جمع بندی چند منزل؟ چند مقام؟

تب‌های اولیه

105 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مرحله دوم:ابواب

پس از خروج از ده مقام بدایات ،عبد سالک در ده مقام ابواب وارد می شود که این مقام ها دروازه های ورود نفس به باطن می باشند.ده مقام ابواب عبارتند از:

1-مقام حزن:

اولین مقام ورود به باطن نفس،مقام حزن است.قاسانی در تعریف حزن می گوید:
...الحزن علی التقصیر فی الطاعة و التورط فی الجفاء و ضیاع الایام[1]


مقام حزن عبارت است از اندوه سالک بر کوتاهی اش در اطاعت خداوند و فرو افتادن در مهلکه گناه و تباه کردن ایام زندگی

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه،ص169

2-مقام خوف
خوف بر خلاف حزن است.حزن به گذشته تعلق می گیرد اما خوف در امور آینده جریان می یابد[1]

پس در تعریف آن آمده است:
الخوف العقوبة بتصدیق الوعید و ذکر الجنایة و مراقبة العاقبة[2]
مقام خوف ترس از عاقبت کار به جهت تصدیق وعید(وعید عبارت است از وعده به عذاب و شرّ و مجازات و وعد عبارت است از وعده به خیر و پاداش) و یاد آوری جنایت های خود و مراقبت عاقبت خود است
در آیات و روایات ،پیرامون خوف متون زیادی مطرح شده است
پی نوشت:
[1]شرح منازل السائرین،ص240
[2]اصطلاحات الصوفیه،ص171

3-مقام اشفاق
از نظر اهل معرفت،معصیت ،نفس آدمی را تباه می کند و حقیقت انسانی و فطرت پاک او را ازبین می برد،بنابراین بر سالک لازم است از باب مهربانی و شفقت برخود ،از هرچه او را هلاک می کند و نفس را تباه می سازد ،پرهیز کند .از این رو در تعریف مقام اشفاق می گویند:

الاشفاق......ان یحذر من الموبقات ترحما علی نفسه و ابقاء لها....[1]

مقام اشفاق آن است که سالک از باب ترحم بر خود و ابقای نفس خویش ،از هر آنچه او را در هلاکت و تباهی می افکند ،پرهیز کند.

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه،ص171

4-مقام خشوع
جناب قاسانی خشوع را در مرحله ابواب بدین عبارت تعریف می کند:

الخشوع.....انکسار فی النفس و سکون فی قواها الطبیعیه استسلاما لحکم الحق و اتضاعا لنظره و خشیة لعظمته[1]

مقام خشوع....شکستگی در نفس سالک و آرامشی در قوای طبیعی و غریزی اوست ،آن چنان که به طور کالمل تسلیم اوامر و نواهی خداوند بوده و از آنجا که خدا او را می بیند،فرو افتادگی و خاکساری در پیش گرفته و عظمت کبریایی او را به خشیت انداخته است
پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه،ص175

4-مقام خشوع
جناب قاسانی خشوع را در مرحله ابواب بدین عبارت تعریف می کند:

الخشوع.....انکسار فی النفس و سکون فی قواها الطبیعیه استسلاما لحکم الحق و اتضاعا لنظره و خشیة لعظمته[1]

مقام خشوع....شکستگی در نفس سالک و آرامشی در قوای طبیعی و غریزی اوست ،آن چنان که به طور کالمل تسلیم اوامر و نواهی خداوند بوده و از آنجا که خدا او را می بیند،فرو افتادگی و خاکساری در پیش گرفته و عظمت کبریایی او را به خشیت انداخته است
پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه،ص175

5-مقام اخبات:
انسان پس از شروع به سلوک و گذر از معاصی و رسیدن به برخی مقام ها ،به طور دائم ترس آن را دارد که به حالات پیش از سلوک برگردد و دوباره گرفتار نفس اماره شود،اما وقتی به مقام اخبات رسید ،خود را از بازگشت به آنچه از او گذشته بود،در امان می یابد،بنابراین در تعریف این مقام می گویند:

الاخبات.....ورود المامن من الرجوع الی ما تاب عنه و التردد[1]
مقام اخبات،ورود سالک در مقامی است که از بازگشت به آنچه از آن توبه کرده بود و یا تردید در سیر ،در امان می ماند.

از این روست که مقام اخبات ،با سکونی ویژه همراه است و خواجه این مقام را از اوایل طمانینه می داند[2]

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه،ص177
2-شرح منازل السائرین،ص253

6- مقام زهد
در تبیین حقیقت زهد ،به ویژه از دیدگاه اسلامی،دقت فراوانی لازم است،زیرا بد فهمی در این واژه زیبا و کارساز،منشاء بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی و عقب افتادگی ملت های مسلمان شده است

در تبیین حقیقت زهد نکته محوری آن است که اساس زهد امری قلبی و درونی است؛زیرا زهد به معنای عدم وابستگی قلبی به مظاهر دنیوی است ،همچنان که حق تعالی واقعیت زهد را در دو جمله خلاصه کرده است ،می فرماید:

لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم[1]
کنار هم قرار دادن سه واژه وارفتگی ،وابستگی،و وارستگی مسئله را روشن تر می سازد
.
اسلام با وارفتگی،تنبلی و ....مخالف است با وابستگی و دل بستگی که منشاء همه خطاهاست نیز مخالف است،آنچه مطلوب اولیای الهی و ادیان آسمانی است،وارستگی است.

ممکن است کسی به چند دانه تسبیح وابستگی داشته باشد ،اما شخص دیگر همچون حضرت سلیمان علیه السلام به حکومت و پادشاهی رویایی هیچ گونه تعلق قلبی نداشته و وارسته باشد

چیست دنیا از خدا غافل شدن/نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول/نعم مال صالح خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است/آب در بیرون کشتی پشتی است
چونکه مال و ملک را از دل براند/زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند
[2]

از این رو جناب قاسانی در تعریف مقام زهد می گوید:
الزهد.....اسقاط الرغبة عن الشیی بالکلیة[3]

مقام زهد....آن است که انسان به طور کامل از چیزی دل بر کند و بی رغبت شود
پی نوشت:
1-حدید،23
2-مولوی
3-اصطلاحات الصوفیه،ص179

7- مقام ورع

محقق فناری در تعریف مقام ورع می گوید:

هو الاحتراز عن کل ما فیه شوب انحراف شرعی او شبهة مضرة معنویة[1]:

مقام ورع ،پرهیز از هر چیزی است که در آن احتمال انحراف شرعی و یا شبهه ضرر معنوی باشد

ورع مرحله ای بالاتر از تقواست.تقوا آن است که آدمی از آنچه به طور قطع انحراف شرعی داشته و ضرر معنوی دارد،پرهیز می کند،اما در ورع از همه اموری که شائبه ضرر روحی و معنوی دارد،پرهیز می کند؛یعنی حتی اگر شک دارد که در شرع جایز است یا نه و یا برای روح ،باطن و مقام های معنوی او مضر است یا نه دست نگه می دارد.
جناب قاسانی در اصطلاحات الصوفیة می گوید:
تجنب القبایح من المکروهات....و ان لم تکن محرمةشرعا،صونا للنفس..[2]

ورع اجتناب از مکروهات زشت است...گرچه در شرع نیز حرام نباشد،تا نفس [از افتادن در ورطه محرمات]در امان باشد.

8-مقام تبتل

التبتل ..الانقطاع عن الحظوظ و اللحوظ الی الغیر خوفا او رجاء او مبالاة به بحال[3]

مقام تبتل آن است که از حظوظ و بهره های نفسانی رسته و ا زملاحظه غیر خدا،از این باب که از او بترسد و یا به او امید داشته باشد و یا در حالی از حالات بدو اعتنا کند،رهیده باشد.

پی نوشت:
1-مصباح الانس،ص20
2-اصطلاحات الصوفیه،ص181
3-همان ص183

[=&quot]9-مقام رجا

[=&quot]از جمله مقام های ضروری برای سلوک –هرچند از جهاتی جزءمراتب پایین به حساب می آید-مقام رجاست.



