خَیْرُالبَریّهَ علی، اوج ایمان و تلألؤ نور در هستی است و ویژگی های خُلقی و خَلقی او، تنها با سخن خداوند قابل بیان است. در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد ک در شأن علی و شیعیان وی نازل شده است. از جمله علی علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای علی، آیا این سخن پروردگار را شنیده ای: کسانی که ایمان آورده اند و کار شایسته کرده اند، آن ها بهترین مردمان اند، مقصود از این آیه، تو و شیعیان توست و وعده گاه من با شما، حوض کوثر است. آن گاه که امت ها برای حسابرسی آورده شوند، شما در حالی فراخوانده می شوید که پیشانی سپیدانِ حجله نشین هستید».
پدر خوبی ها امشب آسمان کوفه گرفته است و چشم بر صحنه ای می گشاید که شقی ترین انسان، باشمشیر عداوت و کینه، فَرق مبارک عدالت مجسم را می شکافد و عدالت پیشگان را عزادار شهادتش می کند. هواپرستان، روشنایی چراغ عدالت امیر والایی ها را تاب نیاوردند و ایشان را درعبادتگاه خویش به شهادت رساندند، واکنون مسجد کوفه نالان و گریان است. غم از دست دادن یاور مظلومان و حامی محرومان،بسیارسخت و سنگین است. یتمیان گرد خانه اش جمع شده اند و بر یتیمیِ همیشگی خود می گریند که: «ای پدر خوبی ها و ای رهبر بی همتا، چگونه ما را در این دنیای ظلم پیشه تنها رها کردی؟ پیش از تو،درِ کدامین خانه را بکوبیم و یاری بخواهیم.خدایا، در این شب جان گداز، به فریاد دلمان رس».
گزارشات لحظه به لحظه از شهادت امام علی علیه السلام
1. منزل ام کلثوم
در شب نوزدهم، مولا حال عجیب و غیر توصیفی داشت. برای دلجویی بیشتر از دختر کوچکش، آخرین افطار خود را (با توجه به اطلاع قبلی از شهادت خویش) در منزل دخترش ام کلثوم قرار میدهد. سر سفرة افطاری که غذای موجود در آن دو قرص نان جو و مقداری شیر و نمک است، مینشیند. رو میکند به دخترش و میفرماید: دخترم! تاکنون نشده که پدرت با دو خورشت افطار کند. دخترم! شیر را بردار! من با همان نان و نمک افطار میکنم.
بیش از سه لقمه میل نمیکند و وقتی با پرسش دخترش رو به رو میشود که پدر! مگر روزهدار نبودی! چرا غذا کم میل فرمودی؟ پاسخ میدهد که دوست دارم خدایم را با شکم گرسنه ملاقات کنم.[1]
2. انتظار در طول شب نوزدهم
در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون میرفت، به آسمان نگاه میکرد و میگفت: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمیگویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من وعده داده است؛ چنان که ابن حجر میگوید: «فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِی صَبِیحَتِهَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ اَکْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ اِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ مَا کُذِّبْتُ وَ اَنَّهَا هِیَ الَّیْلَةُ الَّتِی وُعِدْتُ.» و گاهی یس میخواند و آن گاه عرضه میداشت: «اَللَّهُمَّ بَارِکْ فِی الْمَوْتِ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِِیمِ؛[2] خدایا! مرگ را مبارک گردان! ما از خدائیم و به سوی او میرویم. هیچ یاری و قدرتی نیست، مگر از خدای بلند مرتبه با عظمت.»
لحظه به لحظه بر اشتیاق مولا افزوده میشد و عرضه میداشت: «اَللَّهُمَّ قَدْ وَعَدَنِی نَبِیُّکَ اَنْ تَتَوَفَّانِی اِلَیْکَ اِذَا سَئَلْتُکَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ رَغِبْتُ اِلَیْکَ فِی ذَلِکَ؛[3] خدایا! پیامبرت به من وعده داد که به سوی خودت مرا دریافت میکنی، هنگامی که درخواست کنم. خدایا! و من [اکنون] مشتاق آمدن به سوی تو هستم.» هیجان و اشتیاق به شهادت و ملاقات الهی حضرت آن قدر زیاد بود که خود میفرماید: هر کاری کردم راز مطلب را بفهمم نفهمیدم؛ «مَا زِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْاَمْرِ وَ اَبَی اللَّهُ اِلَّا اَخْفَاهُ؛[4] پیوسته از سرّ و باطن این امر تفحص و جستجو کردم، ولی خدا ابا کرد، جز اینکه آن را پنهان کرد.»
آری، مولا در آن شب حال عجیبی داشت. آن شب علی در سینه سودای دگر داشت تنها خدا از سوز و حال او خبر داشت گام زمان آهسته بر روی زمین بود قلب زمین در اضطرابی آتشین بود آن شب علی را حال و روز دیگری بود در جان مولا ساز و سوز دیگری بود آن شب علی عزم سفر کردن به سر داشت زهرا سرشک غم به چشمان زین سفر داشت
آن شب محمد سخت دلتنگ علی بود مشتاق دیدار دل آرای علی بود آن شب حسن را سینه اقیانوس غم بود جان حسین آن شب پر از درد و الم بود چشم علی، چشم انتظار اختران بود جان علی مشتاق رضوان و جنان بود[5]
3. در خواب دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و تقاضای شهادت
شب نوزدهم، بچهها تا پاسی از شب خدمت پدر بودند و آن گاه به منزل خویش رفتند. امام حسن مجتبی علیه السلام هنوز صبح نشده بود، نزد بابا برگشت و مستقیم به مصلای پدر رفت. علی علیه السلام با احترام خاصی از حسنش استقبال کرد. آن گاه فرمود: «پسرم! لحظهای خواب به سراغ چشمانم آمد، در حالی که نشسته بودم. ناگهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را [در عالم رؤیا] دیدم، عرض کردم: یا رسول الله! من از دست امت تو چه رنجها و خون دلها خوردم! پس حضرت فرمود: علیه آنها نفرین کن! پس [نفرین کردم و] گفتم: «اَبْدَلَنِی اللَّهُ بِهِمْ خَیْراً وَ اَبْدَلَهُمْ شَرّاً؛[6] [خدایا! مرا از آنها بگیر و] به جای آنها بهتری برای من قرار ده و بر آنان [نیز] به جای من [آدم نالایق] شری را مسلط گردان!»
الهی مردم از من سیر و من هم سیرم از مردم نما راحت مرا ای خالق ارض و سما امشب
در نقل دیگری آمده که صدای گریة علی علیه السلام بلند شد؛ به گونهای که تا آن روز آن گونه گریه نکرده بود. عرض کردند: چه شده است که این گونه گریه میکنید؟ حضرت فرمود: در سجده دعا میکردم که لحظهای خواب به چشمم آمد، دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید:
«یَا اَبَا الْحَسَنْ طَالَتْ غَیْبَتُکَ فَقَدْ اِشْتَقْتُ اِلَی رُؤْیَاکَ فَقَدْ اَنْجَزَلِی رَبِّی مَا وَعَدَنِی فِیْکَ...؛[7] ای اباالحسن! دوری تو طولانی شده است. به راستی مشتاق دیدار تو هستم، پس به راستی پروردگارم برای من آنچه را در بارة تو وعده داده بود، حتمی کرد.»
نزدیک اذان صبح شد و وقت رفتن به مسجد. حضرت آماده مسجد رفتن شد. مرغابیها سر راه مولا را گرفته، صدا و ناله میکردند. حضرت فرمود: «دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوَانِحُ تَتْبَعُهَا نَوَایِحُ؛ آنها را به حال خود واگذارید؛ زیرا آنها صیحه میزنند [و طولی نمیکشد] که به دنبال آن نوحهگریها بلند میشود.» ام کلثوم و حسن علیهما السلام عرض کردند: «چرا فال بد میزنید؟» فرمود: «فال بد نیست، دل گواهی میدهد که به شهادت میرسم.»[8]
نالههای مرغان و اشک فرزندان، مانع علی علیه السلام نگشت، به راه خویش ادامه داد تا به درب خانه رسید، کمربند حضرت به قلاب در گیر کرد و باز شد. گویا با زبان بیزبانیش میخواست مولارا از تصمیم رفتن به سوی دوست باز دارد؛ اما بر عکس، فریاد آن عاشق شهادت بلند شد که خطاب به خود میگفت: ای علی! اُشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لَا قِیکَا وَلَا تَجْزَعْ عَنِ الْمَوْتِ اِذَا حَلَّ بِنَادِیکَا وَلَا تَغْتَرَّ بِالدَّهْرِ وَ اِنْ یُوَافِیکَا کَمَا اَضْحَکَکَ الدَّهْرُ کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَا؛[9]
کمربندت را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات میکند و از مرگ هنگامی که میآید جزع و ناله مکن و به دنیا مغرور نشو هر چند با تو همراهی کند؛ [زیرا] روزگار همچنان که تو را بخنده میآورد، همین طور میگریاند.» بعد از رسیدن به مسجد، اول با سپیده سحر خداحافظی کرد: ای طلوع فجر! از روزی که علی به دنیا آمده، نشده تو بیدار باشی و چشمان علی در خواب؛ اما این شب، آخرین شبی است که چشم علی را بیدار مییابی.
