جمع بندی چرا گریه ام نمی گیرد؟
تبهای اولیه
چرا گریه ام نمی گیرد؟
سلام
من چند وقتیه دلم گرفته ولی هراری میکنم گریه م نمیگیره
خیلی کارا کردم ولی نه....
من حتی وقتی روضه گوش میدم هم گریه م نمیگیره
دیگه حالم از خودم بهم میخوره یه سنگ دل به تمام معنا شدم
لطفا هر چه سریع تر کمکم کنید
برچسب:
hasti99 said in چرا گریه ام نمی گیرد؟
سلام من چند وقتیه دلم گرفته ولی هراری میکنم گریه م نمیگیره خیلی کارا کردم ولی نه.... من حتی وقتی روضه گوش میدم هم گریه م نمیگیره دیگه حالم از خودم بهم میخوره یه سنگ دل به تمام معنا شدم لطفا هر چه سریع تر کمکم کنیدسلام علیکم در قسمتی از سوال خود اشاره کرده ای که حتی هنگام روضه گوش دادن هم اشکی نداری ، از این که اندوه شما اشک ریختن براى اهل بیت علیهم السلام است به خود ببال و همین را بهانه کن و خداى را بخوان و بگو : خداوندا ! ببین در این اوضاع و احوالى که بسیارى از انسان ها نگرانى هاى مالى و دنیوى دارند نگرانى من سوختن و اشک ریختن براى اهل بیت و خوبان درگاه توست پس به من رحمت فرو فرست و قلب من را نرم گردان تا بتوانم براى آنان اشک بریزم و مصیبت آنان را درک کنم . « بطرى خالى و پر » با یک مثال شروع مى کنم : بطرى خالى اى بردارد و کم کم درونش آب بریز . چه اتفاقى مى افتد ؟ هر مقدار که آب به داخل این بطرى ریخته مى شود از مقدار هواى داخل آن کاسته مى گردد تا زمانى که دیگر هوایى داخل بطرى باقى نمى ماند . به عکس اگر آب بطرى را خالى کنید , هوا جاى آن را مى گیرد . وجود ما انسان ها نیز این گونه است . هر مقدار که وجودمان را از خدا پر کنیم به همان میزان ، از هوا و هوس در وجود ما کاسته مى شود تا زمانى که دیگر هوا و هوس و نفسانیت در وجود ما جایى ندارد و همه وجود ما پر از خدا شده است . به راستى ما از ابتداى صبح تا انتهاى شب چه مقدار با خدا هستیم ؟ چه مقدار خدا در زندگى ما جاى دارد ؟ خدا چه مقدار از وجود ما را پر کرده است ؟ رنگ خدایى به زندگى مان زده ایم ؟ و . . . حقیقت این است که - اکثر ما انسان ها - درصد کمى از وجودمان را خدا فرا گرفته و یا شاید اگر نیک بنگریم خدا در وجود ما جایى ندارد . « چگونه باید با خدا بود ؟ » حال چگونه باید با خدا زندگى خود را پر کرد ؟ چگونه باید با خدا بود ؟ یکى از راه هاى با خدا بودن این است که ما وجود خود را مانند یک ظرف و بطرى در نظر بگیریم و آن چیزى که ورودى این ظرف وجودیمان هست را کنترل کنیم . هر انسانى چند ورودى دارد که مهم ترین آن ها در ذیل مى آید : ۱ - چشم ۲ - گوش ۳ - دهان ( شامل زبان و خوردنى هایى که از دهان انسان وارد مى شود . ) ۴ - فکر تمام این ها چشمه هایى هستند که به قلب انسان مى ریزند و قلب انسان را بیمار یا سالم مى کنند . اگر ما در جلوى درب این ورودى ها یک نگهبان بگذاریم ، ورودى هاى وجود خود را کنترل کرده به هر چیزى اجازه ورود به وجودمان را ندهیم و هر چیزى که سالم است و رضاى خداوند را در بر دارد بپذیریم ، مى توان گفت قلبمان سالم و وجودمان خدایى شده است .
دوست عزیزم !