[=&quot]قاسانی در تعریف رجا می گوید:[=&quot]الرجا....رجاء الثواب بالاجتهاد فی العمل[=&quot][[=&quot][=&quot]1]
مقام رجا...امید ثواب است ،با کوشش در عمل

[=&quot]از این تعریف بر می آید که امید بی عمل و پشتوانه ،فریب شیطان و هوا و هوس است و امید ثواب و اجر اخروی همراه با تلاشی در عمل،جزء مقام های سالک محسوب می شود.
[=&quot]
[=&quot]پی نوشت:

[=&quot][1]اصطلاحات الصوفیه،ص185

[=&quot]

[=&quot]10-مقام رغبت:

[=&quot]در اینکه رغبت به معنای میل و تمایل باطنی است،بحثی نیست،اما مسئله آن است که در مقام رغبت که آخرین مقام از مقام های ابواب است ،میل سالک به چه تعلق می گیرد؟
[=&quot]از این رو در تعریف رغبت آمده است:

[=&quot]الرغبة [هی]...الرغبة فیما تحقق وقوعه بخبر الصادق عن النعیم الباقی و لقاء الحق یوم التلاقی[=&quot][1]

[=&quot]مقام رغبت ،همانا میل باطنی در امری است که وقوع آن با توجه به آنکه صادق[مصدق،یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم]خبر داده،قطعی است که از نعمت های ابدی بهشتی و دیدار و ملاقات با خداوند متعال را در روز ملاقات خبر داده است.
[=&quot]هرچند رغبت به معنای رجا نزدیک است،اما فرق ظریفی دارد.

[=&quot]رجا در امری است که مورد طمع انسان است که ممکن است برای سالک تحقق یابد،اما رغبت همچنانکه در تعریف قاسانی آمده است در امری است که سالک می داند بدو دست می یابد،یعنی وقوع آن در جان سالک بسیار نزدیک به تحقق است.بنابراین آن را امری قطعی الوقوع دانسته و خود را در مسیر رسیدن قرار می دهد[2]
[=&quot]نکته:
[=&quot]محقق فناری به پیروی از محقق فرغانی می گوید:

[=&quot]در مرحله ابواب ،سه مقام ،اصل است و بقیه فروع آن؛یکی مقام زهد است که مقام های رجا،رغبت و تبتل به او راجع است و دیگری مقام حزن است که مقام های خوف،اشفاق،خشوع و اخبات فروع آن می باشند و سومین اصل در مرحله ابواب ،ورع است که دارای فرعی نمی باشد[3]

[=&quot]پی نوشت:
[=&quot]1-اصطلاحات الصوفیه ص 187
[=&quot]2-شرح منازل السائرین،ص287
[=&quot]3-مصباح الانس،ص20

[=&quot]مرحله سوم:معاملات

[=&quot]آخرین مرحله مقام های اسلامی ،مرحله معاملات است .محقق فناری در وجه تسمیه این مرحله به معاملات می گوید :
[=&quot]بعد از آنکه نفس در مرحله ابواب از ظاهر به باطن داخل شد،در مرحله سوم با باطن خود داد و ستد هایی انجام داده و از آنجا مدد می گیرد[1] اما قاسانی در شرح منازل السائرین می گوید:
[=&quot]چون در این مرحله،نفس با خداوند متعال معامله می کند،معاملات نامیده شده است[2]

[=&quot]در این مرحله نفس به تدریج به نفس مطمئنه تبدیل می شود و ده مقام را می پیماید که عبارتند از:
[=&quot]پی نوشت:
[=&quot][1] مصباح الانس،ص20
[=&quot][2] شرح منازل السائرین، ص283[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]

[=&quot]1-مقام رعایت:

[=&quot]قاسانی در تعریف این اصطلاح می گوید:

[=&quot].....رعایة الاعمال باجرائها مجری العلم و توفیرها بتحقیرها مع الجد فی القیام بها من غیر النظر الیها و رویة التزین بها[=&quot][1]

[=&quot]مقام رعایت عبارت است از مراعات و مواظبت کردارها به آنکه مطابق علم[شرعی به همراه صدق و اخلاص] انجام دهد و به واسطه کوچک شمردن اعمال خود ،با جدیت در

انجام آنها ،اعمال فراوانی را به انجام رساند،بی آنکه آنها را ببیند و آراستگی نفس خود را به زینت اعمال مشاهده کند.

[=&quot]سالک در این مقام ،اعمال خود را نسبت به آنچه شایسته خداوند است ،کوچک می شمارد و البته همچنان که خواجه عبدالله گفته است،رعایت بالاتر،رعایت احوال است و بالاتر از آن رعایت اوقات[2]

[=&quot]
[=&quot]پی نوشت:
[=&quot][1] اصطلاحات الصوفیه،ص191
[=&quot][2]شرح منازل السائرین،ص 285

[=&quot]2- مقام مراقبت:

[=&quot]قاسانی می گوید:

[=&quot]المراقبه....مراقبة الحق تعالی بالقلب علی الدوام فی السیر الیه..[=&quot][1]

مقام مراقبت ، آن است که عبد سالک در سیر الی الله و در قلب خود،به طور دائم مراقب حق تعالی باشد.

[=&quot]مراقبت سالک در سه چیز است:
[=&quot]الف) آن چنان حق را بزرگ بدارد و خود و دیگران را کوچک که به تدریج از نظر به خود یا دیگران غفلت کند
[=&quot]ب)آن چنان حق را نزدیک بداند که این احساس قرب موجب تعظیم او باشد

[=&quot]ج)به طور دائم مراقب نشاط خود باشد ، نشاطی که او را به سیر وادار کند[2]
[=&quot]
[=&quot]پی نوشت:
[=&quot][1]اصطلاحات الصوفیه ص 193
[=&quot][2] شرح منازل السائرین، ص290
[=&quot]
[=&quot]

[=&quot]2- مقام مراقبت:

[=&quot]قاسانی می گوید:

[=&quot]المراقبه....مراقبة الحق تعالی بالقلب علی الدوام فی السیر الیه..[=&quot][1]

مقام مراقبت ، آن است که عبد سالک در سیر الی الله و در قلب خود،به طور دائم مراقب حق تعالی باشد.

[=&quot]مراقبت سالک در سه چیز است:
[=&quot]الف) آن چنان حق را بزرگ بدارد و خود و دیگران را کوچک که به تدریج از نظر به خود یا دیگران غفلت کند
[=&quot]ب)آن چنان حق را نزدیک بداند که این احساس قرب موجب تعظیم او باشد

[=&quot]ج)به طور دائم مراقب نشاط خود باشد ، نشاطی که او را به سیر وادار کند[2]
[=&quot]
[=&quot]پی نوشت:
[=&quot][1]اصطلاحات الصوفیه ص 193
[=&quot][2] شرح منازل السائرین، ص290
[=&quot]
[=&quot]

3-مقام حرمت
قاسانی می گوید:
الحرمة....تعظیم الامر و النهی لمجرد الموافقة بحکم السید بمحض العبودیة لا خوفا من العقوبة و لا رجاء للمثوبة[1]

مقام حرمت...عبارت است از بزرگ شمردن امر و نهی خدا،فقط به خاطر آنکه با حکم مولا موافقت کرده باشد،نه از آن جهت که از عقوبت و جهنم بهراسد و نه به جهت امید پاداش و ثواب اخروی

4- مقام اخلاص

اخلاص در هر مرحله معنایی دارد-مانند هر مقام دیگری-اما مراد از اخلاص در مرحله معاملات:

الاخلاص....اخراج رویة العمل من العمل و الخلاص من طلب العوض علیه و النزول عن الرضا به[2]

مقام اخلاص آن است که از کردار و اعمال خود ،نظاره و شیفته شدن به آنها را خارج کند[و عمل خود را نبیند و در نتیجه]از طلب عوض بر عمل خود خلاصی یابد و هیچ گاه به عمل خشنود نشود.

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه،ص195

5-مقام تهذیب
تهذیب در مراحل دیگر ،معانی دیگری دارد؛به عنوان مثال :د رمرحله اخلاق،به معنای تهذیب نفس از رذایل است،اما در مرحله معاملات بدین معناست:

التهذیب ....تهذیب الخدمة ان لا یخجلها جهالة و لا یسوقها عادة و لا یقف عندها همة[1]

مطابق تعریف بالا،مقام تهذیب عبارت است از آنکه سالک خدمت و بندگی خود را از سه چیز پاک سازی کند:

اول:جهالت و نادانی؛یعنی جاهلانه عمل نکند
دوم:عادت؛یعنی عادت او را به طرف بندگی خدا سوق ندهد
سوم:توقف همت؛یعنی همت خود را بر نوعی خاص از بندگی متوقف نکرده و در پی تکامل باشد.

