ولایت فقیه یک نظریه شیعی است یا اهل سنت؟

تب‌های اولیه

136 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

میثم;99209 نوشت:
نصافا بحث جالبی است در مورد سخن آن برادر عزیز که گفته ایت الله شریعتمداری معتقد به ولایت فقیه نبوده از بن و اصل حرف بی ربط و غلطی است طبق اسناد ساواک ایشان قبل از امام درس ولایت فقیه را در قم شروع کردن(رجوع به سایت مرکز اسناد) ولی ایشان معتقد بودند که زمان فعلی برای برگزاری حکومت اسلامی مناسب نیست و برخلاف ایشان امام معتقد بودند که زمان برپایی حکومت اسلامی فرا رسیده است.

اگر پست شما تا همینجا بود من زیر آن تنکس می زدم و از شما تشکر می کردم. اما ادامه سخن شما ناگهان نظر مرا برگرداند. و شما را فردی مغرض نمایان کرد.که حتی دیگر نمی توان قسمت بالا را هم از وی قبول کرد.
میثم;99209 نوشت:
پس فقیهی نمی توانید پیدا کنید که اصولا با اصل ولایت مخالف باشند بلکه در زمان وقوعی و اختیارات آن اختلاف دارند.

دوست عزیز : نزدیک 10 مورد مخالفت با این اصل به انواع مختلف بهمراه سند در آن لینک بیان شده است.
شما نهایتا یک مورد را ( بدون سند دقیق ) رد کردید. و حتی اگر شما همه آنها را رد هم می کردید بازهم به یقین نمی توانستید چنین بگویید. ( چون ممکن بود علمایی باشند که با این نظریه مخالف باشند اما تقیه کرده باشند.
و من متعجبم شما چطور به این قطعیت این حکم را صادر کردید؟

میثم;99215 نوشت:
در مورد نظام سیاسی اسلام (تشیع) مشروعیت حکومت از جانب خداست و چنین است که در روز غدیر از جانب خدا دستور رسید که جانشینان و رهبران جامعه بعد از پیامبر، امامان معصوم هستند. در زمان غیبت صغری نواب اربعه به عنوان رابط امام با مردم مشخص شدند و برای دوران غیبت حضرت دستور دادند که به «رواه حدیث» و عالمان فقیه در دین مراجعه کنیم که همان بحث ولایت فقیه است و مشروعیت این فقیه با واسطه از طرف خداست.پس فقیه نایب امام است. و به نظر می آد پیچیده گی در این مطلب وجود ندارد

تمام بحث بینتیجه ما ( که جناب صدرا از عهده آن برنیامدند ) هم بر سر همین موضوع است.
اولا چه دلیلی بر این هست که رجوع به " رواه حدیث " به معنای نیابت امام زمان است؟
ثانیا هیچ امام معصوم ( یا پیامبر ) در زمان حیات خود ولایت را به نائب تفویض نکرده است. که بخواهیم امروز بگوییم نائبان بر مردم ولایت دارند.

میثم;99215 نوشت:
در حالی که نظریه اهل سنت برخلاف این است چون آنها در بحث امامت وارد نشده اند و در نتیجه ماهیت خلافت از دیدگاه آنها با ما خیلی متفاوت است.

اساسا این نظریه ولایت فقیه در شیعه نیست. چراکه ولایت معنا و مفهوم ویژه ای دارد. ولایت مطلقه از دیدگاه شیعه فقط مختص خداست و خداست که مستقیما ولایت را به افرادی می بخشد.
و در حالیکه پیامبران زیادی بودند که در زمان خود به این درجه نرسیده اند و بر مردم ولایت نداشتند , چگونه می توان اجتهاد کرد که یک فقیه غیر معصوم می تواند بر مردم ولایت داشته باشد؟

mahdiqs;99261 نوشت:
دوست عزیز : نزدیک 10 مورد مخالفت با این اصل به انواع مختلف بهمراه سند در آن لینک بیان شده است.

فکر کنم یک ابهامی اینجا هست و ان اینکه علمائی که شما فرمودید با ولایت مطلقه فقیه مخالفند نه ولایت فقیه

چون ولایت مطلقه فقط از آن خداست و برخی انبیا و نبی مکرم اسلام و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین

لیکن ولایت فقیه به عنوان حاکم اسلامی در زمان غیبت حجت خدا علیه السلام یک امر کاملا بدیهی است

**عبدالله**;99219 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم فکر کنم یک ابهامی اینجا هست و ان اینکه علمائی که شما فرمودید با ولایت مطلقه فقیه مخالفند نه ولایت فقیه چون ولایت مطلقه فقط از آن خداست و برخی انبیا و نبی مکرم اسلام و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین لیکن ولایت فقیه به عنوان حاکم اسلامی در زمان غیبت حجت خدا علیه السلام یک امر کاملا بدیهی است به هر حال جامعه باید حاکمی داشته باشد حال این حاکم باید یا بهترین خلق خدا ((ولی الله علیه السلام)) باشد یا کسی که از سوی ولی الله علیه السلام به دلایلی منصوب می شود یا کسی که جمیع اکثریت او را به عنوان عالم و عادل و اصلح انتخاب کنند یا حق

دوست عزیز : چند نفر از این عالمان با ولایت مطلقه فقیه مخالف بودند ولی ولایت فقیه را پذیرفته اند. ولی برخی هم اساسا ولایت فقیه نپذیرفته اند. ضمن اینکه امروزه در جامعه سیاسی ما ولایت مطلقه فقیه مطرح است .( و اختیارات تامی که به ولی فقیه می دهند ) و بر اساس نظر موافقان ولایت مطلقه فقیه , مطلقه بودن از همان ابتدای نظریه امام خمینی مد نظر ایشان بوده است. و اساسا بحث ما در اینجا بر سر اسم که نیست. خواه اسم آن " ولایت فقیه " باشد یا " ولایت مطلقه فقیه " و یا هر اسم دیگری که بر آن بنهند. بلکه بحث ما بر سر اساس چنین نظریه ایست . و جستجو در مشروعیتی که طبق این نظریه به ولی فقیه داده می شود

mahdiqs;99243 نوشت:
سلام
جمع بندی جالبی بود. البته من نفهمیدم در این جمع بندی حتی خطی از نوشته های من منظور شده بود یا تماما نوشته های خودتان بود.
و اینکه این جمع بندی در زمانیکه بحث نیمه کاره است و استدلالهای شما همگی به مشکل برخورده اند و جوابی برای انها نداشتید چه معنایی داشت.
به هر حال من این جمع بندی را به این معنا گرفتم که شما حرف تازه ای دیگر برای این تاپیک ندارید ( و صد البته قصد تجدید نظر در عقایدتان هم ندارید. که ممکن است بخاطر ترس شما باشد یا از روی تعصب تان )
اما اگر اجازه بدهید من این بحث را با دوستان دیگری ادامه بدهم تا به واقعا به نتیجه برسد .

با سلام به مهدی مهربان و تشکر از دوستان بزرگوار
بزرگوار جنابعالی ظاهرا هیچ توجهی به عنوان تایپیکی که گذاشته اید ندارید.سوال نمودید ولایت فقیه نظریه شیعی است یا سنی جواب شما داده شد اما همواره جنابعالی سعی در خروج از این عنوان و مطرح نمودن مباحثی دارید که تحت این عنوان نمی گنجد .
ما مخالف طرح سوال نیستیم مخالف بی نظمی در طرح سوال هستیم عناوین مختلفی از بحث ولایت فقیه در سایت موجود است لذا جنابعالی می توانید سوالات خود را که مربوط به آن تایپیک هاست را در آنجا مطرح بفرمائید.
بنابراین دوست بزرگوار اگر در این زمینه سخن تازه ای دارید که مستند است«نه اینکه از سایتهای ...از سخن افرادی چون بنی صدر باشد» را مطرح کنید تا بحث را جمع بندی بنمائیم.

برادر عزیز منبع نقل قول شما سایت ویکی است که توقع درستی اطلاعات آن سایت نمی رود و اصولا این سایت نمی تواند منبع باشد ولی آدرس مطلبی که عرض کردم در دبلاگم موجوده می توانید مراجعه کنید«http://ravi2.blogfa.com/post-131.aspx» در مورد آقای حائری هم که بحث مشخص است به این نوشته که قسمتی از مناظره آیت الله جوادی آملی با آقای حائری است توجه کن«اجمالی از مناظره انتقادی آقای حائری یزدی و آیت الله جوادی آملی درباره ولایت فقیه. در ابتدا، آقای آملی به بررسی مبانی ولایت فقیه پرداخته است و برای اثبات آن این گونه استدلال می کند که کامل ترین و برجسته ترین کمال برای انسان، عبودیت و بندگی خداند است و چون خود انسان در این مسیر اطلاع کاملی ندارد، باید خداوند او را راهنمایی کند؛ چون تنها اوست که عالم مطلق است و بر همه شئون جهان و آدمی آگاه است.

پس غیر خدا هر که و هر چه هست، مولای حقیقی یا ولی حقیقی نیست تا بگوییم خدا اولا و بالاصالـﺔ ولی و مولاست و غیر خدا مثلا انبیا و اولیا ثانی و بالتبع ولی و مولای اند.

وقتی معلوم شود که ولایت انبیا و اولیا و ائمه حقیقی نیست، ولایت فقیه هم روشن می شود. پس با توجه به آیات قرآنی چون «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ...» یا «أمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أولِیاءَ فَاللهُ هُوَ الوَلِیُّ» معلوم می شود ولایت رسول و معصومان و اولیا، عِدل ولایت الله نیست و چون ولایت منحصر در اوست، ولایت آنها بالعرض است نه بالتبع.

ایشان در نقد نظریه آقای حائری یزدی که ولایت را به معنای سرپرستی صغار و مجانین می دانست می گوید: ولایت فقیه در حکومت اسلامی اصلا چنین معنایی ندارد؛ زیرا کسی که ولایت یک مجنون یا سفیه و یا کودک خردسالی را برعهده دارد، آنان را برابر با اندیشه و آراء خود تدبیر می کند و در بازی و تفریح، خواب و تغذیه و.... به میل و اراده خود رفتار می کند.

اما ولایت پیغمبر و امام و جانشین امام بر مردم از این قبیل نیست؛ بلکه ولایت آنها به ولایت الله باز می گردد. یعنی خود دین، رهبری و هدایت جامعه را به عهده می گیرد. چون همان طور که مردم مولی علیه دین هستند، شخصیت حقیقی پیامبر و دیگر معصومان هم تحت ولایت دین و شخصیت حقوقی آنهاست.

وقتی پیامبر (ص) و امام فتوایی می دهد، عمل کردن به آن بر همه حتی خود شخص نبی و امام هم واجب است. یعنی شخصیت حقیقی پیامبر و امام و ولی فقیه با دیگر افراد فرقی ندارند، همگی مولی علیه هستند، اما شخصیت حقوقی آنها ولی است.

پس هیچ کس از افراد امت اسلامی محجور و کم سن و دیوانه نیست تا ولایت فقیه ولی آنها باشد. آیه «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ....» خطاب به عقلا و مکلفین است، نه به غیر مکلف و محجور و کودک.»

اصلا ولایت فقیه ذاتا با دیدگاه سیاسی اهل تسنن نمی تواند سازگار باشد و این بحث که ولایت فقیه نظریه مطرح برای اهل تسنن است از بن غلط است چون ولی فقیه بر اساس اجتهاد و برمبنای مشروعیت الهی عمل میکند در حالی که فقیه اهل سنت به گفته خودشان نمی تواند اجتهاد کند و دلیلی برای مشروعیت الهی ندارد

خواهشا این مطلب را بخوان
شيعيان از زمان غيبت امام زمان(عج) عالمان ديني و فقيهاني را كه داراي شرايط لازم بوده‏اند، به عنوان رهبر ديني ومتصدي اموري كه نيازمند به ولايت است پذيرفته‏اند. لذا بحث نظري ولايت فقيه در كتاب‏هاي عالمان گذشته مطرح بوده و عملاً نيز برخي از علماي گذشته به اعمال آن اقدام نموده‏اند.
اهل سنت نيز شبيه همين عقيده را دارند با اين تفاوت كه شرايط ويژه‏اي را كه شيعه براي ولي فقيه قائل است، آنان شرط نمي‏دانند؛ بلكه هر كس كه حكومت را به دست گرفت، او را ولي و اولي‏الامر و واجب الاطاعة مي‏دانند.
مسأله ولايت فقيه، آن گونه كه براي ما مطرح است در عقايد اهل سنت جايگاهي ندارد. توضيح آن كه:
1. براي درك بهتر از عقايد اهل سنت درباره ولايت فقيه، ترسيم چشم اندازي از ديدگاه شيعه در اين باره، ضروري به نظر مي رسد، هر چند بسيار به اختصار.
2. برخي از خطوط كلي شيعه درباره ولايت فقيه به قرار زير است:
الف) براي اصلاح جامعه قانون تنها كافي نبوده؛ بلكه، به مجري نيز نيازمنديم؛ از اين رو، خداوند در كنار فرستادن احكام شرع، حكومت و دستگاه اجرايي را هم در نظر گرفته است. بخشي از احكام اسلام نيز به گونه اي است كه، بدون داشتن ساختاري اجرايي، بيان آن ها بي معنا خواهد بود. اين بخش از احكام، احكام سياسي - اجتماعي آن را تشكيل مي دهد (امام خميني، ولايت فقيه (حكومت اسلامي)).
ب) در رأس تشكيلات اجرايي و اداري جامعه مسلمانان، شخص پيامبر(ص) قرار داشت. تعيين جانشين به وسيله وي هم، نه تنها براي بيان عقايد و احكام؛ بلكه براي اجراي آنها هم بود. وظيفه تعيين خليفه هم تا آن اندازه مهم بود كه خداوند به پيامبرش خطاب كرد بدون انجام آن، رسالت خود را به پايان نرسانده است.
ج) پيداست كم ترين شرطي را كه مجري يك قانون بايد دارا باشد، آگاهي به آن قانون است، عدالت، درد دين داشتن، دلسوزي و احساس مسؤوليت يكپارچه در برابر آن و... از جمله ديگر شرايط است.
د) هدف نهايي چنين اقدامي، در معناي لغوي ولايت هم نهفته است، چرا كه ولايت در اصل لغت، به مفهوم برداشته شدن واسطه اي است كه بين دو چيز حايل شده باشد؛ به گونه اي كه بين آن دو چيز، غير از آن دو باقي نماند (همان).
از اين رو اولياء خداوند، كساني هستند كه كاروان جامعه را مي توانند آن گونه به خداوند رسانند كه ميان آنها و ذات پروردگار، هيچ فاصله و حجابي باقي نماند. چرا كه خود، در حيات معنوي و زندگي جاوداني به درجه اي از مقام قرب رسيده اند كه بين او و پروردگارش، فاصله و حجابي نيست. شرافت و قدر و منزلت انبياء و ائمه(ع) نيز از آن روست كه به همين مقام ولايت يعني برداشته شدن هر گونه فاصله با خدا، دست يافته اند.
ه) فقهايي هم كه شايستگي احراز مقام ولايت بر مسلمين را پيدا مي كند هر چند به مقام معصومين(ع) نمي رسد، ولي دست كم بايد به آن تشابه داشته باشند.
و) لزوم سكان داري جامعه مسلمانان به وسيله ولي فقيه، به همان دليلي است كه پس از پيامبر بايد مقام مزبور را معصوم بر عهده گيرد؛ يعني بر زمين نماندن احكام سياسي و اجتماعي اسلام كه اجراي آنها وامدار تشكيل حكومت است؛ وانگهي در احكام فردي نيز، مسلمان بايد الگويي تمام و كامل داشته باشد تا او را به سوي خداوند رهنمون شود.
3. با آن ماجراي دردناك برخورد با ولي منتخب الهي كه انجام آن به وسيله خلفاي نا به حق بني اميه انجام گرفت، آشكارا پيداست كه مابين ديدگاه اهل تسنن با حقيقت عميق، دقيق و حساس ولايت، تا چه ميزان فاصله است.
4. آموزه ولايت بر مسلمانان، آموزه اي قرآني و ديني است؛ از اين رو همه كشورهاي اسلامي بايد در مسير آن حركت كنند.
5. اشتباه ديدگاه اهل سنت درباره ولايت فقيه، اساسا از اشتباه ديدگاهشان درباره امام ناشي مي شود؛ آنان در مورد علم غيب امام معصوم(ع)، طهارت ذاتي آنان، نقص دين در صورت فقدان آنها و... ديدگاه هايي دارند كه با صراحت قرآن سازگار نيست. پيداست در ادامه راه آخرين امام در پشت پرده غيب نيز براي جانشينان وي، شرايطي را كه در روايات بر آن تصريح شده قايل نيستند از جمله مخالفت با هواهاي نفساني، مراقبت از نفس و تقواي ديني و... كه در حديثي از پيامبر(ص) بيان شده است.
6. انحرافي كه در عالم اسلام پس از ماجراي سقيفه پيدا شده باعث گرديد كه امام(ع) از مصدر جامعه كنار رود.
لذا بحث ولايت فقيه به گونه اي كه در شيعه مطرح است در اهل سنت منتفي شد براساس نظر شيعه در حكومت اسلامي، دوام علم و عدل ضروري است. اما اهل سنت در عين حال كه عدالت را شرط حاكم اسلامي مي دانند. اما با طرح اين كه هر كسي كه حاكم جامعه اسلامي شد ولي امر است و اطاعت از وي واجب مي باشد. عملا تن به حكومت هاي جور دادند.

