جمع بندی پیامبر و حضرت مهدی مرگشان طبیعی ست یا شهادت ؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیامبر و حضرت مهدی مرگشان طبیعی ست یا شهادت ؟

سلام ممنون از پاسخگویی سریعتون به سوالات مطرح شده
لطفا یکی از کارشناسان مورد تاییدتون بهم بگه
1ـ وفات پیامبر مرگ طبیعی بوده یا شهادت؟
2ـ اگه مرگ طبیعی بوده پس این نقل که یک پیرزن یهودی ایشان را شهید کرده از کجا آمده که در بین بعضی از مردم و حتی متدینین متداول است؟ و اگر شهادت بوده چرا در تقویم جمهوری اسلامی وفات قید شده نه شهادت؟ چون عده ای میگویند شأن مرگ معصوم جز شهادت نیست پس مرگ پیامبر حتما شهادت بوده و از طرفی عده ای می گویند خدا اجازه شهید کردن پیامبر را به هیچیک از دشمنانش نداد تا قدرت خود بر حفظ پیامبرش را به همه اثبات کند، کدام استدلال از نظر روایی و تاریخی درست است؟
سوالهای بعدیم درباره وفات حضرت مهدی و ائمه ای است که رجعت میکنند:
3ـ آیا در احادیث چیزی از نحوه ی وفات امام زمان وجود دارد ؟ یعنی آیا ذکر شده که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا می روند یا شهید میشوند؟ چون قبلا از مردم شنیده بودم اولین قطره خون حضرت مهدی که به زمین بریزد قیامت بپا می شود اما با خواندن بحث رجعت در سایت شما فهمیدم زمان وفات حضرت مهدی امام حسین حاضرند و مراسم کفن و دفنشان را برعهده دارند زیرا قبلا رجعت کرده اند پس با وفات حضرت مهدی قیامت بپا نمیشود اما این سوال پیش می آید که آیا مرگ ایشان شهادت است یا مرگ طبیعی؟
4ـ اگر شهادت است در احادیث درباره قاتل ایشان چه مشخصاتی ذکر شده چون از مردم شنیده ام یک پیرزن قاتل ایشان است؟
5 ـ از طرفی اگر شهید میشوند منتقم خون ایشان همان امام حسین اند که مسئول کفن و دفن ایشان هم هستند ؟
6ـ اصلا در حکومت عدل جهانی چگونه چنین جنایتی رخ خواهد داد؟مگر نمیگویند که زمین در آن دوران پر از عدل و داد شده و همه ی اهل زمین در آٔن دوران صالح شده اند و حتی میگویند چنان بینشان اعتماد و صمیمیت هست که هرکس از جیب دیگری فقط به قدر نیازش برمیدارد؟7
7ـ به علاوه در هر کدام از دو صورت وفات حضرت مهدی،چه شهادت باشد چه مرگ طبیعی آیا دوباره در حکومت حضرت علی که پس از حکومت امام حسین رخ می دهد و در سایت شما خواندم بسیاری از صالحان در عصر رجعت حضرت علی رجعت می کنند از جمله پیامبر، حضرت مهدی هم رجعت میکنند ؟ یعنی آیا در احادیث برای ایشان هم رجعت ذکر شده؟
8ـ و اصلا چگونه رجعت یک امام به پایان میرسد و امام دیگر رجعت میکند ؟یعنی مثلا پس از وفات امام حسین امام علی رجعت می کنند ؟
9ـ و اصلا وفات مجدد خود امام حسین و دیگر ائمه رجعت کننده،پس از رجعتشان شهادت است یا مرگ طبیعی ؟
10ـ اصولا همه ی ائمه رجعت می کنند؟یا فقط تعدای؟اگر فقط تعدادی،کدامشان و به چه ترتیب زمانی ای؟
ـ11و اگر همه رجعت میکنند آیا همگی هم تک تک حکومت تشکیل می دهند یا بعضی فقط در زمان حکومت دیگر ائمه،مثلا حضرت امام علی یا امام حسین،در کنارشان حضور دارند و به آنها کمک می کنند؟
12ـ ممنون میشم درباره رجعت 2گانه یا چندگانه حضرت علی هم توضیحاتی بدید و فرق این رجعتها و زمانشان را طبق احادیث توضیح بدین وا ینکه اصلا چه ضرورتی برای این رجعتهای چندگانه در احادیث ذکر شده و یا استدلال عقلانیش چیست؟مگر نمیشود حضرت علی تمام اقداماتشان را در همان یک مرتبه رجعت انجام دهند مثل ائمه ی دیگر؟

با نام الله





کارشناس بحث: استاد صدیق

sara.e;407028 نوشت:
1ـ وفات پیامبر مرگ طبیعی بوده یا شهادت؟
2ـ اگه مرگ طبیعی بوده پس این نقل که یک پیرزن یهودی ایشان را شهید کرده از کجا آمده که در بین بعضی از مردم و حتی متدینین متداول است؟ و اگر شهادت بوده چرا در تقویم جمهوری اسلامی وفات قید شده نه شهادت؟ چون عده ای میگویند شأن مرگ معصوم جز شهادت نیست پس مرگ پیامبر حتما شهادت بوده و از طرفی عده ای می گویند خدا اجازه شهید کردن پیامبر را به هیچیک از دشمنانش نداد تا قدرت خود بر حفظ پیامبرش را به همه اثبات کند، کدام استدلال از نظر روایی و تاریخی درست است؟

باسلام
در مورد نحوه وفات حضرت رسول صلوات الله علیه و آله تقریبا دیدگاه تمام مسلمانان و سیره نویسان بر این است که حضرت در سال دهم هجری به دنبال تب شدیدی که داشتند، به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. در این نقلها، انچه مسلم است این است که حضرت در میدان نبرد، بوسیله شمشیر یا سم به شهادت نرسیدند. اما در برخی نقلها هست که وفات ایشان به علت آثار و عوارض سمی بوده که چند سال قبل در جنگ خیبر توسط زنی یهودی، به ایشان خورانده شده بود. مسعودی از مورخان قرن چهارم در کتاب تنبیه و الاشراف این واقعه را به این صورت نقل میکند:
در همين جنگ پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم بوسيله شانه گوسفندى كه زينب يهودى دختر حارث و زن سلام بن مشكم يهودى باو هديه كرده بود مسموم شد. وى پرسيده بود: پيغمبر صلى الله عليه و سلم كدام قسمت گوسفند را بيشتر دوست دارد؟ و بدو گفته بودند شانه را و او زهر بيشتر بشانه زد و همه گوسفند را زهرآگين كرد و آنرا بنزد پيغمبر آورد و همينكه پيش روى او صلى الله عليه و سلم نهاد شانه را برگرفت و گازى از آن بزد و مزه آنرا نپسنديد. بشر بن براء بن معرور انصارى از بنى سلمه از خزرج، نيز با وى بود و او نيز مانند پيغمبر صلى الله عليه و سلم از آن برگرفت ولى بشر آنرا بخورد اما پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم آنرا از دهان برون كرد و گفت: «اين استخوان بمن ميگويد كه زهرآگين است.» وقتى آن زن را بخواست وى اعتراف كرد. پرسيد: چرا اين كار را كردى؟
گفت: «ميدانى با قوم من چه كرده ‏اى؟ با خودم گفتم اگر پيغمبر است خبر خواهد يافت و اگر پادشاه است من و قومم از او آسوده ميشويم.» و پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم از او درگذشت. اما وقتى بشر از همان لقمه كه خورده بود بمرد پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم او را بكشت.
پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم در مرضى كه از همان درگذشت وقتى مادر بشر بن براء بعيادت او آمده بود گفت «مادر بشر! حالا ميفهمم كه ابهرم از همان لقمه كه در خيبر با پسر تو خوردم قطع شده است.» بطورى كه سلمة بن فضل از محمد بن اسحاق از مروان بن عثمان بن ابى سعيد بن معلى نقل كرده مسلمانان عقيده داشتند پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم كه خدايش به پيغمبرى برترى داده بود شهيد مرده است.
مسعودى گويد ابو عبيد قاسم بن سلام در كتاب غريب الحديث آورده كه او صلى الله عليه و سلم فرموده بود: «تأثير لقمه خيبر هر ساله عود ميكرد و حالا ابهر مرا قطع كرد». ابو عبيد در توضيح اين سخن آورده‏است كه ابهر رگى است در داخل پشت كه قلب بدان پيوسته است و چون ببرد زندگى نماند.(ترجمه،متن،ص:237)
همانطور که در این نقل مشخص است و در طبقات الکبری(ترجمه،ج‏8،ص:325) و تاریخ یعقوبی(ترجمه،ج‏1،ص:416) و برخی سیره های دیگر بیان شده، حضرت به صورت مستقیم بوسیله سم از دنیا نرفتند بلکه اثر آن سم، که تنها مقداری از گوشت الوده را میل فرموده بودند، بعد از جنگ خیبر تا هنگام وفات در بدن ایشان بوده و به صورت تدریجی ایشان را می آزرد تا اینکه اثر نهایی خود را گذارد.
بنابراین مشخص میشود که منشأ این سخنان و شهید دانستن حضرت به این اعتبار است. اما اینکه چرا اگر بوسیله سم از دنیا رفته اند، ایشان را شهید نمی نامند، نیز شاید به دو دلیل باشد:
اولا: اعتبار این نقلها چندان معلوم نیست. در کتابهای اصیل حدیثی شیعه نیز وجود ندارد
ثانیا: شاید به این جهت باشد که بعد از ان واقعه، چند سال گذشت و اثر سم، سریعا در ایشان تأثیر نداشت.