فجر تا سینه آفاق شکافت چشم بیدارِ علی خفته نیافت آن گاه شروع کرد به گفتن آخرین اذان؛
آمد خطاب ارجعی از سوی جانان بر خاست تا بانک اذان از کوی جانان
تکبیر گفت آن شیر روز و عابد شب بگشود بر حمد خداوندی علی شب
وقتی از بام مسجد پایین میآمد، افتخار همیشگی خویش را به زبان جاری ساخت و فرمود: «خَلُّوا سَبِیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجَاهِدِ فِی اللَّهِ لَا یَعْبُدُ غَیْرَ الْوَاحِدِ؛[10]
راه مؤمن مجاهد در راه خدا را باز کنید؛ که [افتخار همیشگیاش آن است که] جز خدای واحد را نپرستیده است.» آری، علی هنوز افتخارش این است که رزمندة مؤمن طالب شهادت است.
5. نماز عشق یا سکوی پرواز
آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت.
در سجده بانگ یا علی جان زود بشتاب گویی خدا در انتظارش بود بیتاب نامردی از کین تیغ بر فرق علی زد تیغ ستم بر فرق انوار جلی زد آه از نهاد خاک تا عرش خدا رفت سوز دل افلاک تا عرش خدا رفت
پای زمین روی زمین خشکیده بر جای گویا قیامت ناگهان گردید بر پای دیگر علی بود و خداوند جلی بود «فُزتُ و ربِّ الکعبه» فریاد علی بود بشکست پشت دین حق یکباره بشکست ابر عزا بر چهرة خورشید بنشست دیگر علی تنهاترین مرد زمان نیست ای وای بیحیدر چگونه میتوان زیست؟[11]
هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید: یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.» و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛[12] پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقیترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»
و صدایی هم از عاشق شهادت، علی علیه السلام شنیده شد که میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛[13] به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا [از دنیا میروم] قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.»
ای تیغ زهرآلوده مجنون تو هستم چشم انتظارت هر شب اینجا مینشستم ای تیغ من لب تشنة دیدار بودم شبها برای دیدنت بیدار بودم
عمری به راهت چشم حسرت دوختم من با آتش دل ساختم من سوختم من
هر نیمه شب من گفتگو با ماه کردم فریادهای سینه را در چاه کردم ای تیغ زهرآگین مرا دلگیر کردی چون دیر کردی تو علی را پیر کردی
بعد از آنکه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالی که خون از سر و روی حضرت میریخت، عرضه داشت: اِلهِی اَسْئَلُکَ مُرَافَقَةُ الْاَنْبِیَاءِ وَ الْاَوْصِیَاءِ وَ اَعْلَی دَرَجَاتِ جَنَّةِ الْمَاْوی؛[14] خدای من! از تو همراه بودن با انبیاء و اوصیاء و بالاترین درجة بهشت را درخواست میکنم.»
آن شب به داغ مولا مهتاب گریه میکرد تصویر ماه در آب بیتاب گریه میکرد شد چهرة عدالت گلگون ز تیغ فتنه پیش نگاه مسجد محراب گریه میکرد همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت آن آیه صبوری بیتاب گریه میکرد
اصبغ بن نباته میگوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بستهاند و خون هم مرتب از سر مولا میریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونهای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را میبوسیدم و اشک میریختم. حضرت فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛[15] گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که میبینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»
و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه میکرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «یَا بُنَیَّةُ لَا تَبْکِِین فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی اَبُوکَ مَا بَکَیْتِ...؛ دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر میدیدی آنچه را که پدرت میبیند، گریه نمیکردی.» عرض کرد: شما چه میبینید؟ فرمود: «میبینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیدهاند و همه منتظرند که من بروم ... .»[16]
و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه السلام صعصعة بن صوحان قرار میدهیم. وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر میپاشید، میگفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیباییات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشهات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفرینندهات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکهاش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجة برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی... .»[17]
میسر نگردد به کس این سعادت به کعبه ولادت به مسجد شهادت
________________________________ [1]. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، کتابفروشی اسلامی، چاپ افست، ج 1، ص 125. [2]. همان. [3]. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص 252، ح 54. [4]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 7. [5]. منصور کریمیان، روزنامه رسالت، 18 رمضان، 1414، ص 2. [6]. نهج البلاغه، ص 99. [7]. بحارالانوار، ج 42، ص 194، ح 11. [8] . منتهی الآمال، ص 125؛ بحارالانوار، ج 42، ص 198. [9]. منتهی الآمال، ص 126؛ بحارالانوار، ج 42، ص 192. [10]. منتهی الآمال، ص 126. [11]. ادامه شعر کریمیان. [12]. منتهی الآمال، ص 127. [13]. بحارالانوار، ج 41، ص 2؛ منتهی الآمال، ص 127. [14]. همان مدارک. [15]. اسرار عبادت، عبدالله جوادی آملی، نشراسراء، ص 265؛ بحارالانوار، ج 42؛ ص 204، ح 8 . [16]. بحارالانوار، همان، ج 42، ص 201 ـ 202 ؛ انوار البهیه، همان، ص 31 ؛ خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 268. [17]. بحارالانوار، ج 42، ص 295.
علی (علیهالسلام )عابدترین مردم و عباد بود و عبادت هیچ کس به عبادت آن حضرت نمیرسید، صائِم النهار و قائِم اللیل بود و روزها روزه داشتی و شبها عبادت پروردگار به روز آوردی و شبانه روز هزار رکعت نماز کردی، پیشانی آن حضرت از بسیاری سجود همچو زانوی شتر پینه کرده بود. از جمله عبادتهای آن حضرت یکی آن است که از کسب دست مبارک هزار بنده خرید و آزاد کرد.
علی (علیهالسلام )در مدینه باغی داشت که همه کس را آرزوی آن بود، و آن را به ده هزار دینار فروخت و جمیع [پول [آن را در مسجد به فقرا و مساکین بخش نموده به خانه آمد، در حالتی که وجه وعدهای غذا از آن نمانده بود. حضرت فاطمه سلام الله علیها گفت: تو میدانی که حَسَنین دو روز است که چیزی نخوردهاند، و من و تو نیز همان حال داریم، از این باغ مرا یک رَطْلْ آرد جو نصیب نبود؟ گفت: جماعتی که ذِلّ سؤال در چهره ایشان مشاهده نتوانست کرد مانع آمدند که از آن چیزی به خانه آورم.
به سوگ تو چه نویسم تو ای مجاهد نستوه شهید راه عقیده شهید راه عدالت
در سوگ تو چه نویسم که «قلم چو به این جا رسید، سر بشکست»
سوگ تو ـ که بیش از یکصد نشان از تعظیم و تکریمت، در کلام خدا می توان یافت ـ سنگین است. سراغ تو را از جبرئیل امین می توان گرفت؛ که برات ایمان تو، به مُهر مستقیم خدا امضا شده است؛
آن جا که فرمود: «أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِنا کَمَنْ کانَ فاسِقا لا یَسْتَوُونَ» آیا کسی که مؤمن باشد همانند کسی است که فاسق باشد [چنین نیست] اینان یکسان نیستند.
در سوگ تو چه نویسم که فرق دریای تو را شکافتند و زهر به کام اقیانوس ریختند؟!
امروز محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، با غم این امّت چه کند که عدل پنج ساله وصی پیامبر خویش را پس از بیست و پنج سال سیاهی و ستم، بر نمی تابند؟!
تو که بودی، قرآن با تو بود و تو با قرآن و از هم جدا نمی شدید تا به حوض کوثر وارد شوید.
تو که بودی، قله های رفیع کلام خدا، تفسیر می شد و پیچ و خم های آن برای مردم، دانشگاه کمال و کرامت تأسیس می کرد.
تو که بودی، بیت المال، خواب آرام داشت و دغدغه خیانت نداشت.
تو که بودی، هر چه از بیت المال مسلمین به تاراج رفته بود، اگرچه به مصرف مهریه زنان و خرید کنیزان رسیده بود، به مأمن خویش بازمی گشت.
تو که بودی، هرزه گری از هزار توی عافیت خویش بیرون نمی آمد تا مبادا به چرخش ذوالفقار تو گرفتار آید. ای معدن شرف!
کدام کاسه شیر یتیمی، مرهم جراحت رفتن تو خواهد بود؟!
رفتن تو، به خاک سپاری عدالت بود. «عدالت با علی مدفون شد، افسوس!»
حسن بصرى روايت كرده كه : على (ع) در شب نوزدهم بيدار و آن شب را بر خلاف عادت به مسجد نرفت ، دخترش ام كلثوم پرسيد: چرا امشب را بيدار مانده اى ؟
فرمود: براى آن كه اگر بامداد ظاهر شود كشته خواهم شد. ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را به نماز دعوت كرد، على (ع) اندكى رفت و برگشت ، ام كلثوم عرض كرد: جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند. حضرت فرمود: آرى بگوييد او با مردم نماز بخواند.
