پيامبر (ص) مقام امامت داشت؟
تبهای اولیه
آيا پيامبر گرامي اسلام نيز داراي مقام امامت بود يا نه؟اگر بود امامت او با امامت ائمه چه فرق مي کند؟
آيا پيامبر گرامي اسلامنيز داراي مقام امامت بود يا نه؟
سلام
امامت و نبوت با هم فرق دارن
[indent]نبی: راه درست رو به مردم نشون میده
امام: مردم رو برای پیمودن این راه رهبری میکنه
نتیجه: مقام امام، بالاتر از مقام نبی هست
[/indent] بعضی از انبیا امام هم هستن، بعضیا نیستن. پیامبر اسلام (ص) از هم نبی و هم امام هستن.
[quote=naveed hussain;200325]اگر بود امامت او با امامت ائمه چه فرق مي کند؟[/quote]
خب ائمه وظیفه دریافت و ابلاغ وحی رو ندارن.
سلام
امامت و نبوت با هم فرق دارن
[indent]نبی: راه درست رو به مردم نشون میده
امام: مردم رو برای پیمودن این راه رهبری میکنه
نتیجه: مقام امام، بالاتر از مقام نبی هست
[/indent] بعضی از انبیا امام هم هستن، بعضیا نیستن. پیامبر اسلام (ص) از هم نبی و هم امام هستن.خب ائمه وظیفه دریافت و ابلاغ وحی رو ندارن.
جواب سوال را مستند و اثبات آن با دليل مي خواهم که چطور براي پيامبر امامت ثابت است و اگر اين امامت بالاتر از نبي است پس چرا ائمه ما فاقد آن خصوصيتي هستند که نبي دارد مثلا دريافت وحي و ابلاغ آن
آيا پيامبر گرامي اسلامنيز داراي مقام امامت بود يا نه؟اگر بود امامت او با امامت ائمه چه فرق مي کند؟
با سلام و عرض ادب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام بوده اند، وامامت نیز شانی غیر از نبوت است که ممکن است خود دارای مراتب بوده باشد.
توضیح بر گرفته از تفسیر المیزان:
امامت از نبوت بالاتر است ، زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام ، عبد، نبى ، رسول اولوالعزم و خليل بود، ولى بعد از اين همه مقامات ، خداوند متعال به او فرمود: انى جاعلك للناس اماما (بقره : 124)من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از آنجا که اشرف انبياء و خاتم آنان بوده اند:«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظا»(سوره الأحزاب (33): آيات 7 تا 8(.[1] يقينا امام نیز بوده اند؛[2] زیرا هيچ وقت زمين از حجت خالى نيست و حجت كسى است كه اعمال بندگان نزد اوست و او اعمال را پرورش داده و به سوي خداوند متعال سوق مى دهد، وحجت امام است خواه نبى هم باشد مانند حضرت ابراهيم عليه السّلام و حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، و يا نبى نبوده و فقط امام باشد مانند ائمه اطهار عليهم السلام .
قرآن كريم هر جا نامى از امامت مىبرد، به دنبالش متعرض هدايت مي شود، تعرضى كه گويى مي خواهد كلمه نامبرده را تفسير كند.
خداوند متعال مى فرمايد:وجعلناهم ائمه يهدون باءمرنا، و اوحينا اليهم فعل الخيرات ... (انبياء: 72).و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك را به ايشان وحى كرديم .
و نيز مى فرمايد: و جعلنا منهم ائمه يهدون باءمرنا لما صبروا(سجده : 24).و چون شكيبايى كردند برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند.
و ظاهر جمله ي «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»اين است كه هدايت به امر، جارى مجرا و مفسر معناى امامت است.
اين هدايت كه خدا آن را از شؤون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمايى نيست، چون مىدانيم كه خداى تعالى ابراهيم را وقتى امام قرار داد كه سالها داراى منصب نبوت بود، و معلوم است كه نبوت منفك از منصب هدايت به معناى راهنمايى نيست، پس هدايتى كه منصب امام است نمىتواند معنايي غير از رساندن به مقصد داشته باشد، و اين معنا يك نوع تصرف تكوينى در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى كمال، و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر هموار مىسازد.