نقل قول:

زمانیکه موسی به سوی کوه طور می رود و غیبت می کند هارون را جانشین خود قرار می دهد. در زمان هارون بنی اسرائیل گوساله پرست می شوند . وقتی موسی به سوی قوم خود باز می گردد می بیند که مردمش گمراه شدند. موی هارون را می کشد و از وی بازخواست می کند. هارون در جوابش می گوید : من ترسیدم بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی!
هارون پیامبر خداست. ولی در زمان غیبت حضرت موسی ولایت ندارد! و حضرت موسی موقع رفتن به وی می گوید در زمان غیبت تو خلیفه و جانشین ( و نه ولی !) من باش!
و می بینیم که هارون در زمان غیبت موسی اینقدر اختیار ندارد که حتی جلوی گمراهی مردم را بگیرد ! ( و همان حرف حضرت موسی که به وی گفته بود نگذار در بین بنی اسرائیل تفرقه بیافتد , را اجرا می کند! )

وقتی پیامبر خدا ( که معصوم است و جانشین خدا در روی زمین ) در زمان حیات پیامبر دیگری که بر وی ولایت دارد و حتی در زمانی که ان پیامبر غایب است نمی تواند بر قوم خودش ولایت داشته باشد!
چگونه می توان سندی بیابید که امام زنده به یک عالم دینی ولایت داده باشد!

با سلام وتشكر

متاسفانه بعضی جوانب نادیده گرفته شده اول اینکه بنص قرآن کریم هر قوم وگروهی در همه زمانها شهید و حجت و هادی دارند و بنص آیه 55 مائده ؛ الله ورسولش و امام علی ( و11فرزندش ) ولی بر مردم قرار داده شده اند اما اینکه مردم ولایت ولی الله را همانند جریان هارون (ع) قبول نکنند چیزی از مشروعیت ولایت ، نمیکاهد و قرآن هم فرمود که هیچکس بجز سفها از ملت ابراهیم اعراض نمیکند و در احادیث صحیح اهل سنت هم پیامبر فرمودند بعد از من 12 نفر امیر شما هستند که مخالفت مردم ضرری به ولایتشان نمیزند (رجوع کنید به مسند احمد ومستدرک حاکم و صحیح ابن حبان و... لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ لَعَدُوِّهِمْ قَاهِرِينَ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ )

نقل قول:
دوست عزیز شاید شما متوجه منظور من نشدید!
بحث بر سر این است که این نظریه نظریه شیعی است یا نه!

از جهت لزوم ، نظری هم شیعی است وهم سنی واز جهت کفایت نظریست شیعی.
بزبان ساده تر شیعه ، عصمت ولی الله وجامع الشرایط بودن جانشینش را شرط میداند بعکس عامه که هر حاکمی را که به قدرت مستولی شود را لازم الاطاعه میدانند وخروج بر اورا کفر !
وتبلور این تفاوت درقضییه کربلا بثبوت رسید.

نقل قول:
چگونه می توان اجتهاد کرد که یک فقیه غیر معصوم می تواند بر مردم ولایت داشته باشد؟

در اصل فقاهت فقیه است که به او مشروعیت میبخشد نه شخص .ضمنا معنی و حدود ولایت نیز باید تعریف شود.

نمی دانم چه اصراریه که این عزیز دارن تا بحث ولایت فقیه را نشات گرفته از نظریه اهل تسنن بدانند در حالی که سیره تاریخی نظامهای سیاسی تشیع و تسنن و ماهیت این قضیه و ادعای علمای اهل تسنن که به کلی این نظریه را از فقه تسنن نمی دانند. و از بدیهیات است که این نظریه برای شیعه در زمان غیبت است.حال اگر سوال دارن که تشیع این نظریه را از کجا آورده باز این یه حرف و بحثیه.

صدرا;99296 نوشت:
با سلام به مهدی مهربان و تشکر از دوستان بزرگوار
بزرگوار جنابعالی ظاهرا هیچ توجهی به عنوان تایپیکی که گذاشته اید ندارید.سوال نمودید ولایت فقیه نظریه شیعی است یا سنی جواب شما داده شد اما همواره جنابعالی سعی در خروج از این عنوان و مطرح نمودن مباحثی دارید که تحت این عنوان نمی گنجد .
ما مخالف طرح سوال نیستیم مخالف بی نظمی در طرح سوال هستیم عناوین مختلفی از بحث ولایت فقیه در سایت موجود است لذا جنابعالی می توانید سوالات خود را که مربوط به آن تایپیک هاست را در آنجا مطرح بفرمائید.
بنابراین دوست بزرگوار اگر در این زمینه سخن تازه ای دارید که مستند است«نه اینکه از سایتهای ...از سخن افرادی چون بنی صدر باشد» را مطرح کنید تا بحث را جمع بندی بنمائیم.

درود بر شما عزیز

صدرا;99296 نوشت:
بنابراین دوست بزرگوار اگر در این زمینه سخن تازه ای دارید که مستند است«نه اینکه از سایتهای ...از سخن افرادی چون بنی صدر باشد» را مطرح کنید تا بحث را جمع بندی بنمائیم.

اولا شما فردی مانند بنی صدر را متهم به دروغگویی می کنید! و به عنوان سند قبول ندارید. من هم می توانم با همین ادله تمام استدلالهای شما را قبول بکنم و بگویم : هرچه سایتهای ارشادی می نویسند دروغ و سانسور است و هرگز برای من سند نیست!
پس شما با این منطق نمی توانید به نتیجه برسید. شرط بحث عادلانه این است که یا شما ردی بر اسناد من بیاورید.
یا اصولا هر دو فقط از اسنادی دلیل بیاوریم که مورد قبول دو طرف است.

اما در مورد انحراف از بحث :
من بیان کردم. شما بحثی می کنید و من مجبور به پاسخگویی می شوم. گاها هم این بدلیل این است که شما از نکته ای در متن استفاده می کنید که از دید من غلط است و باید آنجا را تذکر بدهم تا موجب نتیجه گیری غلط نشود.
اما سوالاتم در این زمینه هنوز پابرجاست.
1- چگونه می توان معتقد به امامت و جانشینی مستقیم از سوی خدا بود ولی ولایت فقیه که شبیه خلافت است را قبول داشت؟
2- آیا سندی بر این موجود است که امام زمان یا امام حسن عسگری برای امام زمان نائب تعیین کرده باشند؟
3- آیا امام به نائبانش ولایت داده است؟ و اساسا ولایت می تواند واگذار شود؟
4- چگونه از رجوع به رواه حدیث شما نتیجه گرفتید که عالمان نائبان امام زمان و در نتیجه ولیان امت اسلامی هستند

میثم;99301 نوشت:
برادر عزیز منبع نقل قول شما سایت ویکی است که توقع درستی اطلاعات آن سایت نمی رود و اصولا این سایت نمی تواند منبع باشد ولی آدرس مطلبی که عرض کردم در دبلاگم موجوده می توانید مراجعه کنید

اگر ویکی که یک مرجع باز است و هزاران نفر می توانند بر آن خرده بگیرند و درباره آن نظر بدهند ( و حتی مطلب را ویرایش بکنند!) منبع نیست . مطمئنا وبلاگ هم منبع نیست!!
اما دوست عزیز مطالب وی کی پدیا معمولا با منبع و ماخذ است و اگر دقت بکنید تمام منابع مطالب نوشته شده است.
و مطلب با منبع خواه در یک سایت معاند باشد یا در سایت وطنی یا وبلاگ و ... یک مرجع معتبر است و وقتی من مطلبی را از چنین سایتی ذکر می کنم بدین معنی است که به مرجع اصلی رجوع دادم.
بطور مثال در نظر آیت الله سیستانی به سایت خود ایت الله سیستانی ارجاع داده شده است.
http://sistani.org/local.php?modules=nav&nid=5&cid=1104
نقل قول:
ولايت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبيه خوانده می شود برای هر فقيهی که جامع شرايط تقليد باشد ثابت است . و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقيه و هم در شرايط به کار بستن ولايت امور ديگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنين.

میثم;99303 نوشت:
اصلا ولایت فقیه ذاتا با دیدگاه سیاسی اهل تسنن نمی تواند سازگار باشد و این بحث که ولایت فقیه نظریه مطرح برای اهل تسنن است از بن غلط است چون ولی فقیه بر اساس اجتهاد و برمبنای مشروعیت الهی عمل میکند در حالی که فقیه اهل سنت به گفته خودشان نمی تواند اجتهاد کند و دلیلی برای مشروعیت الهی ندارد

ما فقه کنونی شیعه و سنی را مد نظر نداریم. و هیچگاه هم نگفتیم ولایت فقیه در فقه اهل سنت است.
بلکه گفتیم نظریه ای بر اساس اعتقادات اهل سنت است. شاید مطلبی که از آیت الله مطهری ذکر کردم بهتر بتواند مقصود را مشخص بکند :
نقل قول:
آیت‌الله مرتضی مطهری در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی می‌گوید: تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند، این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته‌است.
میثم;99307 نوشت:
لذا بحث ولايت فقيه به گونه اي كه در شيعه مطرح است در اهل سنت منتفي شد براساس نظر شيعه در حكومت اسلامي، دوام علم و عدل ضروري است. اما اهل سنت در عين حال كه عدالت را شرط حاكم اسلامي مي دانند. اما با طرح اين كه هر كسي كه حاكم جامعه اسلامي شد ولي امر است و اطاعت از وي واجب مي باشد. عملا تن به حكومت هاي جور دادند.

خوب خدارو شکر در این پستتان کمی این نظریه را باز کردید. و تنها تفاوت این نظریه و نظریه اهل سنت را در دوام علم و عدل می دانید.
اما خوب مشکلی که اینجا مطرح می شود این است که اساسا آیا گذاشتن شرطی مثل علم و عدالت ( که دومی مفهومی نسبی است !) می تواند موجب ولایت شود؟
و آیا اهل سنت هم مانند شما افرادی مانند ابوبکر و عمر و عثمان را نادان و ناعادل می دانند؟ پس چه تضمینی وجود دارد که شخصی که به نظر ما عالم و عادل می آید واقعا عالم و عادل باشد؟ و شایسته ولایت بر ما؟ ( چه انکه برای اثبات در اصل ولایت خدا و پیامبر بیان می کنیم که چون بشر عقلش ناقص است (!) خدا و پیامبرش بر ما ولایت دارند)

خیر البریه;99310 نوشت:
با سلام وتشكر متاسفانه بعضی جوانب نادیده گرفته شده اول اینکه بنص قرآن کریم هر قوم وگروهی در همه زمانها شهید و حجت و هادی دارند و بنص آیه 55 مائده ؛ الله ورسولش و امام علی ( و11فرزندش ) ولی بر مردم قرار داده شده اند اما اینکه مردم ولایت ولی الله را همانند جریان هارون (ع) قبول نکنند چیزی از مشروعیت ولایت ، نمیکاهد و قرآن هم فرمود که هیچکس بجز سفها از ملت ابراهیم اعراض نمیکند و در احادیث صحیح اهل سنت هم پیامبر فرمودند بعد از من 12 نفر امیر شما هستند که مخالفت مردم ضرری به ولایتشان نمیزند (رجوع کنید به مسند احمد ومستدرک حاکم و صحیح ابن حبان و... لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ لَعَدُوِّهِمْ قَاهِرِينَ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ )

چند نکته را گویا شما نادیده گرفتید:
1- نص قرآن برای هارون از کلمه خلیفه ( غیبت ) استفاده می کند . نه ولایت!
2- خالی نبودن حجت در هر زمانی در قران به معنای بودن چندین حجت و هادی نیست. و ما هم هرگز در تاریخ نداشتیم که دو تا امام همزمان امام باشند! (حتی در زمانیکه ما دو پیامبر هم در یک قوم داشتیم . مانند موسی و هارون , بارهم یک ولی داشتیم و پیامبر دیگر ولایت نداشت.)
3- در نص قرآن آمده است که " من ترسیدم بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی وسخنم را مراعات نکردی!"
این گفته نشان می دهد که موسی هنگام رفتن و غیبت برای هارون شرط گذاشته است. و هارون اختیار تام نداشته است! و هارون باید بنا به پیشنهاد موسی جلوی تفرقه بنی اسرائیل را به هر قیمتی می گرفته است! حتی اگر بنی اسرائیل گوساله پرست می شدند!
و این نشان می دهد که هارون ولایت نداشته است!

میثم;99317 نوشت:
نمی دانم چه اصراریه که این عزیز دارن تا بحث ولایت فقیه را نشات گرفته از نظریه اهل تسنن بدانند در حالی که سیره تاریخی نظامهای سیاسی تشیع و تسنن و ماهیت این قضیه و ادعای علمای اهل تسنن که به کلی این نظریه را از فقه تسنن نمی دانند. و از بدیهیات است که این نظریه برای شیعه در زمان غیبت است.حال اگر سوال دارن که تشیع این نظریه را از کجا آورده باز این یه حرف و بحثیه.

خوب جوابش چیست؟
من جوابش را می گویم. از اعتقادات اهل سنت الهام گرفتند!

mahdiqs;99388 نوشت:
خوب جوابش چیست؟
من جوابش را می گویم. از اعتقادات اهل سنت الهام گرفتند!

