[="DarkRed"][="Arial"] بالاترين خطر چيست؟
:Gol:در قرآن شانزده مرتبه، كفر بعد از ايمان، دو بار كفر بعد از اسلام، سه بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى و بيست و هفت بار انكار بعد از علم و بيّنه مطرح شده است كه همه اين موارد، نشان دهنده خطر ارتداد و هشدار جدّى به آن است.
حضرت يوسف هم در چاه دعا كرد و هم در زندان؛ اما همين كه به حكومت رسيد، لحن دعا تغيير كرد و فرمود: «توفّنى مسلماً» «6»
معلوم مىشود حكومت و قدرت و ثروت زمينه پيدا شدن بزرگترين خطرهاست.
همين كه حضرت على عليه السلام خبر شهادت خود را از پيامبر شنيد به جاى سؤال از قاتل و دليل قتل و اين كه اين حادثه در چه سالى واقع خواهد شد، پرسيد: «أفى فى سلامة من دينى» آيا در دين خود پايدار و سالم خواهم بود؟
اين سؤال را حضرت على عليه السلام چند بار پرسيده است؛ تكرار سؤال علامت اين است كه بدعاقبتى بالاترين خطر است.
آيات ديگر قرآن، از جمله آيات؛ «ثّبت اقدامنا» «1»
، «ربّنا لاتزغ قلوبنا» «2»
و عبارت «توفّنا مع الابرار» «3»
نشانهى توجه به اين خطر است.
در آياتى كه خداوند نمونههاى بدعاقبتان را با تعبيراتى از قبيل «حبطت أعمالهم» «4»
و طرد شيطان با سابقهى شش هزار سال عبادت و بدعاقبتى بلعم باعورا دانشمند مستجاب الدعوه زمان موسى و نمونههاى خوشعاقبتان را از قبيل ساحران دربار فرعون بيان مىكند همه نشان دهندهى اين است كه مسأله حسن عاقبت و بدعاقبتى بايد مورد توجه انسان باشد.
چنانكه از آخرين وصاياى برخى انبيا به فرزندان و نسل خودشان اين بود: «فلاتموتنّ الا و أنتم مسلمون» «5»
كه در راه اطاعت الهى تسليم و پايدار بوده و در اين حال بميريد.:Gol:
__________________________
(1). طه، 94
(2). انعام، 65
(3). قصص، 4
(4). توبه، 107
(5). نهجالبلاغه، خطبه 2
(6). يوسف، 101[/]
[="arial"][="red"] عوامل بدعاقبتى انسان
[/] قرآن عوامل بدعاقبتى را متعدد مىداند، از جمله:
1. پيروى از بيگانگان: «ان تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين» «1»
2. گناهان پى در پى: «ثم كان عاقبة الذين أساؤا السّواى ان كذّبوا بآيات اللّه» «2»
3. لقمه حرام: «ويل للمطففين ... انّ كتاب الفجّار ... ويل يؤمئذٍ للمكذّبين» «3»
4. تكبّر: كفر ابليس به خاطر تكبّر و ترك سجده بود.
5. سطحى بودن عقايد: «ثم اتخذتم العجل» «4»
6. جامعهى فاسد و ترك هجرت به منطقهى سالم: قوم موسى همين كه از آب گذشتند و از فرعونيان نجات پيدا كردند، وارد منطقهاى شدند و ديدند كه مردم دور بتى گردآمدهاند، از حضرت موسى خواستند كه براى آنها هم بتى قرار دهد!:
«اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة» «5»
_____________________
(1). بقره، 250
(2). آلعمران، 8
(3). آلعمران، 193
(4). بقره، 217
(5). بقره، 132[/]
[="Arial"][="DarkRed"]چگونه ايمان خود را ارزيابى كنيم؟
:Gol:تمام آياتِ «ان كنتم مؤمنين» و آيات «ان كنتم آمنتم»، وسيله سنجش ايمان است. مثلًا به پيروز شدگان جنگ بدر مىفرمايد: «خمس غنايم را بدهيد اگر ايمان به خدا داريد» بنابراين؛ پرداخت خمس وسيلهى ارزيابى ايمان است.
2. به صدقه، صدقه مىگويند؛ چون علامت صداقت انسان در ايمان است.
