٭٭٭٭٭ نکته ها + برداشت ها = برداشت شما چیست ؟ ٭٭٭٭٭

تب‌های اولیه

458 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

این شعر از کیست ؟
منظور ش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

خداوندا بحق هشت وچارت
ز مو بگذر شتر دیدی ؟ ندید

این شعر از کیست ؟
منظور ش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

خداوندا بحق هشت وچارت
ز مو بگذر شتر دیدی ؟ ندید

بسمه الشفیع

با سلام و ادب

شعر از بابا طاهر است.

مقصود از هشت و چهار به قرینه ی اینکه جمع آن دوازده می شود،ائمه معصومین علیهم السلام است که نشانگر شیعه ی دوازده امامی بودن شاعر است.

شتر دیدی ندیدی هم ضرب المثل معروفی است که داستانش اینچنین است:

يک روز، فردي شترش را گم مي‌کند و به يک عابر مي‌رسد و از او مي‌پرسد، شتر مرا نديدي.

او هم پاسخ مي‌دهد: شتر تو همان است که بر يک‌طرف خورجينش سرکه و در طرف ديگر شيره بود،

دو دندان نداشت و پايش لنگ بود؟ مرد جواب مي‌دهد، دقيقا اين همان است کجا رفت. و او پاسخ داد:‌

من شتر تو را نديدم. مردي که شترش را گم کرده بود به شدت او را کتک زد و از او پرسيد پس تو از کجا اين اطلاعات را داري؟

مرد عابر پاسخ داد: مگس و پشه جمع شده در اين کوچه نشان از شيره و سرکه دارد، گندم ها نيمه جويده است نشان از

بي دنداني دارد و اين راه يک خط کج دارد که نشان مي‌دهد حيواني که رد شده ، يک پايش لنگ است.

و در این بیت به معنای واسطه قرار دادن اهل بیت علیهم السلام در بخشش گناهان بکار رفته است.

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَیناً :Gol: لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ

فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً :Sham:عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسینِ

:hamdel:

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را

بسمه العلیم

با سلام و ادب

شعر از حضرت امام خمینی قدّس سرّه الشریف است.

ساغر=جام می

ختم اول =مُهر کردن

عدم اندر عدم=هیچ در هیچ

پیر صومعه =احتمالا وجود مبارک ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله

حسن ختام=پایان دادن

آن می که حضرت امام از آن نوشیده و عالم برای او هیچ در هیچ شده است گویا اشاره به همان"رحیق مختوم" است که معرفت می بخشد

و انسان را از رؤیت غیر غافل می کند و به مقام فنا می رساند.

گویا حضرت امام گویند این دنیا را با این حال ختم کردم و عمر را با این معرفت سپری نمودم.(الله اعلم)

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَیناً :Gol: لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ

فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً :Sham:عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسینِ

:hamdel:

بسم ربّ الحسین علیه السلام روحی فداه

عرض سلام و ادب

شعر از آن جمال الدین خلیعی است و این شعر داستان زیبایی دارد

استاد گرامی این ابیات و داستان آن از صد روضه تاثیر گذار تر بود،متشکرم.و اما داستان و مفهوم شعر:

مرحوم قاضي نورالله - رضوان الله تعالي عليه - در آخر کتاب مجالس المؤمنين در ذيل حالات شعراء مي نويسد:

پدر جمال الدين خليعي موصلي، حاکم موصل و ناصبي و يکي از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود.

مادرش هم ناصبيه بود و چون پسري برايش متولد نمي شد؛ به مقتضاي عقيده ي فاسد خويش، نذر کرد

که اگر خداي به او پسري عطا کند؛ به شکرانه ي او، پسر را سر راه زوار حضرت اباعبدالله عليه السلام بفرستد

تا زواري را که از شام و جبل عامل مي آيند و عبور آنها از موصل است به قتل برساند (و اموال آنها را غارت کند.)

بالاخره بعد از مدتي جمال الدين متولد مي شود! چون جمال الدين به حد جواني مي رسد، مادرش او را از نذر خود خبردار مي کند.

لاجرم او همراه با مادرش، به دنبال زواري که از موصل عبور کرده بودند؛ رفت.

هنگامي که به مسيب رسيد، ديد زوار از جسر عبور کرده اند. بنابراين در همان جا توقف کرد تا هنگامي که زوار مراجعت کردند، آنها را به قتل برساند.

جمال الدين در کناري کمين کرده بود و در همان حال به خواب فرورفت. در عالم رؤيا ديد قيامت برپا شده است و ملائکه آمدند و او را گرفتند

و در آتش انداختند. اما آتش او را نسوزاند و به او اثر نکرد.

ملک موکل جهنم به آتش خطاب کرد: چرا او را نمي سوزاني؟!

آتش گفت: غبار (زوار) کربلا بر او نشسته است! پس او را از جهنم بيرون آوردند و شستشو دادند و دوباره او را درآتش انداختند ولي باز هم آتش او را نسوزاند.

ملک گفت: چرا حالا ديگر او را نمي سوزاني؟!

تش گفت: شما ظاهر بدن او را شستيد، اما غبار داخل در جوف او شده است!

جمال الدين از خواب بيدار شد و از آن عقيده ي فاسد برگشت و مذهب تشيع را اختيار کرد و مشغول مداحي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شد.

بعضي مي نويسند: او به کربلا آمد و بعضي شعرا اين شعر را به او نسبت داده اند:

اذا شئت النجاة فزر حسينا

لکي تلقي الاله قرير عين

فان النار ليس تمس جسما

عليه غبار زوار الحسين

يعني اگر نجات از آتش مي خواهي، پس حضرت امام حسين عليه السلام را زيارت کن!

زيرا آتش به بدني که غبار زوار حسين عليه السلام بر آن نشسته باشد، آسيب نمي رساند.

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را

این شعر از کسیت ؟
منظور چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دری را

بسمه العظیم

با سلام و ادب

شعر از ناصر خسرو است.

مقصود شاعر این است که من گوهر کلامم را خرج ستایش از پادشاهان و امیران نمی کنم

سخن ارزشمند است نباید صرف ستایش انسانهایی پست و رذل گردد(پادشاهان ستمگر)

بسمه العظیم

با سلام و ادب

شعر از ناصر خسرو است.

مقصود شاعر این است که من گوهر کلامم را خرج ستایش از پادشاهان و امیران نمی کنم

سخن ارزشمند است نباید صرف ستایش انسانهایی پست و رذل گردد(پادشاهان ستمگر)



باسلام و تشکر .
کمی در باره دُر دری ( مصراع دوم نیز اقاده فرماید .


باسلام و تشکر .
کمی در باره دُر دری ( مصراع دوم نیز اقاده فرماید .

بنده از شما به خاطر فراهم کردن این موقعیت بسیار خوب برای غور در ابیات عرفانی و ادبی ارزشمند

تشکر می کنم.

