نهضت «رهبانيت» چيست و چگونه به وجود آمد؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
نهضت «رهبانيت» چيست و چگونه به وجود آمد؟

با سلام

تمايل به عزلت و دورى از اجتماع و تفكر «تقابل ميان ماده و روح» در ميان برخى يهوديان وجود داشته و برخى معتقدند كه از طريق «اسنى هاى يهودى»[1] اين گزارش به مسيحيت سرايت كرده است.[2]
با اين همه، بايد زمان آغاز «نهضت رهبانيت» را قرن چهارم ميلادى در مناطق شرقى دنياى مسيحيت و پس از آن در غرب دانست.
رهبانيت در نزد مسيحيان به معناى «كناره گيرى از امور متداول زندگى براى اشتغال به عبادت و امور دينى است».[3]
در اوايل قرن چهارم، مسيحيت دين رسمى امپراطورى رم، معرفى شد و مسيحيان كه تا آن زمان، تحت آزار و شكنجه بودند، دوران جديدى را تجربه كردند. ثروت و رفاه به جامعه ى مسيحى راه يافت و دنياگرايى كام بسيارى را تغيير داد; به همين دليل، بعضى احساس كردند كه زندگى فداكارانه ى مسيح را دنبال نمى كنند، لذا شهرها را رها كردند و عزلت در بيابان را برگزيدند تا در آن جا زندگى زاهدانه ى انفرادى همراه با عبادت و دعا و نيايش را تجربه كنند.[4]
ويل دورانت در توصيف وضعيت كليسا در قرن چهارم مى نويسد:
كوپريانوس از اين كه مؤمنان حوزه ى مذهبى اش شيفته ى پول هستند، اسقف ها مقام هاى رسمى پردرآمد دارند كه از قِبل آنها متمول مى شوند و پول نزول مى دهند و به محض استشمام بوى خطر، دست از كيش خود برمى دارند، شكوه و گلايه مى كرد... صومعه نشينى يا رهبانيت مسيحى، در اعتراض عليه اين سازش هاى متقابل جسم و روح شكل گرفت.[5]
«رهبانيت» نخست در مصر و سوريه و جزيرة العرب مشاهده شده است. بنيان گذار رهبانيت را شخصى به نام «آنتونى» (251 ـ 356 م) مى دانند.

او در بيست سالگى تمام اموالش را فروخت و پول آن را به فقرا داد و خود به غار دورافتاده اى رفت و به تفكر و عبادت پرداخت. شهرت وى سبب شد بسيارى نزد او بروند و در غارهاى مجاور ساكن شوند.[6]
اما نخستين كسى كه رهبانيت دسته جمعى يا جماعت رهبانى را بنيان نهاد، «پاكوميوس» (متوفاى 346 م) بود. وى در سال 325، پس از مشاهده ى انزوا طلبى راهبان، كه آن را ناشى از خودپسندى آنان مى دانست، در «تابن»، واقع در مصر، ديرهايى بنا كرد كه در هر كدام صد راهب به عبادت مشغول بودند. وى نخستين كسى بود كه آيين نامه اى براى سازمان دهى زندگى رهبانىِ گروهى، تنظيم كرد.[7]

[1]. Essenes.
[2]. جوان اگريدى، مسيحيت و بدعت ها، ص 57.
[3]. پطرس بستانى، دايرة المعارف بستانى، ج 8، ص 688.
[4]. محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 110.
[5]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 766، (با اندكى تلخيص و تصرف).
[6]. ارل كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص 124.
[7]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 767; و توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 143.