و چون تصرفى است تكوينى، و عملى است باطنى، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مىگيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى، كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقى است كه آيه شريفه يإِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ (سوره يس آيه 82- 83)آن را تفسير مىكندو مىفهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مىشوند، و به رحمت پروردگارشان ملبس مىگردند
.
و چون امام به وسيله امر، هدايت مىكند- با در نظر گرفتن اينكه باء در" بامره" باء سببيت و يا آلت است- مىفهميم كه خود امام قبل از هر كس متلبس به آن هدايت است، و از او به ساير مردم منتشر مىشود، و بر حسب اختلافى كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند مىشود، از اينجا مىفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، هم چنان كه پيغمبر رابط ميان مردم و خداى تعالى است در گرفتن فيوضات ظاهرى، يعنى شرايع الهى كه از راه وحى نازل گشته، و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر مىشود.
و نيز مىفهميم كه امام دليلى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مىكند هم چنان كه پيغمبر دليلى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مىنمايد، البته بعضى از اولياى خدا تنها پيغمبرند، و بعضى تنها امامند، و بعضى داراى هر دو مقام هستند، مانند ابراهيم و دو فرزندش.
ونيز مي فهميم، عالم انسانى كه خلقت انسان است داراى كمال خاصى است كه بايد به آن كمال هدايت شود؛ و هدايت ، حجت مى خواهد، و اگر حجت از بين برود، بايد غايت از بين برود، و اگر غايت از بين برود فعل خدا بى غايت مى شود و لغويت در خلقت لازم مى آيد و صدور چنين امرى از خدا محال است . خداوند متعال مى فرمايد: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق (حجر: 85)ما آسمانها و زمين و موجودات ميان آن دو را جز به حق و هدف دار، نيافريديم .
موفق باشید.
. [1] اينكه قرآن کریم در این آیه چهار نفر از انبياي اولي العزم (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام)را به ترتيب عصرشان ذكر نموده، ولى رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را بر آنان مقدم داشت، با اينكه آن جناب از لحاظ عصر آخرين ايشان بود، براى اينكه آن جناب برترى و شرافت و تقدم بر همه آنان دارد.
[2]. همچنان که در روایتی آمده است که حضرت امیر علیه السلام فرمودند:« أيها الناس إن رسول الله كان إماما حيا وميتا».اي مردم رسول خدا امام است چه در حیات مادی و حیات برزخی،بحار،ج22،ص536.
با سلام
بطورى كه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده بر مىآيد كسانى كه از طرف خدا ماموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
1- مقام نبوت- يعنى دريافت وحى از خداوند، بنا بر اين" نبى" كسى است كه وحى بر او نازل مىشود و آنچه را بوسيله وحى دريافت مىدارد چنان كه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مىگذارد.
2- مقام رسالت- يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنا بر اين رسول كسى است كه موظف است در حوزه ماموريت خود به تلاش و كوشش بر خيزد و از هر وسيلهاى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد.
3- مقام امامت- يعنى رهبرى و پيشوايى خلق، در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم، سعى مىكند احكام خدا را عملا اجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسما تشكيل حكومت دهد تا آنجا كه در توان دارد در اجراى احكام مىكوشد.
به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى كه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مىباشد، و باز به تعبير ديگر، رسول" ارائه طريق" مىكند ولى امام" ايصال به مطلوب" مىنمايد (علاوه بر وظائف سنگين ديگرى كه قبلا اشاره شد).
ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران مانند پيامبر اسلام ص هر سه مقام را داشتند هم دريافت وحى مىكردند، هم تبليغ فرمانهاى الهى، و هم در تشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مىكردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مىپرداختند.
كوتاه سخن اينكه: امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.
امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مىكند.با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مىدهد.و با نيروى حكومت خويش يا قدرتهاى اجرايى ديگر، اصول عدالت را اجرا مىنمايد.( تفسير نمونه، ج1، ص: 441)
با عرض سلام و ادب
بنده از جواب شما فهميدم که پيامبر نيز مقام امامت دارد. اما شما فرموديد که هدايت امام هدايت تکويني و تصرف در نفوس است آيا اين مستلزم جبر نيست که يک شخص به خاطر تصرف امام که در باطن آن شخص صورت گرفته هدايت يابد، در حاليکه او بايد با اختيار خود راه را طي کند و راه را امام نشان بدهد.؟ و سوال ديگر اين که وقتي مقام امامت بالاتر مقام نبوت است پس چرا امام داراي تمام خصوصيات يک نبي نيست؟ از جمله دريافت وحي و .....؟
با عرض سلام و ادب بنده از جواب شما فهميدم که پيامبر نيز مقام امامت دارد. اما شما فرموديد که هدايت امام هدايت تکويني و تصرف در نفوس است آيا اين مستلزم جبر نيست که يک شخص به خاطر تصرف امام که در باطن آن شخص صورت گرفته هدايت يابد، در حاليکه او بايد با اختيار خود راه را طي کند و راه را امام نشان بدهد.؟ و سوال ديگر اين که وقتي مقام امامت بالاتر مقام نبوت است پس چرا امام داراي تمام خصوصيات يک نبي نيست؟ از جمله دريافت وحي و .....؟
2- وقتي مقام امامت بالاتر مقام نبوت است پس چرا امام داراي تمام خصوصيات يک نبي نيست؟ از جمله دريافت وحي و .....؟ اين سوالي كه شما مي فرماييد كلي نيست بلكه برميگردد به امامت ائمه اثني عشر(ع) بعد از پيامبر خاتم(ص) زيرا همانطور كه مي دانيد برخي از انبياء داراي مقام امامت بودند و به آن ها وحي نيزمي شده است. بايد ديد هدف از نزول وحي چيست و آيا عدم وحي به ائمه(ع) بعد از نبي(ع) نقص حساب مي شود و يا اينكه نيازي به وحي بعد از نبي نيست و اين عدم نياز خللي به مقام امامت وارد نمي سازد. براي پاسخ سوال شما لازم است دو مقدمه بيان كنيم: الف)علو مقام امامت را نسبت به نبوت : وظیفه امام اجراى دستورهاى الهى در جامعه است ; در حالى که وظیفه رسول فقط «انذار» و «تبشیر» و ابلاغ دستورها است . به همین جهت ، مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر و نیازمند شایستگى و لیاقت بیش ترى است .قلمرو كار انبيا و رسل، از آن نظر كه حامل نبوّت و رسالت مى باشند، فقط تبيين و تذكر است ولى آنگاه كه به مقام امامت منصوب شدند، وظيفه خطيرترى را برعهده مى گيرند و آن تربيت انسان هاى جاهل و تأمين كليه نيازهاى بشر در تمام قسمت ها است، و قيام براى اين وظيفه بزرگ، بدون صبر و بردبارى، استقامت و شكيبايى و بدون خلّت و سوختگى در راه خدا، امكان پذير نيست; از اين جهت ابراهيم(ع) پس از يك رشته آزمون ها كه استقامت و خويشتن دارى وخلّت و شكيبايى خود را در راه خدا ثابت كرد، به چنين مقامى نايل آمد. هدايت پيامبران و رسولان، جز ارايه طريق چيز ديگري نيست در حالى كه هدايت امام به صورت ايصال به مطلوب است; يعنى امام از نظر تأثير باطنى و نفوذ روحانيى كه اثر وجوديش در قلب انسان مى تابد، آنان را هدايت مى كند، امام از اين نظر بسان خورشيد است كه با اشعه نور خود گياهان را پرورش مى دهد و قلوب مستعد و آماده را به كلى منقلب مى سازد.
