همراه با مستبصرين-مروان خليفات-چهار نمونه از صحابه-2-مغيره
تبهای اولیه
مغیره و پیشنهاد ولایتعهدى یزید لعنه الله علیه
مغیره ، پیوند میان زیاد و معاویه را به خاطر خرسند نمودن معاویه از خود و دوام عمارتش بر کوفه ، انجام داد و چنین است که عشق به بقاى مقام و ریاست ، او را به گناهى بزرگ مجبور کرد؛ چنانکه پیشنهاد ولایتعهدى یزید را هنگامى مطرح کرد که پایه هاى حکومتش در کوفه ، بار دیگر لرزان شده بود.
مورخان مى نویسند، چون مدت امارت مغیره بر کوفه ، طولانى شد، معاویه قصد داشت او را عزل نماید و به جاى او، سعید بن عاص اموى را منصوب کند. چون این خبر به مغیره رسید، براى آن که وانمود کند خودش از حکومت خسته شده و قصد کناره گیرى دارد، رهسپار شام شد، تا مردم چنین پندارند که مغیره خودش از حکومت استعفا داده است ! اما در راه ، حیله اى به خاطرش رسید و چون به دروازه هاى دمشق رسید، آن را براى همراهانش فاش کرد. او مى دانست معاویه از ایمان برخوردار نیست و در پى پیشنهادى که دنیایش را تامین کند، متاعى خواهد پرداخت و آن متاع ، مى توانست ادامه حکومت مغیره بر کوفه باشد. لذا مغیره ، پس از سبک و سنگین کردنهاى طولانى در راه کوفه تا دمشق ، به همراهانش گفت : اگر من این زمان نتوانم حکومت و امارتى براى شما به دست آورم ، هرگز نخواهم توانست !! این جمله هدف واقعى مغیره از پیشنهاد جدیدش را عیان مى کند؛ لذا خواننده بخوبى در مى یابد که واژه ها و الفاظ رسمى و ظاهر الصلاحى که از این پس از مغیره مى خوانند، در راستاى عملى کردن این نیت ، یعنى به دست آوردن حکومت از دست رفته کوفه است .
مغیره پیش از ورود بر معاویه ، یکسره به دیدار پسرش یزید شتافت ؛ چرا که امکان داشت در بدو ورود بر معاویه ، با عمل انجام شده اى رو به رو شود و حکم برکنارى اش را دریافت کند. لذا پیش از آن که خلیفه را رویت نماید سراغ جوانى حریص به ریاست و مقام رفت ، که بسرعت مى توانست فکر او را با این پیشنهاد تسخیر نماید. وى بر یزید وارد شد و گفت :
همانا سران اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله و بزرگان و پیران قومش ، همه رفته اند و فقط فرزندان ایشان مانده اند و تو در میان آنان از با فضیلت ترین و نیکو راى ترینى ، و به سنت و سیاست ، داناترین کسانى ، نمى دانم چرا امیرالمومنین براى تو بیعت نمى ستاند.
یزید گفت : به نظر تو این کار شدنى است ؟ مغیره گفت : آرى
یزید نزد پدرش رفت و قصه مغیره را با او در میان گذاشت . معاویه مغیره را طلبید و گفت : هان ! یزید چه مى گوید مغیره !
گفت : اى امیرالمومنین ! دیدى که پس از عثمان ، چه خونها ریخته شد و چه تفرقه ها پدید آمد و یزید نیکو جانشینى است . پس بیعت را براى او بگیر. اگر براى تو حادثه اى پیش آید، او پناه مردم و جانشین تو خواهد بود. دیگر نه خونى ریخته شود و نه فتنه اى بر پا گردد.
معاویه گفت : چه کسى مرا کمک خواهد کرد؟
مغیره گفت : کوفه به عهده من و بصره به عهده زیاد، پس از این دو شهر نیز کسى با تو مخالفت نخواهد کرد.
معاویه گفت : بر سر کارت بازگرد و با کسان مورد اعتماد، در این باره مذاکره کن و بیندیش و مى اندیشم !
بدین وسیله ، مغیره در قبال تجدید و تحکیم حکومت کوفه ، یزید شرابخوار و فاسق را به عنوان ولیعهد و خلیفه بعدى بر جامعه ى مسلمین تحمیل کرد و بالاتر از آن ، پایه گذار سلطنتى موروثى شد که تا آن زمان ، سابقه نداشت . او خود به عمق خطایى که براى حفظ مقام دنیوى انجام داده بود، اطلاع داشت ؛ لذا پس از دیدار خلیفه و توفیق در مکرى که کارگر افتاده بود، خطاب به همراهانش گفت : پاى معاویه را به ماجرایى کشانیدم که براى امت محمد صلى الله علیه و آله بسى دیرپا خواهد بود و گرهى پدید آوردم که بدین زودیها گشوده نخواهد شد.
برگرفته از کتاب :لحظات تاریخ ساز خواص- انتشارات قدر ولایت