بشارت هفتم
زمین در چرخش خویش، هفتمین بشارت را از آسمان برگرفت و رداى سبز امامت را به دوش غنچه اى دیگر از باغ امامت انداخت.
و همان هنگام، علوم گذشتگان و آیندگان، بر سینه نورانىاش روانه شد؛ چونان که تصویر تمامى عالم در اقیانوس شفاف و زلالش نمایان شد.
یا موساى کاظم! میلاد تو، سرآغاز وزش موهبت الهى است.
آن هنگام که خشم را فرو مى خورى، وسوسه شیطان در برابر عظمت آدمى چه حقیر است!
شکیبایى تو، دل را مجذوب دردى مى کند که ابزار فرهیختگى روح است. و تو چه زیبا این مفهوم را معنا مى کردى!
کرامتت از بندگى محضى است که در سایه سار صبر خویش، تقدیم دوست کردى.
مبارک است ظهور روشنىات در عبور زمان؛ در ضریح خیال مؤمنین. خورشید هفتم! تولد تو، شکفتن باغ سبز تقرّب در کویر خشکیده زمین است.
قطعهای از : رزیتا نعمتى
مراحل زندگی امام کاظم علیهالسلام
براساس طبیعت، محیط و شرایط زندگی امام کاظم علیهالسلام بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم میشود.
مرحله نخست
از ولادت آن حضرت در سال 128 ه.ق تا شهادت امام جعفرصادق علیهالسلام در سال 148 ه.ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفتوگوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.
مرحله دوم
این مرحله پس از شهادت امام صادق علیهالسلام و رهبری دینى، علمى، سیاسی و تربیتی امام کاظم علیهالسلام آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسى، بیم آن میرفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم علیهالسلام را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه.ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبى، بهویژه در روزگار مهدى، برای اهلبیت و پیروان ایشان فراهم شد. از ولادت آن حضرت در سال 128 ه.ق تا شهادت امام جعفرصادق علیهالسلام در سال 148 ه.ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود.
مرحله سوم
این مرحله از زندگی امام کاظم علیهالسلام با حکومت هارونالرشید همزمان بود. هارون در سال 170 ه.ق به قدرت رسید. او در کینهتوزی و دشمنی با اهلبیت علیهالسلام و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدى، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختیهای فراوانی روبهرو شد. هنوز هارونالرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاهچالها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان میسپرد. این سالهای طاقتفرسا، با دیگر سالها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود. اگر موضعگیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، میبینیم که فعالیت خود را علیه حکومتهارون فزونی میبخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدامهای انقلابی علیه هارونالرشید پرهیز میکردند، هارون اهلبیت علیهالسلام و پیروان آنان و بهویژه امام کاظم علیهالسلام را در تنگنا قرار داد.
حضرت کاظم علیهالسلام در آن شرایط و نیز در پی سختگیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدفهای الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاستهای هارون را به خوبی میشناخت و میدانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراینباره نمیپذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواستههای هارون، همه سختیها را به جان خرید.
آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرفنگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا علیهالسلام وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه.ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.
تبیان
زندگینامه امام موسی كاظم علیه السلام
نام:موسى بن جعفر. كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل. القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح. نكته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است. منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند. محل تولد: ابواء (منطقهاى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى). نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر:حمیده مصفّاة. نامهاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.» مدت امامت:از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محلدفن: مكانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به «كاظمین» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.
فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف) پسران
1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهیم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعیل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد. 10. محمد. 11. حمزه. 12. عبداللّه. 13. اسحاق. 14. عبیداللّه. 15. زید. 16. حسین. 17. فضل. 18. سلیمان.
ب) دختران
1. فاطمه كبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقیّه. 4. حكیمه. 5. ام ابیها. 6. رقیّه صغرى. 7. كلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زینب. 11. خدیجه. 12. علیّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بریهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. میمونه. 19. ام كلثوم.
یكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.
