ღღ زن..... ღღ نقدی محترمانه بر اشعار گردآوری شده

تب‌های اولیه

181 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نگآه هــا که هرزه باشد...

حتی اکر با حجـــاب ترین، در عالم هم باشی....

همان گونه که میخواهند تصورت میکنند

فکری به حال مغز های فاحـــشــهـ کن نه حجـــاب من...



میخواهم از خودم بگویم؛ منظورم از خود، من نیست…
صبر کن… مرا خواهی شناخت.
چه فرقی میکند که نامم چیست، چند سال دارم، کجا زندگی میکنم، چه کاره هستم و بضاعت خانوادهام کم است یا بیش… برای شناختن من کافیست که بدانی من یک دخترم، دختری از سرزمین ایران، از نسل آریایی و آن گونه که از کوروش و منشورش، از بقایای پرسپولیسش پیداست، روزگاری مهد تمدن بوده است.خلاصه بگویم من دختر هستم و برای این بودن هیچگاه در چارچوب عرف جامعهام نگنجیدهام. برای این که پیش از دختر بودنم احساس انسان بودن داشته باشم، باید همه چارچوبها را بشکنم و همه عادتها را خرق کنم.من در عصری زندگی میکنم که پهنهی دنیا را دهکدهی جهانی تشکیل داده است و زن و مرد در آن فارغ از هرگونه عنوان و نژاد و ملیتی بر طبق استعداد و تواناییهایشان نوع زندگی خود را انتخاب میکنند، ولی من تنها به یک دلیل ساده نمیتوانم آن گونه که میخواهم باشم… “دختر بودن.”چون دخترم برای همه چیز باید اجازه بگیرم، از مدیرم، از پدرم، از همسرم و اگر چنین نکنم، مدیرم مرا اخراج میکند، پدرم مرا طرد میکند و همسرم مرا طلاق میدهد. چرا هیچکس مرا نمیخواهد، چون میخواهم برای خودم زندگی کنم؟! چون دخترم باید منتظر بمانم تا نصف نیمکتهای دانشگاه پر شود، آن وقت برای نیمه باقی مانده به رتبهام نگاه میکنند. چون دخترم برای انتخاب شغل نباید منتظر دستمزد حقیقی خود باشم و اصلاً مهم نیست که من هم به اندازهی مردها و حتی بیشتر از آنها تلاش کردهام، و بماند که حتی باید از بعضی کارها چشم بپوشم چون آن را به یک دختر واگذار نمیکنند حتی اگر از هر مردی شایستهتر باشم.
میدانم که تکراری است ولی اینها دغدغهی هر روز من است، چرا آن را یادآور نشوم؟و چون دختر هستم در مرزهایم محصورم…
ولی من همیشه همه مرزها را شکستهام تا این منی که در وجودم هست نشکند و
آزاد و مستقل باشد.حالا شناختی مرا؟ من ایراندختم، کسی که سایه جنسیتش آیندهاش را تاریک کرده است. هنوز هم پس از گذشت سالها از عصر جاهلیت، دختر بودن دلیلی است برای زنده به گور شدن در گور جاهلیت و عقب ماندگی مردمانمان…اگر چه آنقدر خوشبخت بودهام که وقتی به دنیا آمدم پدرم خوشحال شد که فرزندش دختر است و آنقدر خوش شانس بودهام که همیشه در سایه بهترینها زندگی کرده و درس خواندهام ولی روزگار آنقدر مهربان نبوده که مرا از این نام خلاصی دهد. پس باز هم میجنگم همانگونه که تا به حال به خودم اجازه ندادهام که از هیچ مرد و نامردی فقط به خاطر دختر بودن عقب بمانم، حتی یک گام. میجنگم با این که خستهام از تمام این بیانصافیها…کمی با خودت بیندیش و ژرفتر بنگر، شاید مرا دیدی، نه یک قدم عقبتر از خودت، بلکه در کنارت ای مرد…

زن همیشه زیباست
گاهی انتقــام جو و گاهی عـاشق پیشه
می آفرینــد و گاهی میمیرانــــد !
با هر خطایی دلگیر و با پرســتش آرام میگیرد
گویا ، " زن " نیز طبع خــدایی دارد..

