جمع بندی کودکی ، نوجوانی و جوانی در اسلام

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کودکی ، نوجوانی و جوانی در اسلام

سلام.
از نظر اسلام بازه های دقیق سنی کودکی ، نوجوانی و جوانانی به چه صورت است و چه زمانی و در چه سنی به پایان می رسد ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

دلسوخته;1019976 نوشت:
سلام.
از نظر اسلام بازه های دقیق سنی کودکی ، نوجوانی و جوانانی به چه صورت است و چه زمانی و در چه سنی به پایان می رسد ؟

سلام
در آیات قرآن کریم، روایات و احادیث، درباره زمان شروع کودکی مطلبی به صورت صریح نیامده است. تشخیص سنّ شروع کودکی با استنباط از برخی آیات ممکن است. در سوره مبارکه حجّ، آیه شریفه 5، خداوند متعال می فرماید:
(یا ایُّها الناسُ اِنْ کُنتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةً ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلقةٍ و غَیرِ مُخَلَّقَة لِنُبَیِنَ لَکُمْ وَ نُقِرُ فِی الارْحامِ مانَشاءُ اِلی اَجلٍ مُّسَمّیً ثُمّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ) یعنی «ای مردم اگر درباره رستاخیز شک دارید، پس بدانید که به درستی ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خون بسته شده، سپس از مُضغه (گوشت جویده شده) که بعضی دارای شکل و خلقت و بعضی بدون شکل، تا اینکه بر شما روشن سازیم که تواناییم بر هر چیز؛ و جنین ها را که بخواهیم تا مدت معینی در شکم مادر قرار می دهیم، بعد شما را به صورت طفل خارج می سازیم تا اینکه به حد بلوغ برسید».
در این آیه شریفه، خداوند متعال نوزادی را که روح در او دمیده شده و از شکم مادر خارج و به دنیا آمده را «طِفل»(خُرد و صغیر) نامیده است، تا زمانی که به حد بلوغ و رشد برسد. توجه خاص خداوند متعال در قرآن کریم به مراحل تکامل نطفه در رحم نشان دهنده آن است که از زمان انعقاد نطفه، کودکی آغاز شده است؛ هرچند قبل از دمیدن روح در جسم باشد.

در باب احکام، تقریبا تمام فقهاء طفل (کودک) را کسی می دانند که به حدّ بلوغ شرعی نرسیده است. فقهاء طفولیّت (کودکی) را به دو دوره تقسیم می کنند:
الف: از ولادت تا هفت سالگی:
کودک در این دوره «صبیّ غیرِمُمیّز» نامیده می شود که مرحله قبل از سن تمییز است و تقریبا تمام فقهاء در مورد این دوره و تعیین سنّ آن، توافق دارند و معتقدند که کودک در این دوره به هیچ عنوان، مسؤولیت جزایی و کیفری ندارد و نمی توان او را به هیچ وجه مجازات نمود.
ب) از هفت سالگی تا ظهور بلوغ
این دوره گاهی با رسیدن سن و گاهی با علایم آن و گاهی با هر دو شروع و پایان می پذیرد. طفل در این دوره «صبیّ مُمیِّز» خوانده می شود. فقهاء در تعیین سنّ آن دوره و سنّ بلوغ اختلاف دارند. صبیّ ممیِّز کسی است که بتواند اجمالاً بین نفع و ضرر خود فرق گذارد و معاملات سودآور را از زیانبار تشخیص دهد.

نوجوانی:
نوجوانی از سنّ بلوغ جسمی شروع می شود.
سن بلوغ از دیدگاه قرآن

در قرآن کریم سنّ مشخصی برای بلوغ تعیین نشده است. در آیات قرآن کریم به مسأله بلوغ در آیات متعددی اشاره شده است که می توان این آیات را به سه دسته تقسیم کرد:
1) بُلوغ الحُلُم: قرآن کریم در سوره مبارکه نور، آیه شریفه 59 در مورد وظیفه اخلاقی کودکان در زمینه گرفتن اجازه از والدین قبل از ورود به اتاق خواب آنها می فرماید: (وَ اِذا بَلَغَ الاطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتاذِنُوا) یعنی «هنگامی که کودکان به دوران حُلُم می رسند، باید به هنگام ورود به محلّ استراحت پدران و مادران اجازه بگیرند». در این آیه تعبیر «بلوغ الحلم» آورده شده است. «الحُلُم» به معنی عقل است. زیرا دوران بلوغ با جهش عقلی و فکری توأم است.