3. تسليم بودن در برابر داورى پيامبر نشانهى ايمان و وسيله ارزيابى آن است: «فلا و ربك لايؤمنون ... ثم لايجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضيت» «1»
4. لذت بردن از نماز، وسيلهى ارزيابى ايمان است: «وانها لكبيرةٌ الّا على الخاشعين» «2»
اگر نماز براى كسى سنگين بود، نشانهى آن است كه خشوع ندارد.
تسليم قلبى، عبادت و نماز دايمى، پرداخت وجوهات شرعى مىتواند وسيلهى ارزيابى ايمان باشد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، چون ايمان به هدف داشت، در ماجراى مباهله حاضر شد خود و اهل بيتش را در برابر نفرين مسيحيان قرار دهد.
قرآن به يهودىها مىفرمايد: «اگر فكر مىكنيد شما از اولياى خدا هستيد، نه تنها بايد از مرگ نترسيد، بلكه بايد مشتاق آن باشيد» و ترس از مرگ وسيله ارزيابى ايمان شماست.
در جاى ديگر مىخوانيم؛ اگر به آنان دستور دهيم كه خود رابكشيد، يا ترك خانه و كاشانه كنيد، اطاعت نمىكنند، «و لو انّا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم ما فعلوه» «1»
آرى، ميزان ارزيابى ايمان آن است كه تا كجا در راه ايمان و باورهاى دينى خود از چيزهاى مورد علاقه خود (جان، مال، فرزند، مقام و ...) مىگذريم.
در برخى روايات مىخوانيم: «به نماز مردم مغرور نشويد؛ زيرا اگر نماز هم براى آنان هزينهاى داشت، انجام نمىدادند» علاوه بر اين موارد، راههاى شناخت ديگرى هم وجود دارد، از جمله؛ دوستانى كه انسان انتخاب مىكند.
كتابهايى كه مطالعه مىكند.
فيلمهايى كه مىبيند.
اشعارى كه حفظ مىكند.
دعاهايى كه مىخواند.
آرزوهايى كه دارد.
وصيتهايى كه مىكند.
پوسترها، عكسها و آلبومهايى كه مىبيند.
سخنانى كه مىگويد:
موضعگيرىهايى كه مىكند.
شغلى كه انتخاب مىكند.
همسرى كه بر مىگزيند.
نامى كه روى فرزند خود مىگذارد.
لباسى كه مىپوشد.
تقليدى كه مىكند.
رأيى كه مىدهد.
معامله و تجارتى كه انجام مىدهد.
هر يك از موارد فوق، مىتواند وسيلهى ارزيابى انسان باشد.:Gol:
_____________
(1). نساء، 65
(2). بقره، 45[/]
[="arial black"][="arial"]جايگاه شكر و سپاس در قرآن كدام است؟
قرآن براى شكر، آيات فراوانى دارد؛
گاهى مىفرمايد: شما را حيات و زندگى دادم تا شكرگزار باشيد: «بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون» «1»
گاهى مىفرمايد: به شما چشم و گوش و دل دادم، اما كسانى كه شكر مىكنند، كم هستند: «أنشأ لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلًا ما تشكرون» «2»
از اوصاف خداوند آن است كه هم شاكر است و هم شكور و بارها به انسان فرمان داده كه شكرگزار و سپاسگزار باشد و از ناسپاسان و كسانى كه كم تشكر مىكنند، گلايه كرده و فرموده است: فايده سپاس و تشكر شما به خودتان برمىگردد: «و من شكر فانّما يشكر لنفسه» «3»
انسان شاكر، در دام شيطان قرار نمىگيرد. ابليس به خدا گفت:
همه را گمراه مىكنم و از هر سو به سراغ انسان مىآيم و بيشتر آنها را شاكر نمىيابى: «و لاتجد اكثرهم شاكرين» «4»
آرى، انسان ناسپاس در دام شيطان گرفتار مىشود.
