معراج پیامبر (ص)
تبهای اولیه
سلام دارم حضور حضار عزیز
سوالی داشتم در مورد معراج پیامبر اکرم (ص)، و این بود که در کتاب معراج آمده است که پیغمبر آنقدر به خداوند نزدیک شده بود که دو کمان با پروردگار فاصله داشت.
با این حساب، مگر خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر نیست؟! مگر خداوند جا و مکان خاص و ثابتی دارد؟!
از دوستان تقاضای جواب دارم
پیروز و موفق باشید
یا علی
کارشناس بحث : شعیب
با سلام خدمت شما دوست گرامی
چون درك محسوسات براي مردم آسانتر است، قرآن و روایات مطالب مهم و عالي را با کنايه ها و تمثيلها بيان کرده تا فهم آنها براي مردم راحتتر باشد و نبايد در معناي اين گونه تشبيهات به دنبال معناي ابتدايي آن بود، بلكه بايد مراد خدا و معصومینت را از اين تشبيهات را فهميد. از جمله اين معاني بلند، بیان مساله تقرب و نزدیکی به ذات مقدس ربوبی است و همچنین نزدیک بودن خدا به انسان ها و تمامی مخلوقات خویش است. و چون بیان این مسایل معنوی بسیار مشکل و گاهی محال است آن را با اصطلاحت و مثال های حسی بیان می کنند تا درک آن برای شنونده ای که آن مساله معنوی را درک نکرده راحت تر باشد
نزدیک بودن خدای متعال به بندگانش احاطة خداوند متعال، آگاهي او بر بندگانش و نياز آنها در همه حال به خداوند متعال است. كه با تشبيه به حساسترين و ملموسترين عضو بدن انسان براي حيات (يعني همان رگ و جايگاه جريان خون) در صدد بيان اين معناي بلند است.
می فرماید:
وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد ( ما آدمي را آفريده ايم و از وسوسه هاي نفس او اگاه هستيم ، زيرا از رگ گردنش(قلبش) به او نزديکتريم ) . (1)
در جریان معراج پیامبر نیز همین گونه است ایشان از لحاظ مقامات معنوی اینقدر بالا رفت که که قرب به پروردگار پیدا کرد و در بیان این معنا آن را به محسوس بیان کردند که آنقدر بالا رفتند که به اندازه دو کمان(و کمتر) با پروردگار فاصله داشتند و این تشبیه معقول به محسوس است
در این که نزدیک شدن انسان به خدا به چه معنی است شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی می آورد:
"موجودات به حسب کمالات واقعی وجودی که کسب می کنند به کانون و مرکز و واقعیت هستی واقعاً نزدیک می شوند. این نزدیک شدن نزدیکی واقعی است؛ جسمانی نیست ولی واقعی و حقیقی است، مجاز و تعبیر نیست، از نوع مقرب شدن یک انسان در اجتماع در نزدیک صاحب قدرت و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست که به معنی این است که آثار لطفش بیشتر است؛ نه، واقعاً پیغمبر از ما به خدا نزدیکتر است، واقعاً امیرالمؤمنین از ما به خدا نزدیکتر است و این قرب، قرب واقعی است و در نتیجه آنجا که ما عبادت می کنیم، عبودیت انجام می دهیم اگر واقعاً عبودیتا ما عبودیت باشد، ما قدم به قدم به سوی خدا [حرکت می کنیم.] باز «قدم» هم که من می گویم تعبیر است، دیگر این کلمات اینجا درست نیست. «سیر» بگوییم؛ چون اشخاصی نظیر علی بن الحسین علیه السلام در اینجا تعبیر کرده اند ما هم تعبیر می کنیم. امام علی بن الحسین می گوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَجِدُ سُبُلَ المطالِبِ اِلَیکَ مُشرَعةً و مَناهِلَ الرَّجاءِ لَدَیکَ مُترَعةً و اَعلَمُ اَنَّک لِلرّاجین بِمَوضِعِ اِجابَةٍ و لِلمَلهوفینَ بِمَرصَدِ اِغاثَةٍ تا آنجا که می گوید: وَ اَنَّ الرّاحِلَ اِلیکَ قریبُ المسافَةِ خدایا آن مسافری که به سوی تو حرکت و کوچ می کند راهش نزدیک است، راههای خیلی دوری نباید طی کند، مسافتش نزدیک است."(2)
حال در باره این که این قوسین چیست در بین مفسرین و عرفا اقوال مختلف است:
یکی اینکه «قاب» به معنای مقدار است و «قوسین» نیز تثنیه قوس است و قوس به معنای کمان(وسیلهای معروف برای تیر اندازی) است.(3) ظاهراً منظور این است که اگر دو کمان را از طرف زه به هم بچسبانیم شکل دایره درست می شود؛ در نتیجه قاب قوسین یعنی مقدار قطر دایره کمان. احتمال دیگر اینکه قوس به معنای چیزی که مقیاس و معیار برای اندازه گیری است و چون در آن زمان ذراعِ دستِ انسان، مقیاس برای اندازهگیری طول بوده است؛ بنابر این، قاب قوسین به معنای مقدار دو ذراع است.(4) احتمال دیگر اینکه قاب به معنای مقداری از کمان است؛ یعنی فاصله میان دستگیره کمان تا نوک آن که زه بسته میشود.(5)در این صورت قاب قوسین مقدار نیم دایره کمان است که در حقیقت دو ربع دایره کمان است.