استاد گرامی درّ دری کلام اصیل پارسی است.

ناصر خسرو از جنس شعر فروشان درباری نبوده است و به خاطر گرایشات شدید شیعی که داشته

مورد بی مهری و بی توجهی قرار می گرفت اما حاضر نمی شد برای به دست آوردن مقام و موقعیتی در

دربار مدح امیران و شاهان را بکند.او همواره بین خودش و قصیده پردازان درباری فاصله را حفظ می کرده است

و ترجیح می داده از بیان و بنان در جهت تبلیغ مذهب اسماعیلی(شیعه هفت امامی) استفاده کند تا مدح پادشاهان.

حتی دو دهه ی آخر عمرش را در تبعید و انزوا می گذراند،خودش در باره ی این دوران از زندگیش چنین می سراید:

سلام کن ز من ای باد مر خراسان را / مر اهل فضل و خرد را نه عام و نادان را

خبر بیاور ازیشان به من چو داده به وی / ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را

بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد / به مکر خویش و خود این ست کار گیهان را

فلان اگر به شک است اندر آنچه خواهد کرد / جهان بدو، بنگر گو به چشم بهمان را

از این همه بستاند به جمله هرچه ش داد / چنانکه باز ستد هر چه داده بود آن را

نگه کنید که در دست این و آن چو خراس / به چند گونه بدیدید مر خراسان را

به ملک ترک چرا غره اید، یاد کنید / جلال و عزت محمود زاولستان را

ناصر خسرو شاعران هم عصر خودش را به خاطر مدح سلطان محمود غزنوئی تقبیح می کند:

من آنم که در پای خوکان نریزم / مر این قیمتی دُر لفظ دری را

پسند است با زهد عمار و بوذر / کند مدح محمود مر عنصری را؟

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
این ستون را عشق کند وشهرتش فرهاد برد

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
این ستون را عشق کند وشهرتش فرهاد برد

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
این ستون را عشق کند وشهرتش فرهاد برد


عرض سلام و ادب و احترام محضر استاد بزرگوار

جناب استاد ، نام شاعر را نیافتم. ممکن است این شعر جزء ادبیات عوامانه باشد که سراینده آنها غالباً مشخص نیست؟

این شعر بیان می کند که گاهی کسی از خیر و برکت چیزی استفاده می کند ، در حالیکه زحمت آن چیز را دیگران کشیده اند نه خودش.

موارد آن بسیار زیاد است:
مثال اعلای آن ، اسلام و انقلاب اسلامی خود ماست که رنج تبلیغ را پیامبر (ص) کشیدند و مسلمانان صدر اسلام در رکاب حضرتش جنگیدند و ... تا برپایی حوزه ها و رنج طالبان علوم دینی در کسب علم و دفاع از حریم مذهب و ... تا انقلاب اسلامی ما و شهدا و جانبازان آن و دفاع مقدس و .... حالا این منم. این جا نشسته ام. بی آنکه از آن همه رنج سهمی داشته باشم ، از همه معارف و علوم استفاده می کنم و هنوز هم طلبکارم!! سایه ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله است بر سرم است در حالیکه قبلش 2500 سال طاغوت و تاجداران بر سرزمینم حکومت می کردند. آیا این خورشید ، به آسانی بر خاکم تابیدن گرفته است؟

شاعر دیگری در همین زمینه می گوید: دیگران کاشتند ما خوردیم ، ما بکاریم دیگران بخورند.

ما از نتیجه زحمات دیگران رایگان استفاده می کنیم ، وقت آن است که ما کار کنیم تا دیگران هم از زحمات ما رایگان استفاده کنند.

عرض سلام و ادب و احترام محضر استاد بزرگوار

جناب استاد ، نام شاعر را نیافتم. ممکن است این شعر جزء ادبیات عوامانه باشد که سراینده آنها غالباً مشخص نیست؟

این شعر بیان می کند که گاهی کسی از خیر و برکت چیزی استفاده می کند ، در حالیکه زحمت آن چیز را دیگران کشیده اند نه خودش.

موارد آن بسیار زیاد است:
مثال اعلای آن ، اسلام و انقلاب اسلامی خود ماست که رنج تبلیغ را پیامبر (ص) کشیدند و مسلمانان صدر اسلام در رکاب حضرتش جنگیدند و ... تا برپایی حوزه ها و رنج طالبان علوم دینی در کسب علم و دفاع از حریم مذهب و ... تا انقلاب اسلامی ما و شهدا و جانبازان آن و دفاع مقدس و .... حالا این منم. این جا نشسته ام. بی آنکه از آن همه رنج سهمی داشته باشم ، از همه معارف و علوم استفاده می کنم و هنوز هم طلبکارم!! سایه ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله است بر سرم است در حالیکه قبلش 2500 سال طاغوت و تاجداران بر سرزمینم حکومت می کردند. آیا این خورشید ، به آسانی بر خاکم تابیدن گرفته است؟

شاعر دیگری در همین زمینه می گوید: دیگران کاشتند ما خوردیم ، ما بکاریم دیگران بخورند.

ما از نتیجه زحمات دیگران رایگان استفاده می کنیم ، وقت آن است که ما کار کنیم تا دیگران هم از زحمات ما رایگان استفاده کنند.

باسلام وتشکر .
طلوع مجدد شمس الضحی بر افق این تاپیک خوش موجب شاد مانی شد .
کجا بودید ؟ غیبت صغرا داشتید ، عدم حضور تان در تاپیک محسوس وموجب دل تنگی دوستان گردیده بود .
کربلا رفته واز فرات نوشتید ویا در رود کارون شناور وماهی صید می نمودید ؟
در هر حال مقدم تان گل باران ، وشمس تان بر تابش باد .

باسلام وتشکر .
طلوع مجدد شمس الضحی بر افق این تاپیک خوش موجب شاد مانی شد .
کجا بودید ؟ غیبت صغرا داشتید ، عدم حضور تان در تاپیک محسوس وموجب دل تنگی دوستان گردیده بود .
کربلا رفته واز فرات نوشتید ویا در رود کارون شناور وماهی صید می نمودید ؟
در هر حال مقدم تان گل باران ، وشمس تان بر تابش باد .

عرض سلام و اردات حضور استاد گرانقدر
از لطف و مرحمت و بنده نوازی شما کمال تشکر و سپاس را دارم.

گرچه هوس "لا أبرح حتی أبلغ مجمع البحرین" در دل است ، اما به دلیل "لم نجد له عزما" نصیبی جز "نسیا حوتهما" نداریم.

ان شاء الله به رهنمود کریمه "اتقو الله و کونوا مع الصادقین" توفیق شاگردی بیشتر در محضر شما را داشته باشم.