sara.e;407028 نوشت:
آیا در احادیث چیزی از نحوه ی وفات امام زمان وجود دارد ؟ یعنی آیا ذکر شده که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا می روند یا شهید میشوند؟ چون قبلا از مردم شنیده بودم اولین قطره خون حضرت مهدی که به زمین بریزد قیامت بپا می شود اما با خواندن بحث رجعت در سایت شما فهمیدم زمان وفات حضرت مهدی امام حسین حاضرند و مراسم کفن و دفنشان را برعهده دارند زیرا قبلا رجعت کرده اند پس با وفات حضرت مهدی قیامت بپا نمیشود اما این سوال پیش می آید که آیا مرگ ایشان شهادت است یا مرگ طبیعی؟

در مورد نحوه رحلت حضرت بقیه الله الاعظم عج، دو احتمال وجود دارد. در روایات نیز مویدهایی در این زمینه وجود دارد.
بیشتر روایات موید این احتمال است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا میروند. امّ سلمه از پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلم نقل می کند:
مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه است ... و او در میان مردم به سنّت پیامبرشان عمل می کند. پس هفت سال درنگ می کند و آن گاه از دنیا می رود و مسلمانان بر او نماز می گزارند»(بحارالانوار، ج 51، ص 104، ح39.)
البته در مقابل، دسته ای دیگر از نقل ها موید این هستند که ایشان به شهادت از دنیا رفته اند. در روایتی از امام حسن مجتبی علیه السلام، نقل شده:«به خدا سوگند، پیامبر خدا با ما پیمان بسته است که این امر (یعنی امامت) را دوازده تن از فرزندان علی و فاطمه به دست خواهند گرفت و هیچ کدام از ما نیست، مگر این که مسموم یا کشته می شود»(بحار الانوار، ج 27، ص 217، ح 19.) مشابه این مضمون از امام صادق و امام رضا علیهما السلام نیز نقل شده است. به صورت صریح تر نقلی نیز وجود دارد که به نحوه و کیفیت شهادت حضرت نیز اشاره دارد. در کتاب الزام الناصب به نقل از سید محمود کاظمی در کتاب تفريج الكربة في إثبات الرجعة مطلبی نقل شده است. بر اساس این نقل، زمانی که زمان حکومت حضرت حجت به 59 سال میرسد، امام حسین ع به همراه یاران شهید خویش و ملائکه نصر و شعث که در مرقد ایشان حضور دارند رجعت میکنند. در سال هفتادم حکومت امام زمان، زنی از بنی تمیمبه نام سعیده از بالای بام، سنگ بزرگی را بر سر حضرت که در حال عبور از مسیری بودند را پرتاب میکند و حضرت بر اثر آن به شهادت میرسند. پس از ان، امام حسین علیه السلام امر کفن و دفن ایشان را انجام میدهند و مابقی قضایا.(الزام الناصب، ج2 ص 139)
این دو نقلی بود که در این زمینه وجود داشت، ولی با این حال باید توجه کرد که همانقدر که کیفیت وفات حضرت نیز همانند مابقی وقایع زمان ظهور و اموری که در آخر الزمان روی میدهد،از ابهام شدید رنج میبرد و روایات و نقلهایی که در این زمینه وجود دارد نیز دچار ضعف هایی است. به همین جهت، در کنار اذعان و اطمینان به اصل واقعه ظهور از تکیه کردن به نقلهایی که در مورد کیفیتهای این وقایع وجود دارد پرهیز کرد. البته نقلی که متضمن بیان شهادت حضرت بود نیز از سوی اندیشمندان با ایرادهایی مواجه شده است. برخی همانند شهدی صدر معتقدند که این مطلب، مرسله است و نه سند آن روشن است و نه امامی که این مطلب از وی نقل شده است. بنابراین شهادت حضرت با این نقل اثبات نمیشود.(تاریخ مابعدالظهور، محمد باقر صدر، ص 881 -884)
بنابراین، مطلبی که با اطمینان بیشتری میتوان از این نقل ها برداشت کرد که حضرت به مرگ طبیعی از دنیا میروند و شهادت ایشان با سم یا شمشیر یا هر وسیله دیگری قول بدون دلیلی است.

sara.e;407028 نوشت:
اگر شهادت است در احادیث درباره قاتل ایشان چه مشخصاتی ذکر شده چون از مردم شنیده ام یک پیرزن قاتل ایشان است؟

این نقل در مطلب قبل بیان شد.

sara.e;407028 نوشت:
از طرفی اگر شهید میشوند منتقم خون ایشان همان امام حسین اند که مسئول کفن و دفن ایشان هم هستند ؟

همانطور که گفته شد، تنها نقلی که به شهید شدن حضرت اشاره دارد، نقل الزام الناصب است که با چشم پوشی از ضعف سندی و ارسال آن، اشاره ای به انتقام امام حسین علیه السلام از قاتل حضرت در آن نشده است.

sara.e;407028 نوشت:
اصلا در حکومت عدل جهانی چگونه چنین جنایتی رخ خواهد داد؟مگر نمیگویند که زمین در آن دوران پر از عدل و داد شده و همه ی اهل زمین در آٔن دوران صالح شده اند و حتی میگویند چنان بینشان اعتماد و صمیمیت هست که هرکس از جیب دیگری فقط به قدر نیازش برمیدارد؟7

از دقت شما ممنون، اما بر فرض ایشان به شهادت برسند، باز هم اشکالی وارد این اعتقاد ما نیست که حکومت حضرت حجت علیه السلام، حکومت عدل سراسری و جهانی است. زیرا در مورد ظلم و ستم در آن دوران، تنها مطلبی که قابل اثبات است این است که در ان حکومت از جانب حکومت به کسی ظلم نمیشود و به جهت، قضاوت ایشان با علم خویش، کسی نمیتواند به کسی ظلم کند مگر اینکه حضرت با علم خدادای خویش و بدون نیاز به بینه و شاهد، به قضاوت میپردازند و هیچ ظلمی بی پاسخ نمیماند. در میان مومنان نیز، رابطه صمیمی زیادی وجود دارد و به حدی با هم صمیمی و ندار هستند که دیگر فقیری باقی نمیماند تا از سهم خود از زکات ارتزاق نماید. با این حال، شیطان کماکان زنده است و هنوز زمان مرگ او فرانرسیده است و مردم آن دوران نیز مکلف هستند. از این امور مشخص میشود که زمینه گناه و فساد هنوز وجود دارد ولی این گناه و فساد به خاطر حضور قدرت مطلق حضرت به صورت سراسری و اجتماعی نیست و نهایتا فردی و در قالب گروه های کوچک ممکن است روی دهد. بنابراین، برفرض که ایشان به شهادت برسد، شهادت ایشان نقضی بر حکومت جهانی ایشان وارد نمیکند.