انسانى که چشم و گوش و فکر و زبان و خوراک خود را رها کرده و کنترلى بر روى او ندارد و به عبارتى واردات وجود او همه چیز است غیر از خدا ، چطور مى تواند انتظار داشته باشد که نماز با توجه بخواند ؟ چطور توقع داشته باشد که قلبى نرم و خدایى داشته باشد و دعاى او مستجاب شود ؟ و بتواند راحت گریه کند و . . .
هر چه که انسان وارد کند همان را صادر خواهد کرد . اگر ورودى هاى انسان خدایى شد از او هم کارهاى خدایى صادر خواهد شد اما اگر واردات انسان مخلوط و مشکوک و . . . بود نمى توان انتظار داشت که صادرات و کارهایى که او انجام مى دهد نیز خدایى باشد .
بنابراین دوست مؤمنم اگر بر دروازه چشم و گوش و دهان و قلب قفلى بزنیم و کنترل آن را به دست گیریم آرام آرام قلبمان از ناخالصى ها پاک شده و خالص مى گردد . آن وقت آن قدر دل انسان نرم مى شود که با شنیدن احوالات بندگان خوب خدا و اهل بیت عصمت علیهم السلام به درد آمده و اشک و سوز دل ، انسان را فرا مى گیرد . آن وقت زندگى بسیار شیرین شده زیرا زندگى همراه با محبوب و بر اساس رضایت محبوب است .
در مورد کنترل چشم ، گوش ، دهان و زبان و فکر بیشتر مطالعه و تحقیق کن که بسیار ارزشمند است . مى تواند سؤال هاى بعدى شما - از این مجموعه - در مورد کنترل این ورودى ها باشد .
« ناامیدى هرگز »
ما باید سعى خود را بکنیم و به این سمت برویم که تمام ورودى هاى وجودمان را کنترل و خدایى کنیم . در این راه نباید ناامید شد بلکه باید با هر بار زمین خوردن ، دوباره برخواست و با توکل و یارى از خداوند دوباره حرکت کرد . نا امیدى در این مسیر معنا ندارد . او مظهر رحمت و رأفت و مهربانى و مغفرت است .
« راه را گم نکنیم . »
یک مسئله امروزه در میان جوانان مؤمنى مثل شما شایع است و آن این که اشک و گریه را ملاک براى قبولى مى دانند . گمان مى کنند که اگر اشک بود مشکلى نیست و اگر نبود معلوم است که مشکلى در کار است در حالى که ملاک قبولى اعمال - که در قرآن هم آمده - تقوى است . خداوند در قرآن فرموده « إنما یتقبل الله من المتقین » و نفرموده إنما یتقبل الله من الباکین ( گریه کنندگان ) . نمى گویم اشک و آه لازم نیست , اما مى خواهم بگویم اصل ، تقوى است اگر اشک و آه همراه با تقوى بود اکسیر است وگرنه اشک بدون تقوى تاثیرى ندارد . بنابراین نباید رتبه اول را به اشک داد بلکه رتبه اول براى تقوى است .
در یکى از شب ها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد کوفه به سوى منزل خود حرکت کرد . کمیل بن زیاد که از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهى مى نمود . گذرشان از کنار خانه مردى افتاد که صداى قرآن خواندنش بلند بود و این آیه را با صداى دلنشین و زیبا مى خواند .
« أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ »
« آیا کسى که در همه ساعات شب به عبادت پرداخته ، یا در سجود است یا در قیام ، و از آخرت بیمناک است و به رحمت پروردگارش امیدوار است ، با آن که چنین نیست یکسان است ؟ بگو : آیا آنهایى که مىدانند با آنهایى که نمىدانند برابرند ؟ تنها خردمندان پند مىپذیرند . »
کمیل از حال معنوى این مرد بسیار لذت برد بدون آنکه سخنى بگوید .
حضرت رو به او کرد و فرمود :
اى کمیل ! صداى قرآن خواندن او تو را گول نزند زیرا او اهل دوزخ است ( چه بسا قرآن خوانى که قرآن او را لعنت مى کند ) و بزودى آنچه را که گفتم به تو آشکار خواهم کرد !
کمیل از این مسئله متحیر ماند .
مدتى گذشت . جنگ خوارج پیش آمد و على علیه السلام با آنان جنگید در حالى که حافظ قرآن بودند .
