**** کلاس نهج البلاغه = خطبه قاصعه *****

تب‌های اولیه

1254 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


✅ خطبه دویست و بیست و سوم نهج البلاغه

خطاب به عبدالله بن زمعه

سخنى از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شيعيانش بود. در ايام خلافتش نزد او آمد و مالى طلبيد و على (ع ) در پاسخش چنين فرمود:

زبان پاره اى است از انسان .

اگر آدمى را ياراى سخن گفتن نباشد، زبان او را سخنگو نكند.

و سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر آدمى به سخن گفتن توانا باشد.

ما اميران سخنيم ،

سخن در ما ريشه دارد

و شاخه هايش بر سر ما سايه افكنده .

☝️بدانيد، خدايتان رحمت كناد، شما در زمانى هستيد كه حقگويان در آن اندك اند

☝️ و زبانها در گفتن راست ناتوان و جويندگان حق بيمقدارند.

☝️ مردم اين زمان به نافرمانى از خدا كمر بسته اند (و اهل سازش ‍ و مماشات در كارهاى خلاف اند).

☝️ جوانانشان بدخويند

☝️و پيرانشان گنهكارند

☝️ و عالمانشان منافق اند

☝️ و قاريانشان سودجوى و چاپلوس اند.

☝️خردان بزرگان را ارج نمى نهند

☝️ و توانگران بينوايان را يارى نمى رسانند.

#خطبه_223

حکمت 18 :
ره آورد شوم فرار از جنگ (سياسى ، اخلاقى ، نظامى)
وَ قَالَ [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : (درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده ، باطل را نيز يارى نكردند.

[=#800000][=113]#نامه_۷۹

و من كتاب كتبه ( عليه السلام ) لما استخلف إلى أمراء الأجناد :


حکمت 19 :
ره آورد شوم هوا پرستى (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد.

بسم الله.
برگزیده ای از خطبه ی 31 نهج البلاغه :
از وصيت آن حضرت (ع) به حسن بن على (عليهما السلام) در آن هنگام كه از صفين بازمى گشت در "حاضرين" نوشته است .

از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان، كه عمرش روى در رفتن دارد و تسليم گردش روزگار شده، نكوهش كننده جهان، جاى گيرنده در سراى مردگان، كه فردا از آنجا رخت برمى بندد، به فرزند خود كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، راهرو راه كسانى است كه به هلاكت رسيده اند و آماج بيماريهاست و گروگان گذشت روزگار. پسرى كه تيرهاى مصائب به سوى او روان است، بنده دنياست و سوداگر فريب، و وامدار مرگ و اسير نيستى است و هم پيمان اندوه ها و همسر غمهاست، آماج آفات و زمين خورده شهوات و جانشين مردگان است . اما پیام :

در همه كارهايت به خدا پناه ببر. زيرا اگر خود را در پناه پروردگارت در آورى، به پناهگاهى استوار و در پناه نگهبانى پيروزمند در آمده اى. اگر چيزى خواهى فقط از پروردگارت بخواه، زيرا بخشيدن و محروم داشتن به دست اوست.
و فراوان طلب خير كن

و بدان، اى فرزند، كه بهترين و محبوبترين چيزى كه از اين اندرز فرا مى گيرى، تقوا و ترس از خداست
پيش از آنكه در اين طريق نظر كنى و قدم در آن نهى از خداى خود يارى بخواه و براى توفيق يافتنت به او روى آور و از هر چه تو را به شبهه مى كشاند يا به گمراهيت منجر مى شود، احتراز كن

و چون يقين كردى كه دلت صفا يافت و خاشع شد و انديشه ات از پراكندگى برست و همه سعى تو منحصر در آن گرديد، آنگاه به آنچه در اين وصيت براى تو، بوضوح، بيان داشته ام، بنگر و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى، دست يابى و براى تو آسودگى نظر و انديشه حاصل نيامد، بدان كه مانند شترى هستى كه پيش پاى خود را نمى بيند و در تاريكى گام برمى دارد. كسى كه به خطا مى رود و حق و باطل را به هم مى آميزد، طالب دين نيست و بهتر آن است كه از رفتن باز ايستد.