آن گاه دقتى كرده فرمود: نه ، چاره از مرگ نيست و نمى توان از چنگ آن فرار كرد. على (ع) در همان وقت به مسجد وارد شد و ابن ملجم كه تمام شب را بيدار مانده و منتظر ورود على (ع) بود از نسيم سحرى خوابش برده بود؛ على (ع ) با پاى خود او را بيدار كرده فرمود: برخيز موقع نماز رسيده او هم از جا برخاست و كار على را تمام كرد.
در حديث آمده على (ع) در شب نوزدهم بيدار بود و مكرر از اطاق خود بيرون مى آمد و به طرف آسمان متوجه مى شد و مى فرمود: سوگند به خدا تا به حال دروغ نگفته ام و دروغ هم به من اطلاع نداده اند، امشب همان شبى است كه بايد به وصال محبوب نايل گردم آن گاه ، به خوابگاه خود برگشت ، چون بامداد دميد كمربند خود را بر بست و مى فرمود:
كمر بند از بهر مرگ اى امير كه مرگ آيد اكنون به ديدار تو مكن خوف از مرگ و آماده باش چو مرگ آيد اى جان خريدار تو
چون به صحن خانه رسيد؛ مرغابيان چندى جلوى راه حضرت را گرفتند و فرياد مى زدند، خواستند آن ها را آرام كنند و از جلو حضرت دور سازند فرمود: آن ها را واگذاريد كه نوحه جدايى مى كنند. سپس از خانه بيرون رفت و رسيد به او آن چه زبان قلم از نگارشش لال است
حضرت علی(ع) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیباش، همواره به شهادت میاندیشید و آنچه از آن نیرو میگرفت و جانش را سیراب میساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(ع) است که میفرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین مینهادم و از میان شما برای همیشه کوچ میکردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمیکردم».
علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار میکرد.
در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسهای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت:
«دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کردهای؟ مگر نمیدانی که من متابعت برادرم رسول خدا میکنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». امکلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود
آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت.
در سجده بانگ یا علی جان زود بشتاب گویی خدا در انتظارش بود بیتاب نامردی از کین تیغ بر فرق علی زد تیغ ستم بر فرق انوار جلی زد آه از نهاد خاک تا عرش خدا رفت سوز دل افلاک تا عرش خدا رفت
پای زمین روی زمین خشکیده بر جای گویا قیامت ناگهان گردید بر پای دیگر علی بود و خداوند جلی بود «فُزتُ و ربِّ الکعبه» فریاد علی بود بشکست پشت دین حق یکباره بشکست ابر عزا بر چهرة خورشید بنشست دیگر علی تنهاترین مرد زمان نیست
ای وای بیحیدر چگونه میتوان زیست؟
هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید:
یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.»
و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛ پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقیترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»
و صدایی هم از عاشق شهادت، علی علیه السلام شنیده شد که میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛ به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا [از دنیا میروم] قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.»
ای تیغ زهرآلوده مجنون تو هستم چشم انتظارت هر شب اینجا مینشستم ای تیغ من لب تشنة دیدار بودم شبها برای دیدنت بیدار بودم عمری به راهت چشم حسرت دوختم من با آتش دل ساختم من سوختم من هر نیمه شب من گفتگو با ماه کردم فریادهای سینه را در چاه کردم ای تیغ زهرآگین مرا دلگیر کردی چون دیر کردی تو علی را پیر کردی
بعد از آنکه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالی که خون از سر و روی حضرت میریخت، عرضه داشت: اِلهِی اَسْئَلُکَ مُرَافَقَةُ الْاَنْبِیَاءِ وَ الْاَوْصِیَاءِ وَ اَعْلَی دَرَجَاتِ جَنَّةِ الْمَاْوی؛
خدای من! از تو همراه بودن با انبیاء و اوصیاء و بالاترین درجة بهشت را درخواست میکنم.»
آن شب به داغ مولا مهتاب گریه میکرد تصویر ماه در آب بیتاب گریه میکرد
شد چهرة عدالت گلگون ز تیغ فتنه
پیش نگاه مسجد محراب گریه میکرد
همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت
آن آیه صبوری بیتاب گریه میکرد
اصبغ بن نباته میگوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بستهاند و خون هم مرتب از سر مولا میریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونهای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را میبوسیدم و اشک میریختم. حضرت فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛[15] گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که میبینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»
و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه میکرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «یَا بُنَیَّةُ لَا تَبْکِِین فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی اَبُوکَ مَا بَکَیْتِ...؛ دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر میدیدی آنچه را که پدرت میبیند، گریه نمیکردی.» عرض کرد: شما چه میبینید؟ فرمود: «میبینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیدهاند و همه منتظرند که من بروم ... .»
و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه السلام صعصعة بن صوحان قرار میدهیم. وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر میپاشید، میگفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیباییات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشهات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفرینندهات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکهاش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجة برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی... .»
میسر نگردد به کس این سعادت به کعبه ولادت به مسجد شهادت
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند قوت جان حافظش در خنده زیر لب است آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
ای سرزمین بی ستاره رنگ رنگ! آیا حضور بزرگش، چنان گران بود که طاقتش نیاوردی؟
عمری علی علیه السلام ، عصمت تو بود در برابر آسمان و آسمانیان؛ پس چگونه...؟!
هان، ای خاک! تیغی که محراب را سیل واره به خون نشاند، مگر جز از قلب تو بیرون کشیده بودند؟ مگر جز این که پاره پیکر تو بود؟ آیا شرم نکردی؟
ای مسجد! چگونه محراب خویش را از فواره فرق علی علیه السلام رنگین یافتی وا ز پایه فرو نریختی؟!
مروت از کاسه های شیر باید آموخت که هنوز در برابر خانه خلیفه صف کشیده اند؛ اگر چه نیک می دانند که دیگر کار از کار گذشته است.
بستر خالی، هنوز گرم وجود پر حرارتی است که دیگر به هیچ بستری نیاز ندارد؛ گرچه در تمام عمر نیز مردِ بستر نبوده است.
باید دانست که در این «در سجده مردن» چه رازی نهفته است و در این ایستاده زیستن! باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می شود و مسجد، شهادت گاهش؟
بی شک آن که نخستین نفس را در خانه خدا خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که این عین، رستگاری ست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه. و او رستگار شد اما...
بدا به حال قومی که بی علی علیه السلام شده اند... وای بر قافله های بی قافله سالار! عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟! وای بر همه یتیمانی که جز علی، پدری نمی شناختند!
زین پس آیا چه کسی نان و خرمایی بر ایشان خواهد آورد؟ وای بر همه چاه هایی که زین پس، غریب می شوند. خلیفه تنها و چاه های تنها، عمری باهم از تنهایی بیرون می آمدند. زین پس خلیفه نیست؛ پس چاه ها تنها مانده اند. آیا چه کسی عطش آب ها را آبی خواهد نشاند؟!!
طعم تلخ بی علی بودن را حتی امروز می توان چشید؛ طمعی که قرن هاست زاده می شود. اما دروازه های ماه را نگاه کنید که امشب چه گستردگی فراخی دارند.
نگاه کنید که پیامبر، چگونه پرشور به استقبال وصی بزرگ خویش آمده است و خاتون بزرگ عرش نیز که دست در دست پدر، انتظار می کشد. مهتاب، ردّ پرواز مولا را مفروش کرده ست.
آری! این علی علیه السلام ست که پس از سال ها، دوباره در کنار فاطمه علیهاالسلام ایستاده است؛ آن چنان که به پاس دیدار دوباره، پیامبر بزرگ را در آغوش مهر خویش می فشارد.
رنگ شهادت بگشا به سرا پرده جان باب علی را سرمشق خود ای دل بکن آداب علی را
تا رتبه این مظهر حق رابشناسی بشمار یکایک همه القاب علی را فرمان خدا بود که در مسجد احمد درها همه بستند، مگر باب علی را زیرا که علی، خانه یکی شد شب میلاد خود بیت خدا دان، دل حق یاب علی را دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست آغشت به خون، روی جهان تاب علی را تا رد نکند خالق او، خواهش اورا ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را
امشب، زمین سیاه پوش غمی سرخ است و فردا،
جاری ناله در همه سو پیداست.