[=microsoft sans serif]من زنم

همان حوایی که تورا از بهشت برین ُآواره ی این کویر اضطراب کرد...

من همان کینه ی کهنه ی هزاران ساله ام...

من بعد از تو آمدم ...

نمی خواهم دوم باشم ولی ...اول هم نمی خواهم باشم...سایه ی تو هم نیستم ...

من می خواهم زن باشم شانه به شانه ی تو...

شیطان تو را نتوانست فریب دهد اما مرا... چرا

راستی هنوز هم نگفته ای چطور با آن همه ادعا گول مرا خوردی...گرچه هنوز هم خام فریب های زنانه ام می شوی و به روی خود هم نمی آوری .. شاید هم اصلا نمی فهمی...

من زن ام یاد گرفته ام سکوت کنم خیلی وقت ها ...گاهی فریاد هایم نیز در سکوت می شکنند ...

وقتی یک جور ی به شال قرمزم زل می زنی ... می دانی قرمز رنگ قشنگیست؟؟

تو از چشمانم فقط مقدار زیبایی اش را می بینی ...غمش را ...حرفش را نادیده می گیری...ولی من خیلی وقتها می خوانم چشمانت را و باز هم سکوت...

تو همیشه پاک تر از من بودی ..و من می شوم بلای آخر الزمان... من عصیان می کنم فقط ...و فقط یاد گرفتی مرا سرزنش کنی که چرا فاطمه (س) نیستم ؟؟؟به من بگو تو چقدر علی (ع) شدی؟؟!!

من دلم را باتو لای همان گل های سرخی که نمی دانم برای چند نفر بردی جا می گذارم ...

من دلم را توی چشمانت جا می گذارم وتو راحت می روی ...روحم زن می شود و تو مرا جا می گذاری...

من زن می شوم...من مادر می شوم ...من زیبا می شوم ...من احساس می کنم ...

شعر می گویم ...

من عجیبم ...اشک می ریزم...من فال های حافظ را اگر اسم تو نباشد باور نمی کنم...

من اگر عاشق شوم ، نمی توانم ...تو اگر عاشق نشوی هم می توانی...

من اگر بی وفا شوم خائنم و تو ...مردی فقط ...

من زنم
مادر بزرگ تنهاست
مادرم تنهاست
و من نیز ....
خدا ما را چقدر شبیهِ خودش آفریده است




حــــــــجــــــــاب بـرایـش مـصــــونیـــت نـشـد وقـتـی ؛

کـلاس پنـجـم دبـسـتان سوار تـاکـسی شـد ، در صـندلی جـلو نـشست و دستی از عـــقب تنــش را لــمس مـی کـرد و حـتی نـمی توانـست از تـــرس جیــــغ بــکـشـد !

حــــــــجــــــــاب بـرایش مـصــــونیـــت نشد وقـتی در شـهر غـریـب ، دانـشجو بود و هــوا تـاریـکـــ بـود ، از دانـشـگاه بـه خـانـه می رفـت و عـده ای کـارگر ساختـمانـی دوره اش کـردند و اگـر جیـــغ و داد نمـی کـرد مـعـلوم نـبـود چـه اتـفـاقـی کـه نـمی افـتـاد ...

حــــــــجــــــــاب بـرایش مـصــــونیـــت نشد وقـتی در دادگـاه ، قـاضـی بـرای آنـکـه کـارش را راه بیـانـدازد پیـشنـهادی بـی شــرمـانه داد !

حــــــــجــــــــاب بـرایش مـصــــونیـــت نشد وقـتی بـه پیـشـنهاد ازدواج همـکـلاسی اش پاسـخ منــفی داد و او پـشـت سـرش او را "فــــــاحـــشـــه" خـطاب کـرد .!

در تـمام این سـالـها حــجـــــاب بـرایش در کـوچه و خیـابـان ، در روز و شب ، در تـهران و شـهـرسـتـان مـــصــونیــــــت نـشـد ....

احــسـاس مـی کـنـم مــحـدودیـتـی را بـهـ نـام "مـــصـــونیــــــت" بـر تـن مــن کــردنـد و مـن در سـرما و گــرما تـحـمــلـش کـردم ، بـدون اینـکـهـ ذره ای احــسـاس امـــنیـــت کـنـم ...