پس از پایان جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام رو به کمیل کرده و نوک شمشیر خود را به یکى از آن سرها گذاشت و فرمود : اى کمیل ! این همان شخصى است که در آن شب قرآن مى خواند و از حال او در تعجب فرو رفتى .
« رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود »
مسئله بسیار مهم این است که نباید انتظار داشته باشى این قضیه فورا به پایان برسد . این مسیر مسیرى است که ثبات قدم مى خواهد و باید آرام آرام از مِى آن نوشید . با هر توجه الهى و هر جرعه که انسان مى نوشد باید به دلدار بگوید :
تیرى زدى و زخم دل آسوده شد از آن - هان اى طبیب خسته دلان مرهم دگر
ذهنت را از همه چیز خالى کن و فقط به وظیفه بندگى ، فردى و اجتماعى خود فکر کن . به مرور زمان و آرام آرام حل خواهد شد . فقط باید صبر کرد . إن الله مع الصابرین
« چرا دلم سخت شده است ؟ »
گاهى مشکل از قساوت قلب است . اگر قلب نرمى نداریم باید خود را نجات دهیم . برخى از راهکارهاى جلوگیرى از قساوت قلب این ها هستند :
۱ - دورى از گناه :
حضرت على علیه السلام مى فرماید : اشکها خشکیده نشد مگر به خاطر سنگدلى ها و قساوت قلب ها و قلوب با قساوت نشد مگر به خاطر زیادى گناهان . ( ۱ )
۲ - دورى از پر حرفى و بیهوده گویى :
در حدیثى از زبان حضرت عیسى مسیح ( ع ) مى خوانیم « زیاد حرف نزنید مگر اینکه ذکر خدا باشد چرا که موجب قساوت و سختى قلب مى شود و همانا قلب قاسى از خداوند متعال دور است . ( ۲ )
۳ - کم خورى :
مولى على علیه السلام مى فرماید : « هرکس طعامش زیاد شود بدنش بیمار و قلبش با قساوت مى شود . »
مراد از کم خورى آن است که انسان به حدى بخورد که از پر خورى مریض نشود و بدنش بیمار نگردد پس اگر از افراط در کم خورى هم کسى مریض شود مذموم و نکوهیده مى باشد بهرحال بدن ، چون مرکب پرواز روح است باید قوى و چالاک باشد غذاهاى مقوى بخورد ولى هنوز اشتها دارد دست بکشد .
« گریه با معرفت »
یک قدم مهم دیگر این است که معرفت خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام زیاد کنیم و گریه مان گریه سازنده باشد .
مىتوان گفت حکمت گریه بر اباعبدالله ( ع ) دو امر مهم و اساسى است :
۱ - بُعد اخلاقى : گریه ارزشى در فرهنگ شیعى گریهاى است که موجب تعالى و رشد روح بوده و سرچشمه آن معرفت است .
گریه بر امام حسین ( ع ) ، یا به جهت یاد کردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقیقى خداوند متعال است که تجلىگاه اوصاف الهى بود و مؤمنان ، بوى گل را از گلاب او استشمام مىکردند .
چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از که بوییم ، از گلاب
و یا به دلیل عقبماندگى روحى و نداشتههاى خود ، در مقابل مناقب و فضایل آن بزرگوار و یاران باوفایش است . در واقع گریه بر این است که حبیببن مظاهر که بود و چه داشت و من که هستم ؟ و چه در کف دارم ؟ اشک ریختن بر علىاکبر ، ناله بر خود است که آن جوان رشید چه فضایلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلتها را دارم ؟ و . . . اگر گریه ما از این منشأ دور است ، باید بکوشیم اشک و آه خود را به این سمت سوق دهیم تا بر اثر آن ، روحمان تعالى یابد . در حقیقت این گریه ، نشان دادن دردى است که انسان را به حرکت و جوشش وامىدارد تا خود را به آن درجه از کمالات برساند و این چنین اشکى انسانساز است .
۲ - بعد اجتماعى : اگر گریه بر اباعبدالله ( ع ) همراه با معرفت باشد قطعاً این حزن و اندوه ، پس از آن که موجب تحوّل درونى انسان گردید ، زمینه را براى تحولات اجتماعى فراهم مىسازد .
