ردی مختصر بر شبهه جیش یمن و حدیث غدیر

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ردی مختصر بر شبهه جیش یمن و حدیث غدیر

نویسنده: مقداد علوی

بسم الله الرحمن الرحيم



بررسي شبهه جيش يمن در باب حدیث غدیر خم



در طول تاریخ ، معاندان و حق گریزان ، بعد از عجز و ناتوانی در پنهان ساختن اصل و اصالت حقایق الهی دست به دامن تحریف حقایق شده و بدین سبیل سعی در بی ارزش جلوه دادن و یا منحرف نشان دادن امور الهی داشته اند .

همانند مخالفان دین مبین اسلام که بعد از شکست در مقابل ادله قوی این دین الهی ، اوج نادانی خود را نمایان ساخته و شبهه کردند که همانا قران مجید کلام بهروز ایرانی می باشد و محمد مصطفی – صلی الله علیه و آله وسلم – آن را از یک ایرانی گرفته است و قص علی هذا !

و از آنجا که شیطان در راهنمایی و کمک به این افراد مخالف حقیقت ، از هیچ سعی و تلاشی فرو گذار نکرده است ، این بار در راه مخالفت با اسلام و تبلور آن – یعنی مذهب حقه شیعه – از راهی دیگر وارد میدان شده و شبهه پراکنی می کند .

این بار مخالفان اسلام جای خود را به مخالفان تشیع داده و در مورد واقعه ای قطعی الصدور – که مخالف و موافق به وقوع آن شهادت داده اند – یعنی واقعه غدیر خم تشکیک کرده اند ولی نه از باب اصالت بلکه از باب دلالت .

اسلاف اهل تسنن و به تبع ایشان وهابیت امروز شبهاتی مطرح در باب عدم دلالت مفاد حدیث غدیر در باب امامت بلکه منشاء وقوع این امر را قضیه شکوای لشکریان یمن از امیرالمومنین علیه السلام می دانند و اینکه تنها دلیل اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و در آن گرمای سرزمین حجاز ، مردم را جمع کرده و فرمودند : من کنتب مولاه فعلی مولاه ؛ همانا رد شبهه شکوا کنندگان از لشکر یمن می باشد که :

" هان ای مردم بدانید ! هر کس مرا دوست دارد ، پس علی – علیه السلام – را نیز دوست بدارد "

در این نوشتار برآنیم که ضمن رعایت اختصار ، شبهه مذکور را با استناد به منابع تاریخی اهل تسنن و روایات صحیح ایشان پاسخ دهیم.

شبهه جیش یمن



بر اساس آنچه که از کتب اهل تسنن بر می آید ، اولین کسانی که شبهه جیش یمن را بیان کرده و حدیث غدیر را تالی آن می دانستند به ترتیب : بیهقی در " الاعتقاد " ص 354 ؛ ابن کثیر در " البدایه و النهایه " ج 5 ص 122 و 227 ؛ ابن حجر مکی در " الصواعق المحرقه " ج 1 ص 109 .

بعد از این علما نیز دیگر اعاظم اهل تسنن نیز این مطلب را بیان کرده اند همانند : دهلوی در " تحفه اثنی عشریه " و ناصر القفاری در " اصول مذهب الشیعه " .

ما حصل شبهه ای که این علمای سنی مطرح کرده اند این است که :

بُريْده، يکي از صحابه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از يمن آمد نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و شکايت حضرت علي عليه السلام را مطرح کرد. سخن صحابه را براي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بازگو کرد و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هم فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه.


آنچه که بعد از تتبع در روایات و اخبار اهل تسنن به دست می آید این است که امیرالمومنین علیه السلام مجموعا 3 مرتبه به یمن رفته اند .

مرتبه اول : برای تبلیغ اسلام در یمن . ایشان فرمانده لشکر بودند و با برخی از قبایل یمن نیز جنگ کرده و مثلا قبایلی همچون همدان نیز به اسلام گرویدند . در این جنگ بود که بریده ( به فرمان خالد بن ولید ) به مدینه رفته و از امیرالمومنین علیه السلام در مسجد مدینه ، شکایت کرد ( صحیح البخاری ج 3 ص 98 ح 4256 کتاب المغازی و غیره )


مرتبه دوم : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، امیرالمومنین علیه السلام را برای انجام قضاوت در میان ایشان ( که تازه به اسلام گرویده بودند ) فرستادند و در این مرتبه اصلا شکایتی انجام نشده است ( مسند احمد ج 1 ص 544 و غیره )


مرتبه سوم : امیرالمومنین علیه السلام برای جمع آوری اموال و زکات به یمن رفتند و در این سفر بود که ایشان بر دیگر صحابه ، امیر و فرمانده بودند . در این سفر بود که امیرالمومنین علیه السلام برای انجام فریضه حج به نزد پیامبر رفتند و البته برخی از اصحاب نیز از امیرالمومنین علیه السلام در مکه شکایت کردند ( سیره ابن هشام ج 4 ص 1021 و تاریخ الطبری ج 2 ص 401 و غیره )

حال بد نیست که به بررسی مختصر روایات در این موارد بپردازیم .