2) بلوغ النکاح: خداوند متعال در سوره مباکه نساء، آیه شریفه 6 درباره تکلیف جامعه درباره یتیمان می فرماید: (وَ ابْتَلوُا الْیَتامی حَتّی اِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَانْ انَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا اِلَیهُم اَمْوالَهُمْ» یعنی«یتیمان را مورد آزمایش و امتحان قرار دهید تا اینکه به سن ازدواج برسند؛ در صورتی که علایم رشد را در آنها دریافتید اموال و دارایی هایشان را به ایشان برگردانید». این آیه درباره بلوغ مالی و زمان اجازه تصرّف در اموال است که بر دو مسأله مبتنی است: یکی «بلوغ النکاح» یعنی رسیدن کودک به سنّ ازدواج یا داشتن قدرت و توان جنسی و دیگری «دریافتِ رشد کودک» یعنی مشهود بودن کمال عقلانی. تا زمانی که این دو علامت در کودک پیدا نشود، مجاز به تصرف در اموال خویش نیست.

3) بلوغ أشُدّ: این تعبیر در تعدادی از آیات قرآن کریم به کار رفته است. از جمله در آیه 5 سوره مبارکه حجّ خداوند متعال می فرماید: (وَ نِقُّر فیِ الاَرْحامِ ما نَشاءُ اِلی اَجَلٍ مُّسَمّیَ ثُمَ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ) یعنی«از میان نطفه ها آنچه که مشیّت ما تعلّق می گیرد، در رحِم ها قرار می دهیم تا به وقت معین طفلی از رحم بیرون آوریم تا زیست کند و به حد بلوغ و کمال برسد».
از آیات فوق معلوم می شود که قرآن کریم در مسأله بلوغ، هم به رشد جسمی و هم به رشد روحی و عقلانی توجه نموده است.

طبق نظریه مشهور بین فُقهاء شیعه، از جمله امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) منظور از بلوغِ کودک، زمان رشد جسمی اوست و از زمان اثبات بلوغ، کودک موظّف است به دستورات شرعی عمل نماید. طبق این نظرْ وجود و بروز یکی از سه چیز برای اثبات بلوغ کودک کافی است که عبارتند از:

الف) روییده شدن موی خشن در زیر ناف.
ب) بیرون آمدن منی در بیداری یا در خواب.
ج) سن کودک که در پسران پانزده سال تمام و در دختران نُه سال قمریِ تمام است.

سلام.
این صبیّ مُمیِّز و قبل از بلوغ فکر کنم حساس ترین زمان برای تعیین سعادت و شقاوت است ؟
می خواهم بدانم اگر زمینه های شقاوت در طفل صورت گیرد در آینده واقعا از شقاوت رهایی پیدا می کند ؟ همچین توانایی وجود دارد ؟

دلسوخته;1020390 نوشت:
اگر زمینه های شقاوت در طفل صورت گیرد در آینده واقعا از شقاوت رهایی پیدا می کند ؟ همچین توانایی وجود دارد ؟

درست است که محیط تربیتِ کودک، در رشد و پرورش او تأثیرگذار است؛ اما این تأثیر صددرصد نیست. آن چه بیش از محیط در تعیین سرنوشت انسان تأثیر دارد، اراده و خواست انسان است.
در طول تاریخ افراد زیادی بوده اند که با وجود رشد و نموّ در محیط نامناسب، در بزرگسالی راه راست را انتخاب کرده اند.
به دو نمونه از این افراد اشاره می کنم:

- حنظلة بن أبی عامر (غسیل الملائکة):
حَنْظَلَة بْن اَبی‌عامِر، از اصحاب پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در جنگ احد به شهادت رسید. حَنظلة در میان دوستان پیامبراکرم جایگاه خاصی داشت. پس از شهادتش پیامبراکرم فرمود:« من دیدم که فرشتگان حنظله را غسل می‌دهند». به همین جهت به حنظله «غسیل الملائکه» می‌گویند.
پدر حنظله ، ابو عامر، از دشمنان سرسخت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از پایه‌گذاران مسجد ضرار به شمار می‌رفت. پدرزنِ حنظله نیز عبدالله بن اُبَیّ، رئیس منافقان مدینه بود. سوره منافقون (آیه Dirol و آیات بسیار دیگری که در مذمت منافقان نازل شده، اشاره به رفتار و کردار پدرزنِ حنظله دارد.

- عبدالله ذو البَجادین:
عبدالله ذو البجادین، جوانی بود در مکه که در کودکی پدرش را از دست داد و تحت کفالت عمویش بزرگ شد و ثروت سرشاری در اثر کار و کوشش خودش به دست آورد. تا وقتی که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث به نبوت شد. او شنید و نشانه های صدق و حقیقت را که از رفتار پیامبر دید شیفته ی اسلام شد.می خواست به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شود و به مسلمانان بپیوندد، ولی از ترس عمو که کافری متعصب بود جرأت نداشت. مدتی گذشت و همیشه در این فکر بود که چه کنم تا راه به مقصودم بیابم؟ عاقبت دل به دریا زد و تصمیم گرفت و پیش عمو آمد و گفت: حقیقت مطلب این است که من مدتهاست به اسلام گرایش پیدا کرده ام و منتظر بودم شما پیش قدم بشوید و من هم دنبال بیایم. ولی دیدم از جانب شما خبری نشد. حالا آمده ام از شما اجازه بگیرم که به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسم و به گروه مسلمین بپیوندم. او تا این حرف را شنید بر آشفت و گفت: اگر این کار را بکنی؛ تمام ثروتی را که تحت کفالت من به دست آورده ای از تو می گیرم. عبدالله که نام اصلی اش عبدالعزی بود گفت: من نعمت اسلام و ایمان را بر تمام ثروت عالم ترجیح می دهم. هر چه می خواهی بکن! عمو هم گفت: دست از اموال بردار و هر جا می خواهی برو و چنان ناجوانمردانه با او عمل کرد که حتی لباس تنش را هم از او گرفت! جوان بیچاره لخت و عریان نزد مادر آمد و جریان اسلام آوردن خود را به مادر گفت و تقاضا کرد که به من لباسی بده تا بپوشم و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بروم. مادر مهربان هم پوشاکی نداشت، تنها یک تکه گلیم راه راه که زیر پا افتاده بود (عرب به چنین گلیمی بَجاد می گویند؛ یعنی گلیم راه راه) آن را برداشت و از وسط پاره کرد.گلیم دو قسمت شد و به پسرش داد. او گرفت و یک قسمت آن را به صورت حوله ای روی دوشش انداخت و یک قسمت دیگر را هم مانند لنگ به کمرش بست و از مادر خداحافظی کرد و از مکه به سمت مدینه آمد. هنگام سحر بود که به مدینه رسید. داخل مسجد شد، در گوشه ای نشست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز بعد از نماز صبح در مسجد می گشت و از غریبه ها و تازه واردها تفقد می فرمود و از حال اصحاب صُفه که خانه ای نداشتند و در مسجد زندگی می کردند جویا می شد. در این میان چشمش به یک جوان تازه وارد افتاد که با وضع مخصوصی خود را پوشانده است. مقابلش ایستاد و فرمود: تو که هستی؟

