انسان اخلاقی بودن به چه معناست؟(مهم و کاربردی)

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

جناب شیخ انصاری رحمة الله علیه در مکاسب بحثی دارند به عنوان مصلحت سلوکیه،که خلاصه آن اینست: اگر اماره به چیزی اقامه شد و مکلف بر طبق آن اماره عمل کرد،از دو حال خارج نیست،یا عمل او مطابق با واقع است،در نتیجه واقع را درک کرده است،و یا عمل او مخالف واقع خواهد بود.
در آن صورت بدون آنکه تغییری در واقع ایجاد شود،یا بر آن عمل که به وسیله مکلف صورت گرفته مصلحتی بار گردد،تنها به جهت عمل بر طبق اماره، آن مصلحتِ فوت شده تدارک شده و جبران می گردد.
به نظر بنده این مطلب جناب شیخ را می شود در اخلاقیات نیز وارد کرد(البته این نظریه بنده است و بارها در مورد آن با علمای مختلف بحث و تبادل نظر کرده ام)،به عنوان مثال بنده به بازار رفته و مرغی خریده ام،اما نمی دانم که مرغ ذبح شرعی شده است یا نه؟( چه اینکه اطمینان دارم در برخی کشتارگاه ها ذبح شرعی رعایت نمی شود،متأسفانه).
حال به نظر بیشتر علما این مرغ اگر مُردار باشد،تکوینا اثر منفی خود را روی نفس خواهد گذاشت.
اما به نظر این حقیر چون بازار مسلمانان خود اماره شرعی است، و بنده هم سعی کرده ام از جای مطمئن خرید کنم،اگر این مرغ مُردار باشد ،به همان مبنایِ معقولِ مصلحتِ سلوکیه،خداوند اثر منفی را جبران می کند و چیزی متوجه نفس نخواهد شد.

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه عزیزان و سروران گرامی و با عرض تبریک و تهنیت فراوان بخاطر فرا رسیدن عید سعید قربان
در مورد مساله ای که جناب استاد عزیز آن را به عنوان یک نظریه مطرح نمودند لازم دانستم مطلبی را تقدیم محضر نمایم.
به نظر می رسد خلطی صورت گرفته است و مطالب و فروعات مربوط به اثر تکلیفی با اثر وضعی(تکوینی) با یکدیگر خلط شده اند. مطلبی که از جناب شیخ انصاری در مکاسب از مصلحت سلوکیه نقل شده است صرفا محدود به قلمرو فقه بوده و هرگز به مباحث اخلاقی و فلسفی و عرفانی سرایت نمیکند. زیرا مدار مباحث یاد شده تکلیف و ظاهر احکام است که مربوط به فقه می باشد در حالی که در مباحث فلسفی و عرفانی اساسا چند گام فراتر رفته و نظر متوجه واقعیت اشیاء می گردد.
مثالی که از بازار مومنین در مورد مرغ ذبح شده و تردید در ذبح شرعی آن بیان فرمودید نیز مربوط به حیطه فقه است و نه اخلاق و عرفان. یعنی اگر کسی مرغی را از بازار مومنین تهیه نماید و به جهت اعتماد به بازار مسلمین از آن مرغ تناول کند و بعدا بفهمد که مرغ ذبح شرعی نشده بود، از جهت شرعی تلکیفی نداشته و خداوند او را بخاطر حرامی که خورده عذاب نمیکند. این هرگز بدان معنا نیست که با رفع شدن آثار تکلیفی، آثار وضعی(تکوینی) نیز رفع شود لذا به نظر حقیر این مطلب که فرمودید: «چون بازار مسلمانان خود اماره شرعی است، و بنده هم سعی کرده ام از جای مطمئن خرید کنم،اگر این مرغ مُردار باشد ،به همان مبنایِ معقولِ مصلحتِ سلوکیه،خداوند اثر منفی را جبران می کند و چیزی متوجه نفس نخواهد شد.» مطلب صحیحی نیست. زیرا آثار وضعی اشیاء مربوط به وجودات خارجی اشیاء است و سنت الهی که بر علیت و معلولیت وجودات خارجی نسبت به یکدیگر تعلق گرفته است هرگز با دانستن و یا ندانستن افراد تغییر نمیکند، چنانکه انسان اگر ندانسته آبی را بیاشامد که به حسب اتفاق شراب بوده است اگر چه حرمت تکلیفی بر او بار نمیشود و بخاطر این کار مورد عذاب و عقاب الهی در عالمی دیگر قرار نمیگیرد اما نمیتوان اثر مستی حاصل از این شرب حرام را نیز مرتفع دانست زیرا این مستی اثری وضعی(تکوینی) است که در متن وجود شراب از ناحیه خداوند جعل و تعبیه شده است و قابل رفع نمی باشد و اراده خداوند به تاثیراتی خارج از دایره تاثیرات خارجی اشیاء یا اصلا تعلق نمیگیرد و یا بسیار کم تعلق میگیرد مانند اراده خداوند بر نبریدن چاقوی تیز به دست حضرت ابراهیم.
لذا باید توجه داشت که تاثیرات وضعی حاصل از کارهای گوناگون به هیچ وجه قابل رفع نبوده و به صرف عناوینی چون «اماره شرعی» و یا «مصلحت سلوکیه» و یا «جبران اثر منفی اشیاء از ناحیه خداوند» مرتفع نخواهد شد. اگر چه آثار تکلیفی اشیاء بواسطه همین عناوین قابل رفع خواهد بود و شخص مثلا بواسطه نداستن حکم یک مساله ای پس از انجامش مورد عقوبت اخروی قرار نخواهد گرفت.

زیرا آثار وضعی اشیاء مربوط به وجودات خارجی اشیاء است و سنت الهی که بر علیت و معلولیت وجودات خارجی نسبت به یکدیگر تعلق گرفته است هرگز با دانستن و یا ندانستن افراد تغییر نمیکند

باسلام و احترام
شاید از همین جهت باشد که در روایات اهل بیت مشاهده می شود به هنگام امور شبهه ناک از آنها اجتناب کنید و بپرهیزید، یعنی دارای تاثیر هستند هر چند اگر خلاف واقع بود، خلاف شرع نباشد اما خلاف تکوین خواهد بود و برای این که با اثرات تکوینی مواجه نشویم، امر به احتیاط و اجتناب و توقف به هنگام امور شبهه ناک شده و در سیره علما نیز اجتباب از حلالهای ظنی، صورت می گرفته و احتیاط می نموده اند، مخصوصا در خوردنی ها و ازدواجها
از این رو رسول خدا(ص) فرمودند:
لَا تَجْمَعُوا النِّكَاحَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ فَرِّقُوا عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ لَا تَجْمَعُوا.
و یا فرمودند: أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَة
ویا فرموده اند:
الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ.
و یا
الْوَرَعُ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ.
ویا
مِنَ الْحَزْمِ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ.
ویا
أَفْضَلُ الْعُلَمَاءِ الْمُمْسِكُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ.


مخصوصا در خوردنی ها و ازدواجها
از این رو رسول خدا(ص) فرمودند: لَا تَجْمَعُوا النِّكَاحَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ فَرِّقُوا عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ لَا تَجْمَعُوا.

با سلام
ازدواج شبه ناک یعنی چی؟

زدواج شبه ناک یعنی چی؟

باسلام و احترام
یعنی ازدواج با زنی که احتمال می دهی از محارم تو باشد، مثلا خواهر یا برادر یا عمه یا زن پدری یا هر زنی که شما از آن خبری نداشته اید و احتمال می دهید مثلا این خانم روزی با پدر شما ازدواج کرده باشد و دیگر شما نمی توانید با او ازدواج کنید.