عرض سلام و اردات حضور استاد گرانقدر
از لطف و مرحمت و بنده نوازی شما کمال تشکر و سپاس را دارم.

گرچه هوس "لا أبرح حتی أبلغ مجمع البحرین" در دل است ، اما به دلیل "لم نجد له عزما" نصیبی جز "نسیا حوتهما" نداریم.

ان شاء الله به رهنمود کریمه "اتقو الله و کونوا مع الصادقین" توفیق شاگردی بیشتر در محضر شما را داشته باشم.



باسلام وسپاس .
از این که قلزوم معرفت طوفانی شده وشمس بلاغت وفصاحت تان پر فروغ تر از همیشه بر افق ظاهر گردیده
برای حقیر خوش آیند است که اساتید دانش ور در کسوت کار بر در این سایت برای نشر معارف قران وعترت خالصانه تلاش می کند .
انشاءالله توفیق باشد که امثال بنده جرعه نوش زمزم معرفت آن عزیزان باشد واز علم تان استفاده ببرد .
به گفته مولوی :
تازیانه بر زدی اسبم بگشت
گنبدی کردی ز گردن در گذشت .

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رزینا ولم یرز ذوشجن
من البریة لاعجم ولا عرب

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رزینا ولم یرز ذوشجن
من البریة لاعجم ولا عرب

بسم ربّ الزهراء سلام الله علیها

با سلام و ادب

شعر منسوب به خانم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها است که خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و در

شکایت از ظلم و جوری است که به خاندان نبوت بعد از رحلت ایشان شده است،از غصب خلافت و غصب فدک

تا سایر جرائم و ستمهایی که در حق اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گردید.

ترجمه:

ما با رفتن تو آنچنان مصیبت زده شدیم که در تمام جهان از عرب و عجم،مصیبت هیچ

مصیبت زده ای،به شدت مصیبت ما نمی رسد.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

رزینا ولم یرز ذوشجن
من البریة لاعجم ولا عرب


با سلام و احترام
در تکمیل مطلب خواهر محترم سرکار حبیبه ، عرض می شود :

برداشت اول:
از مصرع دوم که مادرمان فاطمه زهرا (س) فرموده اند هیچ کس این چنین مصیبتی ندیده است ، مشخص می شود که ناراحتی ایشان نه درباره از دست دادن پدر بزرگوارشان است ، زیرا همه انسانها به چنین مصیبتی دچار می شوند و این تخلف ندارد ( مگر انسانهایی که بر خلاف عرف ، زودتر از والدین خود فوت کنند) ، بلکه اندوه ایشان در حقیقت ، ناشی از غم از دست دادن "رسول الله" است و این یک مسأله شخصی نیست. دقت در سایر ابیات این شعر ، مشخص می کند که مادر بزرگوارمان ، ویژگی های خاص پیامبر و اتصال حضرتش به وحی الهی را بر می شمرند که مشخصه های موضوع "نبوت" است.

گرچه با رحلت پیامبر (ص) ، خاندان بزرگوارشان از حقوق خود محروم شدند و مورد ظلم های بی سابقه قرار گرفتند ، اما با دقت در بیاناتی که از آن وجودات مطهر رسیده است ، نشان می دهد که اصلا این بلاها و ظلم ها ، به عنوان یک مسأله شخصی برای آنها مطرح نبوده است. بلکه این ها مصایبی بوده است که بر "اسلام" و عترت طاهر پیامبرش " از آن جهت که" جانشینان آن حضرت در امر ادامه رسالتش هستند ، رفته است؛ نه از آن جهت که خویشاوندان نسبی آن حضرتند.

داعیه طاغوتهای آن زمان در ظلم به این خاندان نیز همین مسأله بوده است و آنها هم جهت خویشاوندی نسبی را در نظر نداشتند بلکه جایگاه عترت طاهره به عنوان "ادامه دهنده رسالت و حافظ و مبین و مفسر دین" ، باعث صدور این همه ظلم از ناحیه آن طواغیت می شد.

برداشت دوم:
شدت مصایب عترت طاهره ، که در تاریخ بی سابقه است ، نشان دهنده جایگاه بی مثل و علو مقام آنها است. زیرا اگر در جهان دقت کنیم ، در می یابیم که هر چیزی ، ضدی دارد و عقلاً ضد یک چیز با خود آن چیز "تناسب" دارد ، به گونه ای که می توان از بررسی "شدت وجودی" ضد یک چیز ، به "درجه وجودی" خود آن چیز اول ، پی برد.

بر همین اساس ، نصیب هر کسی از بلاها و محن و فتن ، به تناسب درجه وجودی خود اوست. موسی در برابر فرعون ، ابراهیم در برابر نمرود ... ، این قضیه را به راحتی می توان در افراد عادی اطراف خودمان هم تحقیق کرد.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

لو جِئتَهُ لرایتَ الناسَ فی رجلٍ
ودهر فی ساعةٍ والارضَ فی دارِ

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

لو جِئتَهُ لرایتَ الناسَ فی رجلٍ
ودهر فی ساعةٍ والارضَ فی دارِ

فکر کنم شهریار هستش

جزیک نسب که از تو به‌خود بسته چیستم

مـن آنچـنان‌که آل علـی هـسـت، نـیسـتم

امـا مرا هم ای علی! از خـود مـران که من

تـا چـشـم داشـتم به حسـین‌ات گریـستـم

[FONT=b zar]عزیز مصر به‌رغم برادران غیور[FONT=b zar] [FONT=b zar]ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

سخته در مورد استاد شهریار حرف زدن مخصوص کسی مثل من از ادبیات چیزی نمیفهمم

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

لو جِئتَهُ لرایتَ الناسَ فی رجلٍ
ودهر فی ساعةٍ والارضَ فی دارِ

هو الله

با سلام و ادب

شعر از ادیب توانمند عرب، "ابو العلا معری" است.

وی این بیت را در وصف جامعیت علمی و اخلاقی سید مرتضی علم الهدی سروده است

وقتی از او پرسیدند سید مرتضی را چگونه یافتی؟

ترجمه شعر:

اى فردى كه از من جوياى حال او هستى،بدان كه او مردى است كه از هر گونه نقص و عيب، مبرى است.

اگر او را ببينى خواهى ديد كه وجود همه مردم در يك فرد جمع است و روزگار در يك ساعت متمركز گرديده و جهان در يك خانه قرار گرفته‏ است.

سیّد مرتضی و سیّد شریف رضی همان دو برادری هستند که شیخ بزرگوار مفید در خواب می بیند که صدیقه ی کبری سلام الله علیها

حسنین علیهما السلام را نزد او می آورند و می فرمایند:"یا شیخ علمهما الفقه" ای شیخ این دو را علم فقه بیاموز.