جوان گفت:«من عبدالعُزّی از فلان قبیله ام». عُزّی نام یکی از بت های معروف بود. در آن زمان بت پرست ها اسم بت ها را روی بچه هایشان می گذاشتند. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من از امروز اسم تو را عبدالله ذوالبجادین گذاشتم؛ یعنی، عبدالله گلیم پوش. تو میهمان من هستی. او در مدینه تحت عنایت رسول اکرم مشغول یادگیری قرآن و احکام دینی بود تا جنگ تبوک پیش آمد و مسلمانان عازم میدان جنگ شدند. او نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: یا رسول الله دعا بفرمایید که فیض شهادت نصیب من گردد. رسول اکرم(ص) درباره اش دعا کرد که خدایا خون عبدالله را بر کافران حرام گردان. عرض کرد یا رسول الله منظورم این نبود. می خواستم به فیض شهادت نایل شوم. فرمود: «کسی که به قصد جهاد در راه خدا از خانه اش بیرون برود و در بین راه بمیرد، اجر شهید خواهد داشت» (...و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله)(نساء /آیه ی 100)

این یک پیشگویی بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش فرمود. مسلمانان حرکت کردند و به محل جنگ که رسیدند عبدالله تب کرد و مریض شد. چند روزی هم بیمار بود و با همان بیماری از دنیا رفت. در شب دفنش بلال مؤذّن چراغی به دست داشت. قبر که حاضر شد، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خودش داخل قبر رفت و با دست خودش جنازه ی عبدالله را گرفت و در میان قبر گذاشت و فرمود: «خدایا من از عبدالله راضی هستم، تو هم از او راضی باش».

سلام.
دوران هایی ما زندگی می کنیم و رشد داریم زمین تا آسمون با هزاران سال قبل فرق داره. حتی اگه این تاثیرات علت تامه نباشند و به قول شما اختیار وجود داشته باشه هیچ وقت عواقب و مصیبت ها جبران نمیشه شاید کم بشه اما فرصت های طلایی از بین رفته.چه بسا بسیاری از افراد علل پیشین تاثیر گذار در اختیارشون باشه .
هیچ وقت چیزی جبران نمیشه.

دلسوخته;1020635 نوشت:
سلام.
دوران هایی ما زندگی می کنیم و رشد داریم زمین تا آسمون با هزاران سال قبل فرق داره.

سلام

همه دوران ها مسائل مشترکِ فراوانی با یکدیگر دارند. در همه دوران ها نیکی و ظلم و ستم در کنار یکدیگر بوده اند. همیشه افرادی بوده اند که نیکی می کرده اند و افرادی بوده اند که ظلم و ستم می کرده اند.
همیشه حق و باطل در کنار یکدیگر در جامعه وجود داشته اند.
اینکه بگوییم:« دوران ما با گذشته زمین تا آسمان فرق دارد »، باعث می شود افکارِ اشتباهِ دیگری نیز به ذهن مان برسد. مثلا باعث می شود فکر کنیم که در دوران ما عمل به دستورات دینی، محال است. چون دوران ما با گذشته زمین تا آسمان فرق دارد و این دستورات برای هزاران سال پیش به درد به خور بوده؛ نه دوران ما. در صورتی که دستورات دین اسلام به دوران خاصّی محدود نمی شود. مانند آبِ مُطلق که در هر ظرفی ریخته شود، خاصیّتِ پاک کنندگی را حفظ می کند و فقط در صورتی این خاصیّتش از بین می رود که دیگر آبِ مُطلق نباشد.

دلسوخته;1020635 نوشت:
هیچ وقت چیزی جبران نمیشه.

این تفکر، باعثِ یأس و ناامیدی از تغییر در شرایط می شود و ناامیدی از حربه های شیطان است. انسانِ با ایمان می داند که با توکّل به خدا می تواند هر مشکلی را از سر راه بردارد. این، یک قانون ابدی است و مخصوص گذشته نبوده و نیست. آیات قرآن کریم درباره لزوم توکل به خداوند متعال به همین مسأله تصریح می کند. خداوند متعال در قرآن کریم، زن فرعون را برای انسان های مؤمن مثال می زند. زن فرعون در محیطی بسیار آلوده بزرگ شد و پرورش پیدا کرد. اما پس از مبعوث شدنِ حضرت موسی (علیه السلام) به او ایمان آورد و به دلیل همین ایمانش نیز به وسیله فرعون کشته شد. اگر زن فرعون تصور می کرد که «هیچ جیز هیچ وقت جبران نمی شود و عوض نمی شود »، همیشه کافر باقی می ماند. او با اینکه در محیطی سرشار از کُفر بزرگ شده بود، ایمان آورد و به مقامی رسید که خداوند متعال، از او در مهمّ ترین کتابش یاد می کند. این یک مقام بسیار بالا و ارزشمند است که زن فرعون با تلاش و کوشش و ایمان به یاری و نصرتِ خداوند متعال به دست آورد.

