یک شبهه: فقط اعمال شیعه مورد قبول است؟
تبهای اولیه
با سلام
احادیثی که در مورد ولایت گفته میشه یه جورایی غیر قابل قبوله
اینکه بخوای فکر کنی این همه سنی یا این همه ادیان تمام اعمالشون حبطه و فقط شیعه که تعدادش هم کم هست قابل قبوله؟؟؟!!!!
لطفا سریعتر پاسخ دهید تشکر
با سلام
احادیثی که در مورد ولایت گفته میشه یه جورایی غیر قابل قبوله
اینکه بخوای فکر کنی این همه سنی یا این همه ادیان تمام اعمالشون حبطه و فقط شیعه که تعدادش هم کم هست قابل قبوله؟؟؟!!!!لطفا سریعتر پاسخ دهید تشکر
با سلام و عرض ادب
قرآن کریم بیانگر آن است که در مقطع پایانی عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله) اتفاق مهمی صورت پذیرفته که به واسطه ی آن کفار از زوال آئین اسلام ناامید شده و اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار از آئین اسلام محقق گردیده است، همچنان که می فرماید: (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا)؛ [1] این آیه بیانگر آن است که به مجموع معارف و احکام تشریع شده ی خداوند امر دیگری اضافه گردیده که به واسطه ی آن نعمت بر مسلمانان تمام شده است و این امر چیزی جز استمرار امر ولایت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بعد از رحلتشان با ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)بر مسلمانان نبوده است.[2]
با توجه به چنین امری بعد از رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) امام علی(علیه السلام) جانشین معصومی است که به امر الهی انتخاب گردیده و همان ولایتی را که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر مردم داشت همان ولایت را دارا بوده و با علم و دانش الهی حافظ شریعت و مبیّن معصوم قرآن و سنت نبوی(صلی الله علیه وآله) بوده و خدای متعال نیز به واسطه ی تحقق چنین امری دین اسلام را به عنوان آيينى (استوار و پايدار) پذيرفت. بر این اساس مجموع احکام و معارف دین در صورتی صحیح و مورد پذیرش خدای متعال است که بر اساس تعلیم اهل بیت(علیهم السلام) که همان تعلیم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است صورت پذیرفته باشد.
2) از سویی دیگر قرآن کریم اجر و مزد رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )، را محبت ورزیدن به عترت آنحضرت دانسته و در این رابطه می فرماید: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)؛[3]بگو! من بر رسالت، اجرى جز علاقه و دوستى خويشاوندانم نمى خواهم. غرض از واجب نمودن چنین مودتی نیز چیزی جز «اهتدا» به نور هدايت آن انوار الهى و نيل به سعادت جاودان و خلاصى از دام شيطان، نخواهد بود همچنان كه مىفرمايد: (قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا)؛[4] بگو من در برابر ابلاغ آيين خدا هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم، مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند.( يعنى اجر من، همانا راهيابى شما به سوى خدا است كه آن هم طبق روايات ارجاع به اهل بيت علیهم السلام، در پناه «عترت» تحقّق پذير است).
بنابراين، مودّت و عرض ارادت امّت اسلامى به خاندان عصمت(عليهم السلام) مطلقاً به نفع امّت بوده، نه به نفع مقام منيع رسالت و اهل بيت كرام آن حضرت، چنان كه خدا ی متعال مى فرمايد: (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ)؛[5]بگو (اى پيغمبر) آنچه به عنوان اجر، از شما خواسته ام، به نفع خود شماست. و از آنجا که هدایت امت و سلوک بر صراط مستقیم در گرو تبعیت و محبت عترت(علیهم السلام) است، بدیهی است که دشمنی با آنان پشت پا زدن به هدایت الهی و دشمنی با صاحب رسالت(صلی الله علیه وآله) خواهد بود که چنین افرادی راهی جز به سوی دوزخ نخواهند داشت.