صبح فردای آن روز والده ماجده ی سید مرتضی و سید شریف"بانوی جلیل القدر فاطمه" آن دو را برای آموزش و تعلیم نزد شیخ مفید می برد.
[h=3][/h]


برداشت شما چیست ؟

لو جِئتَهُ لرایتَ الناسَ فی رجلٍ
ودهر فی ساعةٍ والارضَ فی دارِ

با سلام و ارادت

..... سالها دل طلب جام جم از ما می کرد....

"اگر حضورش را درک کنی تمام انسانها را گرد آمده در یک فرد می‌بینی، تمام ایام را در یک ساعت و تمام زمین را در یک خانه جمع خواهی یافت".

لیلة القدر خیر من الف شهر (قرآن کریم)

عبدی! أطعنی ، حتی تکون مثلی (حدیث قدسی)

أتزعم انک جرم صغیر؟ و فیک انطوی العالم الاکبر (شعر منسوب به امیرالمومنین)

این شعر مرتبط است با کمال فلسفی (علمی) و عملی انسان. بحث بسیار زیبایی است...

از نظر علمی ، اینکه فیلسوف تمام آنچه را به دست آورده تعقّل کند، اعمّ از معقولات بدیهی و نظری که مطابق با واقعیّات جهان بالا و پایین است، بدین نحو که همه را حاضر کرده و به همه توجّه داشته باشد. و در این صورت یک جهان علمی شبیه جهان عینی خواهد بود و عقل بالمستفاده نامیده می شود (بدایة الحکمة)

خلاصه مسأله این است که انسان در سایه عبودیت خدا و "مراقبت" از خودش ، به این درجات کمالیه می رسد.

چه زیبایی فوق العاده ای! شاگردان امام معصوم (ع) باید اینگونه باشند.... ما فقط ادعای شیعه بودن را می کنیم وگرنه قدمی در راه تکامل خودمان پشت سر امام معصوم (ع) برنداشته ایم. ما فقط "محب" هستیم نه "شیعه". آنهم محبتی که آنقدر قدرت ندارد که ما را جلو ببرد.... ما "بار " امام هستیم ، نه " یار " امام.

پی بردن به این نکته ( که کسی ، همه وجود مردم را در شخصی ببیند و همه زمانها را در ساعتی ببیند و همه زمین را در خانه ای ببیند) هم از هر کسی بر نمی آید. فقط افرادی که "گوهرشناس" باشند چنین شناخت و درکی را خواهند داشت و گرنه چه بسیار از اولیاء الله و حتی شاید ولی الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه فداء ، که بر ما بگذرند و ما از آنها جز ظاهر بشری شان درک دیگری نداشته باشیم:Ghamgin:

اجازه می فرمایید ، از مفهوم به مصداق ، و از ذکر به مذکور برویم؟

IMAGE(http://photos02.wisgoon.com/media/pin/images/o/2015/7/5/8/1436069613226733.jpeg)

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

اَشبِه ابَاکَ یا حَسَن
واخلع عَن الحقِ رَسَن
حسن جان مانند پدرت علی باش وریسمان از گردن حق بر دار .

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

اَشبِه ابَاکَ یا حَسَن
واخلع عَن الحقِ رَسَن
حسن جان مانند پدرت علی باش وریسمان از گردن حق بر دار .

بسمه الربّ

با سلام و ادب

این کلمات نورانی و حکیمانه ی در رشته ی نظم کشیده شده، از فیوضات خانم صدّیقه ی کبری سلام الله علیها است

که در گوش جان فرزند دلبندشان، امام حسن المجتبی علیه السلام ،در زمان کودکی ترنم فرموده اند.

به فرزندشان القاء می فرمایند که شبیه به پدرت باش،حضرت (ع) در موقف تربیت انسان کاملند،الگوی

عملی انسان کامل باید اکمل باشد.انسانی که جامع همه ی کمالات و محل تجلی همه ی اسماء حسنای الهی است.

در بند دوم این منشور حکیمانه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها تبعیت عملی برای حق مداری و مبارزه در راه تحقق

حق را به فرزندشان می آموزند،می فرمایند از گردن حق بند و زنجیر را باز کن،این همان امر به ظلم ستیزی است.

[FONT=fixedsys]تحلیل و تفسیر دو بیت از اشعار ادیبانه ای است
که حضرت زهرا(س) آنگاه که با فرزند ارشدش حضرت حسن مجتبی(ع) نجوای مادرانه داشت و به تربیت روحی و پرورش فکری و اخلاقی او می پرداخت; سروده است.

این دو بیت که هر مصراع و بند بند آن حاوی چند نکته آموزنده و پیام سازنده در باب تربیت و پرورش کودکان و نونهالان است

1- اشبه اباک یا حسن

حسن جان مانند پدرت علی(ع) باشدر این مصرع حضرت زهرا(س) به اساسی ترین و اولویت دارترین نکته در باب تربیت و پرورش کودکان پرداخته است زیرا از سویی تربیت و پرورش، بدون داشتن الگو و سرمشق میسر نیست و از دیگر سوی کودکان و نونهالان هم به طور طبیعی به دنبال یافتن الگو و سرمشق مناسب و شایسته برای خویشند. حضرت زهرا(س) در آغاز سخن تربیتی خود با فرزندش به همین نکته مهم تربیتی و پرورشی و نیز به نیاز طبیعی کودکان پرداخته و همسر عزیزش حضرت علی(ع) را که بهترین و کاملترین الگو و سرمشق زندگی برای بشریت است، به فرزندش حضرت مجتبی(ع) شناسانده و چنین فرمودند: فرزندم مانند پدرت علی(ع) باش و از او الگو و سرمشق فرا گیر. چرا که علی(ع) مظهر همه کمالات و فضایل انسانی و مصداق کامل ارزشها و اوصاف آدمی است. عدالت خواهی، حق طلبی، آزادی خواهی، جهاد علیه زر، زور و تزویر، تنها بخشی از بعد اجتماعی شخصیت علی(ع) را می نمایاند و شجاعت، ایثار، علم، عرفان، تقوا، عقل و دوراندیشی، بخش دیگری از ابعاد وجودی آن حضرت را تشکیل می دهد.اکنون بر یکایک شیعیان و پیروان آن بانوی نمونه فرض است که چونان علی(ع) و فرزندان و تربیت شدگان مکتب او را الگو برای تربیت فرزندان خود قرار می دهند و همینان را به عزیزان خویش بشناسانند و در این مساله به شرق و غرب عالم ننگرند چرا که امیرالمؤمنین علی(ع) - به تعبیر نویسنده روشنفکر عرب - شخصیت بی همتایی است که شرق و غرب جهان مانند او را ندیده و نخواهد دید.