ببخشید از کدام اعتقادات اهل سنت و از کدوم یک از مذاهبش ما این ایده را گرفتیم لطفا منبعی از اهل سنت ارایه دهید؟ یقین دارم نمی توانید؟از بزرگان اهل سنت از سیره عملیشان و از ..؟

تعریف ایت الله سیستانی از ولایت فقیه:ادرسی که داده اید:
لولاية فيما يعبّر عنها في كلمات الفقهاء (رض) بالامور الحسبية تثبت لكل فقيه جامع لشروط التقليد ، واما الولاية فيما هو اوسع منها من الامور العامة التي يتوقّف عليها نظام المجتمع الاسلامي فلمن تثبت له من الفقهاء ولظروف إعمالها شروط اضافية ومنها ان يكون للفقيه مقبولية عامة لدى المؤمنين .
سه پاسخ آیت الله سیستانی پیرامون ولایت فقیه
حضرت آیت الله العظمی سیستانی به سه استفتاء در مورد بحث ولایت فقیه پاسخ داده اند.
به گزارش "تابناک" این پرسش و پاسخ که در سایت شخصی معظم له منتشر شده، به شرح زیر است:
سؤال: آیا ولایت فقیه تحقیقی است یا تقلیدی؟
پاسخ: تقلیدی است.
سؤال: نظر معظم له درباره ولایت فقیه چیست؟
پاسخ: ولایت در آن چه ـ به اصطلاح فقها ـ امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.
سؤال: می‌خواستم بدانم اگر حکم مرجع تقلیدی با حکم ولی فقیه فرق داشت مقلد باید از کدام اطاعت کند؟
پاسخ: حکم کسی که ولایت شرعی دارد در امور عامّه و نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر مگر اینکه علم به خطا بودن آن یا مخالفتش با آنچه از کتاب و سنت قطعاً ثابت شده داشته باشد.
گفتنی است از جمله مواردی که همواره مخالفین بحث ولایت فقیه، به کمک آن سعی در متقن نشان دادن شبهات خود دارند، این مسئله بوده است که بحث ولایت فقیه و برداشت حضرت امام خمینی(ره) در این مورد، برداشتی شاذ و نادر بوده و اکثریت! مراجع متقدم و متأخر چنین برداشتی از متن شرع نداشته اند.

...........
منبع:
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=111473
لینک مطلب در سایت دفتر آیت الله سیستانی:

http://www.sistani.org/local.php?mod...how=1&cid=1104

mahdiqs;99388 نوشت:
خوب جوابش چیست؟
من جوابش را می گویم. از اعتقادات اهل سنت الهام گرفتند!

امام محمد غزالی معتقد است که در صورت نبودن ورع و علم در امام و در وضعیتی که تاکید بر آنها موجب فتنه در جامعه خواهد شد انعقاد امامت پذیرفتنی است(رجوع به کتاب احیا علوم الدین در ربع عبادات)و... و موارد کثیری از این دست از علمای اهل تسنن که ولایت و امامت جور مثل آل سعود و آل خلیفه را با این استدلال مشروع می دانند. حال بفرمایید این کجا با نظریه ولایت فقیه سازگار است؟
منتظر جوابتان هستم تا موردهای دیگری را بیاورم. و اصلا اگر صلاح بدانید وارد مصدایق فعلی شویم و سیر تاریخی آن را پیگیری کنیم تا به نتیجه برسیم و یا اگر اهل مطالعه هستید در مورد نظام سیاسی اهل سنت کتاب معرفی کنم تا از روی علم بدانید که ولایت فقیه نمی تواند برخاسته از دیدگاه اهل تسنن باشد. و این امر در بین علمای سنی امری بدیهی است نمی دانم شما چرا اصرار دارید بر این مطلب/

با سلام به همه دوستان بزرگوار


چون جناب آقای«mahdigs»در دو جا اسم شهید مطهری را به عنوان مخالف ولایت فقیه بیان نمودند و سخن نیمه کاره ای را از برخی از سایتها در اینجا مطرح نمودند لازم دیدم«هرچند خروج از موضوع است» اصل این سخن و سخنان دیگری از آن بزرگوار را بیان کنم که شبهه ای در میان نباشد.
البته اگر دوستان به کتاب حکومت دینی از منظر استادشهید مطهری مراجعه بفرمایند،[1] مفصلا با دیدگاه شهید مطهری آشنا می شوند.
اما متنی را که دوستمان گذاشتند قسمتی از پاسخ شهید مطهری به اشکال وارده بر حکومت اسلامی بود که متن آن چنین است:
سوال 10:جمهورى اسلامى يعنى اين كه حاكميت متعلق به روحانيون باشد و اين برخلاف حقوق مكتسبه ملت ايران است كه در انقلاب مشروطيت به دست آورد كه قواى مملكت ناشى از ملت است و اين راهى است از نظر سياسى و اجتماعى و حقوقى برگشت ناپذير. البته ملت حق دارد هميشه براى تدوين قانون اساسى بهتر و مترقى‏ترى قيام و اقدام كند، اما معقول نيست كه حق حاكميت خود را به شخص يا اشخاصى واگذارد. دليل اين امر را بايد در نوشته‏هاى دو قرن پيش جست. بدين گونه قانون اساسى ما با قبول اصل مترقى حاكميت ملى به بحث «ولايت شاه» و «ولايت فقيه» پايان داده است.
خلاصه استدلال اين است كه مردم ايران در انقلاب مشروطيت حق حاكميت ملى- يعنى اين كه قواى مقننه، مجريه، قضائيه ناشى از ملت است- به دست آورده است و معقول نيست كه اين حق را به شخص يا اشخاصى تفويض كند، هرچندمعقول هست كه قانون اساسى مترقى‏ترى تدوين نمايد؛ و جمهورى اسلامى يعنى حق حاكميت فقيه و يا استبداد فقيه (ولايت فقيه) كه بر ضد حاكميت ملى است و ارتجاعى است و انقلاب مشروطيت به آن مانند ولايت شاه و استبداد شاه پايان داده است.
شهید مطهری در جواب می گویند:
در انقلاب مشروطيت، مردم حاكميت ملى به دست آوردند.حاكميت ملى يعنى قوه قانونگذارى (در كادر قانون اساسى) و قوه مجريه و قوه قضائيه ناشى از ملت است.
ملت ايران هرگز حق حاكميت ملى را منافى با قبول اسلام به عنوان يك مكتب و يك قانون اصلى و اساسى كه قوانين مملكت بايد با رعايت موازين آن صورت گيرد ندانست و لهذا در متن قانون اساسى ضرورت انطباق با قانون اسلام آمده است و اصل دوم متمم قانون اساسى مبنى بر ضرورت [نظارت‏] پنج نفر فقيه طراز اول براى همين نكته است؛ همچنان كه تصور مردم امروز از ولايت فقيه اين نبوده كه فقها حكومت كنند و دولت را به دست گيرند، بلكه در طول اعصار تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده است كه به موجب اين كه مردم مسلمانند و وابسته به مكتب اسلامند، صلاحيت هر حاكمى از نظر اين كه قابليت مجرى بودن قوانين ملى اسلامى را داشته باشد بايد مورد تأييد و تصويب فقيه قرار گيرد.
لهذا امام در فرمان خود به نخست وزير دولت موقت مى‏نويسد: به موجب حق شرعى (ولايت فقيه) و به موجب رأى اعتمادى كه از طرف اكثريت قاطع ملت نسبت به من ابراز شده است، من رئيس دولت تعيين مى‏كنم.
حق شرعى امام از وابستگى قاطع مردم به اسلام به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژى ناشى مى‏شود كه او يك مقام صلاحيتدار است كه مى‏تواند قابليت شخصى را از اين جهت تشخيص دهد.
و در حقيقت حق شرعى و ولايت شرعى يعنى مُهر ايدئولوژى مردم كه او رهبر آن مردم است.
و حق عرفى همان حق حاكميت ملى مردم است كه آنها بايد فرد مورد تأييد را انتخاب كنند...


[1].نویسنده:محمد حسن قدردان قراملکی.

سخنان دیگری از شهید مطهری در رابطه با «حاکم شرعی»ولی فقیه:
1-كارى كه هم‏اكنون مجتهدان مى‏كنند همان كارى است كه پيغمبران دسته دوم‏ مى‏كرده‏اند. البته مجتهد كارش منحصر به اين نيست و علاوه بر اجتهاد، حاكم شرعى و رهبر مردم است، آمر به معروف و ناهى از منكر در ميان مردم است؛ او مصلح ميان امت بوده و موظف است كه مفاسد را اصلاح نمايد.
همين كار را نيز در گذشته پيغمبران انجام مى‏دادند ولى در دين خاتم، ديگر پيغمبرى به خاطر اين جهات مبعوث نمى‏گردد بلكه مجتهدان از عهده چنين وظايفى برمى‏آيند[1].

2- اين اختيارات از پيغمبر به امام منتقل مى‏شود و از امام به حاكم شرعى‏مسلمين.بسيارى از تحريمها و تحليلهايى كه فقها كرده‏اند- كه همه هم امروز قبول دارند- بر همين اساس بوده است. ميرزاى شيرازى به چه مجوّز شرعى تنباكو را تحريم كرد، آنهم تحريم موقت؟ اگر كشيدن تنباكو حرام بود، هميشه حرام است، چرا مى‏گويد «اليوم حرام است»؟ «اليوم» ندارد، «الامس» هم همين جور بوده. و چرا بعد از مدتى خودش تحليل كرد؟
اين به موجب آن بود كه ميرزاى شيرازى مى‏دانست كه حاكم شرعى يك سلسله اختيارات دارد و به موقع مى‏تواند از آن استفاده كند؛ به موقع مى‏تواند امرى را كه در اصل شرع حرام نشده، يا لااقل فقيه دليلى بر حرمتش ندارد، در مورد بالخصوص تحريم كند (كه اين غير از آن است كه در موردى كه دليل بر حرمتش دارد، به خاطر مصلحت مهمتر تحليلش مى‏كند. آن داخل باب تزاحم مى‏شود). يك امرى كه در اصل شرع هيچ دليلى بر حرمت يا وجوبش نيست، نه حرام است نه واجب، امر مباحى است، فقيه به موجب اختيارات خودش مى‏تواند آن را تحريم كند، كه مرحوم آقاى نائينى در رساله تنبيه الامّة و تنزيه الملّة روى اين مسئله [بحث كرده است.][2]

[1] .مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏26، ص: 203.

[2] . مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏21، ص: 338.

3- مثلًا مسئله‏اى هست در فقه به نام «ولايت حاكم»، يعنى حاكم شرعى در بسيارى از موارد حق ولايت دارد. اگر شخصى بميرد و وصيّى معين نكرده باشد و يك قيّم شرعى هم وجود نداشته باشد، تكليف بچه‏هاى او چيست؟ مى‏گويند تكليف اينها را بايد حاكم شرعى معين كند- در صورتى كه نه آيه‏اى هست و نه خبر صددرصد صحيح- چون اسلام دينى است كه مصالح مردم را بلاتكليف نمى‏گذارد[1].

4- مسئله ماليات موضوع ديگرى است. آن، امر ثابتى نيست؛ امرى متغير و از اختيارات حكومتى است. اسلام كه نگفته فقط به عنوان زكات بگيريد و به غير از عنوان زكات حق نداريد [چيزى‏] از مردم بگيريد. وضع ماليات از اختيارات حاكم شرعى است. او در هر زمانى مى‏تواند براى هر چيزى (اتومبيل، غير اتومبيل، هرچه باشد) بر طبق مصلحتى كه ايجاب مى‏كند، ماليات وضع كند. اين ربطى به زكات ندارد.[2]

5- ولى بعضى از علما احتياط مى‏كنند و مى‏گويند سهم سادات را بدون اجازه مجتهد و حاكم شرعى ندهيد،
مرحوم آقاى بروجردى عقيده‏شان اين بود كه نماز جمعه نماز حكومتى است؛ يعنى نمازى است كه حاكم اسلامى و حاكم شرعى بايد بخواند نه فقط يك مجتهد.
آنوقت يا بايد حاكم شرعى‏اى باشد كه بالفعل حاكم است و يا اگر بالفعل حاكم نيست كسى باشد كه در مقام به دست‏گرفتن حكومت است. مرحوم آيةاللَّه بروجردى مى‏گفتند در دوران ائمه عليهم السلام هم هر كسى كه درصدد انقلاب عليه خلفا بود به خودش اجازه مى‏داد كه نماز جمعه بخواند. تاريخ هم همين را حكايت مى‏كند كه آن كسى كه نماز جمعه مى‏خوانْد يا خودش مبسوط اليد بود و يا در مقام به دست آوردن بسط يد بود و الّا مجتهدى كه گوشه خانه خودش نشسته است و جز هفته‏اى يك بار از خانه بيرون نمى‏آيد و بعد عبايش را به سرش مى‏كشد و به خانه مى‏رود اصلًا معنى ندارد كه بيايد نماز جمعه بخواند. اصلًا كار او نيست كه بيايد مصالح عمومى مردم در دنياى اسلام را به آنها خبر بدهد و آخرين اخبار دنياى اسلام را به مردم برساند؛ اصلًا از جايى خبر ندارد تا بيايد خبر برساند؛ خودش از بى‏خبرترين مردم دنياست، آنوقت بيايد خبرها را به مردم برساند؟![3]

[1] . مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى،ج‏21،.167.

[2] . مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى،ج‏21 ،317.

[3] . مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى،ج‏،27ص 306 .

میثم;99411 نوشت:
ببخشید از کدام اعتقادات اهل سنت و از کدوم یک از مذاهبش ما این ایده را گرفتیم لطفا منبعی از اهل سنت ارایه دهید؟ یقین دارم نمی توانید؟از بزرگان اهل سنت از سیره عملیشان و از ..؟

منبعش آفتاب !!
میثم;99307 نوشت:
خواهشا این مطلب را بخوان شيعيان از زمان غيبت امام زمان(عج) عالمان ديني و فقيهاني را كه داراي شرايط لازم بوده‏اند، به عنوان رهبر ديني ومتصدي اموري كه نيازمند به ولايت است پذيرفته‏اند. لذا بحث نظري ولايت فقيه در كتاب‏هاي عالمان گذشته مطرح بوده و عملاً نيز برخي از علماي گذشته به اعمال آن اقدام نموده‏اند. اهل سنت نيز شبيه همين عقيده را دارند با اين تفاوت كه شرايط ويژه‏اي را كه شيعه براي ولي فقيه قائل است، آنان شرط نمي‏دانند؛ بلكه هر كس كه حكومت را به دست گرفت، او را ولي و اولي‏الامر و واجب الاطاعة مي‏دانند.

فقط تنها چیزی که نمی فهمم این است که چطور شما از ما خواهش می کنید مطلبی را بخوانیم! در حالیکه خودتان ان را نخوانده اید!!

mahdiqs;99372 نوشت:

اما سوالاتم در این زمینه هنوز پابرجاست.
1- چگونه می توان معتقد به امامت و جانشینی مستقیم از سوی خدا بود ولی ولایت فقیه که شبیه خلافت است را قبول داشت؟
2- آیا سندی بر این موجود است که امام زمان یا امام حسن عسگری برای امام زمان نائب تعیین کرده باشند؟
3- آیا امام به نائبانش ولایت داده است؟ و اساسا ولایت می تواند واگذار شود؟
4- چگونه از رجوع به رواه حدیث شما نتیجه گرفتید که عالمان نائبان امام زمان و در نتیجه ولیان امت اسلامی هستند

با سلام به جناب مهدی

همچنان که پیش از این عرض نمودیم ما مخالف طرح سوال نیستیم بلکه مخالف در هم آمیختن مسائل و موضوعات مختلف تحت یک عنوان خاص هستیم.
همچنان که قبلا هم عرض نمودم جنابعالی در مسائل زیر بنایی ولایت فقیه«همچون امامت و خلافت، رابطۀ ولایت و خلافت، معنای ولایت،امام زمان و بحث غیبت،نائبان و نحوه انتخاب آنها و...»اشکال دارید که همۀ این مطالب را نمی توان در یک تایپیک پیگیری نمود لذا سوالاتی که هنوز در ذهنتان باقی مانده است را در این تایپیکها پیگیری کنید.

