پرهیز از طمع ورزی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پرهیز از طمع ورزی

بسم الله الرحمن الرحیم

طمع چیست؟ قناعت یعنی چه؟

:Gol:

پرهیز از طمع ورزی

امام امیرالمومنین (ع) یکی از صفات و علایم متقین (پرهیزکاران) را دوری از طمع ورزی دانسته و می فرماید:
«
و تحرجا عن طمع؛ از طمع دوری می کنند.»

«طمع» یکی از صفات ناپسند اخلاقی است، که در مقابل آن «قناعت»، یکی از صفات پسندیده اخلاقی قرار دارد. طمع داشتن یکی از بیماری های خطرناک اخلاقی است، که مفاسد مادی و معنوی فراوانی داشته و انسان را به انواع آلودگی ها و زشتی ها گرفتار می سازد. در مقابل، قناعت ورزیدن، باعث عزت، سربلندی، آرامش خاطر انسان در دنیا بوده و سبب تکامل فکری، روحی و سعادت وی درعالم آخرت می گردد.
:Sham:

طمع چیست؟

طمع در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، چشم داشت، فریفته بودن و مال دوستی است و در اصطلاحِ علمای اخلاق ،عبارت است از: توقع داشتن در اموال مردم به عبارت دیگر، کسی که به خدا و خودش متکی نبوده و به آن چه دارد قانع و راضی نباشد و همیشه خود را در نقصان و کمبود و محرومیت پنداشته و به مال، مقام، تجملات دیگران چشم بدوزد و پیوسته درصدد بهره برداری از دیگران باشد.
:Gol:

قناعت چیست ؟

قناعت در لغت، به معنای راضی بودن به آن چه قسمت و روزی انسان است ، یا راضی بودن به قلیل و کم.
و قناعت در اصطلاح، حالتی است برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است همچنین گفته شده: قناعت در اصطلاح، عبارت از این است که انسان بیش از هر چیز به خداوند متعال متکی بوده و به هرچه در اختیار دارد خشنود و سازگار باشد و با عزت نفس و آبرومندی به سر برده و هیچ گاه چشم داشتی به دیگران نداشته و از نداشتن امور مادی و کمبودها اندوه گین و حسرت زده نباشد.

ارزش و فواید قناعت

قناعت دارای آثار مادی و معنوی فراوانی است، که اگر انسان بدان توجه داشته باشد، رغبت و میل او به کسب این صفت پسندیده؛ یعنی قناعت بیش تر می شود. درذیل به برخی از فواید قناعت از زبان امام امیرالمومنین (ع) اشاره می کنیم:

1- قناعت باعث عزت و سربلندی

همه انسان ها خواهان شخصیت، عزت و سربلندی هستند. فردی که دارای مناعت طبع و عزت نفس است، در نزد همگان، عزیز و سربلند و با همت جلوه می کند، ولی کسی که به دیگران طمع و چشم داشت دارد، خود را ذلیل و اسیر ساخته و مردم با چشم حقارت به او می نگرند. امام علی(ع) می فرمایند:
«کفی بالقناعه ملکا، و بحسن الخلق نعیما، و سئل- علیه السلام- عن قوله تعالی:«فلتحیینه حیاه طیبه» فقال:هی القناعه؛ آدمی را قناعت برای دولت مندی، و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است. از امام سؤال شد، تفسیر آیه «فلتحیینه حیاه طیبه» چیست؟ فرمود: قناعت است.

سعدی می گوید:

قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
قناعت کن ای نفس بر اندکی
که سلطان و درویش بینی یکی
چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی
چرا ریزی از بهر برف آبروی

:Gol:

2- قناعت، مال تمام نشدنی وبی نیازی واقعی

فقر و احتیاج چیزی است که همه از آن نفرت دارند، چنان که غنی بودن و بی نیازی مورد علاقه همه است. بسیاری از مردم چون بی نیازی را در جمع آوری ثروت، امور مادی و تهیه تجملات می دانند، لذا تا آن جا که توان دارند در تحصیل آن ها تلاش می کنند، ولی هر اندازه انسان از این امور بیش تر بهره مند باشد، به خاطر حفظ و اداره آن ها، دایره احتیاجاتش زیادتر خواهد بود و تنها چیزی که موجب بی نیازی انسان می گردد، قناعت و سازگار بودن به اموری است که برای انسان فراهم شده و احتیاجات ضروری او را برطرف می سازد.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
«القناعه مال لا ینفد؛قناعت، ثروتی است پایان ناپذیر
هم چنین آن حضرت می فرماید:
«الغنی الاکبر الیاس عما فی أیدی الناس؛ برترین بی نیازی و دارایی، نومیدی است از آن چه در دست مردم است.»