"امــــنیـــــــت" چیــزی نبـود کـهـ بتـواننــد آن را با " لــبــــاس مــــــــن " در جـامـعـه ایــجــاد کـننـد .

حــــــــــجــــاب بـرای مـن چیـزی جـز "مــــــــحدودیـــــت" نبـود ،

امـــــنیـــــت را بــایــد در جـــــای دیــــــگـــــــری جــــســت و جـــو مــــی کـــردنـد ...



من زن هستم.
میگویند مرا آفریدند از استخوان دندهی چپ مردی به نام آدم، و حوایم نامیدند؛ “یعنی زندگی” تا در كنار آدم “یعنی انسان” همراه و هم صدا باشم.
میگویند: میوهی سیب را من خوردم، شاید هم گندم را، و مرا به نزول انسان از بهشت محكوم مینمایند. بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمانشان باز گردید، مرا دیدند، مرا در برگها پیچیدند، مرا پیچیدند در برگها تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا كنند.
نسل انسان زادهی من است من “حوا” فریب خوردۀ شیطان.
و میگویند كه درد و زجر انسان هم زادهی من است، زادهی حوا؛ كه آنان را از عرش عالی به دهر خاكی فرو افكند. شاید گناه من باشد، شاید هم از فرشتهای از نسل آتش كه صداقت و سادگی مرا به بازی گرفت و فریبم داد، مثل همه كه فریبم می دهند. اقرار می كنم دلی پاك، معصومیتی از تبار فرشتگان و باوری سادهتر و صافتر از آبهای شفاف جوشندهی یك چشمه دارم.
ابراهیم زادۀ من بود، و اسماعیل پروردۀ من. گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان كه موسی را در دامنش پرورید. گاهی مریم عمران، مادر بكر پیامبری كه مسیحاش نامیدند و گاه خدیجه، در ركاب مردی كه محمداش خواندند. فاطمه من بودم، زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم، من بودم زن لوط و زن ابولهب و زن نوح ملكه سبا، و فاطمه زهرا هم.
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و گاه ناقصالعقل و نیمی از مرد خطابم نمودند. گاه سنگبارانم نمودند و گاه به نامم سوگند یاد كرده و در كنار تندیس مقدسم اشك ریختند. گاه زندانیم كردند و گاه با آزادی حضورم جنگیدند و گاه قربانی غرورم نمودند و گاه بازیچه خواهشهایم كردند. اما حقیقت بودنم را و نقش عمیق كندهكاری شده هستیام را بر برگ برگ روزگارهرگز منكر نخواهند شد.
من مادر نسل انسانم، من حوایم، زلیخایم، فاطمهام، خدیجهام… مریمم. من درست همانند رنگینكمان، رنگهایی دارم روشن و تیره. و حوا مثل توست ای آدم، اختلاطی از خوب و بد، و خلقتی از خلاقی كه مرا درست همزمان با تو آفرید.
بیاموز كه من، نه از پهلوی چپات، بلكه استوار، رسا و هم طراز با تو زاده شدم.بیاموز كه من، مادر این دهرم و تو مثل دیگران، زاده منی…

[=palatino linotype]من زنم تمام معنای خلقت را می توانی در من بیابی
شکوهم دنیا را تکان می دهد
وای به روزی که دلم بشکند
که ان لحظه خدا هم
به درد بهترین مخلوقش خواهد گریست.

[=palatino linotype]هیچ گاه نهراسیده ام که زنم
که زیبایم
که خوب می فهمم
که اگر بخواهم دنیا را متحول خواهم کرد
چون خدایی که مرا زن افرید
در من از قدرتش با ظرافتی هنرمندانه دمید .

[=palatino linotype]نمی گویم برترم یا شاید نمی خواهم با این صراحت بگویم
اما یک لحظه فکرش را بکن اگر من نبودم
تو حتی امیدی برای یک لحظه در این دنیا بودن نداشتی
این را به اعتراف همه ی همنوعان صادقت
که شعورشان درست تربیت شده می گویم
دنیا بدون زن جهنم مردان است.