نیابت امام زمان.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3347

ولایت مطلقه همان ولایت رسول الله است.
http://www.askdin.com/showthread.php?p=34588

تفاوت ولایت و وکالت.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2586

لطفا تمام روایت ها و حدیث ها درمورد ولایت فقیه را بیان کنید
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9840

دلیل مطلقه بودن ولایت فقیه.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=11032

چرا شرط مرجعیت از ولایت فقیه برداشته شده است.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10254

ادله عقلی و نقلی ولایت فقیه.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5179

علماء وولایت فقیه.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2584

ولایت معنوی اهل بیت.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2744

اقامه دین غایت ولایت فقیه.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2589

اولی الامر چه کسانی اند آیا ولی فقیه هم از اولی الامر است.

میثم;99413 نوشت:
به گزارش "تابناک" این پرسش و پاسخ که در سایت شخصی معظم له منتشر شده، به شرح زیر است:

شما عادت دارید لقمه را دور سرتان بچرخانید؟ لینکی که دادم متن سوال و جواب آیت الله سیستانی را نوشته است. تازه 4 سوال هم پرسیده شده است . که تاناک آن را منتشر نکرده است.

سؤال: نظر شما راجع به شخص ولايت فقيه چيست؟
پاسخ: ولايت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبيه خوانده می شود برای هر فقيهی که جامع شرايط تقليد باشد ثابت است . و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقيه و هم در شرايط به کار بستن ولايت امور ديگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنين.

میثم;99413 نوشت:
گفتنی است از جمله مواردی که همواره مخالفین بحث ولایت فقیه، به کمک آن سعی در متقن نشان دادن شبهات خود دارند، این مسئله بوده است که بحث ولایت فقیه و برداشت حضرت امام خمینی(ره) در این مورد، برداشتی شاذ و نادر بوده و اکثریت! مراجع متقدم و متأخر چنین برداشتی از متن شرع نداشته اند.

مشخصا این نظریه قبل از امام خمینی وجود نداشته و امام خمینی آن را در حاکمیت دینی وارد کرده است.
در زمان امام خمینی و بعد از آن هم بسیاری با آن مخالفت کردند!
البته خارج از بحث مخالفان , بر نظر عالمانی که موافق این نظریه هستند هم جای بحث است!!
ما از کسانی که از این مساله ذینفع هستند یا کسانیکه در کشوری زندگی می کنند که همه مردمش بعد از نمازشان شعارشان " مرگ بر ضد ولایت فقیه " سر می دهند و مراجعی که بعد از مخالفت با این نظریه سریعا از مرجعیت تقلید عزل می شوند (!) , انتظار نداریم با این نظریه به مخالفت بپردازند.
ولی خوب می بینیم که مراجعی مثل آیت الله سیستانی که در این کشور زندگی نمی کنند و بی شک در حال حاضر بزرگترین مرجع زمان ماست . با این نظریه مخالفت می کند و در مسائل عامه " مقبولیت مردم " را بر " ولایت فقیه " برتری می دهد.
( فکر نکنم نیازی به تفسیر باشد که مقبولیت عموم همان دموکراسی به معنای عام کلمه و بدون پیش شرط است !)

صدرا;99464 نوشت:
چرا شرط مرجعیت از ولایت فقیه برداشته شده است. http://www.askdin.com/showthread.php?t=10254

این رو قفلش کردید! روش بحث دارم! بازش کنید تا بعدا نگویید انحراف از بحث کردید!!

صدرا;99464 نوشت:
اولی الامر چه کسانی اند آیا ولی فقیه هم از اولی الامر است. http://www.askdin.com/showthread.php?t=698

این تاپیک هم نفهمیدم چرا اینجا اوردید! گویا شما باید بروید آنجا بحث بکنید! چون مطالبی که ذکر شده است منطبق بر نظر من است!!

در ضمن این تاپیک هم به لیست اضافه بکنید. تازه استارت خورده است .
ولایت فقیه و عدم تشکیل حکومت توسط پیامبران و امامان
http://www.askdin.com/showthread.php?p=99496#post99496

در باقی تاپیکهایتان هم انجا که نقد داشتم بیان کردم و انجا که نقد نداشتم کنار گذاشتم. برخیشون هم حال خواندنش را نداشتم. سر فرصت مطالعه می کنم و در انجا جواب می نویسم!
امیدوارم از اینهمه نقد کلافه نشوید!

استادان گرامی
درود
کتاب دینکرد، یکی از کتابهایی است که به دست موبدان ساسانی نوشته شده است.
در کتاب سوم آن چنین نوشته است:
اگر دین و شهریاری یک بود، از دین شهریاری توانمند شود و از شهریاری دین گسترش یابد، آنگاه هم واچ (وحدت کلمه) پدید می آید.
در گاتها کتاب آسمانی زرتشتیان نیز دو گونه رهبری است: اهو که نماد حکومت است و رتو که ولایت فقیه است.

mahdiqs;99483 نوشت:
شما عادت دارید لقمه را دور سرتان بچرخانید؟ لینکی که دادم متن سوال و جواب آیت الله سیستانی را نوشته است. تازه 4 سوال هم پرسیده شده است . که تاناک آن را منتشر نکرده است.

سؤال

mahdiqs;99483 نوشت:
: نظر شما راجع به شخص ولايت فقيه چيست؟
پاسخ
: ولايت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبيه خوانده می شود برای هر فقيهی که جامع شرايط تقليد باشد ثابت است . و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقيه و هم در شرايط به کار بستن ولايت امور ديگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنين.

مشخصا این نظریه قبل از امام خمینی وجود نداشته و امام خمینی آن را در حاکمیت دینی وارد کرده است.


در زمان امام خمینی و بعد از آن هم بسیاری با آن مخالفت کردند!
البته خارج از بحث مخالفان , بر نظر عالمانی که موافق این نظریه هستند هم جای بحث است!!
ما از کسانی که از این مساله ذینفع هستند یا کسانیکه در کشوری زندگی می کنند که همه مردمش بعد از نمازشان شعارشان " مرگ بر ضد ولایت فقیه " سر می دهند و مراجعی که بعد از مخالفت با این نظریه سریعا از مرجعیت تقلید عزل می شوند (!) , انتظار نداریم با این نظریه به مخالفت بپردازند.
ولی خوب می بینیم که مراجعی مثل آیت الله سیستانی که در این کشور زندگی نمی کنند و بی شک در حال حاضر بزرگترین مرجع زمان ماست . با این نظریه مخالفت می کند و در مسائل عامه "
مقبولیت مردم " را بر " ولایتفقیه " برتری می دهد.
( فکر نکنم نیازی به تفسیر باشد که مقبولیت عموم همان دموکراسی به معنای عام کلمه و بدون پیش شرط است !)

با سلام:Gol:

پاسخ به نکات شما مستلزم ذکر مقدمه ای است که در این فرصت به ذکر اجمالی آن می پردازیم و در پست های بعدی گام به گام به پاسخ باقی مدعیات شما خواهیم پرداخت.

اصولاً آغاز تفاوت میان شیعه و اهل سنّت، بر سر مسئله «امامت» و به ویژه «حكومت» بود یعنی زاویه از نقطه نظر «نظریه دولت» باز شد و به تدریج این اختلاف نظر، منبسط شد و فروع خود را یافت. شیعه و فقه شیعه، بدلیل لحاظ موقعیت «امام» در نظام سیاسی، حقوقی و مالی جامعه، صبغه فقهی ـ كلامی و سپس سیاسی ویژه ای یافت و بارزترین حوزه اختلاف، كه شیعه را بنام شیعه شناختند و مواضع سیاسی آن را «خروج بر حكومت» نامیدند، دقیقاً همین بود كه پیروان اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ، در باب مسئله «مشروعیت»، «حقّ حاكمیت» و «فلسفه دولت»، صاحب موضع و نظر ایجابی ویژه ای بودند و «عصمت و وصایت» را و سپس در عصر غیبت، «فقاهت و عدالت» را شرط حاكمیت می دانستند. در حالیکه علیرغم نصوص بسیار قرآنی و روایی در باب ولایت و جانشینی بعد از رسول خدا، که در منابع دسته اول اهل سنت بوفور دیده می شود اهل سنت جانب نص را رها نموده و به اجتهاد در برابر نص گرایش بیشتری نشان دادند. و بنظر ریشه اینگونه شبهات شان در باب تطبیق بخشیدن به اندیشه ولایت فقیه شیعی با ولایت فقیه مورد نظر اهل سنت از همین زاویه باشد.

بگذریم، البته مفهوم و كاركرد «حكومت و دولت»، در طول تاریخ، تفاوتهایی جبری و اجتماعی نموده است. امروزه در جهان، دولتها به علت پیچیده تر شدن نظام حیات جمعی، متكفّل مسائلی شده اند كه در سده های گذشته، مشكل عمده ای، محسوب نمی شده و یا متولّی مستقیم و علی حدّه ای نمی خواستند (همچون ایجاد نظم ترافیكی، دخالت در برخی تجارت ها، تصدّی آموزش و پرورش و ...) معذلك در متون فقهی و روائی شیعه، گذشته از بخشی مسائل مبتلا به، كه بدان اشاره صریح جزئی یا كلّی شده است، بخش دیگر نیز تحت عناوین عامّ قرار می گیرند كه مناط آنها مدّ نظر شارع می باشند و بدین ترتیب قاطعانه می توان گفت كه وقتی ماهیت پیچیده ترین نیازها و ساز و كارهای اجتماعی (كه متولّی آن، دولتها هستند) به دقت، تعیین و تبیین گردند، لامحاله و دست كم، در ذیل یكی از عناوین شرعی قرار می گیرند.

عدم درك این نكته كه كلیه مصالح و مفاسد، منافع و مضارّ اجتماعی (اعمّ از سیاسی، اقتصادی و حقوقی) در ذیل عنوانی از عناوین مورد تشویق یا تحذیر و نهی شارع مقدس به طور خاصّ یا عامّ، قرار می گیرد، منشأ بسیاری از تلاشهای «اسلام زدائی و طرد آن» از صحنه حكومت و اجتماع و معیشت مردم در ادوار گوناگون بوده و هست. مذهبیونی كه به رویكردهای سكولار، آلوده شده اند و عملاً دین را در چند مسئله مناسكی و عبادی و فردی محدود كرده اند، مطمئن باشند كه دین را به درستی نشناخته یا با آن، گزینشی و خود محورانه برخورد نموده اند و لذا تفسیر به رأی می كنند.

در مورد بخشی از مسائل ویژه نوظهور و جدید (مستحدث) كه امروزه در قلمرو اختیارات حكومتی در دنیا قرار می گیرند و قبلاً وجود خارجی نداشته اند، علاوه بر اینکه نباید بعینه، بدنبال لفظ آن در روایات و فتاوی گشت نباید پس از فحص (و جستجو) و یأس، حكم كرد كه در اسلام، چنان مسئله ای، پیش بینی نشده یا فقهاء، آن را در حوزه ولایت فقیه یا حكومت اسلامی نمی دانسته اند.

به عنوان مثال، سه عنوان «افتاء»، «قضاء» و «ولایت در امور حسبیّه» را ملاحظه كنید. این عناوین، حداقل عناوینی است كه كلیه فقهاء شیعه، اجماعاً برای فقیه جامع الشرائط، قائل بوده و هستند. امّا این سه آیا عناوینی محدود و جزئی اند؟! چنین نیست بلكه تقریباً هیچ امر حیاتی در جامعه بشری نیست كه از شمول همین سه عنوان، خارج باشند البته ملاك این شمول، ملاكی فقهی است یعنی بیان حقوق و تكالیف مردم و حاكمان و تبیین حدود الهی در همه قلمروهایی كه به رفتار ارادی بشر، مربوط است و به نحوی در سعادت یا شقاوت او تأثیر می گذارد.

در ادامه بحث، به تفصیل وجوه وظایفی که همه فقها و عالمان شیعی برای فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت قائل هستند و مصادیق آن گذشت را شرح می دهیم.

با روشن شدن موضوع، ضرورت تشکیل حکومت در عصر غیبت توسط فقیه جامع الشرایط بمنظور پیاده شدن احکام دین و حلال و حرام الهی و تحقق وظایفی که فقهاء دین دارند ثابت می شود.

ادامه دارد ...

موفق باشید ...:Gol:

بنقل از فصلنامه كتاب نقد- شماره 8، ص7 (با تلخيص و اندکی تغییر و اضافه)

صدیق;99581 نوشت:
دقیقاً همین بود كه پیروان اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ، در باب مسئله «مشروعیت»، «حقّ حاكمیت» و «فلسفه دولت»، صاحب موضع و نظر ایجابی ویژه ای بودند و «عصمت و وصایت» را و سپس در عصر غیبت، «فقاهت و عدالت» را شرط حاكمیت می دانستند.

تا عصمت و وصایت مشکل ما نبوده و نیست.
اما آنجا که که "فقاهت و عدالت" می آید را من خروج از حوزه شیعه می دانم . و اساس صحبت ما هم همین بخش است که شما سرسری از آن می گذرید!!
باقی بحثها بحثهای حاشیه ایست که بعد از اثبات این مطلب کاربرد دارد. اما اینکه چگونه "فقاهت و عدالت" همسنگ " عصمت و وصایت " شده است ! جای بحث است!
و اینکه اگر " فقاهت و عدالت " همسنگ " عصمت و وصایت " باشد پس شیعه چه دلیلی بر محق بودن ائمه دارد! چراکه خلفاء نیز " فقاهت و عدالت " را داشته اند!

جناب mahdiqs

با سلام مجدد:Gol:

در پاسخ به برخی اشکالات شما که به نظریه ولایت فقیه از منظر امام خمینی (ره) وارد ساختید، توجه شما را به نکاتی در باب ضرورت تشکیل حکومت و حضور فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت جلب می کنیم:

در گام اول- «ولایت افتاء» و «نظریه دولت» مطرح می شود: به عنوان نمونه، «ولایت افتاء»، حق اظهار نظر فقهی و بلكه صدور «حكم» شرعی (فراتر از نظریه پردازی) را در كلیه قلمروهای حیات و از جمله، امور حكومتی، به فقیه می دهد و روشن است كه این حقّ، یك ما بازاء عینی دارد، یعنی جامعه دینی و حكومت متشرّع و مسلمان، موظّف به اطاعت از فقیه بوده و حقّ معصیت ندارند. این «ولایت»، تقریباً هیچ حوزه ای از حاكمیت را فروگذار نكرده و همه را (اعمّ از سیاست اقتصادی، فرهنگی، تجاری و ... داخلی یا خارجی) فرا می گیرد. البته مسئولیت را مستقیماً به عهده بگیرد و دخالت مستقیم داشته باشد, امر دیگری است و می توان در آن بحث مستقلّی كرد ولی در این مقام نیز، به طور یقین باید گفت كه اولویت با مجتهد عادل است مگر آنكه (و این فرض، بسیار بعید و تقریباً محال است) بدون كمترین حضور فقیه در حاكمیت، رعایت كلیه احكام و حقوق و حدود شرعی در نظام سیاسی و روابط دولت و ملّت، تضمین شود.

ملاحظه می شود كه «ولایت افتاء» ـ به ویژه كه شامل همه امور حكومتی و سیاسی نیز هست ـ در واقع، نوعی نظارت فعّال و استصوابی بلكه اشراف كامل در سیاستگزاری در «امر حكومت» را می طلبد و عقلاً (و شرعاً) با آن ملازمه دارد و این همان ولایت فقیهی است كه امام _ رحمه الله _ فرمود و در قانون اساسی مندرج شد و برای تحقق آن، انقلاب عظیمی صورت گرفت.