3- قناعت باعث آسایش خاطر و آرامش روان

بیش تر مردم سعی می کنند که آسایش و راحتی خود را با به دست آوردن مال و کسب مقام و تجملات زندگی فراهم سازند و هرگاه موفق نشدند، که آن ها را به دست آورند، نگران شده و خود را بدبخت می دانند؛ در صورتی که امور یاد شده نه تنها موجب آسایش و راحتی انسان نمی گردد، بلکه بیش تر موجب ناراحتی و سلب آسایش می باشد.
آن چه موجب آسایش و راحتی جسم و روح انسانی است، قناعت و بی توجهی به امور مادی دنیا است.

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:

«و لاکنز أغنی من القناعه، و لامال أذهب للفاقه من الرضی بالقوت. و من اقتصر علی بلغه الکفاف فقد انتظم الراحه، و تبوا خفض الدعه. و الرعبه مفتاح النصب، و مطیه التعب؛ هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت، و هیچ مالی در فقرزدایی، از بین برنده تر از رضایت دادن به روزی نیست. و کسی که به اندازه کفایت از دنیا بهره مند باشد به آسایش دست یابد، و آسوده خاطر گردد، درحالی که دنیاپرستی کلید دشواری، و مرکب رنج و گرفتاری است.»

مولوی در مورد قناعت می گوید:

گفت پیغمبر قناعت چیست؟ گنج
گنج را تو وانمی دانی ز رنج
این قناعت نیست جز گنج روان
تو مزن لاف ای غم و رنج روان

و در جایی می گوید:

چون قناعت را پیمبر گنج گفت
هر کسی را کی رسد گنج نهفت؟:Sham:

:roz:4- قناعت باعث حریت و آزادی

قناعت باعث آزادی فکری و روحی و استقلال انسانی است، هم چنان که طمع، موجب بردگی و خواری انسان است. امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«استغن عمن شئت تکن نظیره؛ (با قناعت) خود را از هر کسی بی نیاز گردان تا (در شخصیت و آزادگی) مانند او گردی.»

بنابراین وقتی انسان به آن چه دارد قانع باشد و چشم داشتی به دیگران نداشته باشد، در تمام کارهایش خود تصمیم می گیرد و آزادانه رفتار می کند و با کمال صراحت همه جا سخنش را می گوید و نظر خود را اظهار می دارد.

توصیف یکی از یاران امیرالمؤمنین از زبان آن حضرت

خباب- پسر ارت- از مسلمانان صدر اسلام است که در مکه آسیب فراوانی دید، تا آن جا که مشرکین پشت او را داغ کردند. وی در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین و در سال 37 هجری درگذشت.
آن حضرت در توصیف این یار باوفا چنین می فرماید:
«یرحم الله حباب بن الارت، فلقد أسلم راغبا، و هاجر طئعا، و قنع بالکفاف، و رضی عن الله، و عاش مجاهدا؛

خدا خباب بن ارت را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد، و از روی فرمان برداری هجرت کرد و با قناعت زندگی را گذراند، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی کرد.»
:roz:

jahromi;4340 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

طمع چیست؟ قناعت یعنی چه؟

:gol:


باسمه تعالی
با سلام:
قناعت به معنای اکتفا کردن به اندک از آنچه مورد نیاز انسان است.در مقابل حرص صفت قناعت قرار دارد که باعث می شود انسان به مقدار ضرورت بسنده کند و خود را به رنج کسب بیشتر گرفتار نسازد

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:ای مردم در کاسبی میانه روی کنید هیچ کس بیشتر از روزی مقدر خود به دست نمی آورد و هیچ کس از دنیا نمی رود مگر آنکه روزی مقدرش به اجبار در دستانش قرار گیرد (1

و فرمودند:هیچ ثروتمند و فقیری نیست جز آنکه در روز قیامت آرزو می کند که دنیا به اندازه نیازش به او می دادند(2

امام علی علیه السلام فرمودند:خوش‏ترين زندگى، زندگى با قناعت است.(3

و فرمودند:هر كس به مقدار كفايت، قناعت كند، آسايش مى‏يابد و براى خويش زمينه گشايش فراهم مى‏كند.(4

پی نوشت:
1-مجموعه ورام ،ج1،ص 163
2- مسند احمد ،ج3 ،ص167
3- غررالحکم ،ح 2918
4- نهج البلاغه، حكمت 377