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه عزیزان و سروران گرامی و با عرض تبریک و تهنیت فراوان بخاطر فرا رسیدن عید سعید قربان
در مورد مساله ای که جناب استاد عزیز آن را به عنوان یک نظریه مطرح نمودند لازم دانستم مطلبی را تقدیم محضر نمایم.
به نظر می رسد خلطی صورت گرفته است و مطالب و فروعات مربوط به اثر تکلیفی با اثر وضعی(تکوینی) با یکدیگر خلط شده اند. مطلبی که از جناب شیخ انصاری در مکاسب از مصلحت سلوکیه نقل شده است صرفا محدود به قلمرو فقه بوده و هرگز به مباحث اخلاقی و فلسفی و عرفانی سرایت نمیکند. زیرا مدار مباحث یاد شده تکلیف و ظاهر احکام است که مربوط به فقه می باشد در حالی که در مباحث فلسفی و عرفانی اساسا چند گام فراتر رفته و نظر متوجه واقعیت اشیاء می گردد.
مثالی که از بازار مومنین در مورد مرغ ذبح شده و تردید در ذبح شرعی آن بیان فرمودید نیز مربوط به حیطه فقه است و نه اخلاق و عرفان. یعنی اگر کسی مرغی را از بازار مومنین تهیه نماید و به جهت اعتماد به بازار مسلمین از آن مرغ تناول کند و بعدا بفهمد که مرغ ذبح شرعی نشده بود، از جهت شرعی تلکیفی نداشته و خداوند او را بخاطر حرامی که خورده عذاب نمیکند. این هرگز بدان معنا نیست که با رفع شدن آثار تکلیفی، آثار وضعی(تکوینی) نیز رفع شود لذا به نظر حقیر این مطلب که فرمودید: «چون بازار مسلمانان خود اماره شرعی است، و بنده هم سعی کرده ام از جای مطمئن خرید کنم،اگر این مرغ مُردار باشد ،به همان مبنایِ معقولِ مصلحتِ سلوکیه،خداوند اثر منفی را جبران می کند و چیزی متوجه نفس نخواهد شد.» مطلب صحیحی نیست. زیرا آثار وضعی اشیاء مربوط به وجودات خارجی اشیاء است و سنت الهی که بر علیت و معلولیت وجودات خارجی نسبت به یکدیگر تعلق گرفته است هرگز با دانستن و یا ندانستن افراد تغییر نمیکند، چنانکه انسان اگر ندانسته آبی را بیاشامد که به حسب اتفاق شراب بوده است اگر چه حرمت تکلیفی بر او بار نمیشود و بخاطر این کار مورد عذاب و عقاب الهی در عالمی دیگر قرار نمیگیرد اما نمیتوان اثر مستی حاصل از این شرب حرام را نیز مرتفع دانست زیرا این مستی اثری وضعی(تکوینی) است که در متن وجود شراب از ناحیه خداوند جعل و تعبیه شده است و قابل رفع نمی باشد و اراده خداوند به تاثیراتی خارج از دایره تاثیرات خارجی اشیاء یا اصلا تعلق نمیگیرد و یا بسیار کم تعلق میگیرد مانند اراده خداوند بر نبریدن چاقوی تیز به دست حضرت ابراهیم.
لذا باید توجه داشت که تاثیرات وضعی حاصل از کارهای گوناگون به هیچ وجه قابل رفع نبوده و به صرف عناوینی چون «اماره شرعی» و یا «مصلحت سلوکیه» و یا «جبران اثر منفی اشیاء از ناحیه خداوند» مرتفع نخواهد شد. اگر چه آثار تکلیفی اشیاء بواسطه همین عناوین قابل رفع خواهد بود و شخص مثلا بواسطه نداستن حکم یک مساله ای پس از انجامش مورد عقوبت اخروی قرار نخواهد گرفت.

بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت همه عزیزان و تشکر از سرور ارجمندم جناب اویس که دعوت حقیر را پذیرفته و در این بحث شرکت کردند.
استاد،کلام شما کاملا درست و بر مبنای رصین حکمت الهی است.اما بنده نگفتم که در اثر تکوینی تغییری حاصل می شود؛بلکه عرض کردم که مانند بحث مصلحت سلوکیه ،خداوند در موضع جهل واقعی(کوتاهی از جانب ما نباشد)، به مصداق اسم جبّارش ،از ناحیه ای خسارت وارده را جبران می کند.
در مصلحت سلوکیه همانطور که عرض شد شیخ انصاری رحمة الله علیه می فرمایند:(
بدون آنکه تغییری در واقع ایجاد شود)یعنی همانطور که جنابعالی به درستی فرمودید در تکوین تغییری ایجاد نمی شود و همچنین جناب شیخ چنین ادامه می دهند که:(یا بر آن عمل که به وسیله مکلف صورت گرفته مصلحتی بار گردد،تنها به جهت عمل بر طبق اماره، آن مصلحتِ فوت شده تدارک شده و جبران می گردد.)یعنی چون عمل با تلاش و دقت کافی انجام شده و کوتاهی صورت نگرفته است،که شیخ این تلاش و عدم کوتاهی را با عبارت (عمل بر طبق اماره)می رسانند،این جبران از ناحیه خداوند صورت می گیرد.
حال جبران خداوند چگونه است؟محل بحث نیست،مثلا می تواند توفیق انجام عمل صالح باشد یا هر چیز دیگری.
به عقیده بنده عاقلانه و منصفانه نیست ،شخصی که تلاش خود را کرده و هیچ کوتاهی ندارد گرفتار عواقب منفی ناشی از اثر تکوینی بشود(برای مثال در خوردن گوشتی که ذبح شرعی نشده است).نظر یا به تعبیر دقیق تر،نظریه بنده اینست که خداوند به طریقی جبران می کند.حال اینکه قاطبه بزرگان در این باب نظر روشنی ندارند و به صورت مبهم بحث اثر تکوینی را مطرح می فرمایند.
خدمت دوستان فرهیخته ام مجددا تأکید می کنم که این یک نظریه است و تقاضا دارم نظر و مناقشه خود را اعلام کنند.

نکته:این که بنده می گویم(نظریه)از این باب است که متأسفانه باب شده است افراد زیادی از نزد خود حکمی قاطع در مورد امور مختلف بیان می کنند و اصلا حاضر به چون چرا کردن دیگران نیز نیستند. این کار بسیار ناپسند است و علاوه بر رذیله اخلاقی بودن برای آن فرد،ممکن است بدعت یا نسبت نابجا محسوب شود.
بنده با وجودی که این بحث را با علمای متعددی مطرح کرده ام،بازهم قائل به کامل و درست بودن آن نیستم.احتمال قیاس باطل ،خصوصا در بحثهای معرفتی،بسیار وجود دارد.
اللهم وفقنا لما تُحبُ و ترضی.آمین

چه چیزهایی در اخلاقی بودن به من کمک می‌کنند؟

چه چیزهایی در اخلاقی بودن من، به من کمک می‌کنند؟ ممدات اخلاقی بودن و چیزهایی که به من مدد می‌رسانند برای اخلاقی بودن چیستند. چی به من کمک می‌کند که اخلاقی تر عمل کنم.

شاهد و ناظر بودن خدا (پیش‌فرض‌ الهیاتی ممد اخلاقی‌تر زیستن)

ممکن است که کسی بگویید شاهد و ناظر بودن خدا کمک می‌کند که اخلاقی باشیم. در فرهنگ ما و در فرهنگ‌های الهیاتی دیگر هم گفته‌اند که اگر کسی خدا را شاهد و ناظر بداند و معتقد باشد که خدایی وجود دارد با علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی علی‌الاطلاق، چون علم مطلق دارد و قدرت مطلقه دارد و خیرخواهی علی‌الاطلاق دارد، پس داوری بصیر و منصف و قدرتمند است و بصیر بودنش به خاطر علم مطلقش است، منصف بودنش به خاطر خیرخواهی‌ علی‌اطلاقش. و داوری هم هست که هر چه داوری کند اعمال می‌کند به خاطر آنکه قدرت مطلق دارد. پس اگر خدایی وجود داشته باشد که علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواه علی‌اطلاق باشد، این داوری است هم بصیر، هم منصف و هم قدرتمند که اعمال می‌کند داوری‌اش را .
کسانی گفته‌اند که اگر انسان معتقد به چنین موجودی باشد، موجودی که از بالا به زندگی من نگاه می‌کند، این کمک می‌کند که من انگیزه پیدا کنم برای اخلاقی‌تر بودن.

زندگی پس از مرگ (پیش فرضی الهیاتی)

کسانی گفته‌اند که زندگی پس از مرگ است که کمک می‌کند به اخلاقی‌تر بودو آدمی که به زندگی پس از مرگ قائل باشد با تصویری که معمولا ادیان ارائه می‌دهند و زندگی پس از مرگ را هم فقط زندگی پس از مرگ نمی‌دانند بلکه آن را مرتبط می‌دانند با چند و چون زندگی اینجهانی من و می‌گویند آنچه در آنجا بر تو خواهد گذشت، کاملا توقف دارد بر آنچه در اینجا از خوب یا بد کرده‌ای.
این دو پیش فرض‌ الهیاتی را خیلی از فرهنگ‌های مختلف گفته‌اند. می‌گویند این‌ها انگیزه می‌دهد. مولانا هم به هر دو اشاره دارد، مخصوصا به اولی.

پیش‌فرض‌های ناسوتی ممد اخلاقی زیستن:

اما چیزهای دیگری هم وجود دارد که در این عالم ناسوتی‌تر در این عالم طبیعی‌تری و خارج از پیش‌فرض‌های الهیاتی ما را کمک می کند به اخلاقی زیستن.

