آیا حضرت امیر المومنین امام علی علیه السلام پشت سر خلفا نماز خوانده است؟
تبهای اولیه
[FONT=Arial Black]منبع: اولین نظر(سوال اهل سنت) از لینک زیر
[FONT=Arial Black]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1320
در همین لینک مزبور یکی از مخالفین(بی ادب و بی نزاکت ضمن اهانت) در قسمت نظرات شبهاتی مطرح کرد ...یکی از شبهات(البته با نگارش خودم زیرا او خیلی بی ادب و هتاک بود)
مگر حضرت علی (ع) علم غیب نداشت ؟اگر علم غیب داشت و می دانست آنها قصد ترور اورا دارند چرا اقدامی برای حفظ جانشان نکردند ؟ایا این با علم غیب حضرت علی(ع) در تضاد نیست؟
جواب:
حضرت علي همانگونه كه علم غيب داشت كه ميخواهند ايشان را بكشند ، علم غيب داشتند كه آنها نميتوانند !
سلام علیکم
من شنیده ام امام علی (علیه السلام) پشت سر آن (لعنه الله) نماز فرادا خوانده اند.
(شنیده ام) (یعنی به سند ضعیف)
سلام علیکم
توجه به شرايط اسلام و مسلمانها پس از رحلت پيامبر، درك بهتري از درستي روش امام در پي گيري روش مسالمت آميز با خلفاء، به دست مي دهد. مردم قبائل مختلف شبه جزيره عربستان در سالهاي آخر عمر پيامبر به اسلام روي آوردند، لذا هنوز ايمان واقعي در دل آنها ريشه نگرفته بود و هر حادثه اي هر چند كوچك مي توانست تزلزل اعتقادي آنها را فراهم آورد خطر ديگري كه جهان اسلام، با آنها مواجه بود مسئله ارتداد بود به اين معنا كه پس از مرگ پيامبر گروهي از قبايل تازه مسلمان، با حكومت مركزي به مخالفت برخاسته و از پرداخت ماليات اسلامي، امتناع نمودند، علاوه بر اينها خطر مدعيان نبوت مانند مُسيلمه و سَجاح و طُليحه، كيان اسلام را تهديد مي كرد. با توجه به اين شرايط حساس بود كه امام جهت حفظ وحدت مسلمين و جلوگيري از بروز جنگهاي خونين داخلي، مصلحت ديد كه با خليفه بيعت نمايد.
امام (ع) در تحليل موضع خود مي گويد: و ايم الله لو لا مخالفه الفرقه و ان يعود الكفر و يبور الدين لكنّا علي غير ما لنا لهم عليه.(شرح نهج البلاغه، ج1، ص 307)(به خدا سوگند اگر ترسي از بروز اختلاف و بازگشت كفر و از بين رفتن دين نبود، رفتاري غير از آن چه انجام داديم، در پيش مي گرفتيم.)
پس ضرورت وحدت ميان مسلمانها و حفظ حوزة اقتدار اسلام در برابر بيگانگان ايجاب مي نمودند كه امام از صف مسلمين خارج نشود. در جمعه و جماعت شركت كند، سهم خود را از غنائم دريافت و خليفه را ارشاد نمايد، البته انجام اين امور، مانع از آن نبود كه علي ـ عليه السلام ـ در هر فرصت مناسب حق خود را اظهار و مطالبه و نسبت به جفاي خلفاء شكايت نمايد، كه خطبه هاي فراواني در نهج البلاغه شاهد اين مدعي است.(امامت و رهبري،شهید مطهری ص 20)
البته سيد مرتضي در خصوص اقتداء امام در نماز به خلفاء معتقد است كه اين اقتداء ظاهري بوده نه حقيقي و علت اقتداء ظاهري امام به خلفاء را غلبه آنها بر قدرت و اينكه امتناع از اقتداء آنها به عنوان دشمني قلمداد خواهد شد، مي داند.(تلخيص الشافي، قم، ج2، ص 158)
سلام
[FONT=Arial Black]طرح شبهه:
اگر در واقع حق با حضرت علي(ع) بود، چرا از حق خود کوتاه آمده است؟ چرا شما نيز همانند حضرت علي (ع) كوتاه نمىآييد؟
[FONT=Arial Black]نقد و بررسي:
اين پرسش و شبهه از دو زاويه قابل تأمل و بررسى است:
1. كوتاه آمدن حضرت علي عليه السلام از حق خودش؛
2. پيروان حضرت علي عليه السلام و مدافعان مكتب اهل بيت هم بايد ساكت شوند و از مذهب و عقائد بر حق شان دفاع نكنند.