تمام نعمتهاى الهى براى آزمايش انسانهاست كه آيا شكرگزارند يا كفران و ناسپاسى مىكنند؟ همانگونه كه حضرت سليمان عليه السلام نعمتها را زمينه و آزمونى براى سپاس و ناسپاسى خود دانست. «هذا من فضل ربّى ليبلونى أأشكر أم أكفر» «5»
_______________________
(1) بقره 56
(2) مومن 78
(3) مومنون 78
(4) اعراف 17
(5) نمل 40[/][/]
[="times new roman"]اين آيه شريفه را دو گونه تفسير كردهاند. برخى گفتهاند كه منظور از دو مشرق و دو مغرب، طلوع و غروب خورشيد و طلوع و غروب ماه است و اين را مناسب با آيه قبل (و الشمس و القمر بحسبان) ميدانند.(1)
اما آنچه كه از تفاسير شيعه و سنى به دست آمده است اين است كه دو مشرق و دو مغرب همان شرق دو فصل تابستان و زمستان و مغرب اين دو فصل است؛ زيرا در اين دو فصل، جايگاه طلوع و غروب خورشيد با هم متفاوت است، از آن كه محور زمين نسبت به سطح مدار آن مايل است و زاويهاى در حدود 23 درجه تشكيل ميدهد و با همين حال زمين به گرد آفتاب ميگردد، طلوع و غروب دائماً متغير به نظر ميرسد و از 23 درجه ميل اعظم شمالى (در آغاز تابستان) تا 23 درجه ميل اعظم جنوبى (در آغاز زمستان) در تغيير است.(2)
اين نظام كه مبدأ پيدايش فصول چهارگانه سال است، در حقيقت تأكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده، آن جا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است و همچنين سخن از وجود ميزان آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد ميباشد. و نيز اشارهاى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايد انسان ميشود.
در نتيجه خداوند ميفرمايد: خداى شرق و مغرب همان خداى شرق و مغرب در تابستان و مشرق و مغرب در زمستان است، در تفاسير اهل سنت نيز به همين مطلب اشاره شده است.(3)
___________________________________
(1).تفسير نمونه، ناصرمكارم شيرازي، ج 23، ص 121،[/]
قرآن و شادی اخروی شادى، هم در دنیا نعمت بزرگى است، هم در آخرت. وقتى خدا مى خواهد در آخرت به مؤمنان وعده خوب اخروى بدهد، مى فرماید: چشمتان روشن مى شود: (فَلا تَعلَمُ نفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.) (سجده: 17) آن بندگانى که سحرگاهان پیشانى به آستان الهى مى سایند، (تَتجافَا جُنوبُهم عَنِ المَضاجِع) (سجده: 16)، آن ها را خدا بشارت مى دهد و مى فرماید: هیچ کس نمى داند، به هیچ ذهنى خطور نمى کند که خدا چه چشم روشنى اى براى آن ها تهیه کرده است؛ یک چشم روشنى پنهانى و محرمانه، رازى بین عاشق و معشوق، که هیچ کس دیگرى نمى فهمد؛ (فَلا تَعلمُ نفسٌ مَا اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.) در جاى دیگر مى فرماید: (تَعرِفُ فی وُجوهِهم نَضرةَ النَعیمِ) (مطففین: 24)، یا (وُجوهٌ یومئذ ناضرةٌ.) (قیامة: 22) «ناضرة» یعنى خرّم و شاداب. در مقابلش آمده است: (وُجوهٌ یومئذ باسرة) (قیامة: 24) «باسرة» یعنى عبوس، گرفته، چروکیده، سیاه، خشمگین. پس شادى و شادابى، هم در آخرت مطلوب است و وعده اى است که خدا به مؤمنان مى دهد، هم در دنیا نعمتى است که خدا بر بندگان شایسته اش منّت مى گذارد به اینکه اندوهشان را برطرف کند و چشمشان را روشن گرداند.وقتى انسان هاى مؤمن مى خواهند از این دنیا بروند، خداوند فرشته ها را مى فرستد، به آن ها بشارت مى دهند: (اَلاّ تَخافُوا و لاتَحزنُوا و اَبشِروا بِالجِنّةِ الّتی کُنتم تُوعدونَ) (فصلت: 30)، نه بیمى بر شماست و نه اندوهى خواهید داشت. در آن حال، همه ترس ها، واهمه ها و نگرانى ها از اینکه پس از این چه خواهد شد، از دل بندگان زدوده مى شوند. پس اجمالا در سراسر زندگى، مطلوب این است که آدم شاد باشد. این یک نعمت بزرگى از سوى خداست منبع:http://www.bultannews.com/fa/news/86203
[="DarkRed"][="Arial"] بالاترين خطر چيست؟
:Gol:در قرآن شانزده مرتبه، كفر بعد از ايمان، دو بار كفر بعد از اسلام، سه بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى و بيست و هفت بار انكار بعد از علم و بيّنه مطرح شده است كه همه اين موارد، نشان دهنده خطر ارتداد و هشدار جدّى به آن است.