در گام دوم- «ولایت قضاء» و تفكیك ناپذیری آن از «حاكمیت» است، اگر اكنون عنوان «قضاء» و قضاوت را در نظر بگیریم هرگز به فصل خصومات شخصی، محدود و منحصر نمی گردد و در بسیاری مقولات حكومتی، هم وارد می شود. از آن جمله، بسیاری حدود و تعزیرات است كه اجراء آن، در شأن حاكم و دولت و یا ناظر به خود حكومت است و قلمرو قضاوت را قلمرویی كاملاً حكومتی می كند. به عبارت دیگر، تردیدی نیست كه حاكم شرع یا قاضی شرع، دقیقاً كاری حكومتی می كند و لذا در هیچ كشوری، هیچ حكومتی حاضر به واگذاری قوه قضائیه خود به نهاد یا افرادی خارج از هیئت حاكمه نیستند.

وقتی «ولایت قضاء» كه قطعاً متعلق به فقیه است، در دست فقهاء باشد، نظام سیاسی و مالیاتی و فرهنگی و آموزشی و حتی سیاست خارجی آن كشور را به شدّت تحت تأثیر قرار می دهد و لذا می بینیم رژیم های پادشاهی در زمان قاجار و پهلوی، نظام «قضاوت شرعی» را با جدیّت بر انداختند و دست فقهاء عادل را از نظام قضائی كوتاه كردند.

به علاوه، اجرای بسیاری از حدود شرعی و احكام قضائی (همچون مجازات محتكر و رشوه گیر و ...) بدون در اختیار داشتن حكومت، محال است. همچنین در رأس امر قضا، رسیدگی به مظالم حكومتی و تأمین عدالت اجتماعی است كه فقیه را صد در صد با مسئله حكومت، مرتبط و درگیر می سازد.

و گام سوم- گویای آنست که «امور حسبیّه»، اموری حكومتی است. در توضیح آن گفتنی است: «ولایت در امور حسبیّه» نیز، حوزه بسیار گسترده ای را فرا می گیرد. این حوزه را شامل اموری دانسته اند كه شارع در هیچ شرایطی مطلقاً راضی به ترك آنها نیست. حال باید دید آن كدام امور مهم, اعم از حكومتی و اجتماعی است كه شارع، راضی به ترك آنها می باشد و بنابراین از حوزه ولایت مجتهدان عادل، كاملاً خارج است؟! آیا روال حكومت در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی كه به طور قاطع در سرنوشت دنیوی و اخروی مردم و در حقوق مادی و معنوی ایشان دخالت دارد و آیا انجام احكام الهی در این قلمروها، اموری است كه شارع راضی به ترك آنهاست؟! آیا اصلاح نظام آموزشی و قانونگذاری و فرهنگی و عدالت اقتصادی و ... با وجود این همه احكام دقیق و متراكم شرعی در كتاب و سنت، اموری است كه شارع، همه را به حال خود وا گذارده است؟! آیا امر به معروف و نهی از منكر كه شامل كلیه حوزه های اخلاقی و فقهی (كه اسلام در آن حوزه ها سكوت نكرده است)، می باشد و تا حدّ براندازی یك نظام و تشكیل حكومت جدید، توسعه می یابد، آیا همگی اموری خارج از حیطه «رضایت و عدم رضایت شارع» بوده و لذا خارج از «حوزه ولایت فقهاء» است؟!

این است كه فقهاء شیعه و در عصر غیبت «حدّاقل امور حسبیّه» را در عصر خود شمارش كرده اند كه شامل اموری چون سرپرستی ایتام و سایر افراد و اموال جزئی بی سرپرست بوده و حكومت ها نیز نسبت بدانها حسّاسیّت چندانی نشان نمی دادند اما هرگز فقهاء از حدّاكثر و سقف ابدی برای این امور، سخن به میان نیاورده اند و بسیاری از فقهاء، آن را شامل كلیه اموری كه متولیّ خصوصی ندارد و سرتاسر امور عمومی و اجتماعی (و از جمله، حكومتی) را فرا می گیرد، دانسته اند كه حضوری فعّال در كلیه عرصه های مدنی و اجتماعی را می طلبد.

مصادیقی که بر شمردیم همه و همه گواه آنست که اندیشه امام (ره) بر تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت و نظریه ارتقاء یافته ولایت فقیه در عرصه سیاست، بمنظور تحقق احکام الهی و رعایت حلال و حرام در جامعه با آرمان های اسلام و قرآن و آنچه خواست رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) بوده منطبق تر است. و از این منظر لزوم تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت و حضور فقیه جامع الشرایط در صدر آن حکومت ثابت و روشن می شود.

ادامه دارد ...

موفق باشید ...:Gol:

صدیق;99596 نوشت:
در پاسخ به برخی اشکالات شما که به نظریه ولایت فقیه از منظر امام خمینی (ره) وارد ساختید، توجه شما را به نکاتی در باب ضرورت تشکیل حکومت و حضور فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت جلب می کنیم:

جناب صدیق عزیز بر این نظریه هزاران اشکال وجود دارد . که متاسفانه شما تیتر وار می گویید و من هم اگر بخواهم هر کدامش را باز بکنم صد تاپیک می شود. و متاسفانه بحث بر هر کدام از این مصادیق انحراف از تاپیک محسوب می شود!!
اما نکته ای که شما احتمالا در زمینه حکم آیت الله سیستانی مد نظر دارید و با این پست قصد داشتید پاسخ بدهید سفسطه ای بیش نیست!

چرا که اگر شما هر علمی را به طور اخص در نظر بگیرید " مثل علم اقتصاد , سیاست , ریاضی , شیمی , فیزیک , ... " می توان اثر و نشانه های آن را تمام علوم و جوانبب زندگی بشری پیدا کرد.
شما برای من بگویید کدام علمی است که ریاضی در آن وارد نشده باشد!
کدام قاضی است که بدون دانستن ریاضیات بتواند عدالت را معنا بکند؟ ( که بخواهد حتی قضاوت بکند !)

اما آیا این دلیل بر این می شود که ریاضی بر همه رشته های دنیا سلطه دارد و یک ریاضیدان مثلا می تواند عمل جراحی انجام بدهد؟
صد البته اگرچه هیچ مرزی شما بین علوم مختلف نمی توانید بگذارید . اما در برخی مکانها اثر و نشانه های یک علم خیلی کمرنگ می شود. بگونه ای که می توان آن را نادیده گرفت. ( مثل نقش ریاضی در علم پزشکی )
پس اگر بزرگانی مانند آیت الله سیستانی در امور عامه چیزهای دیگری را بر فقه برتری می دهند به همین دلیل است که می دانند نقش فقه در بسیاری از امور عامه کمرنگ است و نباید فقیه در آن حوزه ورود پیدا بکند. چیزی که موافقان نظریه ولایت فقیه متوجه ان نشدند یا نمی خواهند ان را قبول بکنند!

صدیق;99581 نوشت:
فقاهت و عدالت

شاید نکته ای که لازم است من اینجا اشاره بکنم. این است که در نظریه امام خمینی دو چیزی که وجه تمایز نظر شیعی ولایت فقیه و نظر اهل سنت درباره ولایت بیان شده است. اساسا مفهومی نسبی است که بیشتر توجیهی برای ورود این نظریه به شیعه است وگرنه درواقع چیزی بیش از نظریه اهل سنت ندارد.
برای باز شدن مطلب هر دو کلمه را کمی باز می کنیم.
عدالت :
اساسا انچه که از عدالت در دیدگاه های بشر وجود دارد مفاهیمی مختلف است. و هر کسی از ظن خود عدالت را معنی می کند. بطور مثال در مورد دریافت یارانه های نقدی که دولت این روزها به مردم می دهد . به نظر دولت رعایت تساوی در دادن یارانه ها عدالت است. در دیدگاه یک فرد فقیر عدالت به این است که به فردی که مستحق تر و فقیر تر است پول بیشتری داده شود. و از دید یک فرد ثروتمند باید به افرادی که زحمت بیشتری در جامعه کشیده اند و تلاش بیشتری داشتند و در توسعه کشور گاهای بزرگتری برداشته اند بیشتر پول داده شود. چراکه عقیده دارد فردی که چند ده سال تحصیل کرده است و ریسک کرده است و تمام دار و ندارش را در ایجاد کارخانه ریسک کرده است نباید با فردی که در تمام دوران زندگی اش حتی کلمه ای درس نخوانده است و برای یادگرفتن شغلی زحمت نکشیده است و در تمام دوران زندگی اش سربار کشور بوده است ( و حتی شاید به دام اعتیاد هم افتاده است ) یکسان باشد و از موهبتهای کشور یکسان برخوردار باشند.
می بینید این سه دیگاه مختلف در رعایت عدالت است. که اگر فردی بخواهد عدالت را برقرار بکند ممکن است برحسب اینکه با چه دیدی به عدالت نگاه می کند در جامعه نوع خاصی از عدالت را اجرا بکند.
اما حتی اشکال به اینجا هم ختم نمی شود. زیرا اساسا چه کسی است که خود را ناعادل بنامد؟ ( کدام ماست فروشی است که بگوید ماست من ترش است؟) شما نگاه به دیکتاتور ترین حاکمان بکنید. مثل سرهنگ قذافی , آیا وی قبول می کند که ناعادل است؟
و حتی ممکن است فردی در ابتدا عادل و درستکار باشد اما بعد از مدتی آن را از دست بدهد.( مثل مبارک که ابتدا وی یک قهرمان ملی بود اما بعدها دیکتاتور شد!!)
پس چه معیار عقلی وجود دارد که ما مطیع محض فردی باشیم که عدالت وی بر ما اثبات نشده است؟ و اساسا اثبات هم نمی شود؟
در مورد پیامبر و ائمه ما می گوییم که خداوندی که پیامبر و امام را برای جامعه برگزیده است با علم خود می داند که وی عادل است و عادل باقی می ماند. اما وقتی در حوزه بشری وارد می شویم چه تضمینی برای اینکار وجود دارد؟

فقاهت :

شاید در زمان خود امام خمیینی و قبل از تغییر قانون اساسی این مطلب قابل درک بود .( نه بسبب اینکه واقعا فقاهت ولایت می آورد! بلکه با نظریه امام خمینی حداقل قابل درک تر بود ) اما بعد از برداشتن شرط مرجعیت این موضوع کمی پیچیده شد.
اگر دقت کرده باشید در نظریه اولیه امام خمینی نقش فقه در تمام ارکان نظام سیاسی مطرح می شود. و بحث بر سر این است که جامعه کنونی امروز نیاز به اجتهاد دارد.
اما وقتی ما با چندین اجتهاد روبرو می شویم آنگاه کدام اجتهاد مقدم است؟ عقل می گوید اجتهاد مرجع تقلیدی که جامع الشرایط تر باشد و علمش در علوم فقهی بیشتر باشد.
اما در حوزه سیاسی اجتهاد حاکم شرع بر هر مرجع تقلیدی مقدم است. و حتی مرجع تقلید باید خود در حوزه سیاسی از اجتهاد حاکم شرع تبعیت بکند.
فقط بعنوان مثال در همان ابتدای انتخاب مقام معظم رهبری , حکم ایشان که مجتهد هستند بر حکم آیت الله گلپایگانی ارجح است و آیت الله گلپایگانی می بایست از حکم مقام معظم رهبری تبعیت می کرد!!

و یا برعکس شخص ولی فقیه باید خود مطیع فردی دیگر باشد ! ( مثلا رهبری ایران نباید تا زمانیکه ایت الله گلپایگانی در قید حیات بودند . اصلا حکمی خلاف آیت الله گلپایگانی می دادند . و اگر چنین می کردند باید مردم از حکم آیت الله گلپایگانی که اعلم تر از ایشان بودند تبعیت می کردند. نه از حکم مقام معظم رهبری !) که بازهم متناقض با چنین نظریه ایست!

پس می بینیم فقاهت که مثل عدالت مفهومی نسبی نیست و حداقل می توان برحسب میزان علم شخص تعیین گردد. با بازنگری در قانون اساسی مفهومی پوچ و بی معنی شده است.

mahdiqs;99595 نوشت:
تا عصمت و وصایت مشکل ما نبوده و نیست.

با سلام:Gol:

خوب الحمدلله که با عصمت و وصایت مشکلی ندارید، اما قلمرو پذیرش شما از عصمت و وصایت تا کجاست نیاز به تعریف حدود از طرف شما دارد، زیرا اگر به عصمت و وصایتی که در مکتب اهل بیت و تشیع مطرح می شود اعتقاد داشتید، فقاهت و عدالت خلفاء را در برابر فقاهت و عدالتی که در خصوص فقهاء در عصر غیبت مطرح می شود علم نمی کردید. (توضیح در ادامه)

mahdiqs;99595 نوشت:
اما آنجا که که "فقاهت و عدالت" می آید را من خروج از حوزه شیعه می دانم . و اساس صحبت ما هم همین بخش است که شما سرسری از آن می گذرید!!
باقی بحثها بحثهای حاشیه ایست که بعد از اثبات این مطلب کاربرد دارد. اما اینکه چگونه "فقاهت و عدالت" همسنگ " عصمت و وصایت " شده است ! جای بحث است!

خیلی گذرا و اشارتاً عرض کنم: کسی نگفته فقاهت و عدالت همسنگ عصمت و وصایت است، از لحاظ شأن و رتبه و منزلت عدالت و فقاهت قابل مقایسه با عصمت و وصایت نیست، ولایت فقیه تداوم ولایت پیامبر و امام است همو که به ولایت خدا منتهی می شود، اما آنچه در باب ولایت فقیه از طرف امام (ره) مطرح است بحث یکسان بودن شئون و اختیارات حکومتی ولی فقیه با اختیارات امام و پیامبر است. زیرا در غیر اینصورت باید بپذیریم که در زمان غیبت و حکومت ولی فقیه، برخی احکام خدا علیرغم وجود شرایط، بدون هیچ وجهی باید تعطیل شوند که این خلاف جواز شرع و حکم عقل و منطق است.

mahdiqs;99595 نوشت:
و اینکه اگر " فقاهت و عدالت " همسنگ " عصمت و وصایت " باشد پس شیعه چه دلیلی بر محق بودن ائمه دارد! چراکه خلفاء نیز " فقاهت و عدالت " را داشته اند!

گفتیم که احدی از فقهای شیعه فقاهت و عدالت را همسنگ و در رتبه و شأن عصمت و وصایت نمی دانند بلکه در تداوم و وابسته به عصمت و وصایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می شمارند.

اصولاً این شبهه یعنی یکی دانستن فقاهت و عدالت شیعی با عدالت و فقاهت اهل سنت از عدم فهم حقیقی این مطلب ناشی شده است. زیرا در فقه شیعی، فقاهت و عدالت ولی فقیه هیچگاه در برابر عصمت و وصایت امام و یا خلیفۀ منصوب من جانب الله و الرسول که در امامان معصوم (ع) ثابت است قرار نمی گیرند و نه حتی در کنار ایشان نیز مطرح نمی شود بلکه ولایت فقهاء بعنوان امناء و جانشینان امامان معصوم و در تداوم و ذیل این ولایت مطرح می شود. در حالیکه در فقه اهل سنت، "فقاهت و عدالت" بدون در نظر گرفتن حقیقت "وصایت و عصمت" در کنار ولایت امامان منصوب و معصوم و حتی در برابر آنها مطرح می شود.

از اینرو از هیچ زاویه ای نمی توان فقاهت و عدالتی که در تشیع مطرح می شود را با فقه و عدالتی که در اهل سنت مطرح است مقایسه کرد. زیرا لوازم و شرایط این دو به غایت با یکدیگر متفاوتند.