3) باید توجه داشت که مساله ی پذیرش ولایت در میان اهل سنت یکسان نبوده؛ و چه بسا در میان آنان افرادی باشند که در مساله ی هدایت باطنی ولایت عترت(علیهم السلام) را پذیرفته باشند؛ اما در ظاهر احکام فقهی، تابع غیر عترت(علیهم السلام) بوده باشند، ویا اینکه ولایت را در محبت خلاصه نموده باشند و بر اساس دستور قرآن و به عنوان ادای اجر نبوت آنان را بیش از دیگران دوست داشته باشند و به واسطه ی چنین امری اهل نجات بوده باشند؛ اما در صورتی که محبت و ولایت عترت در زندگی آنان نقشی نداشته باشد از آنجا که در مقام عمل نیز اعمال آنان منطبق بر واقع نبوده مستحق دریافت پاداش الهی نخواهند بود؛ همچنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در این رابطه می فرمایند:
«أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِه»،[6] اگر مردی تمام شب های عمرش را به عبادت و تمام روزهایش را به داشتن روزه بگذرد و همه ی مالش را صدقه دهد و تمام عمرش حج کند ولی ولایت ولی خدا را نشناسد که دوستش بدارد و همه کارهای خویش را به دستور و دلالت او انجام دهد حق پاداشی بر خدا ندارد و از مؤمنان محسوب نخواهد شد. سپس فرمود: محسنین این گروه را خداوند متعال با رحمت فراوانش وارد بهشت می نماید.
[/HR] [1] . المائدة(5)، 3.
[2] . مفاد روایات: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى قال من كنت مولاه فعلى مولاه»؛ «(علی) مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَإِنَّهُ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي».مسند احمد، ج4، ص372، ح19347وج5، ص365، ح23062.
[3] . الشوری(42)، 23.
[4] .الفرقان(25)،57.
[5] . سبا(34)، 47.
[6] . الکافی، ج2، ص19.
با سلام
یا این همه ادیان تمام اعمالشون حبطه و فقط شیعه که تعدادش هم کم هست قابل قبوله؟؟؟!!!!
4) پیروان ادیان اگر به اعتقاد خویش یقین و باور غیر قابل تردید داشته باشند و احتمال حقانیت دین دیگری را ندهند و بر طبق احکام شریعت خویش عمل کنند؛ از آنجا که در حقانیت خویش یقین داشته اند، با حفظ چنین امری اهل نجات خواهند بود؛ اما در صورتی که یقین به حقانیت دین اسلام داشته و یا احتمال حقانیت دین اسلام را داده و در این امر تحقیق نکرده باشند معاقب خواهند بود.
مرحوم امام خمینی(ره) در این رابطه می نویسند: «اما عوام آنان (پيروان اديان)، پس ظاهر است كه خلاف مذاهبى كه دارند، به ذهنشان خطور نمى كند، بلكه آنان، مانند عوام مسلمانان، به صحت مذهب خويش و بطلان ساير مذاهب قطع دارند. پس همان طور كه عوام ما، به سبب تلقين و نشو و نما در محيط اسلام، به صحت مذهب خويش و بطلان ساير مذاهب علم دارند، بدون اين كه خلاف آن به ذهنشان خطور كند، عوام آنان نيز چنين هستند و اين دو گروه از اين جهت تفاوتى ندارند. و قاطع در پيروى از قطع خود معذور است و نافرمان و گناهكار نيست و نمى توان او را به موجب اين پيروى عقاب كرد.