[FONT=Arial Black]حضرت [FONT=Arial Black]علي عليه السلام و خلافت خلفا:
موضع گيرى امير مؤمنان حضرت علي عليه السلام در برابر خلفا از مباحث بسيار روشن و مشخص تاريخ است؛ اگرچه برخى با دستكاريها سعى در مشوّش كردن اذهان و تحريف حقايق تاريخى دارند؛ چرا كه مصادر روائى و تاريخى شاهد فريادها و اعتراضات علي عليه السلام به بر گزيدگان سقيفه و پس از آن است، متن ذيل بهترين شاهد و گواه بر اين ادعا است:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757،كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
حضرت علي عليه السلام و عباس گفتگويى پيرامون بعضى از مسائل با ابوبكر داشتهاند كه مهمترين آن بحث پيرامون ميراث پيامبر بوده است، راوى اين گفتگو عمربن خطاب است كه مىگويد:...
ابو بکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علي(ع) و عباس) براى گرفتن ارث نزد وى آمديد، و تو اى عباس ارث پسر برادرت و او نيز ميراث همسرش را از پدرش مىخواست. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چيزى به ارث نمىگذاريم، هرچه باقى گذاريم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خدا مىداند که او راستگو، در مسير درست و تبعيت کننده از حق بود؛ سپس او از دنيا رفت ومن جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نيز دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خداوند مىداند که من راستگو، نيکو کار و در راه درست و تبعيت کننده از حق هستم....
در اين نقل به اعتراف شخص عمر، امام علي عليه السلام؛ خليفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادى خائن مىدانست.
بنابراين، آيا مىشود ادعا كرد كه امام علي عليه السلام كوتاه آمد، و هيچ اعتراض و مخالفتى نكرد؟
و آيا مخالفت و اعتراض از اين روشنتر مىتوان يافت كه با جرأت و شهامت تمام شرط انتقال خلافت كه رعايت سيره شيخين بود را كنار مىزند و روش آن دو را باطل و مردود اعلام مىكند؟
تفتازانى در شرح مقاصد مىگويد:
ثم جعلوا الاختيار إلى عبدالرحمن بن عوف فأخذ بيد علي رضي الله تعالى عنه وقال تبايعني على كتاب الله وسنة رسول الله وسيرة الشيخين فقال على كتاب الله وسنة رسول الله وأجتهد برأيي ثم قال مثل ذلك لعثمان فأجابه إلى ما دعاه وكرر عليهما ثلاث مرات فأجابا بالجواب الأول فبايع عثمان وبايعه الناس ورضوا بإمامته
اختيار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علي را گرفت و گفت: آيا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سيره شيخين حاضرى بيعت كنى؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رأى و اجتهاد خودم مىپذيرم. سپس همين شرط را براى عثمان گفت؛ و او قبول کرد. اين مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتيجه با عثمان بيعت کرد و مردم با او بيعت کرده و به امامت او راضى شدند.
التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاي 791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج 2، ص 296، ناشر: دار المعارف النعمانية - باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.
طبرى نيز در تاريخ خود مىگويد:
ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع على كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة على سنة أبي بكر وعمر قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا على شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة.