موفق باشید ...:Gol:

جناب mahdiqs نفرمودید نظرتان درباره این دو مطلب گذشته که نادیده گرفتید چیست؟

1-ببخشید از کدام اعتقادات اهل سنت و از کدوم یک از مذاهبش ما این ایده را گرفتیم لطفا منبعی از اهل سنت ارایه دهید؟ یقین دارم نمی توانید؟از بزرگان اهل سنت از سیره عملیشان و از ..؟
2-امام محمد غزالی معتقد است که در صورت نبودن ورع و علم در امام و در وضعیتی که تاکید بر آنها موجب فتنه در جامعه خواهد شد انعقاد امامت پذیرفتنی است(رجوع به کتاب احیا علوم الدین در ربع عبادات)و... و موارد کثیری از این دست از علمای اهل تسنن که ولایت و امامت جور مثل آل سعود و آل خلیفه را با این استدلال مشروع می دانند. حال بفرمایید این کجا با نظریه ولایت فقیه سازگار است؟
منتظر جوابتان هستم تا موردهای دیگری را بیاورم. و اصلا اگر صلاح بدانید وارد مصدایق فعلی شویم و سیر تاریخی آن را پیگیری کنیم تا به نتیجه برسیم و یا اگر اهل مطالعه هستید در مورد نظام سیاسی اهل سنت کتاب معرفی کنم تا از روی علم بدانید که ولایت فقیه نمی تواند برخاسته از دیدگاه اهل تسنن باشد. و این امر در بین علمای سنی امری بدیهی است نمی دانم شما چرا اصرار دارید بر این مطلب

بله امام غزالی راست گفته اهل سنت سلطان جور را به عنوان ولی و امام قبول می کنند و این جزء اعتقاداتشان است . اما شیعه شعار هیهات منه الذله را میگه و ادم غیر عادل را قبول نداره حالا هی شما بگید ولایت فقیه را از سنی ها کپی کردید ثم ماذا . برید دنبال درست کردن این مزخرفات علمایتان که در صورت نبودن ورع و علم در امام و در وضعیتی که تاکید بر آنها موجب فتنه در جامعه خواهد شد انعقاد امامت پذیرفتنی است

صدیق;99632 نوشت:
با سلام خوب الحمدلله که با عصمت و وصایت مشکلی ندارید، اما قلمرو پذیرش شما از عصمت و وصایت تا کجاست نیاز به تعریف حدود از طرف شما دارد، زیرا اگر به عصمت و وصایتی که در مکتب اهل بیت و تشیع مطرح می شود اعتقاد داشتید، فقاهت و عدالت خلفاء را در برابر فقاهت و عدالتی که در خصوص فقهاء در عصر غیبت مطرح می شود علم نمی کردید. (توضیح در ادامه)

سلام و تشکر
من تا انجایی به عصمت و فقاهت ائمه اعتقاد دارم که ابزار مشروعیت بخشیدن برای غیر معصوم نباشد!( توضیح در ادامه )
ضمن آنکه فقاهت و عدالت خلفاء اگر بیش از فقهای عصر غیبت نباشد کم از آن ندارد. چه انکه خلفاء همگی یاران خاص پیامبر بودند و مورد اعتماد وی بودند .
صدیق;99632 نوشت:
خیلی گذرا و اشارتاً عرض کنم: کسی نگفته فقاهت و عدالت همسنگ عصمت و وصایت است، از لحاظ شأن و رتبه و منزلت عدالت و فقاهت قابل مقایسه با عصمت و وصایت نیست، ولایت فقیه تداوم ولایت پیامبر و امام است همو که به ولایت خدا منتهی می شود، اما آنچه در باب ولایت فقیه از طرف امام (ره) مطرح است بحث یکسان بودن شئون و اختیارات حکومتی ولی فقیه با اختیارات امام و پیامبر است.

خیلی جالب است که شما معترف هستید که فقیه درجه و شانش قابل قیاس با پیامبر و ائمه نیست! ولی شئون و اختیارات حکومتی را یکسان می کنید !
مثل پزشک عمومی که عمل جراحی می کند و وقتی به وی خرده می گیرند می گوید : من معترفم که تخصص جراحی ندارم! اما پزشک عمومی ادامه دهنده راه پزشک متخصص است پس منم عمل جراحی می کنم!!
صدیق;99632 نوشت:
زیرا در غیر اینصورت باید بپذیریم که در زمان غیبت و حکومت ولی فقیه، برخی احکام خدا علیرغم وجود شرایط، بدون هیچ وجهی باید تعطیل شوند که این خلاف جواز شرع و حکم عقل و منطق است.

اولا سفسطه نکنید. بحث ما بر سر حکومت اسلامی نیست. که بحث از تعطیل شدن احکام می کنید. بحث ما بر سر ولایت فقیه و شیوه تشکیل حکومت اسلامی است.
شما معتقد هستید که حکومت دیکتاتوری باشد و حتما باید یک حاکم در کشور باشد و حتما باید ولایت داشته باشد و گرنه کشور اسلامی نیست و اجکام روی زمین می ماند.
ولی من می گویم می توان حکومت دموکراسی داشت و نیازی به ولایت داشتن فردی نداشت و کشور اسلامی تشکیل داد و احکام هم روی زمین نمانند.
ثانیا : چند حکم خدا روی زمین بماند بهتر است تا اصول اعتقادی زیر و رو شود . و بر اصول اعتقادی " توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل " یک اصل دیگری اضافه بکنیم به نام " ولایت فقیه!" و بعد هم بر اساس آن اصل مخالفان را کافر و مرتد بکنیم و ...
صدیق;99632 نوشت:
اصولاً این شبهه یعنی یکی دانستن فقاهت و عدالت شیعی با عدالت و فقاهت اهل سنت از عدم فهم حقیقی این مطلب ناشی شده است. زیرا در فقه شیعی، فقاهت و عدالت ولی فقیه هیچگاه در برابر عصمت و وصایت امام و یا خلیفۀ منصوب من جانب الله و الرسول که در امامان معصوم (ع) ثابت است قرار نمی گیرند و نه حتی در کنار ایشان نیز مطرح نمی شود بلکه ولایت فقهاء بعنوان امناء و جانشینان امامان معصوم و در تداوم و ذیل این ولایت مطرح می شود. در حالیکه در فقه اهل سنت، "فقاهت و عدالت" بدون در نظر گرفتن حقیقت "وصایت و عصمت" در کنار ولایت امامان منصوب و معصوم و حتی در برابر آنها مطرح می شود.

اتفاقا چنین اتفاقی در شیعه هم افتاده است.
امام زمان از نظرها غایب است اما هنوز زنده است. پس ولایت فقیه اگر نگوییم در مقابل امام معصوم که لا اقل در کنار آن قرار گرفته است!

صدیق;99632 نوشت:

1- من تا انجایی به عصمت و فقاهت ائمه اعتقاد دارم که ابزار مشروعیت بخشیدن برای غیر معصوم نباشد!( توضیح در ادامه )
2- ضمن آنکه فقاهت و عدالت خلفاء اگر بیش از فقهای عصر غیبت نباشد کم از آن ندارد. چه انکه خلفاء همگی یاران خاص پیامبر بودند و مورد اعتماد وی بودند .

!

باسلام
1- مفهوم این جمله چیست؟بیشتر توضیح بفرمائید با ذکر دلیل.
2- در مورد جمله دوم نیز اگر مدرک قابل اعتنایی ارائه دهید متشکرمی شویم.

mahdiqs;99673 نوشت:

خیلی جالب است که شما معترف هستید که فقیه درجه و شانش قابل قیاس با پیامبر و ائمه نیست! ولی شئون و اختیارات حکومتی را یکسان می کنید !
مثل پزشک عمومی که عمل جراحی می کند و وقتی به وی خرده می گیرند می گوید : من معترفم که تخصص جراحی ندارم! اما پزشک عمومی ادامه دهنده راه پزشک متخصص است پس منم عمل جراحی می کنم!!
!

البته به نظر می رسد کسی که به نظریه و عملی انتقاد می کند نظریه و عمل برتری را نیز معرفی کند. چه اینکه نقد کار ساده ای است مخصوصا زمانی که نقاد دارای مبنای مشخص و ثابتی نباشد.
حال سوال این است :
تعریف شما از حکومت و ولایت چیست؟چه رابطه ای بین این دو است.

صدرا;99804 نوشت:
باسلام
1- مفهوم این جمله چیست؟بیشتر توضیح بفرمائید با ذکر دلیل.
2- در مورد جمله دوم نیز اگر مدرک قابل اعتنایی ارائه دهید متشکرمی شویم.

1- خوب فکر کنم متن مشخص باشد. جناب صدیق به من گفتند : تا کجا به عصمت اعتقاد دارید. و می خواستند مرز آن را بدانند من نیز گفتم عصمت ائمه را تا انجا قبول دارم که برخی نخواهند با استفاده از عصمت این عزیزان خود را در شان و رتبه آنها بکنند و خود را مشروعیت ببخشند. به بیان دیگر من عصمت ائمه را قبول دارم اما ولایت فقیه را که برخی تداوم ائمه می دانند را قبول ندارم.
2- مسلما در اعتماد پیامبر بر ابوبکر می توان همان سفر ایشان به مدینه همراه ابوبکر را بیان کرد. و هم اینکه اگر پیامبر به این افراد اعتماد نداشت مطمئنا دخترانش را به آنها نمی داد. چراکه هیچ پدری عزیزترین کسانش ( یعنی فرزندش ) را بدست کسانی نمی دهد که آنها را قبول ندارد.

صدرا;99810 نوشت:
البته به نظر می رسد کسی که به نظریه و عملی انتقاد می کند نظریه و عمل برتری را نیز معرفی کند. چه اینکه نقد کار ساده ای است مخصوصا زمانی که نقاد دارای مبنای مشخص و ثابتی نباشد.
حال سوال این است :
تعریف شما از حکومت و ولایت چیست؟چه رابطه ای بین این دو است.

صدرا;99810 نوشت:
البته به نظر می رسد کسی که به نظریه و عملی انتقاد می کند نظریه و عمل برتری را نیز معرفی کند. چه اینکه نقد کار ساده ای است مخصوصا زمانی که نقاد دارای مبنای مشخص و ثابتی نباشد. حال سوال این است : تعریف شما از حکومت و ولایت چیست؟چه رابطه ای بین این دو است.

من مشخصا چنین کاری را می کنم. اما خوب باید در تاپیکی دیگر این مورد بیان شود.
اما سوال شما : من متوجه نشدم مقصود شما چیست. مقصودتان تعریف حکومت و ولایت است. یا رابطه این دو؟

نفرمودید شیعیان نظریه ولایت فقیه را از کدام یک از آموزه های اهل تسنن برداشته اند؟ این همه بحث راه انداختید اما اصل مدعی شما هنوز بی دلیل و اثبات نشده است.
از مالکیها یا حنبلی ها یا حنفیها یا شافعی ها؟کدوم یک نظریه ولایت فقیه را تئوریزه کرده اند؟ در کدوم کتاب؟ در کدوم سیره و سنت؟ چه تاریخی؟اصلاعالم سنس وجود دارد که به این حرف شما قائل باشد؟ جان من یک نمونه بیاورید

رجوع کنید به کتاب
ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت

شابک: 964-91103-1-3
قیمت پشت جلد: 9500
تاریخ نشر: 781103
شماره چاپ: 1
شمارگان: 3000
تعداد صفحه: 160
چاپ شهر: تهران
گرداورندگان:
فاروق صفی زاده ،

انتشارات:
نشرنذیر ،

چکیده کتاب: در این نوشتار مقوله((ولایت فقیه)) از منظر علمای اهل سنت تبیین شده افزون بر ان بخشی از کتاب به شرح اندیشه حضرت امام خمینی(ره) در باب ولایت فقیه اختصاص یافته است .((پیشینه ولایت فقیه)) ((ضرورت و مشروعیت حکومت)) ((نظر امام شافعی(رض) درباره امامت)) ((شرایط رهبر جامعه اسلامی در فقه شافعی)) ((اقسام ولایت)) و ((احادیث اهل سنت درباره ولایت)) از جمله مباحث کتاب به شمار می اید .

آیا می دانید که همه فقهای اهل تسنن اطاعت از حاکم مسلمان را واجب می‏دانند؛ بویژه اگر او فقیه عادل و با تقوا باشد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: صفی‏زاده، دکتر فاروق، ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت.

صدرا;99804 نوشت:
باسلام
1- مفهوم این جمله چیست؟بیشتر توضیح بفرمائید با ذکر دلیل.
2- در مورد جمله دوم نیز اگر مدرک قابل اعتنایی ارائه دهید متشکرمی شویم.

با سلام و تشکر از جناب صدرای عزیز:Gol:

بنظر مقصود جنابعالی، از ارائه توضیح توسط آقای mahdiqs باشد چون مطلب مذکور، در اصل، نقل قول از پست 85 ایشان بوده است.

اما بگمانم به جواب روشن و قانع کننده ای نخواهید رسید زیرا چنانکه از پست های ایشان بر می اید با پیش گرفتن سیاست یک بام و دو هوا و بدون توجه به مبانی بحث، می خواهند مقصود خود را در این بحث که دفاع از خلافت خلفای راشدین است پیش ببرند، در حقیقت، آنچه از فحوای کلام ایشان بدست می اید، قصد ایشان مخالفت با ولایت فقیه نیست بلکه می خواهند از ولایت خلفای راشدین، بر مبنای فقاهت و عدالت مورد نظر اهل سنت، دفاع کنند.

اما پر واضح است اگر فقاهت ایشان را بدلیل اینکه از یاران و صحابه نزدیک پیامبر اکرم (ص) بوده اند با مسامحه بپذیریم، اما بی شک عدالت ایشان بدلایل بسیاری که در جای خود بحث شده و حتی رفتار و گفتار ایشان توسط مورخان و محدثان اهل سنت، در زمان حیات پیامبر و پس از آن مورد نقد قرار گرفته مخدوش و خارج از مدار عدالت است و از ان جمله و از همه مهمتر در مسأله غصب ولایت و جانشینی علی (ع)، شکستن عهد و پیمان با وی در غدیر خم، پشت کردن به دستور خدا و رسول و در برخورد زشت و نابخشودنی با آل الله و خصوصاً اهانت و جسارت به فاطمۀ زهرا (س) و حرم رسول خدا مشهود است.

البته اینها نمونه های کوچکی بود که اشارتاً یاد کردیم، پس با این وجود نمی دانم اهل سنت از کدام عدالت خلفاء راشدین و برخی صحابه که ظلم و تعدی شان به روایت تاریخ آشکار است دفاع می کنند.

ضمن انکه در خصوص فقاهت و علمیت شان هم گفتنی بسیار است و خطاهائی که اولی و دومی بدلیل فقدان علمیت لازم، مرتکب شدند و اینها همه در تاریخ ثبت و ضبط است تا جائیکه این سخن را هفتاد بار از خلیفه دوم یاد کرده اند که "لو لا علی لهلک عمر، اگر علی نبود عمر هلاک می شد." و به اعتراف خود ابابکر در احتجاجات مختلف، بارها و بارها به ضعف علمی و عدم صلاحیت لازم برای رهبری جامعه اعتراف کرده است و از دلایل حسرت و اندوه آخر عمرش دو چیز ذکر شده یکی غصب خلافت بدلیل عدم صلاحیت علمی و دیگر شرایط خلافت به تحریک عمر و دیگری امر به حمله به حرم آل الله و اهانت و جسارت به حریم فاطمه زهرا (س) که رسول خدا (ص) غضب او را غضب خدا و شادی اش را شادی خدا دانسته است.