اما غير عوام آنان، غالباً به واسطه تلقيناتى كه از آغاز كودكى و نشو و نما در محيط كفر وجود داشته است، به مذاهب باطل خويش جازم و معتقد شده اند، به گونه اى كه هرگاه چيز مخالفى به آنان برسد، آن را با عقول خويش كه از آغاز نشو و نما، بر خلاف حق پرورش يافته است، رد مى كند. پس عالم يهودى يا مسيحى، عالم مسلمان، ادله ديگران را صحيح نمى داند و بطلان آن ادله براى وى ضرورى است؛ زيرا مذهب او نزد خودش ضرورى است و خلاف آن را احتمال نمى دهد. آرى، در ميان آنان كسى مقصر است كه خلاف مذهب خود را احتمال بدهد و از روى عناد يا تعصب، ادله آن را بررسى نكند، همان طور كه در آغاز اسلام، كسانى در ميان علماى يهودى و مسيحى چنين بودند».[1]
حضرت امام در پايان، ديدگاه خود را چنين جمع بندى مى كند: «خلاصه اين كه كفار، مانند جهال مسلمانان، برخى قاصرند و آنان اكثريت دارند و برخى مقصر. و تكاليف، اصول و فروع، بين همه مكلفان از عالم و جاهل، قاصر و مقصر، مشترك است و كفار به سبب اصول و فروع عقاب مى شوند، ولى با اقامه دليل بر ضد آنان و نه به طور مطلق. پس همان طور كه عقاب مسلمانان به سبب فروع به معناى اين نيست كه آنان خواه قاصر باشند و خواه مقصر، عقاب مى شوند، كفار نيز به حكم عقل و اصول و مذهب عدل دقيقاً چنين وضعىِ دارند».[2]
امام خمينى(ره) همچنین در تقريرات فلسفه خويش مى فرمايند:
«و اما دسته ی ديگر كه كثيرى از نوع انسان را تشكيل مى دهند، گرچه در مراكز تمدن علمى و عملى بوده اند وليكن چون اباً عن جدّ بر دين منسوخ سابق بوده اند و به دين لاحق مشرف نشده اند، ولى نه از باب عناد و نفاق، بلكه از باب قطع به خلاف، يعنى آنها اصلا و ابداً حتى احتمال صحت اسلام را هم نمى دهند، همان طورى كه ما اصلا احتمال نمى دهيم كه مسلك بهاييها صحيح بوده و آنها درست گفته باشند؛ چون آنها را باطل صرف مى دانيم و لذا متوجهش نيستيم، و جماعت كثيرى هستند كه اسلام را همين طور مى دانند، و يا اينكه در جايى هستند كه اسمى از اسلام به گوششان نخورده است، مثل بوداييهايى كه در فلان ده فلان جزيره قرار گرفتند. وليكن اين دسته به دين خودشان كه از سابق بوده معتقدند و فرض اين است كه بر اساس آن دينشان مستقيماً راه رفته و در عقايدشان هم همان طورى كه آن پيغمبر فرموده، معتقدند مثل راهبى كه از اول عمر تا آخر در دير خود زندگى كرده و حضرت عيسى(عليه السلام) را مى شناخته و همين طور كه ايشان فرموده است به قضاياى مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش هم عمل صالح و بر ميزان آن طريقه بوده است و به دين اسلام هم توجه نكرده است، البته نمى توان گفت اين چنين شخصى به جهنم خواهد رفت؛ زيرا محال است حضرت احديت با بندگان خود خلاف عدل رفتار كند؛ پس اين شخص را نمى توان تعذيب كرد و چنين كسى هم در جهنم نخواهد بود، و آن كفارى كه خد ا در قرآن به آنان وعده عذاب و جهنم داده است، مسلماً اين دسته از كفار نيستند. اگر انسان به قرآن خوب نگاه كند، مى فهمد قرآن با كفارى كه حرف زده و به آنهاوعيد مى دهد، كفار قريش و معاندين پيغمبر(عليه السلام) بوده اند كه در اصطلاح قرآن بر اينها فساق و فاسق هم اطلاق مى شود و فاسق در اصطلاح قرآن به اين معنى است.