[SIZE=113][COLOR=darkred] [/COLOR][/SIZE] اصحاب ویاران:
[SIZE=113][COLOR=darkred]
اصحاب ویاران:
تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى كاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مىگردد:
1. على بن یقطین. 2. ابوصلت بن صالح هروى . 3. اسماعیل بن مهران. 4. حمّاد بن عیسى. 5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى. 6. عبداللّه بن جندب بجلى. 7. عبداللّه بن مغیره بجلى. 8. عبداللّه بن یحیى كاهلى. 9. مفضّل بن عمر كوفى. 10. هشام بن حكم. 11. یونس بن عبدالرحمن. 12. یونس بن یعقوب.
زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.). 2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.). 3. منصور عباسى (136 - 158 ق.). 4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.). 5. هادى عباسى (169 - 170 ق.). 6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).
امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.
رویدادهاى مهم:
1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى كاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.
2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیهالسلام و معارضه آنان با امام موسى كاظم علیه السلام در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام موسى كاظم علیهالسلام.
5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى كاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم علیه السلام با دستگاه حكومتىِ هارونالرشید، در مناسبتهاى گوناگون.
9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى كاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئهچینى یحیى برمكى، وزیر اعظم هارون.
10. دستگیرى امام كاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشید، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمكى.
13. مراعات كردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عكسالعمل شدید هارون به این قضیه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.
15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهك.
16. مسموم كردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهك در زندان.
17. شهادت امام كاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پیكر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارونالرشید.
19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیكر امام موسى كاظم علیه السلام، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهیز و تكفین مناسب شأن پیكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قریش بغداد.
منبع: از كتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى
سلام بر کاظم! فرزند نور
سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.
سلام بر فرزند دانش و بینش که درایتش، رهبر مردم بود و سخنانش کلیدواژههای چگونه زیستن؛ سخنانی که از تاریکترین سیاهچالها برمیآمد و تیرگی قلبها را میزدود.
سلام بر کسی که بندگیاش مؤثرترین روش آرام کردن دلهای رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بندهبندگیاش میشدند.
درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را میخورد و بردباری را به اوج میرساند؛ او که زندانهای طولانى و شکنجههای بیحد و اندازه را با متانت و بزرگمنشی میآراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرتزده میکرد.
سلام بر امامی که آرامگاهش دروازه گشایش و رحمت است که دلهای شکسته در هوای ملکوتیاش التیام مییابند، دستها از آستانهاش حاجتروا بازمیگردند و قلبها به راحتی و آسایش میرسند.
خلفای پیشین، سیاهچال را تنها راه آسایش از او میدانستند. حتی در زمان یکی از آنها به این شرط آزادش کردند که کاری به حکومت نداشته باشد.
هرچند تنها مرد شایسته دنیای خویش بود که بهجای پیامبر بنشیند، به خلیفه گفته بود: بزرگوارتر از آن است که به حکومت چشم طمع بدوزد و آزاد شده بود.
ولی زندان، پیشانینوشت او بود؛ به تلافی جرمهای نکردهاش، بهسبب دستی که از درماندگان میگرفت و راهی که بر گمراهان میگشود،
برای محدود کردن و زیرنظر داشتن هوادارانش و نیز بهسبب اینکه دین او کاخهای سر به فلک کشیده و جواهرنشان عباسیان را، هزارهزار کنیزک زیباروی و آوازخوان را، بخششهای بیاندازه از خزانهبیتالمال را، قتل و غارتهای بیشمار و نیرنگهای پشت پرده حکومت را جایز نمیشمرد.
