✿.¸.• مادر گل‌های بهشتی •.¸.✿ویژه نامه ولادت حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها و امام خمینی (ره)

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

من از
"ضرب المثل"ها
بی زارم!
مادرم هزاربار
برای غم و دردهایم
مرده است و
من؛
یک بار هم برایش
تب
نکرده ام!
مادر روزت مبارک!

مادر شدی که نوحه ی فرزند سر کنی
شاید جهان بی خبری را خبر کنی

با تیر آه و نیزه ی صبر غیور خویش
در سینه ی شقاوت دشمن اثر کنی

مادر شدی اگرچه زمانه امان نداد
آغوش خویش وقف سرور پسر کنی

مرثیّه ی بلندِ رثا بوده ای ولی
باید به صبر ، شِکوه ی خود مختصر کنی

با قامت رشادت ، آنقدر خم شوی
تا راحت از حصار مصیبت گذر کنی...

ای سوز ناگزیر دلت مغتنم ! بمان !
تا روح سرد قافله را شعله ور کنی

بنشین و بر مزار پسر شمع شو ، بسوز !
تا شام شوم مظلمه را در به در کنی

تابوت شرحه شرحه ی فرزند را مگر
مانند پاره پاره ی قرآن به سر کنی

در چشم خصم قد بفرازی و اقتدا
به خطبه های زینب خونین جگر کنی

ای آنکه قلب توست مفاتیح فتح عشق
دستم به دامنت که دعا بیشتر کنی

دستم به دامنت که در آغوش سجده ها
باری دعا به حال نزار بشر کنی

وایا به سرنوشتِ ستمکار روزگار
مادر اگر تو باشی و نفرین اگر کنی...

ز بس فرشته است گذر جای ندارد
جبریل سر آورده و پر جای ندارد
بند آمده این راه دگر جای ندارد
با دختر بابا که پسر جای ندارد
امشب شب عشق است، شب مادر باباست
با قبله بگو قبله ی ما حضرت زهراست

بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطه ی با، نقطه ی پیوند تو هستی
آیینه قدی خداوند تو هستی
چیزی بجز از نور خداوند نداری
سوگند خدا گفت که مانند نداری

بانو چه شگفت است هبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که تو داری
آرامش دریاست سکوتی که تو داری

عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد
دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد
تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد
با آلِ علی هرکه در افتاد وَر افتاد
ما سخره ی سختیم که از باد نلرزیم
این درس به ما مادر ما داد نلرزیم

هرجا که بلند است به زیر قدم ماست
بر هرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست
هر بیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست
موجیم که آسودگی ما عَدَم ماست
ما درس جز از محضر اسلام نگیریم
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر تیر توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نفسِ بت شکن ما
در سایه ی زهراست تمام وطن ما
این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد
وین سیره یِ زهراست که دشمن شکنی کرد
دریایِ علی،غیرت طوفانی ات عشق است
ای مرد ترین مرد،رجز خوانی ات عشق است

جایی که ملک چشم کشد گرد محال است
با نام شفا پرور تو درد محال است
جز شیر خدا گرد تو یک مرد محال است
رفتی و جز از تو هما درد محال است
با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند
ای خطبه ی تو غیرت شمشیر خداوند

از روز ازل هر تپشت یاد علی بود
نَبْضَت،ضربانت،نفست ناد علی بود
این هشت فلک فاطمه آباد علی بود
خانم همه ی حرف تو فریاد علی بود
میلاد تو و باز نمک گیر غدیریم
از توست که مانند تو درگیر غدیریم

#حسن_لطفی

مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز

نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین

آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید

بانوی آن تاجدار «هل اتی»
مرتضی مشکل گشا شیر خدا

پادشاه و کلبه ئی ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او

مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق

آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم

تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین

وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان

در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین

سیرت فرزند ها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات

مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوهٔ کامل بتول

بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت

نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش

آن ادب پروردهٔ صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا

گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی بدامان نماز

اشک او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین

رشتهٔ آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است

ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده ها بر خاک او پاشیدمی

#اقبال_لاهوری

شب روزی که سر آمد شب و شب غالب بود
صبح میلاد تو در شعب‌ابی‌طالب بود

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد
شادی شمس و قمر آینه‌شان زهرا زاد