حضرت يوسف هم در چاه دعا كرد و هم در زندان؛ اما همين كه به حكومت رسيد، لحن دعا تغيير كرد و فرمود: «توفّنى مسلماً» «6»
معلوم مىشود حكومت و قدرت و ثروت زمينه پيدا شدن بزرگترين خطرهاست.
همين كه حضرت على عليه السلام خبر شهادت خود را از پيامبر شنيد به جاى سؤال از قاتل و دليل قتل و اين كه اين حادثه در چه سالى واقع خواهد شد، پرسيد: «أفى فى سلامة من دينى» آيا در دين خود پايدار و سالم خواهم بود؟
اين سؤال را حضرت على عليه السلام چند بار پرسيده است؛ تكرار سؤال علامت اين است كه بدعاقبتى بالاترين خطر است.
آيات ديگر قرآن، از جمله آيات؛ «ثّبت اقدامنا» «1»
، «ربّنا لاتزغ قلوبنا» «2»
و عبارت «توفّنا مع الابرار» «3»
نشانهى توجه به اين خطر است.
در آياتى كه خداوند نمونههاى بدعاقبتان را با تعبيراتى از قبيل «حبطت أعمالهم» «4»
و طرد شيطان با سابقهى شش هزار سال عبادت و بدعاقبتى بلعم باعورا دانشمند مستجاب الدعوه زمان موسى و نمونههاى خوشعاقبتان را از قبيل ساحران دربار فرعون بيان مىكند همه نشان دهندهى اين است كه مسأله حسن عاقبت و بدعاقبتى بايد مورد توجه انسان باشد.
چنانكه از آخرين وصاياى برخى انبيا به فرزندان و نسل خودشان اين بود: «فلاتموتنّ الا و أنتم مسلمون» «5»
كه در راه اطاعت الهى تسليم و پايدار بوده و در اين حال بميريد.:Gol:
__________________________
(1). طه، 94
(2). انعام، 65
(3). قصص، 4
(4). توبه، 107
(5). نهجالبلاغه، خطبه 2
(6). يوسف، 101[/]
[="arial"][="red"] عوامل بدعاقبتى انسان
[/] قرآن عوامل بدعاقبتى را متعدد مىداند، از جمله:
1. پيروى از بيگانگان: «ان تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين» «1»
2. گناهان پى در پى: «ثم كان عاقبة الذين أساؤا السّواى ان كذّبوا بآيات اللّه» «2»
3. لقمه حرام: «ويل للمطففين ... انّ كتاب الفجّار ... ويل يؤمئذٍ للمكذّبين» «3»
4. تكبّر: كفر ابليس به خاطر تكبّر و ترك سجده بود.
5. سطحى بودن عقايد: «ثم اتخذتم العجل» «4»
6. جامعهى فاسد و ترك هجرت به منطقهى سالم: قوم موسى همين كه از آب گذشتند و از فرعونيان نجات پيدا كردند، وارد منطقهاى شدند و ديدند كه مردم دور بتى گردآمدهاند، از حضرت موسى خواستند كه براى آنها هم بتى قرار دهد!:
«اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة» «5»
_____________________
(1). بقره، 250
(2). آلعمران، 8
(3). آلعمران، 193
(4). بقره، 217
(5). بقره، 132[/]
[="Arial"][="DarkRed"]چگونه ايمان خود را ارزيابى كنيم؟
:Gol:تمام آياتِ «ان كنتم مؤمنين» و آيات «ان كنتم آمنتم»، وسيله سنجش ايمان است. مثلًا به پيروز شدگان جنگ بدر مىفرمايد: «خمس غنايم را بدهيد اگر ايمان به خدا داريد» بنابراين؛ پرداخت خمس وسيلهى ارزيابى ايمان است.
2. به صدقه، صدقه مىگويند؛ چون علامت صداقت انسان در ايمان است.