خلاصه: پيامبران از آن نظر كه داراى هدايت تشريعى مى باشند و از طريق ابلاغ رسالت الهى و بيان او امر و نواهى خدا، مردم را هدايت مى كنند «نبى» مى باشند، ولى از آنجا كه داراى هدايت تكوينى، بوده و مايه هاى نيل مردم به كمال و سعادت و متصرفان در قلوب و ارواج مى باشند و مردم در حوزه هدايت تكوينى اّنان قرا ر مى گيرند، امام مى باشند. قرآن مى فرمايد: «فَبَعَثَ اللهُ النَّبيّينَ مُبَشّرينَ و مُنْذرين»[ بقره 213]، خداوند پيامبران را به عنوان مژده آورندگان و بيم دهندگان برانگيخت. امامت را نباید صرفا تدبیر سیاسی جامعهی اسلامی در چهارچوب احکام الهی خلاصه کرد، همان گونه که تنها در رهبری دینی در سطح بیان معارف و احکام الهی و هدایت تشریعی نیز خلاصه نمیشود . امامت، ظاهری بس گسترده و باطنی ثروت دارد . امامت ظاهری ریشه در ولایت و هدایت درونی و تکوینیدارد . آن کس که واسطهی هدایت الهی در رساندن هدایت جویان به کمال مطلوب است، همم، پیش و بیش، از دیگران این شایستگی را دارد که در قلمرو هدایت تشریعی راهنمای مردم باشد و گفتار و کردارش، مقیاس و معیار حق و باطل به نشمار آید، اسوه و الگوی اخلاق و تربیتباشد، و بالاخره سررشتهی تدبیر نظام سیاسی و اجتماعی را در دستبگیرد . بدین جهت، اگر قرآنکریم، بر بعد عرفانی و باطنی امامت تاکید ورزیده و بر هدایتباطنی و نهانی پای فشرده است، نه بدان معنا است که امامت، شان دیگری جز ای ندارد، و رهبری فکری و دینی و اخلاقی و سیاسی جامعه از شئون و اهداف امامت نیستبه بلکه بدین معنا است که بدون آن که فردی از چنان مقام و منزلت دارایی برخوردار باشد، نخواهد توانست در دیگر قلمروهای مربوط به هدایت و رهبری جامعهی بشری، به گونهای بایسته و ایدهآل نقش آفرین باشد . آن کس که مذهب خلافت الهی بر زمین را دارد، میتواند مذهب خلافت نبوی و پیشوایی امت را بر عهده بگیرد . آن کسی که در هدایت تکوینی و باطنی، واسطهی افاضهی لطف و رحمت الهی به هدایتجویان است، میتواند در هدایت تشریعی و رهبری دینی و اخلاق، واسطهی هدایت الهی برای جامعهی بشری میباشد . آن کسی که در شناخت مثال و جهان به مقاله «علم آدم ای اسماء» رسیده استخواهد توانست رهبری عادلانه بشریت را عهدهدار شود و هر چند و هر کس را در جای مناسب آن بگذارد . آن کسی که در جهاد با نفس اماره - که جهاد اکبر است - به پیروزی کامل رسید، است و از مقام عصمتبرخوردار است، شایستگی رهبری جهاد اصغر را به وجه احسن خواهد داشت و سرانجام باید گفت: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (فاطر: 35)
ب)مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول اكرم(ص) دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و همچنین بر هیچ انسانی وحیی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد فرود نخواهد آمد. هر فردی مدعی آن باشد که از جانب خدا در مورد احکام الهی به او وحی شده است و احکام جدید و بی سابقه ای را که در شریعت پیامبر اسلام(ص) نبوده است، بر او نازل گردیده چنین فردی مشتبه یا مغرض است و از نظر مسلمانان منکر اصل ضروری می باشد. از طرف دیگر قرآن مجید از اکمال دین در قرآن خبر داده است، آنجا که می فرماید:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان پذیرا شدم﴾[مائده 3] کمال دین در این است که کلیة مسایل مربوط به دین اعم از اصول و فروع بر پیامبر گرامی(ص) نازل شده و او نیز به گونه ای در اختیار امت قرار داده است. نبی اسلام با این همه گرفتاری ها تا آنجا که توانست اصول و کلیات احکام الهی را برای مردم تبیین کرد و در سخنان خود به حکم وحی الهی یادآور می شد که در سفرة تشریع دو حکم بیشتر نیست؛ حکم الهی و حکم جاهلی و هر نوع حکمی که ریشه در اسلام نداشته باشد حکم جاهلی خواهد بود چنانکه می فرماید: ان احکم بینهم بما انزل الله؛[مائده 49] در میان آنان با آنچه خدا نازل کرده داوری کن﴾ و هر نوع داوری که ریشه در قوانین الهی نداشته باشد حکم جاهلی است: افحکم الجاهلیه یبغون ومن احسن من الله حکما لقوم یؤمنون؛[مائده 50] آیا حکم جاهلیت را از نو می خواهند و چه کسی بهتر از خدا برای قومی که اهل ایمان و یقین هستند حکم می کند.﴾ با توجه به این بیان باید گفت پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و با رحلت او وحی تشریعی قطع شده است و او آیین الهی را تکمیل کرد و هر چه بشر به آن نیاز دارد در آیین او وجود داشت.