زمانى که انسان متوجّه شد که حضرت ابا عبدالله ( ع ) براى چه ، چرا و چگونه دست به قیام زد و آن اثر جاودانه را با قلم خون ، بر صفحه تاریخ نگاشت و با این معرفت بر اثر گریه درونش متحول گردید این تغییر بر عرصه جامعه نیز کشیده مىشود و او مىکوشد تا جلوى فساد وانحراف دین را گرفته و آزادى ، جوانمردى و دیندارى را نه تنها در روح خود ، بلکه در جامعه نیز حکمفرما سازد .
شاید مراد از این که گفته مىشود . « ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسینى » « اسلام شروعش محمدى و بقائش حسینى است » همین باشد که بقاى مکتب اسلام - خصوصاً تشیع - وامدار حرکت امام حسین ( ع ) و عزادارى ها است .
« همیشه که انسان اشک ندارد »
برخى روایات مى فرمایند : اگر در عزاى امام حسین علیه السلام اشکتان جارى نمى شود ، حالت بکاء و گریه به خود بگیرید ، این از نظر روان شناسى نیز ثابت شده است که خود را شبیه گروهى کردن و رفتار آنها را تقلید کردن ، سرانجام انسان را در زمره و گروه آنها جاى مى دهد و مَجاز او تبدیل به حقیقت مى شود . این مطلب در روایات ما نیز منعکس شده است که هر که صبر یا سخاوت یا شجاعت ندارد اگر خود را شیبه انسان صبور یا سخى و یا شجاع کند ، به تدریج این فضیلت ها در او رشد مى کند و بارور مى گردد و صاحب این کمال و خوبى مى گردد .
« توصیه نهایى »
توصیه نهایى : به جاى این که این قدر به خودت و روح لطیفت فشار بیاورى ، سعى کن دقت نظر خود را روى وظایف دینى و انجام تمامى واجبات و ترک تمامى محرمات بگذارى . شیطان با همین فشارها و این تلقینات ، ضربه سختى به انسان ها مى زند . مراقب باش که ذهن و دلت را به او و شیطان هاى دیگر نسپارى . دل و قلب ما براى خداوند است و اغیار را در آن راه نخواهیم داد .
چند نکته :
۱ - از دعا کردن در درگاه خداوند براى درخواستى که دارى به هیچ وجه ناامید مشو چرا که خداوند اصرار در دعا را خیلى دوست مى دارد . در برخى از موارد خداوند دعاى بنده را مستجاب نمى کند ، چون دوست دارد صداى بنده خود را بشنود و همواره او را بردرخانه اش ببیند . ( ۳ )
امیر المؤمنین علیه السلام در سفارشى به امام حسن علیه السلام مى فرماید : مصرّانه در خواهش و خواستهات اصرار کن ، تا در رحمت برویت گشوده شود ، به تو رخصت سؤال از خود را داده تا هر گاه خواستى درهاى گنجینههایش را با دعا بگشائى ، پس اصرار کن ، و تأخیر در اجابت تو را نومید نسازد ، که بخشش بسته به مقدار درخواست است ، و بسا که در پذیرفتن دعایت درنگ افتد ، تا بیشتر دست به دعا بردارى ، تا پاداشت بیشتر و کاملتر گردد . . . . ( ۴ )
۲ - قرائت قرآن : در روایت داریم که قرائت قرآن زنگار دل را مى زداید . قرآن نور ونامه محبوب است به هیچ وجه از آن غافل مشو .
۳ - مطالعه کتاب هاى عرفانى و احوالات علما ، عرفا و شهدا . به عنوان مثال کتاب چهل حدیث امام خمینى را حتى به اندازه کمى هم مطالعه کن مخصوصا آن قسمت هایى که به انسان نهیب مى زند . به این عبارات امام خمینى ( ره ) توجه کن .