پس چنگ در كسى زن كه تو را آفريده است و روزى داده و اندامى نيكو بخشيده و بايد كه پرستش تو خاص او باشد و گرايش تو به او و ترس تو از او.
و بدان اى فرزند، كه هيچكس از خدا خبر نداده، آنسان، كه پيامبر ما (صلى الله عليه و آله) خبر داده است. پس بدان راضى شو، كه او را پيشواى خود سازى و راه نجات را به رهبرى او پويى. من در نصيحت تو قصور نكردم و آنسان، كه من در انديشه تو هستم، تو خود در انديشه خويش نيستى.

بدان، اى فرزند، اگر پروردگارت را شريكى بود، پيامبران او هم نزد تو مى آمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مى ديدى و افعال و صفات او را مى شناختى. ولى خداى تو آنگونه كه خود خويشتن را وصف كرده، خدايى است يكتا. كسى در ملكش با او مخالفتى نكند، هرگز زوال نيابد و همواره خواهد بود. پيش از هر چيز بوده است، كه او را آغازى نيست و بعد از هر چيز خواهد بود، كه او را نهايتى نيست. فراتر از اين است كه پروردگاريش ثابت شود به دانستن و شناختن به دل يا به چشم .

چون اين را دانستى، اكنون چنان كن كه از چون تويى شايسته است با وجود خردى قدر و منزلتش و اندك بودن تواناييش و فراوانى ناتوانيش و بسيارى نيازش به پروردگارش، در فرمانبردارى از او و ترس از عقوبت او و بيم از خشم او. او تو را جز به نيكى فرمان ندهد و جز از زشتى باز ندارد.
و بدان كه خودپسندى، خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى.
و چون راه خويش يافتى، به پيشگاه پروردگارت بيشتر خاشع باش .

و بدان، كه در برابر تو راهى است، بس دراز و با مشقت بسيار. پيمودن اين راه را نياز به طلب است، به وجهى نيكو. توشه برگير بدان مقدار كه تو را برساند، در عين سبك بودن پشتت از بار گران. پس بيش از توان خويش بار بر پشت منه كه سنگينى آن تو را بيازارد. هرگاه مستمند بينوايى را يافتى كه توشه ات را تا روز قيامت ببرد و در آن روز كه روز نيازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد، چنين كسى را غنيمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش مدد رسان، اكنون كه بر او دست يافته اى، بسا، روزى او را بطلبى و نيابى. و نيز غنيمت بشمر كسى را كه در زمان توانگريت از تو وام مى طلبد
و بدان، كه در برابر تو گردنه اى است بس دشوار. كسى كه بارش سبكتر باشد درگذر از آن، نيكو حال تر از كسى باشد كه بارى گران بر دوش دارد.

و بدان، كه خداوندى كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه از او بخواهى تا عطايت كند و از او آمرزش طلبى تا بيامرزدت و ميان تو و خود، هيچكس را حجاب قرار نداده و تو را به كسى وانگذاشت كه در نزد او شفاعتت كند و اگر مرتكب گناهى شدى از توبه ات باز نداشت و در كيفرت شتاب نكرد.

و چون بازگشتى سرزنشت ننمود و در آن زمان، كه در خور رسوايى بودى، رسوايت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و به سبب گناهى كه از تو سرزده به تنگنايت نيفكند و از رحمت خود نوميدت نساخت. بلكه روى گردانيدن تو را از گناه، حسنه شمرد. و گناه تو را يك بار كيفر دهد و كار نيكت را ده بار جزا دهد. و باب توبه را به رويت بگشود.

چون ندايش دهى، آوازت را مى شنود و اگر در دل سخن و نجوا گويى، آن را مى داند. پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و غم خود به نزد او شكوه نماى و از او چاره غمهايت را بخواه و در كارهايت از او يارى بجوى و از خزاين رحمت او چيزى بطلب كه جز او را توان عطاى آن نباشد، چون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشايش در روزى.
خداوند كليدهاى خزاين خود را در دستان تو نهاده است، زيرا تو را رخصت داده كه از او بخواهى و هر زمان كه بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشايى و ريزش باران رحمتش را طلب كنى. اگر تو را دير اجابت فرمود، نوميد مشو. زيرا عطاى او بسته به قدر نيت باشد. چه بسا در اجابت تاءخير روا دارد تا پاداش سؤال كننده بزرگتر و عطاى آرزومند، افزونتر گردد.