خود تو دانی که ضمیر است "ک"‌ اعطیناک
با که در گفت و خطاب است خدای لولاک

روی در عین رسول است و یا عین رسول
روی در اهل بتول است و یا بعل بتول

تن نبی جانش وصی واسطشان کوثر پاک
چیست کوثر به نظر روشن روشنگر خاک

آبها در شط و دریاچه و در بحر سترگ
بیشه و مرتع سبزند و کش از نهر بزرگ

سبزپوشان همه از برکت زهرا سبزند
سبزد ارزد نشنیدید چرا می‌ارزند

به فرو چشمه آبند و به فرا چشمه نور
برِ ما سور و سرور‌اند و برِ غیر تنور

تن چو هیمه اگر نور شود نار شود
این اگر گوهر دین گُستی و زُنّار شود

ای تو هم عهد محمد ز علی روی متاب
آفتاب تو به روز است و به شب در مهتاب

حضرت ربط تن و جان گل مولا زهرا
همچو حق خدمت تو بر همه اولا زهرا

همچو نکبا که زغم خاک کند بر سر گاه
خاک بوسان بقیعیم و نجف بر درگاه

نور جاری تویی از مهر تو گیتی شاداب
ای تو چون آب روان تشنه حق را دریاب

وجه حقی تو و بابای تو شویت با تو
مع حقید و ملک رهرو کویت با تو

سبز و سرخند دو فرزند تو و زر زینب
سر و بی برگ و بر از سوگ برادر زینب

سبزه باغ تو را سوخته داغ تو را
سوگ هر لاله که روییده در این باغ تو را

مادر آبی و مامای زمینی زهرا
دختر و مادر آبای امینی زهرا

رؤیت طلعت خورشید به این دیده کور
مهر من چشم بد کفر از آیینت دور

حالیا حرفی از این گنگ مُرَمَّد بشنو
از علی بن علی بن محمد بشنو

#علی_معلم

از زمزم مهربانی‌ات می‌نوشم
تنپوش محبت تو را می‌پوشم

ای خوب! فرشته‌ی زمینی، مادر!
لالایی عشق را بخوان در گوشم

#رضا_اسماعیلی

ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق می‌کند آیا که چند سالش بود

حریم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به‌زیر بالش بود

وجود خون خدا را به شیر خود پرورد
بزرگ کرب‌و‌بلا طفل خردسالش بود

به یک تجلی او ماه عالم‌آرا شد
مقام آینگی وجهی از کمالش بود

پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت
چراغ کوچة شب قامت هلالش بود

زمین شب‌زده را مثل روز روشن کرد
به هشت‌و‌چار چراغی که یک مجالش بود

یک قصه‌ی عاشقانه‌ی زیبایی
از عالم نور، عالم بالایی

تقدیر تو مادریست ای زن! آری
هم‌قبله و هم‌قبیله‌ی زهرایی

#رضا_اسماعیلی

دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو
هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست
عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! ـ تا کور شود ابترـ
دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه
منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد
هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد انسیه حورایی

آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر
آن روز تو می‌آیی ای جلوه‌ی زیبایی!

هم دختر طاهایی هم همسر مولایی
قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم
هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی"

#قاسم_صرافان

عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت
اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه ست

باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق...
هـرذره ای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست...

هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت
در آرزوی بوسه ای از پای فاطمه ست

عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود
در آرزوی فـیــض نـفـس هـای فـاطـمـه ست

موسی که با عصاش دل بحر می شکافت
بی بادبان فــتـاده به دریــای فـاطـمه سـت

مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او
مریم کنیز زینب کبرای فاطمه ست

او زن بُــوَد ولـــی بــه خــداونـد تا به ابد
مردانگی خلاصه ی معنای فاطمه ست

امــا بــه جـز عـلـی که سزاوار مدح اوست؟
آری فقط علیست که همتای فاطمه ست

رخسار نیلی و قدِ خم ، بازوی كبود
این ها همه نشان ز تولای فاطمه ست

فاطمه زیباترین واژه هاست
فاطمه ناموس شاه لافتی است

فاطمی بودن تشیع بودن است
فاطمه راه علی پیمودن است

فاطمه آلاله آلاله هاست
فاطمه سوز و گداز ناله هاست

فاطمه گنجینه ای از خاتم است
فاطمه چشم و چراغ عالم است

فاطمه روح علی جان علیست
فاطمه هم عهد و پیمان علیست

فاطمه تفسیر یاسین است و بس
باغ هستی را گل آذین است و بس

فاطمه سبزینه سبزینه هاست
فاطمه آوای وای سینه هاست

نی توان گفتن زنی مانند اوست
قلب احمد از ازل پیوند اوست

فاطمه از هر پلیدی عاری است
فاطمه فرهنگی از بیداری است

فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان

فاطمه یعنی ثریا تا سمک
فاطمه یعنی مدینه تا فدک

فاطمه دریای عصمت را در است
فاطمه جامی است کزکوثرپراست

فاطمه راز هزاران رازهاست
فاطمه خود برترین اعجاز هاست

کعبه را آیینه روی فاطمه است
پنج تن را آبروی فاطمه است

فاطمه یک یادبود ماندنی است
فاطمه تنها سرود خواندنی است

فاطمه علامه ساز مکتب است
فاطمه آموزگار زینب است

فاطمه رمز تماس با خداست
فاطمه تاج عروسان سماست

آسمان هم خاکسار فاطمه است
یا علی مولا شعار فاطمه است

❀ به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها

هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند
آیینۀ تمام نمای خدا تویی

میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای
تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آلِ عبا تویی

غیر از علی نبود کسی هم‌طراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟

شوق شریفِ رابطه‌های حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهورِ زمزمه‌های زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است،
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

شوق تلاوت تو، شفا می‌دهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
می‌گفت مادرم به تضرع: بیا، تویی

آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریب‌وار
می گفت صبح زود به باد صبا، تویی

هنگام حشر جز تو شفاعت‌کننده نیست
تنها تویی شفیعۀ روز جزا، تویی

در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
رازِ رسالت همه ی انبیا تویی

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا، تویی

قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشفِ همه آیه‌ها تویی

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی

من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

پهلوشکسته‌ای تو و من دل شکسته‌ام
دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی

ذکر زکیّۀ تو شب و روز با من است
بی‌تاب و گرم در نفس من رها تویی

کی می‌کنم نگاه به این لُعبتان کور
با من در این سراچۀ بازیچه تا تویی

پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی

گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمی‌گذاشت بگویم «شما» تویی

باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی

شاعر: مرتضی امیری اسفندقه ‎