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]امشب دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بر بسته است، و فردا توفان سهمناک حادثه ای تلخ، دل های مؤمنان خدا را سخت می لرزاند.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
زمین بر آن بود كه آهنگ حركت خود را به گامهای علی علیه السلام متصل كند. چشمهای ناسوتیان در تمنای ماندن، تند آب اشك ساز كردند و لاهوتیان، دست تمنا بر كنگره عرش ساییدند و ام كلثوم (س)، درمانده از همه چیز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علی علیه السلام كرد. [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]در بین راه چند مرغابی به حضرت نزدیك و گویی مانع از رفتن ایشان شدند، اما شهادت علی علیه السلام، گویی بی بازگشتترین قضای الهی در آن لیلة القدر خدایی بود. این رفتن دیگر بازگشتی نداشت و علی علیه السلام دیگر طاقت ماندن! چون خواست از در خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در كمربند او انداخت و این آخرین حربه زمینیان برای بازداشتن علی علیه السلام از رفتن بود. علی علیه السلام از در كه گذشت، زمینیان دیگر از او دست شستند. و علی علیه السلام كسی نبود كه از شهادت بگذرد كه سالیان سال است به انتظار چنین شبی نشسته... كمربند خود را محكم بست و خطاب به خویش فرمود: «ای علی! كمربندت را محكم ببند و برای مرگ آماده شو.» [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]كوچهها را یكی پس از دیگری جا میگذاشت تا این كه به مسجد رسید. ابتدا چند ركعت نماز گزارد و چون فجر دمید، بر بام مسجد رفت و آخرین اذان خود را در آن شهر پر از حیله و نیرنگ، ارزانی زمینیان نمود و این آخرین اذانی بود كه علی علیه السلام بر ماذنه مسجد كوفه فریاد زد!
علی یعنی على گفتند: اگر به دنبالش بروى، بیچاره میشوى! با علی بودن یعنی دور تمام خوشیها و مستیها خط کشیدن. تمام رنجها و بغضها را یکجا قورت دادن. یعنی یک پیاله آب و مشتی نان خشک.
گفتند: اگر دستت را در دستش بگذارى، کارَت تمام است. علی یعنی خار در چشم و استخوان در گلو. درد و دل با چاه گفتن و بیهوش شدن در تاریک نخلستانها.
باز هم راه افتاد، مثل هر شب. با همان نعلینهای پینهبستهاش که میگفت: «این نعلینهای پوسیده، از زرق و برق تخت و تاج شما برایم محبوبتر است».[1]
هنوز از کیسه روی دوشش بوی نان گندم میآید. منتظر است شاید جوانی از هزارههای چندم به یاریاش بیاید و سر کسیه را بگیرد. علی جلو میرود و من در پیاش میآیم. تا کجا؟ تا در خانه، در میزند و خودش لابهلای پیچ وخم کوچههای کوفه محو میشود. پیرزنی با شانههای فروافتاده از غم، میآید و کیسه را برمیدارد. دعایش، همه شب را روشن میکند. من اینها را نمیفهمم. در تصویر من حاکمان اینگونه نیستند؛ کسی در دل شب، تا درِ خانه با کیسهایی بر دوش، مظلوم و ناشناخته، نه... چه میگویم؟
تصورش هم سخت است. او از ترس غلبه هوا و هوسش، بوی گندم و شفافیت عسل را بر خود حرام کرده است و میگوید: «با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه باشد؟ هرگز!»[2] ولی در عصر من، هنوز هم آدمهایی پیدا میشوند که از گرسنگی پشت بوتهای بینام و نشان جان میدهند و کسی پیدا نمیشود که حتی آنها را دفن کند و حاکمان دنیایی هزاره من در قصرهایشان لم دادهاند و نمیدانند شکمهای گندهشان را چطور آب کنند؟ تنها نشسته است. او هنوز نعلینهایش را پینه میزند و من تکّههای آدمیت گمشده را به روح ناقصم وصله میکنم، تا شاید اندکی از حسرت روز حسرتم کم شود. نزدیک میشوم. زیر چشمی نگاهش میکنم. چقدر از اینکه در کنارش هستم، احساس غرور میکنم. دلم میخواهد امضا بگیرم؛ از مردی که راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میداند.[3] زانو میزنم. میفرماید: «سَلونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُنی».[4]
میخواهم بپرسم، اما نمیدانم چه بپرسم. من پاسخ تمام سؤالهایم را در مقابل میبینم. همه خیره مانده بودند، منتظر و بیقرار. دهانشان خشک شده بود و لبهایشان میلرزید. گفتند: علی را دیدى؟ گفتم: علی یعنی فقط خدا را در دل راه دادن، علی یعنی غوطهور شدن در مستیها. علی یعنی طعم خوش عبد بودن را چشیدن. گفتند: علی را شناختى؟ گفتم: علی یعنی مایه مباهات معبود شدن، علی یعنی در اوج لذّتها پر کشیدن، علی یعنی عشقبازی با خدا، و علی یعنی على. [=B Nazanin]منبع: گلبرگ، شماره 112،
ولی در عصر من، هنوز هم آدمهایی پیدا میشوند که از گرسنگی پشت بوتهای بینام و نشان جان میدهند و کسی پیدا نمیشود که حتی آنها را دفن کند و حاکمان دنیایی هزاره من در قصرهایشان لم دادهاند و نمیدانند شکمهای گندهشان را چطور آب کنند؟
با علی بودن یعنی دور تمام خوشیها و مستیها خط کشیدن
سلام
این یکطرف قضیه است و بلکه طرف کوچک آن
آنسوی بزرگتر شخصیت علی را باید در ارتباطش با خدای متعال دید که همه لذت و مستی است
و رامردانی مثل علی ع نه از سر ترس بلکه از سر بی رغبتی به اکل و شرب و لذت و مستی دنیا از آن اعراض می کنند
کسی که غذایش نور است خورشت وادی تاریکی را برای چه می خواهد ؟ بلکه بگو کسی که از او نور سرچشمه می گیرد با ظلمت چکار ؟
والله الموفق
شب قدر است و قدر آن بدانیم
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطی که سر پیمان بمانیم
برای پاکی نفس و سعادت
همیشه بهر خود شیطان برانیم
شب تقدیر و ثبت سرنوشت است
دعا بر مومن و انسان بخوانیم
برای اولین مظلوم عالم
بسی خون دل از چشمان چکانیم
هزاران لعنت و نفرین بسیار
به قاتلهای مولامان رسانیم
در این شبها تو مهدی(عج) را صدا کن
چو یوسف غایب است حیران چنانیم
دعای اول و آخر ظهور است
که بیش از این در این حیران نمانیم
شب قدر است بيا در پس اين پردهي اشك
بين اين حوض پر از اشك كه خود ساختهايم
آب بر فكر سراسر بد و بدتر بزنيم
سوي افلاك كمي پر بزنيم
به خدا انديشيم
به خداوندي و لطف و كرمش فكر كنيم
تا بدانيم از امشب به كجا بايد رفت
و چه سازيم كه از سوختن خود گذريم
سوختن چيست مگر؟
اينكه يك دفترِ دل پر ز خطا گردد و بس
ظلم بر خلق خدا، حكم روا گردد و بس
اين چنين نيست مگر؟
وقت آن است در انديشه شويم
و بگويم كه خالق عملش با مخلوق
همه زيباست، خوش است و خوشي و لطف و صفا
ليك مخلوق به مخلوق نموده است جفا
اين حقيقت دارد
توبه اين نيست كه تنها به سرشكي ناچيز
هر گنه را سر شب تا به سحر پاك كنيم
و بگوئيم خدا بخشيدم
التماس دعا:Gol:
[=arial black]دل غــربتکده ام بــارانی اســت[=arial black]
[=arial black]ابـریم دیـده ی ماتم زده ام بــارانی است
[=arial black]مثـل پروانـه پـرم دربه در سـوختن ا سـت
[=arial black]گریه ی شمع همه زیر سر سوختن است
[=arial black]این چه داغیست که جان هـ مه را سوزانده
[=arial black]در دل قــــبر دل فاطــــمه را ســـوزانده
[=arial black]حســـن از هـــیبت نامش جملی را انداخت
[=arial black]باورم نیـــست کـه یک ضـربه علی را انداخت
[=arial black]باورم نیـست که خـیبر شـکن از پا افتاد
[=arial black]حضـرت واژه ی برخـواستن از پــا افــتاد
[=arial black]کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
[=arial black]باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
[=arial black]من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست [=arial black]این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست
[=arial black]این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است
[=arial black]به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست
[=arial black]منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او
[=arial black]پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست
[=arial black]آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
[=arial black]بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست
[=arial black]لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد
[=arial black]که جهان، آینه در آینه حیران علی ست
[=arial black]کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است
[=arial black]تا بدانیم کلید در این خانه علی ست
[=arial black]از دم صبح ازل نام علی را می خواند [=arial black]دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست
:Gol::Sham::Gol: [=arial]علیٌّ حُبُّه حبَّه قسیمُ النّارِ وَالجَنَّه
وَصیُّ المُصطَفی حَقا أمامُ الأِنسِ وَالجِنَّه
***
یک جمله بوَد ذکر لب حضرت زهرا(س)
مَن ماتَ عَلی حُبِّ عَلی (ع) ماتَ شَهیدا
***
[=arial]چون نامه جرم ما به هم پیچیدند
بردند به دیوان عمل سنجیدند
بیش ازهمگان گناه مابود ولی
ما را به محبت علی(ع)بخشیدند
*** [=arial]دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)
یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت، فرق او در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)
***
ناله کن اى دل به عزاى على(ع) / گریه کن اى دیده براى على(ع)
کعبه ز کف داده چو مولود خویش / گشته سیه پوش عزاى على(ع)
ماه دگر در دل شب نشنود / صوت مناجات و دعاى على(ع)
واى امیر دو سرا کشته شد / خانه غم گشته،سراى على(ع)
*** [=arial]شب بود و اشک بود و علی(ع) بود و چاه بود
[=arial]فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
[=arial]دیگر پس از شهادت زهرا(س) به چشم او
[=arial]صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
[=arial]دانی چرا جَبین علی(ع) را شکافتند؟
[=arial]زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
[=arial]خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
[=arial]آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
[=arial]یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
[=arial]اشک شبش به غربت روزش گواه بود
[=arial]دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
[=arial]عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
[=arial]همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
[=arial]حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
[=arial]مولا پس از شهادت زهرا(س) غریب شد
[=arial]زهرا نه یارِ او که بر او یک سپاه بود
[=arial]وقتی که از محاسن او میچکید خون
[=arial]عباس(ع) را به صورت بابا نگاه بود
[=arial]میثم هزار حیف که پوشیده شد ز خون
[=arial]رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
[=arial]سازگار [=arial].