پس همواره از خداوند چيزى بخواه كه نيكى آن برايت برجاى ماند و رنج و مشقت آن از تو دور باشد.

و بدان، كه تو را براى آخرت آفريده اند

سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندك اندك فرو خور كه من به شيرينى آن شربتى ننوشيده ام و پايانى گواراتر از آن نديده ام.

نرمى نماى تا او نيز با تو نرمى كند.
اگر كسى درباره تو گمان نيك برد، تو نيز با كارهاى نيك خود گمانش را به حقيقت پيوند.

به اعتمادى كه ميان شماست، حق را ضايع مكن
پاداش كسى كه تو را شادمان مى سازد، بدى كردن به او نيست .

عاقلان به ادب بهره گيرند و به راه آيند و ستوران به زدن. هر غم و اندوه را كه بر تو روى آرد، به افسون شكيبايى و يقين نيكو، از خود دور ساز.

استوارترين رشته پيوند، رشته پيوند ميان تو و خداست..

پيش از قدم نهادن در راه بپرس كه همراهت كيست و پيش از گرفتن خانه بنگر كه همسايه ات كيست .
زنهار از گفتن سخن خنده آور، هر چند، آن را از ديگرى حكايت كنى.
زنان را روى پوشيده دار تا چشمشان به مردان نيفتد، زيرا حجاب، زنان را بيش از هر چيز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نيست از اينكه كسى را كه به او اطمينان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد چنان كن و كارى را كه برون از توان اوست، به او مسپار، زيرا زن چون گل ظريف است، نه پهلوان خشن. گرامى داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مينداز، چندان كه ديگرى را شفاعت كند. زنهار از رشك بردن و غيرت نمودن نابجا، زيرا سبب مى شود كه زن درستكار به نادرستى افتد و زنى را كه به عفت آراسته است به ترديد كشاند.

عشيره خود را گرامى دار، كه ايشان بالهاى تو هستند

دين و دنيايت را به خدا مى سپارم و از او بهترين سرنوشت را براى تو مى طلبم، هم اكنون و هم در آينده، هم در دنيا و هم در آخرت. والسلام .

[=#a52a2a][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و سوم نهج البلاغه

[=113][=#8b4513]
✅ خطبه دویست و بیست و پنجم نهج البلاغه

حکمت 20 :
روش برخورد با جوانمردان (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَقِيلُوا ذَوِى الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ .
و درود خدا بر او ، فرمود : از لغزش جوانمردان در گذيريد، زيرا جوانمردى نمى لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.

[=#800000][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و ششم نهج البلاغه


حکمت 21 :
ارزش ها و ضد ارزش ها (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ .
و درود خدا بر او ، فرمود: ترس با نا اميدى ، و شرم با محروميت همراه است ، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند ، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.

[=#800000][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه


حکمت 22 :
روش گرفتن حق (اخلاقى ، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى .
قال الرضى و هذا من لطيف الكلام و فصيحه و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجرى مجراهما.
و درود خدا بر او ، فرمود : ما را حقّى است اگر به ما داده شود ، و گرنه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب رُوى به طول انجامد

[=#800000][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه


✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه

در حمد الهى و ستايش پيامبر و عجايب آفرينش

قسمت3⃣

از اين خطبه (در صفت آفرينش اصناف حيوانات ):

اگر در عظمت و بزرگى نعمت بارى تعالى مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند و از عذاب آتش مى ترسيدند.

ولى دلها بيمار است و ديده ها عيبناك .

آيا به خردترين چيزى كه آفريده است ، نمى نگرند كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيبش را محكم نموده ؟

برايش چشم و گوش پديد آورده و استخوان و پوست ترتيب داده است .

به آن مورچه بنگريد، با جثّه خرد و اندام نازكش ،

آنچنان خرد كه نزديك است كه به گوشه چشم ديده نشود

و به نيروى انديشه ، آفرينشش به تصور درنيايد كه چگونه بر روى زمين مى رود

و روزى خود به دست مى آورد

و دانه به سوراخ مى كشد

و در انبار خود مهيا مى دارد.

در فصل گرما براى فصل سرماى خود دانه مى اندوزد،

و به هنگام در آمدن ، راه دوباره بازگشتن را به ياد دارد.