هنگامى كه خوارج در کوفه خروج کردند، علي نزد اصحاب و شيعيانش آمد، با او بيعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستى کنى دوست بوده و هرکس را دشمن بدارى دشمن مىداريم. حضرت علي عليه السلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربيعة بن ابوشداد در حالى كه پرچم قبيله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمد ـ او در جمل و صفين حضورداشت ـ امير مؤمنان به وى گفت: بيعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علي به وى گفت: واى بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر به غير سنت رسول خدا عمل کرده باشند، هيچ حقى ندارند؛ با حضرت بيعت کرد؛ حضرت نگاهى به وى نمود و فرمود: قسم به خدا گويا تو را مىبينم که همراه خوارج عازم جنگ شده و کشته شدهاي؛ تو را مىبينم که زير سم اسبان لگد کوب شدهاي؛ عاقبت در روز نهروان با خوارج بصره کشته شد.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 116، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 215، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
هنگامى كه امير مؤمنان سيره ابوبکر و عمر را قبول ندارد چطور ادعا مىکنيد که وى با آنان از روى ميل بيعت کرده و آنان را خلفاى رسول خدا مىدانست؟
و اما بخش دوّم اين شبهه كه كوتاه آمدن شيعه در دفاع از عقائد و آرمانهاى مذهبى خويش بود، نيازمند پاسخ تفصيلى نيست؛ بلكه فقط مىگوئيم: آيا مخالفان مذهب اهل بيت كوتاه آمده و دست از جسارتها، تهديدها، كشتارها، تحريفها و تخريبها برداشتهاند، تا متقابلا شاهد آرامش و سكوت باشند؟
[FONT=Arial Black]نتيجه:
[FONT=Arial Black]
نه امير مؤمنان عليه السلام از مطالبه حق خود دست كشيد و كوتاه آمد و نه دشمنان آن حضرت دست از تهاجم عليه شيعه برداشتهاند؛ بنابراين انتظار بيجايى است كه از شيعيان بخواهيم سكوت نمايند.
لينک فايل pdf ترجمه انگليسي اين متن:
منبع:
[FONT=Arial Black]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=5905&bank=question&startrec=1
سلام
تاریخ به نحوی پیش رفته که خیلی از حقایق را باید هنوز هم ( متاسفانه ) مخفی کرد.
خداوند ، ظالم اول ، ظالم دوم ، ظالم سوم ، ظالم چهارم و ظالم پنجم - یزید - را لعنت کند.
خوب ، این افراد ، به چه کس یا کسانی ظلم می کردند. مسلما اولین مظلوم ، امیر المومنین ، بوده است. و ایشان مجبور بوده برای نجات جانشان ، تقیه هم بکنند.
در نهایت خواستم بگم که اگر خطر از بین رفتن جان ، و در مرحله ی بالاتر ، از دست رفتن تمامیت ارضی و استقلال باشه ، شاید بشود تقیه کرد و خیلی از حرف ها رو نزد.
[/B][/SIZE]
عمر به او گفت: تو را براي بيعتي فرا خوانده ايم که مسلمانان، بر آن اجتماع کرده اند.
[/B][/SIZE]
من، با همان استدلالي که بر انصار احتجاج کرديد، بر شما احتجاج مي کنم. ما در زندگي و مرگ، به محمّدصلي الله عليه وآله نزديک تريم؛ چرا که ما، اهل بيت او و نزديک ترينِ مردم به او هستيم.
پس اگر از خدا مي ترسيد، با ما انصاف بورزيد و در اين امر، آنچه را انصار براي شما شناختند، شما نيز براي ما بشناسيد».
پس، عمر به او گفت: اي مرد! تو رها نمي شوي، مگر آن که همان گونه که بقيّه بيعت کردند، بيعت کني.
حضرت علي عليه السلام گفت: «من هم از تو نمي پذيرم و با کسي بيعت نمي کنم؛ چرا که از او در بيعت گرفتن، سزاوارترم».