در مورد ابتدای سنّ جوانی مطلبی در منابع دینی نیافتم. اما در مورد پایان دوران جوانی در قرآن کریم اشاره به رسیدن به سن چهل سالگی شده است. در آیه شریفه 15 سوره مبارکه احقاف خداوند متعال می فرماید: (وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ...) یعنی « و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش کردیم که مادر با رنج بار حمل کشید و باز با مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیرخواری بود تا وقتی که به حد رشد رسید و [سپس] چهل ساله گشت، گفت:...»

لذا از نظر قرآن کریم انسان تا سن چهل سالگی در زمره جوانان می باشد و باید برای رشد و تعالی خود تلاش نماید.

پرسش:

از نظر اسلام آغاز و پایان دوره کودکی ، نوجوانی و جوانی در چه سال هایی از عمر است؟

پاسخ:
در آیات قرآن کریم، روایات و احادیث، درباره زمان شروع کودکی مطلبی به صورت صریح نیامده است. تشخیص سنّ شروع کودکی با استنباط از برخی آیات ممکن است. در سوره مبارکه حجّ، آیه شریفه 5، خداوند متعال می فرماید:
(یا ایُّها الناسُ اِنْ کُنتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةً ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلقةٍ و غَیرِ مُخَلَّقَة لِنُبَیِنَ لَکُمْ وَ نُقِرُ فِی الارْحامِ مانَشاءُ اِلی اَجلٍ مُّسَمّیً ثُمّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ) یعنی «ای مردم اگر درباره رستاخیز شک دارید، پس بدانید که به درستی ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خون بسته شده، سپس از مُضغه (گوشت جویده شده) که بعضی دارای شکل و خلقت و بعضی بدون شکل، تا اینکه بر شما روشن سازیم که تواناییم بر هر چیز؛ و جنین ها را که بخواهیم تا مدت معینی در شکم مادر قرار می دهیم، بعد شما را به صورت طفل خارج می سازیم تا اینکه به حد بلوغ برسید». در این آیه شریفه، خداوند متعال نوزادی را که روح در او دمیده شده و از شکم مادر خارج و به دنیا آمده را «طِفل»(خُرد و صغیر) نامیده است، تا زمانی که به حد بلوغ و رشد برسد. توجه خاص خداوند متعال در قرآن کریم به مراحل تکامل نطفه در رحم نشان دهنده آن است که از زمان انعقاد نطفه، کودکی آغاز شده است؛ هرچند قبل از دمیدن روح در جسم باشد.

در باب احکام، تقریبا تمام فقهاء طفل (کودک) را کسی می دانند که به حدّ بلوغ شرعی نرسیده است. فقهاء طفولیّت (کودکی) را به دو دوره تقسیم می کنند:

الف: از ولادت تا هفت سالگی:

کودک در این دوره «صبیّ غیرِمُمیّز» نامیده می شود که مرحله قبل از سن تمییز است و تقریبا تمام فقهاء در مورد این دوره و تعیین سنّ آن، توافق دارند و معتقدند که کودک در این دوره به هیچ عنوان، مسؤولیت جزایی و کیفری ندارد و نمی توان او را به هیچ وجه مجازات نمود.

ب) از هفت سالگی تا ظهور بلوغ

این دوره گاهی با رسیدن سن و گاهی با علایم آن و گاهی با هر دو شروع و پایان می پذیرد. طفل در این دوره «صبیّ مُمیِّز» خوانده می شود. فقهاء در تعیین سنّ آن دوره و سنّ بلوغ اختلاف دارند. صبیّ ممیِّز کسی است که بتواند اجمالاً بین نفع و ضرر خود فرق گذارد و معاملات سودآور را از زیانبار تشخیص دهد.