2- و اخلع عن الحق الرسن

و ریسمان را از گردن حق برداردر این مصرع حضرت زهرا(س) به مهمترین مسؤولیت اجتماعی انسان اشاره کرده و یادآور می شود: ای فرزندم تو باید ریسمانی را که حق ستیزان بر گردن حق نهاده اند برداری و حق را از خفه شدن و جان سپردن برهانی و به آن حیات ببخشی; مطلب شایان توجه در این کلام این است که حضرت زهرا(س) اصل حق مداری و حق پذیری را به فرزندش توصیه نمی کند زیرا این دو از اصل مسلم و انکارناپذیر دین اسلام است بلکه عزیزش را به حق طلبی و احیای حقوق دیگران فرا خوانده به مبارزه با حق ستیزان تشویق کرده است.

3- و اعبد الها ذا المنن

و خدای صاحب نعمت و احسان کننده را پرستش کنآنچه حضرت زهرا(س) در این مصرع بدان اشاره فرمودند; اساسی ترین اصل دینی یعنی توحید و خدامحوری است زیرا عبادت به معنای پذیرش بندگی خدا و حرکت هدفمند به سوی حقیقت مطلق است و قرآن کریم آن را هدف و فلسفه آفرینش انسان معرفی کرده و فرموده است: «و ما خلقت الجن ولانس الا لیعبدون.» و جن و آدمیان را نیافریدیم مگر تا مرا [به یگانگی] بپرستند.آنگاه آن حضرت یکی از اوصاف خدا را یادآور شده و فرمودند: عبادت کن خدایی را که صاحب نعمت و احسان کننده است. بنابراین توحید و خدامحوری در تمامی عرصه های زندگی و همچنین توجه به نعمتهای الهی و شکرگزاری در برابر آنها، از نکات مهم تربیتی و پرورشی است که بانوی نمونه اسلام به وقت ایفای نقش مادری به آنها عنایت کرده و در تربیت فرزندش به کار برده است.

4- و لا توال ذالاحن

و با افراد بدخواه و کینه توز دوستی مکن در مصرع فوق، حضرت زهرا(س) به نکته مهم دیگری در تربیت و پرورش پرداخته است که همه کودکان و نوجوانان شدیدا به شناخت آن نیازمندند و آن عبارت از معیار و ملاک گزینش رفیق و دوست است. تردیدی نیست که داشتن دوست و رفیق، از نیازهای اولیه و حیاتی هر کودک و نوجوانی است و این نیاز هم در علوم تربیتی به اثبات رسیده است ولی مشکل اینجاست که هم خود کودکان و هم مربیان و والدین آنان، معیار و ملاک گزینش دوست و رفیق را به درستی نمی شناسند و باید حل این مشکل را در همین مصرع و گفتار بانوی جهان جستجو کرد که فرمود: فرزندم با افراد بدخو و کینه توز دوستی مکن. این سخن حاکی است که بدخواهی و کینه توزی، از اوصاف بسیار زشت و از امراض واگیر و سرایت کننده روحی است و باید کودکان و نونهالان را از ابتلای به آن برحذر داشت.

برداشت شما چیست ؟

اَشبِه ابَاکَ یا حَسَن
واخلع عَن الحقِ رَسَن
حسن جان مانند پدرت علی باش وریسمان از گردن حق بر دار .


سلام علیکم
از این شعر ، نحوه ارتباط "مادر - فرزند" استفاده می شود. این شعر مثالی از نحوه تربیت صحیح در دوره خردسالی است.

اهل بیت (ع)، الگوی ما باید باشند. حضرت صدیقه طاهره (س) فرزند خود را از همان کودکی و در قالب شاید لالایی ،با "حق" و "باطل" و "مبارزه" و "الگوهای مبارزه" آشنا می ساختند.

ما چه اشعاری برای کودکانمان می خوانیم؟ اگر از اشعار بعضاً مبتذل و دم دستی بگذریم ، "یک توپ دارم قل قلیه.... نمی دونی تا کجا میره..." را می خوانیم!

2- برخی ها ممکن است بگویند: برخی مسایل ، مربوط به بزرگترهاست و برای بچه ها باید از قصه و "شنگول و منگول" استفاده کرد. در حالیکه در شعر فوق می بینیم حضرت زهرای مرضیه (س) بالاترین مفاهیم عملی صحنه زندگی را در خردسالی به فرزند خود بیان میکنند.

یک سئوال مهمی که گاهی برای بنده پیش می آید این است که آیا اصلاً در این زمینه کار شده است؟ چه نهادی عهده دار رسیدگی به آن است؟ چه مانعی دارد که وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی ، از اهل فن و هنرمندان بخواهد با الگو قرار دادن سیره اهل بیت (ع) ، "لالایی ها و اشعار کودکانه" با مضامین والا برای خردسالان بسازند و با رسانه های اجتماعی بین مردم پخش شود؟ این کار هیچ هزینه زیادی در بر رندارد. فقط یک مسئول دلسوز می خواهد و ذهنی فارغ از قید و بند منافع جناحی. این کاری بسیار ارزشمند است که نسل آینده کشور را تربیت می کند. نسلی که اگر از خرذدسالی با اشعاری با مضامین والا تربیت شود ، در بزرگسالی اش برای حل مشکلات کشور ، روی زانوهای خودش می ایستد و هیچگاه به دشمن امید نمی بندد و به او اعتماد نمیکند.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

انتً شَبیهٌ بابی

لستَ شَبیهاً بعلی.

از حضرت فاطمه زهرا

[FONT=farhangnewsfont][حسین جان توبه پدرم رسول الله(ص) شباهت داری وبه پدرت علی(ع)شبیه نیستی]

امام علی(ع) سخنان فاطمه(س) رامی شنید وتبسم می کرد.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

انتً شَبیهٌ بابی

لستَ شَبیهاً بعلی.


با سلام و احترام
حضرت صدیقه طاهره ، به عنوان مادر حسنین (ع) در شعر فوق و شعر سابق ، بیان می دارند که امام حسن (ع) شبیه حضرت علی (ع) است اما امام حسین (ع) شباهت به پیغمبر (ص) دارد.

شاید دلیل شباهت امام حسن (ع) به حضرت علی (ع) ، علاوه بر جهتی که حضرت زهرای مرضیه در نظر داشته اند ،صبر آن بزرگوار در قبال غصب حقشان و سازش ایشان با حاکم زمان به دلیل فقدان یاور ، باشد. این مورد مشترک، در زندگینامه سیاسی حضرت امیرالمومنین (ع) و امام حسن (ع) یک رکن اساسی است.

شاید دلیل شباهت امام حسین (ع) با پیامبر (ص) ، قیام علنی آنها در برابر طاغوت زمانه باشد ، که این قیام در مورد پیامبر (ص) به تشکیل (احداث) حکومت اسلامی منجر شد ولی در مورد امام حسین (ع) از حیث ظاهری به شهادت منجر شد ولی از حیث حقیقی ، باعث بقای اسلام گردید و همانطوری که علامه کاشف الغطاء فرموده اند ، الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء.
در استمرار وجود یک شیء ، عامل حدوث و عامل بقاء ، شباهتهایی با هم دارند... به همین لحاظ (ربط حدوث و بقاء) ممکن است با حدیث شریف نبوی "حسین منی و أنا من حسین" نیز مرتبط باشد.