3. تسليم بودن در برابر داورى پيامبر نشانهى ايمان و وسيله ارزيابى آن است: «فلا و ربك لايؤمنون ... ثم لايجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضيت» «1»
4. لذت بردن از نماز، وسيلهى ارزيابى ايمان است: «وانها لكبيرةٌ الّا على الخاشعين» «2»
اگر نماز براى كسى سنگين بود، نشانهى آن است كه خشوع ندارد.
تسليم قلبى، عبادت و نماز دايمى، پرداخت وجوهات شرعى مىتواند وسيلهى ارزيابى ايمان باشد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، چون ايمان به هدف داشت، در ماجراى مباهله حاضر شد خود و اهل بيتش را در برابر نفرين مسيحيان قرار دهد.
قرآن به يهودىها مىفرمايد: «اگر فكر مىكنيد شما از اولياى خدا هستيد، نه تنها بايد از مرگ نترسيد، بلكه بايد مشتاق آن باشيد» و ترس از مرگ وسيله ارزيابى ايمان شماست.
در جاى ديگر مىخوانيم؛ اگر به آنان دستور دهيم كه خود رابكشيد، يا ترك خانه و كاشانه كنيد، اطاعت نمىكنند، «و لو انّا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم أو اخرجوا من دياركم ما فعلوه» «1»
آرى، ميزان ارزيابى ايمان آن است كه تا كجا در راه ايمان و باورهاى دينى خود از چيزهاى مورد علاقه خود (جان، مال، فرزند، مقام و ...) مىگذريم.
در برخى روايات مىخوانيم: «به نماز مردم مغرور نشويد؛ زيرا اگر نماز هم براى آنان هزينهاى داشت، انجام نمىدادند» علاوه بر اين موارد، راههاى شناخت ديگرى هم وجود دارد، از جمله؛ دوستانى كه انسان انتخاب مىكند.
كتابهايى كه مطالعه مىكند.
فيلمهايى كه مىبيند.
اشعارى كه حفظ مىكند.
دعاهايى كه مىخواند.
آرزوهايى كه دارد.
وصيتهايى كه مىكند.
پوسترها، عكسها و آلبومهايى كه مىبيند.
سخنانى كه مىگويد:
موضعگيرىهايى كه مىكند.
شغلى كه انتخاب مىكند.
همسرى كه بر مىگزيند.
نامى كه روى فرزند خود مىگذارد.
لباسى كه مىپوشد.
تقليدى كه مىكند.
رأيى كه مىدهد.
معامله و تجارتى كه انجام مىدهد.
هر يك از موارد فوق، مىتواند وسيلهى ارزيابى انسان باشد.:Gol:
_____________
(1). نساء، 65
(2). بقره، 45[/]
[="arial black"][="arial"]جايگاه شكر و سپاس در قرآن كدام است؟
قرآن براى شكر، آيات فراوانى دارد؛
گاهى مىفرمايد: شما را حيات و زندگى دادم تا شكرگزار باشيد: «بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون» «1»
گاهى مىفرمايد: به شما چشم و گوش و دل دادم، اما كسانى كه شكر مىكنند، كم هستند: «أنشأ لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلًا ما تشكرون» «2»
از اوصاف خداوند آن است كه هم شاكر است و هم شكور و بارها به انسان فرمان داده كه شكرگزار و سپاسگزار باشد و از ناسپاسان و كسانى كه كم تشكر مىكنند، گلايه كرده و فرموده است: فايده سپاس و تشكر شما به خودتان برمىگردد: «و من شكر فانّما يشكر لنفسه» «3»
انسان شاكر، در دام شيطان قرار نمىگيرد. ابليس به خدا گفت:
همه را گمراه مىكنم و از هر سو به سراغ انسان مىآيم و بيشتر آنها را شاكر نمىيابى: «و لاتجد اكثرهم شاكرين» «4»
آرى، انسان ناسپاس در دام شيطان گرفتار مىشود.