- احساس تنهایی عمیق (پیش فرض ناسوتی اول )

هر چه که ما وقوف پیدا کنیم بر اینکه در زندگی تنهاییم، انگیزه اخلاقی زیستن ما بیشتر می‌شود. بسیاری از اخلاقی نزیستن‌های ما علتش این است که نمی‌دانیم که تنهاییم. فکر می‌کنیم که ما عضوی هستیم از این گروه و بنابراین اخلاق را زیر پا می‌گذارم چون استظهار دارم به کمک ان گروه، پشت گرمم به کمک آن گروه می گویم من شاگردانی دارم، اساتیدی دارم، دوستانی دارم، خویشاوندی، همفکرانی، هم‌کیش‌هایی و هم قومی و هم حزبی‌هایی دارم. خیلی وقت‌ها به این جهت است که من بی‌مبالات می‌شوم به اخلاقی بودن. چون فکر می‌کنم که آثار و نتایج بی‌اخلاقی من را سرشکن می‌کنند بر دوش بقیه و این آثار و نتایج وقتی پخش شود بین همه همکاران و دوستان و نزدیکان من، من آنوقت کمتر آسیب می‌بینم.
اگر عمیقا احساس بکنم که تنها هستم، و جهان به گونه‌ای ساخته‌ نشده است که دیگری بتواند باری از دوش من بردارد، کما اینکه جهان به گونه ساخته نشده است که من هم بتوانیم بار دیگری را بر دوش بکشم. این کمک می‌کند به اخلاقی زیستن. این یک پدیده ناسوتی هم هست و ارتباطی به عالم ماوراء هم ندارد. بنابراین احساس تنهایی می‌تواند کمک کند بر اخلاقی زیستن.

ناپایداری روابط انسانی (پیش‌فرض ناسوتی دوم)

هر چه انسان باور کند که روابط انسانی ناپایدار است، اخلاقی‌تر زندگی خواهد کرد. یک مثال بزنم: همین الان هر کدام از شما می‌توانید یکی، دو تا ،سه تا ، nتا دوست را در نظر بگیرد که در برهه‌ای از زندگی‌تان آن دوستان را داشته‌اید. مثلا فرض کنید در سال‌های آخر دبیرستان دوستانی داشته‌اید که خیلی صمیمی و نزدیک به شما بوده‌اند. من فکر می‌کنم اگرالان به کمک حافظه‌تان برگردید به آن زمان، حتما به یاد می آورید که آن زمان هیچ وقت فکر نمی‌کردید که این دوستان روزی از شما درو بشوند. ولی الان شما آن دوستان را ندارید، سال به سال همدیگر را نمی‌بینید، سال به سال ازحال هم خبر ندارید، چه بسا اصلا قطع ارتباط کرده‌اید با هم. موارد افراطی‌اش را نمی‌گویم که شاید دشمن هم شده‌اید اما این مقدار هست که شاید نمی‌دانید دوستانتان کجا کار و زندگی می‌کنند.

چه بسا من برای آن دوستی و حفظ آن دوستی قواعد اخلاقی را زیر پا می‌گذاشتم ، چون فکر می‌کردم اگر این دوستی را ایجاد کنم یا این دوستی را حفظ کنم تا آخر برایم خواهد ماند. می‌گفتم خب دوستی که برایم تا آخر می‌ماند، می‌ارزد که به خاطرش سه تا هم دروغ بگویم چهار تا هم خودستایی و تظاهر کرده باشم.

آن کسی که به ناپایداری روابط انسانی عمیقا پی می‌برد، اخلاق خود را فدای ایجاد دوستی یا حفظ دوستی ایجاد شده نمی‌کند. چون می‌داند که اگر چهارچنگی هم به این مناسبات دوستی‌اش بچسبد، امور فقط به اختیار او نیستند. عوامل دیگری دست‌اندرکارند که یواش یواش آن دوست را از صحنه زندگی آدم دور می‌کنند.

شما در اوج دوستی با یک انسان هیچ وقت تصور نمی‌کنیدکه روزی رابطه دوستی با او قطع خواهد شد و چون تصور نمی‌کنید، ممکن است برای اینکه این دوستی بماند، دست از ضوابط اخلاقی بردارید. اشاره‌ای که بودا به ناپایداری ضوابط اخلاقی داشت به این جهت بود که تشخیص داده بود که چون ما به مناسبات و روابط انسانی وقوف نداریم و گمان می‌کنیم که این روابط پایدار خواهد ماند آن وقت به خاطر حفظ این روابط، تظاهر می‌کنیم و دروغ می‌گوییم.

اما اگر بدانیم که این روابط هرچه قدر هم که تلاش کنیم ممکن است از دست برود آن وقت دیگر نمی‌ارزد که برای دوستیی که اینقدر متزلزل و شکننده و ترد است و اینقدر زود از دست رفتنی است و خورشیدش زود ممکن است افول کند و غروب کند، نمی‌ارزد که من قواعد اخلاقی را زیر پا بگذارم.

تو از خاطره‌ها زود خواهی رفت (پیش‌فرض ناسوتی سوم)

واقعیت ناسوتی دیگر این است که شما ازخاطره‌ها زود خواهید رفت. خیلی وقت‌ها که من اخلاقی زندگی نمی‌کنم به خاطر آن است که می‌خواهم تصویرم در ذهن شما زیبا باشد. برای آنکه تصویرم در ذهن شما زیبا باشد اخلاق را زیر پا میگذارم. با زیباتر کردن تصویر خودم در ذهن شما یک نوع پایداری می‌خواهم برای خودم ایجاد کنم اما نمی‌دانم که حافظه‌ها بسیار ضعیف تر از آن است که ما گمان می‌کنیم. بودا می‌گفت: نقشی که از تو در ذهن دیگران می‌ماند به اندازه نقشی است که ریگی در آبی ایجاد می‌کند. ما چون نمی‌دانیم که چقدر حافظه‌های آدمیان بی‌وفاست و چقدر زود تصویر ما از خاطره‌ها از بین می‌رفت، اخلاق را زیرپا می‌گذاریم.

سوال آخر: چگونه دیگران را اخلاقی کنم؟

تا الان سوال این بود که من چگونه اخلاقی باشم و راه تشخیص‌اش چیست، ممداتش و موانعش کدام است. حالا سوال این است که چگونه دیگران را اخلاقی کنم. اینجا در واقع بحث سر این است که من انتقال بدهم اخلاقی بودن را از خودم به دیگری و یا از دیگری به خودم. بحث بر سر انتقال اخلاق است.
در علم یک وقت مسأله این است که من چگونه و ازچه طریقی می‌توانم واقعیات را بشناسم و یک وقت مسأله این است که واقعیتی را که شناخته‌ام، چگونه می‌توانم این شناخت و معرفتم را انتقال بدهم. این را می‌گوییم انتقال معرفت. اولی در واقع کسب معرفت است و دومی انتقال معرفت. این دو فاز با هم فرق می‌کنند.
اینکه من چگونه واقعیت را بشناسم یک حرف است و اینکه بعد از شناخت واقعیت، چگونه آن را به دیگران ناآگاه انتقال بدهم، بحث دومی است.

چرا نباید تنها به فکر خود بود؟

(دغدغه اخلاقی تر کردن دیگری یک ضرورت مصلحت اندیشانه و یک وظیفه اخلاقی است):

حالا چرا باید اصلا تسری بدهم. چرا من نباید فقط دغدغه‌ی خودم را داشته باشم. برای این سوال دو تا جواب داده شده است. جواب اول: قبلا گفتم که یکی از موانع اخلاقی زیستن این است که می‌بینم دیگران اخلاقی زندگی نمی‌کنند. می‌گفتم این یکی از موانع اخلاقی زیستن است. خب اگر یکی از موانع اخلاقی زیستن من این باشد که دیگری اخلاقی زندگی نمی‌کند، پس اگر دیگری را اخلاقی بکنم، یکی از موانع اخلاقی‌زیستن خودم را از پیش پای خود برداشته‌ام. بنابراین مصلحت‌اندیشی اقتضاء می‌کند که به دنبال اخلاقی‌ کردن دیگران باشم. چون وقتی در تعلیم و تربیت اخلاقی دیگران موفق بشوم یکی از موانع اخلاقی زیستن خودم را از پیش پا برداشته‌ام.
علاوه بر این اصلا یکی از وظایف اخلاقی من اصلاح وضع دیگران از منظر اخلاقی است.