[FONT=fixedsys]کسی می تواند از سیم خار دارهای دشمن عبور کند

که در سیم خار دارهای نفس خود گیر نکرده باشد

( شهید علی چیت سازیان )

IMAGE(http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/gAg9KcEzH_gj506hvjA9B3oWulLlAO1AL389sczkSh8k52dW22HDEQ/s/w425/)


[FONT=fixedsys]

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

انتً شَبیهٌ بابی

لستَ شَبیهاً بعلی.

بسمه النور

با سلام و ادب

منظور مسلما شباهت ظاهری و شباهت در چهره نیست،اگر شباهت در خلق و خوی نیز باشد

که علی علیه السلام در دامن پیامبر صلی الله علیه و اله رشد فرموده و خلق حضرت خلق رسول الله(ص) است.

در نورانیت و مقامات وجودی نیز از یک نور واحده و نفس واحدند،پس منظور صدیقه ی طاهره سلام الله علیها شاید این

باشد که تو شبیه پدرت نیستی بلکه در کسب فیوضات ربانی و کسب نورانیت از شمس وجود نبوی عین پدرت هستی

امّا در مقام نورانیت شبه رسولی نه عین او که حضرات انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام از ضیاء انوار حقیقت

محمدیه صلی الله علیه و اله نور یابند.(الله اعلم)

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

با سلام و عرض ادب
سالروز فرخنده میلاد سید المرسلین (ص) و خاتم النبیین علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء را حضور استاد بزرگوار و همه اساتید و کاربران محترم سایت تبریک و تهنیت عرض می کنم.
ان شاء الله که "به حقیقت" وارد این عید شویم...

شعر معروف و زیبایی از لسان الغیب ، در مدح خیر البشر (ص) است.

لسان الغیب در این بیت ، علم آن حضرت را که علم لدنی است و بدون وساطت امور مادی ، از طرف خداوند متعال بر قلب مستعد و پاک که قابلیت و ظرفیت آن را داشته باشد افاضه می شود و بر خلاف علوم مادی ، غیر قابل شک و بدون خطا می باشد و از طریق تعلیم و تعلم قابل انتقال به غیر نیست، بیان می کند. حقیقت این علم که محصول "قرب الهی" است ، همان نقش بستن حقایق لوح محفوظ بر قلب آدمی است...


نبوت را ز آب و گل عیان کرد
زمین را سوی علیین روان کرد
زمین پرورده ای از خاک زاده
بدوش هفت گردون پا نهاده
ز ماء و طین ، به علیین علم زد
همه افلاک را زیر قدم زد
هزاران نور رحمت بر دل او
فروغ آسمانها بر گل او

**

تا شب و روز هستی زاد
آفتابی چنان ندارد یاد
ای فرو مانده زار و خوار و خجل
در حجیم تن و جهنم دل
از در تن بمنظر جان آی
بتماشای باغ قرآن آی
مصطفی (ص) از کناره برزخ
دری آویخته است در دوزخ
سنتش آن در است ، هین برخیز
در ردای محمدی آویز

و از طریق تعلیم و تعلم قابل انتقال به غیر نیست،

با سلام و ادب
ضمن اینکه از فرمایشاتتان استفاده بردیم،منظورتان را دقیقا از این جمله متوجه نشدم.
آیا معصومین نمی توانند این علم لدنی را در حد توان و تحمل بعضی افراد والا که گرچه دارای عصمت ذاتی نیستند ولی حداقل دارای عصمت فعلی باشند،به ایشان منتقل کنند؟
اگر اینگونه باشد ،این سوال پیش میاید که علمی فقط محصور در فلب معصومین علیهما السلام باشد،چه سودی برای بشریت دارد؟

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

هو علّام الغیوب

با سلام و ادب

شعر مشهوری از حافظ است و اشاره به علم لدنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله.

علم لدنی همان علم فعلی حق است که از آن در تعابیر عرفانی به وجود منبسط و فیض

مقدس تعبیر شده است،منشأ این علم ذات مقدس حق تعالی است که به پیامبران و اولیائش

افاضه می نماید.

از حاملین این علم در تعابیر عرفانی به حاملان عرش تعبیر شده است،در روایتی آمده است

حاملین عرش هشت نفرند چهار نفر از ما و چهار نفر از کسانی که حق بخواهد.

علم لدنی به بیان قران فقط خاص کسانی است که خداوند از آنها راضی است.

حضرت امام خمینی قدس سرّه الشریف علم لدنی را مقام "ولایت کبری" و حمله ی آن را

چهار نفر از امم سلف:"نوح-ابراهیم-موسی-عیسی"علی نبینا و علیهم السلام و چهار نفر از کمّل این

امت:"رسول ختمی-امیرالمؤمنین-حسن و حسین علیهم السلام"بیان می کنند(آداب الصلوة،صص272-273)

این علم اکتسابی نیست و کسی از آن بهره مند می گردد که شهد این علم را از جام ولایت آنهم با کسب

اجازه از صاحبان این علم با اتصال به نسیم های عالم امر و نفس الرحمان بنوشد.

با سلام و ادب
ضمن اینکه از فرمایشاتتان استفاده بردیم،منظورتان را دقیقا از این جمله متوجه نشدم.
آیا معصومین نمی توانند این علم لدنی را در حد توان و تحمل بعضی افراد والا که گرچه دارای عصمت ذاتی نیستند ولی حداقل دارای عصمت فعلی باشند،به ایشان منتقل کنند؟
اگر اینگونه باشد ،این سوال پیش میاید که علمی فقط محصور در فلب معصومین علیهما السلام باشد،چه سودی برای بشریت دارد؟

سلام علیکم
همانطوری که از معنای لغت "لدنی" و تعریف "علم لدنی" معلوم می شود ، اگر علمی از طریق وساطت امور مادی (مثلاً یک استاد) به فرد دیگری انتقال یابد ، آن علم ، "علم اکتسابی" خواهد بود و دیگر علم لدنی نخواهد بود. طبق تعریف ، علم لدنی ، علمی است که فرد آن را بدون واسطه از طریق اتصال به غیب ، دریافت می کند.

آن افرادی که فرمودید حدی از توان و تحمل و مرتبه ای از عصمت را دارا هستند ، در صورت واجد بودن شرایط ، متصل به غیب شده و آن علم را از غیب ( کشف - الهام) دریافت می کنند. نه اینکه مورد تعلیم (عرفی) قرار بگیرند.