بماند که خلیفه دوم نیز یکی از اشتباهات خود را تعجیل در انتخاب خلیفه در بهبوبه رحلت پیامبر (ص) و تصمیم عجولانه سقیفه بنی ساعده در انتخاب ابابکر می داند و اینها همه اسناد تأسف بار تاریخ بر این کجروی و انحراف 1400 ساله است که ولایت را از مدار عصمت و وصایت به غیر مسیر اصلی اش یعنی اطاعت از هوا و هوس های سقیفه نشینان منحرف ساختند.

و اینک بعد از اینهمه دست و پا زدن در منجلابی که در آن فرو رفته اند، راهی که جز دفاع غیر منطقی از اشتباهات سران خویش، پیش رو ندارند، دست به دامن شبیه سازی با ولایت فقیه مورد اعتقاد شیعه شده اند، تا بلکه از این منظر، ولایت و خلافت انتخابی و شورائی خلفاء راشدین را بعد رحلت رسول خدا توجیه سازند، غافل از اینکه تفاوت این منظر با آنچه انها در پی اثبات آنند، زمین تا آسمان است.

و چنانکه پیشتر گفتیم، و در عبارت آسمان و زمین مشهود است، یکی ریشه در مشروعیت الهی و آسمانی از طریق امام معصوم (ع) در زمان غیبت دارد زمانی از طریق نواب خاص و زمانی از طریق نواب عام که همان فقهای عادل اند و دیگری مورد اتفاق اهل سنت، اجتهادی است در برابر نص، بی شک طرفداران این نظریه قائل به عصمت و اعلمیت و وصایت اهل بیت (ع) و امامت امامان معصوم نیستند، و معتقدند پیامبر در خصوص جانشین وصایتی ننموده و اعلمیت و عصمت خاص را در شخص خاصی به معنای اینکه امتیازی برای جانشینی اش باشد به مردم معرفی ننموده (و این در حالی است که منابع ایشان پر از اسنادی است که خلاف این ادعا را ثابت می کند). از اینرو خود را محق انتخاب شخص شایسته برای خلافت و جانشینی دانستند و از طریق شورا مطامع ناصواب شان را پی جویی کردند. و مدعی خلافت فقها و عادلین از صحابه شدند.

البته داستان به اینجا ختم نمی شود، این منجلاب و گرداب، حد یقفی ندارد، تا بدانجا پیش رفتند که وقتی اشکال گرفته می شود، اینکه آیا ابابکر نعوذ بالله از خدا و پیامبر به مصلحت و حکمت وقوف داشته که شما معتقدید خدا و رسول برای عهده داری امور جامعه بعد از رحلت پیامبر جانشین معرفی نکرده و حال اینکه ابابکر بهه این مهم توجه داشته و عمر را برای بعد از خود بر می گزیند؟؟؟ پاسخ می گویند این نوعی اجتهاد است، پیامبر هم در زمان خود اجتهاد می کرده و ابابکر هم فقیه است و اجتهاد می کند و مصادیق بسیاری در اشتباهات دیگر خلفاء که فراوان در تاریخ ذکر شده همین پاسخ را می دهند؟؟؟

جای بسی تعجب است که اهل سنت حاضرند شأن و منزلت و مرتبۀ پیامبر اکرم (ص) را پایین بیاورند تا ذره ای بر قبای خلفاء شان گَردی ننشیند؟؟؟ و اینچنین با چشمان بسته از فراوان مصادیق اجتهاد در برابر نص خلفاء دفاع می کنند.

آری صحبت، از این مقوله چاره جویی برای رهایی از این دست و پازدن 1400 ساله است در گردابی که خود مسبب آن بوده اند، بی شک خود نیز می دانند که عقبگرد و پذیرش تام و تمام تنها یکی از مدعیات مذهب حقه تشیع که خود نیز در منابع شان به وفور بر آن صحه گذاشته اند، بمنزلۀ فروریختن اساس و بنیان همه آنچیزهایی است که بر سنگ بنای شوم و نامبارک "سقیفه بنی ساعده" بنا شده است.

بی شک؛ اهل معرفت و انصاف از شیعه و سنی می دانند که:

چون که سنگی را نهد معمار کج/ تا ثریا می رود دیوار کج.

والسلام ...

به امید بهره مندی همه مسلمانان از نور هدایت ثقلین (قران و اهل بیت). آمین:Gol:

mahdiqs;99818 نوشت:
1- خوب فکر کنم متن مشخص باشد. جناب صدیق به من گفتند : تا کجا به عصمت اعتقاد دارید. و می خواستند مرز آن را بدانند من نیز گفتم عصمت ائمه را تا انجا قبول دارم که برخی نخواهند با استفاده از عصمت این عزیزان خود را در شان و رتبه آنها بکنند و خود را مشروعیت ببخشند. به بیان دیگر من عصمت ائمه را قبول دارم اما ولایت فقیه را که برخی تداوم ائمه می دانند را قبول ندارم. 2- مسلما در اعتماد پیامبر بر ابوبکر می توان همان سفر ایشان به مدینه همراه ابوبکر را بیان کرد. و هم اینکه اگر پیامبر به این افراد اعتماد نداشت مطمئنا دخترانش را به آنها نمی داد. چراکه هیچ پدری عزیزترین کسانش ( یعنی فرزندش ) را بدست کسانی نمی دهد که آنها را قبول ندارد.

با سلام مجدد :Gol:

اولاً در خصوص همسفر شدن جناب ابابکر با پیامبر اکرم (ص) گفتنی است: همراهی ایشان با پیامبر در جریان هجرت و غار هیچ فضیلتی برای جناب ابابکر ندارد، زیرا افراد بسیاری در مناسبت های بسیاری با پیامبر همراه شده اند و یا با ایشان نشست و برخاست کرده اند اما اینها هیچکدام فضیلت محسوب نمی شود مادامیکه اصل پیروی و اطاعت مخدوش باشد که در باره جناب ابابکر با توجه به مخالفت با وصایت پیامبر به جانشینی پسر عم شان علی (ع) و عهد شکنی و بی حرمتی به ساحت مقدسه فاطمه زهرا (س) مطلب روشن و اشکار است.

ثانیاً چنانکه در تاریخ ذکر شده پیامبر اکرم (ص) جناب ابابکر را اتفاقی در مسیر راه دیدند و قرار اصلی بر خروج مخفیانه از مدینه بوده است بگونه ای که حتی نزدیکترین افراد هم مطلع نباشند بجز علی (ع) که قرار بود در جای پیامبر (ص) بخوابد، تا دشمنان به فقدان پیامبر مشکوک نشوند و اباذر که مأموریت انتقال پیامبر از خانه تا محیطی امن را با ان شیوه منحصر بفرد بر عهده داشته است.

با این وجود وقتی پیامبر اکرم (ص) با ابابکر رو برو می شود وی را با خود همراه می کند البته نه بخاطر اعتمادی که به ایشان داشته، زیرا این همراهی از یکسو بر خلاف برنامه از پیش تعیین شده بود و از سوی دیگر، خطر مشکوک شدن کفار را نسبت به قصد پیامبر افزایش می داد بعلاوه اینکه برنامه هجرت پیامبر را طبق ضروریات از پیش تعیین شده برای این سفر، با مشکلات احتمالی مواجه می ساخت، اتفاقاً برخی محققین با توجه به شرایطی که ذکر شد و نیز اتفاقی بودن این برخورد، دلیل اینکه پیامبر (ص)، ابابکر را با خود همراه ساخت را عدم اعتماد به ابابکر و خوف اینکه بدلیل ضعف نفس، نقشه پیامبر و مسیر حرکتش توسط وی فاش نشود گفته اند.

خودتان قضاوت کنید، خوابیدن علی (ع) با آن شرایط که به تعبیر قرآن "ابتغاء نفس" ذکر شده فضیلت بوده و نشان اعتماد کامل پیامبر به ایشان بوده یا همراهی اتفاقی و مصلحتی ابابکر با پیامبر اکرم (ص)؟؟؟

اما در خصوص اینکه اگر پیامبر به این افراد اعتماد نداشته چرا دخترانش را به ازدواج برخی از ایشان در اورده، گرچه این تایپیک اقتضاء اینگونه مباحث را ندارد و این شبهات در جای خود مفصل بحث و پاسخ لازم ارائه شده لکن خیلی کوتاه و اجمالی گفتنی است: در این خصوص اختلافات بسیاری در تاریخ وجود دارد، ولی معروف آن است که، دو همسر عثمان، فرزندان پیامبر اکرم(ص) بوده اند، و در مورد این که عثمان جناب رقیه را شهید کرده است، نیز شواهدی در تاریخ وجود دارد، کوتاه سخن اینکه آنچه در این مقوله از اهمیت بیشتری برخوردار است و خصوصاً در باره اقدامات پیامبر اکرم (ص) مشهود است اینکه در حقیقت، این گونه ازدواج ها، بر اساس مصالح مسلمین بوده است. و حداقل کسی که مسلمان باشد نمی تواند در خصوص فراوان اقداماتِ مصلحت وار نبی اکرم (ص) إن قلت و تردیدی وارد سازد. (1)

موفق در فهم حقیقت
...:Gol:

پاورقی_____________________________________
1) بنقل از پایگاه اینترنتی حوزه نت، با اندکی تغییر.

موبدیار مهران;99579 نوشت:
استادان گرامی
درود
...
در گاتها کتاب آسمانی زرتشتیان نیز دو گونه رهبری است: اهو که نماد حکومت است و رتو که ولایت فقیه است.

با سلام و احترام
موبد عزیز مهران
از کجای این بند گاتا شما شباهت به ولایت فقیه را اخذ کردید؟ آیا شرایط ولایت فقیه با رتو یکی است؟!ما مبتلا به نوعی همانند سازی بین عقاید زرتشتیان و مسلمین در طول تاریخ بوده ایم، آیا این نیز یکی از آن موارد است؟!

به نظر من گفته موبد یار مهران صحیح است مثل ولایت در همه ادیان و مذاهب هست همانطور که عبادت و قربانی و.. در همه ادیان وجود دارد حالا زرتشتیان اسمش را یک چیزی گذاشتند و سنی ها اسم این گذاشتن خلیفه، سلطان یا هر چی و ماشیعیان اسمش را گذاشتیم ولی فقیه. ظاهرا هر دو یک چیز است اما باطنا خیلی متفاوتند از لحاظ ماهوی ولایت فقیه و شرایط حصول آن و صفات ولی با اهل تسنن از زمین تا آسمان متفاوت است همانطور که جناب صدیق به زیبایی بیان کرده اند نمونه های عالی ما شیعیان مولایمان علی است تا بگیر علامه حلی و ... امام خمینی و امام خامنه ای که همه مصادیق انسانهای شایسته و پاک روزگارند که وصف عدالت و تقوی زیبنده آنهاست. اما اهل تسنن نگاه کنید از جناب عمر گرفته تا ..معاویه و تا یزید و...آل سعودی و...که اینها را سنی ها طبق تعریف خودشان ولی و خلیفه می دانند. این است واقعیت امر.


نقل قول:
این گفته نشان می دهد که موسی هنگام رفتن و غیبت برای هارون شرط گذاشته است. و هارون اختیار تام نداشته است! و هارون باید بنا به پیشنهاد موسی جلوی تفرقه بنی اسرائیل را به هر قیمتی می گرفته است! حتی اگر بنی اسرائیل گوساله پرست می شدند!
و این نشان می دهد که هارون ولایت نداشته است!


با سلام
اتفاقا بنص خدای متعال ، هارون در غیاب موسی دارای همان ولایت موسی است هرچند که سامری پرستان و مفتونین ، وی را قبول نداشته باشند و با وی مخالفت کنند.

وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (طه32)
وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ (انبیاء48)


نقل قول:

ضمن آنکه فقاهت و عدالت خلفاء اگر بیش از فقهای عصر غیبت نباشد کم از آن ندارد. چه انکه خلفاء همگی یاران خاص پیامبر بودند و مورد اعتماد وی بودند .
و اینکه اگر " فقاهت و عدالت " همسنگ " عصمت و وصایت " باشد پس شیعه چه دلیلی بر محق بودن ائمه دارد! چراکه خلفاء نیز " فقاهت و عدالت " را داشته اند!

ظاهراست که از تاریخ فقاهت وعدالت خلفا چیزی نمیدانید ! آیا میتوان به کسی که حکم جنب را نمیداند و حکم میدهد که نماز نخواند فقیه گفت ؟؟!!! آیا میتوان عثمان را که احکام حج را نمیداند و حتی با اینکه امام علی (ع) بر خلاف او عمل میکند ، فقیه عادل خواند ؟؟؟!!!!
آیا فقیه عادل نباید تفسیر آیات قرآن را بداند وبدرستی و بدون تبعیض آنها را اجرا کند . چرا ابوبکر فدک را برخلاف قرآن از اهل بیت غصب کرد ؟ چرا عمر حکم تازیانه مغیره را اجرا نکرد ؟ چرا معنی کلاله را نمیدانستند و حکم برجم مجنون دادند وچرا های بسیار دیگر.

نقل قول:

پس چه معیار عقلی وجود دارد که ما مطیع محض فردی باشیم که عدالت وی بر ما اثبات نشده است؟ و اساسا اثبات هم نمی شود؟
در مورد پیامبر و ائمه ما می گوییم که خداوندی که پیامبر و امام را برای جامعه برگزیده است با علم خود می داند که وی عادل است و عادل باقی می ماند. اما وقتی در حوزه بشری وارد می شویم چه تضمینی برای اینکار وجود دارد؟



عقل به ما میگوید که خبرگانی آگاه وعادل انتخاب کنیم تا آنها رهبر جامعه را در زمان غیبت تعیین کنند . دقت شود که شرایط در زمان غیبت است وبین حسن واحسن است . ضمنا همان مخالفتی که با ائمه معصوم شد با ولی ، غیر معصوم هم میشود و این طبیعی است.

نقل قول:

ولی من می گویم می توان حکومت دموکراسی داشت و نیازی به ولایت داشتن فردی نداشت و کشور اسلامی تشکیل داد و احکام هم روی زمین نمانند.

شایسته است که تشخیص این امر مهم را بخدای حکیم واگذار کنیم وقطعا که او بهتر ازمن وشما میداند که چکار کند !
اصلا مشکل شما با کلمه ولایت چیست ؟ مگر الان من وشما زندگی نمیکینم در حکومت دموکراسی هم شما نمیتوانید 100 در صد آزادانه رفتار کنید و الان هم نمیتوانید منتها هدف جامعه اسلامی ؛ الله است و منجر به ثواب وسعادت فرد واجتماع ، ولی در جامعه دموکراتیک همان اعمال و رفتار منتها بدون اجر وثواب اخروی .


نقل قول:

به بیان دیگر من عصمت ائمه را قبول دارم اما ولایت فقیه را که برخی تداوم ائمه می دانند را قبول ندارم.
2-
مسلما در اعتماد پیامبر بر ابوبکر می توان همان سفر ایشان به مدینه همراه ابوبکر را بیان کرد. و هم اینکه اگر پیامبر به این افراد اعتماد نداشت مطمئنا دخترانش را به آنها نمی داد. چراکه هیچ پدری عزیزترین کسانش ( یعنی فرزندش ) را بدست کسانی نمی دهد که آنها را قبول ندارد.

تداوم ائمه نه ، تداوم هدف ائمه ! آیا اجرای حکم یک شرابخور بوسیله امام علی باشد یا بوسیله امام خمینی ، فرق دارد ؟؟!!
ضمن اینکه اگر عصمت ائمه را قبول دارید ؛ عقلا نباید غیر ایشان را همسنگ ایشان بدانید.