نوشتهی : رقیه ندیرى
کظم عظیم! به نام خدا کاظم، فرو خورندهی خشم و غضب، لقبی بود که در پرتو عفو و گذشت بیکران و برد باری و صبر فراوان در برابر نادانان، تو را به آن میخواندند. به راستی هم غصب جایگاه بلند شما و ستمهای آنچنان سترگ، کظمی اینچنین بزرگ را میطلبد! ای هفتمین چراغ هدایت، ای شمس همیشه فروزان، ای مظلومترین مظلومان زمانه، ای زیباترین ترانهی غربت! گویی خورشید پشت ابر بودن و چونان دری در صدف ماندن و چه میگویم غربت همیشگی و ناتمام انگار همان ارثی است که از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) و از کوچههای خاکی مدینه برای شما مانده است. حدیث مظلومیتتان از سقیفه تا کربلا و شام و از سرزمین فدک- آن ارث حقیقی شما- تا سیاه چالههای زندان هارون دهن به دهن گشت و همچنان باقی بود! و هرچه تاریخ، این دفتر کهنه ی روزگار را ورق میزنی، غربت و مظلومیت افزونتر میشود و قصهی نا تمام شما حزن انگیزتر از قبل! تمام دیوارهای تنگ و تاریک زندان را شاهد میگیرم که هفت سال میزبانت بودند و زنجیرهای سنگین و آهنین را هم! تحمل نکردنی بوده است لحظههای تو، میدانم!! میدانم که فرشتههای عتید و رقیب خوب یادشان مانده است که روزها را روزه میگرفتید و شبها را هم به عبادت میایستادید تا صبح همگام! ای سید عابدان و ای فخر صبور مردان!! آری دینداری همیشه بهای گرانی دارد و اگر نبود ایستادگی و مقاومت در برابر جور و ستم شاید که شما از قاضی ابو یوسف-آن دنیا طلب خود فروخته- حتی بیشتر حرمت داشتید در دربار حکومت جور عباسی و گرامیتر بودید نزد هارون خونخوار! در آن روزهای خفقان و واهمه شیعیان واقعی شما اما هرگز فراموشتان نکرده بودند و در هر فرصتی ابراز میکردند ارادتشان را به شما و اظهار میکردند، محبت خالصانه شان را به خاندان نبوت و امامت! از قیام شهید فخ و خدمات علی بن یقطین- آن نیروی تربیت شده ی شما که در لباس وزارت هارون- که بگذریم، آن مالیات هایی که مردم دور از چشم حاکم میدادند به شما و آن بیعتهای مخفیانه، دلیل محکمی بود برای آنکه بفهماند هنوز هم مردمی که حق و حقیقت را میجویند، شما امامشان هستید و لا غیر! ... و عجب لحظهای بود، لحظهی دیدارتان با هارون در کنار خانهی کعبه. و عجیبتر آن جملهای بود که در جواب او فرمودید. او با آن غرور و خودکامگی همیشگی اش، گفت:- تو هستی که مردم پنهانی به تو بیعت کردهاند و تو را به پیشوایی بر میگزینند؟! وقتی که آن جواب تاریخی را میخواندم یاد جملههای حکیمانه ی مولا(علیهالسلام) و جوابهای آتشین و بنیان کن حضرت زینب(س) افتادم. انگار تاریخ تکرار شده باشد... - و شما فرمودید: انا امام القلوب و انت امام الجسوم. من بردلها و قلبها حکومت میکنم و تو بر تنها و بدنها! (1) 1- روزی در كنار كعبه، هارون الرشید حضرت كاظم علیهالسلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیهالسلام گفت: آیا تو هستی كه مردم مخفیانه با تو بیعت میكنند و تو را به رهبری خویش برمیگزینند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهای مردم حكومت میكنم، و تو بر جسمهای آنان!»
کظم عظیم!
به نام خدا
کاظم، فرو خورندهی خشم و غضب، لقبی بود که در پرتو عفو و گذشت بیکران و برد باری و صبر فراوان در برابر نادانان، تو را به آن میخواندند. به راستی هم غصب جایگاه بلند شما و ستمهای آنچنان سترگ، کظمی اینچنین بزرگ را میطلبد!
ای هفتمین چراغ هدایت، ای شمس همیشه فروزان، ای مظلومترین مظلومان زمانه، ای زیباترین ترانهی غربت!
گویی خورشید پشت ابر بودن و چونان دری در صدف ماندن و چه میگویم غربت همیشگی و ناتمام انگار همان ارثی است که از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) و از کوچههای خاکی مدینه برای شما مانده است.
حدیث مظلومیتتان از سقیفه تا کربلا و شام و از سرزمین فدک- آن ارث حقیقی شما- تا سیاه چالههای زندان هارون دهن به دهن گشت و همچنان باقی بود! و هرچه تاریخ، این دفتر کهنه ی روزگار را ورق میزنی، غربت و مظلومیت افزونتر میشود و قصهی نا تمام شما حزن انگیزتر از قبل!