خداوند روزيش را ضمانت كرده

و آنچه موافق حال اوست به او عطا كرده است .

دادار نعمت دهنده از او غافل نشده و ايزد پاداش ‍ دهنده محرومش نساخته است .

#از_خطبه_227

حکمت 24 :
روش يارى كردن مردم (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : از كفّاره گناهان بزرگ ، به فرياد مردم رسيدن ، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.

حکمت 25 :
ترس از خدا در فزونى نعمت ها (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ .
و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ! زمانى كه خدا را مى بينى كه انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى كه معصيت كارى ، بترس.

[=#800000][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه

[=#8b4513][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه


✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه

در حمد الهى و ستايش پيامبر و عجايب آفرينش

قسمت6⃣

بزرگ است ، خداوندى كه هر چه در آسمانها و زمين است ، چه از روى رغبت و چه از روى اضطرار در برابرش حاضرند

و بر آستان او چهره و گونه بر خاك مى سايند.

و از روى تسليم و ناتوانى فرمان او مى برند

و از بيم ، زمام فرمانبردارى خود به دست او مى دهند.

پرندگان مسخر فرمان او هستند.

به شمار پرهايشان و نفسهايشان آگاه است .

دستها و پاهاى آنها را بر روى زمينهاى نمناك و خشك استوار ساخته .

روزيشان را مقدّر فرموده و اجناس آنها را شماره كرده است .

اين كلاغ است و آن عقاب است و آن ديگر كبوتر است يا شتر مرغ .

هر پرنده اى را به نام خود خواند و عهده دار روزى آن گرديد.

ابرهاى گران را بيافريد

و بارانهاى بر دوام را از آنها ريزان ساخت

و بهره هر جاى را از آن معين فرمود

و زمينى را كه خشك شده بود آب داد

و پس از خشكسال در آن گياه رويانيد.

#از_خطبه_227

[=#8b4513][=113]
✅ خطبه دویست و بیست و هفتم نهج البلاغه

حکمت 26 :
رفتار شناسى ( و نقش روحيات در تن آدمى )(علمى،اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِى فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش ، آشكار خواهد گشت.

[=#8b4513][=113]


✅ خطبه دویست و بیست و هشتم نهج البلاغه

در باب توحید

قسمت1⃣

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحيد است و در اين خطبه ازاصول علم چيزى گردآورده كه در ديگر خطبه ها نيست

یكتايش ندانست آنكه ، برايش كيفيتى انگاشت و به حقيقتش نرسيد آنكه براى او همانندى پنداشت .

آنكه به چيزى همانندش ساخت ، بدو نپرداخت و آنكه ، به او اشارت كرد و يا در تصورش آورد، قصد او ننمود.

هر چه كنه ذاتش شناخته آيد، مصنوع است و هر چه قيامش به ديگرى بود، معلول است .

خداوند فاعل است ولى نه با ابزار، تعيين كننده است ولى نه با جولان فكر و انديشه ، بى نياز است نه آنكه از كس سودى برده باشد.

زمان همراه او نيست و ابزار و آلات به مددش برنيايند.

هستى او بر زمانها پيشى دارد. وجودش بر عدم مقدّم است .

ازليّتش را آغازى نيست .

در آدميان قوه ادراك نهاد و از اين معلوم گردد كه او را آلت ادراك نيست .

برخى موجودات را ضد ديگرى قرار داد و از اين معلوم شود كه او را ضدّى نيست و مقارنتى كه ميان اشيا پديد آورد، نشان اين است كه قرينى ندارد. روشنى را ضد تاريكى ساخت و ابهام را ضد وضوح و ترى را ضد خشكى و سرما را ضد گرما.

و ميان ناسازگاران آشتى افكند و آنها را كه از هم جدا بودند مقارن يكديگر گردانيد و آنها را كه از هم دور بودند به يكديگر نزديك نمود.

و نزديكها را از هم دور ساخت .

هيچ حدى او را در برنگيرد و با هيچ عددى شمرده نشود.

آلات اندازه گيرى ، همانندان خود را تحديد كنند و به نظاير خود اشارت نمايند.

#ازخطبه228

حکمت 27 :
روش درمان دردها (بهداشتى ، درمانى)
وَ قَالَ [عليه السلام] امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : با درد خود بساز ، چندان كه با تو سازگار است .