[=palatino linotype]چه حس غروری دارم وقتی می گویم من زنم
چون فقط یک زن است که می تواند
در میان این همه نباید کوته فکرانه و با تمام موانع صعب العبور
باز هم قله های درست زندگی کردن را یکی پس از دیگری
با افتخار طی کند ان هم تنها و بی هیچ کمکی.

[=arial narrow]آدم نیستم ؟
حوای رانده شده ام یا مریم متهم ؟
منم که روال تاریخی دنیا را به هم زده ام ؟
جنگ راه انداخته ام ؟
نارو زده ام ؟
دروغ گفته ام ؟
حیله بافته ام ؟
پس چرا هر آدمی جان مادرش را قسم می خورد ؟؟؟

[=palatino linotype]من زنم و قدر وجود مقدسم را می دانم
تو همراهم باشی یا در مقابلم من باز هم پیش می روم
پله به پله می روم و عاقبت پیش چشمهای تو
این منم که پرچم سعادت را حتی بی تو
در قله های بلند زندگی به احتزاز در می اورم
من زنم پس مقدسم
پس می توانم.

مـ ــ ـــن زنــ ـ ــم

مـ ـغرورترین حـ ـقیقـ ـت هــ ـســ ــتــ ـی....

[=comic sans ms]کُـــو ر بــاش بانـــو

نـگاه کـه مـي کنـي، مـي گوينــد: نـخ داد !

عـبوس بــاش بانــــو

لبــخند کـه مـيزنـي، مـي گـوينــد: پـا داد !

لال بــاش بانــــو

... حـرف کـه مـي زنـي، مـي گوينــد: جـلوه فـروخـت !

شـايد دسـت از سـرمان بردارنـد ...

شـــــايد

!!!

من یک زن هستم

من یک انسان هستم

من هم مثل تو
موسیقی

خندیدن و

دویدن در باد را . .
دوست دارم

خواهش میکنم

تو نگاهت را تطهیر کن...

[=palatino linotype]من زنم نمایانگر تمام نبوغ خدا در خلقت از کنارم ساده نگذر
یا یاوه نگو که مرا می دانی
اگر خیلی بکوشی تنها ممکن است کمی از مرا بفهمی
خداوند مرا با شکوهتر از اندازه ی درک تو افرید.

[=palatino linotype]من زنم همان بهانه که بعد از این همه تکرار
باز هم امید ادامه به هستی می بخشد
بی هیچ خستگی و گلایه ای
چون من زنم.

[=palatino linotype]کاش چشمهایت اینقدر بی شرم نبود که
من بخواهم با ر گناهشان را به دوش بکشم
راستی تو اگر جای من بودی تاب این تاوان را می اوردی؟

[=microsoft sans serif]گاهی آنقدر زن میشوی

که جوابِ نامردی را با مردانگی میدهی

صفتِ ضعیفه را روی نامرد ها باید گذاشت

نه روی جسمِ ظریف و زیبای زنانه ات.......

من یک دختـــــــر ایــــرانـــیـــــم

بــــــــدان "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود

تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد

روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته

ارزان نمی فروشمش

دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد

بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش . ./

[=Courier]من زنم.. موجودی ظریف و محکم. من نمی شکنم

بلکه شکسته ها ی تو را جمع می کنم

من زنم.. موجودی پیچیده و ساده. تناقض نیست.. ایهام هم ندارم. مرثیه نیستم..گریه ندارم

من قافیه ی معنا بخش شعر زندگی ام

من حسرت آغوش ندارم. من همیشه آغوشی برای محبت و عشق ام

اما تو مپندار که پا به هر رابطه ای خواهم داد و آغوش برای هر سری خواهم گشود

من زنم..هرجا تو جا زدی..من مانده بودم...محکم و استوار

هر جا تو شانه خالی کردی.. من با ثبات همواره بودم

من زنم.. عادت ندارم با هر کسی پیمان ببندم.. اما وقتی بستم..همیشه پایش زنانه می ایستم.

آری .. زنانه .

اشتباهی محض است که همیشه می گوییم ... مردانه

چون تا چشم کار میکرد و دیدم.. مردها برای سرباز زدن در هر کاری ماهرند.

پس این زنانه بودن من است که با ثباتی به همراه دارد.

زن بودن یعنی راه رفتن روی لبه ی تیغ

به هر سو که بلغزی،

بازنده تویی...