تمام دیوارهای تنگ و تاریک زندان را شاهد میگیرم که هفت سال میزبانت بودند و زنجیرهای سنگین و آهنین را هم! تحمل نکردنی بوده است لحظههای تو، میدانم!!
میدانم که فرشتههای عتید و رقیب خوب یادشان مانده است که روزها را روزه میگرفتید و شبها را هم به عبادت میایستادید تا صبح همگام! ای سید عابدان و ای فخر صبور مردان!!
آری دینداری همیشه بهای گرانی دارد و اگر نبود ایستادگی و مقاومت در برابر جور و ستم شاید که شما از قاضی ابو یوسف-آن دنیا طلب خود فروخته- حتی بیشتر حرمت داشتید در دربار حکومت جور عباسی و گرامیتر بودید نزد هارون خونخوار!
در آن روزهای خفقان و واهمه شیعیان واقعی شما اما هرگز فراموشتان نکرده بودند و در هر فرصتی ابراز میکردند ارادتشان را به شما و اظهار میکردند، محبت خالصانه شان را به خاندان نبوت و امامت! از قیام شهید فخ و خدمات علی بن یقطین- آن نیروی تربیت شده ی شما که در لباس وزارت هارون- که بگذریم، آن مالیات هایی که مردم دور از چشم حاکم میدادند به شما و آن بیعتهای مخفیانه، دلیل محکمی بود برای آنکه بفهماند هنوز هم مردمی که حق و حقیقت را میجویند، شما امامشان هستید و لا غیر!
... و عجب لحظهای بود، لحظهی دیدارتان با هارون در کنار خانهی کعبه. و عجیبتر آن جملهای بود که در جواب او فرمودید.
او با آن غرور و خودکامگی همیشگی اش، گفت:- تو هستی که مردم پنهانی به تو بیعت کردهاند و تو را به پیشوایی بر میگزینند؟! وقتی که آن جواب تاریخی را میخواندم یاد جملههای حکیمانه ی مولا(علیهالسلام) و جوابهای آتشین و بنیان کن حضرت زینب(س) افتادم. انگار تاریخ تکرار شده باشد...
- و شما فرمودید: انا امام القلوب و انت امام الجسوم. من بردلها و قلبها حکومت میکنم و تو بر تنها و بدنها! (1)
1- روزی در كنار كعبه، هارون الرشید حضرت كاظم علیهالسلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیهالسلام گفت: آیا تو هستی كه مردم مخفیانه با تو بیعت میكنند و تو را به رهبری خویش برمیگزینند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهای مردم حكومت میكنم، و تو بر جسمهای آنان!»
رسیدن به خیر، آقا! آسمان، دگرگون شده است. فرشتهها مُدام، بین زمین و آسمان در آمد و شدند؛ جبرییل نیز. قرار است جشن باشکوهی برگزار شود؛ جشن میلاد نوزادی باشکوه. در همهمه فرشتگان، نام «مدینه» میشنوم! باز هم مدینه، این خاک خورشیدخیز، که نامش در تمام صفحات تاریخ به چشم میخورد. هوای مدینه، جان میدهد. هوای مدینه، دل را جوان میکند. هوای مدینه بوی یاس میدهد بوی خوش قدم های محمد صلی الله علیه و آله وسلم را. هوای مدینه، طراوتش را مدیون رایحه مناجات علی علیه السلام است! و امشب، دوباره مدینه از عطر خوش گلی محمدی سرشار است! خانه پیشوای ششم، کعبه آمال است. انبوه فرشتگان، خانه امام صادق علیه السلام، این قبله دلها را همچون نگین انگشتری، در میان گرفتند. ستاره ها، از آن بالا، سر خم کرده و خانه را که حالا دیگر مهبط ملایک است، سرک میکشند. آسمان، متبسم است؛ آخر، انتظار گلی را میکشد که قرار است خشم و غضب، شرمنده صبر بی نهایتش باشد. آهنگ شکوفایی گل صنوبر فاطمه، در عرش میپیچد و جبرییل، دومین مژدگانی را از دست مهربان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم دریافت میکند. هفت آسمان میهمان خاک میشود؛ میهمان مدینه. و خانه امام صادق علیه السلام، فرودگاه جماعت عظیم حوریان است، که به پای بوسی گل نو رسیده آمدهاند. امشب، تمام درها گشوده خواهد شد، تمام قفسها خواهد شکست؛ تمام پرندهها رها میشوند و تمام گلها شکوفا! تمام رودها جاری و تمام لب ها، در حضور خنده گم میشوند و تمام... سلام، ای فرزند بهشت! سلام، معصوم مظلوم! سلام، آبروی مدینه! سلام، نور کل نور! سلام، کلید درهای بسته! سلام، اعتبار زندانهای بی گناه اسلام،آتشفشان صبر! سلام، آرامش خشمهای توفانی! سلام، باب الحوایج! سلام، آقا! رسیدن به خیر! قطعهای از : خدیجه پنجی
رسیدن به خیر، آقا!