پی نوشت:

1-اصطلاحات الصوفیه،ص199

6-مقام استقامت:
در تعریف استقامت آمدده است:
الاستقامة فی التوجه الی الله و السیر نحوه بالثبات علی طریق السنة و عدم الالتفات الی الکونین و حظّ الدارین[1]

مقام استقامت عبارت است از استقامت سالک در توجه به حق تعالی و سیر به سوی او با ثبات بر طریقه سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عدم التفات به هردو جهان و لذت آنها

7-مقام توکل

التوکل...کلة الامر کله الی مالکه و التعویل علی وکالته[2]
مقام توکل واگذاری همه امور به مالک اصلی و اعتماد بر وکالت اوست.

خواجه عبد الله انصاری می گوید:
این منزل سخت ترین منازل برای عموم مردم و آسان ترین آنها برای خواص است.

جناب قاسانی در شرح گفتار خواجه می گوید:
زیرا مردم به توهم خود و به آنچه با عقل مشوب به وهم خود رد می یابند،می پندارند خدا،ما را به عقل و قدرت خودمان واگذاشته است،بنابراین کارها را به خدا واگذار نمی کنند،اما اهل معرفت می دانند که همه چیز از خداوند است،پس به راحتی همه کارها را به خداوند متعال وا می گذارند[3]

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه،ص201
2-همان،ص203
3-شرح منازل السائرین،ص321

8-مقام تفویض
در توکل ،انسان خدا را وکیل می گیرد که به جای او عمل کند،اما تفویض از مقام توکل بالاتر است ؛زیرا در مقام تفویض ،سالک برای خود شانی قایل نیست ،بلکه خداست و تصرفاتش،تا هر طور که بخواهد،عمل کند.

لذا خواجه می گوید:

تقویض چشمه تسلیم است و توکل شعبه ای از او[1]

از این رو جناب قاسانی در تعریف تفویض می گوید:

التفویض ...ترک التعرض لمن له الامر بتخلیته و شانه و عدم التصرف فیما لیس له....[2]

مقام تفویض آن است که سالک متعرض خداوندی که همه امور از آن اوست نشود،و در آنچه به وی متعلق نیست ،تصرف کند.

9-مقام ثقه
محقق قاسانی درباره این مقام در شرح منازل السائرین می گوید:

الثقة هی الوثوق بحکم الله و انه لا یمکن وقوع الشی خلاف ما حکم بالله
[3]

مقام ثقه همانا اعتماد به حکم خدا[قضا و قدر او]است و وثوق به اینکه امکان ندارد چیزی بر خلاف آنچه خداوند حکم نموده است ،واقع شود

سالک در این مقام غیر آنچه برای او مقدر شده،نمی خواهد و با دیگران به مخاصمه بر نمی خیزد و نسبت به طلب رزق و روزی وقاحت و بی حیایی به خرج نمی دهد

پی نوشت:
1-شرح منارل السائرین،ص329
2-اصطلاحات الصوفیه،ص205
3-شرح منازل السائرین،ص336

10-مقام تسلیم
تسلیم در هر مرحله معنایی دارد

به عنوان مثال:در مراحل قلبی به معنای تسلیم بودن نسبت به احکام شرعی است،بدون آنکه اعتراضی داشته باشد،اما در معاملات عبارت است از:

التسلیم.....تسلیم ما یبدو من الغیب من الامور التی تزاحم العقول لجهلها باسبابها و وجه صلاحها و تشق علی الاوهام...کتخریب البلدان و العمران بالسیول و الامطار و الزلازل و سایر الحوادث...و ترک الاعتراض علیه و الانقیاد لحکمه و امره
[1]

مقام تسلیم عبارت است از آنکه سالک نسبت به هر چه از عالم غیب می رسد،تسلیم باشد.چیزهایی که عقل ها به خاطر جهلشان به اسباب و علل آنها و مصلحت نهفته در آنها،نمی تواند آنها را درک کند

و بر وهم ها سخت و سنگین می آید ....مانند خراب شدن شهرها و آبادی ها با سیل ها،باران ها،زلزله ها، و سایر حوادث ...بدون آنکه بر خداوند اعتراضی داشته باشدفهمراه انقیاد کامل نسبت به حکم و امرش

پی نوشت:
1-شرح منازل السائرینص342

چند نکته:

1-محقق فناری در مرحله معاملات برخی از مقام ها را اصل و بقیه را به آنها بر گردانده است.به نظر وی،مقام اخلاص اصل و دو مقام تهذیب و استقامت به آن بر می
گردد،همچنان که مقام مراقبت اصل دوم و فروع آن مقام ،رعایت و حرمت می باشد و سومین اصل ،مقام تفویض است که سه مقام توکل ،ثقه و تسلیم به او بر می گردند.

2-تا بدین جا سی مقام اسلامی که همگی مقام های نفس و سیر نفسانی بود،در سه مرحله بدایات ،ابواب و معاملات به پایان می رسد.

محقق فناری نتیجه پیمودن این مقام ها را چند امر می شمارد:

الف) همچنان که پیش تر متذکر شدیم،همه مقام های سلوک بر اساس سه مرتبه نفس،روح و سرّ صورت می پذیرد و مرتبه قلبی انسان در همه مقام ها متقلب است ،پس بر اساس گفته های فناری و فرغانی ،در

نتیجه سلوک ،برای سالک پنج مرتبه قلبی تحقق می یابد که هر یک ویژگی خاصی دارد .

اولین مرتبه قلبی سالک پس از پیمودن مقام های اسلامی حاصل می شود که این مرتبه قلبی،قلب مختص به نفس می باشد

ب)در این برهه ،تجلی فعلی خداوند برای سالک به ظهور می رسد و همه افعال را فعل او می بیند و در اصطلاح به توحید افعالی دست می یابد.

ج)سالک در این مرحله،همه چیز را زیبا و نیکو می بیند ؛چرا که بر اساس نتیجه قبلی ،فعل وحدانی حق تعالی را در همه اشیا ساری یافته است.

مقامات ایمانی :

پس از پیمودن مقام های اسلامی و ظهور تدرجی حکم وحدت،سالک به باطن اسلام ؛یعنی ایمان می رسد که در اینجا سفر نفس به پایان می رسد و باطن نفس؛یعنی

روح،سیر و سلوک را ادامه می دهد که در این سیر که سیر مقام های ایمانی است ،دو مرحله اخلاق و اصول با بیست مقام مطرح است.

سالک ابتدا در مرحله اخلاق با ده مقام روبه رو می شود.مقام های ده گانه اخلاق ،از نتایج مرحله معاملات است؛چرا که با تکرار معاملات قلبی با خداوند متعال و یا باطن

نفس،به تدریج ملکات نفسانی حاصل می شود که با داشتن آنها،صدور اعمال خیر و فضایل از انسان سالک به آسانی صورت می گیرد.

این ملکات نفسانی همان ده مقام مرحله اخلاق هستند که عبارتند از :
صبر،رضا،شکر،حیا،صدق،ایثار،خلق،تواضع،فتوت،انبساط

پس از پیمودن این مقام ها سالک به طور اساسی و جدی وارد سیر و سلوک الی الله می شود و چون مقام های مطرح در مرحله پنجم اساس سیر و مبانی سلوک هستند،به اصول نام گذاری شده اند.این مقام های ده گانه عبارتند از:
قصد،عزم،اراده،ادب،یقین،انس،ذکر،فقر،غنا،و مراد

مقامات احسانی

پس از پیمودن مقام های ایمانی ،سفر روح به پایان می رسد و باطن روح که سرّ است ،سفر خود را آغاز می کند،پس آغاز سفر سرّ،به معنای شروع مقام های احسانی است که سالک به تدریج مطلوب را می بیند و وارد مراحل ولایت ،مشاهده و مکاشفه می شود.