پس، ابو عبيدة بن جرّاح به او گفت: اي ابو الحسن! به خدا سوگند، تو به اين امر به خاطر فضل و سابقه و خويشاوندي ات سزاواري؛ امّا مردمان بيعت کردند و به اين پيرمرد، راضي شدند. پس تو هم به آنچه مسلمانانْ راضي شدند، راضي شو.
علي - که خداوند گرامي اش بدارد - گفت: «اي ابو عبيده! تو امين اين امّتي. پس، از خدا درباره خودت پروا کن، که اين روز، روزهايي در پشت سر دارد و براي شما شايسته نيست که حاکميّت و قدرت محمّدصلي الله عليه وآله را از خانه و درون اتاقش بيرون بکشيد و به خانه ها و درون اتاق هايتان ببريد؛ زيرا قرآن، در اتاق هاي ما نازل شد و ما، معدن و منشأ علم و حکمت و دين و سنّت و واجباتيم و ما از شما به کارهاي مردم، آگاه تريم. پس، از هوا و هوسْ پيروي نکنيد، که بي ارزش ترين سهم، نصيب شما مي شود».
[/B][/SIZE]
حضرت علي عليه السلام به او گفت: «اي بشير، واي بر تو! آيا وظيفه اين بود که [ جنازه ]پيامبر خدا(ص) را در خانه اش رها سازم و [ هنوز] او را به مدفنش نبرده، بيرون بيايم و بر سر خلافت، با مردمْ کشمکش کنم؟!».[FONT=Arial Narrow][1] .
[/B][/SIZE]
بني هاشم و زبير - که خود را از بني هاشم مي شمرد -، در خانه حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام گرد آمدند. (و حضرت علي(ع) همواره مي گفت:«زبير، پيوسته از ما اهل بيت بود، تا آن که پسرانش بزرگ شدند و او را از ما جدا کردند» ).
[/B][/SIZE]
[/B][/SIZE]
عمر و گروه همراهش، از جمله:اُسيد بن حُضير و سلمة بن اسلم، به سوي خانه فاطمه عليها السلام رفتند.
عمر به [ افراد داخل خانه] گفت: بياييد بيعت کنيد. آنان خودداري ورزيدند و زبير با شمشيرش به سوي آنها بيرون آمد.
[/B][/SIZE]
[/B][/SIZE]
گفت: «من از شما به اين امر، سزاوارترم. با شما بيعت نمي کنم و سزاست که شما با من بيعت کنيد. اين حکومت را از انصار گرفتيد و بر آنان به خويشاوندي با پيامبر خدا استدلال کرديد و آنان هم زمام امور را به شما سپردند و کار را به شما وا نهادند.
[/B][/SIZE]
[/B][/SIZE]
حضرت علي عليه السلام به او گفت: «اي عمر! شيري را بدوش که سهمي از آن براي توست. امروز، کار ابو بکر را محکم کن تا فردا آن را به تو باز گردانَد. هان! به خدا سوگند، سخنت را نمي پذيرم و با او بيعت نمي کنم».
ابو بکر به او گفت: اگر با من بيعت نکني، تو را وادار نمي کنم.
ابو عبيده به او گفت: اي ابو الحسن! تو جوان هستي و اينها ريش سفيدان قومت (قريش )اند. تو تجربه و شناخت آنان را در کارها نداري و ابو بکر را براي اين کار، از تو نيرومندتر مي بينم و تحمّل و قوّت و طاقتش را بيشتر. پس، اين کار را به او بسپار و بدان راضي شو؛ چرا که اگر تو زنده بماني و عمرت طولاني شود، شايسته اين امر هستي و به خاطر فضل و خويشاوندي و سابقه و کوشش هايت، سزاوار آني.
حضرت علي عليه السلام گفت: «اي گروه مهاجران! خدا را، خدا را [ در نظر بگيريد]! قدرت محمّدصلي الله عليه وآله را از خاندانش بيرون و به ميان خود مبريد و خاندانش را از حقّ و جايگاهشان در ميان مردم محروم مکنيد، که - اي گروه مهاجران! - به خدا سوگند، ما اهل بيت، از شما به اين امر سزاوارتريم.