.
. [=arial]:Ghamgin:...انگار غریبی پایان ندارد[=arial]...:Ghamgin:
:Sham::Sham::Sham:
خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا
يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا
بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت
دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا
شب فيض است و در توبه و رحمت باز است
خيز، اى عبد پشيمان و خطاكار بيا
پرده شب كه بود آيت ستّارى من
دور از ديده مردم، به شب تار بيا
اين تويى، بنده آلوده و شرمنده من
اين منم، خالق بخشنده ستّار بيا
مگشا دست نيازت به عطاى دگران
دل به من بسته و بگسسته زاغيار بيا
فرصت از دست مده، مى گذرد اين لحظات
منشين غافل و بى حاصل و بيكار بيا
حسان
علی، اوج ایمان و تلألؤ نور در هستی است و ویژگی های خُلقی و خَلقی او، تنها با سخن خداوند قابل بیان است.
در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد ک در شأن علی و شیعیان وی نازل شده است. از جمله علی علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«ای علی، آیا این سخن پروردگار را شنیده ای: کسانی که ایمان آورده اند و کار شایسته کرده اند، آن ها بهترین مردمان اند، مقصود از این آیه، تو و شیعیان توست و وعده گاه من با شما، حوض کوثر است. آن گاه که امت ها برای حسابرسی آورده شوند، شما در حالی فراخوانده می شوید که پیشانی سپیدانِ حجله نشین هستید».
فریاد محراب است، یا پژواک شیداییش!
پیچیده در مسجد کنون، موج غم آواییش.
فریاد محراب است، یا؟ امّا نمی دانم!
فرجام این فریاد را، از ناشکیباییش
گویی چراغ کهکشان، خاموش گردیده ست!
گویی نگاه آسمان، گم کرده بیناییش
گویی زمین، میل شکفتن در خزان دارد
با خیلِ داغِ لاله های سرخِ صحراییش
گویی شکسته در خودش، امواج غربت را
فانوس تنها مانده، با مرغانِ دریاییش
فرجام آن فریاد یعنی: بعد از این مولا
دیگر رها شد از غم و اندوه و تنهاییش!
ماییم و در جان، شعله های عشق دیدارش
ماییم و در دل، گنبد زرد تماشاییش.
سید علی اصغر موسوی
امشب آسمان کوفه گرفته است و چشم بر صحنه ای می گشاید که شقی ترین انسان، باشمشیر عداوت و کینه، فَرق مبارک عدالت مجسم را می شکافد و عدالت پیشگان را عزادار شهادتش می کند.
هواپرستان، روشنایی چراغ عدالت امیر والایی ها را تاب نیاوردند و ایشان را درعبادتگاه خویش به شهادت رساندند، واکنون مسجد کوفه نالان و گریان است.
غم از دست دادن یاور مظلومان و حامی محرومان،بسیارسخت و سنگین است. یتمیان گرد خانه اش جمع شده اند و بر یتیمیِ همیشگی خود می گریند که:
«ای پدر خوبی ها و ای رهبر بی همتا، چگونه ما را در این دنیای ظلم پیشه تنها رها کردی؟
پیش از تو،درِ کدامین خانه را بکوبیم و یاری بخواهیم.خدایا، در این شب جان گداز، به فریاد دلمان رس».
هیجان و اشتیاق به شهادت و ملاقات الهی حضرت آن قدر زیاد بود که خود میفرماید: هر کاری کردم راز مطلب را بفهمم نفهمیدم؛ «مَا زِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْاَمْرِ وَ اَبَی اللَّهُ اِلَّا اَخْفَاهُ؛[4] پیوسته از سرّ و باطن این امر تفحص و جستجو کردم، ولی خدا ابا کرد، جز اینکه آن را پنهان کرد.»
آن شب علی در سینه سودای دگر داشت تنها خدا از سوز و حال او خبر داشت
گام زمان آهسته بر روی زمین بود قلب زمین در اضطرابی آتشین بود
آن شب علی را حال و روز دیگری بود
در جان مولا ساز و سوز دیگری بود
آن شب علی عزم سفر کردن به سر داشت
زهرا سرشک غم به چشمان زین سفر داشت
آن شب حسن را سینه اقیانوس غم بود
جان حسین آن شب پر از درد و الم بود
چشم علی، چشم انتظار اختران بود
جان علی مشتاق رضوان و جنان بود[5]
نما راحت مرا ای خالق ارض و سما امشب
اُشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لَا قِیکَا وَلَا تَجْزَعْ عَنِ الْمَوْتِ اِذَا حَلَّ بِنَادِیکَا
وَلَا تَغْتَرَّ بِالدَّهْرِ وَ اِنْ یُوَافِیکَا کَمَا اَضْحَکَکَ الدَّهْرُ کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَا؛[9]
بعد از رسیدن به مسجد، اول با سپیده سحر خداحافظی کرد: ای طلوع فجر! از روزی که علی به دنیا آمده، نشده تو بیدار باشی و چشمان علی در خواب؛ اما این شب، آخرین شبی است که چشم علی را بیدار مییابی.
چشم بیدارِ علی خفته نیافت
آن گاه شروع کرد به گفتن آخرین اذان؛
بگشود بر حمد خداوندی علی شب
«خَلُّوا سَبِیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجَاهِدِ
فِی اللَّهِ لَا یَعْبُدُ غَیْرَ الْوَاحِدِ؛[10]
گویی خدا در انتظارش بود بیتاب
نامردی از کین تیغ بر فرق علی زد
تیغ ستم بر فرق انوار جلی زد
آه از نهاد خاک تا عرش خدا رفت
سوز دل افلاک تا عرش خدا رفت
دیگر علی بود و خداوند جلی بود «فُزتُ و ربِّ الکعبه» فریاد علی بود
بشکست پشت دین حق یکباره بشکست ابر عزا بر چهرة خورشید بنشست
دیگر علی تنهاترین مرد زمان نیست
ای وای بیحیدر چگونه میتوان زیست؟[11]
یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.» و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛[12] پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقیترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»
چشم انتظارت هر شب اینجا مینشستم
ای تیغ من لب تشنة دیدار بودم
شبها برای دیدنت بیدار بودم
فریادهای سینه را در چاه کردم
ای تیغ زهرآگین مرا دلگیر کردی
چون دیر کردی تو علی را پیر کردی
شد چهرة عدالت گلگون ز تیغ فتنه
پیش نگاه مسجد محراب گریه میکرد
همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت
آن آیه صبوری بیتاب گریه میکرد
به کعبه ولادت به مسجد شهادت
________________________________
[1]. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، کتابفروشی اسلامی، چاپ افست، ج 1، ص 125.
[2]. همان.
[3]. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص 252، ح 54.
[4]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 7.
[5]. منصور کریمیان، روزنامه رسالت، 18 رمضان، 1414، ص 2.
[6]. نهج البلاغه، ص 99.
[7]. بحارالانوار، ج 42، ص 194، ح 11.
[8] . منتهی الآمال، ص 125؛ بحارالانوار، ج 42، ص 198.
[9]. منتهی الآمال، ص 126؛ بحارالانوار، ج 42، ص 192.
[10]. منتهی الآمال، ص 126.
[11]. ادامه شعر کریمیان.
[12]. منتهی الآمال، ص 127.
[13]. بحارالانوار، ج 41، ص 2؛ منتهی الآمال، ص 127.
[14]. همان مدارک.
[15]. اسرار عبادت، عبدالله جوادی آملی، نشراسراء، ص 265؛ بحارالانوار، ج 42؛ ص 204، ح 8 .
[16]. بحارالانوار، همان، ج 42، ص 201 ـ 202 ؛ انوار البهیه، همان، ص 31 ؛ خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 268.