[=113][=#800000]
✅ خطبه دویست و بیست و هشتم نهج البلاغه


حکمت 28 :
برترين پارسايي (اخلاقى ، معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : برترين زهد ، پنهان داشت زهد است !

[=113][=#800000]
✅ خطبه دویست و بیست و هشتم نهج البلاغه

حکمت 29 :
ضرورت ياد مرگ(اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا كُنْتَ فِى إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِى إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى .
و درود خدا بر او ، فرمود : هنگامى كه تو زندگى را پْشت سر مى گذارى و مرگ به تو روى مى آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود .


✅ خطبه دویست و بیست و هشتم نهج البلاغه

در باب توحید

قسمت 4⃣

و نتوان گفت كه در چيزهايى جاى مى گيرد كه بالايش مى برند يا فرودش مى آورند

يا چيزى او را حمل مى كند تا به سويى كجش كند يا راستش نگاه دارد.

نه درون چيزهاست ، نه بيرون آنها.

خبر مى دهد ولى نه به زبان يا زبانك ته گلو.

مى شنود ولى نه از راه روزنهاى گوش و ابزار شنوايى درون گوش .

سخن مى گويد ولى نه به حركت زبان .

حفظ مى كند ولى نه با رنج به خاطر سپردن .

اراده مى كند ولى نه آنكه در خاطره بگذراند.

دوست مى دارد و خشنود مى شود ولى نه از روى نازك دلى ،

دشمنى مى ورزد و خشم مى گيرد، بدون تحمل مشقت .

هر چه را كه بخواهد كه ايجاد شود، مى گويد موجود شو و آن موجود مى شود.

ولى نه به آوازى كه به گوش خورد و نه به بانگى كه شنيده آيد.

كلام خداى سبحان ، فعلى است كه از او ايجاد شده و تمثل يافته

و حال آنكه ، زان پيش موجود نبوده است كه اگر قديم مى بود خداى ديگر مى بود.

#ازخطبه228


حکمت 30 :
پرهيز از غفلت زدگى (اخلاقى ، اعتقادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : هشدار ! هشدار ! به خدا سوگند ، چنان پرده پوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است !

حکمت 32 :
ارزش و والايى انجام دهندة كارهاى خير (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ .
و درود خدا بر او ، فرمود : نيكو كار، از كار نيك بهتر و بدكار از كار بد بدتر است .

حکمت 33 :
اعتدال در بخشش و حسابرسى (اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً .
و درود خدا بر او ، فرمود : بخشنده باش اما زياده روى نكن ، در زندگى حسابگر باش اما سخت گير مباش.

حکمت 34 :
راه بى نيازى (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى .
و درود خدا بر او ، فرمود : بهترين بى نيازى ، ترك آرزوهاست.


حکمت 35 :
ضرورت موقعيت شناسى (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : كسى در انجام كارى كه مردم خوش ندارند، شتاب كند ، دربارة او چيزى خواهند گفت كه از آن اطلاعى ندارند.

حکمت 37 :
ضرورت ترك آداب جاهلي (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ
مَا هَذَا الَّذِى صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِى دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِى آخِرَتِكُمْ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : ( در سر راه صفّين دهقانان شهر انبار تا امام را ديدند پياده شده و پيشاپيش آن حضرت مى دويدند فرمود چرا چنين مى كنيد؟ گفتند عادتى است كه پادشاهان خود را احترام مى كرديم، فرمود) به خدا سوگند كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مى افكنيد ، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گرديد، وچه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد ، و چه سودمند است آسايشى كه با آن ، امان از آتش جهنم باشد.


حکمت 38 :
ارزش ها و آداب معاشرت با مردم (اخلاقى، اجتماعي، تربيتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ [عليه السلام] يَا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّى أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لَا يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ وَ أَكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ .
به فرزندش امام حسن [عليه السلام] فرمود : پسرم ! چهار چيز از من يادگير (در خوبى ها ) ، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به آن ها عمل مى كنى زيان نبيني:
الف ـ خوبى ها
1 ـ همانا ارزشمند ترين بى نيازى عقل است . 2 ـ و بزرگ ترين فقر بى خردى است . 3 ـ و ترسناك ترين تنهايى خود پسندى است . 4 ـ و گرامى ترين ارزش خانوادگى ، اخلاق نيكوست.
ب ـ هشدار ها
1 ـ پسرم ! از دوستى با احمق بپرهيز ، چرا كه مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زيانت مى كند.
2 ـ از دوستى با بخيل بپرهيز ، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى دارد.
3 ـ و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با اندك بهايى تو را مى فروشد.
4 ـ و از دوستى با دروغگو بپرهيز كه به سراب ماند: دور را به تو نزديك ، و نزديك را دور مى نماياند.