بلی. امکان دارد پیامبر یا امام ، فردی را که به درجه ای از کمال لازم رسیبده است ، به عالم غیب متصل کنند و سبب افاضه آن علوم از آن عالم به قلب او شوند و الا تعلیم و تعلم که از طریق گفتن و شنیدن است ، نقشی در این کار ندارد.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

این همه عکس می و رنگ و نگاری که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

با سلام و احترام:

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

این همه عکس می و رنگ و نگاری که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد


شاعر: لسان الغیب

احتمالا منظور شاعر ، بیان "توحید افعالی" است. همه چیز را از خدا می داند.

قرآن کریم می فرماید: فاينما تولوا فثم وجه الله

توحید افعالی یعنی اینکه: در جهان، علل طبيعي، داراي آثار ويژه خود هستند، مثل حرارت خورشيد، تيزي شمشير و... همانطوري كه اصل وجود آنها مخلوق خدا است آثار آنها نيز از جانب خدا است، توحيد افعالي يعني در جهان يك مؤثر بالذات داريم. فقط يك وجود است كه اثر گذاري و انجام كار ذاتاً مال خود اوست و تأثير علل مادي و طبيعي و غير خدايي همه و همه در پرتو وجود او و به اتكاء او صورت مي گيرد كه هو القيوم. البته اين سخن به معناي انكار تأثير علل طبيعي نيست، بلكه در عين اعتراف به اينكه خورشيد حرارت دارد و آتش مي سوزاند، معتقديم كه در جهان، يك مؤثر بالذات بيشتر نيست بقيه، همه مؤثر بالعرض و بالغيراند.

میتوان این شعر را بیانی از نظریه "وحدت وجود" هم دانست.
به گمانم ، وحدت وجود ، یک امر قریب به بداهت باشد. در این صورت ، این دیگر یک نظریه نیست بلکه یک اصل است. شاید آنچه باعث شده عده ای در این باره به مشکل بر بخورند ، خلط بین "وحدت وجود" با "وحدت موجود" باشد.

همچنین می توان با وساطت چند مفهوم دیگر ، بیان نمود که منظور شاعر ، بیان "عشق" است و ذکر این نکته که از نظر عرفانی و هم فلسفی ، عشق باعث آغاز جهان گردید:
کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف

(این حدیث قدسی ، سند ندارد و از حیث سند ، قابل پذیرش نیست ، ولی دانشمندان اسلامی از معانی بلند آن بسیار استفاده کرده اند)

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

کفری چو من گزاف آسان نبود
بالاتر از ایمان من ایمان نبود
در تمام دهر یک سلمان انهم کافر
پس در تمام دهر یک مسلمان نبود

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

کفری چو من گزاف آسان نبود
بالاتر از ایمان من ایمان نبود
در تمام دهر یک سلمان انهم کافر
پس در تمام دهر یک مسلمان نبود

سلام عليكم

با اجازه بنده هم جواب پس بدهم استاد و همراهان درست و غلط را جدا و كم و كسر را تكميل كنند .

منتسب به شيخ الرئيس بوعلي سينا و در ديوان شاه نعمت الله ولي هم آمده و به او هم نسب داده اند . ممكن هم هست به هيچكدام هيچ ربطي نداشت باشد .

پس چون شاعر معلوم نيست در تعليل و تحليل و نقد مطلب هم دستم كوتاه است .

گذشته از بحث چه كسي بود

شاعر مدعي است ايمان او محكمتر از هر ايماني است و او نماد تمام عيار مسلماني است . اگر او را كافر بدانند معيار مسلماني را كافر دانسته اند پس ديگر در دهر مسلماني وجود نخواهد داشت .
و
در يك تنقيص , غير خود را در قياس با ايمان و اسلام خود به اشكال در ايمان و مسلمان بودن متهم مينمايد .

در مضمون شعر ادعاي گزافي وجود دارد كه ممكن است از روي غلو شاعرانه باشد يا قليان احساسات شاعر در برابر جور و ستم متهم كنندگان

در برابر غلو شاعر و احساسات او مطلب خاص و قابل بياني وجود ندارد .

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

کفری چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یکی چون من و آنهم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود


بسمه العلیم

با سلام و ادب

رباعی است منسوب به شیخ بو علی سینا.

زاهد نمایان عصر ابن سینا او را به خاطر اشتغال به فلسفه تکفیر می کردند

و به کفر و زندقه نسبت می دادند و داعیه آنها نیز پیروی او از آراء ارسطو

بوده و تبعیت او را از فلسفه ی مشاء خلاف شرع و آئین اسلام می دانستند.

البته نسبتهای دیگری نیز در تاریخ به وی داده اند که بنده از گفتنش پرهیز می کنم

بوعلی بعد از شنیدن نسبت کفر به خویش این رباعی زیبا را سرود.

از سوی دیگر ظاهرا وی با صوفیه ی عصر خویش هم اختلافاتی داشته است

و حکایت این اختلاف، بالاخص با ابو سعید ابو الخیر چنین نقل شده است:

که بو علی سینا بعد از شنیدن مواعظ ابو سعید به زبان نظم می فرماید:

مائیم به عفو تو تولّا کرده // وز طاعت و معصیت تبرّا کرده
آنجا که عنایت تو باشد باشد //نا کرده چو کرده . کرده چون نا کرده

آنگاه بوسعید خشمگین شده چنین پاسخ می دهد:

ای نیک نکرده و بدیها کرده // وانگه به خلاص خود تمنّا کرده
بر عفو مکن تکیه که هرگز نبود // نا کرده چو کرده . کرده چون نا کرده

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

کفری چو من گزاف آسان نبود
بالاتر از ایمان من ایمان نبود
در تمام دهر یک سلمان انهم کافر
پس در تمام دهر یک مسلمان نبود


با سلام و احترام

همانطور که دوستان و همراهان ، بسیار نیکو بیان کردند ، شیخ الرئیس این شعر را در پاسخ به مخالفان و دفاع از خود در برابر تهمتها سروده است. در شعر هم اغراق جایز است و هر چه اغراق بیشتر ، شعر زیباتر. حتی جمله معروفیست که در مورد "شعر" می گویند: "زیباترینش ، دروغترینش است". مثلا به برداشت خودم ، اگر کسی درباره کسی بگوید: صورت او چون ماه است ، جمله زیبایی است. و البته دروغ! اما اگر بگوید: صورت او چون خورشید است ، جمله زیباتری است. و البته دروغتر!
بر این اساس ، به نظر می رسد برخی گفتارهایی که شرعاً یا اخلاقاً در حالت عادی مجاز نیستیم بگوییم ، شاید در گفتار شعری ( که مایه آن ، تخیل است) اشکالی نداشته باشد.