حتی اگر آنقدر محتاط باشی که نیفتی

باز هم، آنکه زخمی می شود

تویی....

می بینی زن بودن آنقدر هم که فکر می کنی آسان نیست.........

به چشمان یک زن بنگر!
تا شجاعت را بیاموزی. . . .
وقتی نفس های کودکش را میشمارد . . . . .
و گرسنگی را فراموش میکند. . . . . . . .
و با یک لبخند شاد کودکش. . . . . . .
دنیای غم هایش را به آسانی به شادی میفروشد و
جان میدهد برای انکه با شیره جانش او را پروردیست

من زنم! نه آنگونه که شاید بعضی می پندارند
من زنم !که خدایم خواسته اینگونه باشم
اما خود را نه زن که انسان می نامم
بزرگترین و شاید سختترین مسئولیتها را خدا بر من نهاده است
که اگر به درستی انجام دهم خود را نه یک زن که انسانی متکامل می نامم
من زنم! از اینکه در دسته بندی زن و مرد قرار بگیرم بیزارم
من همان قدر حق دارم که یک مرد
آنقدر می توانم انسان باشم که یک مرد
مهر و عاطفه ام زیاد است وهمانقدر هم از مهر ورزی به خود
آرام می گیرم اما محتاج هر نگاهی نیستم!!
من زنم! مثل یک مرد کار میکنم و میتوانم زندگی را اداره کنم
من زنم ! هیچگاه خود را در پس یک مرد پنهان نمی کنم
در دفاع از خود از هزار مرد هم مردترم چون میدانم که
قدرت یک انسان چه زن و چه مرد به داشتن عضلات قوی نیست
من زنم! و تو ای مرد بدان نه خود را کمتر از تو می دانم
ونه بالاتر از تو زیرا می دانم که در تو نیز
خصوصیات بارزی هست که در من نیست
پس تو هم بیاموز مرا همانگونه ببینی که من تورا!!!


ضعیفه نوعی زن است...

زن ضعیفه نام دارد....

محكوم به جرم احساسش...

احساسی كه سركوب میشود در صورتی كه بدون آن زندگی جریان نخواهد داشت.

احساسات زن همیشه نقطه ضعف او بوده اما هیچ وقت هیچ كس از خود نپرسید كه اگر این احساس در مادرانمان - كه بر حسب اتفاق زن هستند - نبود چه كسی مرا شبانه روز در آغوش می گرفت؟ چه كسی حاضر بود شامگاهان تا به سحرگاه مرا پرستاری كند.

هیچ كس ندید احساسات یك زن را وقتی شامش را بدون همسرش نخورد و وقتی همسرش آمد سیر بود به هر دلیل ناگفتهای.

آری زن به آسانی تقدیر میشود آنگاه كه بتواند همسرش را پدر كند. اما به همان آسانی نیز تحقیر میشود زمانی كه مادر بودن را نتواند.

زن محفل آرامش خانه است.. آن مرد وقتی به خانه میآید باید بهترینها برایش فراهم باشد تا مبادا خاطرش آزرده گردد و بیرون از خانه آرامشش را جویا شود. بهترین لباسها.. غذاها و پذیراییها... و اگر روزی نشود بی آنكه كه پرسیده شود چرا؟ زن بودن و كدبانویی آن زن زیر سوال میرود.

زن مایه آرامش مرد است.

مایه آرامشی كه بر سر خریدنش دعواست... چك و چونههای همیشگی كه ای آقا كه داده و كه گرفته؟

و امان از این ندادهها و نگرفتنها.....

ولی ای زن تو همچنان زن بمان.... برای همسرت باش حتی اگر دیگران گفتند نباش.

قهرمان باش حتی اگر مدالی بر گردنت نیاویختند. كه خدا قهرمان بودنت را پاس میدارد

[=courier new]من زنم!!

بازیچه دست تو نیستم… [=courier new]

مرا هم چون تو آفرید [=courier new]

با همان شمایل [=courier new]

و گاه هم زیباتر از تو [=courier new]

تا زندگی کنم برای خودم [=courier new]

نه بردگی کنم برای تو !!