تمام نعمتهاى الهى براى آزمايش انسانهاست كه آيا شكرگزارند يا كفران و ناسپاسى مىكنند؟ همانگونه كه حضرت سليمان عليه السلام نعمتها را زمينه و آزمونى براى سپاس و ناسپاسى خود دانست. «هذا من فضل ربّى ليبلونى أأشكر أم أكفر» «5»
_______________________
(1) بقره 56
(2) مومن 78
(3) مومنون 78
(4) اعراف 17
(5) نمل 40[/][/]
[="times new roman"]اين آيه شريفه را دو گونه تفسير كردهاند. برخى گفتهاند كه منظور از دو مشرق و دو مغرب، طلوع و غروب خورشيد و طلوع و غروب ماه است و اين را مناسب با آيه قبل (و الشمس و القمر بحسبان) ميدانند.(1)
اما آنچه كه از تفاسير شيعه و سنى به دست آمده است اين است كه دو مشرق و دو مغرب همان شرق دو فصل تابستان و زمستان و مغرب اين دو فصل است؛ زيرا در اين دو فصل، جايگاه طلوع و غروب خورشيد با هم متفاوت است، از آن كه محور زمين نسبت به سطح مدار آن مايل است و زاويهاى در حدود 23 درجه تشكيل ميدهد و با همين حال زمين به گرد آفتاب ميگردد، طلوع و غروب دائماً متغير به نظر ميرسد و از 23 درجه ميل اعظم شمالى (در آغاز تابستان) تا 23 درجه ميل اعظم جنوبى (در آغاز زمستان) در تغيير است.(2)
اين نظام كه مبدأ پيدايش فصول چهارگانه سال است، در حقيقت تأكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده، آن جا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است و همچنين سخن از وجود ميزان آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد ميباشد. و نيز اشارهاى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايد انسان ميشود.
در نتيجه خداوند ميفرمايد: خداى شرق و مغرب همان خداى شرق و مغرب در تابستان و مشرق و مغرب در زمستان است، در تفاسير اهل سنت نيز به همين مطلب اشاره شده است.(3)
___________________________________
(1).تفسير نمونه، ناصرمكارم شيرازي، ج 23، ص 121،[/]
قرآن و شادی اخروی
شادى، هم در دنیا نعمت بزرگى است، هم در آخرت. وقتى خدا مى خواهد در آخرت به مؤمنان وعده خوب اخروى بدهد، مى فرماید: چشمتان روشن مى شود: (فَلا تَعلَمُ نفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.) (سجده: 17) آن بندگانى که سحرگاهان پیشانى به آستان الهى مى سایند، (تَتجافَا جُنوبُهم عَنِ المَضاجِع) (سجده: 16)، آن ها را خدا بشارت مى دهد و مى فرماید: هیچ کس نمى داند، به هیچ ذهنى خطور نمى کند که خدا چه چشم روشنى اى براى آن ها تهیه کرده است؛ یک چشم روشنى پنهانى و محرمانه، رازى بین عاشق و معشوق، که هیچ کس دیگرى نمى فهمد؛ (فَلا تَعلمُ نفسٌ مَا اُخفِىَ لَهُم مِن قُرّةِ اَعیُن.)
در جاى دیگر مى فرماید: (تَعرِفُ فی وُجوهِهم نَضرةَ النَعیمِ) (مطففین: 24)، یا (وُجوهٌ یومئذ ناضرةٌ.) (قیامة: 22) «ناضرة» یعنى خرّم و شاداب. در مقابلش آمده است: (وُجوهٌ یومئذ باسرة) (قیامة: 24) «باسرة» یعنى عبوس، گرفته، چروکیده، سیاه، خشمگین. پس شادى و شادابى، هم در آخرت مطلوب است و وعده اى است که خدا به مؤمنان مى دهد، هم در دنیا نعمتى است که خدا بر بندگان شایسته اش منّت مى گذارد به اینکه اندوهشان را برطرف کند و چشمشان را روشن گرداند.وقتى انسان هاى مؤمن مى خواهند از این دنیا بروند، خداوند فرشته ها را مى فرستد، به آن ها بشارت مى دهند: (اَلاّ تَخافُوا و لاتَحزنُوا و اَبشِروا بِالجِنّةِ الّتی کُنتم تُوعدونَ) (فصلت: 30)، نه بیمى بر شماست و نه اندوهى خواهید داشت. در آن حال، همه ترس ها، واهمه ها و نگرانى ها از اینکه پس از این چه خواهد شد، از دل بندگان زدوده مى شوند. پس اجمالا در سراسر زندگى، مطلوب این است که آدم شاد باشد. این یک نعمت بزرگى از سوى خداست
منبع:http://www.bultannews.com/fa/news/86203