در باره اینکه همسفر پیامبر آیا ابوبکر بوده ویا ابن بكر( عبدالله بن بكر بن اریقط) حرف وحدیث زیاد است و موضوع مهمی نیست مهم علم وعدالت این افراد است که تاریخ خلاف آنرا گزارش میکند.
ونزد شیعه تنها چیزی که مهم است وارزش دارد الله تعالی و اوامر ورضایت اوست.

میثم;99643 نوشت:
جناب mahdiqs نفرمودید نظرتان درباره این دو مطلب گذشته که نادیده گرفتید چیست؟

ببینید دوست عزیز من جواب شما را از نقل قولی که خودتان آوردید دادم.
این مطلبی است که خودتان در پستتان اوردید.
میثم;99307 نوشت:
خواهشا این مطلب را بخوان شيعيان از زمان غيبت امام زمان(عج) عالمان ديني و فقيهاني را كه داراي شرايط لازم بوده‏اند، به عنوان رهبر ديني ومتصدي اموري كه نيازمند به ولايت است پذيرفته‏اند. لذا بحث نظري ولايت فقيه در كتاب‏هاي عالمان گذشته مطرح بوده و عملاً نيز برخي از علماي گذشته به اعمال آن اقدام نموده‏اند. اهل سنت نيز شبيه همين عقيده را دارند با اين تفاوت كه شرايط ويژه‏اي را كه شيعه براي ولي فقيه قائل است، آنان شرط نمي‏دانند؛ بلكه هر كس كه حكومت را به دست گرفت، او را ولي و اولي‏الامر و واجب الاطاعة مي‏دانند.

شما این نوشته را اوردید. پس یا نوشته و عقاید خودتان است یا ان را مطالعه کردید و قبولش دارید. و سندی محکم تر نوشته خودتان یا نوشته ای که خود ان را سند قرار دادید؟

و نکته ای دیگر که شما قصد دارید در جستجو از نوشته ها و مکاتب کنونی اهل سنت و شیعه نتیجه گیری بکنید. در صورتیکه من به مبنای فلسفی اولیه این دو فرقه را مد نظر دارم. یعنی از همان زمانیکه ابوبکر خلیفه شد و شیعه و سنی از هم مجزا شد.
و اگر مثل شما می خواستم به نظر علمای حال حاضر شیعه یا سنی استناد بکنم اصلا مطرح کردن چنین سوالی معقول نبود.

صدیق;99843 نوشت:
اما بگمانم به جواب روشن و قانع کننده ای نخواهید رسید زیرا چنانکه از پست های ایشان بر می اید با پیش گرفتن سیاست یک بام و دو هوا و بدون توجه به مبانی بحث، می خواهند مقصود خود را در این بحث که دفاع از خلافت خلفای راشدین است پیش ببرند،

:Gig:
چطور این نتیجه را گرفتید؟ من اصلا خلفاء ( بجز حضرت علی علیه السلام ) را قبول ندارم!!
صدیق;99843 نوشت:
در حقیقت، آنچه از فحوای کلام ایشان بدست می اید، قصد ایشان مخالفت با ولایت فقیه نیست بلکه می خواهند از ولایت خلفای راشدین، بر مبنای فقاهت و عدالت مورد نظر اهل سنت، دفاع کنند.

نه اتفاقا من بحثم بر روی ولایت فقیه است. اگر هم ولایت فقیه را مانند حکومت خلفای راشدین می دانم . مقصودم ذم نظریه ولایت فقیه است نه مدح خلفای راشدین!
صدیق;99843 نوشت:
اما پر واضح است اگر فقاهت ایشان را بدلیل اینکه از یاران و صحابه نزدیک پیامبر اکرم (ص) بوده اند با مسامحه بپذیریم، اما بی شک عدالت ایشان بدلایل بسیاری که در جای خود بحث شده و حتی رفتار و گفتار ایشان توسط مورخان و محدثان اهل سنت، در زمان حیات پیامبر و پس از آن مورد نقد قرار گرفته مخدوش و خارج از مدار عدالت است و از ان جمله و از همه مهمتر در مسأله غصب ولایت و جانشینی علی (ع)، شکستن عهد و پیمان با وی در غدیر خم، پشت کردن به دستور خدا و رسول و در برخورد زشت و نابخشودنی با آل الله و خصوصاً اهانت و جسارت به فاطمۀ زهرا (س) و حرم رسول خدا مشهود است.

بله مطمئنا از دید ما که شیعه هستیم چنین است. اما آیا از دید مردم اهل سنت نیز چنین است؟
اگر پست 81 را بخوانید کاملا متوجه موضع من می شوید.
به طور خلاصه عدالت یک چیز نسبی است. شاید از دید شما ابوبکر و عمر و عثمان افراد ناعادلی باشند. اما از دید اهل سنت چنین نیست!
پس شما شرطی که وجه تمایز ولایت فقیه و خلافت خلفای راشدین می دانید اساسا یک چیز نسبی است و یک شرط پوچ است!
هر کسی ممکن است بیاید بگوید من عادل هستم! و برخی از مردم هم بر عدالت او صحه بگذارند!
صدیق;99843 نوشت:
البته اینها نمونه های کوچکی بود که اشارتاً یاد کردیم، پس با این وجود نمی دانم اهل سنت از کدام عدالت خلفاء راشدین و برخی صحابه که ظلم و تعدی شان به روایت تاریخ آشکار است دفاع می کنند.

فکر نکنم باقی بحث به من ربطی داشته باشد. من دربست باقی حرفهای این پست شما را قبول دارم.

فقط تنها چیزی که هنوز نفهمیدم علاه شدید کاربران اینجا برای برچسب زدن و تهمت زدن و استفاده از مغالطه " تخطئه گویند " برای اثبات استدلالشان است.
آیا همین دست زدن به مغالطه به جای فلسفه نشان از شکست در بحث از سوی شما نیست؟

صدیق;99847 نوشت:
اولاً در خصوص همسفر شدن جناب ابابکر با پیامبر اکرم (ص) گفتنی است: همراهی ایشان با پیامبر در جریان هجرت و غار هیچ فضیلتی برای جناب ابابکر ندارد، زیرا افراد بسیاری در مناسبت های بسیاری با پیامبر همراه شده اند

واقعا تعصبتان در این زمینه ستودنی است. دوست عزیز می توان شیعه بود و بر حقیقت چشم نگذاشت.
اولا همراهی پیامبر در زمانیکه کمتر کسی وی را قبول داشت و خطر همراهی پیامبر در زمانیکه همه اقوام بدنبال وی بودند و هر زمان ممکن بود هر دوی آنها را بکشند. اگر فضیلت نیست پس چیست؟
اگر چندین آیات قران که در حق مهاجرین آمده است برای انها فضیلت نیست پس چیست؟
درست است ایشان یک اشتباه کردند. و بدترین اشتباه هم بود. اما این بدین معنی نیست که ما کلا چشم ببندیم و همه چیز را منکر شویم.
صدیق;99847 نوشت:
اختلافات بسیاری در تاریخ وجود دارد، ولی معروف آن است که، دو همسر عثمان، فرزندان پیامبر اکرم(ص) بوده اند، و در مورد این که عثمان جناب رقیه را شهید کرده است، نیز شواهدی در تاریخ وجود دارد، کوتاه سخن اینکه آنچه در این مقوله از اهمیت بیشتری برخوردار است و خصوصاً در باره اقدامات پیامبر اکرم (ص) مشهود است اینکه در حقیقت، این گونه ازدواج ها، بر اساس مصالح مسلمین بوده است. و حداقل کسی که مسلمان باشد نمی تواند در خصوص فراوان اقداماتِ مصلحت وار نبی اکرم (ص) إن قلت و تردیدی وارد سازد. (1)

مطمئنا پیامبر خدا دخترانش را فدای مصلحت اندیشی نمی کند. این اعتقاد توهین به شان پیامبر است.

خیر البریه;99931 نوشت:
با سلام اتفاقا بنص خدای متعال ، هارون در غیاب موسی دارای همان ولایت موسی است هرچند که سامری پرستان و مفتونین ، وی را قبول نداشته باشند و با وی مخالفت کنند. وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (طه32) وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ (انبیاء48)

من نگفتم که هارون پیامبر نبوده! گفتم ولایت نداشته!
در این آیات هم هیچ مصداقی برای اینکه وی ولایت داشته است وجود ندارد.
خیر البریه;99931 نوشت:
ظاهراست که از تاریخ فقاهت وعدالت خلفا چیزی نمیدانید ! آیا میتوان به کسی که حکم جنب را نمیداند و حکم میدهد که نماز نخواند فقیه گفت ؟؟!!! آیا میتوان عثمان را که احکام حج را نمیداند و حتی با اینکه امام علی (ع) بر خلاف او عمل میکند ، فقیه عادل خواند ؟؟؟!!!! آیا فقیه عادل نباید تفسیر آیات قرآن را بداند وبدرستی و بدون تبعیض آنها را اجرا کند . چرا ابوبکر فدک را برخلاف قرآن از اهل بیت غصب کرد ؟ چرا عمر حکم تازیانه مغیره را اجرا نکرد ؟ چرا معنی کلاله را نمیدانستند و حکم برجم مجنون دادند وچرا های بسیار دیگر.

به همان دلیلی که پیامبر نمی دانست فردی که مردم به وی می گویند با عایشه رابطه برقرار کرده است آلت مردانه نداشته است!! و به همان دلیلی که پیامبر برای کشتن این فرد حضرت علی را گسیل داشت تا وی را بکشد! ( به نقل از شیخ قمی )
دوست عزیز چنین سندهای در شیعه نیز پر است!
خیر البریه;99931 نوشت:
عقل به ما میگوید که خبرگانی آگاه وعادل انتخاب کنیم تا آنها رهبر جامعه را در زمان غیبت تعیین کنند . دقت شود که شرایط در زمان غیبت است وبین حسن واحسن است . ضمنا همان مخالفتی که با ائمه معصوم شد با ولی ، غیر معصوم هم میشود و این طبیعی است.

عقل شما می گوید که خبرگان فقهی را در مصدر سیاست و اقتصاد بگماریم و لابد سیاستمدار هم باید برود مردم را ویزیت بکند و پزشک هم در مصدر وزارت نفت باشد و مهندس نفت هم در مهندس ناظر پروژه های ساختمانی شود و .... و شیمیست هم بیاید تفسیر قرآن بکند و مشکلات فقهی مردم را حل بکند؟

و یا عقل به شما می گوید که یک خبره فقهی هم اقتصاد می داند و هم پزشکی می داند و هم علوم پایه و هم علوم مهندسی و هم .... و در کل برای همه شغلها و همه منسبها فرد باید حوزه رفته باشد؟

آیا شما تشخیص تخصص خبره را نمی دانید یا فقط خبرگان را فقها می دانید و دیگر رشته های تحصیلی را از اساس خبره نمی دانید؟

خیر البریه;99931 نوشت:
شایسته است که تشخیص این امر مهم را بخدای حکیم واگذار کنیم وقطعا که او بهتر ازمن وشما میداند که چکار کند !

بله به وی واگذار بکنیم. نه اینکه نظر خودمان را بر خدا منسوب بکنیم.
خیر البریه;99931 نوشت:
اصلا مشکل شما با کلمه ولایت چیست ؟

مشکل من تقدسی است که موجب می شود حکومت دیکتاتوری در کشور بوجود بیاید و نظر یک نفر که تحصیلات حوزوی دارد بر نظر تمام علماء فن ارجحیت داده شود.
و راه نقد به نظر این شخص اساسا بسته شود. و راه تغییر حاکم وجود نداشته باشد. ( نه به این دلیل که وی برتر از دیگران است! بلکه به خاطر اینکه مردم وی را چون رسول الله می دانند که عوض کردن آن شخص همسان کفر است!!)
خیر البریه;99931 نوشت:
مگر الان من وشما زندگی نمیکینم در حکومت دموکراسی هم شما نمیتوانید 100 در صد آزادانه رفتار کنید و الان هم نمیتوانید منتها هدف جامعه اسلامی ؛ الله است و منجر به ثواب وسعادت فرد واجتماع ، ولی در جامعه دموکراتیک همان اعمال و رفتار منتها بدون اجر وثواب اخروی .

مشکل ما تنها آزادی نیست. ( اگرچه در کشورهای دیگر خفقان اسمش ظلم است و اینجا خفقان رنگ و لعاب مذهبی می گیرد ! و جزو تقدس است!!) مشکل ما وقوع اشتباهات پیاپی سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی در تمام ارکان این کشور به دلیل نا آگاهی حاکمان است.
آیا این کافی نیست که با یک سخن همان ولایت فقیه ( مخالفت با کنترل جمعیت ! و ایجاد سربازان گمنام امام زمان ) یک کشور با موج عظیمی از نوزادان مواجه شود که امروز به مرحله جوانی رسیده اند و مشکل کار و ازدواج دارند؟ و امروز همین جوان بدون شغل که امکان ازدواج ندارد در جامعه به سمت تباهی و فساد می رود؟
نه دوست عزیز این نه جامعه اسلامی نیست! و نه رسیدن به اجر اخروی! این یک اشتباه مذهبی است که تصور می کنیم اگر یک فقیه را در مصدر حکومت قرار بدهیم راه اسلام را رفته ایم. راه اسلام در گذاردن هر شخص در سمت و جایگاه خودش است!
مطمئن باشید جامعه اسلامی این جامعه است. نه ان جامعه که شما برای مردم تصویر کردید!
خیر البریه;99931 نوشت:
تداوم ائمه نه ، تداوم هدف ائمه ! آیا اجرای حکم یک شرابخور بوسیله امام علی باشد یا بوسیله امام خمینی ، فرق دارد ؟؟!!

ما درباره اجرای حکم شراب حرفی نزدیم. ما درباره سیاست حرف زدیم.
بهتر بود مثلا می پرسیدید : آیا حکم جهاد از سوی حضرت علی و حکم جهاد از سوی امام خمینی فرق دارد.
من هم جواب می دادم بله فرق دارد!
خیر البریه;99931 نوشت:
ضمن اینکه اگر عصمت ائمه را قبول دارید ؛ عقلا نباید غیر ایشان را همسنگ ایشان بدانید.

ما همسنگ ندانستیم! ولی گویا شما همسنگ دانستید که ولیه فقیه را همان ولایت پیامبر می دانید!
خیر البریه;99931 نوشت:
در باره اینکه همسفر پیامبر آیا ابوبکر بوده ویا ابن بكر( عبدالله بن بكر بن اریقط) حرف وحدیث زیاد است و موضوع مهمی نیست مهم علم وعدالت این افراد است که تاریخ خلاف آنرا گزارش میکند. ونزد شیعه تنها چیزی که مهم است وارزش دارد الله تعالی و اوامر ورضایت اوست.

به جناب صدیق جوابش را دادم. شما هم مطالعه نمایید

mahdiqs;99976 نوشت:
ببینید دوست عزیز من جواب شما را از نقل قولی که خودتان آوردید دادم.
این مطلبی است که خودتان در پستتان اوردید.


خواهشا دقت شود بنده گفتم اهل سنت هم لزوما به چیزی مثل ولایت فقیه ما قائلند زرتشتی هم قائله و می شود هر فرقه ای چنین اموزه ای دارند اما تفاوت ماهوی زیادی اینها باهم دارن. نظریه ولایت فقیه تشیع کجا و نظریه خلافت تسنن کجا.میان ماه من تا ماه گردون ...
به هرحال حرف ما این است که اصولا ولایت فقیه در تشیع نمی تواند با اموزه های تسنن جمع شود چه برسد به کپی برداری
موضوع قفل شده است