« اى بیچاره . . . بى خبر از خود . . . اى غافل از وظیفه خود با مالک الملوک . این جهل و نادانى است که اسباب این همه بدبختى ها شده و ما را مبتلاى به این همه ظلمت ها و کدورت ها کرده . خرابى کار از سر منشأ است و آلودگى آب از سرچشمه . چشم معارف ما کور است و دل ما مرده است و این موجب همه معصیت هاست و در صدد اصلاح هم نیستیم . » ( ۵ )
« اى عزیز ! این قدر لاف خدا مزن ! این قدر دعوى حب خدا مکن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حکیم ، اى مجاهد ، اى مرتاض ، اى فقیه ، اى مؤمن ، اى مقدس ، اى بیچاره هاى گرفتار ، اى بدبخت هاى دچار مکاید نفس و هواى آن ، اى بیچاره هاى گرفتار آمال و امانى و حب نفس ! همه بیچاره هستید . همه از خلوص و خدا خواهى فرسنگ ها دورید . . . از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را مى جوید یا خود خواه است ؟ موحد است و یکى طلب یا مشرک است ؟ . . . » ( ۶ )
انسان وقتى این جملات را مى خواند فاصله خود را با حقایق احساس مى کند و سعى مى کند خود را تا حدى هم که شده به این حقایق نزدیک کند . ارتباط با بزرگان با معرفت ، معرفت را در وجود انسان تزریق مى کند .
کتاب هایى که خاطرات شهدا در آن آمده نیز بسیار سازنده است . کتاب هاى سرى نیمه پنهان ماه ، یادگاران ، کتاب خاک هاى نرم کوشک و . . .
۴ - از ادعیه و کلام امامان معصوم علیهم السلام نباید به سادگى گذشت چرا که سرشار از معرفت است و در بیدارى دل بسیار تأثیر گذار . یک نمونه از این ذخایر معنوى مناجات خمسه عشر ( مناجات پانزده گانه ) از امام سجاد علیه السلام است شامل : « مناجات توبه کنندگان ، مناجات شِکوه داران ، مناجات ترسناکان ، مناجات امیدواران ، مناجات مشتاقان حق ، مناجات شکر گزاران ، مناجات اهل طاعت خدا ، مناجات اهل ارادت و اشتیاق ، مناجات محبان خداوند ، مناجات اهل توسل به خداوند ، مناجات نیازمندان به درگاه خدا ، مناجات عارفان ، مناجات اهل ذکر ، مناجات چنگ زنندگان به ریسمان الهى ، مناجات اهل زهد » . همان طور که ملاحظه مى کنید به فراخور حال هر انسانى مناجاتى با پروردگار عالمیان وجود دارد .
۵ - سرى به قبرستان باید زد تا بلکه این دل انسان که این قدر سر ناسازگارى گذاشته برگردد . اگر بتوان به محل غسل دادن مرده ها هم سرى بزنید بسیار در بیدارى انسان مؤثر است . بسیارى اوقات ما دچار غفلت مى شویم و نیاز به یک شستشو داریم تا پرده هاى غفلت از دل ما برداشته شود .
مطالعه بیشتر :
۱ - به کجا و چگونه ؟ محمد عالم زاده نورى
۲ - گناهان کبیره ، شهید دستغیب
۳ - به سوى خودسازى ، محمد تقى مصباح
۴ - منتهى الآمال ( در مورد زندگى ائمه )
۵ - سیره پیشوایان ، مهدى پیشوایى
ارجاعات :
1 - قال على ( ع ) ( ( ما جفت الدموع الا بقسوه القلوب و ما قست القلوب الا لکثره الذنوب ) ) ( بحار الأنوار ج ۶۷ ص ۵۵ )
2 - « لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فتقسو قلوبکم ، فان القلب القاسى بعید من الله » ( بحار الأنوار ، ج ۶۸ ، ص : ۲۸۱ )
3 - کافى ، ج ۲ ، ص ۴
4 - تحف العقول - ترجمه جعفرى ، نامه امیر مؤمنان به فرزندش امام حسن علیهما السلام ، ص ۵
5 - چهل حدیث امام خمینى ، حدیث سوم
7 - چهل حدیث امام خمینى ، حدیث سوم
جمع بندی:
پرسش:
برای این که اشک داشته باشیم، چه باید کرد؟
پاسخ:
به این نکات توجه بفرمایید
الف:مراقبه
اگر بر دروازه چشم و گوش و دهان و قلب قفلى بزنیم، و کنترل آن را به دست گیریم، آرام آرام قلبمان از ناخالصى ها پاک شده و خالص مى گردد. آن وقت آن قدر دل انسان نرم مى شود که با شنیدن احوالات بندگان خوب خدا و اهل بیت عصمت (علیهم السلام) به درد آمده و اشک و سوز دل ، انسان را فرا مى گیرد.