اما آنچه مهم است؛ این است که منظور از این مقدارها در مسائل معنوی چیست؟ زیرا همانگونه که توضیح دادیم فاصله مکانی و جسمانی منظور نیست. اهل معرفت تقریبا اتفاق نظر دارند که منظور از «قاب قوسین» مرتبه واحدیت است و منظور از «او ادنی» مرتبه احدیت است؛ چنانکه صدر المتألهین میگوید: «تعیّن اول همان مقام احدیت وجود است که از آن به «او ادنى» تعبیر شده است، کما اینکه از مقام واحدیت به مقام «قاب قوسین» تعبیر نمودهاند»(6) در توضیح این مطلب میگویند: در تعبیر قاب قوسین چون تثنیه و دوئیت وجود دارد این با مرتبه واحدیت سازگار است؛ زیرا در مرتبه واحدیت اسما و صفات حق تمایز علمی از ذات حق دارند؛ اما مقام احدیت مقام غلبه وحدت است که دوئیت علمی نیز بین ذات و صفات دیده نمیشود؛ از این رو مقام او ادنی همان مقام و مرتبه احدیت است(7)
منابع:
1.« ق آيه 16»
2.آزادی معنوی شهید مطهری
3.طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 262، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
4.همان
5.طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 29، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.
6.صدر المتألهین، سه رسائل فلسفى، ص 136، دفتر تبلیغات اسلام، قم، چاپ سوم، 1387 ش؛ ر. ک: التهانوى، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 111، مکتبة لبنان ناشرون - بیروت، چاپ اول، 1996 م.
7.ابن عربى، ابو عبدالله محیى الدین محمد، تفسیر ابن عربى، ج 2، ص 293، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1422 ق. ر. ک: شرح بر زاد المسافر، ص 227.
با این حساب، مگر خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر نیست؟! مگر خداوند جا و مکان خاص و ثابتی دارد؟!
با سلام
در این که خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر است و چگونگی قرب توضیحاتی گذشت که انشاء الله مفید واقع شده باشد اما آنچه که ممکن است مورد سوال واقع شود اینکه :
چگونه می توان گفت که خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر است و پیامبر آنقدر بالا رفت که به اندازه دو کمان بین او و خدا فاصله بود یا این که گفته می شود که ما از خدا دوریم و باید به او نزدیک شویم این دو مطلب چگونه با هم میسازد؟
در جواب خواهیم گفت که :
در امور معنوی بر خلاف امور مادی اضافه دو مطلب به هم بالسویه نیستند بدین معنی که در امور مادی نسبت دو شی به همدیگر بالسویه است شی الف نسبت به شی ب را بررسی می کنیم اگر الف به ب نزدیک است ب نیز به الف نزدیک است و بر عکس، و این رابطه دو سویه است اگر الف از ب یک متر فاصله داشته باشد ب نیز از الف یک متر فاصله دارد.
اما در امور معنوی و در اضافات اشراقیه می تواند رابطه کاملا بر عکس باشد خدا به بنده خود نزدیک باشد و بنده از خدا دور باشد.
ما به اندازه نواقص خود از خدا دوریم و خدا به اندازه داشته های ما به ما نزدیک است.