بنابراین اینکه چگونه می‌شود اخلاقی بودن را به دیگری انتقال داد. و تعلیم و تربیت اخلاقی بر چه اصولی مبتنی است، بحث دیگری است. در اینجا چند تا راه‌حل ارائه شده است:

- انتقال اخلاقی بودن از راه اسوه‌ی اخلاقی

اولین راه‌حل همان است که مولانا و خیلی از عرفا بر آن تأکید می‌کنند و آن این است که راه انتقال اخلاقی بودن از کسی به کسی دیگر این است که آن شخص خودش کاملا اخلاقی باشد. این را می‌گویند انتقال اخلاقی بودن از طریق اسوه‌ی اخلاقی. از طریق نمونه‌ی اخلاقی. یعنی اگر می‌خواهید دیگران اخلاقی بشوند، هر چه خودت اخلاقی‌تر شوی دیگران اخلاقی‌تر می‌شوند. اما دیگرانی که تو در آستانه‌ی آگاهی آن‌ها هستی. یعنی به میزانی که کسانی تو را می‌شناسند، هر چه تو اخلاقی‌تر می‌شوی، آن‌ها بدانند و یا ندانند اخلاقی‌تر خواهند شد. به تعبیر دیگر انگار اخلاقی‌بودن، به قیاس بیمارهای واگیردار، اخلاقی‌بودن یک نوع سلامت واگیردار است. یعنی سلامتی است که از کسی به کسی دیگر انتقال پیدا می‌کند. اینکه عارفان بر ولی و بر مرشد تکیه می‌کردند، یک علتش این بود که می‌گفتند هیچ چیزی بهتر از دیدن یک انسان اخلاقی ما را اخلاقی نمی‌کند. بنابراین اگر بناست که انتقال دهیم اخلاقی بودن را از خود به دیگران، شرط اول قدمش این است که خود ما اخلاقی باشیم.

- انتقال اخلاق از راه انتقال عقلانیت
اما تعلیم و تربیت اخلاقی تنها راه‌حلش این نیست. کانت راه‌حل دیگری القاء می‌کرد. کانت می‌گفت: تنها را‌ه‌حل انتقال اخلاق به دیگران، انتقال عقلانیت به دیگران است. استدلالش این بود که انسان‌ها هر چقدر که عقلانی‌‌تر می‌شوند، بخواهند یا نخواهند، عقلانی‌تر می‌شوند. بنابراین شما روز اول که می‌خواهید انتقال دهید اخلاقی بودن را به دیگران، نباید اول بروید به سراغ انتقال اخلاقی بودن، بلکه باید بروید به سراغ انتقال عقلانی بودن. با انتقال عقلانی بودن، انتقال اخلاقی بودن، صورت گرفته است. کسانی که در مکتب کانت مشی می‌کنند به اسوه اعتقادی ندارند. در تعلیم و تربیت اخلاقی کانت اسوه خیلی جایگاهی ندارد. انتقال عقلانیت است که مهم است. استدلال کانت، استدلال قانع‌کننده‌ای است ولی در عین حال استدلال پیچیده‌ای است.

- اخلاقی‌‌کردن از مسیر اصلاح ساختارهای اجتماعی/ کاستن از هزینه‌های اخلاقی بودن

کسانی راه سومی را عرضه کرده‌اند. برای اخلاقی بودن نه اسوه نشان دادن و عقلانی سازی لازم است. بلکه ساختار اجتماعی باید اصلاح شود به نوعی که هزینه‌های اخلاقی بودن در آن کمتر بشود. اگر هزینه‌های اخلاقی بودن کمتر بشود، انسان‌ها به طرف اخلاق بیشتر می‌روند. پیش فرض این قول این است: انسان‌ها به لحاط ساختار ذهنی – روانی طالب اخلاقی بودن هستند ولی اگر اخلاقی زندگی نمی‌کنند به خاطر این است که هزینه‌های اخلاقی بودن زیاد است. شما هزینه‌ها را کم بکنید، اخلاقی خواهند شد. به تعبیری دیگر شما برای اینکه دیگران اخلاقی بشوند، نباید چیزی را به ایشان بگویید. بلکه باید هزینه‌هایشان را کم بکنید. نمی‌خواهد به ایشان سرمایه بدهید، هزینه‌های اخلاقی بودنشان را کم بکنید. یک ساختار اجتماعی تنظیم بکنید که این ساختار اجتماعی در نهاد خانواده، در نهاد اقتصاد، در نهاد سیاست و در نهاد حقوق و در همه نهادهای اجتماعی، هزینه‌های‌ اخلاقی بودن کم بشود، یعنی اگر من راست بگویم و صد کوانتوم هزینه ببینیم، کمتر انگیزه دارم تا وقتی که راست بگویم و 20 کوانتوم هزینه بدهم. 20 واحد هزینه بدهم. هر چه هزینه‌هایم پایین بیاید انسان‌ها انگیزه‌شان به اخلاقی بودن بیشتر برمی‌گردد. بنابراین برای اخلاقی کردن مردم، کار فردی نمی‌شود کرد. کار اجتماعی و کار نهادی باید کرد. خب این هم یک دیدگاه است. معمولا بسیاری از متفکران لیبرال‌ به همین قائل‌اند که می‌گویند ما برای اخلاقی کردن جامعه باید ساختارها را اصلاح کنیم.

در دوران باستان ارسطو مبدع این نظریه بود. ارسطو هم می‌گفت که اخلاق از سیاست می‌گذرد. ما امروزه بیشتر به دیدگاه مخالفش سوق می دهیم. او می‌گفت که اخلاق از سیاست می‌گذرد. اگر سیاست درستی در جامعه اعمال بشود، مردم اخلاقی‌تر می‌شوند. ما امروزه گرایش داریم به این سمت که بگوییم اگر انسان‌‌ها اخلاقی‌تر زندگی بکنند، نهادهای سیاسی‌شان هم سالم‌تر خواهد شد. ارسطو عکس این را می‌گفت. می گفت هر چه نهادهای سیاسی (او سیاست را به معنای وسیع‌ترش به کار می‌برد) سالم‌تر بشوند، مردم اخلاقی‌تر زندگی می کنند. چرا؟ چون هر چه نهادهای سیاسی سالم‌تر باشند، هزینه‌ی هزینه‌های اخلاقی‌زیستن کمتر می‌شود و هر چه هزینه‌های اخلاقی زیستن کمتر شود، بیشتر به اخلاق التزام می‌ورزند.

به عقیده بنده عاقلانه و منصفانه نیست ،شخصی که تلاش خود را کرده و هیچ کوتاهی ندارد گرفتار عواقب منفی ناشی از اثر تکوینی بشود(برای مثال در خوردن گوشتی که ذبح شرعی نشده است).

باسلام و احترام
به نظر می رسد این که شخصی گوشتی بخورد که ذبح شرعی نشده، و در عین حال هیچ اطلاعی از حرام بودن آن ندارد، این که اثرات وضعی این گوشت بر این شخص برسد، خیلی هم غیر منصفانه و غیر عقلائی نباشد(البته این هم نظر احتمالی بنده است)
زیرا اول عدم انصاف جایی است که با وجود تلاش من بر علم به حلیت گوشت، دچار مهلکات عظیمه بشوم، مثلا سعادت را از دست بدهم، عاقبت به خیر نشوم، اما این که مثلا نتوانم بعضی از امور باطنی را با چشم دل ببینم و امثالهم، این امور هدف تکالیف الهی نبوده و سلب آنها انسان را از ایمان خارج نمی کند، کما این که خداوند در قرآن،خوردن گوشت میته را با شرایط جائز دانسته و اشکالی هم ندارد که اثر وضعی داشته باشد اما حرمت تکلیفی نداشته باشد.
اما بعضی از انسانها هستند که به خاطر ریاضتها و تلاشهای بیشتر، مانند اولیای الهی و ائمه معصومین علیهم السلام، حتی از مضرات این عوارض وضعی به دور هستند،چون واقعیت آن مطلب را می بینند و این بخاطر سعی و تلاشی است که کرده اند و خدا نمی گذارد حتی به این اندازه مختصر، دچار سوء اثرات وضعی بشوند
حتی می توان گفت این عین عدالت است، که بالاخره باید فرقی بین افراد عادی که در حدّ متعارف تلاش می کنند تا از حرام نخورند با افرادی که از اولیای الهی شده اند و پشت پرده را هم می بینند، هر چند ما مکلف به این نشده ایم که کارهایی را انجام بدهیم که پشت پرده را هم ببینیم و این از اهداف تکالیف الهی نبوده است، چه بسا افرادی حقیقت اعمال را می بینند، اما از نظر مقام و منزلت از کسانی که چشم بصیرت ندارند، پایین تر باشند.