[=times new roman]

sara.e;407028 نوشت:
به علاوه در هر کدام از دو صورت وفات حضرت مهدی،چه شهادت باشد چه مرگ طبیعی آیا دوباره در حکومت حضرت علی که پس از حکومت امام حسین رخ می دهد و در سایت شما خواندم بسیاری از صالحان در عصر رجعت حضرت علی رجعت می کنند از جمله پیامبر، حضرت مهدی هم رجعت میکنند ؟ یعنی آیا در احادیث برای ایشان هم رجعت ذکر شده؟

قبل از بیان جواب این پاسخها، خوب است آشنایی مختصری با رجعت داشته باشیم و آنگاه اگر سوالی باقی ماند پاسخ دهیم.
رجعت از عقائد معروف شيعه است و بر اساس این عقیده، بعد از ظهور مهدى علیه السلام و در آستانه رستاخيز گروهى از مؤمنان خالص و كفار و طاغيان بسيار شرور به اين جهان بازمى‏ گردند، گروه اول مدارجى از كمال را طى مى‏كنند، و گروه دوم كيفرهاى شديدى مى‏بينند. این مسئله که نشانه قدرت خداوند است، مورد اتفاق نظر علمای شیعه است به حدی که اهل سنت، شیعیان و علمای آنان را با این اعتقاد میشناختند و از دیگران تشخصیص میداند.(سفينة البحار" جلد 1 صفحه 511 )
البته رجعت در میان ادیان گذشته نیز سابقه داشته است و قران کریم به چند مورد از این وقایع اشاره دارد. جریان زنده شدن پیامبری از بنی اسرائیل پس از مرگ صد ساله اش که در ایه 259 سوره بقره به آن اشاره شده؛ داستان زنده شدن اصحاب کهف پس از مرگ سیصد ساله خویش که در آیه 243 بقره اشاره شده و نیز زنده شدن دوباره گروهی از بنی اسرائیل که به دنبال درخواست نابجای رویت خداوند با چشم سر مرده بودند و در ایه 55 و 56 بقره به آنها اشاره دارد از جمله موارد رجعتی است که در ادیان سابق، سابقه داشته است. بعلاوه، بحث رستاخیز و زنده شدن دوباره مردگان نشانه دیگری از همین امکان و قابلیت این امر برای روی دادن است. احادیثی نیز که در مورد رجعت بیان شده، در حد تواتر است. و روایات زیادی به بیان اصل و کیفیت آن اشاره دارد.(عقائد الامامیه، مظفر، ص 71)

حکمت رجعت
البته این عمل نیز همانند سایر افعال خداوند متعال دارای حکمت و دلیلی هست. همانطور که بیان شد و روایتی از امام صادق علیه السلام نیز همین مطلب را میرساند، رجعت امری عمومی نیست و تنها برای گروه خاصی از بندگان روی میدهد.(بحار الانوار، ج53 ص 39) بر این اساس، گروهى از مؤمنان خالص كه در مسير تكامل معنوى با موانع و عوائقى در زندگى خود روبرو شده‏اند و تكامل آنها ناتمام مانده است حكمت الهى ايجاب مى‏كند كه سير تكاملى خود را از طريق بازگشت مجدد به اين جهان ادامه دهند، شاهد و ناظر حكومت جهانى حق و عدالت باشند و در بناى اين حكومت شركت جويند، چرا كه شركت در تشكيل چنين حكومتى از بزرگترين افتخارات است. و بعكس گروهى از منافقان و جباران سرسخت علاوه بر كيفر خاص خود در رستاخيز بايد مجازاتهايى در اين جهان، نظير آنچه اقوام سركشى مانند فرعونيان و عاد و ثمود و قوم لوط ديدند ببينند، و تنها راه آن رجعت است.[=times new roman]با وجود اثبات اصل وقوع رجعت در آخرالزمان، کیفیت آن در ایات قران کریم بیان نشده است و روایات مربوط به این مطلب نیز در این زمینه ابهام هایی دارد.

رجعت و ظهور
البته نباید رجعت را با ظهور اشتباه گرفت، گرچه زمان این دو یکی است و رجعت با خصوصیاتی که گفته شد،در زمان ظهور امام زمان روی میدهد، اما این به آن معنا نیست که رجعت همان ظهورحضرت ولی عصر است. توضیح اینکه:
[=times new roman]ر[=times new roman]جعت عبارت است از بازگشت گروهى از مؤ منان خالص و سردمداران كافر كه از دنيا رفته اند، به عالم دنیا، تا گروه اول به عزت نائل شوند و گروه دوم به ذلت دنيوى برسند، اين معنا با ظهور امام دوازدهم (عليه السلام )، متفاوت است ، چرا كه ظهور در فرهنگ شيعه آن است كه امام دوازدهم، پس ‍ از غيبت بسيار طولانى آنگاه كه جهان پر از ظلم و ستم شود، ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
رجعت و ظهور در يك جهت اشتراك دارند و آن اينكه هر دو در آخرالزمان و قبل از قيامت اتفاق مى افتد، اما تفاوت آنها در این است که خداوند براى بر چيدن ريشه هاى ظلم و ستم و ايجاد عدالت در روى زمين ، ولى خويش را پس از غيبتى طولانى ، آشكار مى سازد. ولى رجعت آن است كه در هنگام ظهور، براى يارى حضرتش و نيز استمرار حاكميت حق بعد از برقرارى عدالت ، خداوند گروهى از مؤ منان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا باز مى گرداند تا براى يارى وى بشتابند. مؤ منانى كه ساليان درازى انتظار فرجش را مى كشيدند، ولى قبل از ظهور و رؤ يت حضرتش ، ديده از جهان فرو بستند. در همان هنگام است كه برخى پيامبران الهى و ائمه اطهار(عليهم السلام )، و مؤ منان صالح به دنيا بر مى گردند تا شاهد اعتلاى كلمه اسلام در روى زمين باشند.

[=times new roman]زمان رجعت
حكمت الهى بر اين تعلق گرفته است كه ، زمان دقيق برخى از وقايع كه در آينده اتفاق مى افتد و در سرنوشت مردم و جهان مؤ ثر است ، مشخص ‍ نگردد، همانند معاد و ظهور حضرت ولى عصر، عليه السلام . از اين جمله است رجعت كه نمى توان تاريخ دقيق آن را با ذكر سال و ماه و روز معين نمود. هنگام رجعت ، گروهى از انبيا و امامان معصوم ، عليهم السلام ، به دنيا بر مى گردند. برخى حضرت را يارى مى دهند و برخى ديگر از ظهور به مدت طولانى بر روى زمين حكومت صالحان را تشكيل خواهند داد.

رجعت کنندگان
در برخى روايات بطور كلى معيار و ملاك رجعت كنندگان ، ايمان خالص ‍ ((و شرك محض )) بر شمرده شده از افراد و مصاديق آنها سخنى به ميان نيامده است . اما در پاره اى از روايات بطور مشخص و تفصيلى معيار و ملاك آنانكه به دنيا بر مى گردند بيان شده اند.