[17]. بحارالانوار، ج 42، ص 295.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر قلب زينب ابر غم ميبارد امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سوز دلش بوي مدينه دارد امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زينب ز ابر ديده ميبارد ستاره
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دارد به پيشاني بابايش نظاره
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آرام بهرش سفره افطار چيند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در چشم او رخساره مادر بيند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين عالمه غير معلم بي قرار است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آگه شده باباي او چشم انتظار است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آرامش او كرده زينب را پريشان
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گويد پدر اينگونه قلبم را ملرزان
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اي كاش من در كوچه سيلي خورده بودم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اينجا نبودم در مدينه مرده بودم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اي كوچههاي كوفه از غربت بميريد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بوسه ز پاي رهبري مظلوم گيريد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اي خاك نخلستان ز رويش توشه بردار
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خود را به زير پاي او آرام بگذار
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرغان عاشق راه مولا را بگيريد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او بي كس است امشب شما بهرش بميريد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امشب علي مات جمالي لاله گون است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ذكر لبش »انا اليه راجعون« است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خانه نشين داغ زهراي نجيب است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلخسته از نامردي شهري غريب است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]محراب را چون پشت در گلگون نمايد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر شهر خونين او سر غربت بسايد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بهر علي هنگامه پرواز گرديد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا كه ز پا افتاد دستش باز گرديد
مرو و کار ما خراب مکن
شب درازست و عمر ما کوتاه
قصه کوته کن و شتاب مکن
شب قدرست قدر شب دریاب
وز مى و مجلس اجتناب مکن
سخن جام گوى و باده ى ناب
صفت ابر و آفتاب مکن
و گرت شیخ و شاب طعنه زنند
التفاتى بشیخ و شاب مکن ...
علی (علیهالسلام )عابدترین مردم و عباد بود و عبادت هیچ کس به عبادت آن حضرت نمیرسید، صائِم النهار و قائِم اللیل بود و روزها روزه داشتی و شبها عبادت پروردگار به روز آوردی و شبانه روز هزار رکعت نماز کردی، پیشانی آن حضرت از بسیاری سجود همچو زانوی شتر پینه کرده بود. از جمله عبادتهای آن حضرت یکی آن است که از کسب دست مبارک هزار بنده خرید و آزاد کرد.
علی (علیهالسلام )در مدینه باغی داشت که همه کس را آرزوی آن بود، و آن را به ده هزار دینار فروخت و جمیع [پول [آن را در مسجد به فقرا و مساکین بخش نموده به خانه آمد، در حالتی که وجه وعدهای غذا از آن نمانده بود. حضرت فاطمه سلام الله علیها گفت: تو میدانی که حَسَنین دو روز است که چیزی نخوردهاند، و من و تو نیز همان حال داریم، از این باغ مرا یک رَطْلْ آرد جو نصیب نبود؟ گفت: جماعتی که ذِلّ سؤال در چهره ایشان مشاهده نتوانست کرد مانع آمدند که از آن چیزی به خانه آورم.
به سوگ تو چه نویسم
تو ای مجاهد نستوه
شهید راه عقیده
شهید راه عدالت
در سوگ تو چه نویسم که «قلم چو به این جا رسید، سر بشکست»
سوگ تو ـ که بیش از یکصد نشان از تعظیم و تکریمت، در کلام خدا می توان یافت ـ سنگین است. سراغ تو را از جبرئیل امین می توان گرفت؛ که برات ایمان تو، به مُهر مستقیم خدا امضا شده است؛
آن جا که فرمود:
«أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِنا کَمَنْ کانَ فاسِقا لا یَسْتَوُونَ»
آیا کسی که مؤمن باشد همانند کسی است که فاسق باشد [چنین نیست] اینان یکسان نیستند.
در سوگ تو چه نویسم که فرق دریای تو را شکافتند و زهر به کام اقیانوس ریختند؟!
امروز محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، با غم این امّت چه کند که عدل پنج ساله وصی پیامبر خویش را پس از بیست و پنج سال سیاهی و ستم، بر نمی تابند؟!
تو که بودی، قرآن با تو بود و تو با قرآن و از هم جدا نمی شدید تا به حوض کوثر وارد شوید.
تو که بودی، قله های رفیع کلام خدا، تفسیر می شد و پیچ و خم های آن برای مردم، دانشگاه کمال و کرامت تأسیس می کرد.
تو که بودی، بیت المال، خواب آرام داشت و دغدغه خیانت نداشت.
تو که بودی، هر چه از بیت المال مسلمین به تاراج رفته بود، اگرچه
به مصرف مهریه زنان و خرید کنیزان رسیده بود، به مأمن خویش بازمی گشت.
تو که بودی، هرزه گری از هزار توی عافیت خویش بیرون نمی آمد تا مبادا به چرخش ذوالفقار تو گرفتار آید. ای معدن شرف!
کدام کاسه شیر یتیمی، مرهم جراحت رفتن تو خواهد بود؟!
رفتن تو، به خاک سپاری عدالت بود.
«عدالت با علی مدفون شد، افسوس!»
سید عبدالحمید کریمی
زمین تا آسمان بر شد ، فلک را خاک بر سر شد
که شاه شیعه رفت و سوی محراب مطهر شد
ثریا بر ثری لغزید ، دل بانو زغم لرزید
کمر بر قامتش بست و قیامت گشت و ناگه شور محشر شد
ملائک پر زنان ، بر سر زنان از عرش می آیند
ببین بال ملائک را کز آن شق القمر تر شد
غروبی کرد ماه آن سان که دیگر بر نمی تابد
بیا زهرا ، تلافی کن علی آخر به بستر شد
خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا
يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا
بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت
دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا
شب فيض است و در توبه و رحمت باز است
خيز، اى عبد پشيمان و خطاكار بيا
پرده شب كه بود آيت ستّارى من
دور از ديده مردم، به شب تار بيا
اين تويى، بنده آلوده و شرمنده من
اين منم، خالق بخشنده ستّار بيا
مگشا دست نيازت به عطاى دگران
دل به من بسته و بگسسته زاغيار بيا
فرصت از دست مده، مى گذرد اين لحظات
منشين غافل و بى حاصل و بيكار بيا
حسان
مناجات علی از سوی نخلستان نمی آید
صدای دلنشین شاه انس و جان نمی آید
به جای صوت قرآن چون شده کز خانه حیدر
نوایی جز صدای ناله و افغان نمی آید
به فرق مظهر حق و عدالت ضربتی خورده
که امید حیات از آن شه مردان نمی آید
علی در بستر مرگ است و مشغول وداع امشب
بگو خادم،به مسجد خسرو خوبان نمی آید
یتیمی دامن مادر گرفته اشک می ریزد
که ای مادر چرا غمخوار ما طفلان نمی آید
به چشم تر به ره سر میکشن بیچارگان امشب
که یا رب از چه آن مولا ی درویشان نمی آید
به کوری در خرابه داد پیک غم پیام اینسان
که بر دلجوئیت آن میر با احسان نمی آید
حکیم از دیدن زخم علی نومید گردیده
حسن را غیر یأس از گفته نعمان نمی آید
به وقت مرگ تا حیدر نیاید بر سرم جانا
برون از این تن ناقابل من جان نمی آید
حسن بصرى روايت كرده كه : على (ع) در شب نوزدهم بيدار و آن شب را بر خلاف عادت به مسجد نرفت ، دخترش ام كلثوم پرسيد: چرا امشب را بيدار مانده اى ؟
فرمود: براى آن كه اگر بامداد ظاهر شود كشته خواهم شد. ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را به نماز دعوت كرد، على (ع) اندكى رفت و برگشت ، ام كلثوم عرض كرد: جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند. حضرت فرمود: آرى بگوييد او با مردم نماز بخواند.
آن گاه دقتى كرده فرمود: نه ، چاره از مرگ نيست و نمى توان از چنگ آن فرار كرد.
على (ع) در همان وقت به مسجد وارد شد و ابن ملجم كه تمام شب را بيدار مانده و منتظر ورود على (ع) بود از نسيم سحرى خوابش برده بود؛ على (ع ) با پاى خود او را بيدار كرده فرمود: برخيز موقع نماز رسيده او هم از جا برخاست و كار على را تمام كرد.
كه مرگ آيد اكنون به ديدار تو
مكن خوف از مرگ و آماده باش
چو مرگ آيد اى جان خريدار تو
حضرت علی(ع) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیباش، همواره به شهادت میاندیشید و آنچه از آن نیرو میگرفت و جانش را سیراب میساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(ع) است که میفرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین مینهادم و از میان شما برای همیشه کوچ میکردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمیکردم».
افطار شب موعود
علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار میکرد.
در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسهای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت:
«دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کردهای؟ مگر نمیدانی که من متابعت برادرم رسول خدا میکنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». امکلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود
آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت.
