکردم یا به دادن جوابهای کوتاه بسنده میکرد یا اصلا نمیتونستند پاسخ بدن . و برخی از سوالا رو هم که خودم پاپی میشدم به زور چند تا کلمه سرهم میکردند و پاسخ میداند و تازه اصلا بحثو به حاشیه میکشوند و من هم غافل از اینکه اینا خیلی هم خوب نیستند و نمیخواستم سخت گیری کنم از اینها به راحتی گذشتم .
البته یکی از اقوام نزدیک ما ارشد مشاوره خوندند که وقتی اینها را بهشون گفتم و حرفایی که بینمون رد و بدل شده بود.مشاور گفتند که شاید وسواس داره و اگه از نظرت ملاکهای دیگه ات رو داره سخت نگیر و میشه با ادم وسواسی زندگی کرد و با توجه به شناختی که ازت دارم میتونی باهاش زندگی کنی. حرفای دیگه ای هم به مشاور گفتم و براساس اونها بهم این حرفو زد .
در مسایل اعتقادی با هم یه اختلافاتی داشتیم .حرفاش با هم ضد و نقیض داشت .من اینها رو به حساب اطلاعات کم دینی و سطح تحصیلات دیپلم ایشون گرفتم و گفتم نباید از کسی که تحصیلات عالیه نداره انتظار بالایی داشته باشم و هر کسی به اندازه ظرفیت خودش . با توجیه کردن خودم رو راضی کردم وبازهم اشتباه کردم
بهشون گفتم بیارم باهاش حرفی بزنی ؟ گفت نه نیار چون فامیل هستم ممکنه فکر بد بکنه .(اخه این فامیل ما اینقدر نزدیکه که تو جلسه نامزدیم هم حضور داشت ).منم به همون دو جلسه ای که رفتم بسنده کردم و پیگیر رفتن به مشاوره دیگه ای نشدم .
نامزد کردیم و بعد از نامزدی وقتی رفته بودیم بیرون .گفتم میخوام چند تا کتاب بدم بخونی .حوزه علاقه ات چیه ؟ گفت من اشعار مولانا رو میخونم وقتی اشعار رو میخونم مطالبی درک میکنم و میفهمم که خیلی عجیبه که کسی متوجه نمیشه .
گفتم خوب اره مولانا عارف بوده و اشعارش رو باید ترجمه کرد و اینها ادم های خود ساخته ای بود که همچین اشعاری رو گفتند که هنوز بعد از چند صد سال برای همه تازه و خواندنیه .
گفت : نه اینها خودساخته نبودند بلکه این اشعار بهشون وحی میشده و هیچ انسانی نمیتونه به کمال برسه و همه در بعد حیوانیشون در جا میزنند . مثلا اگه شما بخوای یه نماز با حضور قلب بخونی اصلا نمیشه .چون یک موجوداتی هستند که انسان رو اذیت میکنند و در حین نماز تو گوش ادم جیغ میکشند و یا موقع رکوع رفتن هولت میدند که پرت بشی روی زمین .و اینقدر به این ازارو اذیت ادامه میدند و اگه دیدند نمیتونند کاری از پیش ببرند توی کمین قرار میگرند که به وقتش دوباره ادم رو اذیت کنند .گفت امتحان کن به نتیجه من میرسی .گفتم شما تجربه اش رو داشتی ؟ خندید و جواب درستی نداد .
گفتم این موجودات رو دیدین و ایا شیاطین هستند ؟ گفت که نه ندیدم ولی ممکنه توی خوابت شکل یک فرشته به خودشون بگیرند و ازت تعریف و تمجید کنند . و نمیدونم شیاطین هستند یا موجودات دیگه . مثلا یک جایی نشستی و همه جا ساکته یک دفعه میبینی صدای جیغ بلندی تو گوشت میزنند که از وحشت از جا میپری .گفت تازه من دارم برات خلاصه این حرفا رو میگم و اگه بخوام توضیح بیشتری بدم خیلی طولانیه !!!!