***

در مورد مرتبه اول و قضیه رفتن امیرالمومنین علیه السلام برای دعوت به اسلام ، مربوط می شود به سال 8 هجری و اصلا ارتباطی به
سال 10 هجری و واقعه حجه الوداع ندارد .


زینی دحلان – مفتی شافعی مکه مکرمه – در کتاب " السبره النبویه " ج 2 ص 381 چنین می گوید :

" فی التاریخ سنه عشر وهم لان بعث علی الی همدان لم یکن سنه عشر ، انما کان سنه عشر بعثه الی بنی مذحج ، و اما بعثه الی همدان فکان سنه ثمان بعد فتح مکه "

( رفتن امیرالمومنین علیه السلام به همدان در سال 10 هجری وهم است و در آن سال نبوده است . در سال 10 هجری پیامبر اکرم ، امیرالمومنین را به بنی مذحج فرستادند و اما زمان فرستادن ایشان به همدان برای سال 8 هجری و بعد فتح مکه می باشد . )


گذشته از آن ، روایات اهل تسنن در اینمورد نیز متضمن آن است که این شکایتها نیز در مسجد مدینه انجام شده و اصلا ارتباطی به مکه و حجه الوداع ندارد .

طبرانی در " معجم الاوسط " ج 6 ص 163 از قول بریده چنین می گوید :


" و دخلت المسجد و رسول الله في منزله و ناس من اصحابه علي بابه، فقالوا: ما الخبر يا بريده؟ قلت: خير فتح الله علي المسلمين، فقالوا: ما اقدمک؟ قال: جاريه أخذها علي من الخمس، فجئت لأخبر النبي. قالوا: فأخبره، فانه يسقطه من عين رسول الله. "

( وقتي آمده بودم از علي شکايت کنم و شکايت سپاه يمن را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کنم، داخل مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شدم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم در داخل خانه اش بوده و تعدادي از صحابه هم درب مسجد ايستاده بودند. صحابه گفتند: از يمن چه خبر؟ گفتم: خدا پيروزي را نصيب مسلمانان کرد. گفتند: چرا زود آمدي؟ گفتم: علي يكي از كنيزها را براي خودش برداشته و آمده ام به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خبر بدهم. صحابه گفتند: برو از علي، پيش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شکايت کن تا علي را از چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بياندازي.)




صرف نظر از اینکه این روایت و روایات مشابه آن نشان می دهد که این شکایتها در مسجد نبوی یعنی در مدینه انجام شده و اصلا ارتباطی به واقعه غدیر ندارد ، از اهل تسنن و وهابیت این سوال می شود که : مگر امیرالمومنین علیه السلام چه گناهی کرده اند که باید گروهی از صحابه بیایند و از ایشان یعنی خلیفه چهارم شما شکایت نمایند ؟؟


مگر نه آن است که هر کس به صحابه توهین و جسارت نماید ؛ فهو زندیق ؛ می باشد ولی در اینجا بریده و دیگر صحابه ای به نیت اینکه امیرالمومنین علیه السلام را از چشم پیامبر بیندازند به مدینه می آیند و از ایشان شکایت می کنند ؟؟ و در عین حال بر اساس تئوری موهوم " عدالت صحابه " عادل هستند !!!

ذهبی در " تاریخ الاسلام " ج 3 ص 630 چنین می گوید :

" فتعاقد اربعه من اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم "

( چهار تن از اصحاب رسول الله صلی الله علیه – وآله – وسلم هم پیمان شدند تا به نزد پیامبر رفته و به او خبر بدهند ... )

حال برای ما مشخص نیست که نام این چهار نفر از صحابه ای که قصد شکایت از امیرالمومنین علیه السلام را داشنتند کیستند ؟؟ چرا نام ایشان مخفی می باشد ؟

اگر این مطلب را در مورد یکی از خلفای ثلاثه ( ابی بکر و عمر و عثمان ) بیان می کردند ، اهل تسنن چه موضعی در مورد این چهار صحابه و معتقدان به آن می گرفتند ؟؟

جالب این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز با این عملکرد صحابه بسیار مخالفت کرده و حتی خشمگین شده و چنین فرمودند :

" ما بال أقوام ينتقصون عليا؟ من تنقص عليا فقد تنقصني، من فارق عليا فقد فارقني. "

( پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حال غضب از اتاق بيرون آمدند و فرمودند: چرا عده اي از علي بد گويي مي کنند؟ هر کس از علي بدگويي کند، از من بدگويي کرده و از علي جدا شدن، مساوي است با از من جدا شدن )

معجم الاوسط للطبراني، ج6، ص162 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص128

در روايت ديگر، در مسند احمد، ج5، ص356 و ابن ابي شيبه در مصنف، ج7، ص504 از بريده نقل مي کند:


" فرايت الغضب في وجه رسول الله "

( آثار خشم و غضبت در سيماي پيغمبر را مشاهده نمودم )


از اهل تسنن سوال مي کنيم كه به غضب آوردن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني چه؟


آيا اين عمل، ايذاء پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هست يا نه؟


پس عمل به اين آيه چه مي‌شود؟

إن الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و أعد لهم عذابا مهينا (سوره احزاب/آيه57)


از همه اينها بالاتر اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد بيرون و فرمود:

" ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ انه وليکم من بعدي."

( از جان علي چه مي خواهيد؟ از جان علي چه مي خواهيد؟ ، او ولي شما بعد از من است.)

كلمه «ولي» مثل «مولا» که نيست که بياييم بگوييم «مولا» هفتاد معني دارد. کلمه «ولي» و مخصوصا واژه «من بعدي» تمام احتمالات را کنار مي زند. نمي گويد كه علي، دوست شماست، علي، دوست همه هست، واژه «من بعدي» يعني ولي امر شماست بعد از من.


پس علمایی که می گویند : سپاه يمن از علي شکايت کردند و اين انگيزِه حديث غدير بوده و مسأله بريده را مطرح کردند ؛ عملا بیان می کنند که به تاریخ خودشان نیز واقف نیستند .

***

در باب مرتبه دوم سفر امیرالمومنین علیه السلام نیز بیان کردیم که شکایتی در آن سفر انجام نشد .

***

و آنچه در باب مرتبه سوم سفر امیرالمومنین علیه السلام به یمن نیز بیان می گردد این است که برخی از صحابه از امیرالمومنین علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شکایت کردند .

واکنش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز این چنین بود :

" فقام فينا خطيبا فسمعته يقول : ایها الناس لا تشكوا عليا فو الله إنه لأخشن في ذات الله و في سبيل الله "

( پیامبر برای ما خطبه کردند و شنیدم که می فرمودند : ای مردم ! از علی علیه السلام شکایت نکنید ، به خدا قسم او هر کاري انجام داده است، به خاطر رعايت موازين شرعيه است و او در مسائل شرعي هيچ ملاحظه اي ندارد. )



مسند احمد، ج3، ص86 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص134



بعد از اينکه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شکوائيه بعضي از افراد را شنيد، خطبه خواندند و بعد از خطبه :

" ثم مضى رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم على حجه فأرى الناس مناسكهم و اعلمهم سنن حجهم "

( بعد از خطبه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حرکت کرد براي حج - يعني براي عرفات و منی - و به مردم مناسکشان را نشان داد و سنن و مناسک حج را به مردم يادآور شد و آموزش داد )

تاريخ الطبري، ج2، ص402 - السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج4، ص1022

كه اين روایات باز هم باز ارتباطي به غدير ندارد. اگر چنانچه واقعا حديث غدير، با قضيه شکايت سپاه يمن، پيوندي داشت حداقل بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين خطبه اشاره اي مي کردند يا کنايه اي مي زدند و مي گفتند : مردم! آنهايي که از علي شکايت کرده اند، حرفشان درست نيست. آي مردم! آنهايي که کينه علي در دلشان هست، کارشان درست نيست، آنهايي که از علي رنجيده اند، کار درستي نکردند.و لذا من کنت مولاه فعلی مولاه !!!!


ولی تمامی منابع روایی و تاریخی اهل تسنن اعتراف می کنند که هرگز در خطبه غدیر ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کوچکترین اشاره ای به شکایات صحابه از امیرالمومنین علیه السلام نشده است .

همین بررسی اندک نشان می دهد که علمای اهل تسنن بعد از عجز و ناتوانی از توجیه دلالت حدیث غدیر از باب محبت و یاور و غیره ، این بار دلالت این روایت متواتره را منوط به شکایت گروهی از صحابه کرده اند . که این امر نیز ، گذشته از عدم تطابق تاریخی ، سبب می شود که وجهه دشمنان امیرالمومنین علیه السلام در میان صحابه بیشتر روشن شود و اینکه همین شکوا کنندگان نیز با اینکه از جانب پیامبر مردود شناخته شده و سبب خشم ایشان شدند ، همچنان در نزد اهل تسنن ( که مدعی پیروی از پیامبر هستند ) عادل باشند !!!!!

العبد الاحقر – مقداد العلوی