حکمت 39 :
جايگاه واجبات و مستحبات (عبادت ، معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ .
و دورد خدا بر او ، فرمود : عمل مستحب(10)، انسان را به خدا نزديك نمى گرداند، اگر به واجب زيان رساند.


حکمت 39 :
جايگاه واجبات و مستحبات (عبادت ، معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ .
و دورد خدا بر او ، فرمود : عمل مستحب، انسان را به خدا نزديك نمى گرداند، اگر به واجب زيان رساند.


.تلاوت نیکوی قرآن موجب ظهور فواید آن می شود

وَٲَحسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِِنَّهُ ٲَنفَعُ القِصَصِ (خطبه /110)
ترجمه:قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستان هاست.
شرح:«با تلاوت نیکوی آن است که فواید آن ظاهر،و از قصه های آن عبرت و منفعت حاصل می شود.»

راه شناخت عاقل و احمق(اخلاقى)
و قد روى عنه [عليه السلام] هذا المعنى بلفظ آخر و هو قوله
قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِى فِيهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِى قَلْبِهِ

و معناهما واحد .
و درود خدا بر او ، فرمود : قلب احمق در دهان او ، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد .

حکمت 41 :
راه شناخت عاقل و احمق(اخلاقى)
و قد روى عنه [عليه السلام] هذا المعنى بلفظ آخر و هو قوله
قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِى فِيهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِى قَلْبِهِ

و معناهما واحد .
و درود خدا بر او ، فرمود : قلب احمق در دهان او ، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد .

حکمت 43 :
الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى يكى از ياران) (اخلاقى ، تاريخى)
وَ قَالَ [عليه السلام] فِى ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً .
در ياد يكى از ياران ،" خباب بن أرت" فرمود : خدا خباب بن أرت را رحمت كند ، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد ، و با قناعت زندگى گذراند ، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى كرد.

حکمت 44 :
ارزش آخرت گرايى (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد ، براى حسابرسى قيامت كار كند ، با قناعت زندگى كند ، و از خدا راضى باشد.

حکمت 45 :
راه شناخت مؤمن و منافق ( اخلاقى ، انسان شناسى ، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِى هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِى مَا أَبْغَضَنِى وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِى مَا أَحَبَّنِى وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ .
و درود خدا بر او ، فرمود : اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه دشمن من شود ، با من دشمنى نخواهد كرد ، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ، دوست من نخواهد شد و اين بدان جهت است كه قضاى الهى جارى شد ، و بر زبان پيامبر اُمى (ص) گذشت كه فرمود :
" اى على ! مؤمن تو را دشمن نگيرد ، و منافق تو را دوست نخواهد داشت ."

حکمت 46 :
ارزش پشيمانى و زشتى غرور زدگى (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ .
دورد خدا بر او ، فرمود : گناهى كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد.

حکمت 47 :
شناخت ارزش ها (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش مرد به اندازة همت اوست ، و راستگويى او به ميزان جوانمردى اش ، و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ، و پاكدامنى او به اندازة غيرت اوست .

حکمت 48 :
رازدارى و پيروزى (اخلاقى ، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ وَ الرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : پيروزى در دور انديشى ، و دور انديشى در به كار گيرى صحيح انديشه ، و انديشه صحيح به راز دارى است.

حکمت 50 :
راه جذب دلها (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : دل هاى مردم گريزان است ، به كسى روى آورند كه خوشرويى كند .

حکمت 51 :
قدرت و عيب پوشى (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : عيب تو تا آن گاه كه روزگار با تو هماهنگ باشد ، پنهان است .


حکمت 52 :
روش برخورد با شكست خوردگان (اخلاقى ، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : سزاوار ترين مردم به عفو كردن ، تواناترينشان به هنگام كيفر دادن است .