رجعت همه پيامبران
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
[=times new roman]خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد جز آنكه همه آنان را به دنيا بر مى گرداند تا در ركاب امير مؤ منان على ابن ابى طالب ، عليه السلام ، جنگ كنند.[=times new roman](مختصر البصائر، ص 111)

رجعت ائمه اطهار(عليهم السلام)
رواياتى كه ملاك رجعت كنندگان را ايمان محض عنوان كرده اند بطور قطع شامل ائمه اطهار، عليهم السلام ، مى شوند، ولى در برخى ادعيه نيز بطور صريح رجعت آنان بيان شده است. همانطور که در زیارت جامعه کبیره ایشان را صاحب رجعت میدانیم و به این مطلب اقرار و اعتراف میکنیم.«من به شما اعتراف مى كنم و ايمان به بازگشت شما دارم و رجعت شما را تصديق مى نمايم و منتظر امر شما و چشم به راه دولت شمايم»
امام صادق (علیه السلام)در مورد رجعت امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:
اولين كسى كه در رجعت بر مى گردد حسين بن على ، عليه السلام ، است او در زمين چهل سال مى ماند تا آنكه ابروهايش بر چشمانش بيفتد.(مختصر البصائر، ص 91)
روايات متعددى در مورد رجعت حضرت على(علیه السلام) وجود دارد، برخى روايات از آن حضرت به دابة الارض تعبير شده و در برخى روايات وقايع شگفت انگيزى را به ايشان نسبت داده اند.
اميرالمومنين(عليه السلام) مى فرمايند:
براى من رجعتى پس از رجعتى و بازگشتى پس از بازگشتى است ، براى من رجعتهاست ، براى من بازگشتهاست ... من دابة الارض هستم من صاحب عصا و ميسم هستم .

اصحاب پيامبران
در برخى روايات از اصحاب پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، و برخى پيروان پيامبران ديگر، به عنوان رجعت كنندگان ياد شده است .
بر اساس اين روايات سلمان ، مقداد، جابر، مالك اشتر، ابودجانه ، عمران بن اعين ،... و مومن آل فرعون و يوشع بن نون از پيروان حضرت موسى ، عليه السلام ، و اصحاب كهف از رجعت كنندگان مى باشند.

شهدای کربلا
در حديثى از امام باقر، عليه السلام ، مى خوانيم كه شهداى كربلا، به ويژه سالار شهيدان حسين بن على عليه السلام ، به دنيا بر مى گردد و داراى حكومت طولانى روى زمين خواهد بود.(بحارالانوار، ج 45 ص 81)

دولت کریمه
ساليان دراز مومنان و پارسايان در دعاهاى خويش زندگى در سايه دولت كريمه اهل بيت ، عليهم السلام ، را از خداى خويش طلب مى كردند، اين آرزو در رجعت محقق خواهد شد. و دولت الهى گسترده خواهد شد و به دست با كفايت امامان معصوم ، عليهم السلام ، بخصوص امام على ، عليه السلام ، و امام حسين ، عليه السلام ، عدالت در سرتاسر گيتى طنين انداز خواهد شد.
روايات متعددى در مساءله حكومت ائمه اطهار، عليهم السلام ، وارد شده كه همگى حكايت از طولانى بودن سيطره سياسى اهل بيت ، عليهم السلام ، در كره زمين دارند، ولى در اين زمينه كه هر يك از آنان چند سال حكومت خواهد كرد روايات مختلفى وجود دارد، برخى روايات مدت حكومت پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، را پنجاه هزار سال ،مدت حكومت اميرالمومنين على ، عليه السلام ، را چهل هزار سال و بالاخره زمان خلافت امام حسين ، عليه السلام ، را چهل هزار سال تعيين كرده اند.(رجعت، محمد رضا ضمیری)

[=times new roman]

[=times new roman]

sara.e;407028 نوشت:

8ـ و اصلا چگونه رجعت یک امام به پایان میرسد و امام دیگر رجعت میکند ؟یعنی مثلا پس از وفات امام حسین امام علی رجعت می کنند ؟
9-و اصلا وفات مجدد خود امام حسین و دیگر ائمه رجعت کننده،پس از رجعتشان شهادت است یا مرگ طبیعی ؟
10ـ اصولا همه ی ائمه رجعت می کنند؟یا فقط تعدای؟اگر فقط تعدادی،کدامشان و به چه ترتیب زمانی ای؟
ـ11و اگر همه رجعت میکنند آیا همگی هم تک تک حکومت تشکیل می دهند یا بعضی فقط در زمان حکومت دیگر ائمه،مثلا حضرت امام علی یا امام حسین،در کنارشان حضور دارند و به آنها کمک می کنند؟

در مورد این بخش نیز، مطالبی که در کتابهای مربوط به حوادث آخر الزمان است، دارای ابهام می باشد. در نقلی که در کتاب الزام الناصب وجود دارد به قسمتی از این سوالات پاسخ داده شده است،هرچند به همان دلیلی که در پست قبلی بیان شد، چندان نمیتوان به این نقل اعتماد کرد.
بر اساس این نقل، امام حسین در سالهای انتهایی حکومت امام زمان رجعت میکند و در سال هفتادم حکومت ایشان، پس از رحلت حضرت، امام حسین ع به مبارزه با دشمنان خویش و کسانی که در کربلا با ایشان به جنگ پرداخته بودند، می پردازند. وقتی این جنگ طولانی و شدید میشود، حضرت علی ع برای نصرت و یاری امام حسین ع رجعت میکند و دشمنان دین را از بین میبرد. ایشان با امام حسین ع سیصد و نه سال می مانند و در این زمان بوسیله ضربت شمشیری از دنیا میروند. پس از آن، امام حسین ع حدود 50 هزار سال باقی میمانند و حکومت میکنند و در آن پیر میشوند و آثار کهولت سن در ایشان آشکار میشود. پس از آن، امیر المومنین دوباره رجعت میکند و در این دوره، 4 یا 6 یا 10 هزار سال بنابر اختلاف روایات حکومت میکند.(الزام الناصب، ج2 ص 139-140)در این دوره، رسول الله و امیرالمومنین و مابقی ائمه حتی امام زمان باز میگردند و به قتال با لشکریان کفر و شرک میپردازند. ابلیس در این جنگ از بین میروند و دیگر گناه و نافرمانی بر روی زمین روی نمیدهد.
بعد از این دوره، به میزانی که خداوند بخواهد، حکومت صالحان و ائمه ادامه دارد تا اینکه زمان قیامت کبری و رستاخیز سر میرسد و در این هنگام، خداوند متعال، رسول خاتم و خاندانش را به اسمان میبرد و مردم تا چهل روز بدون حجت و معصوم باقی میمانند و امورشان به هرج و مرج کشیده میشود تا اینکه در سپس سور اسرافیل دمیده میشود.(همان)

sara.e;407028 نوشت:
12ـ ممنون میشم درباره رجعت 2گانه یا چندگانه حضرت علی هم توضیحاتی بدید و فرق این رجعتها و زمانشان را طبق احادیث توضیح بدین وا ینکه اصلا چه ضرورتی برای این رجعتهای چندگانه در احادیث ذکر شده و یا استدلال عقلانیش چیست؟مگر نمیشود حضرت علی تمام اقداماتشان را در همان یک مرتبه رجعت انجام دهند مثل ائمه ی دیگر؟

در مورد رجعتهای دوگانه امیرالمومنین نکاتی در پستهای قبل بیان شد. احادیث هرچند در مورد اصل اینکه ایشان دو رجعت دارند اتفاق نظر دارد ولی در مورد کیفیت بازگشت ایشان ابهام زیادی دارند.
اما علت و حکمت دوبار بازگشت ایشان چه بوده و چرا دوبار باز میگردند، اطلاعات چندانی نداریم و تحلیل هایی نیز که ممکن ارائه شود، از حد گمان و ظن بیشتر نیست.