[/B][/SIZE]
بشير بن سعد گفت: اي علي(ع)! اگر انصارْ اين سخن را پيش از بيعت با ابو بکر از تو شنيده بودند، دو نفر هم بر سر تو اختلاف نمي کردند؛ امّا [ اکنون] ديگر بيعت کرده اند.
حضرت علي عليه السلام به خانه اش باز گشت و بيعت نکرد و در خانه اش بود تا آن که حضرت فاطمه عليها السلام در گذشت؛ سپس بيعت کرد.[FONT=Arial Narrow][2] .
- [FONT=Arial Narrow]الردّة:46. نيز، ر.ک:الاحتجاج:36/182/1، المسترشد:123/374.
- [FONT=Arial Narrow]شرح نهج البلاغة: 11/6، بحار الأنوار:60/347/28.
http://dorenajaf.valiasr-aj.com/include/VIEW.php?bankname=LIST&code=2169&RADIF=14
سوال:
چند روز بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، به زور به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حمله كردند و از حضرت علي (عليه السلام) بيعت گرفتند. از طرفي هم تا وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) زنده بود، حضرت علي (عليه السلام) با ابوبکر بيعت نكرد. آيا آن بيعت، اختياري بود؟
جواب:
بايد اول ببينيم معناي بيعت چيست؟ بيعت، پيماني است ميان يك شهروند و يك حاكم در راستاي حمايت از منويات و برنامههاي آن حاكم. در تاريخ هم آمده كه اگر بيعتي صورت ميگيرد، تسليم منويات حاكم و برنامهها و كارهاي حاكم شدن و از او اطاعت كردن است. در معناي بيعت، اختيار و ميل قرار دارد و اگر كسي بخواهد با زور بيعت كند، به آن بيعت نميگويند. بيعت، معامله است و دو طرف دارد؛ يعني شما ميفروشي و ديگري ميخرد. اگر جنس شما را به زور به ديگري بدهند و پولش را به زور از جيبش خارج كنند، به اين معامله نميگويند؛ چون معامله دو طرف دارد. بيعت هم همينگونه است.
بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء از ديدگاه شيعه
در رابطه با بيعت امير المومنين (عليه السلام) با ابوبکر، ما در منابع شيعه، يك ضعيف هم نداريم كه امير المومنين (عليه السلام) بيعت كرده باشد. مرحوم شيخ مفيد (ره) ميفرمايد:
و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قط.
آنچه كه محققين شيعه بر آن عقيده دارند، اين است كه علي بن إبيطالب (عليه السلام) به اندازه يك چشم به هم زدن هم با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت نكرد.
الفصول المختارة للشيخ المفيد، ص56
بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء از ديدگاه اهل سنت
در روايتي از [FONT=Times New Roman]صحيح بخاري و [FONT=Times New Roman]صحيح مسلم است آمده است:
مادامي كه فاطمه زنده بود ـ 6 ماه بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و سلم) ـ ، علي با كسي بيعت نكرد و بعد از اينكه خواستند بيعت بگيرند، علي به ابوبکر پيام فرستاد كه به منزل من بيا و عمر را با خودت نياور كه چشم و تحمل ديدن او را ندارم. وقتي ابوبکر آمد، علي فرمود:
و لكنك إستبددت علينا بالأمر.
تو در حق ما ظلم و استبداد كردي.
صحيح البخاري، ج5، ص83
وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در قيد حيات بود، مردم به حضرت علي (عليه السلام) توجه داشتند و به سخنان او ارزش قائل بودند و وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از دنيا رفت، مردم به حضرت علي (عليه السلام) بهاء نميدادند.