و این مراحل عبارتند از پنج مرحله:

اودیه،احوال،ولایات،حقایق،و نهایات ،

از آنجا که هر مرحله ای بر ده مقام مشتمل است ،بنابراین مجموعه مقام های احسانی ،پنجاه مقام؛یعنی نصف مقام های سلوک را تشکیل می دهند.ترتیب اجمالی این پنجاه مقام به شرح زیر می باشد:

اودیه جمع وادی است و همچنانکه وادی ها برای سیر و سفر هستند و در آنها امور مخاطره انگیز وجود دارد،مقام های ده گانه این مرحله نیز بخش معظم سیر و سلوک معنوی را شکل داده و میدان سعی و کوشش هستند؛چرا که خطرها،شبهه های عقلی تصرفات شیطان و رهزنی های او در این مرحله فراوان می باشد.

بنابراین به این مقام ها اودیه گفته شده است که عبارتند از :
احسان ،علم،حکمت،بصیرت،فراست،تعظیم،الهام،سکینه،طمانینه، و همت

پس از آنکه سالک با کسب و زحمت وادی های ده گانه را می پیماید ،به تدریج عنایات و مواهب خداوندی زیاد می شود که از جمله آنها،مقام های ده گانه احوال می باشد ،پس همه این مقام ها ،بخشش های لذت بخش خدای متعال بر بنده سالکی است که از مرحله به مرحله وادی ها گذشته است.این مقام ها عبارتند از:

محبت،غیرت،شوق،قلق،عطش،وجد،دهشت،هیمان ،برق، و ذوق

سومین مرحله مقام های احسانی و هشتمین مرحله مقام های سیر و سلوک،مرحله ولایات است که مجموعه مقام های فنایی در آن جای دارد. این مقام ها عبارتند از:

لحظ،وقت،صفا،سرور،سرّنفس،غربت،غرق،غیبت،و تمکن

پس از پیمودن همه مراحل و مقامات گذشته،به تدریج بسیاری از حقایق نظام هستی بر او کشف می شود و مرحله حقایق با ده مقام آن پیش روی سالک قرار خواهد گرفت که عبارتند از:
مکاشفه،مشاهده،معاینه،حیات،قبض،بسط،سکر،صحو،اتصال،و انفصال.

آخرین مقام های احسانی ،ده مقام نهایات است.این ده مقام پس از سلوک و وصول ،برای عارف روی می دهد و همچنانکه بدایات در سلوک داخل نبود،بلکه به عنوان مقدمات سلوک به حساب می آمد،نهایات نیز،در سلوک داخل نیستند[1]
این مقام ها عبارتند از :
معرفت،فنا،بقا،تحقیق،تلبیس،وجود،تجرید،تفرید،جمع،و توحید

پی نوشت:
1-شرح منازل السائرین،ص761

شرح مختصری از مقام های اخلاق:

1-مقام صبر:
محقق قاسانی در مرحله اخلاق ،صبر را این گونه معنا می کند:
(مقام صبر ...در مرحله اخلاق عبارتست از:صبر از مخالفت اوامر و نواهی خداوند از روی شرم و حیا[چرا که می داند خدا ناظر بر اعمال اوست]و صبر بر بلا از باب اینکه حرمت حضرت حق را پاس بدارد و مقام الهی را رعایت بکند.)1

2-مقام رضا:
متوسطین از مومنان در پی آنند که با اعمال خویش خداوند را از خود راضی کنند .اما سالکان کوی حق در صددند تا خود به مقام رضایت تز خداوند برسنذ و تمام وجودشان را رضا و خشنودی فرا بگیرد.
(مقام رضا و اصل آن در مرحله اخلاق آن است که سالک از خداوند متعال در هر چه تقدیر کند [و در قضا و قدر در نظر بگیرد]خشنود و راضی باشد.)2

پی نوشت:
1-ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص213
2-همان ص215

3-مقام شکر:

جناب قاسانی درباره مقام شکر در مرحله اخلاق می گوید:الشکر علی المکاره کالشکر علی المحاب.«مقام شکر آن است که سالک بر ناملایمات آن گونه شاکر باشد که در ملایمات و نعمت ها شاکر است.(1)

4-مقام حیا:
مقام حیا و اصل آن در مرحله اخلاق،انکسار و شکستگی است که از ناحیه علم به قرب خداوند بر سالک عارض می شود ،(که سالک در این وضع)خود را کوچک تر از آن می شمارد که اهلیت محبت پروردگار را داشته باشد(2)

5-مقام صدق
:
صدق در مراحل دیگر به معنای صدق در اقوال ،افعال،نیات و غیر آن است ،اما در مرحله اخلاق عبارت است از:نیت صادقانه ای که سیر در طریق ولایت را سامان می دهد(3)

پی نوشت:
1-ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص217
2-همان، ص219
3-همان،ص221

6-مقام ایثار:
مقام ایثار از انفاق بالاتر است؛ زیرا انفاق در جایی است که شخص خود بدان محتاج نیست ،اما ایثار در جای است که با آنکه انسان خود بدان نیازمند است ،ولی دیگران را بر خویش ترجیح می دهد .ملا عبد الرزاق قاسانی در باره تعریف مقام ایثار می گوید:
مقام ایثار آن است که در چیزی که به تو اختصاص دارد،دیگری را بر خود ترجیح دهی ،هر چند به آن چیز محتاج و نیازمندی(1)

7-مقام خلق:
قاسانی در تعریف این مقام می گوید:
مقام خلق ،حسن معاشرت با حق و خلق است ؛اما حسن معاشرت با خداوند به آن است که نخست به عهد او وفدار باشی و سپس بر هر چه از اوست،شاکر باشی و پس از آن از آنچه از توست ،عذر بخواهی و اما حسن مصاحبت و معاشرت با خلق خدا به آن است که نخست نسبت به آنها خوبی کنیو سپس آنها را اذیت و آزار نکنی و پس از آن آزار ایشان را تحمل کنی(2)

پی نوشت:
1-ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص223
2-ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص225

8- مقام تواضع:

در اصطلاحات صوفیه در تعریف این مقام آمده است: التواضع واصله فی هذا القسم: اتضاع العبد لصولة الحق فی حکمه و خلقه و سلطانه[1]
مقام تواضع اصل آن در مرحله اخلاق به معنای فروافتادگی و تواضع عبد سالک در برابر صولت و عظمت حق تعالی است در حکم و شریعتش و در خلقت و تکوینش و در سیطره و سلطنتش

9- مقام فتوت:

فتوت در مراحل قبلی و به معنای وفای به عهد ایمان و عقد اسلام و ترک خصومت با مردم و دور ریختن کینه توزی و دشمنی با ایشان و مانند آن می باشد
اما درمرحله اخلاق عبارت است از:
طهارة القلب من غواشی النشاة و الرجوع الی صفاء الفطرة حتی یتصف بالعدالة[2] مقام فتوت پاکیزگی دل از حجاب های عالم ماده و بازگشت به صفای فطری است تا آنجا که به عدالت متصف گردد

پی نوشت:
[1].-ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص225
[2]. همان، ص229

10- مقام انبساط:

انبساط در مراحل قبلی به معنای غلبه دادن رجا بر خوف، با گمان نیکو به خداوند و انبساط با مردم، با حسن معاشرت و غیر آن است اما در مرحله اخلاق عبارت است از: ارسال النفس علی مقتضی السجیة و التحاشی عن وحشظ الحشمة[1] رها ساختن نفس تا آنکه بر اساس خلق جبلی و فطری خود عمل کند و احتراز جستن از وحشت الهی

سالک در این مقام خود را دوست حضرت حق میبیند و از باب اینکه
عندالاحباب تسقط الاداب ،رعایت بعضی آداب که پیش تر ضروری می دید رها می سازد و در این حال از سالک برخی کلمات که عارفان آن را «غنج و دلال » می نامند صادر می شود و گاهی به صورتی بسیار عوامانه با خدا سخن می گوید که الیته مورد مواخذه خداوند نیز نبوده و چه بسیار بهتر از کلمات دیگر می پذیرد.

نکته:

به نظر فناری، از میان مقام های ده گانه اخلاق، سه مقام، اصل و بقیه فروع آنها هستند.

یکی از مقام های اصلی، صبر است که به عقیده فناری هیچ عمل و مقامی بدون صبر کامل نمی شود، دیگری شکر است که شش مقام صدق، تواضع، حیا، خلق، ایثار،و فتوت، فروع آن می باشند و سومی مقام رضاست[2] فناری در این قسمت از مقام انبساط سخنی نگفته است ولی گویا باید آن را فرع مقام رضا بداند.