سلام و عرض ادب خدمت همکاران و کاربران گرامی
درباره اين موضوع در ميان نويسندگان و مورخان اختلاف مي باشد و بعضي از نويسندگان فقط به بيان اين جمله که مريض شد و از دنيا رفت اکتفاء کرده اند. و بعضي قائلند که حضرت مسموم شده و به شهادت رسيدند. که اکثرا هم همين قول دوم را قبول دارند.

در کتب تاريخي نقل شده است که يهوديان چندين مرتبه تصميم گرفتند که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به شهادت برسانند ولي هر مرتبه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ توسط جبرييل از اين توطئه آگاه مي شد و يهوديان به مقصود خود نمي رسيدند و در پايان جنگ خيبر نيز گروهي از بزرگان قوم يهود زينب دختر حارث را که از اشراف يهود بود و پدر خود حارث و برادر خود مرحب و شوهر خود سلام بن مشکم را از دست داده بود تحريک کردند تا شايد به مقصود خود که نابودي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و در نتيجه نابودي دين تازه تأسيس اسلام بود نايل شوند ولي اگر چه اين عمل نيز به شهادت آني و فوري آن حضرت منجر نشد ولي باعث مسموميت آن حضرت گرديد و در نهايت در درازمدت به شهادت آن حضرت انجاميد.
مورخ بزرگ «محمد بن عمر واقدي» در مغازي، واقعه رحلت پيامبر را چنين نقل مي کند:
چون رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ خيبر را گشود و آرام گرفت، زينب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بيشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زينب گوسفندي را کشت، و سپس زهر کشندة تب آوري را که با مشورت يهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به منزل خود آمد پس متوجّه زينب شد از او پرسيد، کاري داري؟ او گفت: اي ابوالقاسم! هديه اي برايت آورده ام ـ اگر چيزي را به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هديه مي کردند از آن مي خوردند و اگر صدقه بود از آن نمي خوردند ـ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستور فرمود تا هديه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آن گاه فرمود: نزديک بياييد و شام بخوريد! ياران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از گوشت بازو خوردند و «بُشْر بن براء» هم لرزيد. همين که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و بشر لقمه هاي خود را خوردند، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به ياران خود فرمود: از خوردن اين گوشت دست برداريد که اين بازو به من خبر مي دهد که مسموم است. و «بشر بن براء» گفت: اي رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همين يک لقمه فهميدم، و علّت آن که آن را از دهان بيرون نينداختم براي اين بود که خوراک شما را ناگوار نسازم، و چون شما لقمه خود را خورديد جان خودم را عزيزتر از جان شما نديدم. وانگهي اميدوار بودم که اين لقمه کشنده نباشد، بشر هنوز از جاي خود برنخاسته بود که رنگش مانند عباي سياه شد و يک سال بيمار بود و نمي توانست حرکت کند و بعد هم به همين علّت مرد. همچنين گفته اند که «بشر بن براء» هماندم مُرد و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پس از سه سال ديگر زنده ماندند.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زينب را فرا خواندند و پرسيدند: شانه و بازوي گوسفند را مسموم کرده بودي؟ گفت: چه کسي به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت آري. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: چه چيزي تو را به اين کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتي و بر قوم من رساندي آن چه رساندي. با خود گفتم اگر پيامبر باشد که خود گوشت به او خبر مي دهد که چه کرده ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص مي شويم.
در مورد سرنوشت زينب مطالب مختلفي نقل شده است. برخي از راويان گفته اند: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستور فرمود تا او را کشتند و برخي از راويان گفته اند: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ او را عفو فرمود. سه نفر هم دست بر طعام برده ولي چيزي از آن نخورده بودند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به اصحاب خود دستور داد تا خون بگيرند و آنها ميان سر خود را تيغ زدند و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم زير کتف چپ خود را خون گرفت و هم گفته اند که از پس گردن خود خون گرفت.
گويند: مادر بُشْر بن براء مي گفت: در مرضي که منجر به مرگ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شد به ديدنش رفتم رسول خدا تب شديدي داشت، پيامبر فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است بلا و سختي ما هم دو چندان است. مردم مي پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده ام، و حال آن که چنين نيست و خداوند آن بيماري را بر من مسلط نکرده است و اين ريشخندي شيطاني است. اين اثر لقمه اي است که من و پسرت خورديم، از آن روز بيماري در من ريشه دوانده است. تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزديک شده است. بنابراين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از دنيا رفت در حالي که شهيد بود... (محمد بن عمر واقدي، مغازي، ترجمه دکتر مهدوي دامغاني، نشر دانشگاهي، ج2، ص517 الي 519. )
علاوه بر «واقدي»، «ابن هشام»( ابن هشام، السيرهَ النبويّه، بيروت، دارالقلم، ج3، ص352) ، «طبري»( محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، دارالکتب العلميه، ج2، ص138) و «ابن اثير»( ابن اثير، الکامل في التاريخ، دارالاحياء التراث العربي، ج1، ص598ـ599؛ نويسنده در پاورقي اين کتاب اين واقعه را از قول ديگر مورّخان و محدثّان نيز نقل مي کند بعد از نقل اين مطلب که اين روايت از ابن اسحاق مي باشد مي گويد: بيهقي در کتاب دلايل النبوه اين مطلب را از طريق ابي نفره از جابر نقل مي کند. و عبدالرزاق در تأليف خود از معمر از زهري و ابن حجر در الفتح و مسلم در کتب خود و النووي در شرح مسلم و... اين حادثه را بيان مي کنند (رجوع شود به پاورقي کتاب الکامل في التاريخ، ج1، ص598 ) اين واقعه را نقل کرده اند ولي اين سه مورّخ بيان کرده اند که رسول خدا لقمه را بيرون انداختند و از آن گوشت چيزي تناول نکردند ولي آن زهر خطرناک به آب دهان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مخلوط شد و همين باعث شهادت آن حضرت گرديد. (ظاهراً اسناد اين سه مورخ از يک فرد و آن هم ابن اسحاق مي باشد).
«يعقوبي» مورّخ بزرگ ديگر جهان اسلام نيز اين جريان را در تاريخ خود ذکر مي کند ولي فقط به مسموميت آن حضرت اشاره مي کند ولي از شهادت آن حضرت سخن نمي گويد.( تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، ج1، ص416)
مورّخان و محدّثان شيعه نيز بيشتر به اين سمت رفته اند که علت مرگ رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همان گوشت مسمومي بوده است که زينب «دختر حارث» به آن حضرت خورانيده بود.
علامه مجلسي (ره) در کتاب «جلاء العيون» نقل مي کند که:
«در احاديث معتبر وارد شده است، آن حضرت به شهادت از دنيا رفت. چنان چه «صفار» به سند معتبر از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ روايت کرده است. (مجلسي، محمد باقر، جلاءُ العيون، ص82ـ83) مرحوم «ثقة الاسلام کليني» نيز در کتاب با ارزش «اصول کافي» به اصل توطئه از قول امام باقر ـ عليه السلام ـ اشاره مي کند. (کليني، اصول کافي؛ مجلسي، بحارالانوار، ج2؛ و در کتب ديگر خود در باره اين واقعه احاديثي نقل نموده است که دلالت بر شهادت آن حضرت دارند)
برخي از اخبار و نقل ها نيز حکايت از آن دارند که پيامبر گرامي اسلام توسط برخي منافقين در ميان مسلمين مسموم گرديده و به شهادت رسيدند.
در کتاب «فروغ ابديت» نيز بعد از نقل اين واقعه در پاورقي آمده است:
«معروف اين است که پيامبر در کسالت وفات خود مي فرمود : اين بيماري از آثار غذاي مسمومي است که آن زن يهودي پس از فتح براي من آورد. زيرا اگرچه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اولين لقمه را بيرون انداخت ولي آن زهر خطرناک با آب دهان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ کمي مخلوط شد و روي دستگاه هاي بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت.( سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، ج2، ص664)
مرحوم شيخ طوسي در كتاب تهذيب الأحكام مي‌نويسد :
محمد بن عبد الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) ... در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجري در حالي از دنيا رفت كه مسموم شده بود .( تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 6 - ص 2 )
و نيز مرحوم علامه حلي در كتاب المنتهي مي‌نويسد :
اما اين كه چه كسي و در چه زماني آن حضرت را سمّ داده است ، همانند بسيار ديگر از زواياي زندگي آن حضرت براي ما روشن نيست .( منتهى المطلب (ط.ق) - العلامة الحلي - ج 2 - ص 887 )
در نتيجه اين كه چه كسي پيامبر را سمّ داده و اين سمّ در چه زماني بوده است ، براي ما به صورت دقيق روشن نيست و تنها مي توان از مجموع آنچه بيان شد نتيجه گرفت که مرگ پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ طبيعي نبوده است و آن حضرت با شهادت از دنيا رفته است .