باز شدن چشم دل و مشاهده عوارض وضعی اعمال، فضیلتی است که با رعایت برخی امور بدست می آید و فضیلتی نیست که بگوییم بالاتر از آن دیگر فضیلت نیست، بلکه خیلی از فضائل از این بالاتر هستند.
مثلا کسی که به او ظلم شده و با نهایت مبارزه با نفس، از طرف مقابلش می گذرد و او را عفو می کند(با این که حقائق و باطن اعمال را مشاهده نمی کند)، بالاتر از کسی است که اثر وضعی بعضی از اعمال را می بیند و آن مبارزه با نفس شخص قبلی را نداشته، چه بسا وقتی فرزند او را کشتند یا به او ظلم کردند، نتواند از حق خود بگذرد و طرف مقابل را عفو نماید.
مثالی ذکر می کنم، کسی برود در بیابان، به عبادت و ریاضت بپردازد، اصلا گوشت هم نخورد و فقط از گیاهان تناول نماید و بتوانند امور باطنی ای را هم مشاهده کند، آیا مقام و ارزش این شخص بالاتر است یا کسی که
به خاطر اسلام و نجات مسلمین به زندان افتاده و غذاهایی به او می دهند که معلوم نیست از کجاها تهیه شده و مسلما، با خوردن این غذاها، عوارض وضعی ای روی او خواهد گذاشت و اگر چشم برزخی ای هم داشت، از او گرفته می شود ولی در عین حال باز هم مقام چنین شخصی از او عابد بیابانی بالاتر است و حتی ممکن است این شخص به مقام و فوز شهادت برسد ولی آن عابد نرسد.
تا جایی که شنیده شده، بعضی از کودکان به خاطر پاکی طینت و خوراندن غذاهای غیرشبهه ناک، چشمشان باز شده و باطن افراد را می دیدند، و هراسناک می شدند، وقتی به عالمی می گفتند، به آنها می گفت، غذای گوشتی و شبهه ناک(ولی حلال) به او بدهید، تا این حالت از او برود و دیگر نترسد.
پس اولا فهمیدن و رعایت اثرات وضعی اعمال، کمال نیست هر چند فضیلت برای شخص حساب می شود
ثانیا با تاثیر اثر وضعی اعمال بر روی انسان، کمالی از انسان فوت نمی شود، هر چند ممکن است فضیلتهایی را از دست بدهیم ولی باعث گمراهی و مهلاکت نخواهد شد. که اگر سبب هلاکت و گمراهی بشود، در این صورت است که با عدالت خدا ناسازگار خواهد بود و غیرعقلائی است.

معیارهای اخلاقی بودن افعال انسانها چیست؟

این سؤال را پاسخ می گوئیم که معیار و مقیاس اخلاقی بودن افعال انسانها چیست؟ یعنی یک عمل به چه جهت و چگونه رنگ اخلاقی بودن را پیدا می کند و معیارهای آن کدام است؟ و با افعال طبیعی و عادی چگونه متمایز می گردد؟

در این مورد نظرات گوناگونی از طرف فلاسفه شرق و غرب و علماء و بزرگان علم اخلاق ابراز شده است که ما آنها را در اینجا به طور اختصار نقل و توضیح سپس به بررسی و نقادی آنها می پردازیم و جهات حسن و قبح آنها را معین و آنها را در معرض مطالعه و قضاوت خوانندگان گرامی قرار می دهیم:

1 - نظریه عاطفی
نظریه عاطفی یعنی اخلاق مبتنی بر عاطفه از قدیمی ترین نظریات درباره ملاک اخلاقی بودن یک عمل بشمار می رود . به این معنی که گروهی رمز اخلاقی بودن یک عمل و فعل را در عواطف بشر جستجو می کنند . به این ترتیب که کارهای عادی و معمولی کارهائی است که از انگیزه های خود خواهانه و میل های طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هدف از آن کارهم رساندن نفع و سود به خود و یا رسیدن شخص به لذتی است .

بدیهی است هر عملی که از چنین احساس و میل ها سرچشمه بگیرد و در مقام تامین چنین هدفهائی باشد، کار معمولی و عادی بوده، یک عمل اخلاقی محسوب نمی گردد نظیر اکثر کارها و افعالی که مردم عادی انجام می دهند مثل کارکردن یک کارگر برای گرفتن مزد و اداره مخارج زندگی خود یک کار معمولی محسوب می گردد و همچنین کار یک کارمند که شغل اداری دارد و به طور کلی این گونه کارهای عادی و معمولی مربوط به خود شخص و زندگی خودش بوده، از میل مربوط به شخص ناشی می گردد و لذتی که از این فعل و عمل عاید کننده آن می باشد، لذتی است که تنها به او می رسد و یا دفع رنجی است از خودش مثل مراجعه انسان به پزشک برای دفع رنجی که این، یک کار طبیعی است .

این عمل گرچه به نوعی با عاطفه انسانی در ارتباط است منتها یک عمل اخلاقی محسوب نمی گردد .

آری تنها هنگامی یک عمل جنبه اخلاقی بودن را پیدا می کند که پای غیر خودش در میان باشد یعنی غیر دوستی یعنی وقتی عملی اخلاقی محسوب می شود که غیر را هم دوست داشته باشد و از دوستی غیر نیز لذت ببرد و شادمان گردد بدون این که عقل و محاسبات عقلی در این غیر دوستی دخالتی داشته باشد .

طرفداران اخلاق مبتنی بر عاطفه عقیده دارند که خیر دارای جذبه ای است مانند زیبائی از اینرو خود به خود روشن و شناخته شده است و برای یافتن آن نیازی به تحقیق نیست، این حاصل کلامی بود از فیلسوف و مورخ انگلیسی قرن نوزدهم به نام «دیوید هیوم » نقل شده است و تعبیر دیگری نیز در این زمینه از «ژان ژاک روسو» حکیم و نویسنده فرانسوی در قرن هیجدهم نقل شده است به این نحو که: هرچه از زیردست طبیعت بیرون می آید نیکو است، انسان هم فطرتی نیک دارد و باید گذاشت به طور طبییعی جسما و روحا رشد کند (1) .

حاصل کلام این که هر کاری در انسان مبدئی دارد و غایتی را نیز تعقیب می کند یعنی در انسان یک احساس و یک میل و عاطفه هست که محرک او به انجام کار است و بدون این محرک کار از انسانها سر نمی زند پس کار اخلاقی بنابر این نظریه کاری است که از نظر مبدا از میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به خود انسان نیست بلکه مربوط به دیگران است و اسم آن را می گذاریم عاطفه غیر دوستی (2) . و از نظر هدف نیز منظور انسان رساندن به خیر به خودش نیست، بلکه رساندن خیر به دیگران است .

مطابق این نظریه فعل طبیعی از محدوده و دایره «خود» و «من » خارج نیست و دراین خصوصیت انسان با سایر حیوانات نیز مشترک است ولی فعل اخلاقی هم از نظر مبدا یعنی حالت میل به عمل و هم از نظر هدف که همان رساندن خیر به دیگران ست با فعل طبیعی فرق و تفاوتی دارد .

این نظریه در حقیقت همان نظر ابراز محبت به غیر است که در علم اخلاق مطرح شده و در ادیان آسمانی نیز توصیه بر آن گردیده بیشتر مکاتب فلسفی عالم نیز به آن معتقدند . مثلا در اسلام ضمن اخبار و احادیث زیاد معتبری از پیشوایان اسلام و متن قرآن توصیه اکید بر این عمل شده، آن را یکی از افعال خیر و نیک و پسندیده به شمار آورده است .

به عنوان نمونه عبارتی کوتاه از علی علیه السلام در نهج البلاغه این چنین وارد است:

«احبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره لغیرک ما تکره لنفسک » برای دیگران آن را دوست بدار که برای خود دوست می داری و برای دیگران آن را مپسند که برای خود نمی پسندی (3) .

مطالعه عمیق تر در این مورد حاکی است که غیر از ادیان آسمانی سایر فرق و مکاتب فکری و عملی موجود در گوشه و کنار عالم همه محبت به غیر را یک عمل نیک و پسندیده محسوب داشته اند، اخلاق هندی اخلاق براساس عاطفه است یعنی تکیه گاه در اخلاق هندی عاطفه است همچنانکه در اخلاق مسیحی نیز یگانه تکیه گاه عاطفه و محبت است .