پی نوشت:
[1].ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص231
[2]. محمد بن حمزه فناری، مصباح الانس، ص21



مرحله پنجم:اصول
توضیح مختصر مقام های ده گانه اصول به شرح زیر است:

1- مقام قصد:
قاسانی در تعریف مقام قصد در مرحله اصول می گوید
: القصد...قصد اجابة داعی الحق فی باطن العبد الجاذب له الیه[1] مقام قصد آن است که سالک به اجابت انگیزه خداخواهی که در باطن اوست و او را به سوی خداوند جذب می کند تصمیم داشته باشد.

2- مقام عزم:
سالک در این مرحله از آنجا که کشف هایی هر چند ضعیف و گذرا برایش روی داده است و به آرامی در حال انتقال از مقام ابرار به مقام مقربین است[2] سیر حقیقی خود را از اینجا شروع می کند و دیگر از علم و دانستن بیزار می شود و مشاهده و عیان می خواهد،

از این رو قاسانی در تعریف عزم در مرحله اصول می گوید: الشروع فی السیر لشیم برق الکشف و اباء الحال علی العلم و استدامة نور الانس[3] مقام عزم آن است که شروع جدی در سیر الی الله، به خاطر دیدن نور و جرقه مکاشفه و برای آنکه حال وی از علم ابا یافته و خواهان نور دائمی انس است.

پی نوشت:
[1]. ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص235
[2].همو، شرح منازل السائرین،ص422-431
[3].همو،
اصطلاحات الصوفیه،ص237

3- مقام اراده:
خواجه در منازل السائرین درباره مقام اراده می گوید:
الا رادة من قوانین هذا العلم و جوامع ابنیته و هی الاجابة لدواعی الحقیقة طوعاً[1] اراده از قوانین سیر و سلوک و عرفان عملی و از پایه های بنیادین این علم است و آن به معنای اجابت مشتاقانه به انگیزه های خدا خواهانه است.

مطابق تعریف های گذشته تفاوتی که بین قصد و اراده وجود دارد این است که در فصد، قصد و تصمیم به اجابت انگیزه های خداجویانه هست. اما در اراده، اجابت این دواعی حق طلبانه تحقق می یابدو این انگیزه های الهی که انسان را به سوی خداوند دعوت می کنند همان است که در آیه شریفه اجیبوا داعی الله آمده است. به جهت اهمیتی که مقام اراده در سلوک دارد، ابن سینا آن را اولین مقام سلوک قرار داده است[2]

4- مقام ادب:
ادب در مراحل قبلی به معنای حفظ حد میانه بین «غلو و جفا»در اطاعت و «خوف و رجا »یا «افراط و تفریط» است اما در مرحله اصول عبارت است از:
الاعتدال بین القبض و البسط[3] مقام ادب رعایت حد میانه بین دو حال قبض و بسط است.

پی نوشت:
[1]. همو، شرح منازل السائرین، ص436
[2]. ابن سینا، الاشارات والتنبیهات، نمط 9،فصل7
[3]. ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص241

5- مقام یقین:

در آیات قرآن به سه مرحله یقیق؛ یعنی «علم الیقین، عین الیقین، و حق الیقین » اشاره شده است.[1] مراد از مقام یقین در مرحله اصول، عین الیقین است که حقایق را مشاهده می کند[2]

قاسانی در این مقام می گوید: الوقوف علی الحقایق بالکشف[3] مقام یقین اطلاع بر حقایق عالم با کشف و شهود است

6- مقام انس:

خواجه در تعریف مقام انس می گوید: الانس عبارة عن روح القرب؛ انس عبارت است از راحتی و احساس لذتی که از قرب حق حاصل می شود

سپس قاسانی در شرح کلام خواجه می گوید: زیرا قرب موجب جمعیت و بعد عامل تفرقه است و هیچ لذتی جز در جمعیت و هیچ دردی جز در تفرقه نیست[4]

7- مقام ذکر:

ذکر در مراحل قبلی به معنای ذکر ظاهری و غیر آن است اما در مرحله اصول عبارت است از: الخلاص من النسیان بدوام حضور القلب مع الحق تعالی[5] مقام ذکر عبارت است از آنکه سالک با دوام حضور قلب با حق تعالی، از فراموشی پروردگار خلاصی یابد.

پی نوشت:
[1].تکاثر، 5 و7 ، واقعه،95
[2]. محمد بن حمزه فناری، مصباح الانس، ص22
[3]. ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص243
[4]. همو، شرح منازل السائرین، ص454
[5]. همو،اصطلاحات الصوفیه،ص246

8- مقام فقر:

یکی از مقام های مهم نزد اهل معرفت مقام فقر و افتقار است آن چنانکه گاهی در کنار عرفان و تصوف از واژه فقر نیز استفاده می کنند. از این جهت در باب فقر تحلیل های عمیق و زیبایی مطرح شده است قاسانی در تعریف فقر در مرحله اصول می گوید: الرجوع الی عدمه الاصلی یحکم السبق الازلی حتی یری وجوده و حاله و مقامه کلها فضلا من الله و امتناناً محضا[1]
مقام فقر آن است که سالک به حکم سابقه ازلی [ که پیش از فیض اقدس نبوده«2»] به نیستی اصلی و ذاتی خود برگردد. به صورتی که همه علم، حال، مقام و وجودش را فضل و امتنان محض او می بیند

9- مقام غنا:
غنا در مراحل قبل به معنای قناعت به آنچه روزی او و مانند اوست، می باشد اما در مرحله اصول عبارت است از:
غنی القلب و هو سلامته من السبب برویة المسبب و مسالمته للحکم[3]
مقام غنا عبارت از بی نیازی دل است و بی نیازی دل، به دیدن مسبب الاسباب و سلامت آن از دیدن اسباب و تسلیم بودن به حکم و قضا و قدر اوست

پی نوشت:
[1]. ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص248
[2]. ر.ک. ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص 471
[3].همو، اصطلاحات صوفیه، ص250

10- مقام مراد:

سالک در هر مرحله مورد توجه و عنایت خداوند است در چنین صورتی سالک، مراد حق تعالی است اما اصل مقام مراد که در مرحله اصول قرار دارد: عبارت است از: تخصیص العبد بالاستعداد التام یحسب العنایة و وضع عوار النقص عنه[1]

مقام مراد آن است که خداوند به حسب عنایت خود، عبد سالک را به استعداد تمام [ برای دستیابی به مقام وصول] تخصیص داده و ننگ نقص و عیب را از از او بزداید
عبد سالک پس از طی بیست مقام ایمانی به سه نتیجه مهم دست می یابد:

الف: مقام دوم قلب که قلب حقیقی نام دارد و جامع و پاکیزه از همه انحرافات است در این مرحله شکل می گیرد
ب: این قلب، آیینه تجلی صفات خداوند است پس سالک در پی سلوک مقام های ایمانی به توحید صفاتی دست می یابد
ج: سالک در این مرحله از مراتب کونیّه خارج شده و در حضرات حقیه[یعنی تعین ثانی و ...]داخل می شود که آغاز مقام های احسانی خواهد بود[2]

پی نوشت:
[1]. همو، اصطلاحات صوفیه، ص250
[2].محمدبن حمزه فناری،مصباح الانس، ص22

مرحله ششم: اودیه

توضیح مختصر مقام های ده گانه اودیه به شرح زیر می باشد:

1- مقام احسان:
احسان در مرحله بدایات بدان معناست که انسان سالک با اعتقاد به آنکه خداوند متعال او را می بیند، عبادت کند اما در مراحل بالاتر بدین معناست که انسان خدا را به قلب خود ببیند و او را بپرستد ، از این رو قاسانی، مقام احسان را در مرحله اودیه بدین گونه معنا می کند که: ....
و تصفیته عن النظر الی غیر المقصود بشهود المعبود و عدم الالتفات الی الغیر و لو نفسه[1]
مقام احسان ..آن است که سالک قصد خود را از نظر به غیر مقصود به واسطه آنکه معبود را شهود کرده است، تصفیه کند و به غیر خدا، گر چه به خودش هیچ التفاتی نداشته باشد

2- مقام علم:
معنای علم روشن است اما در هر مرحله علمی خاص مورد توجه سالک قرار می گیرد. اما علمی که در مرحله ششم مورد نظر است عبارت از«علم الوراثه » است که از راه عمل بدست می آید.