پرسش:
در مورد پیامبر(ص)سوالم این است که وفات ایشان به مرگ طبیعی بوده یا شهادت؟

پاسخ:
در مورد نحوه وفات حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله) تقریبا دیدگاه تمام مسلمانان و سیره نویسان بر این است که حضرت در سال دهم هجری به دنبال تب شدیدی که داشتند، به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. در این نقل ها، آنچه مسلم است این است که حضرت در میدان نبرد، بوسیله شمشیر یا سم به شهادت نرسیدند. اما در برخی نقلها هست که وفات ایشان به علت آثار و عوارض سمی بوده که چند سال قبل در جنگ خیبر توسط زنی یهودی، به ایشان خورانده شده بود.

مسعودی از مورخان قرن چهارم در کتاب تنبیه و الاشراف این واقعه را به این صورت نقل میکند:
در همين جنگ پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) بوسيله شانه گوسفندى كه زينب يهودى دختر حارث و زن سلام بن مشكم يهودى به او هديه كرده بود مسموم شد. وى پرسيده بود: پيغمبر (صلى الله عليه و سلم) كدام قسمت گوسفند را بيشتر دوست دارد؟ و بدو گفته بودند شانه را و او زهر بيشتر بشانه زد و همه گوسفند را زهرآگين كرد و آنرا به نزد پيغمبر آورد و همين كه پيش روى او (صلى الله عليه و سلم) نهاد شانه را برگرفت و گازى از آن بزد و مزه آنرا نپسنديد.

بشر بن براء بن معرور انصارى از بنى سلمه از خزرج، نيز با وى بود و او نيز مانند پيغمبر (صلى الله عليه و سلم) از آن برگرفت ولى بشر آنرا بخورد اما پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) آنرا از دهان برون كرد و گفت: «اين استخوان بمن ميگويد كه زهرآگين است.» وقتى آن زن را بخواست وى اعتراف كرد. پرسيد: چرا اين كار را كردى؟

گفت: «ميدانى با قوم من چه كرده ‏اى؟ با خودم گفتم اگر پيغمبر است خبر خواهد يافت و اگر پادشاه است من و قومم از او آسوده ميشويم.» و پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) از او درگذشت. اما وقتى بشر از همان لقمه كه خورده بود بمرد پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) او را بكشت.
پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) در مرضى كه از همان درگذشت وقتى مادر بشر بن براء به عيادت او آمده بود گفت «مادر بشر! حالا ميفهمم كه ابهرم(0) از همان لقمه كه در خيبر با پسر تو خوردم قطع شده است.» بطورى كه سلمة بن فضل از محمد بن اسحاق از مروان بن عثمان بن ابى سعيد بن معلى نقل كرده مسلمانان عقيده داشتند پيغمبر خدا (صلى الله عليه و سلم) كه خدايش به پيغمبرى برترى داده بود شهيد مرده است.

مسعودى گويد ابو عبيد قاسم بن سلام در كتاب غريب الحديث آورده كه او (صلى الله عليه و سلم) فرموده بود: «تأثير لقمه خيبر هر ساله عود ميكرد و حالا ابهر مرا قطع كرد». ابو عبيد در توضيح اين سخن آورده ‏است كه ابهر رگى است در داخل پشت كه قلب بدان پيوسته است و چون ببرد زندگى نماند.[1]
همانطور که در این نقل مشخص است و در طبقات الکبری[2] و تاریخ یعقوبی[3] و برخی سیره های دیگر بیان شده، حضرت به صورت مستقیم بوسیله سم از دنیا نرفتند بلکه اثر آن سم، که تنها مقداری از گوشت آلوده را میل فرموده بودند، بعد از جنگ خیبر تا هنگام وفات در بدن ایشان بوده و به صورت تدریجی ایشان را می آزرد تا اینکه اثر نهایی خود را گذارد.

بنابراین مشخص میشود که منشأ این سخنان و شهید دانستن حضرت به این اعتبار است.
اما اینکه چرا اگر بوسیله سم از دنیا رفته اند، ایشان را شهید نمی نامند، نیز شاید به دو دلیل باشد:
اولا: اعتبار این نقلها چندان معلوم نیست. در کتاب های اصیل حدیثی شیعه نیز وجود ندارد
ثانیا: شاید به این جهت باشد که بعد از آن واقعه، چند سال گذشت و اثر سم، سریعا در ایشان تأثیر نداشت.


[/HR](0).ابهر. [ اَ هََ ] (ع اِ) پشت . (منتهی الارب ). || رگیست در پشت به دل پیوسته . (منتهی الارب ) (مهذب الأسماء). رگ پشت به دل پیوسته . (خلاص نطنزی ). رگ جان . رگ هفت اندام . آورطی . آورتی
[1] . ترجمه تنبیه الاشراف، ص 237

[2] . (ترجمه طبقات الکبری،ج‏8،ص325

[3] . ترجمه تاریخ یعقوبی، ج1 ص 416


پرسش:
وفات امام زمان(عج) به مرگ طبیعی است یا به نحو شهادت. اگر شهادت است قاتل ایشان و منتقم خون حضرت کیست و اصولا چطور در حکومت عدل ایشان کسی میتواند حضرت را به شهادت برساند؟

پاسخ:
در مورد نحوه رحلت حضرت بقیه الله الاعظم (عج)، دو احتمال وجود دارد. در روایات نیز مویدهایی در این زمینه وجود دارد.
بیشتر روایات موید این احتمال است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا میروند. امّ سلمه از پیامبر خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) نقل می کند:
مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه است ... و او در میان مردم به سنّت پیامبرشان عمل می کند. پس هفت سال درنگ می کند و آن گاه از دنیا می رود و مسلمانان بر او نماز می گزارند. [1]
البته در مقابل، دسته ای دیگر از نقل ها موید این هستند که ایشان به شهادت از دنیا رفته اند. در روایتی از امام حسن مجتبی (علیه السلام)، نقل شده:«به خدا سوگند، پیامبر خدا با ما پیمان بسته است که این امر (یعنی امامت) را دوازده تن از فرزندان علی و فاطمه به دست خواهند گرفت و هیچ کدام از ما نیست، مگر این که مسموم یا کشته می شود»[2]

مشابه این مضمون از امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) نیز نقل شده است. به صورت صریح تر نقلی نیز وجود دارد که به نحوه و کیفیت شهادت حضرت نیز اشاره دارد. در کتاب الزام الناصب به نقل از سید محمود کاظمی در کتاب تفريج الكربة في إثبات الرجعة مطلبی نقل شده است. بر اساس این نقل، زمانی که زمان حکومت حضرت حجت به 59 سال میرسد، امام حسین (علیه السلام) به همراه یاران شهید خویش و ملائکه نصر و شعث که در مرقد ایشان حضور دارند رجعت میکنند. در سال هفتادم حکومت امام زمان(علیه السلام)، زنی از بنی تمیم به نام سعیده از بالای بام، سنگ بزرگی را بر سر حضرت(علیه السلام) که در حال عبور از مسیری بودند را پرتاب میکند و حضرت بر اثر آن به شهادت میرسند. پس از ان، امام حسین (علیه السلام) امر کفن و دفن ایشان را انجام میدهند و مابقی قضایا.[3]