و خلاصه، اين گونه اشخاص مسلّم به جهنم نمى روند، البته به بهشتى كه جايگاه مقربين است، راهى نداشته و به طور مسلّم به جايگاه و مقام مؤمنين هم راهى ندارند؛ چون اينها اگر چه خلافى نكرده اند، اما چون عملشان واقعاً باطل بوده و حقيقتى نداشته است، صورت واقعيت به خود نمى گيرد و آنها از جنّت عملى كه از عمل و عبادات و اعمال دينيشان تشكيل مى شود بهره اى ندارند، ولى آن عمل صالح كه براى خدا انجام شده از قبيل احسان و برّ به والدين و غيره، صورت و ملكه اى دارد و چون به مبدأ و معاد هم عقيده مند بوده اند، اين گونه اشخاص اگرچه به بهشت معهود نمى روند، ولى لازم نيست به جهنم بروند.[3]
شهيد مطهرى(ره) نيز در فصل نهم كتاب عدل الهى تحت عنوان «عمل خير از غير مسلمان» در بحث پرمخاطره اى مى گويد:
«ما معمولا وقتى مى گوييم فلان كس مسلمان است يا مسلمان نيست، نظر به واقعيت مطلب نداريم. از نظر جغرافيايى، كسانى را كه در يك منطقه زندگى مى كنند و به حكم تقليد و وراثت از پدران و مادران مسلمانند، مسلمان مى ناميم و كسانى ديگر را كه در شرايط ديگر زيسته اند و به حكم تقليد از پدران و مادران وابسته به دينى ديگر هستند يا اصلا بى دينند، غير مسلمان مى ناميم. بايد دانست اين جهت ارزش زيادى ندارد، نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و كافربودن. بسيارى از ماها مسلمان تقليدى و جغرافيايى هستيم، به اين دليل مسلمان هستيم كه پدر و مادرمان مسلمان بوده اند. آنچه از نظر واقع، با ارزش است، اسلام واقعى است و آن اين است كه شخص قلباً در مقابل حقيقت تسليم باشد، درِ دل را به روى حقيقت گشوده باشد تا آنچه را كه حق است، بپذيرد و عمل كند و اسلامى كه پذيرفته است، بر اساس تحقيق و كاوش از يك طرف و تسليم و بى تعصبى از طرف ديگر باشد. اگر كسى داراى صفت تسليم باشد و به عللى اسلام بر او مكتوم مانده باشد و او در اين باره بى تقصير باشد، هرگز خداوند او را معذب نمى سازد، او اهل نجات از دوزخ است».
ایشان در پايان بحث دشوار و طولانى خويش، نجات از عذاب و استحقاق پاداش عمل نيك را براى اكثريت قاصر غير مسلمان به شرح زير قائل مى شود:
«به نظر حكماى اسلام از قبيل بوعلى و صدرالمتألهين، اكثريت مردمى كه به حقيقت اعتراف ندارند، قاصرند نه مقصر؛ چنين اشخاصى اگر خداشناس نباشند، معذب نخواهند بود ـ هر چند به بهشت هم نخواهند رفت ـ و اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملى خالص قربة الى الله انجام دهند، پاداش نيك عمل خويش را خواهند گرفت. تنها كسانى به شقاوت كشيده مى شوند كه مقصر باشند نه قاصر».
آن شهيد پس از نوشتن عبارت بالا، در يك سخنرانى مربوط به اواخر عمر پربركت خويش كه بعداً تحت عنوان «حق و باطل» تنظيم و منتشر شده است، با تأكيد فراوان و از صميم قلب، مسيحيان و كشيشان مسيحى را متقى و مستحق بهشت دانسته و گفته است: «شما اگر به همين مسيحيت تحريف شده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها، آيا هر كشيشى را كه مى بينيد، آدم فاسد و كثيفى است؟ والله ميان همين ها صدى هفتاد هشتادشان مردمى هستند با يك احساس ايمانى و تقوا و خلوص كه به نام مسيح و مريم، چقدر راستى و تقوا و پاكى به مردم داده اند، تقصيرى هم ندارند؛ آنها به بهشت مى روند، كشيش آنها هم به بهشت مى رود، پس حساب روحانيت حاكم فاسد مسيحى و پاپ ها را بايد از اكثريت مبلغين و پيروان مسيح جدا كرد.[4]
[="]موفق باشید.[/HR] [1] . المكاسب المحرمة، قم: المطبعة العلمية، 1381 ق، ص 133.
[2] . همان، ص 134.
[3] . تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، ص 477ـ478.
[4] . مجموعه آثار، ج 1، ص 342، و ج 3، ص 439.