نوجوانی:

نوجوانی از سنّ بلوغ جسمی شروع می شود.
سن بلوغ از دیدگاه قرآن

در قرآن کریم سنّ مشخصی برای بلوغ تعیین نشده است. در آیات قرآن کریم به مسأله بلوغ در آیات متعددی اشاره شده است که می توان این آیات را به سه دسته تقسیم کرد:

1) بُلوغ الحُلُم: قرآن کریم در سوره مبارکه نور، آیه شریفه 59 در مورد وظیفه اخلاقی کودکان در زمینه گرفتن اجازه از والدین قبل از ورود به اتاق خواب آنها می فرماید: (وَ اِذا بَلَغَ الاطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتاذِنُوا) یعنی «هنگامی که کودکان به دوران حُلُم می رسند، باید به هنگام ورود به محلّ استراحت پدران و مادران اجازه بگیرند». در این آیه تعبیر «بلوغ الحلم» آورده شده است. «الحُلُم» به معنی عقل است. زیرا دوران بلوغ با جهش عقلی و فکری توأم است.

2) بلوغ النکاح: خداوند متعال در سوره مباکه نساء، آیه شریفه 6 درباره تکلیف جامعه درباره یتیمان می فرماید: (وَ ابْتَلوُا الْیَتامی حَتّی اِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَانْ انَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا اِلَیهُم اَمْوالَهُمْ» یعنی«یتیمان را مورد آزمایش و امتحان قرار دهید تا اینکه به سن ازدواج برسند؛ در صورتی که علایم رشد را در آنها دریافتید اموال و دارایی هایشان را به ایشان برگردانید». این آیه درباره بلوغ مالی و زمان اجازه تصرّف در اموال است که بر دو مسأله مبتنی است: یکی «بلوغ النکاح» یعنی رسیدن کودک به سنّ ازدواج یا داشتن قدرت و توان جنسی و دیگری «دریافتِ رشد کودک» یعنی مشهود بودن کمال عقلانی. تا زمانی که این دو علامت در کودک پیدا نشود، مجاز به تصرف در اموال خویش نیست.

3) بلوغ أشُدّ: این تعبیر در تعدادی از آیات قرآن کریم به کار رفته است. از جمله در آیه 5 سوره مبارکه حجّ خداوند متعال می فرماید: (وَ نِقُّر فیِ الاَرْحامِ ما نَشاءُ اِلی اَجَلٍ مُّسَمّیَ ثُمَ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ) یعنی«از میان نطفه ها آنچه که مشیّت ما تعلّق می گیرد، در رحِم ها قرار می دهیم تا به وقت معین طفلی از رحم بیرون آوریم تا زیست کند و به حد بلوغ و کمال برسد».

از آیات فوق معلوم می شود که قرآن کریم در مسأله بلوغ، هم به رشد جسمی و هم به رشد روحی و عقلانی توجه نموده است.

طبق نظریه مشهور بین فُقهاء شیعه، از جمله امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) منظور از بلوغِ کودک، زمان رشد جسمی اوست و از زمان اثبات بلوغ، کودک موظّف است به دستورات شرعی عمل نماید. طبق این نظر، وجود و بروز یکی از سه چیز برای اثبات بلوغ کودک کافی است که عبارتند از:
الف) روییده شدن موی خشن در زیر ناف.
ب) بیرون آمدن منی در بیداری یا در خواب.
ج) سن کودک که در پسران پانزده سال تمام و در دختران نُه سال قمریِ تمام است.

در مورد ابتدای سنّ جوانی مطلبی در منابع دینی نیافتم. اما در مورد پایان دوران جوانی در قرآن کریم اشاره به رسیدن به سن چهل سالگی شده است. در آیه شریفه 15 سوره مبارکه احقاف خداوند متعال می فرماید: (وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ...) یعنی « و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش کردیم که مادر با رنج بار حمل کشید و باز با مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیرخواری بود تا وقتی که به حد رشد رسید و [سپس] چهل ساله گشت، گفت:...»

لذا از نظر قرآن کریم انسان تا سن چهل سالگی در زمره جوانان می باشد و باید برای رشد و تعالی خود تلاش نماید.

موضوع قفل شده است