این دو نقلی بود که در این زمینه وجود داشت، ولی با این حال باید توجه کرد که همان قدر که کیفیت وفات حضرت نیز همانند مابقی وقایع زمان ظهور و اموری که در آخر الزمان روی میدهد،از ابهام شدید رنج میبرد و روایات و نقل هایی که در این زمینه وجود دارد نیز دچار ضعف هایی است. به همین جهت، در کنار اذعان و اطمینان به اصل واقعه ظهور از تکیه کردن به نقل هایی که در مورد کیفیت های این وقایع وجود دارد پرهیز کرد. البته نقلی که متضمن بیان شهادت حضرت بود نیز از سوی اندیشمندان با ایرادهایی مواجه شده است. برخی همانند شهید صدر معتقدند که این مطلب، مرسله است و نه سند آن روشن است و نه امامی که این مطلب از وی نقل شده است. بنابراین شهادت حضرت با این نقل اثبات نمیشود.[4]

بنابراین، مطلبی که با اطمینان بیشتری میتوان از این نقل ها برداشت کرد که حضرت به مرگ طبیعی از دنیا میروند و شهادت ایشان با سم یا شمشیر یا هر وسیله دیگری قول بدون دلیلی است.
اما بر فرض ایشان به شهادت برسند، باز هم اشکالی وارد این اعتقاد ما نیست که حکومت حضرت حجت (علیه السلام)، حکومت عدل سراسری و جهانی است. زیرا در مورد ظلم و ستم در آن دوران، تنها مطلبی که قابل اثبات است این است که در آن حکومت از جانب حکومت به کسی ظلم نمیشود و به جهت، قضاوت ایشان با علم خویش، کسی نمیتواند به کسی ظلم کند مگر اینکه حضرت با علم خدادای خویش و بدون نیاز به بینه و شاهد، به قضاوت میپردازند و هیچ ظلمی بی پاسخ نمیماند.

در میان مومنان نیز، رابطه صمیمی زیادی وجود دارد و به حدی با هم صمیمی و ندار هستند که دیگر فقیری باقی نمیماند تا از سهم خود از زکات ارتزاق نماید. با این حال، شیطان کماکان زنده است و هنوز زمان مرگ او فرانرسیده است و مردم آن دوران نیز مکلف هستند. از این امور مشخص میشود که زمینه گناه و فساد هنوز وجود دارد ولی این گناه و فساد به خاطر حضور قدرت مطلق حضرت به صورت سراسری و اجتماعی نیست و نهایتا فردی و در قالب گروه های کوچک ممکن است روی دهد.
بنابراین، برفرض که ایشان به شهادت برسد، شهادت ایشان نقضی بر حکومت جهانی ایشان وارد نمیکند.



[/HR][1] . بحارالانوار، ج 51، ص 104، ح39.

[2] . بحار الانوار، ج 27، ص 217، ح 19

[3]. الزام الناصب، ج2 ص 139

[4]. تاریخ مابعدالظهور، محمد باقر صدر، ص 881 -884


پرسش:
لطفا نحوه رجعت و خصوصیات آنرا بیان کنید؟

پاسخ:
قبل از بیان جواب این سوالات، خوب است آشنایی مختصری با رجعت داشته باشیم و آنگاه اگر سوالی باقی ماند پاسخ دهیم.
رجعت از عقائد معروف شيعه است و بر اساس این عقیده، بعد از ظهور مهدى (علیه السلام) و در آستانه رستاخيز گروهى از مؤمنان خالص و كفار و طاغيان بسيار شرور به اين جهان بازمى‏ گردند، گروه اول مدارجى از كمال را طى مى‏كنند، و گروه دوم كيفرهاى شديدى مى‏بينند. این مسئله که نشانه قدرت خداوند است، مورد اتفاق نظر علمای شیعه است به حدی که اهل سنت، شیعیان و علمای آنان را با این اعتقاد میشناختند و از دیگران تشخصیص میداند.[1]

البته رجعت در میان ادیان گذشته نیز سابقه داشته است و قران کریم به چند مورد از این وقایع اشاره دارد. جریان زنده شدن پیامبری از بنی اسرائیل پس از مرگ صد ساله اش؛[2] داستان زنده شدن اصحاب کهف پس از مرگ سیصد ساله خویش[3] و نیز زنده شدن دوباره گروهی از بنی اسرائیل که به دنبال درخواست نابجای رویت خداوند با چشم سر مرده بودند[4] از جمله موارد رجعتی است که در ادیان سابق، سابقه داشته است. بعلاوه، بحث رستاخیز و زنده شدن دوباره مردگان نشانه دیگری از همین امکان و قابلیت این امر برای روی دادن است. احادیثی نیز که در مورد رجعت بیان شده، در حد تواتر است. و روایات زیادی به بیان اصل و کیفیت آن اشاره دارد. [5]

حکمت رجعت
البته این عمل نیز همانند سایر افعال خداوند متعال دارای حکمت و دلیلی هست. همانطور که بیان شد و روایتی از امام صادق (علیه السلام) نیز همین مطلب را میرساند، رجعت امری عمومی نیست و تنها برای گروه خاصی از بندگان روی میدهد.[6] بر این اساس، گروهى از مؤمنان خالص كه در مسير تكامل معنوى با موانع و عوائقى در زندگى خود روبرو شده ‏اند و تكامل آنها ناتمام مانده است حكمت الهى ايجاب مى‏كند كه سير تكاملى خود را از طريق بازگشت مجدد به اين جهان ادامه دهند،

شاهد و ناظر حكومت جهانى حق و عدالت باشند و در بناى اين حكومت شركت جويند، چرا كه شركت در تشكيل چنين حكومتى از بزرگترين افتخارات است. و بالعكس گروهى از منافقان و جباران سرسخت علاوه بر كيفر خاص خود در رستاخيز بايد مجازاتهايى در اين جهان، نظير آنچه اقوام سركشى مانند فرعونيان و عاد و ثمود و قوم لوط ديدند ببينند، و تنها راه آن رجعت است.با وجود اثبات اصل وقوع رجعت در آخرالزمان، کیفیت آن در آیات قران کریم بیان نشده است و روایات مربوط به این مطلب نیز در این زمینه ابهام هایی دارد.

رجعت و ظهور
البته نباید رجعت را با ظهور اشتباه گرفت، گرچه زمان این دو یکی است و رجعت با خصوصیاتی که گفته شد،در زمان ظهور امام زمان(عليه السلام ) روی میدهد، اما این به آن معنا نیست که رجعت همان ظهورحضرت ولی عصر(عليه السلام ) است. توضیح اینکه:
رجعت عبارت است از بازگشت گروهى از مؤمنان خالص و سردمداران كافر كه از دنيا رفته اند، به عالم دنیا، تا گروه اول به عزت نائل شوند و گروه دوم به ذلت دنيوى برسند، اين معنا با ظهور امام دوازدهم (عليه السلام )، متفاوت است ،
چرا كه ظهور در فرهنگ شيعه آن است كه امام دوازدهم، پس ‍ از غيبت بسيار طولانى آنگاه كه جهان پر از ظلم و ستم شود، ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.

رجعت و ظهور در يك جهت اشتراك دارند و آن اينكه هر دو در آخرالزمان و قبل از قيامت اتفاق مى افتد، اما تفاوت آنها در این است که خداوند براى بر چيدن ريشه هاى ظلم و ستم و ايجاد عدالت در روى زمين ، ولى خويش را پس از غيبتى طولانى ، آشكار مى سازد.