از طرف دیگر گرفتاری ها و کشمکش ها مانع از آن شد که پیامبر به تبیین برخی از اصول و احکام عملی موفق گردد ولی برای جبران این بخش گروهی به امر الهی مأموریت یافتند که به تبیین آنچه پیامبر به توضیح آن نائل نیامده است بپردازند. این گروه همان عترت رسول گرامی(ص) است که در حدیث متواتر عدل قرآن و یکی از دو ثقل معرفی شده است. آنجا که فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی؛ من در میان شما دو گوهر گرانبها به عنوان امانت می گذارم که عبارتند از کتاب خدا و عترت من.» سرچشمه علوم امامان معصوم 1- - نقل از رسول خدا(ص):پیشوایان معصوم(ع) احادیث را - بدون واسطه یا از طریق پدران بزرگوارشان- از رسول خدا اخذ کرده و برای دیگران نقل می کنند. 2- نقل از كتاب علي(ع):امیرمؤمنان(ع) در تمام دوران بعثت پیامبر اکرم(ص) با ایشان همراه بود و بدین جهت توفیق یافت که احادیث بسیاری از رسول خدا را در کتابی گرد آورد. 3- استنباط از كتاب و سنت:امامان معصوم قسمتی از احکام الهی را که بر پیامبر گرامی نازل شده از کتاب خدا و سنت های موجود استنباط می کردند. استنباطی که دیگران را یارای آن نبوده است. 4- الهامات الهي:علوم ائمة اهل بیت(ع) سرچشمة دیگری دارد که می توان از آن با عنوان الهام یاد کرد. الهام اختصاص به پیامبران نداشته و در طول تاریخ گروهی از شخصیت های والای الهی از آن بهره مند بوده اند.بر این اساس ائمة اهل بیت(ع) نیز که مرجع امت در تبیین معارف الهی و احکام دینی می باشند برخی از سؤالات را که پاسخ آن در احادیث مروی از پیامبر(ص) یا کتاب علی(ع) وجود نداشت از طریق الهام و آموزش غیبی پاسخ می دادند. از این بیان می توان نتیجه گرفت کسانی که چنین اشکالی را مطرح می نمایند بین وحی تشریعی و الهامات الهی فرقی نگذاشته و تصور می کنند که به هر فردی که به او الهام شد او نبی خواهد بود. حال آنکه محدث بودن یکی از مقامات انسان های والاست که در عین حال که فرشتگان با او سخن می گویند ولی نبی نخواهد بود. چنانکه یادآور شدیم مصاحب موسی به تعبیر قرآن علم لدنی (و علمناه من لدنا علما) داشت ولی نبی نبود. پس بعد از نبوت رسول خاتم آنچه قطع شده است وحي تشريعي بوده است و ديگر بعد از رسول خدا(ص) نيازي به وحي تشريعي نبوده است و هر حكمي كه لازم بوده آمده است. منشور جاويد، ج5، ص262 ـ 263 و 241 http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=54861&MagazineNumberID=5636
براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد:
قرآن کریم و فلسفهی امامت ، علی ربانی گلپایگانی
خاتمیت، انقطاع وحی تشریعی: پاسخ ایت الله سبحانی به دکتر سروش