«گاندی » در کتابی که از او منتشر کرده اند، به نام «این است مذهب من » و یکی از فرنگی ها مقدمه بسیار جامعی بر آن نوشته و خلاصه کتاب را در آن مقدمه آورده است چنین می نویسد: «من از مطالعه اپانیشادها (4) به سه اصل رسیدم »:
اصل اول
در همه دنیا یک معرفت و شناخت وجود دارد و آن شناخت ذات است (5) یعنی معرفت نفس یعنی خودشناسی - درباب معرفت تکیه گاه فرهنگ هندی معرفة النفس است یعنی این که انسان خود را باید بشناسد و خود را کشف کند و تمام ریاضت های هندی هم برای رسیدن به این مطلب است .

اصل دوم:
هرکس که خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را؟ این کلام نیز کلام درست و صحیحی است که در کلمات منقول از پیامبر و علی علیه السلام نیز نقل شده است: «معرفة النفس انفع المعارف » (6) «شناخت خود از هر شناختی سودمندتر است » .

از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه » «کسی که خودش را بشناسد خدایش را نیز می شناسد»
اصل سوم:
در همه دنیا یک نیرو و یک نیکی وجود دارد و بس و آن نیروی تسلط بر خویشتن است هرکس که بر خود مسلط شد بر جهان مسلط است و در همه جهان یک نیکی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران است مانند دوست داشتن خود در این سه اصل بالا شاهد گفتار ما موجود بود که از نظر خوانندگان گذشت .

ایرادهای این نظریه:
بر نظریه بالا ایرادهای زیادی وارد شده از جمله آنها سه ایرادی است که مرحوم شهید مطهری در کتاب خود «فلسفه اخلاق » ص 42 - 441 به آنها اشاراتی دارد:

ایراد اول - این مطلب صحیح است که هر دینی و آئینی واحیانا هر مکتبی محبت به غیر را جزو دستورات اخلاقی خود قرار داده است به این ترتیب که محبت به غیر قابل ستایش و مدح است ولی هر محبتی را نمی توان عمل اخلاقی دانست و اینگونه نیست که به طور کلی هر عمل قابل ستایش و تحسینی عمل اخلاقی محسوب گردد چنانکه کار یک قهرمان ورزش که زور بازو دارد قابل مدح و ستایش است ولی اسمش عمل اخلاقی نیست و سر آن این است که در اخلاقی بودن یک عمل عنصر اختیار و اکتساب نیز معتبر است یعنی غیر غریزی بودن در آن ملاحظه شده است پس احساسات پاک یک مادر بر فرزندش گرچه احساسات عالی و با شکوه و عظمت است و قابل ستایش ولی ما نمی توانیم احساسات او را اخلاقی بدانیم به دلیل این که همین مادر نسبت به کودک دیگری و همسایه چه بسا بی تفاوت است .

آری احساسات مادر به فرزند خودش گرچه احساس و محبت غیر دوستی است اما این غیر منحصر به فرزند خودش می باشد .

علاوه بر این، این مادر، این احساسات را کسب و تحصیل نکرده و به اختیار خودش به دست نیاورده، بلکه قانون حکیمانه خلقت این احساسات شدید را به او داده است برای این که نظام امور به درستی جریان پیدا کند زیرا اگر چنین نبود هیچ مادری بچه خودش را پرستاری نمی کرد پس این احساسات غیر دوستی گرچه ناشی از یک عاطفه بوده و از دائره «خود» خارج است ولی نمی توان این احساسات را احساسات اخلاقی و کار مادر را عمل اخلاقی نامید .

پس در اخلاقی بودن یک عمل عنصر اختیار و اراده و اکتساب نیز معتبر است به این ترتیب که در سیر طبیعی پیدایش اراده در انسان برای انجام یک عمل عاطفه بعد از ادراک قرار دارد زیرا به هنگام انجام عملی اول ادراک و تصور چگونگی آن سپس ملاحظه خوبی و بدی عمل سپس تصمیم بر عمل و تحریک عاطفه برای انجام آن، به این ترتیب مرتبه عاطفه بعد از مرتبه ادراک و تشخیص خیر و شر بودن فعل قرار داشته، و در تشخیص خیر و شر بودن و نیکی و ناپسندی عمل دخالتی ندارد .

علاوه بر این ، عواطف انسانها مختلف و گوناگون می باشد جای این سؤال است که از میان این عواطف (یعنی عاطفه معنوی و مادی - نوع دوستی و غیر آن) ملاک انتخاب یکی از آنها چیست؟

از همه اینها بالاتر عواطف انسانها پایدار نیستند و همواره در معرض دگرگونی و شدت و ضعف قرار دارند، اگر انسانها همه از عواطف خویش بخواهند بهره مند گردند بی شک دچار افراط و تفریط می شوند و چه بسا در معرض شهوات تمایلات نفسانی قرار خواهند گرفت (7) .

ایراد دوم: دایره اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است همه اخلاقها یعنی کارهای مقدس و باشکوه انسان از نوع «غیردوستی » نیست، نوع دیگری یعنی یک سلسله کارهای باعظمت و باشکوه و قابل تقدیر و تقدیس سبب ثنا و ستایش در انسان هست بدون این که ربطی به غیردوستی داشته باشد . همانطور که ایثار و احسان به غیر را تقدیس می کند آن کار را نیز تقدیس می کند مثل صفت تن به ذلت ندادن و عزت خویش را حفظ کردن مثل این روایت معروف و منسوب به علی علیه السلام: «الموت اولی من رکوب العار» (8) «مرگ بهتر است از این که انسان ننگ ذلت را متحمل شود» .

و نیز عبارت منقول از آن حضرت: «والحیوة: فی موتکم قاهرین » یعنی «زندگی در مرگ شماست، درحالی که پیروز باشید» .

ایراد سوم: محبت انسان به غیر نیاز به تفسیر و توجیه دارد، اکثر طرفداران این نظریه آن را به غیر دوستی تفسیر کرده اند و آنها که کمی بالاتر رفته اند گفته اند انسان دوستی، اینجا است که این ایراد بر این نظریه متوجه است که چرا انسان دوستی؟ چه مانعی وجود دارد به تعبیر مرحوم شهید مطهری بگوئیم: جانداردوستی! واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوان عاطفه به خرج دهد مثل داستان آن شخصی که در حدیث است که سگ تشنه ای را با زحمت فراوان سیراب کرد این، کار اخلاقی نیست؟ چون انسان دوستی نیست آیا انسان فقط باید انسانها را دوست داشته باشد و جانوران دیگر را نباید دوست داشته باشد؟ صحیح این است که انسانها همه چیز خوب و نیکو را باید دوست داشته باشند و به قول سعدی:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

نه ارادت به خورم زهر که شاهد ساقی است

به جلادت بکشم درد که درمان هم از اوست

پس انسان دوستی نیاز به توضیح و تفسیر دارد یعنی هر انسانی که به هر سبب از لذتهای انسانی بهره مند است شایسته دوستی است و انسانی که بالفعل از لذتهای انسانی بهره مند نیست باز لایق دوستی است برای رساندن او به ارزشهای انسانی .

پی نوشت:

1) فلسفه اخلاق از دیدگاه قرآن، ص 27 .

2) فلسفه اخلاق، تالیف شهید مطهری (ره)، ص 12 .

3) نهج البلاغه، فیض، نامه شماره 3، ص 921 .

4) اپانیشادها مجموعه کتب مذهبی هندوئی از قدیم و از چند هزار سال پیش است و جزو کتابهای مهم دنیا بشمار می رود . استاد بزرگوار علامه طباطبائی (ره) به نقل مرحوم شهید آیة الله مطهری (ره) در کتاب (فلسفه اخلاق) چند سال پیش که این کتاب را مطالعه کرده بود خیلی اعجاب داشتند و می گفتند معانی فوق العاده عمیق دراین کتاب وجود دارد و الان هم دنیای اروپا بر این کتاب اهمیت فوق العاده قائل هستند .

5) مطالب فوق را مرحوم شهید مطهری در کتاب خود «فلسفه اخلاق » نقل نموده است ص 41 - 42 سپس می گوید به نظر من صحیح این است که ذات را نفس ترجمه می کردند .

6) غرررو درر آمدی، ص 768، فصل 8، حدیث 151 .
7) فلسفه اخلاق از دیدگاه قرآن، ص 28 و 27 .

8) لهوف، با ترجمه، ص 119 - نفس المهوم، ص 187 .