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند:
«مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ (1) اشک ها خشکیده نشد مگر به خاطر سنگدلى ها و قساوت قلب ها، و قلوب با قساوت نشد مگر به خاطر زیادى گناهان»
2.دورى از پر حرفى و بیهوده گویى
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی می فرمایند: «لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ تَقْسُو الْقَلْبَ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِي (2) هرکس طعامش زیاد شود بدنش بیمار و قلبش با قساوت مى شود.»
3. پرهیز از پرخوری
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه می فرمایند: «إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ الْمَطْعَمِ فَإِنَّهُ يَسُمُ الْقَلْبَ بِالْقَسْوَةِ (3) از زيادى غذا بپرهيزيد ؛ چرا كه نشان قساوتْ بر دل می نهد»
مراد از کم خورى آن است که انسان به حدى بخورد که از پر خورى مریض نشود و بدنش بیمار نگردد پس اگر از افراط در کم خورى هم کسى مریض شود، مذموم و نکوهیده مى باشد؛ به هرحال بدن ، چون مرکب پرواز روح است، باید قوى و چالاک باشد غذاهاى مقوى بخورد، و در حالی که هنوز اشتها دارد، از غذا خوردن دست بکشد.
4- از ادعیه و کلام امامان معصوم (علیهم السلام) نباید به سادگى گذشت؛ چرا که سرشار از معرفت است، و در بیدارى دل بسیار تأثیر گذار. یک نمونه از این ذخایر معنوى مناجات خمسه عشر (مناجات پانزده گانه ) از امام سجاد (علیه السلام) است شامل: «مناجات توبه کنندگان، مناجات شِکوه داران، مناجات ترسناکان، مناجات امیدواران، مناجات مشتاقان حق، مناجات شکر گزاران، مناجات اهل طاعت خدا، مناجات اهل ارادت و اشتیاق، مناجات محبان خداوند، مناجات اهل توسل به خداوند، مناجات نیازمندان به درگاه خدا، مناجات عارفان، مناجات اهل ذکر، مناجات چنگ زنندگان به ریسمان الهى، مناجات اهل زهد » همان طور که ملاحظه مى کنید به فراخور حال هر انسانى مناجاتى با پروردگار عالمیان وجود دارد.
5- یاد مرگ
سرى به قبرستان باید زد تا بلکه این دل انسان که این قدر سر ناسازگارى گذاشته برگردد. اگر بتوان به محل غسل دادن مرده ها هم سرى بزنید بسیار در بیدارى انسان مؤثر است، بسیارى اوقات ما دچار غفلت مى شویم و نیاز به یک شستشو داریم، تا پرده هاى غفلت از دل ما برداشته شود.
6-تلاوت قرآن
قرآن نور و نامه محبوب است و به هیچ وجه از آن نباید غافل شد و قرائت آن زنگار دل را مى زداید.
البته نباید تصور کرد که اگر اشک بود مشکلى نیست، و اگر نبود، معلوم است که مشکلى در کار است؛ زیرا ملاک قبولى اعمال - که در قرآن هم آمده - تقوى است . خداوند در قرآن فرموده «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ (4)
خدا فقط از پرهيزكاران مى پذيرد.»، و نفرموده «إنما یتقبل الله من الباکین» (گریه کنندگان ). نمى گوییم اشک و آه لازم نیست، اما مى خواهم بگویم اصل، تقوى است، اگر اشک و آه همراه با تقوى بود، اکسیر است وگرنه اشک بدون تقوى تاثیرى ندارد. بنابراین نباید رتبه اول را به اشک داد، بلکه رتبه اول براى تقوى می باشد.
پی نوشت:
1.ابن بابويه، محمد بن على،علل الشرائع، كتاب فروشى داورى، قم، 1385 ش / 1966 م،ج1،ص81
2.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق،ج68،ص281.
3.ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عدة الداعي و نجاح الساعي، دار الكتب الإسلامي، 1407 ق،ص114.
4.مائده/27.