آسمان، دگرگون شده است. فرشتهها مُدام، بین زمین و آسمان در آمد و شدند؛ جبرییل نیز.
قرار است جشن باشکوهی برگزار شود؛ جشن میلاد نوزادی باشکوه.
در همهمه فرشتگان، نام «مدینه» میشنوم! باز هم مدینه، این خاک خورشیدخیز، که نامش در تمام صفحات تاریخ به چشم میخورد.
هوای مدینه، جان میدهد. هوای مدینه، دل را جوان میکند.
هوای مدینه بوی یاس میدهد بوی خوش قدم های محمد صلی الله علیه و آله وسلم را.
هوای مدینه، طراوتش را مدیون رایحه مناجات علی علیه السلام است!
و امشب، دوباره مدینه از عطر خوش گلی محمدی سرشار است! خانه پیشوای ششم، کعبه آمال است.
انبوه فرشتگان، خانه امام صادق علیه السلام، این قبله دلها را همچون نگین انگشتری، در میان گرفتند.
ستاره ها، از آن بالا، سر خم کرده و خانه را که حالا دیگر مهبط ملایک است، سرک میکشند. آسمان، متبسم است؛
آخر، انتظار گلی را میکشد که قرار است خشم و غضب، شرمنده صبر بی نهایتش باشد.
آهنگ شکوفایی گل صنوبر فاطمه، در عرش میپیچد و جبرییل، دومین مژدگانی را از دست مهربان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم دریافت میکند.
هفت آسمان میهمان خاک میشود؛ میهمان مدینه. و خانه امام صادق علیه السلام، فرودگاه جماعت عظیم حوریان است، که به پای بوسی گل نو رسیده آمدهاند.
امشب، تمام درها گشوده خواهد شد، تمام قفسها خواهد شکست؛ تمام پرندهها رها میشوند و تمام گلها شکوفا! تمام رودها جاری و تمام لب ها، در حضور خنده گم میشوند و تمام...
سلام، ای فرزند بهشت! سلام، معصوم مظلوم! سلام، آبروی مدینه! سلام، نور کل نور! سلام، کلید درهای بسته!
سلام، اعتبار زندانهای بی گناه اسلام،آتشفشان صبر!
سلام، آرامش خشمهای توفانی! سلام، باب الحوایج!
سلام، آقا! رسیدن به خیر! قطعهای از : خدیجه پنجی
باب الجنة زمینیان خشم از راهى رفت و موساى کاظم از راه دیگر؛ آن گاه، درها گشوده شد و بهارى به دنیا آمد که میان دو واژه «رضا» و «صادق»، جمع معانى شد؛ زاده صادق و پدر رضا، آن که با شکفتن خویش، آدمى را بر پلّکان هفتم از نردبان تکامل، به معبود نزدیک تر مى کرد. سلام بر تو اى دریچه روشن عبودیّت که باب الجنة زمینیانى. آن هنگام که زاده شدى تا مفهوم صبر بر مصائب را در صحنه روزگار، به تصویر بکشى، ترانههاى گم شده عشق پیدا شدند تا سرود مبارک باد حضورت را با افلاکیان زمزمه کنند. تبیان