با سلام خدمت تمام اساتید
این حقیر یه بحثی دارم نسبت به فرمایشات استاد، اگه تنها اونچه که عمل حضرت رسول (ص) بوده درهای غیب رو به روی آدم باز می کنه و علت اینکه این روزا دستاورد دین داری چیز زیادی نیست به هر شکل و اندازه که هست؟! ما باید چه کار کنیم؟ اگه یه آدم 40 سال نماز بخونه و هیچ حالی پیدا نکنه هیچ ذوقی و یا کشفی؟
1) بهتر نیست بگیم به مردم چرا حال و ذوق و محبت پیدا نکردین چون مثلاً نمی دونین حتی خرید نون هم ممکنه رو حالتون تاثیر بذاره؟
2) یا بهتره بگیم که اون مال سطح شما نیست؟
به نظرم یه چیزی که شدیدا این روزا باعث شده فضائل اخلاقی یا دستورات دینی رعایت نشه به این دلیل هست که چیزی داخلش گیر مردم نمی آید البته اینجور میگم جسارت نشه من خودمم از همین مردم. اما دوستام رو دیدم که یکی یکی نماز رو گذاشتن کنار حرفشون هم این بود که خوندنش با نخوندش براشون از لحاظ روحی چیزی نداره.
به نظر این حقیر، طبق فرمایش جناب اویس ما بحث رو ببریم سطح بالا مثلاً بگیم اگه دنبال این هستین که دری بروتون باز شه باید زبونتون روزی 10 تا جمله بیشتر نگه (مثال عرض می کنم) چشمتون فلان جور... خرید مرغتون فلان جور...
به نظرم این بهتره که مردم فرار کنن بگن اگه مسلمونی این هست ما نیستیم؟؟؟!!!! تا بگن نماز هیچی توش نیست؟! روزه هیچی توش نیست؟! نخوندنش با خوندنش فرقی نداره، دروغ گفتن با نگفتن اثری نداره چرا مردم رو نبریم به سمتی که این جمله امام صادق(ع) رو با تمام وجود بچشند که اثر گناه رو آدم از اثر کارد به بدن سریع تر هست...... اما برا رسیدن به این مرحله باید سالک بود؟! چرا مردم رو به سمت دیدن اثرات وجدانی و شهودی اخلاقی نبریم که مثلا اگه امروز دعوا کردن تو خواب ببینن یه سگ بهشون حمله کرده؟! اگه غیبت کردن ببینن گوشت مرده دارن می جون؟! اگه نگای نامحرم کردن شب تو خواب ببینن چشمشون زخم شده... این خیلی اثر گذار تره....
غیر از اینه که عصمت امام به این دلیل هست که با تمام وجودش می دونه فعل گناه چه اثر هولناکی داره؟!
همون حکایت هست که به یه غیر مسلمون گفتن بیا مسلمون شو گفت اگه مسلمونی اون هست که بایزید داره من طاقتش رو ندارم اگه اون هست که دست شما هست من به اون نیازی ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!
به نظرم فقط با دیدن و چشیدن میشه این مسئله رو پیاده کرد میشه در خفا هم تقوا رو رعایت کرد البته نمی دونم چجور همه مردم رو سالک کنیم؟؟؟؟!!!!
استاد اگه جسارت کردم ببخشید.

جسارتا به نظر حقیر هم این فرمایش خیلی خوبی بود.
بسیار دین رو پایین کشیدیم.مردم از نماز فقط یک سری حرکات سریع به همراه الفلظ گنگ شناختن که عده ای اعتقاد دارند این الفلظ و حرکات باعث رسیدن به بهشت شهوانی میشه.
وقتی به حرف های عده ای از مدافعان دین گوش میکنم،میبینم حقیقتا لذتی رو که یک پسر نوجوان از گوش دادن به یک موسقی حرام گروه های امروزی میبره،اون نمیبره و حرفهاش فقط یک سری ادعاهایی است با منطق بسیار ضعیف.
چه کسی گفته التماس مردم کنیم تا نماز بخوونن؟ شما اگر کلاس یوگا ثبت نام کنید،احتمالا به شما خواهند گفت:
1.این راه خیلی سخته
2.یه روز بیای یه روز نیای به هیچ جا نمیرسی
3.فکر نکنی فردا میتونی روی آب راه بری
4.باید هرچی گفته میشه انجام بدی
5.درد رو باید تحمل کنی
6.فلان چیز رو بخوری و فلان چیز رو نخوری
و هزاران دستورالعمل دیگر که عده زیادی همان روزهای اول رها میکنند،اما هیچ گاه شأن منزلت ورزشی مثل
"یوگا" در جامعه ما،مانند "اسلام" تضعیف نشده.
به قول دوستمون میگن "ما طاغتش رو نداریم" نه اینکه "به کار ما نمی آید".

تحقیق بفرمایید ببینید کتاب های مدیتیشن و تمرکز به سبک هندی به چاپ های چندم میرسند؟
اما ما در مورد اسلام،نماز رو بازیچه معرفی میکنیم...این هم نتیجش.نمازخوان های امروز رو نگاه کنیم!!
اصلا طرف "نمیداند" باید حمد و سوره رو درست و به عرفی صحیح قرائت کنه.و این برای ما جای تاسف داره که
جوون های ما در آرزوی رفتن به "طبّت" و رسیدن به "استاد راه" هستند،اما علامه طباطبایی رو اصلا نمیشناسند...
اما عوام علما و علمای عواممان ماشاالله شهره خاص و عام شده اند و همه دنیا آنها را به عنوان "اسلام" میشناسند.
من هم بودم میگفتم "اگر اسلام این است،همان بهتر که ننگ مسلمان بودن را به جان نخرم(نعوذبالله)"

همون حکایت هست که به یه غیر مسلمون گفتن بیا مسلمون شو گفت اگه مسلمونی اون هست که بایزید داره من طاقتش رو ندارم اگه اون هست که دست شما هست من به اون نیازی ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!

این جمله خیلی جای تامل داره!!

بنده عرضم این نیست که ما بگوییم "تو گدایی به شرط مزد بکن"،بلکه تعریفی از کمال ارائه بدیم.
خوب در قرآن کریم که فرمود "و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الاالعالمون"،پس چرا علمای ما فقط مردم را در این امثال نگه داشته اند؟ چرا به عقل دعوت نمیکنند؟
واقعا برنامه های مذهبی رادیو و تلویزیون،چقدر بار علمی دارن(به جز درصد کمی).مردم دین ستیز شدند.فقط به عنوان یک سربار به اسلام نگاه میکنند.ما به جای تعریف کمال و تشویق برای ملبس شدن و زیبنده شدن به کمالات حقیقی انسانی،دائما دم از سوزانندگی آتش میزنیم...خوب این خدا چرا آفرید تا عذاب کند؟!!
چرا شهوت داد تا عقرب و مار و چاه و زنجیر فراهم کند؟!!
در مرحله اول باید این سوالات به صورت "علمی"،یا پاسخ داده بشه،و یا اصلا رفع بشه و شخص به این تنیجه برسه که سوال غلط است،بلکه همه چیز عین حق است.
در مرحله بعد میتونیم تعریفی برای اخلاق بیاوریم.

یا حق باسلام خدمت همه بزرگواران . به نظر من برای اینکه جامعه اخلاقی داشته باشیم باید اکثر افراد جامعه (که از پدر و مادر شروع میشود ) وارد متن قرآن و عترت و احادیث شوند . من به عنوان کوچکترین عضویک خانواده قرآنی میگویم کاربرد قرآن و احادیث زمانی برای ما عملی میشه و روی اخلاق و عمل ما تاثیر میذاره که حداقل با همه مفاهیم اون روزانه و مداوم مانوس باشیم(البته در درجه اولآمعصوم فرموده ) چون خصوصیت انسان ، نسیان و فراموشی است ممکن شما یک بار یک روایت اخلاقی یا آیه اخلاقی را بخوانید اما زود فراموش میشه مخصوصا با مشغله هایی که الانه افراد درگیرش هستند برای همین آیات تکراری و شبیه هم زیاد داریم همه اش تذکر به ماست . اگر لحظه ای و روزانه خودمان را عملا به دریای بیکران قرآن و عترت بسپاریم مخصوصا حفظ قرآن و نهج البلاغه که دیگه نور علی نوره این کار شدنی است ای کاش که در آموزش پرورش فرهنگ سازی بشه . ائمه ما از ما عمل درست میخواهند خالص میخواهند قرآن و کلام معصوم نورانیت عجیبی دارند انشاالله قدربدانیم چون همه زندگی در همین دو است دنیا و آخرت ....یک چیز بسیار موثر دیگه زیارت حضرات معصومین علیهم السلام و مشرف شدن به مشاهد شریفه ایشان است هر چه بیشتر و بامعرفت تر بهتر .مخصوصا کربلا ....الهی که دستمان را هم بگیرند نمیدونم این حرفا شاید عملا الانه به درد کمتر کسی بخوره اما حداقل برای دل خودم زدم چون در این وادی زیبا قدم میزنم و دوست دارم تمام انسانهای روی زمین این را بچشند و درک کنند . به امید فرج مولایم صاحب الزمان:Gol:

بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت همه عزیزان و تشکر از سرور ارجمندم جناب اویس که دعوت حقیر را پذیرفته و در این بحث شرکت کردند.
استاد،کلام شما کاملا درست و بر مبنای رصین حکمت الهی است.اما بنده نگفتم که در اثر تکوینی تغییری حاصل می شود؛بلکه عرض کردم که مانند بحث مصلحت سلوکیه ،خداوند در موضع جهل واقعی(کوتاهی از جانب ما نباشد)، به مصداق اسم جبّارش ،از ناحیه ای خسارت وارده را جبران می کند.
در مصلحت سلوکیه همانطور که عرض شد شیخ انصاری رحمة الله علیه می فرمایند:(بدون آنکه تغییری در واقع ایجاد شود)یعنی همانطور که جنابعالی به درستی فرمودید در تکوین تغییری ایجاد نمی شود و همچنین جناب شیخ چنین ادامه می دهند که:(یا بر آن عمل که به وسیله مکلف صورت گرفته مصلحتی بار گردد،تنها به جهت عمل بر طبق اماره، آن مصلحتِ فوت شده تدارک شده و جبران می گردد.)یعنی چون عمل با تلاش و دقت کافی انجام شده و کوتاهی صورت نگرفته است،که شیخ این تلاش و عدم کوتاهی را با عبارت (عمل بر طبق اماره)می رسانند،این جبران از ناحیه خداوند صورت می گیرد.
حال جبران خداوند چگونه است؟محل بحث نیست،مثلا می تواند توفیق انجام عمل صالح باشد یا هر چیز دیگری.
به عقیده بنده عاقلانه و منصفانه نیست ،شخصی که تلاش خود را کرده و هیچ کوتاهی ندارد گرفتار عواقب منفی ناشی از اثر تکوینی بشود(برای مثال در خوردن گوشتی که ذبح شرعی نشده است).نظر یا به تعبیر دقیق تر،نظریه بنده اینست که خداوند به طریقی جبران می کند.حال اینکه قاطبه بزرگان در این باب نظر روشنی ندارند و به صورت مبهم بحث اثر تکوینی را مطرح می فرمایند.
خدمت دوستان فرهیخته ام مجددا تأکید می کنم که این یک نظریه است و تقاضا دارم نظر و مناقشه خود را اعلام کنند.
نکته:این که بنده می گویم(نظریه)از این باب است که متأسفانه باب شده است افراد زیادی از نزد خود حکمی قاطع در مورد امور مختلف بیان می کنند و اصلا حاضر به چون چرا کردن دیگران نیز نیستند. این کار بسیار ناپسند است و علاوه بر رذیله اخلاقی بودن برای آن فرد،ممکن است بدعت یا نسبت نابجا محسوب شود.
بنده با وجودی که این بحث را با علمای متعددی مطرح کرده ام،بازهم قائل به کامل و درست بودن آن نیستم.احتمال قیاس باطل ،خصوصا در بحثهای معرفتی،بسیار وجود دارد. اللهم وفقنا لما تُحبُ و ترضی.آمین

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان فرهیخته و بزرگوارم خصوصا جناب استاد و جناب بصیر
از بذل توجه همه حضرات به مطالب این حقیر بسیار سپاسگذارم و از جناب استاد نیز بسیار متشکرم که اینچنین با ادب و سعه صدر فراوان پیگیر مباحث و مطالب این پست هستند.
به نظر حقیر حتی آنجا که هیچ کوتاهی از جانب ما صورت نگرفته باشد اما صرفا به جهت جهل ما به واقعیت اشیاء بر خلاف حکم تکوینی ثابت در اشیاء قدم بگیریم باز هم نمیتوان از اثرات سوءِ وضعی(تکوینی) آنها در امان بود ولو اینکه خداوند با اسم جبارش بر ما تجلی نماید.
نکته ای که در اینجا بسیار ظریف و لطیف است آن است که بر اساس مبانی عرفانی و با در نظر گرفتن سنخیت میان غذا و مغتذی، تجلی خداوند با اسماء و صفاتش صرفا محدود بر اسماء و صفات اشیاء می باشد یعنی هرجا که خداوند با اسماء و صفاتش و نه با همه آنها و نیز نه با ذات خویش، بر موجودی تجلی نماید بدانید که بر اساس سنخیت میان غذا و مغتذی، این تجلی در حیطه اسماء و صفات آن موجود خواهد بود و نه مربوط به ذاتیات اشیاء، تجلی خداوند بر ذاتیات اشیاء فقط در آنجا است که خداوند با تمامی اسماء و صفاتش و یا با ذات خویش در آنها متجلی شود.
مثلا اگر خداوند با اسم غفور یا غفارش بر ما تجلی کند تاثیر آن محدود به ببخشش گناهان ما خواهد بود. نکته دقیق در اینجا است که بعد از تجلی خداوند با اسم غفور یا غفارش اگر چه گناه انسان پاک می شود و خداوند بواسطه این گناهان او را مستحق عذاب و عقاب اخروی نخواهد کرد اما باید توجه داشت که این تجلی خداوند با اسم غفار و غفورش همه آثار گناهان را در نفس از بین نمی برد و در اصطلاح همه ذاتیات انسان را دچار تغییر و تحول نمیکند مگر آنکه خداوند با همه اسمایش در ذات انسان تجلی نماید که البته این نوع تجلی، تغییر و تحول ذاتی انسان را نیز در پی خواهد داشت.
لذا فرموده اند انسانی که مورد بخشش الهی قرار گرفته است لوح جانش بسان صفحه ای است که خطوط سیاه گناه از آن پاک شده است و بدیهی است فرق است میان کسی که اصلا گناه نکرده با آنک گناه کرده و با توبه گناهش بخشیده شده است چه اینکه فرق است بین صفحه ای که اصلا در آن خطی نوشته نشده است با صفحه ای که نوشته شده و پاک شده است.
همینطور فرموده اند دل کسی را نشکن که اگر چه بعدا پشیمان شوی و از آن فرد عذر خواهی کنی باید بدانی که دل او همچون ظرف چینی شکسته شده بند خورده ای می شود که با ظرف دیگری که نشکسته قابل مقایسه نخواهد بود. همه اینها اشاره به تاثیرات تکوینی موجود در اشیاء است.
در مورد تجلی خداوند با اسم جبارش نیز همین گونه است که باید توجه داشت این نوع تجلی صرفا به اسماء و صفات اشیاء وارد است یعنی همه ذاتیات آنها را در بر نمیگیرد و همه اثرات وضعی و تکوینی موجود در ذاتیات آنها را مرتفع نمی سازد بلکه تاثیر این اسم در انجام تکالیف شرعی، صرفا عذاب و عقاب اخروی را که بخشی از ذاتیات اشیاء است مرتفع می سازد.
فرمودید: «به عقیده بنده عاقلانه و منصفانه نیست ،شخصی که تلاش خود را کرده و هیچ کوتاهی ندارد گرفتار عواقب منفی ناشی از اثر تکوینی بشود» باید توجه داشت اثر تکوینی، دائر مدار علم و جهل و یا سعی و تلاش و تنبلی و کاهلی افراد نیست که بگوییم اگر کسی که همه سعی خود را کرده تا به حکمی دست یابد و هیچ کوتاهی نیز در این باره نداشته عاقلانه و منصفانه نیست که گرفتار عواقب ناشی از اثر تکوینی شود.
مثالی برایتان می زنم اگر کسی به قصد سیراب نمودن و رفع عطش تشنه ای درمانده در بیابان ظرفی آب در اختیارش قرار دهد که از قضا سمّی در آن آب مخلوط بوده و ساقی نیز اطلاعی از آن نداشته، آیا می توان به صرف نیکوئی قصدش مبنی بر رفع تشنگی تشنه، بگوییم که پس این سم نیز نباید در بدن آن فرد تشنه اثر گذار باشد؟!
بدیهی است که سم اثر خود را خواهد گذاشت و اگر خداوند نیز در اینگونه موارد بخواهد با اسمی چون جباریت خویش بر ما تجلی کند باید توجه داشت این تجلی محدود به رفع اثرات اخروی این فعل ساقی خواهد بود، یعنی خداوند، ساقی را بخاطر این عملش در اخرت، عذاب نخواهد کرد بلکه چه بسا به او بخاطر این نیت پاکش ثواب هم بدهد اما آن ثواب و آن تجلی خداوند با اسم جبارش، به معنی رفع همه آثار وضعی آب سمّی نیست.
از حسن توجه همه حضرات کمال تشکر و قدردانی را دارم.

موضوع قفل شده است