[=impact][=arial]همیشه این سوال ذهن مرا در بر میگیرد :
که چـــرا ؟
اعتماد نگاه دیگران به تن ِزن ختم می شود ؟ !
مگر زن خلاصه شده در همین یک بدن ؟ !

کاش او را برای مهربانی قلبش می خواستــــی ... ... ...
نـــه آنکه فقط شب را با تو به سر کنـــد !!!
تو !
تمام قلب این زن را تسخیــر کردی ...
ولی فقط پیچ و تاب تنش زیباست ؟؟؟
چــرا لبخنـــدش را نمی بینــی که از سردی نگاهت بر روی لبانـــش یــــخ زده ... ؟؟؟

[=arial]یک زن قـــوی ...

کسی است کهـ عمیق احساس میکند ...

و استوار عشق می ورزد ...

اشک هایش به فراوانی خندهـ هایش جاری میشوند ...

یک زن قـــوی ...

هم لطیف است هم محکم ...

هم اهل عمل است هم معنویت ...

یک زن قـــوی ...

در ماهیت خود هدیه ایست بهـ جهــآن ...

بکارت جـــــــــــــــسم داشتن که ملاک نیست!
مهم زن بودن است!
مهمه غرور زنانه است،مهم حرمـــــــــت زنانه است،مهم شیر زن بودن است !
خیلی از مردها مرد بودنشان را برای شهوتشان قربانی کرده اند ولی تو بـــــکارت روحت را بکارت احساست را بکارت مادر بودنت را
راحت پایمال نــــــــــکن.... !

در به گریه انداختن زن مواظب باشید
خدا اشک های او را می شمارد

زن که باشی ...
فقط دلشون برای گریه ات میسوزه ...
از احساساتت راحت رد میشن و میگن زنه دیگه، عادتشه ...!
تنهات میذارن و توقع دارن مریض نشی ...!
ساکتم باشی، میگن غر میزنی ...!
دلت تنگ بشه تماس بگیری، میگن داری کنترل میکنی...!
توجه کنی، میگن میچسبی...!
حرف بزنی، میگن اِنقد تکرار نکن ...!
بخندی... میگن تنش میخاره ...!!!
توی خودت باشی، میگن آخرِ افسردگیه ...
به خودت برسی... میگن خبری ِ ها ....
بیخیال ریخت و تیپت شی میگن مثلاً زنی هاااااااا...!

"زن" نیستم اگر زنانه پای عشـــــــــــــــقم نایستم!
من از قبیله ی "زلــــــــــــــــــــیخ� �" آمده ام...
آنقدر عشــــــــــقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشـــــــــــــــــته باشی یا آدم
یوســــــــــــف باشی یا سل
ــــــــــــــــیمان!
قالیچه ی دل من بدون اسم رمـــــــــز ِ نام ِ "تو" پـــــــرواز نمی کند...
زنـــــــــــــانه پای این عشــــــــــــق می ایستم...

مـــــــــــــــــردانه دوســــــــــــــــتم داری؟؟؟؟؟!!!

زن كه باشي !
زن كه باشي ترس هاي كوچكي داري !
از كوچه هاي بلند، از غروب خلوت
از خيا بان هاي بدون عابر ميترسي
از صداي موتور سيكلت ها و دوچرخه هايي كه بي هدف در كوچه پس كوچه ها مي چرخند !
زن كه باشي

عاقبت يك جايي... يك وقتي... به قول شازده كوچولو !
دلت اهل يك نفر مي شود و
دلت براي نوازش هايش تنگ مي شود ...
حتي براي نوازش نكردنش
تو مي ماني ودلتنگي ها
تو مي ماني وقلبي كه لحظه هاي ديدار تندتر مي تپد
سراسيمه مي شوي
بي دست وپا مي شوي
دلتنگ مي شوي
دلواپس مي شوي
دلبسته مي شوي
مي فهمي كه نمي شود...
نمي شود زن بود و عاشق نبود
دست خودت نيست
زن كه باشي
گاهي رهايش مي كني وپشت سرش آب مي ريزي
و قناعت مي كني به روياي حضورش
به اين اميد كه او خوشبخت باشد
دست خودت نيست
زن كه باشي
همه ديوانگي هاي عالم را بلدي !

من زنم
چکیده ی عشق .. مهر .. لطف آفریدگار
گاه ..
تن داده به تمام سختی روزگار
من ضعیفه نیستم .. ای قویترین آفریده .. ای همدم
تمام قدرتم در نگاهم نهفته ..
... همه در قلبم ...

همیشه پا به پای تو .. در تمام دردسرهای دنیایی
پر از سکوت شدم .. پر از قناعت شدم .. پر از همراهی
بودنم اگر به چشم تو نمی آید .. برای چند لحظه حذف کن مرا از دنیایت
ببین بدون من .. بدون این همخانه
چگونه گرم میشود ..
تمام زندگیت؟!؟!

من زنم، آزادم

هنوز نفس میکشم،

غریبه نیستم، نفسهایم را خفه نکنید،

عروسک نیستم...

طاقچهای هم نیست که بر سر آن بنشینم که نگاهم کنید...

بازیهای بی محتوای زن و مرد تمام شد...

اگر پا به پا نمیایی...

دست به دستم نکن...

دوستم داشته باش برای آنچه که هستم،

نه آنچه که تو می خواهی.....

[=Trebuchet MS]من دخت ایــرانم

که من پروین ؛ فروغ ؛ شیدای ایرانم

نه پوراندخت نه آذر دخت نه آتوسا نه پانته آ

بلکه آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم

مرا گر در مقام همسری بینی نه یک همخواب و همبستر که یک همراه و یک یار وفادارم

نه یک برده مکن اینگونه پندارم

که جوشد خون آزادی به شریانم

بدون زن کجا می داشت تاریخ تو ؟

آرش با کمانش ؟

کاوه آهنگر با گرز و سندانش ؟

بدون زن کجا میداشتی آن شاعر توسی ؟

نگهبان زبان پارسی ؟

استاد فردوسی ؟

مرا گر در مقام مادری بینی

مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم

نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است

ز نور عشق من رخشنده کیهان است

که با دستان من گردون به جریان است

که جای پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است

برو ای مرد دگر مبر آسان به لب نامم

که من آزاده زن فرزند ایرانم

متأســــــــــــــــــفان ه و با کمال تأسف

ما تو جامعــه ای زندگـــــی می کــنیم که

به خانم ها یاد میده، مــراقب باشند که بهشـون تجـــاوز نشه

امـّـــا به هـیچ مـــردی یاد نمی ده که تجـــاوز نکـــــنه

زن عشق می کارد و کینه درو می کند…
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر…
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ….
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی …
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو …
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی …
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی….
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ….
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ….
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد…
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند…
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد…!
و این رنج است

از نظر بعضی ادما وقتی :
به مردی احترام میزاری یعنی : بهش علاقه داری
احترام نمیزاری یعنی : بی شخصیت هستی و تربیت خانوادگی نداری !!!

به سوال مردی پاسخ میدی یعنی :داری پا میدی...
جوابش رو نمیدی یعنی : امل و ندید بدید و دهاتی هستی !!!

لبخند میزنی یعنی :جلفی...
نمیخندی یعنی: بد اخلاقی و بیچاره اونی که قراره تو رو تحمل کنه !!!

وقتی حرف میزنی و معاشرت میکنی و از خودت دفاع میکنی یعنی: هفت خطی
وقتی سکوت میکنی یعنی :منزوی هستی و روابط عمومی خوبی نداری و شاید مشکل روانی داری !!!
وقتی گریه میکنی یعنی:سست و ضعیفی یا داری اشک تمساح میریزی
گریه نمیکنی یعنی: بی احساسی و زنانگی نداری و رفتارت مردونه هست !!!

وقتی دوست پسر داری یعنی: خرابی هرچند این رو به روت نمیارن
وقتی دوست پسر نداری : دروغ میگی و داری جانماز آب میکشی !!!

وقتی قصد ازدواج داری یعنی: میخوای یکی پیدا بشه آویزونش بشی و خودت رو بهش بندازی
وقتی قصد ازدواج نداری یعنی :داری کلاس میزاری و از خداته که یکی بیاد تو رو بگیره !!!