در سجده بانگ یا علی جان زود بشتاب
گویی خدا در انتظارش بود بیتاب
نامردی از کین تیغ بر فرق علی زد
تیغ ستم بر فرق انوار جلی زد
آه از نهاد خاک تا عرش خدا رفت
سوز دل افلاک تا عرش خدا رفت
پای زمین روی زمین خشکیده بر جای گویا قیامت ناگهان گردید بر پای
دیگر علی بود و خداوند جلی بود «فُزتُ و ربِّ الکعبه» فریاد علی بود
بشکست پشت دین حق یکباره بشکست ابر عزا بر چهرة خورشید بنشست
دیگر علی تنهاترین مرد زمان نیست
ای وای بیحیدر چگونه میتوان زیست؟
هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید:
یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانهها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.»
و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛ پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقیترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»
و صدایی هم از عاشق شهادت، علی علیه السلام شنیده شد که میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛ به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا [از دنیا میروم] قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.»
ای تیغ زهرآلوده مجنون تو هستم
چشم انتظارت هر شب اینجا مینشستم
ای تیغ من لب تشنة دیدار بودم
شبها برای دیدنت بیدار بودم
عمری به راهت چشم حسرت دوختم
من با آتش دل ساختم من سوختم من
هر نیمه شب من گفتگو با ماه کردم
فریادهای سینه را در چاه کردم
ای تیغ زهرآگین مرا دلگیر کردی
چون دیر کردی تو علی را پیر کردی
بعد از آنکه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالی که خون از سر و روی حضرت میریخت، عرضه داشت: اِلهِی اَسْئَلُکَ مُرَافَقَةُ الْاَنْبِیَاءِ وَ الْاَوْصِیَاءِ وَ اَعْلَی دَرَجَاتِ جَنَّةِ الْمَاْوی؛
خدای من! از تو همراه بودن با انبیاء و اوصیاء و بالاترین درجة بهشت را درخواست میکنم.»
و سرانجام جایگاه آن حضرت
آن شب به داغ مولا مهتاب گریه میکرد تصویر ماه در آب بیتاب گریه میکرد
شد چهرة عدالت گلگون ز تیغ فتنه
پیش نگاه مسجد محراب گریه میکرد
همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت
آن آیه صبوری بیتاب گریه میکرد
اصبغ بن نباته میگوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بستهاند و خون هم مرتب از سر مولا میریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونهای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را میبوسیدم و اشک میریختم. حضرت فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛[15] گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که میبینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»
و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه میکرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «یَا بُنَیَّةُ لَا تَبْکِِین فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی اَبُوکَ مَا بَکَیْتِ...؛ دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر میدیدی آنچه را که پدرت میبیند، گریه نمیکردی.» عرض کرد: شما چه میبینید؟ فرمود: «میبینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیدهاند و همه منتظرند که من بروم ... .»
و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه السلام صعصعة بن صوحان قرار میدهیم. وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر میپاشید، میگفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیباییات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشهات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفرینندهات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکهاش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجة برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی... .»
میسر نگردد به کس این سعادت
به کعبه ولادت به مسجد شهادت
التماس دعا از همگی
یا علی
آی فقیران غنی، کجایید که شبهای قدر آمده است؟!
ناله كن اى دل به عزاى على
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
"حنیف مزروعی"
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یا رب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یا رب تویی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر او بنوشان
تیغ و محراب
مگر جز این که پاره پیکر تو بود؟ آیا شرم نکردی؟
وای بر قافله های بی قافله سالار! عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟! وای بر همه یتیمانی که جز علی، پدری نمی شناختند!
اما دروازه های ماه را نگاه کنید که امشب چه گستردگی فراخی دارند.
بگشا به سرا پرده جان باب علی را
سرمشق خود ای دل بکن آداب علی را
تا رتبه این مظهر حق رابشناسی
بشمار یکایک همه القاب علی را
فرمان خدا بود که در مسجد احمد
درها همه بستند، مگر باب علی را
زیرا که علی، خانه یکی شد شب میلاد
خود بیت خدا دان، دل حق یاب علی را
دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست
آغشت به خون، روی جهان تاب علی را
تا رد نکند خالق او، خواهش اورا
ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را
حسان
ناله کن ای دل به عزای علی
گریه کن ای دیده برای علی
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزای علی
منبر و محراب کشد انتظار
تا زند بوسه به پای علی
ماه دگردر دل شب نشنود
صوت و مناجات و دعای علی
آه که محروم شد امشب دگر
چشم یتیمان ز لقای علی
مانده تهی سفره بیچارگان
منتظر نان و غذای علی
پیش حسن و حسن و زینبین
خون چکد از فرق همای علی
عمر علی عمره مقبوله بود
هر قدمش سعی و صفای علی
دیده زمزم که پر از اشک شد
یاد کند زمزمه های علی
تیغ شهادت سر او را شکافت
کوفه بود کوی منای علی
عالم امکان شد پر از غلغله
چون شده خاموش صدای علی
وای امیر دو سرا کشته شد
خانه غم گشته سرای علی
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم
سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
گذردارد زمان از جاده سوگوار امشب
مه از غم کرده روی خویش پنهان در غبار امشب
نسیم مویه در گوش نخلستان ها چه می گوید
دوتا شد پشت چرخ از سوگ آن یکتا سوارامشب
چه افتادست یا رب درحریم گردون
که میریزند اشک حسرت در کنارامشب
بنال ای همنوا با من سرشک از دیده جاری کن
که خون می گریداز این غصه چاه دراز امشب
علی در چاه غم فریاد می زد تنهایی خود را
شنو پژواک آن را از سرای شام امشب
آنک دوباره قافله ناز در زمین
آورده اند یک سحر آواز در زمین
در حسرت شکفتن یک راز در زمین
بر لب رسید و رفت به اعجاز در زمین
گفتیم: مانده روزنهای باز در زمین
چون یازده نشانه پرواز در زمین
سید ضیاءالدین شفیعی
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین
از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید
دانی زچه رو دیده ما میگرید
در ماتم شاه اولیا می گرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست
عیسی بفلک از این عزا میگرید
شد کشته بمحراب عبادت حیدر
هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین
در خلد برین خیر نساء میگرید
, رمضان
ادامه مطلب ...
[=Microsoft Sans Serif]امشب، شب فرو چکیدن قطره قطره دل هاست، شب گریه ستاره هاست.
امشب، زمین سیاه پوش غمی سرخ است و فردا،
[=Microsoft Sans Serif]جاری ناله در همه سو پیداست.
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] امشب دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بر بسته است، و فردا توفان سهمناک حادثه ای تلخ، دل های مؤمنان خدا را سخت می لرزاند. [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
زمین بر آن بود كه آهنگ حركت خود را به گامهای علی علیه السلام متصل كند. چشمهای ناسوتیان در تمنای ماندن، تند آب اشك ساز كردند و لاهوتیان، دست تمنا بر كنگره عرش ساییدند و ام كلثوم (س)، درمانده از همه چیز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علی علیه السلام كرد.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]در بین راه چند مرغابی به حضرت نزدیك و گویی مانع از رفتن ایشان شدند، اما شهادت علی علیه السلام، گویی بی بازگشتترین قضای الهی در آن لیلة القدر خدایی بود. این رفتن دیگر بازگشتی نداشت و علی علیه السلام دیگر طاقت ماندن! چون خواست از در خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در كمربند او انداخت و این آخرین حربه زمینیان برای بازداشتن علی علیه السلام از رفتن بود. علی علیه السلام از در كه گذشت، زمینیان دیگر از او دست شستند. و علی علیه السلام كسی نبود كه از شهادت بگذرد كه سالیان سال است به انتظار چنین شبی نشسته... كمربند خود را محكم بست و خطاب به خویش فرمود: «ای علی! كمربندت را محكم ببند و برای مرگ آماده شو.»
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]كوچهها را یكی پس از دیگری جا میگذاشت تا این كه به مسجد رسید. ابتدا چند ركعت نماز گزارد و چون فجر دمید، بر بام مسجد رفت و آخرین اذان خود را در آن شهر پر از حیله و نیرنگ، ارزانی زمینیان نمود و این آخرین اذانی بود كه علی علیه السلام بر ماذنه مسجد كوفه فریاد زد!
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
دانی زچه رو دیده ما میگرید
[=microsoft sans serif] در ماتم شاه اولیا می گرید
[=microsoft sans serif] تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست
[=microsoft sans serif] عیسی بفلک از این عزا میگرید
[=microsoft sans serif] شد کشته بمحراب عبادت حیدر
[=microsoft sans serif] هر دیده بحال مرتضی می گرید
[=microsoft sans serif] بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین
[=microsoft sans serif] در خلد برین خیر نساء میگرید
می گویند دنبالش بروی بیچاره ای
علی یعنی على
گفتند: اگر به دنبالش بروى، بیچاره میشوى! با علی بودن یعنی دور تمام خوشیها و مستیها خط کشیدن. تمام رنجها و بغضها را یکجا قورت دادن. یعنی یک پیاله آب و مشتی نان خشک.