از پاسخ دادن به بعضی پرسشهام که مدام ازش میپرسیدم طفره میرفتند و سکوت میکردند . انگار اکراه داشتند و میترسید . گفتم چرا این حرفا رو زودتر به من نزدی (قبل از نامزدی )؟ گفت نمیتونستم همه چندین سال زندگیم رو به شما بگم !!! گفتم باید به حرفات فکر کنم .خودش فهمید ،و زنگ زد وگفت اگه جوابتم نه باشه من اصلا ناراحت نمیشم و الان از نظر روحی تو وضعیتی هستم که هیچی ناراحتم نمیکنه . من اصلا هیچ دین و مذهبی رو قبول ندارم من طرفدار انسانیت ام .من چیزهایی میبینم که بقیه نمیبینند و از هیچ کس هم نمیترسم از هیچ موجود دو پایی . حتی میتونستم این حرفا رو نزنم و بهت هم دروغ بگم ولی گفتم که بعدا نگی چرا نگفتی .
این حرفا رو زد و گفت اینا رو به کسی نگو . باورم نمیشد اون ادمی که اینقدر کم حرف بود چطور داشت این حرفا رو پشت سرهم بهم تحویل میداد .متاسفانه هر کاری کردم اطلاعات بیشتری بگیرم طفره میرفت
بعد که برگشتم زنگ زدم به مشاور گفت ازش فاصله بگیر احتمالا سایکوزه و احتمال بیماری اسکیزوپال رو دا و شاید اسکیزوفرن .گفت بیماره و به درد زندگی نمیخور . منم یهو همه چیز رو سرم هوار شده . از ی طرف حرفایی رو که به من زده به خانوادش میگه من هیچی نگفتم و انکار میکنه و از طرفی به من میگه حرفامو به کسی نگو ...
اهان تازه میگفت برادر کوچیکم اصلا از خونه نمیاد بیرون و کارش تو خونه اس .تو جلسه نامزدی هم وقتی برادرشو دیدم .اون هم مثل خودش خیلی کم حرف بود و به نظرم از خودشون خیلی بیشتر .
مشاور گفت برید تحقیق بیشتر .بعد مادرم رفتند دوباره تحقیق بیشتری کنند >یکی از همسایه هاشون گفت که ادمای اجتماعی نیستند و کم نشست و برخاست دارند .ولی ما بدی ازشون ندیدیم و پدرشون خیلی کم حرفه و برای همین به پدرشون کشیدند . این دو تا خیلی کم حرف بودندولی خواهر و برادر دیگه اش فرق داشتند و خیلی هم اجتماعی بودند .
به نظر شما با این توضیحات این اقا واقعا بیماره ؟ میشه با این حرفا و بخشی از خصوصیات این اقا پی برد که مشکل داره یا حتما باید تست شخصیت بده؟ به چه بهونه ای ببرمش پیش مشاوره .تازه الان هم که حساس هم شده ؟ یعنی دلایل من موجّه برای به هم زدن این نامزدی که میدونم مایه عابروریزی میشه ؟خواهرشم که وقتی حرف مشاوره رو زدم بهش برخورد اینقدر باهام بد رفتار کردند . با این اختلالات تا حدی اشنا بودم و مطالعه هم داشتم اما فکرش رو نمیکردم که به همچین ادمی برخورد کنم .از بس فکر کردم سرم داره منفجر میشه
حضوری که نمیتونم با خودش برم ولی حداقل گفتم با حرفایی که بینمون رد و بدل شده با چند تا مشاور مشورت کنم .اگه همشون نظرشون یکی بود اونوقت ردش میکنم
بسمهتعالي
با عرض سلام و اهداء تحيت
در ابتدا لازم است عرض كنم، تشخيص اينكه واقعا ايشان دچار اختلال شخصيت هستند يا خير؟ و همچنين تشخيص نوع اختلال، نياز به مراجعه حضوري ايشان به يك روانشناس باليني دارد.
اما بر حسب فرمايشات شما، و بنابر اينكه ايشان به اينگونه رفتار و گفتار اعتقاد داشته باشند، بايد گفت ايشان دچار اختلال شخصيت هستند. معمولا افرادي كه گرفتار magicall thinking (افكار جادويي) هستند، داراي نوعي وسواس هم هستند. همچنين بايد گفت ايشان گرفتار توهم كه از مصاديق بارز اسكيزوفرن است، مي باشند، كه براي درمان نيازمند به مصرف دارو و مراقبتهاي روانپژشكي هستند.
به هر حال در صورت تشخيص قطعي سايكوز و اسكيزوفرن بودن ايشان، لازم است حضرتعالي براي ادامه مسير با ايشان، احتياط جدي به خرج دهيد و گزينه جدايي را نيز در زمره گزينه هاي اصلي خود قرار دهيد.