و این همان است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم [2] هر کس به آنچه می داند عمل کند خداوند دانش آنچه را که نمی داند به او عنایت کرده و در جانش به ارث می گذارد.

قاسانی در مرحله اودیه مقام علم را چنین تعریف می کند : العلم الذی هو میراث العمل الشرعی الصالح بالتصفیة و التزکیة، فی السرّ الطاهر[3]
مقام علم عبارت از علمی است که از ناحیه عمل شرعی که با تصفیه نیت و تزکیه ضمیر نیکو انجام گرفته است، و در درون پاکیزه سالک به ارث گذاشته می شود.

پی نوشت:
[1].ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه،ص257
[2]. همو، شرح منازل السائرین، ص 501
[3]. همو، اصطلاحات الصوفیه، ص 259

3- مقام حکمت:
انسان حکیم کسی است که هر چیزی را در جای درست خود می نهد و به کار می بند، پس مقام حکمت یعنی:
معرفة الاشیاء و احکامها و خواصها و العمل بمقتضاها فی ایفاء حقوق الاشیاء و محافظة حدود الاعمالل علی ما ینبغی[1] مقام حکمت شناخت اشیا، احکام و خواص انها و عمل به مقتضای هر یک از ایشان، آن چنان که حقوق هر چیزی ادا شود و حدود و ثغور هر عملی به صورتی که سزاوار آن است حفظ شود.

4- مقام بصیرت:
سالک در این مقام به چشم بصیرت از گمراهی ها می رهد بنابراین تعریف این مقام این است که :
تتور العقل بنور الحق تعالی یشهد جمیع الاشیا منه و یشهد عدله فی الهدایة و الاضلال و اختلاف الاقسام و برّه فی التضییق و الاعسار[2]

مقام بصیرت آن است که عقل سالک به نور الهی روشن شود آن چنان که همه چیز را از او ببیند و عدالت او را در هدایت برخی و گمراه ساختن عده ای دیگر، و اختلاف روزی ها مشاهده کرده و در تنگنا قرار دادن و فشار آوردن بر برخی، نیکی خدای مهربان را مشاهده کند.

پی نوشت:
[1]. همو، اصطلاحات الصوفیه، ص 261
[2]. همان، ص263

5- مقام فراست:
قاسانی در اصطلاحات الصوفیه می گوید:
الفراسة واصلها فی قسم الاودیة امر غیبی ینکشف عن صاحبه بصفاء الباطن و تتور البصیر بنور القدس[1] مقام فراست و اصل آن در مرحله اودیه عبارت است از امری غیبی [ و الهام باطنی] که به خاطر صفای باطن سالک و روشن شدن بصیرت او به نور قدس بر او کشف می شود

6- مقام تعظیم:
خواجه در منازل می گوید:
معرفة العظمة مع التذلل لها[2] مقام تعظیم آن است که سالک عظمت کبریایی خداوند را بشناسد و در برابر آن خاضع شده و فروتنی کند.

7- مقام الهام:
الهام در هر مرحله معنایی دارد اما در اودیه عبارت است از:
الاطلاع علی الاسرار الغیبیة بعین البصیرة فی عالم المثال بلا شک و لاشبهة اطلاعاً عینیاً[3] مقام الهام بدان معناست که سالک با چشم بصیرت و در عالم مثال، اسرار غیبی را به صورت عینی و بدون هیچ گونه شک و شبهه ای در یابد.

پی نوشت:
[1].همان، ص265
[2].ملا عبد الرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص525
[3]. همو، اصطلاحات الصوفیه، ص 269

8- مقام سکینه:

سکینه به معنای آرامش و سکون است که در هر مرحله ظهور ویژه ای دارد ،اما در مرحله ششم عبارت است از:

9-مقام طمانینه:

در مرحله ششم طمانینه نوعی سکینه است که با یقین توحیدی از نوع عین الیقین پشتیبانی و تقویت می شود ،بنابراین باید گفت :

طمانینه آرامش موحدانه است .[مقام طمانینه آرامشی است که امن ناشی از یقینی که به مشاهده نردیک است،آن را تقویت کند....بنابراین طمانینه سکینه ای است که به واسطه قدرت یقین مفید امن و دوام انس با حق،استقرار یافته باشد]2

10-مقام همت:
مقام همت در مرحله ششم عبارت است از توجه کامل به خداوند و روی برگرداندن از توجه به لذت های نفس....3

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه، ص 271
2-اصطلاحات الصوفیه، ص 2273
3-اصطلاحات الصوفیه، ص 275

مرحله هفتم:احوال

توضیح مختصر مقام های ده گانه احوال به قرار زیر است:

1-محبت:

محبت در مراحل قبلی به معنای لذت بردن از عبادات و مانند آن است،اما در مرحله احوال:
مقام محبت سرور و ابتهاج به مشاهده خداوند متعال و دلبستگی به اوست ،آن چنان که از خلق گریزان و با همه میل خود متوجه محبوب و به غیر او بی التفات است(1)

2- مقام غیرت:

مقام غیرت ،نفیس و عزیز بودن محبوب نزد محب است ،آنچنان که بد گمان است از اینکه محبتش به غیر محبوب تعلق گیرد و یا چیزی وی را از محبوب باز دارد و یا در حجاب افکند ،به صورتی که این معنا را تحمل نداشته و نمی تواند صبر کند(2)

3-مقام شوق:
شوق در مراحل قبلی ،اشتیاق به بهشت و تقرب حق تعالی ،تخلق به اخلاق الهی و مکاشفات است ،اما در مرحله احوال عبارت است از:

حرکت سرّ سالک به سوی خدا،که از محبت برآمده از مطالعه تجلیات صفات خداوندی ناشی می شود(3)

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه، ص 279
2-اصطلاحات الصوفیه، ص 281
3-اصطلاحات الصوفیه، ص 283

4-مقام قلق:
هرگاه شوق سالک ،صبر را از وی برباید و او را به اضطرابی خاص در افکند،از این مقام به قلق تعبیر می شود:
(مقام قلق ،آن است که شوق سالک صبرش را ساقط کند و وی را به حرکت در آورد)1

5-مقام عطش:
عطش در مرحله اوال عبارت است از :
(تشنگی سالک به جیزی که او را به مطلوب برساند و با مشاهده محبوب او را راحتی بخشد)2

6-مقام وجد:
وجد از اصطلاحات شایع در میان عرفاست و در هر مرحله معنایی دارد ،اما در مرحله احوال عبارت است از :
(شعله بر آمده از عشق که روح سالک به واسطه نور ازلی و شهود ناگهانی بدان آگاهی می یابد)3

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه، ص 285
2-اصطلاحات الصوفیه، ص 287
3-اصطلاحات الصوفیه، ص 291

7-مقام دهشت:
دهشت در مراحل پیشین به معنای حیرت و بهت در عجایب مخلوقات و یا شهود تجلیات فعلی خداوند و یا حیرت در صفات او می باشد،اما در اینجا عبارت است از :
بهتی که عبد را فرا می گیرد وقتی که ناگهان،امری بر عقل،صبر،و یا علم او چیره شود(1)

8-مقام هیمان:
هیمان همان دهشت است ،به شرط آنکه استقرار یافته و دوام داشته باشد،بنابراین هرگاه دهشت عمق یابد ،به هیمان تبدیل می شود(2)

9-مقام برق:
از اینجا سالک به تدریج آمادگی ورود به مقام های فنایی ؛یعنی ولایات را پیدا می کند .
(مقام برق اول چیزی است که از انوار تجلیات الهی بر سالک ظاهر می شود و او را به دخول در «ولایات» یعنی سیر فنایی در خداوند متعال،دعوت می کند(3)

10-مقام ذوق:
مقام ذوق،شدت در دو مقام وجد و برق است.خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین می گوید:
مقام ذوق باقی تر از وجد و آشکارتر از برق است(4)

به همین جهت محقق قاسانی در اصطلاحات الصوفیه می گوید:
هرگاه برق استمرار و استقرار یابد،ذوق است(5)

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه، ص 291
2-اصطلاحات الصوفیه، ص 292
3-اصطلاحات الصوفیه، ص 293
4-شرح منازل السائرین،ص624
5-اصطلاحات الصوفیه، ص 295

مرحله هشتم: ولایات

توضیح مختصر مقام های ده گانه ولایات به شرح زیر می باشد:

1- مقام لحظ:
لحظ به معنای ملاحظه کردن و نظر کردن است و مقام لحظ در مرحله هشتم به مقامی اشاره دارد که سالک نور کشف را ملاحظه می کند و برای او دو ویژگی حاصل می شود؛

اول آنکه لباس ولایت خداوند متعال را می پوشاند و حق متولی امور او می گردد. و دوم آنکه طعم تجلی اسمایی را می چشد و مزه اتصاف به صفات حق را می فهمد .