شاید جناب شیخ در این شعر ، خواسته اند اهمیت فهم عقلی دین و ایمان مبتنی بر استدلال عقلی را برسانند. چون شیخ ، فیلسوف بزرگ زمان خود بودند (طبق عرف: مکتب مشاء - و گرنه شیخ مشایی بودن خود را رد می کند و صحبت از مکتب جدیدی به نام "حکمت مشرقیه" می کند و بیان میکند که کتابی به این نام نوشته است و مسایل علمی را آنگونه که نظر واقعی خودش است بیان نموده است ولی در سایر کتبش ، به مصلحت هایی ، از نظر سایر دانشمندان تبعیت نموده و با آنان زیاد درگیر نشده است - متأسفانه این کتاب به دست ما نرسیده است و اثری از آن تا کنون پیدا نشده است) و مباحث اثبات وجود خدا و یگانگی او و صفات الهی و نبوت و امامت و معاد و ... را با برهان اثبات کرده اند و الحق ، از بین دانشمندان قبل از خود و زمان خود از متکلمین و حکماء ، براهین شیخ صحیحتر و قویتر است.

شعر فوق را به صورت زیر هم ذکر کرده اند:

کفر چو منی ، گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ، ایمان نبود
در دهر ، چو من یکی و آن هم کافر؟
پس در همه دهر ، یک مسلمان نبود.

شعر فوق را به صورت زیر هم ذکر کرده اند:

کفر چو منی ، گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ، ایمان نبود
در دهر ، چو من یکی و آن هم کافر؟
پس در همه دهر ، یک مسلمان نبود.

اين دو بيتي معقولتر و قابل دفاع است

در دهر , چو من يكي و آنهم كافر اشاره به يگانگي او در روش بحثي در معرفت الهي ميتواند داشته باشد

محكمتر از ايمان من ايمان نبود ميتواند اشاره به محصول همان رويكرد بحثي اش در خدا شناسي داشته باشد

پس در همه دهر يك مسلمان نبود هم قابل توجيه است چون معرفت او معرفت خاص از نوع دليل و برهان عقلي كه مويد براهين نقلي و ذوقي است

پس از ديدار شيخ ابوسعيد ابوالخير اشراقي و ذوقي گرا با شيخ الرئيس چنين در اسرار التوحيد ذكر شده كه

بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت ، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند : که شیخ را چگونه یافتی ؟ گفت : هر چه من می دانم ، او می بیند ، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ در آمدند . از شیخ سؤال کردند : که ای شیخ بوعلی را چون یافتی ؟ گفت : هر چه ما می بینیم او می داند

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من وجان شما

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من وجان شما

بسمه الهادی

با سلام و عرض ادب

بیتی است از شعر بسیار زیبای علامه اقبال لاهوری

او خودش را به چراغی تشبیه کرده است که راه جوانان را با پرتو هدایت و روشنگری افکارش روشن می کند.
........................................................................................................................................................

ای کاش جوانان را خورشید گرمی بود تا دلهای فسرده از ظلمات تردیدها و شکهایی که به جانشان افتاده روشنی می بخشید

ظلمات شبهات، "ظلماتٌ بعضها فوق بعض" شده است جوان این دوره خورشید می خواهد،نوری که به او حیات و زندگی ایمانی ببخشد

"مثل نوره کمشکوة فیها مصباح....."

و علماء می توانند پرتوهایی از این نور حقیقی باشند،جوان در پی نور است،این نور را دریغ کردن سزا نیست.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من وجان شما


با سلام و احترام
این شعر ، از علامه اقبال لاهوری است که یک مصلح اجتماعی بود و در راه بیداری امت اسلام و مبارزه با استعمار ( همان " کدخدا "در اصطلاح سیاستمداران الان ما ، که برای سازش با او و کسب رضایت و خوشنودی او ، از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند
:Ghamgin:) ، صرف نظر از منطقه جغرافیایی خاصی ، تلاش می کرد.

برداشتها:

- برپایی تمدن اسلامی ، نتیجه بیداری امت اسلام است. (لزوم هدایتگری علماء دینی)

- این تمدن ، ماهیت دینی (اسلامی ) دارد نه ماهیت قومی و ملی و جغرافیایی. بنابراین مرزهای سیاسی ، آن را محدود نمی کنند.

- در بیداری اسلامی ، علمای دینی پیشتاز و جلودار حرکت هستند ، نه سیاستمداران.

- در بیداری اسلامی ، تکیه علماء بر روی جوانان باید باشد.

- هیچ بیداری اتفاق نمی افتد ، مگر آنکه علمای فداکار و ایثارگری باشند که در این راه از همه چیز خود گذشته باشند و خود را فدای بیداری مردم و سعادت آنها و نسل های آینده کرده باشند ( یاد شیخ زکزاکی و شهید آیت الله نمر را گرامی می داریم)

- به حکم عقل ، و به حکم فطرت انسانی ( بلکه حتی شاید فطرت حیوان هم این را تایید کند) باید سپاسگزار و قدر دان چنین علمایی باشیم. آنها هم به قدردانی ها و سپاسگزاری های مادی و همایش های بزرگداشت و پوستر و ... نیازی ندارند. تشکر واقعی ، ادامه دادن راه آنها و تلاش برای زنده نگهداشتن هدف آنهاست.

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

اندر جبل صالحه کانیست ز گوهر
زان است که ما غرقه ی دریای دمشقیم

این شعر از کسیت ؟
منظورش چیست ؟
برداشت شما چیست ؟

اندر جبل صالحه کانیست ز گوهر
زان است که ما غرقه ی دریای دمشقیم

بسمه اللطیف

با سلام و عرض ادب

این بیت زیبا را مولانا ظاهرا در وصف ارادت و محبت خویش به ابن عربی سروده است:

ما عاشق و سرگشته ی سودای دمشقیم//جان خسته و دلبسته ی سودای دمشقیم

اندر جبل صالحه کانیست ز گوهر//کاندر طلبش غرقه ی دریای دمشقیم

می گویند این بیت بیانگر این است که بین مولانا و ابن عربی به لحاظ افکار موافقت وجود داشته است.
.............................................................................................................................................

اما به عقیده حقیر این کان گوهر نمی تواند کسی جز خانم زینب کبری سلام الله علیها باشد.

بسمه اللطیف

با سلام و عرض ادب

این بیت زیبا را مولانا ظاهرا در وصف ارادت و محبت خویش به ابن عربی سروده است:

ما عاشق و سرگشته ی سودای دمشقیم//جان خسته و دلبسته ی سودای دمشقیم

اندر جبل صالحه کانیست ز گوهر//کاندر طلبش غرقه ی دریای دمشقیم

می گویند این بیت بیانگر این است که بین مولانا و ابن عربی به لحاظ افکار موافقت وجود داشته است.
.................................................. .................................................. .........................................

اما به عقیده حقیر این کان گوهر نمی تواند کسی جز خانم زینب کبری سلام الله علیها باشد.
جمع این دو نیز ممکن است.

موضوع قفل شده است