امير المومنين (عليه السلام)، امام است؛ چه مردم بخواهند يا نخوهند و چه بيعت بكنند يا بيعت نكنند. وظيفه امام (عليه السلام) حفظ شريعت، بيان شريعت،واسطه فيض بودن و إقامه عدل است. براي هر كدام از اين وظائف، اگر مانعي پيش آمد، ساير شئون به قوت خود باقي هستند. از ميان اين وظائف، براي اقامه عدل مانع شدند و وقتي نگذاشتند امير المومنين (عليه السلام) خليفه باشد، امير المومنين (عليه السلام) هم نتوانست عدالت را در جامعه پياده كند. اما براي وساطت در فيض، مانعي وجود ندارد. لذا اگر امير المومنين (عليه السلام) گاهي در صحنه حضور پيدا ميكرد و قضاوت ميكرد و مشورت ميداد، معنايش اين نيست كه با ابوبکر همكاري داشت، ته، امام (عليه السلام) به وظبفه خودش عمل ميكرد. وظيفهاش تبيين احكام و حفظ شريعت است و براي انجام وظيفهاش، در مشورتها و قضاوتها شركت ميكرد. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، آن موقعيتي كه امير المومنين (عليه السلام) داشت و ميتوانست احكام الهي را تبيين كند، لذا آمد اين قضيه صوري را انجام داد تا بتواند به آن وظيفهاش عمل كند.
روايت ديگري دارند بر اينكه 3 مرتبه آمدند به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حمله كردند و در مرتبه سوم، حضرت علي (عليه السلام) را كشان كشان به مسجد بردند و در [FONT=Times New Roman]نهج البلاغه آمده است كه مانند شتر دست و پا و دهان بسته، او را به مسجد بردند. [FONT=Times New Roman]الإمامة و السياسة ابن قتيبه دينوري و [FONT=Times New Roman]مروج الذهب مسعودي آوردهاند:
وقتي علي را به مسجد آوردند، هر چه كردند كه علي با ابوبکر بيعت كند، نتوانستند و زور آن را نداشتند. وقتي ديدند اينچنين است:
فمسح أبو بکر يده علي يد علي و علي مضمومة.
در حاليكه دست علي بسته بود، دست خود را به عنوان بيعت، روي دست علي كشيد.
اگر اين بيعت است، بله، حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده است. ولي شما ببينيد كه در كجاي دنيا رسم است يك حاكم دست خود را به عنوان بيعت، روي دست يك شهروند بكشد، آن وقت بگويند كه آن شهروند بيعت كرده، نه آن حاكم. اينها در كتب اهل سنت است. چون گفتيم كه شيعه، يك روايت ضعيف هم ندارد كه حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده باشد. اينچنين بيعتي روز سوم دفن رسول اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد. البته اينكه ريسمان به گردن حضرت علي (عليه السلام) انداختند، من روايت صحيحي نيافتم. ولي اين است كه أباي امير المومنين (عليه السلام) را به دور گردنش پيچاندند و كشان كشان به طرف مسجد بردند. پس بيعت واقعي صورت نگرفته است. اهل سنت هم دو بيعت را نقل كردهاند: يك بيعت صوري و يك بيعت اختياري كه امير المومنين (عليه السلام) در آنجا خليفه اول و دوم را رسوا كرده است.
منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=180
لطفا مجددا بخوانید
بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء از ديدگاه شيعه
در رابطه با بيعت امير المومنين (عليه السلام) با ابوبکر، ما در منابع شيعه، يك ضعيف هم نداريم كه امير المومنين (عليه السلام) بيعت كرده باشد. مرحوم شيخ مفيد (ره) ميفرمايد:
و المحققون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قط.
آنچه كه محققين شيعه بر آن عقيده دارند، اين است كه علي بن إبيطالب (عليه السلام) به اندازه يك چشم به هم زدن هم با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت نكرد.
الفصول المختارة للشيخ المفيد، ص56
بيعت حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء از ديدگاه اهل سنت
در روايتي از [FONT=Times New Roman]صحيح بخاري و [FONT=Times New Roman]صحيح مسلم است آمده است:
مادامي كه فاطمه زنده بود ـ 6 ماه بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و سلم) ـ ، علي با كسي بيعت نكرد و بعد از اينكه خواستند بيعت بگيرند، علي به ابوبکر پيام فرستاد كه به منزل من بيا و عمر را با خودت نياور كه چشم و تحمل ديدن او را ندارم. وقتي ابوبکر آمد، علي فرمود:
و لكنك إستبددت علينا بالأمر.