قاسانی در تعریف این مقام می گوید: ملاحظة نور الکشف الملبس لباس التولی ، المذیق طعم التجلی[1]
مقام لحظ ملاحظه نور و کشف است که لباس تولی بر سالک پوشانده و طعم تجلی اسمایی را بدو می چشاند.

پی نوشت:
[1]. اصطلاحات الصوفیه، ص299

2- مقام وقت:

سالک در هر مرحله ای شرایط ویژه ای دارد که وقت او را تشکیل می دهد و باید مطابق آن عمل کند. قاسانی در تعریف وقت عارف در مرحله ولایات می گوید: حین تردد السالک بین التلوین و التمکین مع رجحان التمکین.....[1]

در این تعریف دو اصطلاح «تلوین و تمکین» که در عرفان عملی از اصطلاحات شایع است به کار رفته که هر چند در هر مقامی به مقتضای آن مقام معنایی ویژه می یابد.

اما در مجموع، معنای کلی آن روشن است ، زیرا تلوین به معنای رنگ رنگ شدن و تغییر است و تمکین به معنای ثبات و استقرار[2]

در مرحله ولایات که سالک سفر در تجلیات اسمایی را آغاز کرده است اگر هر لحظه اسمی از اسمای الهی بر او غلبه کند، طوری که بقیه اسم ها مخفی شوند سالک در تلوین به سر می برد و آنگاه که قدرت وی بیشتر شود و اسم ها را به صورت جمعی درک کند و ظهور یک اسم همراه با نهفتگی بقیه اسم ها نباشد، سالک به مقام تمکین دست یافته است.

با روشن شدن این دو واژه در مرحله ولایات، به تعریف مقام وقت بر می گردیم. مقام وقت در این مرحله عبارت است: از زمان تردد سالک بین تلوین و تمکین با رجحان جانب تمکین

3- مقام صفا:
صفا در مرحله ولایات عبارت است از:
اسم للبرائة من الکدر و هو بسقوط التلوین الواقع فی الوقت[3]

مقام صفا، نام آن هنگامی است که سالک از کدورت برهد که رهایی از کدورت با سقوط تلوینی که در مقام وقت وجود دارد صورت می پذیرد.

پی نوشت:
[1]. اصطلاحات الصوفیه،ص 301
[2]. ر.ک. محمدبن حمزه فناری، مصباح الانس، ص23
[3]. اصطلاحات الصوفیه، ص303

4- مقام سرور:
سرور، یک نوع شادی درونی است که شکفتگی آن در ظاهر آشکار می شود و در باب ولایات عبارت است از:
سرور شهود یکشف حجب الصفات باسرها....[1] سرور و شادی شهودی که همه حجاب های صفاتی را بر می دارد.

از آثار این مقام آن است که سالک در عبادات کلفت و تکلف نمی یابد، بلکه لذت و شیرینی می بیند و به ذوق می رسد.[2]

5- مقام سرّ:
سرّ به معنای چیزی است که از قوای ادراکی پوشیده و مخفی باشد. مقام سرّ در هر مرحله معنایی دارد، اما در مرحله هشتم، کسانی که به سرّ ولایت ذاتیه در فنا دست یابند، اما وضع خود را از دیگران بپوشانند و در ظاهر مانند دیگران عمل کنند، اصحاب سرّ می باشند.[3]

6- مقام نَفَس :
همچنان که در نفس کشیدن ظاهری، به بدن انسان راحتی می رسد، سالک نیز در هر مرحله به راحتی ویژه ای می رسد که عبارت از نَفَس در همان مرحله است و در مرحله ولایات، راحتی ای که از ناحیه تجلیات الهی به سرّ سالک می رسد، مقام نَفَس را تشکیل می دهد.[4]

پی نوشت:
[1].اصطلاحات الصوفیه، ص305
[2].ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص 655
[3].اصطلاحات الصوفیه،ص307
[4]. همان، ص309

7- مقام غربت:
غربت در مراحل قبلی به معنای انقطاع از دنیا، خلوت، عزلت، و مانند آن است، اما در مرحله ولایات غربت خاصی مورد نظر است که به بیان خواجه، غربت عارف است؛ زیرا عارف در دنیا و آخرت غریب است. قاسانی در شرح منازل می گوید: عارف کسی است که با تجلی شهودی، حجاب علم از او برداشته شده است از این رو، غربت او همانا اختصاص یافتنش به امری است که مردم آن را ادراک نمی کنند و همت او به چیزی تعلق گرفته است که مردم نمی فهمند و دیگران نمی توانند حال و مقام او را ادراک کنند.[1]
[بنابراین عارف در میان مردم غریب است.]

8- مقام غرق:
در مراحل پیشین به معنای استغراق در طاعت، ذکر، ریاضت، مراقبت و مانند آن است. اما در مرحله ولایات عبارت است از : مقام غرق، در وسط مقام ولایت قرار گرفتن است، چرا که محبت بر سالک چیره شده و در دریای دوستی او فرو رفته و در بحر خلّت ( دریای دوستی با حضرت حق) غرق شده است.[2]

9- مقام غیبت:
در مراحل قبلی به معنای غیبت از رسوم، عادات، لذت های دنیا و مانند آن می باشد، اما در اینجا عبارت است از: مقام غیبت پنهان شدن سالک از احکام علم است؛ چرا که نور کشف او شدت یافته است[3]

10-مقام تمکن:
تمکن از طمانیه برتر است و به نهایت استقرار و استقامت در مقام ولایت اشاره داردکه تلوّن، رنگ رنگ شدن، سبکی و اضطراب همه از بین رفته است.[4]
پس از تکمیل این مرحله، مرتبه سوم قلب؛ یعنی قلب قابل تجلی وجودی تکامل می یابد.[5] و سالک حقایق را درک می کندو وارد این مرحله می گردد و در نور احدی گم می شود و با آنکه هنوز دوگانگی هست ولی خود را نمی بیند.[6]

پی نوشت:
[1]. ملا عبدالرزاق قاسانیف شرح منازل السائرین، ص679
[2]. اصطلاحات الصوفیه،ص313
[3]. همان، ص315
[4]. ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص694
[5]. محمدبن حمزه فناری، مصباح الانس، ص24
[6]. اصطلاحات الصوفیه، ص318

مرحله نهم: حقایق
مرحله حقایق نیز مانند مرحله های قبل از ده مقام شکل گرفته است که عبارتند از:

1- مقام مکاشفه:
بحث شهود، از مشخصه های اساسی عرفان است، زیرا روش بنیادین در دستیابی به معارف عرفانی، علم شهودی و حضوری است و استفاده از عقل و وحی تا زمانی که با روش شهودی تثبیت نشوند، معرفت عرفانی نتیجه نمی دهد. در مسئله شهود نیز بحث های فراوانی مطرح است، همچون تحلیل حقیت شهود ، حجیت و واقع نمایی شهود موانع شهود، انواع و مراتب شهود، و مسائلی از این دست که خود بحثی مفصل می طلبد.[1]

مکاشفه نیز در هر مرحله معنای ویژه دارد، اما در مرحله نهم عبارت است از: مقام مکاشفه همانا مشاهده اعیان موجودات و احوال آنها در صقع حق تعالی است، بنابراین مکاشفه، تحقیق صحیح و کامل در مطالعه تجلیات اسمای الهی است.[2]
با این تعریف معلوم می شود، سالک در این مقام به تعین ثانی دست یافته است.