یکی دیگر از جلوه های دنیا دوستی طمع است ،طمع عبارت از چشمداشت به مال مردم است. و به عبارت دیگر توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است

پیامبر گرامی اسلام فرمودند: از طمع بپرهیز که طمع فقر بالفعل است(1

از آن‌جا که طمع باعث می‌شود انسان به دارایی‌های دیگران چشم بدوزد و همه‌ی توجه خود را به آن معطوف کند، از توجه به خداوند و این‌که او روزی دهنده‌ی همه‌ی مخلوقات است، باز مانده و از این حقیقت غافل می‌شود؛ لذا به جای این‌که از خدای خود طلب خیر و روزی کند، به دنبال مخلوقات رفته و در ایمان خود خلل وارد می‌کند.

امام صادق علیه السلام در این‌باره می‌فرماید: آنچه ایمان را در انسان ثابت و استوار می‌کند، پرهیز از گناه است و آنچه آن‌را از دل او بیرون می‌کند، طمع است(2

امام کاظم علیه السلام به هشام سفارش می‌فرماید: ای هشام از طمع بپرهیز، و به آنچه در دست مردم است، چشم امید نداشته باش و طمع از مخلوق را در دل بمیران؛ زیرا طمع کلید ذلّت و خواری، ربایندۀ خردورزی، تباهی جوانمردی‌ها، بی‌آبرویی و از دست رفتن دانش است(3

پی نوشت:
1-وسائل الشیعه ،ج15 ،ص282
2- شیخ صدوق، الخصال
3- بحار الانوار، ج 1، ص 156

حرص و طمع، قاتل و کشنده است

حرص و طمع‏ورزی و توقعات بی جا و افزون خواهی، موجب آسیب و صدمه و مرگ می‏شود و قاتل و کشنده انسان طمع‏کار است، چنانچه امام علی(ع) در این باره فرمود: حرص‏ورزی و طمع‏کاری، سوار خود را به زمین می‏زند و می‎کشد.

طمع‏کاری، از صفات منافقین

طمع‏ورزی و حرص داشتن از خصلت‏ها و صفت‏های زشت منافقین است همانگونه که امام علی(ع) در وصف منافقین فرموده است: منافقان با اظهار یأس و نا امیدی، می‏خواهند به مطامع و طمع‎کاری خود برسند.

طمع، هلاک و تباهی

از اثرات شوم دیگر طمع‏کاری و حرص‏ورزی، هلاکت و تباهی است، لذا امیرالمومنین در این باره فرموده است: بپرهیزید و بترسید از اینکه، مرکب طمع‏ورزی تو را به سرعت به سوی آبشخورهای تباهی و هلاکت به پیش راند.
منبع: http://javanonline.ir/vdcay0nyw49noo1.k5k4.html

ملا احمد نراقی در دیوان خویش به نام طاقدیس تمثیلی زیبا را در خصوص اثرات سوء حرص و طمع نقل می کند:

شخصی خری داشت بسیار باربر و راهور ،برایش طویله ای آراسته و نعلی طلایی بر پایش کوبیده بود از قضا در یک سفر خر و صاحبش در بیابان گرفتار طوفان می شوند و در آن گرفتاری پای خر می شکند.

صاحب خر ،خر مصدوم را رها می کند و به حرکت خود اداه می دهد دیری نپایید که گرگی گرسنه سراغ خر آمد خر با آن بی فکری به فکر چاره و تدبیر می افتد تا خود را از گرگ رهایی دهد.

به گرگ می گوید اگر مرا بخوری امروز و فردا سیر خواهی شد اما بیاو به تدبیر من غذای یک سال خود را فراهم کن گرگ پرسید چگونه؟

خر گفت اگر زیر پاهای مرا نگاه کنی نعلها طلایی می بینی آنها را در آور و به بازار ببر و بفروش با پول آن می توان صد خر بخری و بدینگونه غذای یک سال خود را آماده کنی گرگ گرسنه که طمع چشمانش را پر کرده بود به در آوردن نعلهای خر مشغول می شود اما ناگهان :
خر لگد زذ بر دهان و بر سرش / کرد خالی سر زسودای زرش
چون سرش بشکست و دندانش بریخت / ترک خر کرد سوی صحراها دوید
زاز زاران نال نالان می دوید / روبهی او را در آن حالت بدید

روباه علت را پرسید :
بر من آمد از من آمد این بلا / چون که کردم حرفه خود را رها
حرفه ام قصابی آمد از ازل / بود قصابی مرا شغل و عمل
گرگ صحرا خویش را رسوا کند / گر دکان نعل بندی وا کند