تو در حق ما ظلم و استبداد كردي.
صحيح البخاري، ج5، ص83
وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در قيد حيات بود، مردم به حضرت علي (عليه السلام) توجه داشتند و به سخنان او ارزش قائل بودند و وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از دنيا رفت، مردم به حضرت علي (عليه السلام) بهاء نميدادند.
امير المومنين (عليه السلام)، امام است؛ چه مردم بخواهند يا نخوهند و چه بيعت بكنند يا بيعت نكنند. وظيفه امام (عليه السلام) حفظ شريعت، بيان شريعت،واسطه فيض بودن و إقامه عدل است. براي هر كدام از اين وظائف، اگر مانعي پيش آمد، ساير شئون به قوت خود باقي هستند. از ميان اين وظائف، براي اقامه عدل مانع شدند و وقتي نگذاشتند امير المومنين (عليه السلام) خليفه باشد، امير المومنين (عليه السلام) هم نتوانست عدالت را در جامعه پياده كند. اما براي وساطت در فيض، مانعي وجود ندارد. لذا اگر امير المومنين (عليه السلام) گاهي در صحنه حضور پيدا ميكرد و قضاوت ميكرد و مشورت ميداد، معنايش اين نيست كه با ابوبکر همكاري داشت، ته، امام (عليه السلام) به وظبفه خودش عمل ميكرد. وظيفهاش تبيين احكام و حفظ شريعت است و براي انجام وظيفهاش، در مشورتها و قضاوتها شركت ميكرد. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، آن موقعيتي كه امير المومنين (عليه السلام) داشت و ميتوانست احكام الهي را تبيين كند، لذا آمد اين قضيه صوري را انجام داد تا بتواند به آن وظيفهاش عمل كند.
روايت ديگري دارند بر اينكه 3 مرتبه آمدند به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) حمله كردند و در مرتبه سوم، حضرت علي (عليه السلام) را كشان كشان به مسجد بردند و در [FONT=Times New Roman]نهج البلاغه آمده است كه مانند شتر دست و پا و دهان بسته، او را به مسجد بردند. [FONT=Times New Roman]الإمامة و السياسة ابن قتيبه دينوري و [FONT=Times New Roman]مروج الذهب مسعودي آوردهاند:
وقتي علي را به مسجد آوردند، هر چه كردند كه علي با ابوبکر بيعت كند، نتوانستند و زور آن را نداشتند. وقتي ديدند اينچنين است:
فمسح أبو بکر يده علي يد علي و علي مضمومة.
در حاليكه دست علي بسته بود، دست خود را به عنوان بيعت، روي دست علي كشيد.
اگر اين بيعت است، بله، حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده است. ولي شما ببينيد كه در كجاي دنيا رسم است يك حاكم دست خود را به عنوان بيعت، روي دست يك شهروند بكشد، آن وقت بگويند كه آن شهروند بيعت كرده، نه آن حاكم. اينها در كتب اهل سنت است. چون گفتيم كه شيعه، يك روايت ضعيف هم ندارد كه حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده باشد. اينچنين بيعتي روز سوم دفن رسول اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد. البته اينكه ريسمان به گردن حضرت علي (عليه السلام) انداختند، من روايت صحيحي نيافتم. ولي اين است كه أباي امير المومنين (عليه السلام) را به دور گردنش پيچاندند و كشان كشان به طرف مسجد بردند. پس بيعت واقعي صورت نگرفته است. اهل سنت هم دو بيعت را نقل كردهاند: يك بيعت صوري و يك بيعت اختياري كه امير المومنين (عليه السلام) در آنجا خليفه اول و دوم را رسوا كرده است.