2- مقام مشاهده:

مقام مکاشفه از مقدمه های مقام مشاهده است[3] زیرا در مشاهده، سالک حق تعالی را در پس پرده اسم ها نظاره می کند.[4]و حجاب های اسم ها و صفت ها تا انجا که برای او ممکن باشد برطرف می شود، بنابراین محقق قاسانی در تعریف مقام مشاهده می گوید: مقام مشاهده جایگاه ولایت ذات خداوند است، همچنانکه مقام مکاشفه محل ولایت صفت اوست. بنابراین مقام مشاهده عبارت است از شهود ذات خداوند با برداشته شدن تمام حجاب ها [5] (که ممکن است در حق سالک برداشته شود)

پی نوشت:
[1]. قیصری، شرح فصوص، فصل هفتم از مقدمه، ص33
[2]. اصطلاحات الصوفیه،ص321
[3].همو، شرح منازل السائرین، ص709
[4]. محمدبن حمزه فناری، مصباح الانس، ص24
[5].اصطلاحات الصوفیه،ص323

3- مقام معاینه:
معاینه از مکاشفه و مشاهده بالاتر است، زیرا معاینه، مشاهده ذات حق است به واسطه ذات خود او، نه از راه اسم ها و صفت های الهی، قاسانی در تعریف این مقام می گوید: مقام معاینه دیدن ذات حق به ذات خود او و بدون هیچ شبهه ای است.[1]

4- مقام حیات:
در مراحل پیشین،حیات علمی، یا حیات طیبه، حیات زاهدانه،و یا حیات عشقی و مانند آن مراد است، اما در مرحله حقایق، به معنای حیات حقیقی الهی است که سالک به حیات حق تعالی زنده است.[2]

5- مقام قبض:
قبض در مراحل قبلی، مانند معاملات بدان معناست که سالک به خاطر آنکه واردات سرور آفرین و وجد انگیز ندارد، دچار انقباض و گرفتگی روحی می شود.[3]

اما در مرحله حقایق دارای معنای خاصی است قاسانی در تعریف این مقام می گوید: مقام قبض آن است که خداوند عبد سالکی را که به ولایت رسیده است، با پوشاندن او به لباس تلبیس [مانندآنکه در ظاهر همانند مردم زندگی کند] از مردم می گیرد و قبض می کند.[4]

پی نوشت:
[1]. اصطلاحات الصوفیه، ص325
[2]. ر.ک. همان، ص327
[3]. ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص728
[4].اصطلاحات الصوفیه، ص328

6- مقام بسط:
بسط در مراحل پیشین به معنای شادی و وجدی است که به اسباب مختلف برای سالک حاصل می شود و موجب انبساط و گشادگی روحی او می گردد، اما در مرحله حقایق بدان معناست که سالک حق تعالی را در همه مظاهر مشاهده می کندو در دل خلق، حق را می بیند[1]

7- مقام شکر:
شکر از مقام های محبین به شمار می آید.[2] و به انبساط و بسطی اشاره دارد که سالک را از مالکیت نفس خارج کرده و به یک نوع سرگردانی شیرین می افکند. این معنا در مرحله نهم، حیرت و سرگردانی است که سالک بین حالت فنا و وجود احساس می کند.[3]

8-مقام صحو:
صحو از شکر بالاتر است زیرا حیرتی که در سکر بود، در صحو نابود می شود و سالک بین فنا و وجود مردد نیست، بلکه به فنای مطلق می رسد و «واحد قهار» بر او تجلی می کندو حجاب های صفات از چهره ذات برداشته می شود.[4]

این معنا از مقام صحو مطابق چیزی است که در منازل السائرین و اصطلاحات الصوفیه آمده است؛ زیرا مقام صحو در میان عرفا معنای مشهوری دارد که عبارت است از: هوشیاری پس از مستی الرسو بقای بعد از فنا که مقامی پس از فنا می باشد[5]

بنابراین تفسیر خواجه عبدالله انصاری و محقق قاسانی از مقام صحو همان است که مشهور عرفا درباره محو یا محق می گویند و لازم به ذکر است که این دو اصطلاح (محو و محق) در منازل صدگانه منازل السائرین به کار نرفته اند.

پی نوشت:
[1]. اصطلاحات الصوفیه، ص329
[2].ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص741
[3].همو، اصطلاحات الصوفیه، ص330
[4]. ر.ک. همو، شرح منازل السائرین، ص747
[5]. ر.ک. الرسالة القشیریه، ص144

9- مقام اتصال:
مقام اتصال، ترقی از حضرت اسما در تعین ثانی و اتصال به حضرت ذات است.[1]

10-مقام انفصال:
مراد از انفصال در مرحله حقایق، دو نوع انفصال است، یکی انفصال از کونین (دنیا و آخرت ) که شرط اتصال در مقام نهم است و پیش از آن می باشد و دیگری انفصال از رویت انفصال(2]

پی نوشت:
[1]ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص754
[2].اصطلاحات الصوفیه، ص336

مرحله دهم :نهایات
توضیح مختصر مقام های ده گانه نهیات به شرح زیر می باشد:

1- مقام معرفت:
معرفت سالک، در هر مرحله، از مرحله قبل کامل تر است تا آنکه در مرحله نهایات، به خاطر وسعت وجودی ای که عبد سالک می یابد و حجاب ها برطرف می شود، آخرین مرحله احاطه به حق تعالی حاصل می گرددو سالک عارف، حق تعالی را به خود او می شناسدو احاطه به حق تعالی تا آنجا که ممکن است، حاصل می گرددو هیچ امر دیگری حتی نفس سالک، واسطه معرفت خدا نیست؛ زیرا خودی باقی نمانده است.[1]

2- مقام فنا:
توضیح مفصل این مقام در پست های قبل گذشت.

3- مقام بقا:
مراد از بقا در مرحله نهایات، بقای بعد از فناست؛ چرا که سالک پس از فنا در مقام قبل، به تدریج به حالت بقا می رسد، اما این بقا، با بقای قبل از فنا متفاوت است؛ زیرا که در اینجا سالک نه به بقای خود، بلکه به بقای حق موجود است. همچنانکه قاسانی در شرح منازل السائرین در این مقام می گوید:
فی هذا المقام یکون العبد موجوداً بالوجود الحقّانی، باقیا ببقائه حیاً یحیاته عالماً بعلمه مختاراً باختیاره فهو عبداً عاده الله تعالی بعد فنائه...[2]

4- مقام تحقیق:
در مقام تحقیق، سالک واصل با اینکه باقی است، اما همه چیز را از خدا می داند و حقیقت هر امری را حقیقت خدای متعال می شناسد.[3]
پی نوشت:
[1].صطلاحات الصوفیه، ص 341
[2]. ملا عبدالرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص 781
[3].ر.ک. اصطلاحات الصوفیه،ص347

5- مقام تلبیس:
تلبیس یعنی چیزی را لباس چیز دیگر پوشاندن و طور دیگر نشان دادن، یکی از برنامه های عارفان در مراحل مختلف همین است که حالات و کرامات خود را با تلبیس و دیگر نمایی، از مردم می پوشانند، اما در مرحله نهایات، تلبیس بدین معناست که اهل تمکن که انبیا و وارثان حقیقی آنهایند،[1] جز خداوند هیچ سببی را باور ندارند و از باب ترحم بر دیگران، اسباب را اعتنا می کنند؛ چرا که مردم نمی توانند به طور دائم نظر حقانی داشته باشند و هیچ سببی را نبینند.[2]

6- مقام وجود:
در اینجا وجود به معنای وجدان و یافتن است و به ادراک حقیقت شیء اشاره داردکه بالاترین مرتبه وجود در مرحله نهایات، اشاره به بالاترین مراتب شهود حق تعالی می کند[3]

7- مقام تجرید:
تجرید در هر مرحله به امر خاصی تعلق می گیرد؛ گاه مراد از تجرید، تجرید از لذت های طبیعی و شهودی است و گاه مراد از آن، تجرید از رویت اسباب و نسبت دادن افعال به مخلوق است تا آنجا که به تجرید از غیر خدا می رسد که مقامی بسیار عالی است، اما در مرحله نهایات، تجرید از تجرید مراد می باشد.

بنابراین خواجه می گوید: تجرید الخلاص عن شهود التجرید....[4] چرا که اگر سالک تجرید خود را ببیند، این دیدن خود دلیل است که هنوز مجرد محض نشده است.

پی نوشت:
[1]. شرح منازل السائرین، ص 790
[2]. اصطلاحات الصوفیه، ص349
[3]. همان، ص351
[4]. ملا عبد الرزاق قاسانی، شرح منازل السائرین، ص797

موضوع قفل شده است