ولى رجعت آن است كه در هنگام ظهور، براى يارى حضرتش و نيز استمرار حاكميت حق بعد از برقرارى عدالت ، خداوند گروهى از مؤمنان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا باز مى گرداند تا براى يارى وى بشتابند. مؤ منانى كه ساليان درازى انتظار فرجش را مى كشيدند، ولى قبل از ظهور و رؤ يت حضرتش ، ديده از جهان فرو بستند. در همان هنگام است كه برخى پيامبران الهى و ائمه اطهار(عليهم السلام )، و مؤ منان صالح به دنيا بر مى گردند تا شاهد اعتلاى كلمه اسلام در روى زمين باشند.

زمان رجعت
حكمت الهى بر اين تعلق گرفته است كه ، زمان دقيق برخى از وقايع كه در آينده اتفاق مى افتد و در سرنوشت مردم و جهان مؤ ثر است ، مشخص ‍ نگردد، همانند معاد و ظهور حضرت ولى عصر (عليه السلام) از اين جمله است رجعت كه نمى توان تاريخ دقيق آن را با ذكر سال و ماه و روز معين نمود.هنگام رجعت ، گروهى از انبيا و امامان معصوم (عليهم السلام) به دنيا بر مى گردند. برخى حضرت را يارى مى دهند و برخى ديگر از ظهور به مدت طولانى بر روى زمين حكومت صالحان را تشكيل خواهند داد.

رجعت کنندگان
در برخى روايات بطور كلى معيار و ملاك رجعت كنندگان ، ايمان خالص ‍و شرك محض بر شمرده شده از افراد و مصاديق آنها سخنى به ميان نيامده است . اما در پاره اى از روايات بطور مشخص و تفصيلى معيار و ملاك آنانكه به دنيا بر مى گردند بيان شده اند.

رجعت همه پيامبران
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد جز آنكه همه آنان را به دنيا بر مى گرداند تا در ركاب اميرمؤ منان على ابن ابى طالب (عليه السلام) ، جنگ كنند. [7]

رجعت ائمه اطهار(عليهم السلام)
رواياتى كه ملاك رجعت كنندگان را ايمان محض عنوان كرده اند بطور قطع شامل ائمه اطهار، (عليهم السلام )، مى شوند، ولى در برخى ادعيه نيز بطور صريح رجعت آنان بيان شده است. همانطور که در زیارت جامعه کبیره ایشان را صاحب رجعت میدانیم و به این مطلب اقرار و اعتراف میکنیم.«من به شما اعتراف مى كنم و ايمان به بازگشت شما دارم و رجعت شما را تصديق مى نمايم و منتظر امر شما و چشم به راه دولت شمايم»

امام صادق (علیه السلام)در مورد رجعت امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:
اولين كسى كه در رجعت بر مى گردد حسين بن على(عليه السلام) است او در زمين چهل سال مى ماند تا آنكه ابروهايش بر چشمانش بيفتد.[8]
روايات متعددى در مورد رجعت حضرت على(علیه السلام) وجود دارد، برخى روايات از آن حضرت به دابة الارض تعبير شده و در برخى روايات وقايع شگفت انگيزى را به ايشان نسبت داده اند.
اميرالمومنين(عليه السلام) مى فرمايند:
براى من رجعتى پس از رجعتى و بازگشتى پس از بازگشتى است ، براى من رجعتهاست ، براى من بازگشتهاست ... من دابة الارض هستم من صاحب عصا و ميسم هستم .

اصحاب پيامبران
در برخى روايات از اصحاب پيامبر اسلام، (صلى الله عليه و آله)، و برخى پيروان پيامبران ديگر، به عنوان رجعت كنندگان ياد شده است .
بر اساس اين روايات سلمان ، مقداد، جابر، مالك اشتر، ابودجانه ، عمران بن اعين ،... و مومن آل فرعون و يوشع بن نون از پيروان حضرت موسى (عليه السلام ) و اصحاب كهف از رجعت كنندگان مى باشند.

شهدای کربلا
در حديثى از امام باقر(عليه السلام ) مى خوانيم كه شهداى كربلا، به ويژه سالار شهيدان حسين بن على (عليه السلام )به دنيا بر مى گردد و داراى حكومت طولانى روى زمين خواهد بود.[9]

دولت کریمه
ساليان دراز مومنان و پارسايان در دعاهاى خويش زندگى در سايه دولت كريمه اهل بيت ، عليهم السلام ، را از خداى خويش طلب مى كردند، اين آرزو در رجعت محقق خواهد شد. و دولت الهى گسترده خواهد شد و به دست با كفايت امامان معصوم( عليهم السلام) بخصوص امام على و امام حسين(عليهما السلام) عدالت در سرتاسر گيتى طنين انداز خواهد شد.

روايات متعددى در مسئله حكومت ائمه اطهار(عليهم السلام) وارد شده كه همگى حكايت از طولانى بودن سيطره سياسى اهل بيت (عليهم السلام) در كره زمين دارند، ولى در اين زمينه كه هر يك از آنان چند سال حكومت خواهد كرد روايات مختلفى وجود دارد، برخى روايات مدت حكومت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) را پنجاه هزار سال ،مدت حكومت اميرالمومنين على (عليهم السلام) را چهل هزار سال و بالاخره زمان خلافت امام حسين (عليه السلام) را چهل هزار سال تعيين كرده اند.[10]

بر اساس برخی نقلها امام حسین(عليه السلام) در سالهای انتهایی حکومت امام زمان (عليه السلام)رجعت میکند و در سال هفتادم حکومت ایشان، پس از رحلت حضرت، امام حسین ع(عليه السلام) به مبارزه با دشمنان خویش و کسانی که در کربلا با ایشان به جنگ پرداخته بودند، می پردازند. وقتی این جنگ طولانی و شدید میشود، حضرت علی (عليه السلام) برای نصرت و یاری امام حسین ع رجعت میکند و دشمنان دین را از بین میبرد. ایشان با امام حسین (عليه السلام) سیصد و نه سال می مانند و در این زمان بوسیله ضربت شمشیری از دنیا میروند.

پس از آن، امام حسین (عليه السلام) حدود 50 هزار سال باقی میمانند و حکومت میکنند و در آن پیر میشوند و آثار کهولت سن در ایشان آشکار میشود. پس از آن، امیر المومنین دوباره رجعت میکند و در این دوره، 4 یا 6 یا 10 هزار سال بنابر اختلاف روایات حکومت میکند. [11]در این دوره، رسول الله و امیرالمومنین و مابقی ائمه(عليهم السلام) حتی امام زمان باز میگردند و به قتال با لشکریان کفر و شرک میپردازند. ابلیس در این جنگ از بین میروند و دیگر گناه و نافرمانی بر روی زمین روی نمیدهد.
بعد از این دوره، به میزانی که خداوند بخواهد، حکومت صالحان و ائمه ادامه دارد تا اینکه زمان قیامت کبری و رستاخیز سر میرسد و در این هنگام، خداوند متعال، رسول خاتم(صلی الله علیه و اله) و خاندانش را به اسمان میبرد و مردم تا چهل روز بدون حجت و معصوم باقی میمانند و امورشان به هرج و مرج کشیده میشود تا اینکه در سپس سور اسرافیل دمیده میشود. [12]



[/HR].[1]سفينة البحار" جلد 1 ،صفحه 511

[2] . سوره بقره، ایه 259

[3] . سوره بقره، ایه 243

[4] . سوره بقره، ایه 55 و 56

[5] . عقائد الامامیه، مظفر، ص 71

[6] . بحار الانوار، ج53 ص 39

[7] . مختصر البصائر، ص 111

[8] . همان، ص 91

[9]. بحارالانوار، ج 45 ص 81

[10] . ر.ک رجعت، محمد رضا ضمیری

[11] . الزام الناصب، ج2 ص 139-140

[12] . پیشین


موضوع قفل شده است