وقتی مردی خیانت کنه همه براش دلسوزی میکنند و میگن: طرف براش کم گذاشت و رفت سراغ یکی بهتر و
اون طرف حتی اگه همسرش هم باشه باید مردش رو ببخشه و خودش رو اصلاح کنه! اصلا مرد
اگه تنوع طلب نباشه که مرد نیست!
وقتی زنی خیانت میکنه میگن: ای فاسد بی چشم و رو! و گذشتی در کار نیست و اگه همسرش نباشه اسید
پاشی و اگه همسرش باشه سنگسار!!!

و......و.....و......!!!

و با تمام اینها من یک زنم ؛ میگم و میخندم و اشک میریزم و میجنگم و عشق میورزم ..

و تو مرد باش! مردی که با تمام مردانگی ات حتی یک روز نمیتونی زیر بار این فشارها و قضاوتهای بی
ربط به جای یک زن زندگی کنی
اسماً من زن هستم و تو مـــــــــــــــــــرد!!

اما نگران نباش به کسی نخواهم گفت که
...
در پس مشکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم . . .

در پس نامردی و نامهربانی که دیدم و دم نزدم

در پس بی معرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم . . .

من " مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد " تر بودم!!!

سنگسار کردند

سنگ هایشان تمام شد

اما هنوز زن هایی هستند،
که بدون سنگ ، شکسته می شود:
غرورشان
قامتشان
قلبشان..

ما زنها خیلی خوشبختیم چون برای وقت دلتنگی آرایش کردن را داریم. کوتاه کردن و رنگ زدن موها. سایه کشیدن روی پلک ها. که هرچقدر سایه تیره تر و پررنگ تر بود یعنی دلتنگتریم. ما زن ها خیلی خوش به حالمان است چون گوشواره داریم. که حتی میتوانیم مثل فروغ از دو گیلاس سرخ همزاد هم گوشواره بسازیم. که میتوانیم دامن چین چین رنگ به رنگ بپوشیم و با صدای غمگین جوانی های گوگوش برقصیم. ما با غم هم میرقصیم.

من زنم...

ای مرد،ای عقل کامل
من به جرم احساسم
به چشمت ناقص العقل آمدم
در حیرتم
چگونه از دامان ناقص العقلی از جنس من
عاقلی چون تو به معراج می رود
وشک میکنم به مهر پدری تو
انجا که جگر گوشه ات را
به ناقص العقلی چون من سپردی

فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛ زن است/ مژگان عباسلو

شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است


کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست
اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است


چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تَن است


قرار نیست معمای ساده ای باشد:
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است


کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛ زن است


فاطمه زن است با تمام عشق به خدازندگی کرد و برای خدا زندگی کردن یعنی برای خودت ارزش قائل شدن گاهی وقتها یادمان می رود که خدا برای چی تابلوی ورود ممنوع برایمان در خیلی جاها گذاشته است
زندگی کن برای خدا برای خودت:hamdel: :hamdel::hamdel: خدا تمام عشق را در من وتو آفرید پس عاشقانه دوستش بداریم اگر چه گاهی خیلی کارها که دلمان می خواهد انجام دهیم ولی او می گوید نه.

زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترین بی مهری گریان می شود

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .
مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد
و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه ۵٫۰۰۰ تومان
مراقبت از برادر کوچکم ۲٫۰۰۰ تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم ۳٫۰۰۰ تومان
بیرون بردن زباله ۱۰۰۰ تومان
جمع بدهی شما به من :11٫۰۰۰ تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،
چند لحظه خاطراتش را مرور کرد،
و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که :
هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند.
چشمانش پر از اشک شد
ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت:
مامان … دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

زن جنس عجیـــــبی ست

چشم هایش را که می بنـــــدی ؛

دید دلــــش

بیشتر میشود !

دلش را که میشــــکنی ؛

بـــــاران لطافت

از چشم هایش سرازیــــــر،

انگـــــار

درست شده تا روی عشــــق را

کــــــم کند !!!

حضرت محمد(ص):
-بهشت زير پاي مادران است.
_ مادر است كه با ايفاي نقش تربيتي خود سعادت دنيا و آخرت فرزند را فراهم مي‌كند.

مادر با دستی گهواره را و بادستی دیگر عالم را تکان می دهد.((ناپلیون بناپارت))

موضوع قفل شده است