ویژه نامه ام المصائب حضرت زینب کبری و بنت الحسین علیهم السلام

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

این ویژه نامه تقدیم به ام المصائب حضرت زینب و بنت الحسین علیهم السلام

يه دختری تو خيمه ها خواب اسيری می بينه
خواب می بينه رو صورتش گرد يتيمی می شينه

خواب می بينه گهواره رو دارن به غارت می برن
بـچـه هــا رو تـو قـتـله گـاه بـرا زيـارت می بـرن

خواب می بينه تنگ غروب خيمه هارو می سوزونن
راه فـرار بسته ، بـچـه هـا رو می سوزونن

خواب می بينه که نيمه شب گـم شـده تـو بيابونا
يـه بـانـوی قـد خـمـيـده بـهـش ميـگـه بیـا بيـا

خواب می بينه سـر بـابـا رو نيـزه قـرآن می خـونه
می خـواد لباشـو ببوسه نمی تونه نمی تونه

خواب می بينه به روی مـاه جوهر نيلی می زنن
نانـجيـبـا تـو قتله گاه بـه بـچه سيلی می زنن

خواب می بينه مـحاسن بـابـا تـو دست دشـمنه
به زيـر دشنهء عـدو چه دست و پـايی می زنه

خواب می بينه جلو چشاش سر بابا رو می بُرن
خواب می بينه سواره ها گوشواره ها رو می برن
دانلود فلش این اشعار (پس زمینه ویژه نامه)

همدم تنهایی بابا



سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‏های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‏السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‏هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‏هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‏ات.
سلام بر تو که آتش، کوتاه‏تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‏تر از شام غریبان، زینب می‏شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‏شناسد؛ تورا که آن‏قدر پدر پدر کردی و �یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی� گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‏السلام غوطه‏ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‏السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‏رسد و هرگاه نام تو را می‏نویسم، هیچ واژه‏ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‏ها آیا آبله پاهایت خوب شده‏است؟



محمد کامرانی اقدام

چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد


با گونه‏هایم خنجرت الفت ندارد

سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد

گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست

مادر بگو این حرف‏ها صحت ندارد

مادر بگو این‏قدر بر بابا نتازند

چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد

از خون و خاکستر جدا کن کفترت را

آخر به این گهواره‏ها عادت ندارد

بلعید آتش خیمه‏ها را آه، مادر!

پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد


زیر تازیانه در خرابه های شام

که دیده است که جوجه کبوتری توفان زده را تیر و کمان حواله کنند؟

آه، رقیه! بال های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب های تشنه ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ات را آشنای تازیانه ها کردند.

خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می تواند کرد؟

فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه می کنم و وسعت رنجت را با کوه ها در میان می گذارم.

غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی توانده شست.


معصومه داوودآبادی

بسم الله الرحمن الرحیم
این ویژه نامه بسیار پر بار و واقعا" ارزنده بود
جادارد از مدیر محترم فرهنگی تشکر ویژه داشته باشم:Gol:

خادمی;75782 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
این ویژه نامه بسیار پر بار و واقعا" ارزنده بود
جادارد از مدیر محترم فرهنگی تشکر ویژه داشته باشم:gol:

[="darkgreen"]به نام خدا
ضمن عرض تقدیر و تشکر از حضرتعالی بابت نظر دهی
این ویژه نامه به همت [="red"]همکار علمی سرکار سلیلة الزهرا[/] گرامی و
طرح سرکار[="magenta"] مبین طرح همکار اجرایی[/] و مطالب ارزنده[="#ff00ff"] سرکار نیایش[/] گرامی
ومجموعه مباحث گفتگوی دینی اعم از مدیران و کارشناسان و کاربران بود
که بنده نیز از همه کمال سپاس وقدردانی را دارم.
[/]

به نام خدا
عرض سلام ودرود

فردا دوشنبه 5 دی / 1 صفر المظفر
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به شام

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ساز با ناله ذریه زهرا نزنید

سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید

به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید

گر به دیدار سر پاک حسین آمده اید
اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید

سلام :Gol:

ایام به کام:Gol:


دلی در خون نشسته دوست داری؟

بگو قلبی شکسته دوست داری؟

تورا ای عشق! بی سر دوست دارم

مرا با دست بسته دوست داری؟

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده

سر پیراهن تو جنگ بوده

ولی شرمنده زینب دیر فهمید

که انگشتر به دستت تنگ بوده


میخواستم کتاب بسیار زیبای آفتاب در حجاب را در سایت آپ کنم

که دیدم قبلا انجام شده

کتاب فوق العاده ای ه اگر نخواندید پیشنهاد میکنم حتما بخوانید

التماس دعا:Sham:

علی یارتان:Gol:

ظاهرا قافله ای وارد میدان شده بود - صوتی ورود اهل بیت(ع) به شام

اینجـــــــــــــــــــا


صبر را از که آموخته بود؟




دست هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی.

اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی ها!

صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی دانم!

اما ایمان، هم پای تو بزرگ شده بود.

هم سن و سال هایت، سرگرم بازی بودند؛

اما تو انگار رسالتت بود که انسان را سربلند کنی!

موضوع قفل شده است