گفتند: اگر دستت را در دستش بگذارى، کارَت تمام است. علی یعنی خار در چشم و استخوان در گلو. درد و دل با چاه گفتن و بیهوش شدن در تاریک نخلستانها.
باز هم راه افتاد، مثل هر شب. با همان نعلینهای پینهبستهاش که میگفت: «این نعلینهای پوسیده، از زرق و برق تخت و تاج شما برایم محبوبتر است».[1]
هنوز از کیسه روی دوشش بوی نان گندم میآید. منتظر است شاید جوانی از هزارههای چندم به یاریاش بیاید و سر کسیه را بگیرد.
علی جلو میرود و من در پیاش میآیم. تا کجا؟ تا در خانه، در میزند و خودش لابهلای پیچ وخم کوچههای کوفه محو میشود. پیرزنی با شانههای فروافتاده از غم، میآید و کیسه را برمیدارد. دعایش، همه شب را روشن میکند. من اینها را نمیفهمم. در تصویر من حاکمان اینگونه نیستند؛ کسی در دل شب، تا درِ خانه با کیسهایی بر دوش، مظلوم و ناشناخته، نه... چه میگویم؟
تصورش هم سخت است. او از ترس غلبه هوا و هوسش، بوی گندم و شفافیت عسل را بر خود حرام کرده است و میگوید: «با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه باشد؟ هرگز!»[2]
ولی در عصر من، هنوز هم آدمهایی پیدا میشوند که از گرسنگی پشت بوتهای بینام و نشان جان میدهند و کسی پیدا نمیشود که حتی آنها را دفن کند و حاکمان دنیایی هزاره من در قصرهایشان لم دادهاند و نمیدانند شکمهای گندهشان را چطور آب کنند؟
تنها نشسته است. او هنوز نعلینهایش را پینه میزند و من تکّههای آدمیت گمشده را به روح ناقصم وصله میکنم، تا شاید اندکی از حسرت روز حسرتم کم شود.
نزدیک میشوم. زیر چشمی نگاهش میکنم. چقدر از اینکه در کنارش هستم، احساس غرور میکنم. دلم میخواهد امضا بگیرم؛ از مردی که راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میداند.[3] زانو میزنم. میفرماید: «سَلونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُنی».[4]
میخواهم بپرسم، اما نمیدانم چه بپرسم. من پاسخ تمام سؤالهایم را در مقابل میبینم.
همه خیره مانده بودند، منتظر و بیقرار. دهانشان خشک شده بود و لبهایشان میلرزید.
گفتند: علی را دیدى؟
گفتم: علی یعنی فقط خدا را در دل راه دادن، علی یعنی غوطهور شدن در مستیها. علی یعنی طعم خوش عبد بودن را چشیدن.
گفتند: علی را شناختى؟
گفتم: علی یعنی مایه مباهات معبود شدن، علی یعنی در اوج لذّتها پر کشیدن، علی یعنی عشقبازی با خدا، و علی یعنی على.
[=B Nazanin]منبع: گلبرگ، شماره 112،
خیلی قشنگ بود. بسیار سپاس
سلام
این یکطرف قضیه است و بلکه طرف کوچک آن
آنسوی بزرگتر شخصیت علی را باید در ارتباطش با خدای متعال دید که همه لذت و مستی است
و رامردانی مثل علی ع نه از سر ترس بلکه از سر بی رغبتی به اکل و شرب و لذت و مستی دنیا از آن اعراض می کنند
کسی که غذایش نور است خورشت وادی تاریکی را برای چه می خواهد ؟ بلکه بگو کسی که از او نور سرچشمه می گیرد با ظلمت چکار ؟
والله الموفق
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطی که سر پیمان بمانیم
برای پاکی نفس و سعادت
همیشه بهر خود شیطان برانیم
شب تقدیر و ثبت سرنوشت است
دعا بر مومن و انسان بخوانیم
برای اولین مظلوم عالم
بسی خون دل از چشمان چکانیم
هزاران لعنت و نفرین بسیار
به قاتلهای مولامان رسانیم
در این شبها تو مهدی(عج) را صدا کن
چو یوسف غایب است حیران چنانیم
دعای اول و آخر ظهور است
که بیش از این در این حیران نمانیم
عباس پناه
دل در هوس سوز و گداز شب قدر است/ جان در تپش راز ونیاز شب قدر است
[=arial black]
نومید ز درگاه خدا هیچ نباشیم/ لفظ کرمش بنده نواز شب قدر است
امام علی علیه السلام دنیا را چنین تعبیر میکند:
منزلگاهی است آمیحته به بی وفایی ،حالا تش دوام نمی آورد و ساکنانش به سلامت نمی مانند .
شهادت مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام تسلیت باد
بين اين حوض پر از اشك كه خود ساختهايم
آب بر فكر سراسر بد و بدتر بزنيم
سوي افلاك كمي پر بزنيم
به خدا انديشيم
به خداوندي و لطف و كرمش فكر كنيم
تا بدانيم از امشب به كجا بايد رفت
و چه سازيم كه از سوختن خود گذريم
سوختن چيست مگر؟
اينكه يك دفترِ دل پر ز خطا گردد و بس
ظلم بر خلق خدا، حكم روا گردد و بس
اين چنين نيست مگر؟
وقت آن است در انديشه شويم
و بگويم كه خالق عملش با مخلوق
همه زيباست، خوش است و خوشي و لطف و صفا
ليك مخلوق به مخلوق نموده است جفا
اين حقيقت دارد
توبه اين نيست كه تنها به سرشكي ناچيز
هر گنه را سر شب تا به سحر پاك كنيم
و بگوئيم خدا بخشيدم
التماس دعا:Gol:
[=arial black]دل غــربتکده ام بــارانی اســت[=arial black]
[=arial black]ابـریم دیـده ی ماتم زده ام بــارانی است
[=arial black]مثـل پروانـه پـرم دربه در سـوختن ا سـت
[=arial black]گریه ی شمع همه زیر سر سوختن است
[=arial black]این چه داغیست که جان هـ مه را سوزانده
[=arial black]در دل قــــبر دل فاطــــمه را ســـوزانده
[=arial black]حســـن از هـــیبت نامش جملی را انداخت
[=arial black]باورم نیـــست کـه یک ضـربه علی را انداخت
[=arial black]باورم نیـست که خـیبر شـکن از پا افتاد
[=arial black]حضـرت واژه ی برخـواستن از پــا افــتاد
[=arial black]کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
[=arial black]باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
مصطفی صابر خراسانی
[=arial black]من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست
[=arial black]این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست
[=arial black]این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است
[=arial black]به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست
[=arial black]منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او
[=arial black]پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست
[=arial black]آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
[=arial black]بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست
[=arial black]لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد
[=arial black]که جهان، آینه در آینه حیران علی ست
[=arial black]کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است
[=arial black]تا بدانیم کلید در این خانه علی ست
[=arial black]از دم صبح ازل نام علی را می خواند
[=arial black]دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست
[=arial]محمد حسین صفاریان
[=arial]علیٌّ حُبُّه حبَّه قسیمُ النّارِ وَالجَنَّه
وَصیُّ المُصطَفی حَقا أمامُ الأِنسِ وَالجِنَّه
***
یک جمله بوَد ذکر لب حضرت زهرا(س)
مَن ماتَ عَلی حُبِّ عَلی (ع) ماتَ شَهیدا
***
[=arial]چون نامه جرم ما به هم پیچیدند
بردند به دیوان عمل سنجیدند
بیش ازهمگان گناه مابود ولی
ما را به محبت علی(ع)بخشیدند
***
[=arial]دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)
یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت، فرق او در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)
***
ناله کن اى دل به عزاى على(ع) / گریه کن اى دیده براى على(ع)
کعبه ز کف داده چو مولود خویش / گشته سیه پوش عزاى على(ع)
ماه دگر در دل شب نشنود / صوت مناجات و دعاى على(ع)
واى امیر دو سرا کشته شد / خانه غم گشته،سراى على(ع)
***
[=arial]شب بود و اشک بود و علی(ع) بود و چاه بود
[=arial]فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
[=arial]دیگر پس از شهادت زهرا(س) به چشم او
[=arial]صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
[=arial]دانی چرا جَبین علی(ع) را شکافتند؟
[=arial]زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
[=arial]خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
[=arial]آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
[=arial]یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
[=arial]اشک شبش به غربت روزش گواه بود
[=arial]دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
[=arial]عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
[=arial]همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
[=arial]حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
[=arial]مولا پس از شهادت زهرا(س) غریب شد
[=arial]زهرا نه یارِ او که بر او یک سپاه بود
[=arial]وقتی که از محاسن او میچکید خون
[=arial]عباس(ع) را به صورت بابا نگاه بود
[=arial]میثم هزار حیف که پوشیده شد ز خون
[=arial]رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
[=arial]سازگار
[=arial].
.
.
[=arial]:Ghamgin:...انگار غریبی پایان ندارد[=arial]...:Ghamgin:
:Sham::Sham::Sham:
اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان دل منم کنید
التماس دعا:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham: